مشهد 93؛ درباره کرات

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو

بسم الله الرحمن الرحیم

مشهد 93؛ درباره کرات
کد:10536
پخش صوت:پخش
دانلود صوت:دانلود
پی‌دی‌اف:دریافت
تاریخ سخنرانی:1393-03-09


«اعوذ بالله من الشیطان اللعین الرجیم»

«العبد المؤید الرسول المکرم ابوالقاسم محمد»

السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، السلام علی الحسین و علیّ بن الحسین و اولاد الحسین و رحمة الله و برکاته

خدای تبارک و تعالی این دنیا را که [به وجود] آورده، از برای امتحان بشر [به وجود] آورده. خدا خیلی کرات دارد، ما که نمی‌فهمیم، حالا هجده [هزار] تایش را به ما گفته. اینقدر کرات دارد که هیچ‌کس شماره‌های آن را نمی‌داند چقدر است، مگر خود شاید امام زمان یا امیرالمؤمنین یا حضرت زهرا [بدانند]. چرا؟ [چون خلقِ] کرات تمام خلقت به‌واسطه اینها شده. اینکه پیغمبر رفت به معراج، [دید] قطار شترهایی می‌رفته؛ پیغمبر یک قدری ایستادگی کرد. جبرییل گفت برویم یا رسول الله، اینها بند ندارد، [همین‌طور] می‌رود. من سی‌هزار سال الان هستم، سی‌هزار سال دیگر هم [بایستیم]، اینها دارند می‌روند. گفت اینها چیست؟ گفت اینها فضایل پسرعمّت، امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. قرآن توی دنیا نازل شد به پیغمبر [اما] مصحف نازل بوده. حالا اینها همه می‌رود توی کرات، چون‌که فضایل امیرالمؤمنین است. فضایل امیرالمؤمنین، قرآن ناطق است؛ آن‌ها را تمام آنها احترام می‌کنند، [به آن] عمل می‌کنند. پس معلوم نیست که خدا چقدر کرات دارد. آن‌وقت هر کراتی اینها یک رویه‌ای دارند، یک صحبتی می‌کنند، یک کاری می‌کنند؛ اما تمام کارهایشان باید وابست به ولایت باشد، اینها همه وابست به ولایت باشد؛ چون‌که کتاب فضایل علی است. پس امیرالمؤمنین جهانی نیست، خلقتی است. خدای تبارک و تعالی، یک نفر است که مصداق خودش است؛ آن هم علی است. تمام ائمه این دوازده‌امام، چهارده‌معصوم، نور خدا هستند؛ اما امیرالمؤمنین برانگیخته تمام اینها است. حالا چه اندازه این حرف‌ها به درد شما می‌خورد و چه اندازه‌ای درکش را دارید و اینها را من نمی‌دانم. کسی که مخالفت می‌کند علی را، اهل دنیاست؛ هیچ کس [دیگر] مخالفت نمی‌کند. تمام این کرات‌ لبیک می‌گویند، تمام این کرات‌ خوشحال هستند؛ به فضایل امیرالمؤمنین عمل می‌کنند، فقط بشر [نمی‌کند]. این بشر هم عقب‌افتاده تمام خلقت است. نه عقب‌افتاده آسمان، این آسمان توی این عالم است؛ عقب‌افتاده تمام خلقت است. بس که این دنیا مذمت شده؛ هیچ‌کدام این کرات را امیرالمؤمنین این‌طوری [راجع به آن] حرف نزده [که بگوید مثل استخوان خوک در دهان سگ خوره‌دار است]. کسی نیست که این حرف‌ها را بفهمد، کسی هم نیست که این حرف‌ها را بزند. کسی هم نیست این حرف‌ها را بفهمد، کسی هم هست که حرف‌ها را گوش بدهد. (صلوات بفرستید)

