حج 85؛ اجازه گفتن
حج 85؛ اجازه گفتن | |
کد: | 10290 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
تاریخ سخنرانی: | 1385-10 |
تاریخ قمری (مناسبت): | ماه ذیحجه |
اعوذ بالله من الشّیطان اللّعین الرّجیم
العبد المؤیّد الرسولالمکرم ابوالقاسم محمد
السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
چقدر خوب است که چیزی را به آدم ائمه بگویند بگو، این «السلام علیک یا اباعبدالله» را حضرت فرمود هر وقت میخواهی صحبت کنی بگو. معلوم میشود که ائمهطاهرین یا رسولالله خیلی نظر دارند که بهمن گفتند که هر وقت میخواهی صحبت کنی «السلام علیک یا اباعبدالله» را بگو، من خیلی خوشبختم که اشارهای فرمودند.
حالا «انا انزلناه فی لیلةالقدر، و ما ادراک ما لیلةالقدر، لیلةالقدر خیر من الف شهر، تنزل الملائکة و الروح». کاش ما این حرفها را میفهمیدیم، اگر این حرفها را بفهمیم رستگاریم. آقا جان من، شما که میگویی برویم دنبال این، دنبال این [فرد]، خدا معلومکرده؛ اگر کسی ملائکه به او نازل میشود برو دنبالش، اگر ملائکه به او نازل نمیشود کجا دنبالش میروی؟ اشتباههایی در این عالم شدهاست. عزیزان من، یکقدری باید از کار دست بردارید، از عبادتهای مصنوعی دست بردارید، بیایید بروید تفکر داشتهباشید. عبادت خیلی خوب است، مقامها را باید احترام کنید، مثلاً چهار جا هست میگوید نماز درستاست، تایید مطلق است، یکی سر قبر آقا امامحسین، یکی خدمت پیغمبر، یکی در مسجد کوفه، [یکی هم مسجدالحرام]. اینها هست؛ اما وقتیکه میگویند نیمساعت فکر یا یکساعت فکر بهتر از هفتاد سال عبادت است، چرا با فکر کار نمیکنی؟ عزیز من، اهلتسنن با فکر کار نکردند، من خطاب به اهلتسنن میکنم، این نوار من را منبعد خیلیها میشنوند. اگر تفکر داشتهباشد، تفکر با فکر کار میکند. آخر، شما که دنبال عمر و ابابکر میروید آیا عمر خورشید برگردانده؟ آیا عمر یک نفس کشیده افضل عبادت ثقلین؟ آیا عمر یک شمشیر زده افضل عبادت ثقلین؟ آیا در فتحخیبر رسولالله گفت فردا پرچم را دست کسی میدهم که هم خدا او را بخواهد، هم او خدا را بخواهد، داد دست علیبنابوطالب، شما [ببین] چرا اینجوری شدند؟ من نمیخواهم کار را تکرار کنم، مردم عبادتی شدند. حضرت فرمود در آخرالزمان هم مردم عبادتی میشوند، با تمام عبادتشان گفت اینها مرتد و کافرند. در آخرالزمان هم که عبادتی میشوی میگوید اینها اگر یکیشان با دین از دنیا رفتند، ملائکه آسمان تعجب میکنند. چرا؟ عزیزم، باید ولایتی باشید؛ چونکه ولایت، عبادت را امضاء میکند. از کجا میگویی؟ میگوید به عزت و جلالم قسم اگر عبادت ثقلین (انس، جن) کنی، علیبنابوطالب را به «الیوم اکملت لکم دینکم» قبول نداشتهباشی، بهرو در جهنم میاندازمت.
