علی‌ولی‌الله، حجة‌الله

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
بسم الله الرحمن الرحیم
علی‌ولی‌الله، حجة‌الله
کد: 10255
پخش صوت: پخش
دانلود صوت: دانلود
پی‌دی‌اف: دریافت
تاریخ سخنرانی: 1382-11-19
تاریخ قمری (مناسبت): ایام عید غدیر (16 ذیحجه)

اعوذ بالله من الشیطان اللعین الرجیم

العبد المؤید الرسول‌المکرم ابوالقاسم محمد

السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته

قربانتان بروم، ما گفتیم که داریم تمرین ولایت می‌کنیم. در تمرین ولایت انتقاد خیلی موضوع ندارد. آقایان بعضی از علما انتقاد را قبول دارند. ما یک‌وقت می‌بینی که یک پیشامدهایی است، من می‌بینم که این دارد یک‌قدری باطل رشد می‌کند. وقتی من توجه کردم که یک باطلی دارد رشد می‌کند، آن‌وقت خدای‌نخواسته آن رشد باطل می‌آید شامل حال شما هم یک‌قدری می‌شود. آن‌وقت بس‌که من شما را می‌خواهم، می‌خواهم آن باطل، باعث رشد عقیده شما عزیزان من نشود. همین‌جور مثل یک هرچه می‌خواهی حساب کن بگویم این‌جوری زشت است، مثل پروانه دارم دور شما می‌گردم. از خدا خواستم فدای شما شوم. شما حتی‌الامکان پشت پا بر عالم امکان زدید، دست بر دامن علی زدید. شما توجه کنید که چقدر ارزش دارید. پس من همیشه در فکرم یک باطلی یک‌وقت می‌بینی دارد رشد می‌کند، من می‌گویم نوار بگذارم که حالا دیگری هم حالا استفاده کند ان‌شاءالله. (صلوات)

بعضی‌ها که سواد دارند، به آن سوادشان اتکایی دارند، به سوادشان. وقتی اتکا به سواد داشت، آن سواد جلوه ولایت ندارد. والله حقیقتش را دارم می‌گویم، سواد خیلی خوب است. یک‌روز خدمتتان عرض کردم تمام شما باسوادید. سواد باید فدای ولایت شود. هر وقت سواد فدای ولایت شد، ولایت تجلی به آن سواد می‌کند، دو بال می‌شود آقایان باسواد. والله بالله، به‌دینم، پرش می‌کنید به آسمان، شاید جلوتر هم بروید. سواد باید فدای ولایت شود، یعنی بگذارد کنار، تسلیم ولایت شود. این آقا هم سواد دارد، هم تسلیم ولایت است. بعضی‌ها سواد دارند، یک عناد دارند، یک خیال. می‌خواهد به آن خیال خودش برسد. بالاتر بگویم والله، این باسوادها بینایی ولایت ندارند. باید باسواد بینایی ولایت داشته‌باشد، ولایت را ببیند. یک‌وقت به شما گفتم، باید خدا را ببینید، امام‌زمان را ببینید، ولایت را ببینید. آرام باش عزیز من، بیا حرف بشنو. اگر ما امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را قبول داریم می‌گوید: خدا [یی را] که نبینم، اطاعتش نمی‌کنم. خدا مگر جسم است که علی می‌بیند؟ والله، امر را می‌بیند. آن امری که به او نازل می‌شود، آن‌را می‌بیند، خدا را می‌بیند.

رفقای‌عزیز، باید امر را ببینید تا خدا را ببینید. چطور می‌شود امر را ببینی؟ امر از خودت نکن. اگر امر از خودت کردی، هنوز امر خودت پیش خودت است، تسلیم نشدی. ببین روایت دیگر بگویم. عزیزان من، قربانتان بروم، فدایتان شوم، چرا خدا گفت: تسلیم پیغمبر شوید؟ «ان‌الله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما». پیغمبر وقتی تسلیم خدا شد، آن‌وقت خدا می‌گوید: ای ملائکه‌ها، ای زمین، ای آسمان، ای ریگ، ای درخت، ای اشیاء، ای آب، ای کرات، ای عرش تسلیم پیغمبر شو. چون‌که از خودش حرف نمی‌زند، تسلیم است. عزیز من، تو هم بیا تسلیم شو. بیا این هوا و هوس سواد را کنار بینداز، تسلیم شو تا خدا بگوید [تمام خلقت] تسلیمت شود. ببین عزیز من پیغمبر به تو چه می‌گوید، نه پیغمبر مثل تو باشد، این‌را به تو بگویم، این پنبه‌ها را از توی گوشت دربیاور. به‌طوری شده این‌قدر لیاقت پیدا کرده، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر آمده تبلیغ کند، حالا می‌گوید همه به امر پیغمبر باشید. اما پیغمبر یک تبلیغی دارد که از بیست و دو سال عبادتش مهم‌تر است. یک تبلیغی دارد که از صد و بیست چهار هزار پیغمبر آن تبلیغ بالاتر است. توجه کنید، باید این عالم را ببینید. عزیزان من، به‌دینم، به علی قسم، قلاست [یعنی آسان است] این عالم را آدم ببیند. با یقین باید ببینید، یک‌قدری بروید کنار. از تلویزیون برو کنار، از لهو و لعب برو کنار، از هوا و هوس برو کنار، از این خیال‌های باطل برو کنار. تمام باطل است. تو ببین می‌بینی یا نمی‌بینی؟ والله من می‌بینم. امام‌زمان اگر من می‌خواهم خودم را در این نوار افشاء کنم، من دشمن تو باشم. من نمی‌خواهم افشاء کنم. می‌خواهم افشاء برای این‌ها کنم که ممکن‌است بشود. با یقین باید ببینید. مگر اصبغ نیست که می‌گوید: جهنم را می‌بینم، بهشت را می‌بینم، ناله‌هایش را هم می‌شنوم؟ مگر تو نمی‌توانی اصبغ شوی؟ چرا می‌توانی بشوی. اما «شرطا و شروطها و انا من شروطها»، قربان امام‌رضا بروم. شرط ولایت است. آقایان باسواد، خدا به خود پیغمبر می‌گوید: این من که به تو ندادم؟ من خجالت می‌کشم بگویم، بچه یتیم بودی من به تو دادم، به تو دادم. می‌خواهد بگوید این پیغمبر با همه این عظمت من به او دادم. اگر تو بدانی که هر چیزی را خدا به علی داده، خدا به پیغمبر داده، هم خداشناس می‌شوی، هم علی‌شناس می‌شوی، هم نبی‌شناس می‌شوی. (صلوات)

