سوم رمضان 96
سوم رمضان 96 | |
کد: | 10524 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
تاریخ سخنرانی: | 1396-03-08 |
تاریخ قمری (مناسبت): | 3 رمضان |
میخواهم یکحرف حسابی بزنم، هان! که هیچکس نزده. (یک صلوات بفرستید.)
چطور میشود که آدم، یکنفر جوابگوی یک عالم میشود؟ یا علی! از تو میپرسم، چطور میشود که یک بشر جوابگوی تمام این دنیا میشود؟ یا علی! یادداشت کنید [که] خیلی حرفش خوب است! این آدم از اول جوانیش توی گناه نباشد؛ یعنی از اول جوانیش توی گناه نباشد! میآورد از زمانیکه عالمی نبوده، آدمی نبوده، همینساخت بیاورد، تا زمانیکه خدای تبارک و تعالی خواست عالمی را افشا کند، به شیطان گفت: سجده کن! گفت: من [سجده] نمیکنم؛ [چون شیطان] من داشت! [گفت:] او [یعنی آدم] از خاک است [و] من از آتشم. اولیش ایناست که اگر شما من داشتهباشید، والله! به خدا [قسم]! پیرو شیطان هستید. من نداشتهباش! این من [را] از خودتان بیرون کنید! حالا چه میشود که این آدم جوابگوست؟ از آنزمان [را] میآورد [و همینطور بررسی میکند].
از قبلِ اینکه خدا این آسمان را میخواسته خلق کند، مشورت کرده [است]، از علی (علیهالسلام)، از زهرا (علیهاالسلام) [مشورت کرده، اینها] بوده [اند] که [با آنها] مشورت کرده، زهرا (علیهاالسلام) بوده! چهچیزی میگویی [که] من مثل او هستم؟! برو خجالت بکش! حیا کن! من نداشتهباش! عزیز من! از آنزمان این آدم اطلاعیه دارد که خدا میخواسته عالمی را خلق کند، تمام این دنیا آب بوده، حالا خدا میخواهد چهکار کند؟ خدا میخواهد عالمی را، آدمی را خلق کند [که] اینها بگویند «لا إله إلّا الله، محمّد رسولالله، علی ولیّالله» (صلوات بفرستید.) حالا از زیر اینخانه [خدا] زمینها کشیدهشد، الآن خانه شما بیت خداست. چه در این [خانه] میگذاری؟! به تمام آیات قرآن! اغلب شما مثل همان بُتپرستها هستید که بُت در خانهخدا گذاشتند! اغلب شماها از همانها هستید! الآن در مجلس حسین (علیهالسلام) شرکت کردید؛ اما دیدتان توی آناست! دین نه که از شما گرفته بشود، [گرفته] شده! اگر گرفته نشود که عمل میکنی، [دین را] از شما گرفتند. حالا این آدم از آنزمان دارد اینها را همینطور بررسی میکند، بررسی میکند، بررسی [میکند؛ بهخاطر همین] این [آدم] جوابگوی تمام این دنیا میشود، عالِم و جاهل و فاسق و هر چه بگوید، [او] میگوید، هر حرفی میخواهید از من بپرسید! نمیخواهم ادّعا کنم، میخواهم عظمت او، پیرو او را میخواهم افشا کنم، بهدینم! نمیخواهم خودم [را معرفی کنم]، من اصلاً خود نیستم.
به حضرتعباس! سگ را از خودم بهتر میدانم، چرا؟ خدا حمایت از سگ کرد، کجا حمایت از ما میکند؟! کجا حمایت از تو میکند؟! حمایت از سگ کرد. چرا؟ سگ مطیع است، تو [مطیع] نیستی! این [آدم] همینساخت از آنزمان ضبط کرده، آن عالَمی را ضبط کرده [و] در قلبش است، [برای همین] جواب میدهد! دلم میخواهد [و] امیدوارم که همه شماها اینجوری باشید. کجا در این فکرهای بیخودی میروید؟! آن [فکر] بهدرد نمیخورد؛ یعنی تو جزء ماوراء نیستی! تو باید آقایفلانی! جزء ماوراء باشی. آن متقی جواب تمام خلقت را میدهد! بیخودی که نگفته پیشش برو! الآن من دیدم یککاری کردیم [که] یکقدری خلاف [است]، به دوستعزیزم گفتم [که] دیگر آنجا نیایی. هان! اگرنه آنکه میآمد، خوشی برای آدم فراهم میشد! من خوشی اصلاً در دنیا نمیخواهم! خوشی من آناست که پیرو خدا و ولایت باشد. (صلوات بفرستید.)
الآن پرونده شما را بیاورند، چهچیزی در آن نوشته [است]؟ این پرونده چیست که دست توست؟! داد بزنم؟! برو عزیز من! عوض شو! این [سلمان]، یک کسیکه بابایش کافر بوده، ننهاش کافر بوده، حالا [پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)] میگوید جزء ما اهلبیت است. تو که بابایت عالِم است، مجتهد است، در حرم [حضرتمعصومه (علیهاالسلام)] جوابگوی مردم است! تو چرا اینجوری هستی؟! هان؟! حالا [میشود] «سلمانُ منّا أهلالبیت»: جزء ما اهلبیت است. هان! پیرو کسی نبود! آنچه را که پی [یعنی دنبال] این [سلمان] آمدند، گفت: علی! [مرا] بکُشند، [میگویم] علی! زندانم کن! [میگویم] علی! نمیخواهم حرف ناجور بزنم، گفتم به اولیای امور هم کار نداشتهباشید. (صلوات بفرستید.)
تمام گذشتههای این خلقت در قلب متقی است، بهدینم راست میگویم، برو هر چه میخواهی [از او] بپرس، فوراً به تو جواب میدهد؛ یعنی آن در قلب متقی انباشتهشده! دلم میخواهد تمام شماها متقی باشید! آیا شب که شده توی فکر رفتی [که] از اولِ بشر اینجا بیایی [و] فکر کنی؟! پی [یعنی دنبال] آن کثافتکارها میروی! عزیز من! قربانتان بروم! بیایید حرف بشنوید! چرا مردم گمراه میشوند بهغیر خدا؟ خدا گفته: برو پیش متقی! حالا [به متقی] میگویند حرف هم نزن! کاش حرفش را نمیشنیدند، میگوید اصلاً حرف نزن! بگذار مردم همینجور ناراحت باشند! چهکسی را تو میخواهی از ناراحتی درآوری؟! آقایفلانی! قربانت بروم! فدایت بشوم! بیا جزء متقی بشو! اما میگویم تمام فکرت باید از زمانیکه هنوز عالَمی نبوده، آدمی نبوده، از آنزمان تا حالا بیاور [و] ببین تمام اینها که گمراه شدند؛ پیرو خلق شدند! تو پیرو چهکسی هستی؟! عزیز من! ما پیرو جهل هستیم، نه پیرو امر! پیرو خلق هستیم، پیرو جهل هستیم، بهدینم راست میگویم! بهایمانم راست میگویم! به خدا راست میگویم! به علی (علیهالسلام) راست میگویم! تو پیرو چهکسی هستی؟! ما باید پیرو امر باشیم؛ [اما] پیرو جهل هستیم، پیرو خلق هستیم!
حالا [در آخرالزمان] میگوید یکی از شما با دین بروید، ملائکه آسمان تعجب میکنند! چرا؟ علی (علیهالسلام) ما را نپذیرفتهاست، زهرا (علیهاالسلام) ما را نپذیرفته [است]، چرا نپذیرفته؟ [چون] طرف خلق رفتید! چه بگویم؟! وقتی میخواستم اینجا بیایم، یک دور تسبیح گفتم: خدایا! کمکم کن! خدایا! کمکم کن! من چیزی بلد نیستم، چیزی ندارم؛ اما از آنجا انگار چیز میآید؛ [یعنی] اطلاعیه میآید! بیا! بیا آنرا بگو! آنرا بگو! آنرا بگو! بگو! تمام این دنیا، مشکل دنیا، پیش متقی است، کجا میروی [و با او] مشورت نمیکنی؟! خودت را گرفتار میکنی، هر چه بهمن زنگ میزنند، میبینم گرفتارند! یکی نیست که گرفتار نباشد. به یکی گفتم، گفتم: خب وقتی تو اینجوری بودی، بهفکر مستضعف، فقرا بودی؟! گفت: فقرا چیست؟! خب بفرما! هان! الآن فلانی فدایش بشوم! قربانش بروم! این جمعیت همهشان اینها روح هستند، به آن رسیدند. ده، دوازده نفر بودند، هفت، هشتنفر بودند، جلسه گرفت. آخر بهمن چه؟! حالا دیگر هم اینجا نمیآید. (یک صلوات بفرستید. به سلامتی خودتان هم صلوات بفرستید. به سلامتی نادانیمان هم یک صلوات بفرستید.)
خب تو حالا چرا دنبال آن میروی؟ هان؟! آقایدکتر! بله؟! میخندی؟! به حضرتعباس! باید گریه کنی! هان؟! ما عقب افتادهایم! جان من! بیا جلو بیفت! [حضرتزهرا (علیهاالسلام)] عمویش [عباس] را راه نداد، گفت: برو! مَحرمیّت از بین رفت؛ چونکه دنبال مردم رفتهبود. مَحرمیّت از بین رفت! کجا این بچهات را که پیرو بدعتگذار است [را] میخواهی؟! با همان محشور میشوی! این آقا که درس میخواند، مجتهد میشود؛ این مجتهدِ کتاب است. تمام اینها، آن وقتیکه آن گُندِهِه [یعنی بزرگشان] هم حرف میزند، یکدفعه میبینی یک خطا دارد! اینها مجتهدِ کتاباند، تو باید مجتهدِ خطاب باشی! آقای مرجع! آقای واعظ! به شما خطاب کردم، تو باید مجتهدِ خطاب بشوی، نه مجتهدِ کتاب! (صلوات بفرستید.)
شما باید پیرو امر باشید نه پیرو خلق! هر کس میخواهد باشد. هیچ، هیچ، هیچ [کسی] درجه ماورایی، ماوراء به شما نمیدهد، مگر ولایت، مگر زهرا (علیهاالسلام). به تمام آیات قرآن! زهرا (علیهاالسلام) بهمن دست داده، قربان آن دستش بروم! اما من چه میگویم؟! بیخود که بهمن دست نمیدهد، میگویم: خدایا! من نمیگویم تو من را غضب نکن! من را غضب بکن [که] سگ باشم، درِ خانه زهرا (علیهاالسلام) باشم، من را سگ قرار بده! درِ خانه زهرا (علیهاالسلام) باشم! این محبت زهراست، تو محبت عایشه را داری. [وقتی محبت حضرتزهرا (علیهاالسلام) را داری] حالا چه میکند؟ حالا میآید [و] دست هم به تو میدهد. (خب یک صلوات بفرستید.)
همهتان را به خدا سپردم. والله! بالله! همهتان اهل بهشتید؛ اما میدانید چهچیزی است؟ من یک پارهوقتها میگویم، یک بهشت است [که] خجالتی است. میخواهم اینرا امشب بگویم، یک بهشت است [که] خجالتی است، خدایا! بهشت خجالتی قسمت ما نکن! همهتان اهل بهشتید. امشب کارت بهشت به شما دادم؛ اما هنوز هم خطری هستید، هان! «نستجیر بالله» نگاه به بچه کسی نکنی! آن بچه ناموس خداست! من نداشتهباش! من دشمن خداست، هان! امیدوارم خدا عقل به ما بده! وقتی [خدا] بخواهد ما را بیچاره کند، عقلمان را میگیرد؛ [آنوقت] دنیا را بیشتر از آخرت میخواهیم. یا علی! رفقا! همهتان را به خدا سپردم؛ اما امشب حرفها خوب شده، یکقدری رویش فکر بکنید، یا علی!