منتخب: غلام امامحسین
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی [۱]
شما وفای امام حسین (علیهالسلام) را ببین! به غلامش نوشت: غلامجان! آزادت کردم، برو عزیز من! تو غلام من بودی، اگر بخواهی خودت را بفروشی، خیلی با قیمت، تو را میخرند؛ اما من آزادت کردم. از تو عذرخواهی میکنم، ممکن است که با یک فکری آمده باشی، حالا اینجا باید خونت ریخته شود، من آزادت کردم، برو! امامحسین (علیهالسلام) این نامه را نوشت، امضا کرد و به او داد؛ برای اینکه مردم بدانند این غلام گریزان نیست! اینقدر غلام بامعرفت بود! فوراً امر را اطاعت کرد، چقدر باادب است! غلام رفت و با چشم گریان برگشت؛ میخواست تتمه عمرش در راه امام حسین (علیهالسلام) باشد. صدا زد: آقا! مولای من! چندین وقت غلامت بودم، همه جا مرا رهبری کردی، حالا انگار کم لطفی میخواهی بکنی، حسینجان! من یک فکری کردم، فکرم این است که هم رویم و هم خونم سیاه است، تو نمیخواهی قاطی شهدایت بشوم؛ چونکه دیشب گفتی همه کشته میشوند، طفل علیاصغرم هم کشته میشود، معلوم میشود که همه شهید میشوند، تو نمیخواهی من اینجوری باشم.
در تمام صحرای کربلا هیچکس مطابق غلام، امام حسین (علیهالسلام) را ناراحت نکرده است. خدا میداند این حرفی که غلام زد با جگر امام حسین (علیهالسلام) چه کار کرد؟! امام دید در جوّ این عالم، غلام از دستش ناراحت است. (تو چه شیعهای هستی؟! چرا این همه مردم را ناراحت و ناراضی میکنی؟! تو چه دوست امام حسین (علیهالسلام) و پیرو او هستی که این کارها را میکنی؟! مگر نباید رهبرت را اطاعت کنی؟! باید مثل امامت باشی! بیا حقیقت حسین (علیهالسلام) را عمل کن!) حالا غلام آمد و گفت: آقاجان! به من اجازه بده بروم جانم را فدایت کنم، به میدان آمد، اهل کوفه گفتند: حسین چقدر بیچاره شده که غلامش را هم به میدان فرستاده است! خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند! گفت: در تمام صحرای کربلا امام حسین (علیهالسلام) صورت به صورت دو نفر گذاشت: یکی آقا علیاکبر (علیهالسلام) و دیگری غلامش گذاشت.
وقتی غلام شمشیر خورد و افتاد، جسارت میکنم امام حسین (علیهالسلام) مثل باز شکاری دید که تا غلام زنده است و جان دارد، باید بالای سرش برود، مبادا یک نفر زیر این آسمان از دستش ناراحت باشد. ببین امام حسین (علیهالسلام) چه کار میکند؟ خم شد و صورت به صورتش گذاشت و او را سجده کرد. چرا؟ غلام فدای حسین (علیهالسلام) شد. حالا میخواهد یک چیز بالاتری به او بدهد. امام دارد امر را سجده میکند، میبیند که غلام جانفشانی کرد و فدای ولایت شد؛ جزء ذات شد؛ جزء خودش و پدرش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و مادرش زهرای عزیز (علیهاالسلام) شد؛ آنوقت صورت به صورتش گذاشت. ببین وقتی غلام فدای ولایت شد، چه ارزشی پیدا کرد!
دقیقهای، ثانیهای امام حسین (علیهالسلام) به خودش اجازه نداد که تأمّل کند، فوراً بالای سر غلام آمد. چرا اینقدر سریع بالای سرش آمد؟ میخواست ببیند رویش سفید شده است. یک دفعه فرمود: خدایا! روی این غلام را در دو دنیا سفید کن! یک تصرّف به غلام کرد، دوباره جانش در بدنش آمد، غلام خیلی شهامت پیدا کرد؛ تا حتّی شاید نشسته باشد، دید رویش سفید شده است. خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند! گفت: غلام مثل صدها خورشید در میان شهداء میدرخشید، دید رویش سفید شده است. امام حسین (علیهالسلام) یک نگرانی داشت، اینجور آنرا از خودش دور کرد.
خدایا! روی ما هم سیاه است، خدایا! به حقّ امام حسین، روی ما را سفید کن! وقتی آدم یاد این حرفها میافتد، میفهمد که رویش سیاه است! خدایا! یک عمری به ما گفتی یک کاری بکن! ما نکردیم. گفتی نکن! ما کردیم. به حقّ آقا علیاکبر، به حقّ مقامی که به این غلام دادی، به ما هم بده!
خدایا! ما را جزء عزاداران امام حسین (علیهالسلام) قرار بده! ما از آن کسانی باشیم که میگویی اگر یک لکّه اشک برای امام حسین (علیهالسلام) ریختی، گناه انس و جنّ کرده باشی، از سر تمام گناهانت میگذرم؛ اما ولایت داشته باشی نه خباثت. ابن سعد هم گریه کرد؛ اما به جای ولایت، خباثت داشت. [۲]
ارجاعات
- ↑ سخنرانی عاشورای 84 (دقیقه 45)
- ↑ سخنرانی عاشورای 84 و مکان 77 و حرکت امامحسین از مدینه به مکه 84 و غلامان ولایت 76 و تولی و برائت، فدا شدن 75 و کتاب حر