من یک داستانی را برای شما بگویم، اینجا در تهران مجلسی تشکیل شد تمام سران؛ یعنی اینهایی که بهاصطلاح پروفسور بودند و دکتر بودند و مهندس خیلی مهم، نه مهندس اسمی، اینها رفتند در فکر که ما سند میخواهیم که این «اشهد ان علیاً ولیالله و حجةالله» (صلوات بفرستید) کجا سند دارد؟ من نمیخواهم حالا اینرا بگویم، علمایاعلام در ردیف کار خودش است، این آقایمهندس در ردیف کار خودش است، این آقایدکتر در ردیف کار خودش است. ما نمیتوانیم بگوییم که چرا مثلاً فلان عالم یکچنین جوابی ندارد، در اطراف فقه و اصول و کارهای خودشانند. این مرد بزرگوار گفت من قم پیش علمای قم رفتم، علمای تبریز رفتم، علمای آذربایجان رفتم، تمام این ایران را گردش کردم، سندی مثبت بهمن ندادند. یکی از آیتالله های خیلی معروف آنموقع، آنجا من خدمتشان بودم ایشان گفت اگر که اذان بگویی اینقدر ثواب دارد، اقامه بگویی اینقدر ثواب دارد، در صورتیکه «اشهد ان علیاً ولیالله» باشد. آن مهندس گفت این ما را قانع نمیکند. گفتم عزیز من، وقتیکه رسولالله علیبنابوطالب را با اجازه خدا، با اجازه جبرئیل، بلند کرد، چقدر سفارش کرد. من چه بودم برای شما؟ همه گفتند ما رضایت داریم، ما آب چه میخوردیم، چه میدادیم، تو ما را به اینجا رساندی. گفت آیا من از شما اجر دارم؟ گفتند هرچه بخواهی اجر داری. گفت من هیچ اجری از شما نمیخواهم؛ مگر شما عترت من را قبول کنید؛ یعنی علیبنابوطالب را قبول کنید. حالا وقتی امیرالمؤمنین را، علیبنابوطالب را، بلند کرد، شد «الیوم اکملت لکم دینکم»، حالا گفت علی، ولی من است، علی جانشین من است. حالا ولی وقتی [ابلاغ] شد، سلمان بلند شد اذان گفت. گفت: «اشهد انّ محمداً رسولالله، اشهد انّ امیرالمؤمنین علیاً ولیالله»، این سندش است. آنوقت سلمان و اباذر میگفتند، عمر رفت پیش پیغمبر، گفت: یا رسولالله، اینها یکچیز دیگر هم در اذانشان میگویند، گفت اینها درست میگویند. گفت: احسنت، رفت، تمام پروفسورها و اینها قبول کردند که «اشهد ان امیرالمؤمنین علیاً ولیالله» سند دارد. صلوات بفرستید.
حالا عزیز من، قربانتان بروم عبادت خیلی خوب است، یکوقت وسوسه نشوید بگویید فلانی میگوید عبادت نکن، خود امیرالمؤمنین عبادت میکرده، خود پیغمبر هم میکرده، خود حضرتزهرا هم میکرده؛ اما عبادت با علی. من تمام حرفهایم ایناست. ببین، اینهمه عبادت میکنند؛ حالا میگوید که مرتد و کافرند. در آخرالزمان هم همیناست میگوید مردم عبادتی شدند؛ اما اینها اگر یکیشان با دین از دنیا رفتند، ملائکه تعجب میکنند. حالا عزیز من، ما الحمدلله، شکر ربالعالمین، الان درخدمت رفقایعزیز، نور چشممان هستیم، اینها بهغیر از خدمتکار دیگری نکردند. با حرفهای من تامل کردند، امیدوارم خدای تبارک و تعالی هم تامل کند، خلاصه به رفقایعزیز من عنایت کند.
