مشهد 92؛ خلقپرستی از بتپرستی بدتر است
مشهد 92؛ خلقپرستی از بتپرستی بدتر است | |
کد: | 10535 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
تاریخ سخنرانی: | 1392 |
السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، السلام علی الحسین و علیّ بن الحسین و اولاد الحسین و اهل بیت الحسین و اصحاب الحسین و رحمة اله و برکاته
قربانتان بروم! ما توجهمان کم است؛ مثلاً یک نفر بخواهد صحبت کند، شما بهتر از من میدانید، وقتی میگوید توجه، توجه، یعنی گوش به حرف من بدهید. حالا من هم دلم میخواهد یک چند دقیقهای بگویم توجه، توجه، توجه، توجه! اگر گوش ندهید از مسیر ولایت بهره کامل نمیبرید. این خلاصهاش است. بهره کامل این است که شما توجه به ولایت کنید. توجهتان به جای دیگری نباشد. یکی از بدبختیهای ما این است؛ شما بتپرست نیستید، یک وقت بتخواه میشوید. به تمام آیات قرآن، من دارم میبینم شما بتپرست نیستید. الحمدلله؛ اما به سی جزء کلام الله اگر بت بپرستید بهتر است که شخص بپرستید. گفت: بتپرستی اگر این است، این آیین من است؛ بتپرستی خیلی بهتر است. بتپرستها را منع میکنند، من میخواهم بتپرستها را تشویق کنم در مقابل خلقپرست؛ چونکه بتپرست بت درست میکرده از خرما و زمستان میشد، خدا را میخوردند! اینها خر هستند. دیگر بت گمراه نمیکند مردم را. رفتند پرستیدند عمر و ابابکر را، هفتاد هزار نفر را گمراه کرد؛ آیا بتپرستی بهتر است یا نه؟ شماها خیلی توجه به این کارها ندارید و بتپرستها را بدتر از خودتان میدانید. من دارم میگویم، من حرف در دنیا میزنم به شماها کار ندارم. من حرفم را میزنم؛ حالا هر چقدر استفاده از این حرفها کردید که کردید، [استفاده] نکردید، پیش دست خالهتان. بالاخره خاله دارید که.
حالا میخواهم به شما بگویم که ببین این چقدر مردم را گمراه کرد، رفتند علیبنابوطالب، وصی رسولالله را، امام المبین را، حجت خدا را، وصی رسولالله را، کفواً احد را، گذاشتند؛ رفتند دنبال آن دو تا. شما کجا میروید؟ دنبال چه کسی رفتید؟ هر چیزی تازه شد و رفتید دنبالش. جانم! دنیا یوم دارد، تمام یومها را باید خنثی کنید؛ فقط بگویید علی، زهرا. کجا اینها پیغمبر را قبول دارند؟ چرا امر پیغمبر را قبول ندارند؟ هر چیزی را دکان کردند. مگر زمان ما دکان نکردند؟ یک نفر بود داشت چیز میفروخت میگفت من شاگرد امام صادقم، حضرت گفت: ببین! ما را دکان کرده؛ یعنی حرف ما را دارد میزند، میخواهد بارش فروش برود. این ولایتهایی هم که بعضی ها دارند همان است؛ میخواهند مشرک بهشان نباشند. به تمام آیات قرآن، ذرهای به ولایت ایمان ندارند. اگر ایمان داریم، این کارها چیست که ما میکنیم؟ من دارم میگویم یک وقت شماها از من ناراحت نشوید، من دارم میگویم: بهدینم، بهآیینم، به اهل جلسه نمیگویم؛ اما میخواهم توجه کنید آدم بداند؛ این عقرب زهر دارد، این مار زهر دارد نرود دنبالش، نگاه به خط و خالش نکن. (صلوات)
هر کسی چشمش یک دید دارد؛ اما یکوقت میبینی کسی است چشم ماورایی دارد، تمام این خلقت را در نظرش است، هجده هزار کرات را گفته، بالاتر از هجده هزار کرات را آن متقی واقعی خبر دارد؛ میداند. تو چه چیزی میدانی؟ چرا نمیدانی؟ هنوز مِهر دنیا داری، کنده شو از دنیا، آنچه که فیض به جاندار؛ یعنی به جاندار در تمام خلقت میرسد کمال پیدا میکنند، کلّ کمال پیدا میکنند، با خدا آشنا میشوند، با ولایت آشنا میشوند، تمامش بهواسطه ولایت است؛ از دریچه ولایت یعنی علیبنابیطالب (صلوات) به کجای تو نوشته علی؟ علیِ خلقی! در دهانت است.
