شهادت حضرت‌زهرا 92

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
بسم الله الرحمن الرحیم
شهادت حضرت‌زهرا 92
کد: 10531
پخش صوت: پخش
دانلود صوت: دانلود
پی‌دی‌اف: دریافت
تاریخ سخنرانی: 1392-01-25
تاریخ قمری (مناسبت): ایام شهادت حضرت‌زهرا

السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیکم و رحمه اله و برکاته، السلام علی‌الحسین و علی علیّ‌بن‌الحسین و علی اولاد الحسین و علی اهل‌بیت‌الحسین و علی اصحاب‌الحسین و رحمه اله و برکاته

چقدر خوب است که گوینده‌ها یا مداح‌ها بهشان بگویند بگو؛ اما خیلی کم‌نظیر است؛ اگر بگویند بگو، خوب است. این‌است که جلو می‌افتند، عقب‌افتاده‌اند جلو می‌افتند. بچه‌ها که عقب‌افتاده‌اند چطوری هستند؟ علاج ندارد. کسی‌که در ولایت عقب بیفتد، این نجات ندارد. یک‌موقعی من بودم گفت نگو، یک‌وقت گفت برو بالای خانه‌خدا بگو، چه‌خبر است دنیا. این «السلام علیک یا اباعبدالله» را به‌من گفتند بگو فلانی. آن متقی در امر است، گوینده غیرمتقی در خلق است. این‌است که می‌گویم اگر ما با دین از دنیا برویم ملائکه تعجب می‌کنند. تو که مجلس می‌گیری روضه می‌گیری مکه می‌روی، عمره می‌روی خوشمزه‌است دیدم می‌خندند و نمی‌فهمند که قبولی ندارد. می‌خندند و می‌گویند و می‌روند و هیچ توجه ندارند، چرا؟ علی علیه‌السلام را ندارند. (صلوات)

من امروز به خواست خدا به یاری آنها به کمک آنها، تا حالا گفتیم اما زهرای‌عزیز را افشا نکردیم، امروز می‌خواهم ان‌شاءالله با کمک خودشان افشا کنم؛ یک‌قدری ما زهرای‌عزیز را بشناسیم. نه مثل آنها که گفتند زن است زهرا، زدند زهرا را، چه کردند.

وقتی‌که پیغمبر بود حضرت‌زهرا خیلی احترام داشت خیلی عزت داشت، مردم می‌آمدند درخواست می‌کردند از امیرالمومنین که ما بیاییم زهرا را ببینیم، وقتی‌که عده‌ای بودند که در آن‌زمان منافق بودند، خدا نکند که آدم منافق باشد. خدا هر کسی را معلوم‌کرده، «المنافقین اشد من العذاب»؛ یعنی من منافق را شدیدترین عذاب می‌کنم، شدیدترین عذاب، گویا در جهنم است در طاغوت است. عده‌ای بودند همین‌طور بودند، اینها چند نفر بودند نقشه می‌ریختند یکی عمر بود یکی ابابکر بود یکی جرّاحه بود یکی عثمان بود اینها یک باندی بودند اینها همه‌شان دشمن علی‌بن‌ابیطالب بودند. حساب کردند علی خیلی احترام دارد چون‌که وقتی‌که آمدند در خواستگاری حضرت‌زهرا، [پیامبر] گفت به‌من مربوط نیست، به‌خدا مربوط است باید زهرای‌عزیز را خدا حواله بدهد که داماد من بشود. ندا آمد: یا محمد! من یک ستاره‌ای را روانه می‌کنم از آسمان در خانه هر کسی رفت زهرا برای اوست. اینها خانه‌هایشان را چراغانی کردند، آبپاشی کردند اوه چه‌کار کردند، یک‌وقت دیدند ستاره آمد رفت در خانه علی‌بن‌ابیطالب. حالا این‌است که من به شماها می‌گویم که اگر می‌خواهید عقد بکنید یک عقد در خفا کنید یک عقد مجدد در مردم کنید که آنها بعضی‌ها عقد را می‌بندند. این بستن درست‌است، من امتحان کردم. عقد زهرا در عرش معلی شده‌است، این عقدی بود که اینها حرفی زنند مردم؛ وگرنه عقد زهرا در عرش معلی شده‌است. مهریه زهرا را خدا معلوم‌کرده.

خیلی من امروز ناراحتم، چرا نمی‌فهمند. ناراحتی من این‌است که نمی‌فهمند. حالا خدا آب را مهریه زهرا کرده‌است، نمک اگر نباشد مزه ندارد آن‌هم مهریه زهراست. سابق نمک را نمی‌فروختند من یادم است بچه بودم، بچه بودم اما چه بچه‌ای. از بچگی من اینها را یک‌قدری ضبط کرده‌بودم. آب هم همین‌طور، آب را نمی‌فروختند می‌گفتند اگر آب را بفروشیم توهین به مهریه زهرا شده‌است. حالا آب را مهریه‌اش کرده حالا می‌گویم ان‌شاءالله روی مناسبتش، اگر آب نباشد تمام این خلقت خشک می‌شود؛ یعنی تمام احتیاج به آب دارند در صورتی‌که آسمانها، آخر خدا یک دریاهایی در جو این آسمانها قرار داده بالای تمام این آسمانها چه‌کنم نمی‌توانم بگویم. باورکردنی نیست که من بگویم شما باورتان نمی‌شود. آن متقی همه‌جا می‌تواند برود بدبختی ما این‌است که محبت دنیا داریم. آن‌را بیرون کن تا همه‌جا جایت باشد، نمی‌توانیم. ما هنوز دل‌خوشی‌مان به باطل‌های دنیاست، نه به‌حقیقت دنیا، بدینم راست می‌گویم، ما هنوز محبتمان به باطل‌های دنیاست نه به تأییدی دنیا. تأییدی دنیا قربانتان بروم آخرت است. «آخرت بقا و دنیا فنا»