امروز من نظرم این‌است، هدفم این‌است اشخاصی که «اشهد ان امیرالمؤمنین علیا ولی‌الله» نمی‌گویند، «اشهد ان علیاً امیرالمومنین حجة‌الله» نمی‌گویند مشابه اهل‌تسنن هستند. هیچ فرق نمی‌کند. این دوست‌عزیز من از طرف آقای وحید خراسانی رفته با این مولوی صحبت کرده. حالا ببین من درست می‌گویم یا نمی‌گویم؟ انتقاد کنید. حالا رفته گفته، گفته: نه، عزیز من ما علی را قبول داریم. نگاه کن ببین از کجا فساد بلند شده، شما دنبال فسادگرها نباشید. ببین فساد از کجا بلند شده؟ ببین مولوی چه می‌گوید، می‌گوید آن زمانی‌که پیغمبر بوده‌است، به عمر و ابابکر لعنت نکرده. امام‌صادق کرده، ما امام‌صادق را اصلاً قبول نداریم! ببین چه دارد می‌گوید! این آدم هم همین‌جور است که «اشهد ان امیرالمؤمنین علیاً ولی‌الله، اشهد ان علیاً امیرالمومنین حجة‌الله» نمی‌گوید. می‌گوید آن‌زمان نبوده! مرد حسابی کجا آن‌زمان نبوده! [پیامبر] وقتی بلند شد امیرالمؤمنین را به امر خدا، به دستور جبرئیل [معرفی کند]، خدای تبارک و تعالی امر کرد یا محمد، علی را باید معرفی کنی. عمر نه این‌که حق علی را گرفته، به تمام انبیاء، حق تمام صد و بیست و چهار هزار پیغمبر را زیر پا کرده. صد و بیست و چهار هزار پیغمبر همه آمدند ولایت را تبلیغ کنند. نبوت که تبلیغ بود. زحمت صد و بیست و چهار هزار پیغمبر را از بین بردند. حالا ببین من قشنگ دارم برایت می‌گویم، این می‌گوید آن‌موقع نبوده. من که گفتم: چرا نبود؟ وقتی‌که بلند کرد علی (علیه‌السلام) را و گفت: «من کنت مولاه، فهذا علی مولا، وال من والاه، عاد من عاداه» رو کرد به مردم گفت: من برای شما چه‌جور بودم؟ همه گریه کردند، گفتند: نبی خوبی بودی. ما آن‌جا داشتیم یک چاله‌هایی بود که از این چاله‌ها آب می‌خوردیم، پشم شتر برمی‌داشتیم، شیر می‌دوشیدیم، این‌را تخلمه می‌کردیم می‌گذاشتیم در آفتاب، این نانمان بوده. مگر آن‌ها یادشان رفته که چه می‌خوردند؟ اگر گوشت می‌خواستیم، می‌رفتیم موش می‌زدیم، مار می‌خوردیم، الان این‌ها را حرام کردی، ما را به سعادت رساندی، یا محمد، تو ما را رساندی. (صلوات) حالا گفت: من خوب نبی بودم؟ گفتند: آره. گفت: درست‌کار کردم؟ گفتند: آره. گفت: «[ما ینطق عن الهوی، ان هو الا] وحی یوحی»، «من کنت مولاه، فهذا علی مولاه، ولا من والاه، عاد من عاداه». حالا این‌است، حالا دین علی است. حالا همانجا وقتی‌که امیرالمؤمنین ولی خدا شد، والله بالله همانجا سلمان اباذر اذان گفتند، «اشهد ان امیرالمؤمنین علیا ولی‌الله» گفتند. «اشهد ان امیرالمؤمنین علیا حجة‌الله» یعنی ای خلقت بدان علی برای ما حجت شد. اگر ما قبول نداشته‌باشیم، عبادت ثقلین کنیم [خدا] ما را می‌سوزاند. مرتیکه مولوی!