ما سه تا مَلَک داریم خیلی مهم است، من آن سفر که از کربلا میآمدم خیلی ناراحت بودم؛ یعنی یک دنیا ناراحتی در جانم بود. گفتم: نه که امام حسین ما را تحویل نگرفته بود، که آن دفعه تحویل گرفت حرف زدیم، اختلاط کردیم؛ همچین تا چرتم برد یکدفعه گفت من ملک به سرت میریزم؛ یعنی میگذارم در اختیارت، چرا ناراحتی! تو رفتی کربلا چه چیزی گذاشت در اختیارت، به فکر فقرا بودی؟ وقتی میخواستی بروی یکی را خوشحال کردی، چه کار کردی؟ یک روز پیغمبر با جبرییل صحبت کرد، گفت: جبرییل از کجا میآیی؟ گفت من از سدرالمرسلین میآیم، گفت چقدر راه است؟ گفت هفتاد هزار سال راه است. گفت به چه توسطی میآیی؟ بالش را باز کرد، گفت بهواسطه این، نوشته: علی، ولی الله، علی، وصی خدا. گفت به این توسط من میآیم، توسطی نیست در خلقت. کجا میروی دنبال کسی دیگر/ چه چیزی داری میگویی؟ عزیز من، قربانت بروم.
خدا یک وقت با جبرییل صحبت میکند گفت جبرییل این همه تو کار کردی کجا صدمه خوردی؟ گفت خدا امرت را اطاعت کردم، گفت کجا یک ذره به قول ما فشار به تو آمد؟ ناراحت نشدی، امر من را اطاعت کردی بگو؟ گفت آن موقع که گفتی یوسف را بگیر، من در سدرالمرسلین بودم، گفتی یوسف را بگیر به ته چاه نخورد. مگر خدا نمیتوانست نگهش دارد؟ این حرفها را در دنیا زدند شما یک قدری بیدار شوید، کجا حواستان این طرف و آن طرف است؛ تو خیال نکنی، شما همچین نظرتان به برادرتان پدرتان مادرتان نباشد، نظرتان به خدا باشد؛ من نمیگویم پدر و مادرتان را احترام نکنید باید بکنید. یک نفر آمد خدمت پیغمبر گفت گناه دارم گفت برو خدمت به پدر و مادرت کن. نرفت، گفت: چرا؟ گفت پدرم یهودی است، گفت برو خدمت کن. این حرف من این است مبادا از پدر و مادرتان ببُرید؛ اما آنها را موثر ندانید. الان چه خبر است باباهایتان چه راهی گرفتهاند، بعضیها به دینم، به ایمانم، از صراط مستقیم خارج شدند. صراطِ غیر المتقی را دارند میروند، متقی در صراط مستقیم است. حالا گفت دیگر بگو ببینم؟ گفت یکجا هم خدایا برای آن طفلی که کشتی طوفانی شد، زنی چسبید به تختهپاره، رفت آنجا به قول ما زایید، بچه افتاد دهانش را باز میکرد و میبست، گفتی جان مادرش را بگیر، یکی هم برای نمرود، گویا، گفت این بهشت به این خوبی را ساخت، خیلی زحمت کشید چندین سال ساخت تا حتی حوریه هم در آن گذاشت، غلمان هم گذاشت، دریچه بهشتی گذاشت، تا آمد نگاه توی آن کند گفتی جانش را بگیر. گفت قسم به یگانگیام همان بچه این بوده. چی چی میروی توی پرورشگاه، پرورشگاه. دنیا پرورشگاه است. یک کاری بکنید که خدا و امام زمان پرورشتان بدهد.
جان من! یک پارهوقتها میخواهد برود بپرد. از بس که ناراحتم، از بس که میبینم مردم دارند میروند. بیا پرورشت بدهد. برادر کیست؟ تو برادرت اینطوری است، تو هم میخواهی بروی اینطوری بشوی.خاک توی سرت بکند که محض رفیقت آمدی اینجا حالا هم رفتی. اصلاً هیچچیز ندار این است، کسی که علی ندارد به دینم هیچچیز ندارد. کسی که علی ندارد هیچچیز ندارد. آنچه که کسی درجه پیدا میکند تا حتی جبراییلش میکاییلش، از آنها بالاتر که نیست، آنها باید به توسط ولایت بالا بروند. انبیا به توسط ولایت میروند، توی این فکرها بروید. کجا هنوز بعضیهایتان نگاه به صفحه این تلویزیون میکنید؟ بینداز دور! آن پخشکنِ خباثت است در دنیا، برو دنبال پخشکنِ ولایت. تو باید روحت پخشکنِ ولایت باشد. خانمم میگوید نکن، باشد، لامحاله خودت نگاه نکن. چه کنم دیگر تو که نمیتوانی دست برداری، ما هم ارزانش میکنیم. (صلوات)
ما در تمام پیغمبرها به غیر از پیغمبر آخرالزمان ابراهیم است؛ چونکه خدا گفته سلام الله علیه، سلام رسانده برایش، یکی هم برای سلمان رسانده، حالا چهکار شده؟ تازه شیعه شده، مگر علی شده؟ شیعه شده، آمده رفته خانه خدا را ساخته، حالا میگوید مزد من چقدر است؟ لا اله الا الله، جگر من آتش میگیرد از دست بعضی پیغمبرها، نه شماها، خب، مرد حسابی! ساختی خدا به تو میدهد. او هم خوبش کرد، چه کار کرد؟ پیام به شما داد. گفت گرسنهای را سیر کردی، یا برهنهای را پوشاندی؟ انفاق، گرسنهسیر کردن است سخاوت، گرسنهسیر کردن است. الان یک نفر آمد اینجا صد دست چلو مرغ داد، به مردم دادیم. تو یک دانه مرغش را دادی یا همه را گذاشتی در یخچالت. نوش جانت باشد، میخواهم بگویم کوفتت بشود، دلم نمیآید. خوبها! خدا کند که من ناراحت نشوم، خدا کند بهتان بدهد، ببینید اینها را،
جهان اگر فنا شود علی به پاش میکند | جهان اگر به پا شود علی فناش میکند |
تمام کارها را خدا داده دست امیرالمومنین، برو خیالت راحت! حالا رفت در بیابان، یک قدری گوسفند خرید و اینها را شیرش را، پشمش را میداد به مردم؛ اما نگران است از آنکه خدا به او گفت چه کار کردی؟ از آن باطل است نگران است. رفت فکر کرد، چه کار کرد، خدایا یاریام کن، حالا یاریاش کرد، حالا یکوقت جبرییل گفت: «سبوح قدوس، رب الملائکه و الروح» چه کسی است اسم محبوب من را میآورد؟ نصف گوسفندانم برای تو، ثلث گوسفندانم برای تو، یک دفعه دیگر گفت: چوبش را انداخت زمین و گفت من بنده تو هستم. این که بنده خداست. حالا وقتی خدا آن تسلیمیتش را دید خدا نظر کرد، شب پیغمبر را دید، نگفت من مثل تو بشوم گفت میخواهم مثل شیعههایت بشوم. پیغمبر هم دعا کرد ابراهیم شیعه شد، فوراً سلام الله [علی] ابراهیم شد شیعه شده. تو چرا دست از شیعگیات برمیداری، میروی خلقپرست میشوی؟ تازه خود ابراهیمش در تمام پیغمبرها هست؛ اما حجت نیست، حجت خدا نیست. حجت؛ یعنی حجت به تمام است، یعنی حجت تمام خلقت است، آن هم به [وجود] امیرالمومنین است. آن هم به [وجود] امام حسین است الان بهوجود امام زمان است. حجت تمام! یعنی تمام این خلقت در قبضه قدرت امیرالمومنین است، الان در قبضه قدرت ولی الله الاعظم امام زمان است. (صلوات)
کجایی باباجان! بیا بیدار شو، بیا هوشیار شو، بیایید از گذشتههایتان توبه کنید، گذشتهها توبه کردند از بتپرستیشان، شما بیایید توبه کنید از خلقپرستیتان، کجایید؟ همینساخت که میگوید اگر زیارت کردید، تا هفت پشت، هفتاد تا با آن نفر دیدنی کند، خدا ثواب به تو میدهد، گناه هم همینساخت است. اگر اینها را بخواهید تا چندین پشت آنها را بخواهید، برایتان گناه مینویسد. حالیتان هست یا نه؟ (صلوات)
نه که امیرالمومنین رزق دنیایی بدهد رزق تمام ولایت را علی میدهد. حالا یک چیزی برایتان نقل کنم، گویا پیغمبر فرمود علی رزاق است. عمر گفت حالا من یک کاری میکنم ببینم این چطور رزاق است. رفت دو تا مورچه گرفت کرد توی قوطی، گفت علی من شنیدم ادعا میکنی من رزاق هستم، رزق همه را دادی؟ حضرت یک نگاه کرد گفت: آره. در شیشه را باز کرد، دید دو تا جو در دهان مورچههاست. بفرما. چه خبر است؟ خب اگر امیرالمومنین رزّاق توست، چرا دنبال کسی دیگر میروی؟ این کارها در دنیا شده است، [که] شما علیخواه باشید، نمیگویم علیپرست باش، خداپرست باش، علیخواه باش، کسی دیگر را نخواه. عبوراً با آنها باشید؛ یعنی عبور کنید، یک احوالپرسی کنید. خدا رحمت کند حاج شیخ عباس را، خدا درجهاش عالی است، عالیتر کند، میگفت با آنها اگر میخواهی سلام کنی بگو سُم. میگفت سلام بهشان نکن، بگو سُم، سُم یعنی بلا توی جونت بریزد، یک همچین چیزی. تا سلام را هم به تو گفتند، با آنها داداشی نباش. آره همچین نماز میکند، همچین چهکار میکند، عقیدهاش کجاست؟ دلش کجاست؟ کجا تو میروی زیارت امام حسین، تو تاییدکنِ دشمن امام حسین هستی، محبت دشمن زهرا در دلت است، کجا میروی؟ الان حضور دارد، میگفت یکی گفته ده دفعه رفتم کربلا، آخر، ده دفعه رفتی چه کار کنی؟ خوشی به حالش که رفته در و پنجرهها را که اینها درست کردند میبوسد و میآید. در و پنجره به تو ثواب میدهد، نه امام حسین. دل کسی را خوش کردی؟ با عقاید میروی؟ از دشمنان زهرا بدت میآید؟ از کسانی که کورس اسلام زدند، این دو نفر، بدت میآید؟ از آنها که آنها را میخواهند بدت میآید؟ کجا میروی کربلا؟ پنجرهبوس! حالا نگویید حاج حسین میگوید کربلا نرو، کربلا بهانه بُوَد، کربلا در خانهات بُوَد، کربلا همسایههایت بُوَد، کربلا قوم و خویشهایت بُوَد، کربلا فقرا بُوَد، آره! من ده دفعه رفتم کربلا! حالا این خوب است، این به حساب مقدس است، کجا میروی؟ تو بیا و چیزهایت را بده به مردم، برو شاه عبدالعظیم را زیارت کن، خدا ثواب زیارت به تو میدهد. آنجا در حیاطت یک سلام به امام حسین بده، خدا ثواب میدهد.
آدم میترسد بگوید به حضرت عباس، آقا امام حسین، اینکه میگویم به حضرت عباس، هم زود به داد آدم میرسد، زود هم غضبت میکند، به حضرت عباس، امام حسین میآید به دیدنت، بغلت هم میگیرد میبوسدت. کجا میروی؟ چه کار میکنی؟ این خوبها! اما امرش را اطاعت کن، امام حسین هم آن امر را میخواهد، آن امری که خدا و پیغمبر معلوم کرده و در قلب توست، امام حسین هم میآید آن امر را میبوسد نه هیکل من را. چه چیزی بگویم برایتان زوّارهای امام رضا؟ به تمام آیات قرآن، من رفتم توی فکر، میخواستم یقین کنم گشتم، امام صادق میگوید من این را چیز نکردم، گفتم چطور میشود زیارت امام رضا، هفتاد حج هفتاد عمره است، ما سالی یکدفعه میرویم، هفتاد حج هفتاد عمره مقبول است، این دیگر خیلی مهم است، گفتم از خودش میپرسیم. آمدم دیدم حضرت بیرون است، رفتم خدمتشان گفتم روح شما، جان شما، جوادالائمه، اگر نباشد عالم فروزان میشود، بنا کردم تعریف جوادالائمه را کردن، قسمش دادم گفتم ایشان میگوید هفتاد حج هفتاد عمره، گفت فلانی، اینها کارشان است میآیند. خب، بفرما، رد کرد زیارت را، چرا؟ مقصد دیگر نداشته باش، مقصدت امام رضا باشد، بیایی زیارتش، این درست است، نه مقصد دیگر؛ شمال میروند، ممال میروند، سینما میروند همه جا میرود، هر جایی هستی تو، بیا یک جایی باش. بگو علی، زهرا جان! ردّ کرد خب بفرما؛ یا حضرت معصومه میگوید زیارت میکنند قبر ما را اطاعت نمیکنند امر ما را، نمیگوید اطاعت نمیکنند من را، اطاعت نمیکنند امر ما را، یعنی امر همه را دارد میگوید.
آیا حالیتان میشود یا نه؟ آیا میفهمید این حرفها را یا نه؟ آیا تکان میخورید یا نه؟ نه اینطوری تکان بخورید، بیا این تکان ظاهری. خدا رحمت کند حاج شیخ محمدتقی را، خدا رحمتش کند، یک حرفی زد به ملکههای آن زمان، زندانش کردند، گفت خدایا گفتی من جاندار را روزی میدهم؛ تقی هم دارد تکان میخورد، بیا روزیاش بده. من مال اینها را نمیخورم، گفت: فوراً یکی در زندان را زد، به آن زندانبان گفت: شما غذا به این نده، من [میآورم]، مرتب برایش غذا آورد. بفرما. قربانت بروم! چه چیزی داری میگویی؟ تو اگر مال حرام نخوری، خدا حلال برایت میفرستد. صبر داشته باش.
صبر کن ای بانوی پهلو شکسته | آن طبیب دردمندان خواهد آمد |
حالا شما هم صبر کنید این طوری که نمیماند دنیا، به پرپرکهای دنیا نگاه نکنید که پرپرک هستند، پرپرکی میکنند، به واقعیت نگاه کنید به متقی نگاه کنید، کجا میگویید، میگوید به خانه خدا نگاه کن، به قرآن نگاه کن، یک دفعه میآورد میگوید به مؤمن، به متقی نگاه کن. [مؤمن و متقی را] آوردش مثل قرآنش کرد، آیا متقی بشوید جا دارد یا ندارد؟ من داد و بیدادم برای این است که همهتان دلم میخواهد متقی بشوید، از اینجا که رفتید بیرون، انشاالله تمرین متقی کنید، تمرین کنید تا متقی بشوید.
یکی از شرایط متقی این است که سخاوت داشته باشید، یکی از شرایط متقی این است مواظب چشمتان باشید. یکی از شرایط متقی این است خلقپرست نباش، خداپرست باش، ولایتخواه. ببین من میگویم چه، چونکه خدا ولایت را میخواهد. یکی عزیز من، به لهو و لعب و غیر از خدا گوش نده؛ حالا هر چه میخواهد باشد. بزرگترین کار این است که تولی و تبری داشته باشی. من با علما بحث کردم که هیچ چیزی مطابق سخاوت نیست، بالاترش تبری و تولی است، اول سخاوت داری به آنجا میرسی، اگر شما داشته باشی به کجا میرسی؟ اگر سخاوت داشته باشی، به تولی و تبری میرسی. ببین اویس رسید. سلامِ عمر توی یک شهر میرسد، توی آن شهر نمیماند، تو هنوز آنتن تلویزیون بالای خانهات هست. او سلام میرسد از شهر میرود، تو هنوز داری گوش به خارجیها میدهی بدبخت بیچاره! تو هنوز عوضِ خداپرستی و علیخواهی، خارجیها را میخواهی! آرام، آرام بگیر، این جانت را، این قدرتت را، صرف قدرت کن قربانت بروم. آخر من دیدم، من یک دفعه رفتم دکتر، یکی از این تلویزیونها داشت، خوب نگاه کردم، خوب نگاه کردم. دیدم چشم از تلویزیون برداشتن، مگر خدا کمکتان کند امام زمان، وگرنه نمیشود دست از آن برداری، از بس که چیزهای چشمگیری توی این تلویزیون هست، بفرما. آره هنوز توی شما هست. حالا ما ارزانش میکنیم. حالا زن میگوید، بچه میگوید، با زن و شوهریتان مخالفت نکنید از اینجا میروید مخالفت نکنید بگوید حاج حسین دیگر نروید. [بگوید] حاجحسین گولتان میزند گفت تلویزیون نباشد، خانمهایتان. فهمیدی یا نه؟ اما خودت نگاه نکن. خودت را مبتلا نکن. او میخواهد نگاه کند بکند. به تمام آیات قرآن، اینطور که داد میزنم میبینم گمراهکنندهتان تلویزیون و ویدئو و ماهواره است. شما را گمراه میکند شما را از صراط مستقیم باز میدارد. ما در دنیا یک صراط داریم آن هم امیرالمومنین میگوید «انا صراط المستقیم». من به دینم، به آیینم، صراط مستقیم را میبینم این مردم را هم میبینم، میبینم صف صف دارند از صراط مستقیم خارج میشوند، میروند توی صراط دنیا و صراط امامهای مصنوعی، خلفای مصنوعی؛ یعنی عمر و ابابکر (صلوات)
چقدر این را برایتان بخوانم؟
آسوده خاطرم که در دامن توام | دامن نبینم که در دامنش روم | |
دامن به غیر دامن تو بیمحتوا بُوَد | دامان توست اتصال به ماورا بُوَد |
قربانتان بروم، خودتان را بگذارید در اختیار ولایت تا ولایت به شما تزریق شود. تا محبت دنیا و اهل دنیا دارید تزریق نمیشود؛ یعنی ما قابل نیستیم، شما باید قابل باشید. چرا بچهها را میگوید تا زمانی که پانزدهسالشان نشده گناههایشان را نمینویسد، دختر از نه سالگی نمینویسد. چرا؟ این هنوز به بلوغ نرسیده، آن موقع [که] به بلوغ میرسد، خدا دیگر او را توقعاتی ازش دارد. دلم میخواهد شما به بلوغ برسید؛ یعنی واجبات، ترک محرمات، انتظارالفرج داشته باشید. (صلوات)