این حرف‌ها خیلی درک می‌خواهد؛ یکی از درک این حرف‌ها این است که اهل دنیا نباید باشی، یکی از [درک] این حرف‌ها این است که اینها را خلق حساب نکنی، یکی از این درک‌ها این است که هوا و هوسی نباشی، یکی از این درک‌ها این است که سخی باشید [تا] خدا صفاتش را به شما بدهد. یکی از این درک‌ها این است که پیرو خلق نباشی، یکی از این درک‌ها این است که تجدّدی نباشی، یکی از این درک‌ها این است که هر چه برای خودت می‌خواهی، برای رفیقت بخواهی. یکی از این درک‌ها این است که آمادگی حرف رسول الله را داشته باشی. خب نداشتند دیگر، حرف رسول الله، امر رسول الله، مقصد رسول الله، خود رسول الله همه‌اش علی است. ببین آنها [اطاعت] نکردند، [به آنها] می‌گوید کافرند و مرتد؛ به ما هم می‌گوید یکی از شما با دین برود ملائکه تعجب می‌کنند؛ چون‌که ما شبیه اهل تسنن شدیم.

تمام کرات‌های خلقت برانگیخته ندارند. نمی‌دانم [متوجه می‌شوید]، من یک حرفی می‌زنم که نه شما می‌فهمید و نه قبول می‌کنید. تمام این کرات‌های خلقت می‌گویند علی. تمام این کرات‌های عالَم امر خدا را اطاعت می‌کنند؛ کسی که نمی‌کند بشر است. «بشر، کَیفَ بشر»، به پیغمبر گفتند بشری؟ گفت: من «بشر، کَیفَ بشر». چه کسی مثل من است؟ تمام این کرات‌ با دنیا مخالف هستند، حالا شما با دنیا موافقی، حالا می‌گوید بی‌دین می‌روی. این کارها چیست می‌کنید؟ چرا؟ چرا این‌جوری است؟ تمام این کتاب‌ها می‌رود [به] کرات‌های تمام خلقت، [آنها] عمل می‌کنند. معلوم نیست که خدا چند میلیارد میلیارد کرات دارد. تمام آنها هم [هرکدام] یک جوری هستند، زندگی می‌کنند. آنها زندگی می‌کنند، ما مُردگی می‌کنیم؛ ما ائمه را قبول نداریم. بس که آن عالَم‌ها با این دنیا مخالفند. مگر حضرت عیسی شوخی است؟ پیغمبر اولوالعزم است؛ اما ارزش مافوق این دنیا را ندارد، مِهر یک سوزن و نخ را دارد. یک‌دفعه گفتم، یک اشاراتی کردم، امروز می‌خواهم بهتر بگویم. چون‌که عزیزان خدا، مثل امیرالمؤمنین توی جوّ تمام این کرات‌ بوده، حضرت زهرا توی جوّ تمام این کرات‌ به دینم بوده، حالا [خدا] می‌گوید من دنیا را هم به‌واسطه شماها خلق کردم. بی‌انصاف‌هایِ بی‌رحمِ نامسلمان [که] خفته به تلویزیون و رادیو هستید؛ بدبخت‌های بیچاره، چقدر بدبختید. بدبختی شما را فقط کسی که درک می‌کند، امام و متقی است. از شما بدبخت‌تر در تمام کرات نیست. فکری برای خودمان بکنیم، چرا؟ محبت دنیا داریم. چرا؟ مقصد خدا را [کنار گذاشتیم.] مقصد خدا را از تمام این کرات‌ [اطاعت نمی‌کنیم]. مگر نمی‌گوید حضرت زهرا یا علی وقتی که اصلاً کرات نبوده من می‌دانم، ما بودیم؟ چه کسی باور می‌کند این حرف را؟ [می‌گویند] این چله حضرت زهراست و نمی‌دانم فاطمیه و این بازی‌ها چیست که درمی‌آورید؟ مگر زهرا می‌میرد؟ [می‌گویند] ما ختمِ حضرت زهرا را می‌گیریم، مگر زهرا ختم دارد؟ جگر متقی خون است از خریّت این مردم. حالا می‌گیرد، یکی دیگر را توی این مجلس تأیید می‌کند، اُف بر تو و تُف بر تو. چشمت کور شود که می‌گوید بی‌دین می‌روی. [حضرت زهرا فرمود] یا علی! می‌خواهی برایت حرف بزنم؟ می‌خواهی بگویم اصلاً موقعی که این کرات نبوده در این خلقت، من به تو بگویم؟

