منتخب: رمضان 76 - شباحیاء، تولد امامحسن
سخنرانی: رمضان 76؛ شباحیاء و پاداش ولایت
... بعضی از رفقایعزیز، به بنده امر کردند که از برای شباحیاء یک صحبتی بکن، البته آنها خودشان همه میدانند، حالا دیگر، دلشان میخواست که ما یکحرفی بزنیم. من اول منظورم ایناست که ما چهچیزی بخواهیم. مثل آنشخص نباشیم که چندینوقت یا مسجد سهله رفت یا مسجد جمکران رفت که خدمت امامزمان برسد؛ یکوقت امامزمان را دید، گفت: پدر جان، بابا جان، تو آمدی چهکار کنی؟ گفت: من میخواهم امامزمانم را ببینم، خیلی سال است آمدم، گفت: خب، حالا من امامزمان، چهچیزی میخواهی؟ گفت: اگر تو امامزمان هستی، این بیل من را پارو کن، یکقدری راه رفت، آنطرف رعیت بود، دید یک پارو روی دوشش است. ما مثل آن نباشیم که شبقدر از ما بگذرد، خدمت امامزمانمان برسیم، خلاصهمطلب، اینقدر ما متوجه نباشیم چه بخواهیم.
... ما باید تلاش کنیم از امامزمان رزق طلب کنیم، ما تلاش کنیم از خدا رزق طلب کنیم، اولیاش ایناست؛ من اینرا از خدا میخواهم: اول میخواهم خدای تبارک و تعالی من را هدایت کند، دوم میخواهم، قربانتان بروم، حد به گردن ماست. به یک کسی را تندی کردیم، یک کسی را ترساندیم، خلاصه، اینها همهاش حد دارد. خدا اگر به ما جزا میدهد، حدمان را باید بخوریم.
... اول که گفتیم خدا ما را هدایتکن، بعد بگوییم خدایا، حدهایی که به گردمان است را بردار، خدایا ما نفهمیدیم، نمیدانیم، به خدا راست بگوییم. بابا، بیا سوادت را کنار بگذار، مهندسیات را کنار بگذار، نمیدانم، فقهت را کنار بگذار، اصولت را کنار بگذار، همه اینها را کنار بگذار، بگو: خدایا، نفهمیدم. امشب از شبقدر بهره ببر. تو اگر به مردم میخواهی بگویی نفهمیدم، عارت میشود، دیگر به خدا عارت نشود، بگو نفهمیدم تا خدا دستت را بگیرد. بعد، باید بیاییم چهکار کنیم؟ بیاییم سراغ امامزمانمان، آقا جان، فدایت بشوم، خدا ما را هدایت کرد، خدا ما را بخشید، حد را هم از گردنمان [برداشت]، حالا تو ما را بپذیر، والله، تو را میپذیرد، تمام اینکه ما امامزمانمان را نمیبینیم، [چون] ما حد به گردنمان است، حالا تو را میپذیرد.
... خب، حالا چهچیزی بخواهیم؟ آقا جان، ما دلمان میخواهد یاور تو باشیم، ما دلمان میخواهد زیر پرچم تو باشیم، ما را نگهدار. مگر نیست که روز قیامت هر کسی با پرچمش میآید؟ تمام پرچمدارهای عالم با پرچمشان میآیند. هر کس که پرچمی اینجا دارد با پرچمش میآید، با قومش میآید. تمام اینها محزونند، مگر کسیکه زیر پرچم دوازدهامام، چهاردهمعصوم باشد. آقا جان، ما را نگهدار ما زیر پرچم کس دیگر نرویم. والله، امامزمان، تو را میپذیرد.... آقا جان، از تو خواهش داریم دل ما را پاکسازی کن، بهغیر محبت خدا و شما اهلبیت اصلاً محبتی نباشد، با آنها که دنبال اینها میآیند، آنها محبت خداست.
... در تمام مدت عمر پیغمبر، پیغمبر را ندیدند بدود، چونکه دویدن یکقدری صحیح نیست، آدم باید با متانت راه برود. فقط دنبال یک جنازه غلامسیاه، دویدند، جنازه و دسته تابوت او را روی دوشش میگذارد، میآید قبر را کمک میکند، او را آنجا میگذارد، روی خاکها میگذارد، میگوید: مردم، اینرا میشناسید؟ همه میگویند: نه، علیجان، اینرا میشناسی؟ آره، یا رسولالله، این غلام بنیریاح بود، روزی یک سلام بهمن میکرد، میگفت: علی، دوستت دارم. پیغمبر اینجا قسم کبیره میخورد، میگوید: یا علی دنبالش ندویدم، اینکار را نکردم، هفتاد هزار ملک در تشیع این آمده، محض آن دوستی که با تو دارد. رفقایعزیز، کجا پی این و آن میدوید؟ بیایید پیغمبر دنبالتان بدود، چه سرمایهای داشتهباشی؟ ماشینهای کادیلاک یا خانه چهجوری، یا ویدئو؟ آره؟ اینها است؟! نه، دنبال ولایتت میدود.
... به شما بگویم، شبقدر شبی است که خدا جایزه میدهد؛ اما میگوید: سه طائفه را نمیآمرزم: شاربالخمر، عاقوالدین، و آنکسیکه برادر مؤمن از دستش ناراضی باشد، او را نمیآمرزم، اینقدر یک مؤمن ارزش دارد، او را در اطراف علی بردهاست. همینطور که میگوید: عبادت ثقلین بکنی، اگر علی را دوست نداشتهباشی، شما را بهرو توی جهنم میاندازم، همینطور هم میگوید: یک دوستعلی از شما ناراضی باشد، هیچعبادتت را قبول نمیکنم، بابا، بیایید دوستعلی بشوید.
... خدا حاجشیخعباس را رحمت کند، من در هر صحبتم اسم ایشان را میآورم، من کوچکتر هستم بگویم شاگرد ایشان بودم، من نوکر ایشان بودم. یکوقت مدرسه آقای حجت بودیم، خدا ایشان را رحمت کند، همه علما دور هم بودند، گفتند: قم از بمب ایمن است، از عذاب ایمن است، پیغمبر گفته، روایت گفتند، حدیث صادر کردند، ایشان دستور فرمودند به آنکسیکه کتابخانه دستش بود، یکروایت از حضرترضا آورد، گفت: آقایان، ببینید، درستاست، اما میگوید: تا قمیها سه تا صفت بههم نزنند، گفت: یکی خدعه نکنند، یکی احترام بزرگترها را بگیرند، یکی به امانت خیانت نکنند، گفت: یک بچه امرد داریم، او را کجای این بازار بگذاریم؟! بله.
... خدا آنرا میگوید بیا به تو پاداش بدهم. بعضی از شما که با کامپیوتر سر و کار دارید، یک حساب کامپیوتری بکنید، خب، اینها که لعنت شدند، یک عدهای هم که اصلاً روزه نمیگیرند، یک عدهای هم که خب، مال حرام میخورند، شصت روز، روزه هم گردنشان میآید، یک عدهای هم هستند که خلاصه، یکجور دیگرند، پس خدا پاداش به چهکسی میدهد؟ پس خدا میزبان کیست؟ اینها که قابل ندارند که خدا میزبانشان باشد. خدا، میزبان ولایت است، خدا، میزبان امر خودش است. همینطور که علی (علیهالسلام) در دکان میثم میرفت، تشکر میکرد؛ والله، خدا از کسیکه ولایت دارد. تشکر میکند.
... خدمتان عرض کردم، ولایت را پایین آوردند، چهکسی پایین آورد؟ گفت: اگر گویم زبان سوزد، اگر پنهان کنم چون مغز استخوان سوزد، چهکسی پایین آورد؟ اینقدر پایین آوردند که مامون گفت: من هستم، هارون گفت من هستم، متوکل گفت من هستم. هارون! مامون! آیا جبرئیل به تو نازل میشود؟ تقدیرات همه عالم در دست توست؟ به ریشت میخندی، تو قلدری که میگویی من هستم، به قلدری میگویی من هستم. اینقدر ولایت را پایین آوردند، چهکسی پایین آورد؟ خودشان پایین آمدند. مگر میشود ولایت را پایین آورد؟ خودشان لیاقت نداشتند. خدا میگوید: یک شیعه علی را من هستم، مگر میشود ولایت را پایین آورد؟! بدبخت، تو خودت پایین آمدی، خودت سقوط کردی، نه ولایت. ما داریم چه میگوییم؟
... این شباحیاء مثل آب زندگانی میماند، امشب، فردا شب، شبقدر، دو سه شب دیگر داریم، از همین امشب آمادگی پیدا کن، با فکر و تفکر باش، اینها را در خودت هضم کن. من امشب میگویم، میفهمم که امشب شب احیا نیست، از امشب آمادگی پیدا کن، ببین، چه میخواهی بخواهی، تو اگر بخواهی خدمت یک سلطان بروی، چند روز فکر میکنی، چهچیزی من بخواهم، چهکار بکنم، فدایتان بشوم، باید آمادگی پیدا بکنیم که چهچیزی از خدا بخواهیم؟ خدا میخواهد پاداش به ما بدهد، از او چه بخواهیم. خدایا، خودت را به ما بده.
... من از برای شما خواستم، با خدا شوخی هم کردم، گفتم: خدایا، زحمت خودت را زیاد نکن، حالا بخواهی ما را عذاب بکنی، پرونده ما را اینجور بکنی، ما را توی فلاکت بیندازی، اینکارها را بکنی؟ بیا ما را مثل ائمهطاهرین بکن، تمام گناههای ما را ببخش، اصلاً جوری بشود که ما دیگر رغبت به گناه نداشتهباشیم. همینطور که آنها نداشتند، اصلاً توی آنها هم نبود، بیا این رفقای من را به اینصورت کن.
... عزیز من، قربانت بروم، فدایت بشوم، اینقدر توی این مسجد ندو، اینقدر اینطرف، آنطرف ندو. عزیز من، اینقدر پی این و آن نرو. من مثال بیاورم، من نمیگویم مسجد نروید، من نمیگویم جایی نروید، من ببین چه میگویم، بفهم کجا برو. مگر اویسقرن توی مسجدها رفت؟ پیغمبر خطاب میکند برادر من است، بوی بهشت میدهد. مدینه را از بو برداشته است، چه بویی؟ بوی ولایت. پیغمبر در خانهام السلمه آمده، میگوید: بوی بهشت میآید، چهکسی آمد؟ میگوید: یک شترچران، کجا رفت درس خواند؟ کجا رفت فقه خواند؟ کجا رفت اصول خواند؟
منبع: رمضان 76؛ شباحیاء و پاداش ولایت
تاریخ درج: [ 1399/02/19 ]