حالا عقد زهرا آنجا شده‌است. اینها ول نمی‌کردند یعنی اعتقاد ندارند. اگر اعتقاد داشتند که زهرای ما را نمی‌زدند که نمی‌کشتند که فشارش نمی‌دادند دستش را نمی‌شکستند. اعتقاد ندارند که عقد زهرا در عرش معلی شده‌است. حالا اینها چه‌کار کردند گفتند ما باید قرابت علی را با پیغمبر قطع کنیم. چه‌کار کنیم؟ زهرا را باید بکشیم! زهرا می‌خواست مصحف را افشا کند، اگر بکند ما که هیچی اصلاً دیگر مردم نگاه به‌ما نمی‌کنند. ما می‌خواهیم در این دنیا حکومت کنیم، ما می‌خواهیم جازن رسول‌الله بشویم. خب چه‌کار کنیم؟ باید با اسلام زهرا را بکشیم. به تمام آیات قرآن نمی‌توانم بگویم. در تمام گلوله‌های خونم بغض است؛ بغضی که نمی‌توانم بگویم، در مملکت اسلامی هم نمی‌توانم بگویم. امیدوارم آن حقیقت خلقت، امام‌زمان، تشریف بیاورد تا ما با او هماهنگ بشویم حرفمان را بتوانیم بزنیم، حالا او چه‌کار می‌کند، آنهایی که منافق هستند همه را از بین می‌برد. می‌زند به پیشانی؛ منافق یا مومن. امام‌صادق قسم می‌خورد مُهرزننده علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام است. (صلوات) آن‌موقع می‌شود زهرا را افشا کرد، من به امام‌حسین گفتم یک‌ذره یک‌وقتی به‌من بدهد پرده را بزنم کنار، یک‌خرده‌اش را. این حرف مثل آن‌است که سلمان را گفت یکی را بگو، حالا حضرت یکی را یک‌قدری گفتم من دارم می‌گویم وگرنه حرفها خیلی است، حرف خیلی است. حالا چه‌کار کند با اسلام، یک‌زمانی پیغمبر اکرم فرمود در جماعت اگر یکی نیامد بروید ببینیند چطور شده، مریض است، گرفتار است، همین حرف را برداشت یک سر و صورتی به آن داد، می‌دانید پیغمبر گفته، ما پیرو پیغمبریم، عمر بلند شد آنجا شدید صحبت کرد، چهار روز است علی نیامده نماز جماعت، به خلیفه‌مسلمین نماز بخواند، برویم ببینیم چطور شده. مغیره! برو به علی بگو بیاید.

خدا لعنت کند مغیره را، آن غلاف شمشیر را به بازوی زهرا مغیره زد. یکی از وعاظی که به‌حساب خیلی هم سواد دارد گفت باعث کشتن زهرا آن غلاف شمشیر بود. به پسرش گفتم چه می‌گویی تو؟ خودش نوشت به معاویه، معاویه! چنان فشار آوردم عضله‌های زهرا را خرد کردم. ما یک بچه داداش داشتیم این می‌رفت به‌قول ما کمدسازی، از این نئوپان‌ها آنجا آورده‌بودند زیاد، یک‌وقت نئوپان‌ها ریخت روی این بچه، این نئوپان‌ها فشار آورد به این بچه، وقتی عملش کردند تمام اشیای این بچه خرد شده‌بود. این‌هم چنان فشار آورد، اشیای زهرا را خرد کرد. نوشت به‌معاویه، معاویه! وقتی دیدم زهرا پشت در است چنان فشار آوردم عضله‌های زهرا را خرد کردم، یک‌وقت گفت: یا ابتاه! ای بابا! چه‌خبر است، چه‌کسی کرد؟ این‌همه دارم به شما می‌گویم یکی اینها را خلق حساب نکنید، یکی دنبال خلق نروید. خلق در وجودش عناد است؛ اما در ظاهرش اسلام است. حالا چه‌کار کردند، گفت در را باز کن وگرنه در را آتش می‌زنم. گفت: عمر! این‌در را جبرییل می‌بوسیده گفت: دودرقه‌ای نشود. خدا من را نگه‌دارد، اسلام دودرقه‌ای نشود. حقیقت اسلام را عصاره اسلام را، عصاره تمام خلقت را زیر دست و پا له کرد، [که] اسلام دودرقه‌ای نشود. می‌فهمید یعنی‌چه یا نه؟