کجایی جانم؟ به حضرت عباس، [با] یک زهرا گفتن، تمام بدنم می‌لرزد. باز می‌گویم خدایا من نفهمم، نگاه به نفهمیِ من نکن. کجا می‌کنیم این کارها را؟ شما بدبخت‌ها هم می‌روید توی آن مجلس، یک چیزی هم می‌دهید. فقط نفهمیِ ما در زمان رجعت معلوم می‌شود [که امیرالمومنین] مُهر بزند به پیشانی‌ات، منافق؛ الان معلوم نمی‌شود که. حضرت آیت الله می‌گوید من را قبول نداشته باشی، کافری. تو چه کسی هستی خیکِ نجاست؟ چه کسی گفته این حرف را؟ چه کسی تو را تأیید کرده؟ چه کسی تو را برانگیخته کرده؟ تو تأیید خودت هستی، شما هم می‌روید دنبالش. کُرّه خر می‌رود دنبال ننه‌اش، دنبال کس دیگری نمی‌رود. (نمی‌خواهم بگویم، البته من می‌خواهم اسمم توی این نوار باشد) ما بدتر از آن هستیم، آن شیر می‌خواهد، تو او را مؤثر می‌دانی، فرق نمی‌کند. او چهار تا پا دارد، من دو تا پا دارم، فرق نمی‌کند که. او گوش دارد، دماغ دارد، همه چیز دارد، من هم دارم. چه‌چیزی من دارم امروز می‌گویم؟ به‌طوری از این دنیا بدشان می‌آید [که حضرت عیسی] یک سوزن و نخ [همراهش] دارد، [خدا] پیغمبری‌اش را گذاشت کنار. آنها پیغمبر نمی‌خواهند، پیام‌آور می‌خواهند که تو پیام علی را ببری آنجا، پیام زهرا را ببری آنجا، پیام حسین را ببری آنجا، تو پیام خلق را می‌بری. آقای [اسمت را] نگویم، کجا می‌بری؟ تو را برمی‌گرداند. چون‌که تو پیغمبری، عصمت داری، [آسمان] چهارمی نگهت می‌دارد؛ آن دوست علی، هفت آسمان می‌رود. چه‌کاره‌ای تو؟ ما چه‌کاره‌ایم عزیز من؟ چرا؟ از تمام کرات‌ ما خرتریم. من حالا خر را می‌گویم [چون] پیش شما خر خر است، من هم محض شما می‌گویم وگرنه خر بهتر است. چرا؟ تمام این کرات‌ که خدا دارد، می‌گویند علی، زهرا. چرا می‌گویند؟ آنها می‌فهمند، فهم دارند. ما چه فهمی داریم؟ یکی از فهم‌هایشان این است که می‌فهمند تمام این کرات را خدا به‌واسطه این‌ها [ائمه] خلق کرده. حالا این را باید بکُشی؟ زهرا را باید بزنی؟ باید سیلی به او بزنی؟ باید به دستش [بزنی؟] بازویش را بشکنی؟ کاغذ باغ فدکش را بجوی تف کنی؟ خدا رحمت کند حاج شیخ عباس را، گفت وقتی [عمر] کاغذش را پاره کرد، [حضرت زهرا] گفت خدا شکمت را پاره کند. بیست سال یا نوزده سال [طول] کشید تا شکمش پاره شد. از امام سوال کردند چرا؟ گفت: [خدا] می‌خواست این [عمَر] خوب شقاوتش تکمیل شود. حالا تو می‌روی دنبال او، یک‌دفعه خلق این را برانگیخته می‌کند، تو هم می‌روی دنبالش. جگرِ متقی خون است. هر چه هم می‌گویی باز دوباره می‌روند دنبال این، به خصوص آخوندها. حالا چرا؟ خدا شما را خیلی می‌خواهد، جوانان عزیز. والله، بالله، خدا شما را می‌خواهد، به کدامتان گفته شرار خلق؟ [آنها را می‌گوید] «فقهاهما شرارالخلق»، بدترین مردم. بروید قربانتان بروم خدا را سجده کنید که آخوند نیستید. کجایی عزیز من؟ به تمام این عالم، به کجا گفته؟ همین‌ساخت که به آنها گفته مرتد و کافرید، به تو هم می‌گوید شرار خلق. من به قربان شما جوانها بروم؛ حالا می‌گوید [اگر] این جوان پا شود نماز بخواند، [خدا می‌فرماید] ای ملائکه‌های من، این جوان با همه آمال و آرزویش آمده دارد با من صحبت می‌کند. «بسم الله الرحمن الرحیم» خدایا به نام تو، «الرحمن الرحیم» نه به غیر تو، «مالک یوم الدین» تو مالک دین ما هستی، «ایاک نعبد و ایاک نستعین» نه به غیر تو، «اهدنا الصراط المستقیم» تویی صراط مستقیم؛ تو این صراط مستقیم را یادِ ما دادی، تو این علی را یادِ ما دادی، تو این حسن را یادِ ما دادی، تو این زهرا را یاد ما دادی. ای ملائکه‌ها بدان گناهش را آمرزیدم، حاجتش را هم برآورده می‌کنم، این شد دوست من. جوانها قدر خدا را بدانید، قدر این حرف‌ها را بدانید، این حرف‌ها را یقین کنید. باز دوباره می‌روید یک جای دیگر، باز دوباره گول می‌خورید، کجا می‌روی عزیز من؟