مرتیکه که «اشهد ان امیرالمؤمنین علیا ولی‌الله» نمی‌گویی! کجا نبوده؟ به‌دینم، به تمام مقدسات عالم، اگر عالم دهر باشد، زهرا از او راضی نیست. همین‌جور که زهرا فرمود: تو قبول داری پدرم گفت رضایت من رضایت خداست، رضایت من رضایت خداست؟ گفت: آره، گفت: من از شما دو تا راضی نیستم. زهرا، به‌حق زهرا، هر کس «اشهد ان امیرالمؤمنین علیا ولی‌الله حجةالله» نگوید راضی نیست. چقدر سوار الاغ شد با پهلوی شکسته، با محسن سقط کرده، با بازوی ورم کرده، گفت: بیایید علی را یاری کنید؟ تو چرا سر سفره امام‌زمان نشستی، علی را یاری نمی‌کنی؟ همان که می‌گوید نبوده، ما امام‌صادق را قبول نداریم، پس تو هم نداری که می‌گویی. والله این‌ها می‌گفتند، امام‌صادق می‌گفته، ائمه می‌گفتند، اصحاب می‌گفتند. حالا چرا افشاء نشد؟ علی را می‌کشتند. اگر افشاء می‌شد آن‌ها بلد بودند، علی را می‌کشتند. خدای تبارک و تعالی حفظ جان علی را کرد، گفت: یا محمد، علنی‌اش نکن. حالا عزیز من، قربانت بروم، ببین این مرتیکه دارد چه می‌گوید. حالا مگر ممکن‌است به او بگویی بابا این چند دفعه کافر شده؟ یکی راجع‌به اسامه، پیغمبر گفت: خدا لعنت کند کسی‌که تخلف کند. این دو تا تخلف کردند. گفت: مگر من نگفتم لعنت خدا و رسول به شما؟ گفت: دلمان نمی‌آید! بیا این مقدس است، دلش نمی‌آید! دو مرتبه هم کافر شد، مگر نخواندی؟ آقا چرا نخواندی؟ چرا فکر نمی‌کنی؟ چرا به این چیزت قانع شدی، اینجوری می‌کنی؟ این‌که نجاتت نمی‌دهد. والله بالله لباس، اهل‌علم را نجات نمی‌دهد. ولایت نجات می‌دهد. به این لباست نناز. ولایت تو را نجات می‌دهد. مگر اهل‌تسنن همین لباس را ندارند؟ چرا خدا می‌گوید: مرتد و کافرند؟ توجه کن، بیا یک‌ذره کنار. حالا می‌گوید که پیغمبر فرمود، گفتم: پیغمبر تا آن‌زمان خط نداشت، چون‌که مردم می‌گفتند این خودش نوشته. حکمت خدا بود که پیغمبر خط نداشت؛ اما وقتی افتاد در رختخوابی که به‌اصطلاح می‌خواهد این دنیا را وداع کند، خط به او داد. گفت: کاغذ و قلم بیاورید، من بنویسم که بعد از من چه‌کسی است. عمر دید می‌خواهد علی را بنویسد، گفت: این رجل هذیان می‌گوید. آیا این کافر شده یا نشده؟ دو مرتبه کافر شده. حالا ببین مولوی چه می‌گوید، می‌گوید: بله این‌ها مسلمان بودند و در تمام جنگها شرکت می‌کردند و پدر زن رسول‌الله بوده‌است و پیرمرد بوده‌است. عین یک عده‌ای، حالا مثل ما هستند. عین یک عده‌ای، هنوز یک عده‌مان هم هستیم. این‌را بگویم در دلمان است. مگر آن نبود که می‌گفت که حالا ما جوادالائمه را شناختیم، این بچه قرآن می‌خواند. تا حالا نشناخته، والله راست می‌گوید، نشناخته. پی کسی می‌گردد مثل جوادالائمه باشد، بگوید این دومی‌اش است. آن اولی‌اش است، این دومی‌اش است که حالا قبول کند. حالا تو داد نمی‌خواستی؟ (صلوات)

حالا می‌گوید: بله، این‌ها همه‌شان مسلمان بودند! پیغمبر هم نگفته این کافر است! این‌ها یک جلسه‌ای درست کردند [مطابق] با دید اصحاب رسول‌الله. با دید جنگجوها. اما امام‌حسین می‌گوید من کشته این [جلسه بنی‌ساعده] هستم. این‌ها گفتند: علی جوان است، فعلاً مردم نمی‌آیند زیر بارش، الان خیلی به‌درد خلافت نمی‌خورد! صبر کنید! ابابکر باشد! مولوی گفته، خب ابابکر، بعدش هم عمر باشد! ما علی را قبول داریم! می‌گوید ما علی را قبول داریم! می‌گوید: تا حتی علی یک‌چیزهایی دارد که این سه‌نفر ندارند. این‌را هم می‌گوید، فهمیدی دارم می‌گویم چه؟ حالی‌ات است دارم می‌گویم چه؟ می‌گوید امر خدا، این‌که تا حالا در مغز مردم بود، این‌ها را ولی نمی‌داند. این‌ها را علم لدنی نمی‌داند. این‌ها را حجت‌خدا نمی‌داند. این‌ها را جزء خلق حساب می‌کند. تو هم که می‌کنی! تو هم مشابه او هستی! حالا حب علی دین شد. این دارد چه می‌گوید؟ تو هم همانی دیگر! تو هم همانی عزیز من. این امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) مگر می‌شود به مولوی گفت، با این روایت چه می‌کنی که [امیرالمؤمنین] می‌گوید با تمام انبیاء آمدم، با پیغمبر آشکارا آمدم. چه با این می‌کنی؟ چرا یکی سوال کرد از من این‌را. هر چه که پیغمبر تعریف امیرالمؤمنین را می‌کرد آن‌ها بغض و عداوتشان زیاد می‌شد. معطل بودند پیغمبر [از دنیا] برود آن عداوتشان را همه را پیاده کنند. والله، امام‌صادق گریه می‌کند، می‌گوید اگر جد ما برعکس گفته‌بود، دیگر این‌ها اذیتی نبود که نکنند! می‌گوید دیگر این‌ها اذیتی نبود که نکنند! این‌قدر ما را اذیت کردند. بیشتر می‌گوید بنی‌عباس [اذیت] کردند.

حالا عزیز من قربانت بروم ببین من چه دارم به شما می‌گویم. گفت خب، شور کردند. بخور می‌آورد! تو بمیری مسلمانی! تو مشابه همانی! عزیز من، فکر کن ببین از شورا چه درآمده؟ شورا خلیفه‌ساز شد، علی را گذاشتند کنار. بابا، حالا علی خلیفه نیست، آیا باید زنش را بزنی؟ آیا باید زنش را بکشی؟ آیا باید دستش را بشکنی؟ آخر، این‌چه خلیفه‌ای است؟ آیا باید طناب گردن علی بیندازی؟ این‌چه عدالتی است؟ الان بیشتر جوانهای ما توجه ندارند، دارند سنّی می‌شوند، اینجور که این حرف می‌زند. جوانان‌عزیز ما وارد نیستند که، باید عزیز من بیایید این حرف‌ها را بشنوید مبادا گولتان بزنند. ما باید امر را اطاعت کنیم. به تو می‌گوید دور این سنگ‌ها بگرد، چشم. رو به این‌ور بایست، چشم. پیغمبر علی را بلند کرد. وحی رسید یا محمد (صلوات) علی را بلند کن ببینند، مبادا بگویند علی دیگری بود، نشانش بده. حالا امیرالمؤمنین را نشان داده، این‌است خلیفه، این‌است بعد از من، این‌است علم اولین تا آخرین دارد. آخر امام یک‌چیزی است، یک‌چیزی که نبوده می‌گوید می‌شود. این چیزی که بوده‌است و می‌شود مال خلق است. آن چیز که نبوده می‌شود. ببین پیغمبر اکرم چه‌جور می‌گوید؟ آخرالزمان زنها این‌جور می‌شوند، علما این‌جور می‌شوند، مردها این‌جوری می‌شوند، «کاشفات عاریات» می‌شود، پوشیده‌اند نمی‌دانم برهنه هستند. مگر پیغمبر این‌ها را نگفته؟ مگر بوده که می‌گفته؟ نبوده می‌گفته. امیرالمؤمنین هم همین‌جور است. ببین امام یک‌چیزی که نیست می‌گوید می‌شود. اما خلق هر چقدر هم که بالا برود، یک‌چیزی که هست را می‌گوید. توجه می‌فرمایید من چه می‌گویم؟