حالا ریختند در خانه، طناب گردن علی‌بن‌ابیطالب انداختند، محسن زیر دست و پا رفت. حالا زهرا یک‌دفعه یک‌ذره به حال آمد فضه نگهدارش بود، گفت: فضه علی کو؟ [فضه گفت:] بردند مسجد. ای مسجد، خراب شوی! که در این مسجد جسارت شد به قدس عالم امکان. حالا آمد دید دارند امیرالمومنین علی علیه‌السلام را می‌برند. گرفت طناب را چهل‌نفر ریخت روی‌هم، گفت ای‌خدا! دستی به پهلو و دستی ز طناب دست دگر کجاست حمایت از حیدر کند؟ یک‌وقت صدا زد قنفذ، دست زهرا را کوتاه کن، زد بازوی زهرا را شکست. حالا علی را آوردند مسجد، حالا می‌گوید تو بیعت کن با خلیفه‌مسلمین یعنی ابابکرِ ملعون، بالاخره یک‌دفعه من این سفر که رفتم مکه، به تمام آیات قرآن، زهرا را دیدم، حسن و حسین را دیدم، اینها همه گریه می‌کردند. من توی مسجد نرفتم؛ اما شما بروید. تو من نیستی، من هم تو نیستم. آن یک‌حرف دیگری است آن یک‌چیز دیگری است آن یک‌حرفی است در این خلقت. تو اگر رفتی نگو حاج‌حسین نرفته، من نمی‌روم؛ نه، تو باید بروی. بعد گفت من نفرین می‌کنم دست از علی بردارید. حالا ستونها از جا حرکت کرد. این ستونها از جا حرکت کرد. سنّی‌ها هم نوشتند این مطلب را. گویا در کتاب‌هایشان باشد. حالا می‌خواهند این‌را بگویند عظمت ابابکر را بگویند این‌را آوردند روی آن حساب، فهمیدی؟ نه عظمت زهرا را آوردند. اینها می‌خواهند بگویند یعنی این عظمت دارد. اینها دیدند که کار خیلی ناجور شد، دست امیرالمومنین را گرفتند، کشید به‌دست اینها.

خلاصه دید حالا چه‌کار کرد امیرالمومنین، او زهرا را می‌شناسد می‌داند تمام این خلقت در قبضه قدرت زهراست. اگر نفرین کند همه نابود می‌شود. اصلاً خلقت ارزش ندارد پیش حضرت‌زهرا. این آسمانها ارزش ندارد. ناموسِ دهر است. خب، حالا چه‌کار کرد. گفت: سلمان‌جان! به زهرا بگو: تو دختر رحمة للعالمین هستی، نفرین نکنی، طیورها در جو هوا هلاک می‌شوند؛ یعنی نفرین تو به جوّ هوا اثر می‌کند تمام نابود می‌شوند. حالا امیرالمومنین علی علیه‌السلام را رها کردند، آمدند در خانه، علی گریه می‌کند زهرا گریه می‌کند. او می‌فهمد این‌همه بازویش شکسته، صورتش نیلی است، گریه می‌کند؛ او هم گریه می‌کند، گفت زهرا جان! چرا گریه می‌کنی، گفت پدرم گفت مظلومی را برایش گریه کن آیا از تو مظلوم‌تر هست؟ چه‌خبر است دنیا. حالا جان من، اگر ایشان می‌گوید ام‌المؤمنین است، زهرا اُمّ‌الخلقت است. اگر تو گفتی ام‌المومنین، من هم می‌گویم زهرا عصاره تمام خلقت است. چه داری می‌گویی؟ اگر امیرالمومنین علی علیه‌السلام شهید شد، گفت ارکان خدا شکست، به تمام آیات قرآن، علی عصاره تمام ارکان است؛ چرا، از کجا می‌گویی، او جهنمی‌ها را نجات داد؛ اما زهرا، جانِ من چطور عصاره تمام این خلقت است. امام‌حسن می‌گوید مادر ما را کشتند همه ما را کشتند، اگر امیرالمومنین کفواً احد است زهرا کفواً تمام خلقت است. به کوری چشم آنها که نمی‌توانند ببینند. اگر می‌گویی غلو می‌کنی تو، تو پیرو عایشه‌ای. تو غلو چه می‌دانی چیست؟ ساکت. غلو چیست؟ این‌را من دارم به‌توسط عقل خودم عنوان می‌کنم زهرا بالاتر از تمام خلقت است. [چه می‌گویی که] غلو کردی تو؟! تو پیرو عایشه هستی، اگر حرف عایشه را بزنم تو خوشت می‌آید، نه حرف زهرا را. تو منافق هستی که می‌گویی غلو کردی، غلو [چه می‌فهمی] یعنی‌چه. تو عظمت زهرا را می‌دانی که می‌گویی غلو کردی؟ خدا می‌داند اگر چیزی از آب مهم‌تر بود خدا همان را مهریه زهرا می‌کرد؛ از آب چیزی بالاتر نیست. چون‌که اگر آب نباشد تمام خلقت خشک می‌شود، پس تمام خلقت مدیون مهریه زهراست. تو چه می‌گویی زهرا زهرا. خاک بر سرت که مجلس می‌گیری و به‌نام زهرا تعریف کسی دیگر را می‌کنی. حالا به تو می‌گوید چه، می‌گوید بی‌دین می‌روی.

