مکه؛ غدیر 85
مکه؛ غدیر 85 | |
کد: | 10291 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
تاریخ سخنرانی: | 1385-10 |
تاریخ قمری (مناسبت): | ماه ذیحجه |
عرض میشود خدمت شما اینها جمع شدند، یک عدهای بودند مهندسهای تهران و بالاخره در چند سال پیش انجمن خیلی مهمی در تهران گرفتند. آنوقت یک مهندسی بود که با ما دوست بود و خیلی صدرش بالا بود؛ این را انتخاب کردند [که] برود [سند] «أشهد أنّ أمیرالمؤمنین علیاً ولیالله» را به دست بیاورد، یعنی سند میخواستند. حالا ایشان اینجور گفت، حالا شکستهنفسی کرد یا حقیقت بود، گفت من آمدم پیش آقای گلپایگانی و ایشان خدا رحمتشان کند، زنده بودند و آقای نجفی را [دیدم]. همه علمای اسلام را، آن علمایی که عرض میشود خدمت شما اتصالند، خدا همهشان را رحمت کند. علمای ربّانی را خدا رحمت کند، آنها که با رب ارتباط دارند. اهل تسنن که علمایشان با رب ارتباط ندارند، علمای شیعه با رب ارتباط دارند. خلاصه گفت رفتم آذربایجان و علمای آذربایجان و تبریز و مشهد و قم [را دیدیم]؛ یعنی دلیل [آمدنش] این شد که این شخصی به او گفته بود که برو آنجا، آمد اینجا.
یک عالمی هم آنجا خلاصه ما خدمت ایشان بودیم، گفت که اگر اذان بگویی و اقامه بگویی، ثوابش اینجور است، اذان اینجور است، بنا کرد [توضیح دادن]. گفت اینها ما را قانع نمیکند، اینها قانعکننده میخواهند. گفتم موقعی که آقا رسولالله، أمیرالمؤمنین را بلند کرد، «ألیوم اکملت لکم دینکم» [نازل شد] و ولایت تکمیل شد، آقای سلمان بلند شد، اذان گفت؛ خیلی با شهامت گفت: «أشهد أنّ علیاً ولیالله، أشهد أنّ أمیرالمؤمنین علیاً حجةالله». مِنبعد سلمان، اباذر، میثم، اینها [این را] میگفتند. عمَر آمد به پیغمبر گفت یا رسولالله، اینها یک چیزهای دیگری [هم در اذان] میگویند. [پیغمبر] گفت که آنها درست میگویند؛ اما چون که مردم طاقت ولایت را نداشتند، امیرالمؤمنین خب یک حرفهایی زد و رفت حرفهایش را توی چاه زد. پس این سند که شما بدانید این «أشهد أنّ أمیرالمؤمنین علیاً ولیالله» سند دارد، این یکی.
دو: عرض میشود خدمت حضرتعالی من برای شما خواستم که یا رسولالله ما از قبر تو دور میشویم، اما از امر تو دور نشویم، ما را نگهدار. خدایا از امر پیغمبر دور نشویم، امر پیغمبر علیبنابوطالب است. (صلوات بفرستید.) دوم چیزی که برایتان خواستم، به خدا عرض کردم خدایا ما از خانهات دور میشویم، مبادا از تو دور بشویم. اینهایی که خواستم، برای همهتان خواستم. خدایا ما از خانهات دور میشویم، مبادا از تو دور بشویم. دور شدن از خدا، [دور شدن] از ولایت است. چون که مگر خدا جسم است که ما از خدا دور بشویم؟ خدا یک چیزی هست که هم هست، هم نیست. ما به تکلیف رسیدیم؛ اما هنوز نه به لقاء رسیدیم، [نه به بلوغ]. ما انشاءالله، امیدوارم که به بلوغ برسیم. انشاءالله، دعا کنیم که وجود امام زمان بیاید، همهمان به بلوغ برسیم. من جسارت نکرده باشم به قدس شماها، حرف حقیقت دارد. باید انشاءالله [توجه کنید].
یکی هم که من تا چشمم به گنبد پر نور رسولالله افتاد، گفتم رسولالله من چیزی که از تو میخواهم، ظهور حضرت [مهدی] را میخواهم. آخر چقدر دورِ تو دشمنان علی هستند؟ همینجور که آدم نگاه میکند، میبیند اینها همه دشمنان امیرالمؤمنین هستند که، عرض میشود خدمت شما، معطلند بریزند درِ خانه زهرای عزیز. این هم خواستم که انشاءالله میخواستم به شما بگویم که من این طرزی خلاصه به فکر شماها بودم و هستم و هرچه هم که خواستم برای شماها، یعنی [اینطور بوده که] برای خودم خواستم، برای شماها هم خواستم.
یکی هم القا و افشا خواستم. یکی هم «العلم نور، یقذفه الله [فی قلب] من یشاء» خواستم. گفتهام، دوباره هم تکرار میکنم که به جلسه، [به] کوچک و بزرگ جلسه، کسی حق ندارد حرف بزند. این جلسه الان به وحی اتصال است. شماها، بعضیها که به ماوراء [اتصال نیستند]، باید ماورائی باشند یا از «العلم [نور] یقذفه الله [فی قلب من یشاء]» داشته باشند. اگرنه کسی حق ندارد به کوچک و بزرگ این جلسه حرف بزند و برای اینها [اهل جلسه] یک مبنایی درست کند.
گفتم آنجا، توجه فرمودید؟ تمام شماها الان به دستگاه وحی اتصالید، دیگر «من» را گذاشتید کنار. بعضیها «من» دارند؛ [اگر] «من» داری، هیچ نداری. اگر «من» نداشته باشید، همه چیز دارید؛ علی دارید، حسین دارید، حسن دارید، رسولالله دارید؛ چون که آنها با «من» مخالف بودند. «من»، عمر و ابابکر داشتند که امر خدا و پیغمبر را اطاعت نکردند. مواظب باشید عزیزان من، قدر خودتان را بدانید. الان چقدر خوب است که دور هم جمع شدید، میگویید علی. به تمام آیات قرآن من اینجا گریه میکنم، میگویم [خدایا] هرچه زودتر من را از اینجا نجات بده. چرا؟ [چون اینجا] هرچه میبینم دشمن علی میبینم. خوش به حالتان که باز [در] ایران [اسم علی هست]. ایران یک مشکلاتی دارد، [اما] باز میگویند «أشهد أن لا اله الا الله، أشهد أنّ محمداً رسولالله»، اصل این است: «أشهد أنّ أمیرالمؤمنین علیاً ولیالله، أشهد أنّ أمیرالمؤمنین علیاً حجةالله». قدر بدانید؛ تا اینجا نیایید، اگر هم بیایید با ماوراء اتصال نباشید، نمیفهمید من چه میگویم. باید بیایید و با ماوراء اتصال باشید، اگرنه عبادتی میشوید. یک دو روز گفته اینجا نماز بخوان، اینجا بخوان، آنجا بخوان؛ بر منکر این حرفها لعنت، اما عبادت که ما را نجات نمیدهد. هرچه نگاه میکنم، میبینم اینها همینجور انگار آمادگی دارند که عمَر بگوید بریزید درِ خانه زهرا، بریزند درِ خانه زهرا.
کجاست یک همچین جلسهای ذیلِ این آسمان؟ شما مؤمنید. امام صادق فرمود [به زیارت مؤمن بروید.] شخصی آمد خدمتشان، گفت آقاجان من، قربانت بگردم، من میخواهم بیایم شما را زیارت کنم، نمیتوانم، مشکلم است. [امام] گفت یک دوست علی را زیارت کن، جمع ما را زیارت کردی. چرا قهر میکنید با جلسه؟ چرا این کارها را بعضیها میکنند؟ تو الان میآیی او را میبینی، او را میبینی؛ [خدا] ثواب دوازده امام، چهارده معصوم [به تو] میدهد. شما هرکدامتان وجودید، اما مواظب باشید دنیا گولتان نزند، زر و زیور دنیا گولتان نزند. امام صادق فرمود: شما عضو مایید، اگر گناه کنید جزء مایید. ببخشید من جسارت در قدس شما کردم که قدر این جلسه را بدانید، یعنی قدر خودتان را بدانید. من که میگویم جلسه، یعنی میگویم دور هم جمع شوید. اگرنه زبان من قطع باشد من بگویم که یک جلسهای من دارم و اینها؛ نه، من توی این [حرف] نیستم. ببین الان شما هماهنگ شدید، من که رفتم، این جلسه شما را شاد کرده، امیدواری پیدا کرده که اگر هم من نباشم، [جلسه را تشکیل بدهید.] من حالا هستم، مزاحم شما هستم، اما اگر هم نباشم، من وصیت میکنم شما را [که] جلسه را بههم نزنید. «من» را بگذارید کنار. آقاجان من، شما «من» ندارید؛ ببین، میگویم کسی نیاید تویتان که «من» داشته باشد و این جلسه را خدشه بزند. من اینجا، چند جا صحبت کردم، [صحبتهای] خیلی مهم؛ گفتم قربانتان بروم، تمام عالم تنظیم است. تمام جاندار و عالم، تمام در یک صف ایستادهاند؛ عالم تنظیم است. کسی که تنظیم را بههم میزند خلق است، مواظب باشید شما جزء [بههم] زدن تنظیم عالم نباشید. قربانتان بروم، فدایتان بشوم، کوچک و بزرگتان را میبوسم. کوچک و بزرگتان را، ولایتتان را سجده میکنم. (با صلوات بر محمد). عذرخواهی از همهتان میکنم.
ما همه را یادداشت کردیم و الان به فکر شما هستیم و بالاخره هرچه که خواستیم برای خودمان، برای شما [هم] خواستیم. انشاءالله، امیدوارم که دعای ما در حق شما مستجاب بشود. بدانید که اصلاً همینجور که شما الان به ولایت اتصالید، ما هم به شما اتصالیم و به یاد شما هستیم. انشاءالله، امیدوارم که همینجور جمع باشید و سلام من را هم به آقای فلانی برسان. توجه فرمودید؟ آقاجان من چه بگویم قربانتان بروم؟ شما خودتان استفادهاید دیگر، همان دور هم که نشستید، عرض بشود خدمت شما، آقا امام صادق را خوشحال کردید. دیگر از این بهتر [نیست]، عبادت از این بالاتر نیست که. امام صادق فرمود دورِ هم مینشینید حرف ما را بزنید؟ گفت آره. [امام] گفت من غبطه به آن مجلس میخورم. یعنی امام صادق الان غبطه به شما میخورد که دور هم نشستید، خب دیگر از این بهتر چیست؟ امام صادق غبطه به تمام دنیا نمیخورد، به آخرتش هم نمیخورد؛ غبطه میخورد که چرا شما آنجا الان نشستید زهرا را دارید یاری میکنید. شما آنجا نشستید امام زمان را دارید یاری میکنید. دیگر از این بالاتر نیست که پدرجان، قربانتان بروم، قدردانی کنید.
ببین آقاجان، اینجا [کعبه] قبله تمام خلقت است، درست است؟ اینجا قبله نشر ولایت است، قبله نشر توحید است. اینجا عرض بشود خدمت شما، گفتم دو مَقر است: یک مَقر عرش خداست، یک مقر الان عرض بشود خدمت شما اینجا مکه است. درست است؟ مقر [نشر] تمام رسالت از اینجا شده، مرکز [نشر] ولایت از اینجا شده، نشر ولایت از اینجا شده، نشر توحید از اینجا شده. درست است؟ عدالت از اینجا کشف پیدا کرده، رسالت از اینجا کشف پیدا کرده، همه چیزی از اینجا کشف پیدا کرده؛ اما با همه این حرفهایش یک دفعه [زمین مکه] گفت که «من مثلی؟» کیست مثل من؟ تا ادعا کرد، خدا گفت ای زمین من، ای خانه من، ای زمین من، چرا در مقابل حسین کرنش نکردی؟ من کفار را رویت قرار میدهم. ما باید همهمان در مقابل امام حسین کرنش کنیم. با تمام این حرفها [زمین مکه] وقتی کرنش [نکرد، خدا فرمود] چرا [کرنش] نکردی در مقابل امام حسین؟ پس تمام خلقت باید در مقابل امام حسین کرنش کنند. رفقای عزیز باید در مقابل حسین کرنش کنید. چرا مکه را [خدا] نمیگوید که، عرض بشود خدمت شما، خون من؟ [اما امام حسین را میگوید] ای خون خدا، پسر خون خدا؛ این امام حسین خون خداست. چون که اینجا [کعبه] جسم است، امام حسین روح است؛ ما باید در مقابل روح کرنش کنیم. عزیزان من، قربانتان بروم، فدایتان بشوم، در مقابل امام حسین باید کرنش کرد. چون که همه این حرفها که به مکه معظمه جمع است، جخ [تازه] خلق است. گفتم عزیزان من دنبال خلق نروید، دنبال روح بروید. این عرض بنده است، امیدوارم که رفقای عزیز ما را عفو کنند، این الان رسید. من آنجا برای شما یک چیزی خواستم: گفتم خدایا این خانهات را وقتی میخواستند خراب کنند، تو ابابیل را روانه کردی [که] فیلها و اینها را، همه را از بین برد، ابرهه را از بین برد. تو را به حق کسی که اینجا تولد شده است، یعنی امیرالمؤمنین، مواظب باش که ولایت ما را شیطان لطمه به آن نزند، حمایت از ولایت ما کن. من برای همهتان این را خواستم.