حالا عزیز من ببین چه دارم می‌گویم، آنچه را که شد از شورا درآمد. عمر می‌گویند فقیه بوده. خودشان هم می‌گویند، فقیه آل‌محمد!!! فقاهتش را آن‌جا اجرا کرد که مردم قبول کردند. حالا ببین این مولوی چه می‌گوید، می‌گوید ما قبول داریم؛ اما امرش را قبول نداریم. این‌همه که من به شما گفتم، حرفم سر این‌است. می‌گوید ما قبول داریم، یک‌چیزهایی هم دارد [که] برتری دارد به این سه تا، این‌ها را هم می‌گوید؛ اما ما به این‌که اولین خلیفه رسول‌الله باشد قبول نداریم. ما شورا را قبول داریم. آن‌ها که چیز کردند می‌گوید، دوباره تکرار کنم، مسلمان بودند، آن‌ها اختیار داشتند شورایی تشکیل دادند، اینجوری شد. امیرالمؤمنین را حجت‌خدا نمی‌دانستند. مقدس هم همین‌جور است، امام‌زمان را حجت‌خدا نمی‌داند. الان هم همین‌جور است، آن‌موقع هم بوده، عده‌ای هستند، البته هستند. ببین، خود خوارج‌نهروان همین‌جور است. عبادت را حجت می‌داند. یعنی امیرالمؤمنین را حجت که نمی‌دانند، مزاحم عبادتشان هم می‌دانند. می‌گوید علی نباید باشد، عمروعاص هم نباشد، معاویه هم نباشد، ما عبادت کنیم.

عزیزان، این‌است که بعضی‌ها یک حرف‌هایی زدند، می‌گویند حاج‌حسین می‌گوید عبادت نکن! من غلط می‌کنم بگویم عبادت نکن. عبادت با اطاعت [کن]. اطاعت‌کن، عبادت هم کن. اصل، اطاعت است. اصل، اطاعت ولی است. این‌قدر این‌کار بالا گرفت، فوراً خدا اطلاعیه نازل کرد. دید مردم همه عبادتی شدند، حالا فوراً اطلاعیه نازل کرد کسی‌که در این خلقت این‌قدر عبادت کند، مثل مشک خشک شود در صفا و مروه یعنی آن‌جا که تمام دعاها مستجاب است، آن‌جا باشد، علی را دوست نداشته‌باشد، «الیوم اکملت لکم دینکم» را قبول نداشته‌باشد، به عزت و جلالم به‌رو در جهنم می‌اندازمش. حالا عبادت بالاتر است یا اطاعت؟ معلوم می‌شود اصل اطاعت است. حالا الحمدلله خدا را شکر ببالید که این مملکت شیعه درست‌است. الان علمای ما بیشتر قال الصادق، قال‌الباقر می‌گویند. امام‌صادق را قبول دارند. این فقه و اصول را این‌ها گفته‌اند، قبول دارند. الان به خودتان ببالید که الحمدلله در این مملکت علما قال الصادق، قال‌الباقر می‌گویند. اما اهل‌تسنن ببین نمی‌گوید، می‌گوید امام‌صادق را ما اصلاً قبول نداریم. اشتباه شما این‌است که آن‌ها را تایید می‌کنید. اشتباه شما این‌است که روایتهای آن‌ها را می‌نویسید و به مردم می‌گویید. ای باسوادها، این اشتباه شماست. بیایید هشیار باشید، آن‌ها را تشویق نکنید. امام‌صادق می‌فرماید: ذره‌ای این‌ها ما را قبول ندارند، الان مولوی افشاء می‌کند، وقتی می‌خواهد انتقاد کند می‌گوید ما قبول نداریم. آن‌ها اصلاً قبول ندارند. این‌قدر باید داد بزنم که یک‌قدری آرام بگیرم. حالا آقا مدام روایت این‌ها را نقل می‌کند. بله عمر اینجوری تعریف امیرالمؤمنین کرده‌است و عثمان این‌جوری کرده. اصلاً دارد این‌ها را صلح می‌دهد! چه کسانی؟ چه کسانی؟ آخر کسی‌که قبول ندارد چطور تو داری تشویق می‌کنی در کتابهایت می‌نویسی؟ اگر این‌ها قبول دارند، بیایند علی ما را قبول کنند. آخر، تو چرا این‌کار را می‌کنی؟ برو ببین دارد می‌گوید چه؟ این اینجوری گفته، آن اینجوری گفته. یک عده‌ای جوانان‌عزیز، من فدایشان شوم این‌ها چه کنند؟ این جوانها راجع‌به ولایت مثل این‌است که تُرکند، می‌خواهند فارسی یاد بگیرند. یا فارسند می‌خواهند ترکی یاد بگیرند. این جوانان‌عزیز می‌خواهند ولایت یاد بگیرند، چرا تو اینجوری می‌کنی؟ ای نامسلمان مسلمان! چرا جوانان را گمراه می‌کنی؟ علی را معرفی کن به این‌ها. «الیوم اکملت لکم دینکم»، دین را یاری کن به این‌ها. می‌رود اهل‌تسنن را [یاری] می‌کند. داد دارد یا ندارد؟ ناراحتی دارد یا ندارد؟ چه کردی و چه‌کار می‌کنی ای باسواد؟ بی‌خود نیست که می‌گویم سوادت را در اختیار ولایت بگذار. خدای تبارک و تعالی از تمام این خلقت مقصدش علی است. مقصدش وجود مبارک امام‌زمان است. (صلوات)