حالا عزیز من، قربانت بروم، چقدر دلت خوش است از این درِ جبرئیل میآیی داخل، خیلی دلمان خوش است. درِ جبرئیل من هم آنموقعکه آمده بودم فقط از درِ جبرئیل میآمدم، مانع نداشت، خب حالا یک مانعی دارد. آیا شما که آنجا رفتید، آمدی پای ستونتوبه، رفتی در نماز و عبادت؟ یا رفتی گفتی خدایا اینجا توبه آدم قبولشده، اینجا این توبه است، ستونتوبه است، آیا از اینجا که رفتی ایران توبه کردی که دیگر دروغ نگویی؟ آیا توبه کردی که بدچشمی نکنی؟ آیا توبه کردی به زن و بچهات رسیدگی کنی؟ باباجان، آیا توبه کردی که بیایی دلیکی را خوش کنی از مکه آمدی؟ یا بادِ مکه را آوردی در ایران؟ یا هنوز منِ تو، منِ تو هنوز بیت است حاجی! حاجیکوچهنجسکن، خیاباننجسکن. تو هنوز میل دنیا داری، چرا؟ خون اول گوسفند نجس است، خودم دیدم گوسفند را کشتند، یک چرخی دنبالش بود و شست و انداخت داخل برود. آخر، عزیز من این همسایه تو احتیاج دارد، حالا ندارد دلش خوش میشود که. چرا اینکار را میکنی؟ تو هنوز، لاالهالاالله، صلوات بفرست. آیا آنجا توبه کردی که دیگر معامله ربوی نکنی؟ آیا توبه کردی که نروی پول از این بانکها بگیری؟ تو میدانی چقدر پول بانکها بد است، پول بانک خیلی بد است؛ مگر در موقع ضرورت که دیگر بخواهد آبرویت بریزد. مگر نگفت که پیغمبر یا امامصادق یک درهم نزول، هفتاد مرتبه انگار در خانهخدا زنا کردی؟ حاجی، حاجی، حاجی، حاجی کجایی؟ مرتب بدو در این بانکها. آیا توبه کردی؟ آیا توبه کردی با مردم رئوف باشی؟ آیا توبه کردی که خدایا ولایتمان را کامل کن؟ گفتی یا نگفتی؟ یا دویدی آنجا، آره. کجاییم ما؟ ما الان خدمت پیغمبر هستیم، چقدر گفتند فکر عائلهات باش. امامصادق روایت داریم، استخوان سرش ماندهبود، تمام جانش آب شدهبود، شخصی گریه کرد. گفت برو بهفکر آخرتت باش، گریه برای جدم حسین کن. امامحسن هم همینساخت، به جناده گفت جناده برو فکر آخرتت باش. چقدر جمع میکنی رویهم؟ «مالکم، اموالکم، اولادکم فتنه» ای بنیآدم.
آیا تو رفتی آنجا، از آنجا که داری میروی حساب کردی اینجا زهرا سیلیخورده یا نگاهت به دیوارها بود و آنها بود بدوی آنجا جانمازت را بیندازی؟ آیا دیدی زهرا میگوید یاابتا، یاابتا؟ تمام خلقت میگوید علی، خدا گفت علی، رسول گفت علی، آقا امامحسین همه بچههایش اسمشان را علی گذاشته: علیاکبر، علی اوسط، علیاصغر، همه گفتند علی. چرا زهرا گفت ابتا؟ آخر، میبیند علی که، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) که طناب گردنش انداختند، دارند او را میکشند. آخر بگوید علی؟ گفت یا ابتاه، ببین با دخترت چهکار میکنند، توجه کنید مردم حرفهایی درست میکنند، مقصدی دارند. عزیز من، یک حرفهایی روایت و حدیث است باید کامل روشن باشی، آخرالزمان دینبر است. آخرالزمان دینبر است، حواستان جمع باشد. من در این حرفها خیلی کار کردم.
یکروز پیغمبر فرمود، عدد نماز جماعت، البته پشتسر پیغمبر باشد، اگر بخوانی عددش دهنفر باشد انس و جن نمینویسند. اگر یک کسی از جماعت نیامد بروید او را بیاورید، ببینید گرفتار است، مریض است، قرض دارد، مسلمانها اینرا بیاورید در مسجد. عمر از این حرف استفاده کرد. یکوقت گفت دیدید پیغمبر اینرا گفته؟ چند وقت است علی نیامده به جماعت شرکت کند، مغیره برو به علی بگو بیا. مغیره آمد در را زد، حضرتزهرا آمد پشت در گفت چهکار دارید؟ [فرمود:] ما داریم قرآن را جمعآوری میکنیم. یکوقت صدا زد دیدید نیامد؟ پاشوید برویم علی را بیاوریم جماعت، به تو هم همین را میگوید. این جمعیت بلند شدند. زهرایعزیز آمد پشت در، گفت عمر چهکار داری به ما؟ هنوز غسل پیغمبر آب بدنش خشک نشده. گفت برو این حرفهای زنانه را بگذار کنار، به علی بگو بیاید، اگر نه در را آتش میزنم. عزیز من، دنبال خلق رفتن ایناست. اینمردم رفتند هیزم آوردند، نوشت به معاویه؛ معاویه، حضرت فرمود قرآن بهمن نازلشده اما احکام به زهرا نازل میشود؛ اما من نه که نتوانست، قرآن درست افشاء نشد. گفت دو چیز بزرگ میگذارم یکی قرآن است، یکی عترت است، لب حوض کوثر بهمن میرسد، امانت است. آقای حاجی، این قرآن امانت است، اینها امانت است، بیا این بچه سیدها را دلشان را خوشکن؛ اما سیدی که «انه لیس من اهلک» نباشد. نظر نداشتهباشی، حالا چهکرد؟
یکی از وعاظ محترم قم، یک روضهای خواند، با پسرش رفیقم گفتم اینچه حرفی است میزنی؟ گفت باعث کشتن زهرا قنفذ شد، زد بازویش را شکست. گفتم: نه بابا، دست کسی را بشکنی نمیمیرد. مگر کاغذ عمر را ندیدی به معاویه نوشت؟ نوشت معاویه، وقتی فهمیدم زهرا پشت در است، چنان فشار آوردم عضلههای زهرا را خرد کردم، زهرا دیگر احکام را فاش نمیکند. پس باعث کشتن زهرایعزیز عمر است. یکحرفی به معاویه زد که آدم آتش میگیرد، گفت معاویه وقتی فشار آوردم گفت یاابتا؛ اما آن دشمنی که با علی داشتم بیشتر فشار آوردم. اینها ریختند داخل خانه، زهرایعزیز در حساب حرفهای خودمان خلاصه، بچه را سقط کرد. من در حرفهایم گفتم من جایزه میدهم، آنچه که توانم است میدهم اگر یکی قبر محسن را بگوید کجاست، محسن زیر دست و پا رفت. حالا باز زهرا یکقدری به هوش آمد، فضه علی کجاست؟ گفت علی را بردند مسجد. آمدم اینجا گفتم مسجد خراب شوی، خراب شوی، مسجدی که علی را بکشند بیاورند اینجا، هر چیزی مخصوص به خودش است عزیز من. آنموقعیکه دیگر اینجور میشوی آنموقع خدا توقع ندارد از آدم، اگر نه یکوقت جسارت است. حالا چهکار کند؟ زهرا پاشد، یک دست به پهلو و یک دست به طناب، چهلنفر علی را میکشیدند. خدا رحمت کند حاجشیخعباس را، میگفت یک عدهای هم او را هل میدادند، یک دست گرفت به پهلو و دستی به طناب، دست دگر کجاست حمایت ز حیدر کنم؟ سر طناب را گرفت تکان داد چهلنفر روی زمین ریختند، این بازو بازوی حیدر است و بازوی نبوت. عمر دید الان زهرا علی را نجات میدهد، یکوقت گفت قنفذ دست زهرا را کوتاه کن. چنان زد روایت داریم دست زهرا شکست، نگفتهبود تا آنموقعیکه امیرالمؤمنین زهرا را غسل میداد. یکوقت دید علی سر به دیوار بنا کرد هایهای گریهکردن، علیجان از برای زهرا [گریه میکنی؟]، گفت دستم رسید به بازوی زهرا. مگر زهرا دست برداشت، آمد دم مسجد، سنی و شیعه نوشتهاند این روایت را، گفت دست از علی بردارید اگر نه نفرین میکنم. یک نفس کشید ستونها از جا حرکت کرد، روایت داریم از زیر ستونها میشد بروی. حالا علی (علیهالسلام) [فرمود] سلمانجان، به زهرا بگو تو دختر رحمة للعالمین هستی، اگر نفرین کنی طیورها در جو هوا هلاک میشوند، مبادا نفرین کنی. حالا که اینجور شد، خدا عاقبتمان را بهخیر کند.
من یک حرفهایی را که به شما میزنم میگویم به عبادتتان مغرور نباشید، به انفاقتان مغرور نباشید، به نمازتان مغرور نباشید. این انسبنمالک شمشیر بود، در زمان پیغمبر سیفالله به او میگفتند؛ اما شمشیر گرفته روی سر علی میگوید بیعت کن با ابابکر. رفقایعزیز، خدمت پیغمبرید قسم بدهید ما این ولایت را تا آخر برسانیم. مبادا من داشتهباشید و ولایت از ما گرفته بشود. حالا حرف من سر ایناست، دست علی را گرفت آورد در خانه، علی گریه میکند و زهرا، زهرا گریه میکند و علی. چرا زهرا گریه میکند؟ میگوید یا علیجان پدرم گفت از [برای] مظلوم اگر گریه کنی چقدر خوب است، آیا از تو مظلومتر هست؟ چرا جان من علی گریه میکند؟ میبیند از برای علی سیلیخورده، از برای علی پهلویش شکسته، از برای علی محسنش [سقط] شده، از برای علی بازویش شکسته، گریه میکند.
عزیزان من، قربانتان بروم، فدایتان بشوم، بیایید [ببینید] چرا [اینطور] شد؟ امر خلق را اطاعت کردند. بیایید تا حالا کردید توبه کنید، امر خلق را اطاعت نکنید. رفقایعزیز الحمدلله این دوست محترم خوابی دیده، خواب خیلی خوب شده، باید اینرا قدردانی کنید. باید انشاءالله امید خدا یکقدری از دنیا کم بگذارید و بهفکر آخرت باشید. دوباره عزیزان من به شما میگویم، شما اگر تفکر دارید باید با تفکر [باشی]. اگر تفکر داری ثواب هم میخواهی، ببین جوادالائمه تا هزار حج برای پدرش نوشته، میگوید بالاتر یک حاجت برادر مؤمن [را برآور]، یکی را دلش را خوشکن، یکچیزی بده به یکی، یکدستی زیر بال یکی بگیر. چقدر الان مردم ندارند چهکار میخواهی بکنی؟ «مالکم اموالکم فتنه یا بنیآدم»، یکفکری برای خودتان بکنید، والله روایت داریم امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) آمد سر قبرستان گفت مردهها چطورید؟ من بگویم یا شما؟ گفت شما، گفت مالتان قسمت شد، زنهایتان هم شوهر رفت. گفت علیجان ما بگوییم اگر چیزی دادیم اینجا به دردمان میخورد اگر ندادیم اینجا پشت دستمان را دندان میگیریم. بترسید از روزی که پشت دستتان را دندان بگیرید. یکقدری انفاق کنید به مردم، یکقدری فکر آخرتتان باشید. چرا تفکر ندارید؟ تو الان میلیاردر باشی الان از دنیا بروی الان یک کاسه [آب] کسی حق ندارد بچه صغیر داری بردارد بریزد رویت، چرا جان من بیدار نمیشویم قربانتان بروم، فدایتان بشوم.
من یک اشارهای راجعبه امامحسین هم بکنم، امامصادق میفرماید میزند روی پایش و گریه میکند، میگوید اول جدم را کافر کردند بعد کشتند. آنهایی که حربه نداشتند، دامنشان را پر سنگ کردند، عبادت کنند زدند به جد من بروند بهشت. پیرو خلق بشوی این کارت میکند، بیا عزیز من پیرو ولایت بشو.
خدایا عاقبتمان را بهخیر کن.
خدایا ما را با خودت آشنا کن.
خدایا این حرفها را در قلب و اشیاء آنکسیکه نوار من را میشنود [اثر کند].
خدایا حرفی که زدم گفتم که خدا، اینرا هم حالا میگویم. من یک صحبتی کردم شبقدر گفتم، با علماء وعاظ صحبت کردم، اینها میگویند اینهایی که از جهنم نجات پیدا میکنند اگر ولایت داشتهباشند که در جهنم نمیروند. اول ماه چقدر، آخر ماه چقدر، شبهای جمعه چقدر، اینها را خدا همه را نجات میدهد از جهنم؛ اما شبقدر مطابق همه ماه نجات میدهد. اینها چه کسانی هستند؟ من گفتم اینها اگر ولایت داشتهباشند، یهودی هم باشند، در جهنم نمیسوزند. اینها ولایت ندارند؛ اما مغرض هم نیستند، گنهکارند. خدا بهواسطه گناهانشان اینها را انداخت در جهنم، حالا وقتی علی (علیهالسلام) ضربت خورد، «قتل امیرالمؤمنین» ارکان خدا شکست. والله نداریم درباره امامحسین یا پیغمبر وقتی از دنیا برود جبرئیل بین زمین و آسمان بگوید ارکان خدا شکست، مختص امیرالمؤمنین [است]. وقتی گفت خدا عنایت کرد، این ندا را به تمام اهلجهنم رساند اینها رقت کردند. حالا که رقت کردند اینها نباید دیگر بسوزند خدا اینها را نجات میدهد. رفتم اینجا کنار خانهخدا، از خدا خواستم، گفتم خدا آنها در جهنم بودند و رقت کردند، این اهلتسنن اینها رقت کنند و نسوزند. ما لجاجت با کسی نداریم، عنایت با کسی داریم.
امامحسین ببین بچهاش را کشتند، علیاکبر را کشتند، یک خلقت را کشتند، حالا میگوید «هل من ناصر»، یکی بیاید اینطرف. مؤمن باید «هل من ناصر» بگوید، من «هل من ناصر» میگویم. گفتم خدایا اینها هم رقت کنند حداقل، همینجا از سرشان بگذر. حرف خیلی اساسی است، پس شما اگر که ولایت داشتهباشی نمیسوزی. اینها آن اشخاصی هستند که نداشتند، خدا عنایت کرد. حالا از کجا باز میگویی؟ چونکه امیرالمؤمنین گفت والله رستگار شدم. مگر علی رستگار نبود؟ بیایید یکقدری در این حرفها، کجا میروید؟ در چه فکری میکنید؟ چقدر بیهوده میدوید؟ بیایید در این فکرها. حالا چرا امیرالمؤمنین میگوید من رستگار شدم؟ رستگاری تمام خلقت بهواسطه علی است آیا میفهمیم؟ نه، همانطور راه خودت را میروی، باز دوباره راه خودش را میرود. این حرفها یک عده راه خودشان را میروند، خیال نکن همه این حرفها را عمل میکنند، نه من دارم میبینم. مگر کسیکه بخواهد هدایت شود. خدا میگوید اگر بخواهی هدایت شوی هدایتت میکنم، این حرفها هدایتکن است. حالا چرا امیرالمؤمنین میگوید رستگار شدم؟ نگذاشتند امیرالمؤمنین حرف بزند، بردند او را در خانه نشاندند، زنش را هم زدند و زنش را هم کشتند و خودش را هم طناب گردنش انداختند، او را گذاشتند در خانه، حالا علی نتوانست بگوید. حالا وقتیکه گفت ارکان خدا شکست، حالا وقتی اینها همه نجات پیدا کردند حالا علی میگوید رستگار شدم، یعنی به مقصد خودم رسیدم، یعنی همه اینها را نجات دادم از جهنم. صلوات بفرست.
امیدوارم ولایت ما کامل بشود. امیدوارم دل همه ما را خدا پاکسازی کند، هر محبتی است بیرون کند، محبت خودش را در دل ما بیندازد. من میگویم خدایا من بچههایم را خیلی میخواهم، حالا اگر بگویی چشم بچهات را درآور میگویم چشم من را درآور؛ اما میگویم خدایا اگر اینها با تو نیستند از من دور کن. خدایا خودت را به ما نزدیک کن، ائمه را هم نزدیک کن، آنهایی که دنبال اینها هم هستند نزدیک کن. چرا؟ پرحرفی کردم، ببخشید. امامصادق میگوید اگر دوست ما را دوست نداشتهباشی، دروغ میگویی ما را دوست داری، باید دوست ما را دوست داشتهباشی. چقدر امامصادق شما را احترام کرده، عزیز من، قربانتان بروم، فدایتان بشوم. بیایید یکقدری اگر هم بخواهید آقاجان، به شما عرض میکنم، اگر بخواهید رستگار بشوید یکقدری آرام راه بروید. یکی از رفقای من خیلی با تانی راه میرود، من از تانیاش خیلی خوشم میآید. خیلی ببین با تانی راه رفت که این خواب را دید، با تانی راه برو، «عجلة من الشیطان»، مرتب، ندو اینطرف، ندو اینطرف، یکخرده با تانی. از اول که پیغمبر بوده یکخرده بیا اینطرف، نوح بوده بیا اینطرف، آدم بوده بیا اینطرف تفکر داشتهباش. با تفکر آدم میرسد به ولایت، بیتفکر نمیرسد، تفکر چیست؟ گفت: نیمساعت فکر بهتر از هفتاد سال عبادت است.
خدایا، تو شاهدی، خودت میدانی که من که دیگر بهقول فلانی، دیگر آبم به کلبه آخر است دلم میخواهد همهشما بهتر از من باشید. خدا خودش میداند، دلم میخواهد همه مردم داشتهباشند. یکنفر بود آمد در مسجد، از مسجد رفت بیرون، حضرت فرمود این اهلبهشت است. رفتند دنبالش دیدند نه بابا، نماز شب هم نمیکند و همینجور، اینجور است دیگر. گفت باباجان تو چه صفتی داری؟ گفت تو چه صفتی داری؟ گفت من میخواهم داشتهباشم، مردم بهمن سلام سلام کنند. گفت [اما] من دلم میخواهد همه اینمردم از من بهتر باشند. خدایا تو شاهدی نه اینجا دلم میخواهد بهتر باشند، دلم میخواهد که آنجا هم بهتر باشند. الحمدلله شکر ربالعالمین، خدا ذخیرهای بهمن داده خیلی شادم. پول و مول یخدو؛ اما خیلی شادم؛ چونکه خدا یک قصری بهمن داد خلق اولین تا آخرین بخواهی دعوت کنی جا دارد. وقتی بهمن داد خوشحال نشدم، وقتی گفت هرکس را میخواهی راه بدهی خوشحال شدم. یک باغی بهمن داده نمیخواهم خودم را معرفی کنم، میگویم وقتیکه تو اینجا بهفکر مردمی، آنجا هم میدهد به تو، آنجا هم برایت گذاشتهاست بدهی. یک باغی بود چشم روزگار ندیده بود، یک پسری بود اینقدر زیبا، زیباتر از این اصلاً خدا خلق نکرده. گفتم پسر جان، گفت این باغ مال تو، گفت عطای رسولالله است. گفت آن رسولالله [است]. اینها را همه را گذاشتهام مال رفقا، انشاءالله امید خدا اما شرطش ایناست مثل اسامه نشود، کار را تا آخر برساند. پس انشاءالله عزیز من شما آقایمهندس الان مهندسی، آنجا هم باید مهندس باشی. اگر اینجا دستور امری دادی، دنبال خلق نرفتی، خلق را طلاق دادی، دنبال دوازدهامام، چهاردهمعصوم رفتی، کارت ولایت و عدالت و سخاوت شد، والله آنجا هم فرماندهای. شیعهها آنجا فرمانده هستند. باید عزیز من به همه، هرکسیکه نوار من را میشنود به همهتان ابلاغ میکنم شما آنجا هستی. اصلاً امامزمان کسی را ندارد بهغیر شما. امیرالمؤمنین، زهرایعزیز کسی را ندارد بهغیر شما؛ اما شما او را بخواه، او هم تو را بخواهد، امرشان را اطاعت کنید. اصل امر است، خدا امرش است، پیغمبر امرش است، ولایت هم امرش است، امر را اطاعتکن، صلوات بفرستید.
خدایا عاقبتتان را بهخیر کن.
خدایا ما را با خودت آشنا کن.
خدایا ما را بیامرز.
خدایا ما را از خواب غفلت بیدار کن.
خدایا تو را بهحق این رسولت، به آبروی رسولالله آبروی ما را در دنیا و آخرت نریز. 42
خدایا من به تو گفتهام، من دلم میخواهد تا زندهباشم کمک مردم کنم، عمرم را میخواهم برای کمک مردم. من اینجا را از بهشت بهتر میخواهم چونکه اینجا ممکناست به مردم کمک کنم. خدایا خودت یک توفیق بده بهمن و هرکس این نوار من را میشنود کمک به مردم بکنیم، با صلوات بر محمد.