گفت آسوده خاطرم که در دامن تو اَم، دامن نبینم که در دامنش روم، دامن به غیر دامن تو بی محتوا بُوَد، دامان توست اتصال به ماورا بُوَد.

اگر من این حرف را بزنم اصلاً باورکردنی نیست [اما] می‌زنم: تمام این خلقت را من می‌بینم، همه خلقت را. به دینم راست می‌گویم، به ایمانم راست می‌گویم، همه در سجده و محبوبِ خدا هستند، فقط زمینی‌ها [نیستند]. دارم می‌بینم، همه آن طرف هستند. آنوقت اینجا، زمینی‌ها هم بیشترشان طرفدار چه کسی هستند؟ طرفدار آنها [ائمه] نیستند، طرفدار زمینی‌ها هستند؛ حالا می‌گوید بی دین می‌روید. باید ببینی این‌ها را، این حرف‌ها چیست که داری می‌زنی؟ این است که متقی گناه نمی‌کند، دارد می‌بیند دیگر. همه کرات را می‌بیند، تمام کرات می‌گویند علی، تمام کرات می‌گویند زهرا، تمام کرات می‌گویند با دنیا که اینها را کُشته مخالفند. یک سوزن و نخ داشته باشی راهت نمی‌دهد؛ اگر مِهر آنها [ائمه] را داشته باشی، مِهر دنیا نداشته باشی؛ به تمام آیات قرآن از آسمان هم می‌روی بالاتر؛ به تمام آیات قرآن قیامت را می‌بینی، به تمام آیات قرآن، برزخ را می‌بینی، به تمام آیات قرآن، بهشت و جهنم را می‌بینی، چیزی نیست که نبینی؛ اما تو تلویزیون و ویدئو و ماهواره می‌بینی. چقدر بدبختید، از شما بدبخت‌تر خودتان. توی تمام کرات از شما بدبخت‌تر نیست. تکان بخور، باز هم برو گناه بکن. باز هم نگاه (نستجیر بالله، نستجیر بالله، بس که بَدَم می‌آید) به بچه بکن، به دختر مردم بکن. باز نگاه به پول‌هایت بکن [که] خمس و سهم امام ندهی. باز نگاه به پول‌هایت بکن [که] صدقه ندهی. باز نگاه به پول‌هایت بکن، بگو این مشکل من را حل می‌کند. در هر ابعادی ما مشرکیم، در هر ابعادی مشرکیم، تکان بخورید. (صلوات بفرستید)

به سی جزء کلام الله، دارم می‌بینم و می‌گویم. خوب شد؟ کجایید عزیز من؟ پشت پا بر عالم امکان زدم، دست بر دامن زهرا زدم، تو هنوز دست از تلویزیون و آشغال‌کاری‌هایت برنداشتی، تو هنوز با امریکا محشوری. مگر زمان رجعت بشود، [امیرالمؤمنین] شماها را معلوم کند، مُهر بزند به پیشانی‌تان منافق، آن‌وقت بفهمیم ما چه‌کاره‌ایم. حالا همین توی دنیا می‌توانی اشرف مخلوقات بشوی. مگر پیغمبر نمی‌گوید من اشرف مخلوقاتم؟ مگر به اویس نگفت؟ چه‌جور گفت به اویس؟ [فرمود] برادر من است. تو برادر اشرف مخلوقات می‌شوی؛ کجا می‌روید؟ جگر متقی خون است، فقط متقی را خدا نگه داشته. تو یک غصه جزئی داشته باشی، سرگیجه به‌هم می‌زنی، متقی همه این غصه‌ها را دارد. چرا ما را، همه را رد می‌کنند؟ چرا ما را قبول ندارند؟ [امام رضا] می‌گوید مشهد آمدند، اینها کارشان است. آن حضرت معصومه هم می‌گوید اطاعت نمی‌کنند امر ما را، می‌آیند زیارت می‌کنند. همه ما را رد کرده، [چون] به جایی وصل نیستیم ما، فقط به این آشغال‌کاری‌ها، یا ویدئو و یا ماهواره و نمی‌دانم همین آشغال‌کاری‌ها [وصلیم]. یا غش توی معامله [می‌کنیم] یا دروغ می‌گوییم. یک دروغ می‌گویی، بوی گند از دهانت درمی‌آید، ملائکه‌ها لعنتت می‌کنند، [حالا] برو در کاسبی‌ات دروغ بگو، برو در کارهایت دروغ بگو. به عمرم یک دروغ نگفتم. تمام بازاری‌ها هوای مرا داشتند، یک فروش می‌کردم، یک چوب می‌خریدم، از این طرف شهر می‌رفتند آن طرف شهر که [ببینند] من چوب خریدم این را گفتم، راست گفتم یا نه؟ همه‌شان یک دروغ از من ندیدند. خیلی هم به ضرر دنیایی‌اَم طی می‌شد، من اصلاً دنیا را نمی‌خواهم که به ضررم تمام شود. کجایی پدرجان؟ تکان بخورید. ان‌شاءالله، امیدوارم، این‌قدر به امام رضا [گفتم] گریه کردم، توی سر خودم زدم [که] آقاجان اینها را قبول کن، این‌ها را زیارتشان را قبول کن. این‌ها از آنها نباشند که [زیارت] کارشان باشد. این‌ها مقصد شما هستند. این طفلک‌ها بیچاره هستند، بیشترشان پا شدند از تهران آمدند، از آنجا آمدند، محض این حرف‌ها آمدند. اینها آمدند اینجا چه کنند؟ اینها خرج کردند می‌آیند. حالا [امام رضا] به من می‌گوید که حسین، من خرج‌هایشان را همه را می‌دهم. می‌گوید من خرج‌هایشان را همه را می‌دهم، غصه نخورید حالا دو سه شاهی خرج کردید، امام رضا می‌دهد، گذاشتی توی خزینه امام رضا، آقای گوساله. (صلوات)

کجایی عزیز من؟ به قدری کار مشکل است که می‌گوید هر کسی دینش را حفظ کرد با من و در درجه من است. کجا ما دینمان را حفظ می‌کنیم؟ به یک بدبختی یک جلسه می‌گیری، یکی دیگر را تأیید می‌کنی. تُف بر تو، اُف بر تو. تو کسی را تأیید کن که خدا تأیید کرده. آن تأییدی [تأییدی خلق است،] این تأیید خداست. خدا متقی را تأیید کرده، مؤمن را تأیید کرده، تو را چه کارَت کرده؟ تو هنوز وصلی به گناه، قربانت بروم، عزیز من، فدایت شوم. مگر من غیر شما هستم؟ شما همه پدرهایتان شخصیّت‌هایی هستند، من یک بابایی دارم بچه رعیت است. من از بچّه رعیتی‌ام دست برنمی‌دارم. الحمدلله بچه آخوند نیستم، شکر خدا. حالی‌ات می‌شود می‌گویم چه یا نه؟ الحمدلله، خدایا شکر. چه‌کارَت می‌کند قربانت بروم؟ کارت به تو می‌دهد، کارتِ آزادی می‌دهد. خدا رحمت کند حاج شیخ غلامحسین را، این حاج شیخ غلامحسین آدمِ خوبی بود، آخوند هم بود. حالا من همه آخوندها را نمی‌گویم، حالا من یکی را بگویم. این بنده خدا با این رادیو و این‌ها یک خرده مخالف بود، آنها هم می‌گذاشتند، بیچاره قهر کرد و نیامد. ما رفتیم به آن شاکری گفتیم که سردسته بود، آخر آقا قهر کرده، گفت خب بکند. یک‌دفعه بنده خدا آمد درِ دکان ما، گفت فلانی، فردای قیامت می‌گویم: خدا گفتم، [اما] کسی من را یاری نکرد. گفتم آقا خیلی ادعا کردی. تو دومی شدی برای امام حسین؟ امام حسین یاری نداشت. پا شدم، می‌خواهم آخرش را بگویم، یک کاغذ دست گرفتم، به شاکری گفتم بروید پِی‌اش‌. گفت لازم نکرده، (سردسته [گفت]) . از این دَم بازار گرفتم، گفتم شما رادیو می‌خواهید یا حاج شیخ غلامحسین را؟ درقی ‌زدم توی سر خودم، [گفتم] اُف بر آن آدمی که بگوید من این را می‌خواهم، امضا کن. یک همچین امضا گرفتم. امضا گرفتم و یکی را داشتم، خدا بیامرزدش، رفت توی جلسه‌شان و یک دو تا فحش چارواداری به اینها داد و جلسه‌شان را به‌هم زدند؛ بیچاره شدند دیگر. گفتم باید بروید حاج غلامحسین را با احترام بیاورید. خدا بیامرزد آن ملاحسین هم نوحه‌خوان بود و پیغام داد [که] من در مدرسه می‌خواندم و نمی‌دانم [آنجا] رادیو بوده است و این‌ها. گفتم بنشین سر جایت، این حاج شیخ عباس می‌گوید [اشکال دارد]. بنشین سر جایت، تو را هم می‌کشم پایین. رفت کنار، خیلی هم زبان داشت، مجبور شدم دیگر. رفتند حاج غلامحسین را با سلام و صلوات آوردند. خدا می‌داند، دو روز کشید. یک‌وقت دیدم به عالم رؤیا [شخصی] آمد درِ دکان ما، یک سید بود اصلاً نور از او تجلی می‌کرد. دارابی [همراهش] بود، گفت آقای حاج شیخ حسین، ایشان است [که] برات آزادی می‌دهد. گفتم [به ایشان، به من] بده؛ آقا نوشت ایمنی تو از آتش جهنم. کمکِ عالِم کردن خوب است. ما هم [نوشته را] بوسیدیم و گذاشتیم توی جیبمان. چه چیزی می‌گویی تو؟ حمایت از چه کسی می‌کنی تو؟ قربانت بروم، عزیز من، این امام زمان بود جانم. یَک نوشت به خط درشت: شما ایمنی از آتش جهنم. حالا مگر من دلم به این خوش است؟ اگر تا آخر رساندم درست است. خوب خدا و امام زمان حواسش جمع است. آخر تو پیرو چه کسی هستی؟ چه چیزی بگویم دیگر؟ از این تندتر بگویم به شما؟ تو آمدی اینجا باید ارمغان ببری قم، ارمغان ببری تهران، ارمغان ببرید هر کجا که هستید. ارمغان چیست؟ عهد کنید، [بگویید] ما تا حالا گناه می‌کردیم، تلویزیون می‌زدیم، ویدیو می‌زدیم، امام رضا ما را قبول کن، دیگر دست از این کارهایمان برداشتیم. آقا جان ما مطیع تو هستیم، آقاجان ما تا حالا بد کردیم. ارمغان ببرید، نه که دوباره بروید همان غلط‌ها که می‌کردید بکنید، چه فایده‌ای دارد؟ رفتم یک چیزی بگویم دیدم خوب نیست، ملاحظه‌تان را هم می‌کنم. به ارواح پدر و مادرم راست می‌گویم، یعنی طاقتش را ندارید. (صلوات بفرستید)

گفته‌ام، دوباره تکرار می‌کنم، شما آمدید توی تلفن‌خانه، اینها که مُرده نیستند که، اینها زنده هستند. زنده‌ای که نه [مثل] ما [که] زنده هستیم، زنده تمام خلقت هستند. تمام خلقت مثل این انگشتر [برای] این نگین، در خدمت علی بن موسی الرضا است، تمام خلقت. کجایی تو؟ ناخلقت، آرام [باش].

ان‌شاءالله وقتی می‌خواهید بروید با امام رضا عهد کنید، [بگویید] آقاجان ما یک خواهشی از تو داریم، [اگر قبلاً در] مجلسی بودیم، گوش دادیم، آمدیم، رفتیم، از تو می‌خواهیم که ما را راه بدهی، ما را از توی خانه‌ات بیرون نکنی. ما توی خانه کسی دیگر نرویم، ما کسی دیگر را قبول نکنیم. ما قانع و راضی باشیم. ان‌شاءالله سال دیگر باز بیاییم توی تلفن‌خانه‌ات. تو که همه جا هستی؛ مگر پدرت [امام کاظم] نبود که گفتند مُرده؟ یک نفر پیدا شد [که از امام پرسید، آیا شما به مرگ خدایی از دنیا رفته‌اید؟] حالا هم می‌گوید یک نفر با دین برود ملائکه تعجب می‌کنند. همیشه در زمان یک نفر بوده [که شاخص بوده]، گفت ما [از خود امام] می‌پرسیم. مگر امام مرده و زنده دارد؟ سلام کرد، [امام] جوابش را داد. [گفت] آقاجان به مرگ خدایی مُردی یا زهر [به شما دادند]؟ [امام فرمود:] «زهراً زهراً»، دستش را همچین کرده. مگر امام می‌میرد؟ تو لیاقتت این است که بروی دنبال امامی که می‌میرد، تو لیاقتت همین است.