عزیز من قربانت بروم مگر زهرا این‌بود که زاییده شد از خدیجه، اینها یک حرف‌هایی است که بشر سردرنمی‌کند؛ مثلاً شما حسابش را بکن اینها یک حرفهایی است که به‌درد ماها نمی‌خورد و به‌ما نگفتند اما به‌درد بعضی‌ها می‌خورد که می‌گویند. ببین الان پیغمبر رفته به معراج، چقدر آنجا با خدا صحبت کرده، از آنجا آمده به بهشت، دیده [آنجا] قصرهایی می‌سازند یک‌وقت می‌ایستند [=کار نمی‌کنند]، چرا می‌ایستید؟ [می‌گویند] ما مصالح نداریم، ما اینجا مصالحمان این‌است صلوات بر تو بفرستند. لا اله الا اللهی بگویند که کسی را موثر ندانند، همه آنها مصالح می‌شود برای ما. چه لااله الا اللهی می‌گوییم ما. حالا همه‌جا رفته‌است، می‌گویند ام‌السلمه رفته آب بریزد توی ظرف، پیغمبر برگشته، می‌فهمید من چه می‌گویم یا نه؟ چقدر طول کشیده، این چیست و آن چیست. این کارِ حضرت‌زهرا، عزیزان من این‌طوری است. اگر اینجا از خدیجه [در ظاهر پا به عرصه دنیا گذاشته‌است] البته درست‌است. آخر، اگر اینها فایده‌ای داشت چرا [عایشه] نسل ندارد. چرا عایشه نسل ندارد، چرا حفصه نسل ندارد. جگر من از نفهمی یک‌عده‌ای خون‌است؛ اما خدیجه را ببین، نسلش حسن است، نسلش حسین است، نسلش زینب است، نسلش ام‌کلثوم است نسلش دین است. اینها را خدا تکذیب کرده تو تعریف می‌کنی. حالا یک روزی آمده با امیرالمومنین به‌قول ما بیتوته کرده. گفت علی‌جان! امیرالمومنین خوشش می‌آمد زهرا حرف بزند، من هم به امام‌حسین البته همه‌شما را دوست دارم؛ اما خب بعضی‌ها را یک‌قدری بیشتر دوست دارم، اینقدر دلم می‌خواهد حرف بزنند. حالا امیرالمومنین دلش می‌خواهد زهرا حرف بزند نه که نداند. گفت علی‌جان! می‌خواهی بگویم این خلقت چه‌وقت خلق شده، خدا چه‌وقت آسمان این دنیا را خلق کرده چه‌وقت آسمان های تمام خلقت‌ها را خلق کرده، می‌خواهی بگویم افرادی که در آن خلقت‌ها هستند چطور آدم‌هایی هستند، علی‌جان بشارت به تو می‌دهم تمام آن خلقت‌ها می‌گویند علی! تمام خلقت‌ها را دیدم می‌گویند علی! خاک بر سر اهل‌دنیا بکنند که می‌گویند ناعلی. بشارت داد به امیرالمومنین، زهرا یعنی این. پس این چیست و آن چیست؟

حالا رفته آنجا، خیلی عمر لعنت‌الله‌علیه و آله پیرو دارد، حالا آمده می‌گوید ما می‌خواهیم عیادت دختر پیغمبر بیاییم علی، زهرای‌عزیز اجازه نداد، گفت من از اینها ناراحتم. گفت زهرا جان من را اذیت می‌کنند، گفت حالا که تو را اذیت می‌کنند بهشان بگو بیایند. ببین [زهرا سلام‌الله‌علیها] علی را می‌خواهد، اذیت علی را نمی‌خواهد. دارد در ظاهر از دنیا می‌رود. اینها آمدند اینطرف نشستند حضرت رویش را برگرداند عمر لعنت‌الله‌علیه و آله گفت رویت را بر می‌گردانی از ما؟ گفت یادت هست پیغمبر گفت هر کسی زهرا را اذیت کند من را اذیت کرده هر کسی من را اذیت کند خدا را اذیت کرده، نارضایتی زهرا نارضایتی من است، نارضایتی من نارضایتی خداست؟ گفت: آره. گفت: خدایا بدان من از دست اینها ناراضی هستم. اینها بلند شدند آمدند بیرون. حالا ابابکر گریه می‌کند. آخه ابابکر را داریم حرامزاده نبود، عمر حرامزاده در حرامزاده بود، این جمله را خدا بیامرز حاج‌شیخ‌عباس گفت. یکهو همچین کرد آخه تو خلیفه اسلامی، یک زن تو را تکان داده گریه می‌کنی، یک زن! اغلب این‌مردم زهرا را زن می‌دانند، کاش به‌قدر یک زنِ مسلمان با زهرا رفتار می‌کردند. آخه یک زنِ مسلمان را آدم می‌زند بازویش را می‌شکند؟ فشارش می‌دهد عضله‌هایش را خُرد می‌کند یک زن مسلمان را، حالا چه‌خبر است، چه بگویم، نمی‌توانم بگویم، آدم در شهر دارالمومنین نتواند زهرا را معرفی کند از دست نادان‌ها، داناها که می‌دانند چه‌خبر است چه‌خبر است. کجا جان من عزیز من قربانتان بروم. مشکی را بپوشید نمی‌گویم نپوشید، مشکی را بپوش، با لباس‌مشکی زهرا بگو، با لباس‌مشکی علی بگو، با لباس‌مشکی امام‌زمان بگو با لباس‌مشکی چه‌کسی را می‌گویی. من امروز یادم رفت لباسم را عوض کنم، یکهو دیدم که گذشت، یادم رفت وگرنه آقای... یک پیراهن برای ما داده، می پوشیدم. چه‌کار کردیم، مشکی پوشیدند و طرفدار چه کسانی بودند و چه بگویم من. (صلوات)

گفت: آسوده‌خاطرم که در دامن توام، زهرا جان! آسوده‌خاطرم که در دامن توام، دامن نبینم که در دامنش روم. به تمام آیات قرآن من یک‌قدری با زهرا صحبت کردم، گفتم زهراجان! بابایم اینجا یاعلی گفت و مُرد، سلمان بابایش هم مسیحی بوده، ولی راه دادی، فردا راه داد. آنجا من بودم زهرا آنجا بود. به تمام آیات قرآن، جبرییل نازل‌شد، حسین! بله، این بهشت، این رضوان، فردوس از آنها خیلی مهم‌تر است، من یکدفعه دیگر هم توی بهشت رفتم، دو دفعه. یکدفعه رفتم حاج‌شیخ‌عباس من را برد، گفتم من اینجا بمانم، گفت برو حسین، باید بروی. دو روز به مُردنت من تو را خبر می‌کنم، الان باید بروی، باید بروی یک‌قدری صحبت کنی برای این‌مردم، یک‌قدری گفتگو کنی برای این‌مردم. یک‌دفعه دیگر همین‌است، بهشت را نشان داد، فردوس را نشان داد می‌خواهی بروی؟ [گفتم:] امر است بروم؟ من توی امرم. جهنم هم که رفتم گفتم امر است بروم یا نه؟ من همیشه توی امر هستم؛ شما هم باید توی امر باشید. اگر توی امر باشید، توی چیز دیگری نیستید. من امروز دارم روز قتل حضرت‌زهرا است ان‌شاءالله امیدوارم که این نوارها را گوش بدهید و اشک بریزید. از برای مظلومی حضرت‌زهرا اشک بریزید. اگر اشک ریختی برای زهرا، به تمام آیات قرآن برای دوازده‌امام چهارده‌معصوم اشک ریختی. یک‌وقت که می‌شود یک بیتوته‌ای داشته‌باشی؛ آقاجان قربانت بروم، حالا گفتم مخیرم؟ گفت: آره. گفتم پشت‌پا بر عالم امکان زدم، دست بر دامن زهرا زدم. کجا می‌روید؟ من می‌خواستم سگ در خانه‌اش باشم، حالا آمدم اینجا خدمتش هستم. برو؛ اما شما هنوز به تلویزیون نگفتید برو. جگر من خون‌است، هنوز به ویدئو و ماهواره نگفتید برو، هنوز به خیال‌های باطلتان نگفتید برو. شما قربانتان بروم هنوز متقی نشدید. متقی، عزیز من گفتم که امیرالمومنین گفتم کفواً احد است، زهرا کفواً خلقت است، علی کفواً احد است، زهرا کفواً خلقت است. (صلوات)

چرا قربانتان بروم من نمی‌گویم من متقی هستم، غلط می‌کنم بگویم؛ اما من شبیه متقی هستم. حالا من هدفم دنیا نیست، من هدفم بهشت نیست. به‌خدا گفته‌ام من مثل یوسف نباشم که بگویم من زندان را بهتر می‌خواهم. من بهشت را می‌خواهم، بهشت با علی، بهشت با زهرا. من اگر بگویم برویم، می‌گویم بیا با هم برویم. می‌گویم با هم برویم زهراجان، قربانت بروم علی‌جان. چه‌خبر است دنیا؟ چرا، تو محبت دنیا نباید داشته‌باشی. بیایید جانم، مَحرم زهرا باشید. چرا عمویش نامحرم است؟ این‌همه دارم داد می‌زنم من الان چندین‌سال است که صحبت می‌کنم من از هفت، هشت‌سالگی از ده، دوازده‌سالگی صحبت کردم. از ده، دوازده‌سالگی به‌من داده‌اند. آنها اجازه می‌دهند به تو، اجازه حق می‌دهند، می‌دانند تو خودت به آن عمل می‌کنی. چه‌چیزی به تو بدهد. چه‌چیزی به تو بدهد قربانت بروم. حالا می‌خواستم به شما بگویم عزیز من بیایید دست از این‌کارها دیگر بردارید. بیایید ملامت مردم را تحمل کنید. الان یکی می‌گوید من تلویزیون را کنار گذاشتم، از بس ملامتم کردند دوباره خریدم. چه‌چیزی بگویم من به این. ملامت، افتخار شیعه است. خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عباس را، یکوقت دیدم خیلی خوشحال است، آقا چه شده؟ حسین‌جان امروز به‌من گفتند صوفی! افتخار می‌کنم حرفی که به علی زدند به‌من زدند. شما هم باید افتخار کنید که به شما بگویند صورت شما یا ریش شما بهتر است یا دم سگ. به سلمان این‌را گفتند، یک‌دفعه امریه صادر شد «سلمان منی اهل‌البیت». ملامت مردم را افتخار کنید. که شما از آنها نیستید که ملامتتان کنند وگرنه ملامت که ندارد. آنها هم همین‌طور بودند. یعسوب‌الدین، امام‌المبین، حجت‌خدا، لنگر تمام زمین و آسمان، اگر تمام آسمان و زمین و تمام خلقت، مِهر علی را نداشته‌باشند فروزان است. حالا به خود امیرالمومنین می‌گوید: کَفَرَ امیرالمومنین. بفرما! باید به تو بگوید، اینها را دارم می‌گویم پیشامدهایی می‌شود، الان ما یک‌قدری هنوز آزادیم. پیشامدهایی می‌شود. ایشان می‌گفت زمانی بشود که اسم اینها را هم نتوانیم بگوییم.

یک عالمی بود اسم بچه‌اش را از این شنبلقوزیها گذاشته‌بود. حاج‌شیخ‌عباس گفت این‌چه اسمی است؟ گفت من پیغمبر نگفت در آخرالزمان این اسم‌ها را نگذار، گفت هنوز که جُرم نیست آشیخ، وقتی جرم است این‌را بگذار الان که جرم نیست تو اسم بچه را این گذاشتی. هر کسی را می‌بینی اشتباه‌کار است. آدم چه‌کار کند، بگو ما چه‌کار کنیم. چه‌کسی اشتباه نمی‌کند، متقی! حالا به شما گفته جانم برو طرف متقی. آن‌هم با معرفت برو پیش متقی؛ نه این‌که آنقدر حرف بزنی ذله‌اش کنی. (صلوات)

خلاصه، رفقای‌عزیز شما اگر که با محبت اینها باشید، روح هستید؛ دیگر جسم نیستید. جسم، اهل‌دنیا است. شما اگر محبت این دوازده‌امام را داشته‌باشید، آنها روحتان می‌کنند، روح هستید. چرا امام‌صادق می‌فرماید شما عضو ما هستید. خیلی مهم است نمی‌گوید جزو ما هستید، می‌گوید عضو ما هستید. اما وقتی گناه کنید، جدا می‌شوید. هیچ گناهی از این بالاتر نیست که اینها را خلق بدانید و دنبال خلق بروید، این گناه بدترین گناه است. الان هم فراوان شده‌است این حرف‌ها. بیایید امروز قربانتان بروم یک نتیجه‌ای از امروز بگیر.

خدایا عاقبتمان را به‌خیر کن.

خدایا تو را به‌حقّ خود زهرا دل ما را پاک‌سازی کن از دنیا، جایگزینش محبت زهرا قرار بده.

خدایا این القا بشود به‌ما افشا بشود به‌ما.

خدایا تو را به‌حق امام‌زمان قَسمت می‌دهم امام‌زمان را از ما راضی بگردان ما را جزو اصحابش قرار بده.

خدایا عبادت‌های ما همه‌اش قبول‌بشود با محبت دوازده‌امام چهارده‌معصوم.

به تمام آیات قرآن، رفقا این حرفها را اگر دو تا سه‌تایش را تا آخر برسانید یعنی عمل کنید رستگارید. آدم خیلی ناراحت است آمده چند سال است دارد اینجا می‌آید آدم جگرش خون‌است نماز نمی‌خواند، بابا چرا نماز نمی‌خوانی؟ می‌گوید همه این‌کارها را نمازخوانها کردند، ببین چه استفاده‌ای از من کرده. بی‌خود نیست که من کسی را تأیید نمی‌کنم. قربانت بروم من می‌گویم که آنها که عبادتی کردند عبادت‌هایشان باطل است علی ندارند، مثل خوارج‌نهروان، تو باید نماز نخوانی؟ بگویی که اینها که این‌کارها را کردند همه نمازخوانها بودند حج‌بروها بودند؟ نه بابا! چطور آخر من حرف بزنم، تو که فارسی من هم که فارسم. تو که فارس هستی من هم که فارس هستم. چرا حرف من حالی‌ات نیست. من می‌گویم اینها که عبادتی کردند، اینها عمر و ابابکر بودند؛ تو رفتی می‌گویی من نماز نمی‌خوانم، چونکه آنها همه آنها خوبها رفتند حسین را کشتند خوبها رفتند چه‌کار کردند؟ اینها خوب نبودند که، اینها از بد هم بدتر بودند. من می‌گویم اینها توی مردم خوب بودند. من می‌گویم پدرجان! این‌ها که اینطوری بودند تو رفتی این استفاده را کردی؟! چه‌کار کند آدم از دست این‌مردم، اینقدر هم آدم خوبی‌است که نگو، اینقدر هم آدم رئوفی است که نگو، آدم سخی هم است که نگو، خوبی خیلی به او جمع است؛ اما یک‌وقت می‌بینی یک بدی دارد، افضل همه بدی‌هاست. باباجان بدان من چه دارم می‌گویم من اگر گفتم خوبها خوبها، می‌خواهم بگویم اینها خوب‌های مردمی بودند نه او خوب است. ما روایت داریم به حضرت‌عباس، آمده پیش امیرالمومنین علی علیه‌السلام یعسوب‌الدین امام‌المبین حجت‌خدا وصی‌رسول‌الله مقصد خدا نورِ تمام زمین و آسمان اگر می‌گوید مسافرت بروم، می‌گوید نرو، ضرر ندارد. رفت پیش عمر یک رمل و اسطرلاب انداخت، گفت برو. حالا آمده، تاجر است، می‌گوید تو گفتی نرو من رفتم. چندین‌سال است من تاجرم اینقدر مداخل نکردم. گفت پای فلان درخت، چهارشنبه نمازت قضا شد یا نه؟ ببین چه می‌گوید، می‌گوید از اینجا که خورشید می‌زند تا آنجا که غروب می‌کند مغبونی، نمازش قضا شده، آدم نادان!

جگر من خون‌است. یک‌عده‌ای هستند در جهنم می‌سوزند، خازن جهنم نگاه می‌کنند می‌بیند انگار اینها یک‌چیزی دارند، آره. می‌گوید شما امت چه‌کسی هستید؟ می‌گویند پیغمبر آخرالزمان، اینجا می‌گویند ما نماز به‌جا نیاوردیم. اینها را چرا نمی‌فهمی؟ مرتیکه! این‌را چرا نمی‌فهمی، آن‌را می‌فهمی؟ خیلی از شما توی شما از این حرفهاست که حرفها را خودتان، این حرفی که من می‌زنم حرف، القای خداست، القای زهراست، به دینم راست می‌گویم. خودشان قاطی‌اش می‌کنند یک‌چیزی را. این الان قاطی کرده، قاطی شده. حرف من را باباجان قاطی نکن، خودت برایش چیزی درست نکن. این‌است که آدم ناراحت است قربانتان بروم، ببین اصلاً من خیلی ناراحت هستم. تو نمی‌خواهی با خدا حرف بزنی؟ می‌خواهی با تلویزیون و ویدئو حرف بزنی؟ یا می‌خواهی با بیگانه‌ها حرف بزنی؟ من یک‌دوستی دارم همیشه می‌خواهم با او حرف بزنم. با خدا نمی‌خواهی حرف بزنی.

بسم‌الله الرحمن‌الرحیم، الحمدلله رب‌العالمین حمد می‌کنم تو را، الرحمن‌الرحیم، نه به‌غیر تو، مالک یوم الدین، تو مالک دین ما هستی، ایاک نعبد و ایاک نستعین ما فقط عبادت می‌کنیم تو را از تو یاری می‌خواهیم، اهدنا الصراط المستقیم خدایا تو صراط مستقیم به‌ما دادی، علی به‌ما دادی، «صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم ولاالضالین» خدایا ما جزو ضالین نیستیم. نمی‌خواهی با خدا حرف بزنی؟ تف توی آن عقیده‌ات. آدمِ خنگ! نمی‌خواهی حرف بزنی، خدا از بس‌که تو را می‌خواهد. ببین خدا چقدر حواسش جمع است می‌گوید صبح دو رکعت، می‌بیند خواب‌آلود هستی اینطوری هستی کمش گذاشته، دو رکعت، ظهر می‌بیند سرحال هستی، خب می‌گوید هشت رکعت، خوب خدا حواسش جمع است. تو می‌خواهی پس چه‌کار کنی؟ می‌گوید اگر می‌خواهی با من حرف بزنی نماز بخوان، اگر می‌خواهی من با تو حرف بزنم قرآن بخوان. خب او حرف زد؛ اما علی ندارد، حرف خدا هم به دردش نمی‌خورد؛ اهل‌جهنم است. خوب شد.

[یک‌نفر] قرآن را گذاشت زمین، [یک اهل‌تسنن] گفت: لعن علی ابوک، چقدر قرآن را احترام می‌کنند، این به‌دینم دارد کاغذ و قلم را احترام می‌کند اصلِ قرآن علی‌بن‌ابیطالب است. مقصدِ خدا علی‌بن‌ابی‌طالب است. خب می‌گوید مرتد و کافرند. تو چه‌کاره‌ای، نمازنخوان! (صلوات)

خدا ان‌شاءالله این مجلس را نگیرد از ما.

خدایا اگر ما کفران می‌کنیم کفران این مجلس را می‌کنیم خدایا تو ندیده بگیر را این مجلس را از ما نگیر.

خدایا به‌حق امام‌زمان افراد این مجلس را از ما نگیر. خدایا اینها را وقتی از ما گرفتند از این مجلس دور می‌شوند خدایا اینها را از این مجلس نگیر، چون‌که به تمام آیات قرآن هیچ‌کجا این حرفها نیست. من دارم تمام شهرها را می‌بینم اصلاً نیست. آیا انگلستان است، آیا امریکاست، آیا کجاست؟ آیا این حرفها توی مجالس اهل‌تسنن است، نه. الان تمام ممالک را اهل‌تسنن گرفته‌اند اصلاً حرف علی نیست مگر در این مجلس. امیدوارم که قدردانی کنید با محبتِ این مجلس بعد از صد سال صد و بیست‌سال از دنیا بروید. قدردانی کنید والله بالله نیست. شما قدرِ هستی را بدانید دنبال نیستی نروید. خود پیغمبر افشاکن است خود زهرا افشا هست. هر چه می‌خواهم بگویم امروز می‌گویم معلوم نیست من تا سال دیگر باشم، به تمام آیات قرآن دارم خلقتی را سیر می‌کنم، می‌گویم، افشاکن تمام خلقت است. کجا زهرا را می‌شناسید. حضرت می‌فرماید اگر [اسم] بچه‌ات زهرا هست احترامش کن مبادا او را بزنی. چون‌که این اسم زهرا رویش است، اسم زهرا را احترام کن مبادا بچه را بزنی، پیغمبر می‌گوید تو چه می‌گویی. حالا می‌آیند خود زهرا را می‌زنند! چرا، دنیا را می‌خواهد زیر و رو کند، توهین به‌ولایت شد توهین به علی شد. زهرای‌عزیز می‌خواست توهین به‌ولایت نشود گفت تمام این عالم نابود بشود. اینها همه‌شان این‌هایی هستند که توهین [به‌ولایت] می‌کنند. ببین امیرالمومنین را همان‌جا معلوم کرد. گفت زهرا! درست می‌گویی محض طیورها نفرین نکن، همه را زد کنار، زهراجان محض طیورها نکن نگفت محض اینها. اینها همه دارند نگاه می‌کنند تو هم داری نگاه می‌کنی، کجایی تو، تو هنوز نگاه به انگلیسی‌ها و امریکایی‌ها می‌کنی تو ویدئو، برو خجالت بکش حیا کن، یک‌فکری برای آخرتت بکن (صلوات)

به تمام آیات قرآن نگاه به ویدئو و این بساط‌ها رویتان را از زهرا گرداندید، امروز می‌گویم. مرتیکه هیأتی است، برو غیرتی شو نه هیأتی. من چند سال است یک بیرق دم خانه‌ام نمی‌زنم، برو غیرتی شو حیا کن. مجلس می‌گیرد یکی‌دیگر را تأیید می‌کند. آخر می‌دانی چیست حقیقتِ تمام خلقت آن‌است. بهشت به نظر من یک مهمان‌خانه است، من بروم در مهمان‌خانه بخورم، دست از زهرا بردارم، تو عقل داری! خوره به آن شکمت بزنند.

بیایید امروز اینجا تسلیم بشویم. به تمام آیات قرآن به دین یهودی و نصارا بروم تمام این خلقت را من دارم می‌بینم تمام این خلقت مثل پوشالی است مگر زهرا داشته‌باشد مگر علی داشته‌باشد مگر حسین داشته‌باشد مگر متقی داشته‌باشد، تمام پوشالی است؛ یعنی در نظر خدا تمام آنها ارزششان به‌خاطر ولایت است تا حتی آسمان‌ها زمین‌ها همه و همه. حالا تو برو دنبال کسی دیگر! تف به آن عقیده‌ات.

مگر محبت زهرا را می‌شود صلح کرد با دنیا و آخرت، عزیز من؟ روحِ تمام خلقت است. آدم روح را می‌خواهد نه جسم را. جسم مثل یک‌آدم مُرده می‌ماند هیچ‌کاری از دستش برنمی‌آید تو خیال کردی از دستت برمی‌آید. چرا خدا می‌گوید کسی را مؤثر ندان، یعنی مؤثر باطل است.

خدایا عاقبت ما را به‌خیر کن.

خدایا را با خودت آشنا کن.

خدایا محبت خودت را و اولیایت را و این جلسه را در دل ما زیاد کن.

خدایا من گفتم هر کجا می‌خواهی بروی، خارج برو، هر کجا می‌خواهی بروی، حواست پیش قلّه ولایت باشد. به تمام آیات قرآن هیچ‌کجا این‌چنین مجلسی نیست، هیچ‌کجا مثل آدم‌هایش نیست، خدایا این محبت را از ما نگیر.

خدایا ما با این محبت از دنیا برویم.

خدایا یک‌جوری بشود که عقلمان برسد قدردانی از دوازده‌امام چهارده‌معصوم کنیم. خدایا قدردانی از خودمان بکنیم. الان شکرانه کن اینقدر جا هست، همه می‌روند، شما آمدید در مجلس‌ولایت و القای ولایت، با اینها محشور می‌شوید، خدایا ما قدردانی کنیم.

یا علی
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه