صفحهٔ اصلی
اخلاق
شوخی و مزاح کردن اما یاد ائمه (علیهمالسلام) هم بودن[۱]
بداخلاقی نکنید! با مردم خوشاخلاقی کنید! مردم اخلاق از شما میخواهند. قربانتان بروم، فدایتان بشوم، توجّه فرمودید؟ ببینید زندگی شما چقدر شیرین میشود. والله، بالله، من دلم میخواهد هم زندگی شما خوب باشد و هم نیروی شما خوب باشد. یکزمانی پشیمان میشوید. [۲]
امروز باید با مردم برخورد داشته باشید، خوشاخلاق باشید، خوشبرخورد باشید. من گفتم: شما باید صنایع کفّار را قبول کنید، عقاید آنها را قبول نکنید! [۳]
حرف بزنید، مزاح هم بکنید؛ اما ته دلتان آن باشد [یاد باشید]. مؤمن باید خوشاخلاق باشد. «الحمد لله» همه شما خوشاخلاق هستید، همه شما مبرّا هستید. اما این مبرّا بودن، خوشاخلاقی، شما را از آنجا باز ندارد. همینطور که دارید خوشاخلاقی میکنید، به قول امروزیها یک جوکی میگویید، یک حرفی میزنید، یک سروری در قلب مؤمن ایجاد میکنید، باید بگویید خدایا! چه کسی این را به من داده، خدایا! چه کسی این صدا را به من داده؟ خدایا! چه کسی این را به من داده؟ خدایا! چه کسی این را تولید کرده؟ دائم باید در قلبت بگویی خدا! چقدر خدا خوشش میآید. ما باید از خدا تشکّر کنیم.
حالا تشکّر کردی. یکدفعه بگو: خدایا! شکر، تو به من ولایت دادی. خدایا! شکر، تو محبت ولایت به من دادی. خدایا! شکر، من را فارغ کردی در مجلس ولایت میتوانم حاضر شوم. به من وقت دادی، من را گرفتار دنیا نکردی. آیا حضرت عباسی، میتوانیم همین شکر را بکنیم که خدا شما را گرفتار دنیا نکرده است، محبّت دنیا را از دلتان بیرون برده، محبّت خودش و اولیائش را به شما داده. عزیزان من! بیخود نیست که میگویم همینجا بهشت است. کسیکه اینطور باشد، واسهاش بهشت است. [۴]
من خودم هم خنده میکنم. خنده میکنم؛ اما با نجوا. مؤمن باید خوشاخلاق باشد؛ اما ته دلش یک فکری بکند. آیا من دارم کار میکنم، نجوا میکنم یا نه؟ یا مقصدم گرانفروشی است یا قاطی کنم، چه کار کنم؟ آن نجوا نیست، آن نجوای با شیطان است. عزیز من! یواش، یواش مشرک میشوی. خدا رحمت کند حاج شیخ عباس را! میفرمود که؛ توکّل این است که پولداریات با بیپولیات یکجور باشد. آیا ما همینطور هستیم؟!
عزیز من! همینطور که خودتان را در اختیار ائمه (علیهمالسلام) گذاشتید، آنها هم در اختیار شما میگذارند. خیلی دلم میخواست امام حسین (علیهالسلام) را آنطوری ببینم. نمیخواهم دوباره شما را ناراحت کنم. حضرت زهرا (علیهاالسلام) هم روز قیامت همین را میخواهد. همینطور که من خواستم، سر را گذاشت به اختیار من، زهرای عزیز (علیهاالسلام) روز قیامت میگوید: خدا! میخواهم بچّهام را، امام حسین را ببینم. زهراجان! تو طاقت نداری. زهرا (علیهاالسلام) مقصد دارد. رفقای عزیز! اسمتان را اینطوری میکنید، بفهمید زهرا (علیهاالسلام) یعنی چه؟
حالا میگوید: نگاه کن در صحنه محشر، امام حسین (علیهالسلام) را میبیند؛ حسین (علیهالسلام)، سر ندارد. زهرا (علیهاالسلام) صیحهای میزند و غش میکند. حالا زهرای عزیز (علیهاالسلام) در ظاهر به هوش نمیآید. زهرا (علیهاالسلام) مقصد دارد. فریاد میکشد: زهراجان! چه میخواهی؟ شفاعت امّت پدرم را میخواهم. میگوید: میخواهم آنها که به حسینِ من خدمت کردند را شفاعت کنم. اینها گنهکارند، شاید همه اینها را در محشر شفاعت میکند.
ببین زهرا (علیهاالسلام) چه میگوید؟ باباجان من! عزیزان من! بیایید خودتان را در اختیار ائمه (علیهمالسلام) بگذارید، تا آنها هم خودشان را در اختیارتان بگذارند. عزیز من! کجا میروی؟ فدایتان بشوم، اینکه چیزی نیست؛ از این بالاتر است. تو راست بگو من امام حسین (علیهالسلام) را میخواهم، راست بگو میخواهم آن منظره را ببینم. آخر، آن منظره را که دیدی، دیگر نگاه به جایی نمیکنی. والله، ما پیش نرفتیم، خیال میکنیم پیش رفتیم. پیشرفته آناست که تمام محبّت دنیا را از دلش بیرون کند؛ فقط و فقط در تمام گلولههای خونش محبّت اینها باشد. شما جزء آنها میشوی.
عزیزان من! فدایتان بشوم، ببین زهرا (علیهاالسلام) چه کار میکند؟ خودش را به تعَب میاندازد، حسینش را آنطوری ببیند. عزیزان من! بیخود نیست که به شما میگویم بخندید، خوشاخلاق باشید، خوشرفتار باشید؛ اما این منظرهها از دلتان بیرون نرود، گول نخورید! عزیزان من! به نام مجلس حسین (علیهالسلام)، کجا ما را بردند؟ کجا ما را میبرند؟ عزیزان من! فدایتان بشوم، بیایید حرف بشنوید! [۵]
ارجاعات
بیتوته و نجوا با ولایت
آن چیزی که از ولیّ الله الأعظم (عجلاللهفرجه) میخواهیم، باید تولیدش به دوستان علی (علیهالسلام) برسد[۶]
خدا در قرآن میفرماید: «و اللهُ یَهدی مَن یشاءُ إلی صراطٍ مستقیم»[۷] هر کسیکه بخواهد، خدا او را هدایت میکند. اگر ما بخواهیم هدایت شویم، راهش این است: پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: انجام واجبات، ترک محرّمات، انتظار الفرج؛ یعنی به خیر و شرّ مردم کاری نداشته باش! کناری برو و تفکر کن! بگو: خدایا! من نمیدانم! آنوقت خدا کمکت میکند؛ چون خدا که دروغ نمیگوید، فرمود: اگر بخواهی، هدایتت میکنم. وقتی خدا بخواهد ما را هدایت کند، در پناه خودش راهمان میدهد، دیگر شیطان سگ کیست که به شما کار داشته باشد؟ این یعنی نجوا با خدا.
اینکه از خدا بخواهی هدایت شوی، مثل این است که شما گرسنه هستی، نان میخواهی؛ هیچ چیز به غیر از نان شما را شاد نمیکند. هدایت هم همینطور است، باید از خدا بخواهی شما را هدایت کند. وقتی هدایت خواستی، خدا شادت میکند؛ نه اینکه اینطرف و آنطرف بزنی! این درست نیست، این خواستن خدا نیست. دسترنجی که از ما صادر میشود را باید از خدا بدانیم و بگوییم که او این کار را کمک کرد. {{درباره متقی|من والله، شبها میگویم: خدایا! اگر من بهشت بروم تو کردی، تو این حرفها را یاد من دادی، نماز شب را تو یاد من دادی، بیتوته شب را تو یاد من دادی، کمک به فقرا را تو یاد من دادی؛ پس اگر بهشت بروم، تو کردی. [۸]
عزیزان من! کسانیکه درس میخوانید، کسانیکه کار میکنید، دائم دارید نجوا میکنید. اینقدر فکر و خیال نکنید! نجوای خودتان را بکنید! حالا مشتری آمد یا نیامد، حالا انگار پولها را هم جمع کردی، یک ویلا هم ساختی، آخرش چه به آن میکنی؟! یک دامادی هم آوردی، یا هروئینی یا تریاکی، پدرت را هم درمیآورد. پس تو از نجوایت دست برندار! اصلاً خود نجوا کِیف دارد. خدا میداند، به دینم، وقتی آدم نجوا میکند، یک خدا گفتن را به این عالم نمیدهد، یک علی گفتن را به این عالم نمیدهد، یک زهرا گفتن را به یک عالم نمیدهد. نجوا یعنی این؛ یعنی تو جدا نیستی، تو اگر نجوا کنی، جدا از اهلبیت (علیهمالسلام) نیستی. [۹]
شما آن چیزی که از ولیّ الله الأعظم (عجلاللهفرجه) میخواهید، باید تولیدش به دوستان علی (علیهالسلام) برسد، چطور به تو نمیدهد؟! آن خودش دارد میگوید که پدر و مادرم به قربان تو! آیا به تو نمیدهد بدهی؟! اما تو میخواهی چه کار کنی؟ میخواهی تلویزیون رنگی بخری، نمیدانم چه چیزی اینجوری بخری، نمیدانم دکور بخری، خانهات را نمیدانم اینجوری کنی، چه چیزی را اینجور بکنی، چه چیزی به تو بدهد؟! تو چه چیزی میخواهی که به تو بدهد؟!
من عقیدهام این است: اوّل چیزی که شما از امام زمان (عجلاللهفرجه) میخواهید، باید بگویید: آقاجان من! ما را در پناه خودت، این آخرالزّمان حفظ کن! آقاجان! ما را در پناه خودت حفظ کن! زیر بال خودت بگیر! همه میخواهند ما را ببرند، اصلاً کسی نیست که نخواهد دین ما را ببرد، چه کسی است که میخواهد نبَرد؟! نشان ما بدهید! میخواهند ما را ببرند؛ این اوّلیاش است.
دومیاش این است که آقاجان! تتمه عمر ما را در خواسته خودت، هدف خودت، راه خودت قرار بده! حالا اگر قرار بدهد؛ آنوقت تو چه کارهای؟! چقدر اینطرف و آنطرف میروی؟ چه کار داری میکنی؟ تو اگر بخواهی اینکه از امام زمان (عجلاللهفرجه) میخواهی را خرج امرش بکنی، چرا به تو نمیدهد؟ مگر آقا! خانه به تو نداده؟! مگر پسر به تو نداده؟! مگر زن به تو نداده؟! مگر احترام نداری؟! از کجا احترام میخواهی؟ از چه کسی میخواهی؟ چقدر احترام میخواهی؟ چه کسی به تو داده؟ خدا داده. چه کسی به تو داده؟ امام زمان (عجلاللهفرجه) داده. حالا آنها که امام زمانِ خودشان را فروختند؛ مگر به غیر از تو هستند؟! عزیزان من! چرا فکر نمیکنید؟! [۱۰]
خدایا! به حقّ امام زمان قسمت میدهم، ما را آشنا با ولایت کن!
خدایا! تجلّی ولایت را در دل تمام دوستان علی (علیهالسلام) زیاد کن!
خدایا! ما به این حرفها یقین کنیم!
خدایا! کاری پیش نیاور که ما از این حرفها برویم کنار!
خدایا! یقین به ولایت به ما بده!
خدایا! به حقّ امام زمان قسمت میدهم، ما را در مَرضیِ خودت قرار بده!
خدایا! امام زمانِ ما را برسان!
خدایا! ما را از یاورانش قرار بده! خدایا! لامحاله حالا هر کاری میکنیم، ما را دشمن امام زمان قرار نده! ما را محبّ امام زمان (عجلاللهفرجه) قرار بده!
خدایا! عاقبت تماممان را به خیر کن! [۱۱]
ارجاعات
سخنی با خانمها
اطاعت امر پدر و مادر[۱۲]
خانم! محض رضای خدا به پدر و مادرت احترام کن! شما الآن قوی هستی، یک روزی هم پیر میشوی. اگر به پدر و مادرت خدمت کردی، فردا بچّهات هم به تو خدمت میکند؛ چون خدا هر کاری را پاسخ میدهد. [۱۳]
دختر عزیز! بیا کمال پیدا کن! بیا به حرف مادرت گوش کن! اگر گفت خانه همسایه نرو! نرو! اگر گفت زود بیا! بیا! اگر گفت در خیابان نخند! نخند! اگر یک لباسی که شایسته تو نیست، مثل این لباسها که درآمده است، برای تو نگرفت، از او ممنون هم باش! تو باید آبرویت باکره باشد، هیکلت هم باکره باشد.
عزیزان من! بیایید حرف بشنوید! خودتان را بدبخت نکنید! آخر چطور شده است که تو از پدر و مادرت بهتر عقل پیدا کردی؟! این مادر تو تجربه دارد، پدر تو تجربه دارد. اگر بچّه شیعه هستی، بیا گوش بده! میفرماید: من سه طایفه را نمیآمرزم: شارب الخمر، عاق والدین و کسیکه برادر مؤمن از دستش ناراضی باشد. دختر عزیز! بیا عاق والدین نشو! نگاه به جمالت نکن! خدا تو را نمیآمرزد. بیا امر پدر و مادرت را اطاعت کن! [۱۴]
خانم عزیز! چرا مادرت را قبول نداری؟ این مادر دارد گریه میکند، میگوید: به حرف من نیست. به مادرش میگوید: من دیپلم دارم. من مافوق دیپلم هستم. برو تو حالیات نیست، مادرش گریه میکند. نگاه به درست نکن! خب این دیپلم را چه کسی به تو داده؟ [۱۵]
خانمها! بیایید امر زهرا (علیهاالسلام) را اطاعت کنید، امر پدر شما امر زهراست. پی شهوت نرو! نگو من این را میخواهم، آن را میخواهم. این خواستنها همهاش شهوت است، این خواستنها، خواست امام زمان (عجلاللهفرجه) نیست. خواست امام زمان (عجلاللهفرجه)، امر امام زمان (عجلاللهفرجه) است، جوانان عزیز! امر پدر و مادرتان را اطاعت کنید. [۱۶]
جوان عزیز! اگر بخواهی موفّق باشی، قانع و راضی باش! اگر رفیقت یک چیزی مثلاً کاپیشن دارد، تو نداری، پدرت را اذیّت نکن! والله، به دینم قسم، اگر پدرت را اذیّت نکنی، دوستانت هم تو را بیشتر میخواهند. محبّت را خدا به تو میدهد، لباس به تو نمیدهد. عزّت از خدا بخواه! «تُعِزّ مَن تشاء، تُذِلّ مَن تشاء»[۱۷] همیشه مواظب امر باش! همیشه امر را اطاعت کن! [۱۸]
ای خواهران عزیز! به زهرای عزیز، من حسابی که روی دختر خودم میکنم، با شما میکنم. الآن یک نفر از تهران پیش من آمده است، به من میگوید: پسرم لیسانس دارد، من یک دختر میخواهم که حرف مادرش را گوش کرده باشد، هیچ چیز دیگری هم نمیخواهم. ای دختر عزیز! چرا حرف مادرت را نمیشنوی؟! چرا حرف پدرت را نمیشنوی؟! نگاه به درست نکن! بیا خودت را خدشهدار نکن! کسانیکه پسر دارند، دارند تو را عکسبرداری میکنند. چطور تو را عکسبرداری میکنند؟ مادرش در مجلس است، به تو برخورد پیدا کرده است. میگوید: فلانی، دختر دارد، من دیدم به مادرش برگشت، دیدم پاهایش را جلوی مادرش دراز کرده بود، دیدم که به حرف مادر و پدرش نیست. تو خودت را ارزان میکنی. جسارت میشود؛ اگر کسی بیاید و تو را بگیرد، والله، به واسطه جمالت میگیرد، به واسطه کمالت نمیگیرد. یک مدّتی که شد، تو را رها میکند، طلاقت میدهد. [۱۴]
ارجاعات
- ↑ شکرانه ولایت ۸۲ (دقیقه ۱۰) و شناخت نجوا (نجوا با ولایت) ۷۷ (دقیقه ۲۱ و ۵۰)
- ↑ جلوه و تجلّی 80
- ↑ وابستگی 86
- ↑ شکرانه ولایت ۸۲
- ↑ شناخت نجوا (نجوا با ولایت) ۷۷
- ↑ شناخت نجوا ( نجوا با ولایت) ۷۷ (دقیقه ۱۹) و شکر ۷۸ (دقیقه ۵۵) و عبادت ۷۹ (۵۷)
- ↑ (سوره النور، آیه 46)
- ↑ کتاب نجوا
- ↑ شناخت نجوا (نجوا با ولایت) 77
- ↑ شکر 78
- ↑ عبادت 79
- ↑ تمرین ولایت،تربیت ولایت (ولایت و خانواده) ۷۷ (دقیقه ۴۴ و ۴۲) و آفات ولایت ۸۱(دقیقه ۳۰)
- ↑ کتاب ازدواج
- ↑ پرش به بالا به: ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ تمرین ولایت؛ تربیت ولایت (ولایت و خانواده) 77
- ↑ سواد و تفکّر (سواد) 76
- ↑ هدایت 84
- ↑ (سوره آل عمران، آیه 26)
- ↑ آفات ولایت 81