من به امام رضا می‌گویم، هر وقت می‌خواهم حرف بزنم می‌گویم: تو اینجا هم هستی، توی خانه ما هم هستی، همه جا هستی. [امام] اعمال ما را می‌داند قربانت بروم، کجایی تو؟ تو اصلاً خجالت نمی‌کشی جلوی امام زمان گناه می‌کنی؟ حیا نمی‌کنی؟ او دارد می‌گوید یا جداه، اشک چشمم تمام شود خون گریه می‌کنم؛ دارد گریه می‌کند، تو می‌خندی؟ تو می‌روی ویدئو و ماهواره و تلویزیون می‌زنی؟ اُف بر تو. توجه کن قربانت بروم. آدم از یک بچه حیا می‌کند، به حضرت عباس من [حیا] می‌کنم، باور کردی؟ آدم از یک بچه حیا می‌کند، تو از امام زمان حیا نمی‌کنی گناه می‌کنی؟ آخر چرا می‌گوید بی‌دین می‌روی؟ دین یعنی امر اینها را اطاعت کنی، بغض دشمنان این‌ها را داشته باشی، یک کلام، دین یعنی این. هستی یا نیستی؟ باز [می‌خواهی] بِدَوی این‌طرف و آن‌طرف؟ اینها چه کسی هستند که در خیابان‌ها می‌ریزند؟ تو داری پشتیبانی آن‌ها را می‌کنی. شما هم به دینم مثل همان‌ها هستید، هرطور می‌خواهد بشود.

[آیا] خدا را دیدند که حجت خدا را کشتند؟ خدا را دیدند مقصد خدا را کشتند؟ تمام آنها عبادت‌کن و به قول خودشان بیتوته‌کن و این‌ها بودند. حسین ما را چه کسی کشت؟ این مرتیکه شمر [مثل] ملّا عبدالله طالقانی بوده، امام جماعت بوده، آخوند بوده. جگرم به حال می‌آید این حرف‌ها را می‌زنم، [حالا] برو دنبالش. گفتن خیلی اثر ندارد آقای دکتر، عمل حساب دارد. مگر این ابن‌سعد نیامد خدمت امام حسین؟ [امام از او ‌پرسید] یابن سعد من را می‌شناسی؟ [گفت] آره، تو پسر پیغمبری، فرزند علی‌بن‌ابی‌طالبی، مادرت زهراست. تو بهترینِ مردمی. گفت پس چرا مرا می‌کُشی؟ کاغذش را درآورد، گفت من محبتِ ری دارم. ابن‌زیاد نوشته به من داده، امضا کرده، حسین را که کشتی برو سر کارَت. پس چرا رفت؟ والله، شناسایی خیلی نجات نیست، عمل، نجاتت می‌دهد، یقین نجات‌دهنده است؛ وگرنه [اگر] شناسایی [ملاک باشد]، [آنها] می‌شناختند. (صلوات بفرستید.) (من یک خرده دعا می‌کنم [بعد شما] بخوانید، یک صفحه هم بیشتر نخوانید، نگویید صدایمان خوب است. یکهو سه تا صفحه نخوانی، بگویی من صدایم خوب است. فهمیدی گوساله؟ خب بارک‌الله، تو نگاه کردی من به تو گفتم، می‌خواستی نگاه نکنی.)

خدایا، عاقبتتان را به‌خیر کن.

این که من یک‌دفعه جوش می‌کنم [چون] یک عابدی بود این داشت مناجات می‌کرد، حالا این را بگویم. یکی را آوردند خدا عقابش کرد، گفت شصت سال یک‌دفعه رگ‌های گردنت از برای من بلند نشد، همیشه خفته بودی. یک‌وقت آدم می‌بینی که جوش می‌کند، تند می‌شود [دلیلش این است]. یکی آمد باز دوباره یک خروس آوردند پای صومعه‌اش، پرهایش را می‌کندند، این نماز می‌خواند. خدا عقابش کرد، [گفت] چرا این خروس را از جلوی دست بچه‌ها نجات ندادی؟ سر به زیرش کرد. کجا ما این مردم که فقر دارند می‌رویم این فقرشان را مبدل به غنی می‌کنیم؟ مگر این نیست که یکی‌ می‌آید [خدمت حضرت]، امام صادق می‌گوید من را خوشحال کردی، مادرم را خوشحال کردی، خدا را خوشحال کردی؟ [می‌پرسد] چه کردم؟ [امام می‌گوید] یکی را خوشحال کردی. یک نفر دوست امیرالمؤمنین را خوشحال کنی، دوازده‌امام، چهارده‌معصوم را خوشحال کردی. (صلوات)

یا علی

حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه