شناخت امامزمان
شناخت امامزمان | |
کد: | 10392 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته، السلام علیالحسین و علیبنالحسین و اولاد الحسین و رحمةالله و برکاته
هر کس امامزمان را نشناسد، میگوید: میمیرد به زمانجاهلیت. آخر، خدا وقتی آدم ابوالبشر را خلق کرد، گفت: «احسنالخالقین» احسن به تو. خدا خیلی از اینکه بشر را خلق کرد خوشبین بود؛ گفت: «احسنالخالقین» یعنی احسن به شما که من شما را خلق کردم. حالا این آدم آمد «احسن الفساد» شد! «احسنالخالقین»، «احسن الفساد» شد. خدا یواش، یواش اینرا [کامل کرد] مادرش [به او] شیر داد و یواش، یواش بزرگ شد و یواش، یواش مثل شما قدرت پیدا کرد. حالا آن قدرت را به او دادند. حالا اگر آن قدرت را صرف امر بکند، خدا میداند این چقدر قیمت دارد. امام میگوید: اگر او را نشناسی، من را نشناختی. خدا هم میگوید: اگر توهین به او کنی، بهمن کردی؛ یعنی این هنوز «احسنالخالقین» است. (صلوات)
حالا تو میشوی «احسن الشیطان»؛ از «احسنالخالقین» میروی کنار. چرا؟ میروی امر شهوتت را اجرا میکنی؛ در صورتیکه داری کار خیر میکنی و شربت میدهی و نمیدانم غذا میدهی؛ آن توی کالبد تو گناه است، هیچکدام از آن بهدرد نمیخورد. آن هماهنگی، هماهنگی شیطان است. آن هماهنگی باید هماهنگی رحمان باشد. من تا فرصت پیدا میکردم، چرخم را سوار میشدم میرفتم توی بیابان یا توی باغها یا توی بیابانها میرفتم، یکچیزی میانداختم، یکی دو رکعت نماز میکردم، با خدا حرف میزدم. گفت: با خدا دادگان ستیزه نکن، که خدا داده را خدا داده! اصلاً تمام مدت عمرم را اینجوری خرج کردم. یک مجلس غیر امر نرفتم. حالا هم که بزرگ شدم، همینطور. انشاءالله تا آخر عمرم همینطور باشم. آقای محمد آقا را اگر کسی بخواهد چشمش را در بیاورد، میگویم چشم من را در بیاور؛ اما من نه عقد دخترش، نه در عروسیاش، نه در [عقد] پسرش شرکت نکردم. چرا؟ دیدم مجلس همهگانه است. الان اینجا مجلس همه امرند، همه توی امرید، [آن مجلس را] اصلاً نرفتم. هنوز هم بعضیهایشان بدشان میآید؛ بدش بیاید. آخر، ایشان با همه رفیق است، همهجور آدمی میآید توی مجلس. آن مجلس، مجلس امری نیست. آه، آدم پسرش است، حسرت دارد تو عروسیاش باشد، توی عقدش باشد، آنهم آنقدر من را احترام میکردند که خدا میداند؛ نه اینکه بهمن توهین کردند؛ خیلی احترام میکردند. اصلاً احترام از اول عمرم نخواستم؛ اما اگر کسی توهین هم بهمن بکند، جوابش را میدهم؛ نه اینکه حالا بگویی احترام نمیخواهد؛ همچنین میزنم تخت سینهاش خودش حظ کند، به امید خدا. اصلاً قدمی که برمیدارید، باید با رضایت خدا قدم بردارید، نه بیرضایت خدا؛ آنوقت آن قدم شما، «قدم الله» میشود، «قدم الله» میشود، نه قدم شیطان. گفتم که رفتم خانه آن، نرفتم تو. هر کاری کردم نرفتم، من نمیروم، این نمیرود [اشاره متقی به پاهایشان] تو وقتیکه شدی، قدمت هم محض خدا میشود، چشمت هم محض خدا میشود.
خدا میگوید اگر بخواهی من تو را هدایت میکنم. من میخواهم هدایت بشوم؛ اما راست میگویم. با خدا بازی نکن. تو میخواهی هدایت بشوی، نگاه بچه مردم میکنی؟ تو میخواهی هدایت بشوی نزول میخوری؟ تو میخواهی هدایت بشوی، با آدم نمیدانم اینجوری راه میروی؟ جانم، باید بکر باشید! خود خدا به سلمان گفت، خود پیغمبر به سلمان گفت: یا سلمان، آخرالزمان واجبات، ترک محرمات، انتظار الفرج، برو کنار. سلمان، اگر چشم عالمبین پیدا کردی، چشم عالمبین ایناست که از زمان آدم ابوالبشر تا حالا دارد میبیند، ([این] به تمام آیات قرآن، متقی است) اما اگر همه خلقت نه عالم، رفت یکطرف، علی رفت یکطرف، برو طرف علی. حالا طرف چهکسی میروی؟ آره؟ الان میگوید هر کس امامزمانش را نشناسد، میمیرد به زمانجاهلیت. کجا ما امامزمان را میشناسیم؟ آن دارد گریه میکند؛ یا جدا، اشک چشمم تمام بشود، خون گریه میکنم، زهرا دارد گریه میکند، جن دارد گریه میکند، انس دارد گریه میکند، ملک دارد گریه میکند، تو میروی پای تلویزیون؟ اف بر تو! تف حیف است! اف بر تو! تو آنوقت امامزمانت را میشناسی؟!! امامزمان را نشناسی، میمیری به زمانجاهلیت. چرا؟ چرا امامزمان بهمن گفت همه اینمردم اهلدنیا شدند، بهدنیا نمیرسند؟ چرا امامزمان بهمن میگوید مردم مسموم شدند، مردم زهرآلود شدند؟ کجایید؟ حالا برو یکخرده شربت خیر کن! یکمشت مردم را، زن و مرد جمعکن، شربت بده. قربانت بروم، چهخبر است؟ اگر تو کسری نداشتهباشی که نمیگوید برو پیش متقی. متقی کسری ندارد، اهلدنیا نیست. گفتم اینهمه پول از دست مردم از تهران میآید، شما میآورید؛ به تمام آیات قرآن، از اول عمرم هر کسی، هر چیزی بهمن داده، من هیچ مصرف نکردم، اصلاً هیچ مصرف ندارم. تمام اینها که دادید، در راه خدا خرج کردم. به دین یهود بمیرم، اگر خمس بخورم، سهم امام بخورم، اگر رد مظالم بخورم، اگر صدقه بخورم. به دین یهود بمیرم، اصلاً نمیخورم. آنچه را که شما میدهید، من در صرف مستضعفین میکنم؛ اما آنها که طرفدار بدعتگذار نیستند؛ با آنها [که طرفدار هستند] مخالفم. چرا امامحسین میگوید این وکیل من است، میخواهید بنایی کنید برو از آن اجازه بگیر؛ آن حسین در قم وکیل من است! مگر بیخودی وکیل امامزمان میشوید؟ تو چه ارتباطی با امامزمان داری؟ تو چه ارتباطی با امامزمان داری؟
یکنفر از تهران برای من هر دفعه یک پولی میدهد. مادرش به او گفتهبود: آخر، مادر، به کس دیگر هم بده. گفته: مادر، این آسمان به این پهناوری که میبینی میروی آسمان، من بهغیر امامزمان، حاجحسین را میبینم؛ برو یکی را پیدا کن مثل این، من به آنهم بدهم، چیزهایم را بدهم به آن. چهخبر است؟ این شاید همین دو ماه، یکماه اینجا میآید، سر و کاری با جلسه ندارد. تو سر و کار با جلسه داری و کاری دیگر میکنی. آره دیگر. این عین همانها [است] که دور پیغمبر بودند. همانجا که دور پیغمبر نشسته، الان یک خیال دیگر دارد. اغلب شما هم همین ساختید؛ همینجا که نشستی، یک فکر دیگر داری، یک خیال دیگر داری. اصلاً فکر باید ذکر باشد. فکر باید ذکر باشد؛ این درستاست؛ تو میشوی محبوب خدا.
آقای وحید خراسانی، چهچیزی به مردم گفتی؟ اینجور با مردم حرف بزن. اینها خیال میکنند محبوب خدا هستند. خدا رحمت کند، من به قربان صبرش بروم، پدری داشت، گفت: پدر من با ولایت نیست، پدر من منکر توحید است، منکر خداست؛ من خیلی حرفش را قبول کردم. ببین، اگر تو علی را نخواهی، منکر خدایی. اگر امامحسین را نخواهی، منکر خدایی؛ چونکه خدا آنها را تأیید کردهاست. چقدر این حرف قشنگ است؟ گفت: این منکر ولایت است. چرا؟ شما اگر منکر ولایت نباشی، باید علی را قبول داشتهباشی، باید امامزمان را قبول داشتهباشی؛ اینها امر خدا هستند. (صلوات)
چطور قبول داری که هنوز این تلویزیون را از توی خانهات بیرون نینداختی؟ تو باید با امامزمان عشق بکنی؛ نه با خارجیها، بدبخت بیچاره! تو شبیه مؤمنی؛ نه [اینکه] خودش باشی؛ مثل مجسمه. من یکجا دیدم مجسمه درست کردند؛ عین آدم بود. همینساخت آنجا گذاشتهاست. تو مجسمهای؛ هیچ ادراک راجعبه ولایت نداری. عزیز من، هیچ ادراک راجعبه امامزمان ندارید. عزیز من، بیا محبوب خدا بشو، بیا محبوب امامزمان بشو، بیا محبوب ولیاللهالاعظم بشو. محبوب آناست که گناه نکند. محبوب آناست که شب خوابیده، بهفکر فقرا باشد. [میگوید:] ای ملائکه، تا صبح پای این ثواب بنویس. خوش به حال آنکسیکه خدا امر کند، ثواب بنویس. این ثواب جاویدانی است، نه این ثوابهایی که ما میکنیم؛ [اینها] گناه است! گفتم: این یارو جشن گرفتهبود و تخت گذاشتهبود، غذا میداد و شب کار زشت کردهبود! اینچه دیدن امامزمان است؟ اینچه خرجی مال امامزمان است؟ جانم، گناه، آدم را خراب میکند! از اول عمرم بچهها را میدیدم، هدایتشان میکردم. اگر من به یک بچه کسی نگاه کردم، خدا چشم من را کور کند. در این دنیا و در آن دنیا، سرفرازم که نکردم. اختلاط کردم، حرف زدم، صحبت کردم، نگاه بد نکردم. چرا؟ از وجود مبارک شما، وجود مبارک شما، باید با خدا هماهنگ باشید، با امامزمان هماهنگ باشید، امر آنها را اطاعت کنید. وجود شما در اختیار است، چشم شما در اختیار است. پای شما در اختیار است، نفس شما در اختیار است. خوشا به حالش. حالا روح از بدنم برود بیرون، «فی جنه» چرا اینقدر ملائکه، همه از دنیا بدشان میآید؟ پس دنیا چطور است؟ دنیا گناه تویش میشود؛ اما آسمان گناه تویش نمیشود. خدا هجدههزار کرات دارد، گناه تویش نمیشود. [آسمان] گناهکن را نمیپذیرد. [عیسی] یک سوزن و نخ داشت، [آسمان] راه به او نداد.
آقای وحید، این حرفها را به اینها بزن. چهچیزی به مردم میگویی؟ این کتاب را برایش دادم، یک خردهاش را خوانده؛ [گفته] از ما نمیخرند! تو گفتی به مردم که نخریدند؟ یا نمیگویی به مردم! مردم را به امامزمان امیدوار میکند. آخر، تو چهکار کردی؟ عزیز من، تو گناه نکن. روحانی باید روح باشد. روح، احتیاج بهدنیا ندارد؛ دنیا احتیاج به روح دارد. آقای روحانی، باید تو احتیاج نداشتهباشی، مردم غیر روحانی به تو احتیاج داشتهباشند. قربان این بچه جوان بروم، هشام بروم؟ شما ببین توی شما یکوقت یکی دو تا برانگیخته میشوند. همهشما برانگیخته نیستید. امامصادق هم همینساخت بود؛ مردها، پیرمردها، ریش داشت تا اینجایش، [ریشش] تا نزدیک این [ناف] آمدهبود، اینقدر ریشش هم بلند بود. فهمیدی یا نه؟ شما که ریشهایتان خیلی بلند نیست! میگفت: این پسر خوشگل است که [امام] او را میخواهد! تف بر تو! هر روز هم میآید خدمت امام. حالا امام چهکار کند؟ گفت: فردا هر کسی یک مرغ بیاورد، یک کفتر بیاورد، گفت: بروید جایی بکُشید که کسی نباشد، به این پسر هم گفت. همه اینها کشتند، توی یک دستمال گذاشتند آوردند. آخر، امر امام را باید اطاعت کنند، کردند. گفت: پسر، مگر من حجتخدا نیستم؟ گفت: چرا، گفت: چرا امر من را اطاعت نکردی؟ گفت: آقا، قید به او زدی. گفتی جاییکه کسی نباشد. از اینجا توی بیابان رفتم، توی بیابان آنجا هیچبشری پیدا نبود، دیدم حالا اینجا چهخبر است؟ خدا من را میبیند، تو که امامزمانی میبینی، جن من را میبیند، انس من را میبیند، جایی نبود که من اینرا بکُشم بیاورم. [امام] رفت منبر، گفت: مردم، من صفاتالله او را میخواهم. هیچکدام از شما صفات خدا را ندارید. تمام مردم سرشان را زیر انداختند. قربانت بروم، امامزمان شناختن ما هم اینجوریاست؛ مگر گناه نکنی.
کجا میروی؟ کجا میکنی؟ چهکار میکنی؟ عزیز من! شخصی آمد خدمت امامصادق یکنفر بود، یکدوستی داشت، آنوقت آن دوستش یکرفیق داشت؛ یعنی یک برادر داشت، آن برادر یکخرده اوباش بود، این برادرش را نصیحتش کرد. برادر اینجور است، اینجور است. رفت لباس این داداش را پوشید، لباس بلند پوشید، خیلی مؤدب بود. آمد به امامصادق نوید خوشحالی کرد. گفت: الحمد لله، داداشم خوب شده، لباس ما را پوشیده است و عقاید ما را دارد. گفت: اگر خوب شدهبود، در بلخ آن قضایا واقع نمیشد. صدها فرسخ فاصله است تا بلخ. آنجا کنار دریا با یکزنی نزدیکی کرد. امام یعنی این، حجتخدا یعنی این، امامزمان یعنی این. شما امامزمان را اینجوری میشناسید یا هر غلطی میکنید؟ جلوی یک بچه پنجساله گناه نمیکنید، چطوری جلوی امامزمان گناه میکنید؟ شناخت امامزمان یعنی این.
آقای وحید، این حرفها را به مردم بزن! چهچیزی به مردم گفتی؟ یکساعت وقت مردم را گرفتی، یک حرفهایی زده که اصلاً هیچ عوامی نمیزند! چرا؟ تویشان نیست. تو باید تویت باشد، وقتی تویت باشد، آن بروز میکند؛ تویت نیست. عزیزان من، قربانتان بروم، بیاید حرف بشنوید. این آدم، این جوان، دائم الحضور است. ببین، چه میگویم به تو. این جوان دائم الحضور است. بهدینم، راست میگویم، بهایمانم، راست میگویم، کجای تو دائم الحضور است؟ این جوان، قربانش بروم، دائم الحضور است. خوش به حال یک همچنین آدمی. یا الله، کدامیک از شما هستید؟ بگو ببینم. بیا دائم الحضور باش، گذشت داشتهباش، عفو داشتهباش. یکی را عفو کن، خدا عفوت میکند. ما چهکسی را عفو کردیم؟ گفتم به یکی با آن خانمش حرفش شد، قربانش بروم، حرف من را شنید. خدا عمر جاویدانی به او بدهد، خدا صفات خودش را به او بدهد، خدا در هر جهتی کمکش کند. (صلوات)
پس شما باید چطور باشید؟ باید دائم الحضور باشید؛ دائم حضور امامزمان باشید. دائم حضور امامزمان، حضور خدا باشید.
«الهم صل علی علیبنابیطالب و آل علیبنابیطالب» این ذکر اتفاقاً یکروایت داریم، من هر روز میگویم: «الهم صل علیعلی و آلعلی، الهم صل علی محمد و آلمحمد، الهم صل علیعلی و آلعلی» خدا میداند این چقدر ثواب دارد. شما هم بگویید.
خب، بگو. این ذکر چندین هزار برابر ثوابش بالاتر از گفتن «الهم صل علی محمد و آلمحمد» است. چرا؟ تو صلوات میفرستی و علی را دوست نداری. حالا اینرا که بگویی علی را دوست داری، اینهمه ثواب دارد. توجه فرمودید؟ دلیلش ایناست که اینهمه ثواب دارد. صلوات میفرستند و علی را قبول ندارند. تو وقتی اینرا گفتی، علی را قبول داری؛ اینهمه ثواب دارد از صلوات بالاتر است. من روزی یک دور تسبیح، دو دور میگویم؛ شما هم یک دور تسبیح بگویید. «الهم صل علیعلی و آلعلی» یا علی
اسم این نوار را باید شناخت امامزمان، بگذارید.
خدایا، عاقبتتان را بهخیر کن.
خدایا، ما را با خودت آشنا کن.
خدایا، ما حرف امامزمان را نزنیم، امر امامزمان را اطاعت کنیم.
خدایا، ما جزء آنها نباشیم که میگویند اینها کارشان است. خدایا، ما جزء آنها نباشیم که میگویند اینها مسموم شدند، خدایا، ما جزء آنها باشیم که امامزمان ما را دوست داشتهباشد.
خدایا، ما با محبت امامزمان بمیریم.
خدایا، محبت امامزمان، دوستی امیرالمؤمنین است. خدایا، ما با دوستی علی و با دوستی بچههای علی بمیریم.
خدایا، ما را به فقر مبتلا نکن.
خدایا، ما را کمک کن که سخی باشیم.
خدایا، بهحق امامزمان، آنها که از تو دور هستند، از ما دور کن، آنها که به تو نزدیک هستند، به ما نزدیک کن. (صلوات)