چه‌کسی را معرفی می‌کنی؟ روایت و حدیث چه‌کسی را می‌گویی؟ این‌کارها چیست که ما می‌کنیم؟ فردای‌قیامت خدا می‌داند می‌فرماید: یکی را گمراه کنی، گناه عالم گمراه کردن به تو می‌دهد. یکی را هدایت کنی، ثواب عالم هدایت‌کردن به تو می‌دهد. من هر چه به شما می‌گویم روایت و حدیث می‌گویم. روایت و حدیث را باید احترام کرد. می‌گوید: اگر یکی را گمراه کنی، عالمی را گمراه کردی. یکی را هدایت کنی، عالمی را هدایت کردی. یک هدایت‌کردن این‌قدر اجر دارد. رفقای‌عزیز بیایید ما مردم را هدایت کنیم. به چه هدایت کنیم؟ به ولایت. ما توجه نداریم به توحید، توجه به خدا نداریم. توجه نه که اصلاً نداشته‌باشیم، توجه‌مان کم است. من به شما امروز عرض کنم، من والله بالله، یک‌روز که وقتی می‌خواهم صحبت کنم، فردایم را نمی‌بینم. یعنی یک‌وقت می‌بینی جوری می‌شود که می‌گویم شاید ان‌شاءالله امیدوارم این حرف‌ها بماند در قلب مبارک شما. من کاری ندارم، دلم می‌خواهد این حرف‌ها افشاء شود. عزیزان من، زمانی شود یک‌قدری در این عالم، به‌اصطلاح اسم دنیایی هم پیدا کنید، این حرف‌ها را بزنید از شما بخرند، شاید هدایت شوید. من الان یک‌حرف می‌زنم که می‌دانم در تمام قلب شما نیست. اما من الان در قلب شما وارد می‌کنم. اگر در قلب شما بود، من وقتی می‌آیم پایین من دو هزار تومان به شما می‌دهم. الان دو هزار تومان بیشتر ندارم! در جیبم ندارم! دلتان برای من نسوزد! من توجیه نمی‌خواهم کنم، می‌خواهم شوخی کنم. الان این‌که در قلب شما نیست، خدا تمام عالم را فدای علی کرده. (صلوات)

این‌است که می‌گویم در قلب مبارک شما نیست، الان وارد شد. ببین [خدا] تمام خلقت را فدای علی می‌کند. می‌گوید اگر عبادت ثقلین کنی، علی را دوست نداشته‌باشی، علی را به خلیفه پیغمبر قبول نداشته‌باشی، علی را برادر رسول‌الله قبول نداشته‌باشی، علی همسر زهرا را قبول نداشته‌باشی، عبادت ثقلین کنی، به‌رو در جهنم می‌اندازمتان. آیا خدا خلقت را فدای علی کرده یا نکرده؟ اگر کرده صلوات بفرستید. ای کسی‌که تو می‌گویی من شیعه علی‌ام، بیا تو سوادت را فدای علی کن. بیا قال الصادق، قال‌الباقر بگو، مثل آن‌ها نگو که ما قبول نداریم. بیا قبول‌کن عزیز من، قربانت بروم، فدایت شوم. از این سواد مبارکتان (من کلی می‌گویم، خصوصی نمی‌گویم. کسی به جایی این حرف من را چیز نکند، من راضی نیستم. من به کل باسوادهای این دنیا می‌گویم) بیایید سوادتان را فدای امر خدا کنید، فدای مقصد خدا کنید، فدای امام‌زمان کنید. آن‌وقت عزیز من، ببین چه می‌شوی. والله بالله اگر فدا کنی، او هم فدایت می‌کند. مگر امام‌زمان نمی‌گوید: «السلام علیک یا مطیع لله و رسوله، عبدالصالح»، ای اصحاب با وفای جدم، پدر و مادرم به قربانتان. عزیز من، بیا حرف بشنو. آقای‌مهندس، آقای‌دکتر، آقای طلبه بیا سوادت را فدای امام‌زمان کن. چون‌که اگر سوادت را فدا کنی زحمتت را [فدا] کردی. ببین قشنگ است والله، قدر این حرف‌ها را بدانید. والله من کتاب ندیدم، [از جانب خدا و ائمه] می‌رسد که به شما می‌گویم. ببین چه دارم می‌گویم، تو زحمت چند ساله‌ات را فدا می‌کنی، امام‌زمان هم خودش را فدایت می‌کند. می‌داند آقای‌مهندس تو چند سال زحمت کشیدی. ای خانم‌های عزیز، به شما هم می‌گویم تو در دانشگاه می‌خواهی بروی، والله بالله دانشگاه به تو ولایت نمی‌دهد. سواد به تو ولایت نمی‌دهد، امر به تو می‌دهد. رویت را بگیر خودت را از نامحرم بپوشان. بیا امر را اطاعت‌کن. خانم، بیا سوادت را فدای زهرا کن تا زهرا شفاعتت را کند، تا زهرا ضمانتت را کند. تا زهرا بگوید این شبیه من بود، شبیه زنهای انگلیس‌ها نبود، شبیه زنان آمریکا نبود. من نمی‌دانم الان خانم یک اهل علمی هستم که منبری است، به این کفایت نکن. تو ببین راهت چیست. آن آقای‌منبری که مثل من باشد، خودم فلجم. من که نمی‌توانم دست تو را بگیرم. خانم، تو بیا شبیه زهرا شو، زهرا دست تو را بگیرد. من حرفش را می‌زنم. والله من خودم در ولایت فلجم.

ای خانم‌های عزیز، این چیست که در مغزتان افتاده که ما هم باید برویم در اداره! آیا اداره تو را کفایت می‌کند یا خدا؟ بعضی‌هایشان هم که مقدس شدند، [می‌گویند:] کمک به شوهرمان می‌خواهیم کنیم. آره، مگر خدا نمی‌گوید: «والله خیرالرازقین»، من رزقت را می‌دهم. چرا خدا را کنار گذاشتی خانم، می‌خواهی بروی در اداره؟ چند تا جوان نامحرم تو را می‌بیند؟ من صد دفعه فدای بعضی جوانها شوم گفت: من نمی‌خواهم بروی. می‌خواهی باش، می‌خواهی برو، نمی‌خواهم بروی [دانشگاه یا سر کار] یک‌کمی غرغر کرد و یکی دو تا تلفن هم به ما کرد. گفتم: امر شوهرت را باید اطاعت کنی. اگر تو پیرو زهرایی، باید امر شوهرت را اطاعت کنی. اگر هم نیستی که خب هیچ‌چیز! الحمدلله شکر رب‌العالمین امر را اطاعت کرده، زندگی دارد می‌کند. توجه می‌کنی من چه می‌گویم؟ خانم، تو کافر به خدا شدی، خیال می‌کنی مسلمانی! من بروم این‌جا کار کنم، نمی‌دانم مشکل از کار شوهرم، مشکل از کار پسرم [باز کنم]! چه مشکلی؟! مشکل‌گشا علی است؟ تو هم مشکل‌گشایی؟ بترس از خدا. برای من پیغام داده ما اگر نرویم ماما شویم، چه‌جور شویم، (به تمام آیات اگر من می‌خواستم این حرف را بزنم. پیش‌آمد دیگر. اصلاً نه تمرین کرده‌بودم نه می‌خواستم بزنم. نمی‌خواستم نزنم، اصلاً در فکرم نبود) ، به او گفتم: خب، آن‌موقع‌که یا علی می‌گفتند چه‌جور بود؟ والله، ما زنمان می‌خواست بزاید، می‌گفت: یا علی یا علی، تا می‌گفت: یا علی، یک‌دفعه بچه می‌گفت: ونگ ونگ ونگ. خب بیا، این چیست؟ خدا بچه را نجات می‌دهد. تو بروی بچه را نجات بدهی؟ آرام بگیر.

والله بالله خانم‌های عزیز، من دوست شما هستم. این حرف‌ها را کسی نمی‌زند، شما را هم تشویق می‌کنند. خانم‌های عزیز مقدس نشوید، بیایید متدین شوید. بیایید خودتان را حفظ کنید، بیا رویت را بگیر. مگر قانون خدا عوض می‌شود؟ خلق، قانون را عوض می‌کند. قانون خدا عوض نمی‌شود، قانون را خلق عوض می‌کند. فردا به تو می‌گوید این قانون را خلق عوض کرد، گفت رویت را نگیر، چرا رویت را نمی‌گیری؟ زهرا گفت نگیر؟ علی گفت نگیر؟ امام‌زمان گفت نگیر؟ چه‌کسی گفت نگیر؟ یک‌نفر افغانی گفت نگیر، نگرفتی! خودش فلج است. زهرای‌عزیز وقتی می‌خواست راه بشود، یک‌دفعه می‌دیدند از این‌ور می‌رود، والله، معلوم نبود از کدام طرف می‌رود. این زهراست. خانم‌های عزیز، روایت برایتان بگویم، والله بالله پیغمبر سر منبر گفت: چه عبادتی از برای زن از همه بالاتر است؟ گفت: نه این نامحرم را ببیند، نه این. والله روایت داریم پیغمبر سه‌دفعه بلند شد، زهرا پدرت به‌قربانت، زهرا پدرت به‌قربانت، زهرا پدرت به‌قربانت برای این کلامی که گفتی. این کلام به یک پیغمبر ارزشش بیشتر است. چرا؟ دین بالاتر از نبی است. اگر شما دین نبی را احترام نکردی، نبی را [احترام] نکردی. بی‌احترامی به نبی کردی. پس دین بالاتر است. چرا؟ مقصد خدا دین است. مقصد خدا علی است، مقصد خدا امام‌زمان است. تو کجا این‌کارها را می‌کنی؟ عزیز من، قانع و راضی باشید. امروز قانع و راضی باشید، عزیز من، بدانید یک‌دفعه ملک‌الموت می‌آید یقه‌ات را می‌گیرد. اگر می‌خواهی بشنوی، برو در قبرستان ببین چه جوانهایی دور از جان همه‌شما، زبانم لال، چه کسانی بودند؟ مواظب باشید. الان این زلزله مثل یک عذاب خداست، مواظب باش، آماده‌باش. گناه نکنیم، چشممان را حفظ کنیم، آماده‌باش روح که از بدنت می‌رود، تو را پیش زهرا ببرد. جوانان‌عزیز، روح که از بدنت برود تو را پیش آقا علی‌اکبر ببرد. تو را پیش چه‌کسی ببرد؟ قربانتان بروم، بیایید ما این دین را یاری کنیم.

غدیر بوده، عاشورا بوده، الان من بگویم غدیر بوده، شما می‌گویید چرا؟ نمی‌گویید چرا، یک‌قدری به شما نمی‌چسبد. کجا غدیر بوده؟ کجا عاشورا بوده؟ حالا آدم ابوالبشر آمده در این دنیا، ترک‌اولی کرده، حالا سیصد سال گریه می‌کند، [می‌گوید] خدا، دعای من را مستجاب کن. [خدا گفت:] نگاه به آسمان کن. نورهایی بود، یک نورهای ریز ریزی بود والله، آن شما بودید. آخر این‌که پیرو هست، پیرو بوده‌است، پیرو هم هست. حالا اگر نشده پیرو می‌شود. این‌ها که گناه می‌کنند، سوال می‌کنند این‌ها بودند، این‌را جبری‌ها می‌گویند! نه، تو الان اتصال نبودی، اتصال به کُر می‌شوی. خب تو هم همانی. کاری ندارد که. نبودی می‌شوی. علی کر است، ولایت کر است، بیا اتصال بشو. حالا چطور عاشورا بوده؟ اگر نبود چرا خدا روضه می‌خوانَد؟ یا آدم، می‌گوید دلم شکست اسم حسین را آوردم. نمی‌خواهم روضه بخوانم؛ اما یک‌کلام می‌گویم. حالا گفت: این حسین است در صحرای‌کربلا او را می‌کُشند، اینجور می‌شود گریه کرد، توبه آدم به گریه امام‌حسین قبول شد.

غدیر کجا بوده؟ غدیر آن‌است که خدا افشاء کرد به تمام خلقت که اگر علی را قبول نداشته‌باشید، عبادت ثقلین کنید شما را می‌سوزانم. این غدیر است. غدیر از این بهتر نیست که. پیغمبر علی را بلند کرد، خدا تایید کرد. آیا توجه دارید یا ندارید؟ الان شما باید ببالید به این‌که امامتان امام‌صادق است، ائمه‌طاهرین است. ببالید به آن علمایی که از خودشان حرف نمی‌زنند، قال الصادق، قال‌الباقر می‌گویند. الان در همین مملکت ما گفته می‌شود، نه در مملکت اهل‌تسنن. آن‌ها که قبول ندارند. چرا آن‌ها که ائمه شما را قبول ندارند، شما قبولشان می‌کنید؟ چرا می‌کنید؟ آیا می‌فهمید گناه کبیره است؟ تو باید تولی و تبری [داشته‌باشی]، دین تولی و تبری است. اگر تولی و تبری نداشته‌باشی، دین نداری. والله روایت داریم اگر ذره‌ای محبت این دو نفر داشته‌باشی، اهل آتشی. اصلاً تولای تو از بین می‌رود. تولی و تبری، اول باید تبری داشته‌باشی، آن‌وقت تولی به تو داده می‌شود. اول باید تبری از این‌ها بجویی، تولی به تو داده می‌شود. (صلوات)

حالا عزیزان من، این‌که می‌گویم پیرو خلق نباشید، شما توجه کنید از بعد از پیغمبر اکرم، تمام این‌ها که گمراه شدند، پیرو خلق شدند. در زمان آقا امام‌حسین، آن‌ها که گمراه شدند، پیرو خلق شدند. عزیزان من، از اول داد کشیدم پیرو خلق نشوید، پیرو ولایت شوید. ائمه‌طاهرین خیلی شما را می‌خواهند. اما توجه کنید. ولایت‌پرست شوید، نه خلق‌پرست. خلق یک‌وقت خودش را بزک می‌کند. الان یک درویشی است، این برداشته صورتش را بزک کرده، اینجوری کرده، ریشش را آورده این‌جایش، یک‌چیزی پوشیده که یک‌آدم می‌رود در آستینش! آن‌وقت می‌روی نمی‌دانم چه می‌گوید، به حرفش می‌روند. پس تو لباس‌پرستی! آخر، ببین این مرتیکه حرفش چیست این درویش؟ یواش‌یواش می‌گوید بیا این حرف را بشنو، اینجوری کن. نمی‌دانم اینجوری شو، دیگر نماز نخوان و روزه نگیر و جسم تو جسم الهی شده‌است! و از این حرف‌ها هم می‌زند. یک‌مشت جوان هم دور این‌را گرفته‌اند. گفت: از خر خرتر کیست؟ گفت: آن‌کس که برای الاغه سوتک می‌زند. گفت: اگر آب بخواهد خودش می‌کند، تو سوتک می‌زنی چه‌کنی؟ این مرتیکه آخر خودش چیست؟ برداشته اینجوری خودش را درست‌کرده. یک گونی رویش است، گونی است، چیست؟ شما بلدید اسمش را. (صلوات)

حالا چه اشخاصی پی این‌ها می‌روند؟ کسانی‌که ولایتشان هنوز لنگر نینداخته. اگر بیندازد دنبال که می‌روی دیگر؟ علی (علیه‌السلام)، وجود مبارک امام‌زمان که از تمام خلقت بالاتر است، چرا دنبال خلق می‌روید؟ پس تو عیب داری. این می‌خواهد ریاست خودش را این درویش کند. تو عیب داری. تو هنوز تشخیص ندادی که دنبال این می‌روی. به تمام آیات قرآن هیچ‌کجا را نمی‌خواهم ببینم. اصلاً نمی‌خواهم ببینم؛ مگر جمال مبارک شما را. یک‌قدری دو سه‌روز که نمی‌بینم، انگار می‌خواهم برای شما گریه کنم. چرا؟ شما را که می‌بینم ولایت را می‌بینم. من ولایت‌پرستم. اگر در تو باشد، همان را می‌پرستم. اما کجا آخر می‌روی دنبال این‌ها؟ مگر حالی‌ات نیست؟ تو باید ببینی کلام این مرد چیست؟ حرفش چیست؟ نه این‌که بگوید اینجوری، اینجوری بروی به حرف او. مگر این نبی است، یا ولی است؟ توجه کنید چقدر امام‌حسین شما را می‌خواهد. چقدر ائمه می‌خواهد شما را.

من الان یک‌کلام می‌گویم، ببین نمی‌خواهم روضه بخوانم اما می‌گویم تا ببینید امام‌حسین چقدر شما را می‌خواهد. ببین جان من، عزیز من این‌که دارم می‌گویم من در ماوراء نگاه می‌کنم در صحنه کربلا نگاه می‌کنم. در صحنه «الیوم اکملت لکم دینکم» نگاه می‌کنم. فهمیدی؟ در این صحنه‌ها من نگاه می‌کنم یک‌چیزهایی که می‌آید در نظرم، می‌بینم چقدر این‌ها صفا و وفا دارند. چقدر ما را می‌خواهند. حالا امام‌حسین عنایت کرد به‌اصطلاح خودش به غلامش گفت: غلام، ما فردا کشته می‌شویم. می‌خواهی تو بروی برو. من از تو رضایت دارم و یک‌نامه هم می‌نویسم دستت می‌دهم که تو غلام رانده شده نیستی. تو غلامی هستی که امر من را اطاعت کردی، می‌خواستم که کشته نشوی، که آزاد باشی هر کس تو را بخرد، هر کسی تو را بخواهد. چون‌که غلام من بودی، عده‌ای هستند که تو را می‌خواهند، برو. این رفت، برگشت. امر را اطاعت کرد برگشت. می‌خواهم بگویم امام‌زمان چقدر می‌خواهد شما را. گفت: حسین‌جان، من فهمیدم چرا به‌من گفتی برو، من رویم سیاه است، تو می‌خواهی من قاطی شهدایت نشوم. آتش زد حسین را. خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عباس را، من در بقای امام‌حسین می‌روم. حالا یک‌وقت امام‌حسین دید یکی از دستش ناراحت است. خدا رحمت کند، حاج‌شیخ‌عباس را این جمله را ایشان گفت، گفت: حالا وقتی ضربه‌ای خورد غلام افتاد، امام‌حسین در عجله سر دو نفر را روی زانویش گذاشته، یکی آقا علی‌اکبر، یکی غلام‌سیاه. یک‌وقت صدا زد خدایا روی این‌را تا زنده‌است، جان در بدنش است، سفید کن. ایشان قسم خورد گفت: مانند خورشید در تمام صحرای‌کربلا می‌درخشید. گفت: خدایا رویش را سفید کن، گفت: غلام از من راضی شدی؟

عزیزان من، بیایید دست از امام‌زمانمان برندارید، دعا کند خدا روی ما را سفید کند. والله دعای امام‌زمان مستجاب است. بیایید دعا کنیم امام‌زمان دعا کند روی ما را دوستان مادرش زهرا را سفید کند. «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم».

خدایا، عاقبتمان را به‌خیر کن.

خدایا، ما را بیامرز.

خدایا، به‌حق امام‌زمان تو را قسم می‌دهم، همین‌که می‌گویم ان‌شاءالله امیدوارم که امام‌زمان در حق همه ما دعا کند رویمان سفید شود و قلب مبارکشان سفید است، سفیدتر کن.

عزیزان من، من به‌دینم قسم به‌ایمانم قسم دوست شما زن و مرد هستم. می‌خواهم شما در صراط مستقیم باشید.

خدایا، ما را در صراط مستقیم وادار کن. صراط مستقیم [این‌است که] امر این‌ها را اطاعت کنیم.

خانم‌عزیز، آقای‌عزیز جوان‌عزیز بیایید امر را اطاعت کنید، با امر محشور می‌شوید. عزیز من، این‌را به شما بگویم، قبول‌کردن ولایت خیلی مشکل است. مگر می‌گذارد؟ بعد رسول‌الله هفت‌میلیون قبول نکردند، چهار تا قبول کردند. الان هم همین‌طور است. این‌را من به شما بگویم، من به شما گفتم دیگر یک حرف‌هایی نزنید، خدا تجلی کرده در قلب کوچک شما، باید شکرانه کنید. کجا بودید و کجا آمدید. شما اگر قطعه قطعه‌تان کنند می‌گویید علی، می‌گویید حسین، می‌گویید زهرا. مگر این عنایت که به شما داده، این جاسازی که ولایت در قلب شما کرده، آیا می‌توانید شکرانه‌اش را کنید. این‌است که بهشت را به شما واجب کرده، جهنم را به شما حرام کرده. در صف اولیاء هستید، در صف انبیاء هستید، همه‌تان در صف امام‌زمان هستید. عزیزان من، والله، خیلی باید قدردانی کنید. شکرانه این نعمت را کن.

والله، گفتم، بیبین خدا چه کرده؟ تمام خلقت را فدای ولایت کرده. عزیز من، بیا تو دنیا را فدای خودت کن. نافرمانی را فدای خودت کن. عزیزان من، فدایتان شوم بیایید این حرف‌ها را بشنوید، کور از دنیا نروید. والله دنیا گول‌زنک است. یک‌وقت حالی‌تان می‌شود، یک پستانک در دهانتان بوده، اصلاً چیزی تویش نبوده. اصلاً دنیا چیزی تویش نیست. تمام ارزش دنیا به ولایت است. ببین خدا می‌گوید چه؟ می‌گوید اگر امام‌زمان نباشد، تمام خلقت فروریزان می‌شود. پس یک امام‌زمان به خلقت ارزش دارد. حالا بی‌خود نیست که خدا دنیا را، خلقت را فدای علی می‌کند. ارزش ندارد. علی باز از این بالاتر است. والله، نظر من این‌است این خلقتی که خدا دارد، صدها خلقت باشد فدای علی شود باز کم است. من اینجوری علی را شناختم. یعنی چیزی نیست که خلق باشد، مطابق این‌باشد. تمام خلق ارزش ندارد. من بی‌روایت و حدیث حرف نمی‌زنم. اگر خلق ارزش دارد به‌واسطه ولایت است. عزیزان من، حالا شما هم باید اتصال به همان شوید. چرا می‌گوید: اگر یکی [مؤمنی] در شهر باشد، شهر حفظ می‌شود. این‌که در تو هست حفظ می‌کند شهر را؛ یعنی ولایت. نه لباس، نه سواد، نه این عبادت، آنکه توی توست. آن چیست؟ ولایت. (صلوات)

می‌آیند مثل چند روز دیگر یک شیرینی می‌گیرند، یکی هم می‌خواند و یک سوت می‌زنند و سوت هم که کار شیطان است! چرا در خانه‌خدا سوت می‌زدند، گفتند مشرک مشرک؟ یک عیبی خورد به حاجی‌ها. این‌که درد دوا نمی‌کند. این جوان‌عزیز هشیار نمی‌شود که. ای‌خدا گردنتان را وربیاورد، منبری‌ها! بیشترتان! به مردم چه می‌گویید؟ عزیز من، فدایت شوم، ای منبری عزیز، تو که پیرو علی هستی، علی آدم ساخت، بیا آدم بساز. با ولایت بساز آدم، انسان بساز. تا کی انسان‌سازی نمی‌کنی؟ بیا انسان بساز. تو که پیرو علی هستی، علی از خاک انسان ساخت، تو این انسانها که گمراهند بیا بساز با ولایت. والله یک‌روایتی داریم خیلی مهم است، آمده خدمت امام‌صادق، می‌گوید: آقا شخصی هست دائم روزه است، اصلاً ما مبطل ندیدیم از این آدم، بس‌که این آدم خوبی است. سخاوت دارد، شجاعت دارد، مرتب، بنا کرد مثل همان که می‌گوید این‌همه هست؛ اما یکی هست یک‌وقت یک کارهایی هم می‌کند؛ یعنی حالا یک گناه‌هایی هم دارد؛ اما این حمایت از ولایت می‌کند. حضرت فرمود: نه صدها، هزار هزاران این درجه‌اش از این بالاتر است. منبری عزیز، بیا این شو. حمایت از ولایت کن. این‌جایش را می‌کشد، و این‌جایش را اینجوری می‌کند و این‌جایش را هه هه هه می‌کند. خب این منبر برای ننه‌ات خوب است. یکی بود می‌رفت منبر....

یا علی
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه