منتخب: امام‌باقر 3

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۰۸ توسط Alavi (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'باباجان‌من' به 'باباجانِ من')
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به:ناوبری، جستجو
بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است. حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته‌باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

گفتار متقی[۱]

امروز قتل امام‌باقر (علیه‌السلام) است، یک اشاره‌ای از امام‌باقر (علیه‌السلام) بکنم. ببین آقاجان! امام یعنی این، من بارها گفتم اگر کسی این‌جوری باشد، دنبالش برویم؛ اما اصلاً مثل او نیست! حالا خلیفه‌وقت منصور دنبال امام فرستاده، ببین چه‌جور امام دارد خبر می‌دهد! (من جِز می‌زنم! إن‌شاءالله که شما بهتر از من می‌فهمید، من اشتباه می‌کنم جِز می‌زنم، می‌گویم مبادا نفهمید، والله! غصّه می‌خورم؛ اما این غصّه‌ای که می‌خورم، یک‌وقت بی‌خود است، شما بهتر از من می‌فهمید.) به امام گفت: خلیفه شما را خواسته‌است. امام به آن کسی‌که این اسب را آورده که حضرت را ببرد، رُو کرد و گفت: دست از این کارت بردار! تو این زین را زهرآلود کردی! آن کسی‌که درختش را نشانده، اسم خودش، پدر و مادرش را می‌دانم کیست؟ آن کسی‌که این درخت را بریده، پدر و مادرش و نسل در نسلش را می‌دانم. آن کسی‌که این زین را ساخته، می‌دانم. آن کسی‌که زهر به این زین زده، می‌دانم. بیا و دست از این کارت بردار! این‌کار صحیح نیست.

ببین این مأمور منصور که دنبال امام فرستاده، دینش رجالی است. مگر امام‌باقر (علیه‌السلام) حجّت‌خدا نیست؟! ببین دارد از ماوراء خبر می‌دهد، باباجانِ من! عزیزجان من! وقتی مغز من گچ تویش است، من به ماوراء کار ندارم، من امر رجالم را می‌خواهم اطاعت کنم. این دیگر خیلی عالی است که حضرت این‌جوری دارد می‌گوید که چه‌کسی درخت را نشانده؟ چه‌کسی درخت را بریده؟ چه‌کسی زین را تراشیده و چه‌کسی زهر را به آن زده‌است، همه را دارد به او می‌گوید؛ اما در جواب گفت: نه! باید برویم، خلیفه شما را خواسته‌است؛ امام سوار شد. کم امام داریم که این‌جوری صدمه خورده‌باشد. اگر امام را زهر دادند، زهر با اجازه خودش به جگر امام اثر می‌کرد، این زهر به پاهای آقا اثر کرد. خدا می‌داند چه به‌سر امام آمد! خدا نکند توی این دنده‌ها بیفتیم!

من دارم سند به شما می‌دهم، حالا خلیفه وقت این دو بزرگ‌وار [امام‌باقر و امام‌صادق (علیهماالسلام)] را خواست. دو، سه‌نفر را دنبال‌شان فرستاد، این‌ها به مَدیَن رسیدند؛ اما به آن‌جا راه‌شان ندادند. این‌ها رفتند در آن‌جایی که آن پیغمبر [شعیب] بود و ندا برای عذاب داده‌بود و از آن‌جا رفت. مگر عذاب [زمین‌لرزه و صاعقه‌آسمانی] نازل نشد؟! به آن‌جا که رسیدند، [مأمور منصور] گفت: در را باز کنید! در را باز کردند. عابدی [عالِمی] بود که در آن‌جا زندگی می‌کرد، سالی یک‌مرتبه اهل‌مدین به آن‌جا می‌رفتند و او را تأمین می‌کردند، این‌ها به امام‌باقر و امام‌صادق (علیهماالسلام) هم گفتند: شما هم باید با ما پیش آن عالم بیایید! وقتی رفتند، آن عالم یک نگاهی کرد و گفت: شما این دفعه غیر آورده‌اید، از چه اُمّتی هستید؟ گفت: مرحومه. ببین چقدر ولایت را چیز کرده‌بودند؛ [یعنی پایین آورده‌بودند!] مرحومه یعنی مرحوم‌شده! آن عالم گفت: شما از علماء هستید یا از جُهّال؟ گفت: ما از جُهّال نیستیم. گفت: شما از من می‌پرسید یا من بپرسم؟ گفتند: می‌خواهی بپرس یا این‌که ما می‌پرسیم. پرسید: آن کسی‌که یک‌روز به‌دنیا آمد و یک‌روز از دنیا رفت، یکی صد سال و دیگری صد و بیست ساله بود، چه‌کسی بود؟ گفتند: عُزیر و عَزر [عزیز]. گفت: یک‌چیزی از شما می‌پرسم که نتوانی بگویی. شما که مرحومه هستید، می‌گویید در بهشت هر چه می‌خوری، مدفوع ندارد، آیا در دنیا هم شبیه دارد؟ گفت: آره، طفلی که در رَحِم مادرش است، می‌خورد؛ اما قاذورات ندارد. یک‌دفعه آن عالم ناراحت شد و در غار رفت، گفت: شما از من عالم‌تر آوردید. بعضی‌ها روایت ضعیفی دارند، می‌گویند که آن عالم مسلمان شد؛ اما حالا ببین منصور چه‌کار می‌کند؟ حالا هُو می‌اندازد [یعنی همه‌جا پخش می‌کند] که امام‌باقر و امام‌صادق (علیهماالسلام) آن‌جا رفته‌اند و نصرانی شدند. ببین همیشه خلق محض مقصد خودش تهمت به ولایت می‌چسباند. عزیزان من! قربان‌تان بروم، فدایتان بشوم، تفکّر داشته‌باشید! دنیا همیشه از این حرف‌ها در آن بوده‌است. [۲]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی
  1. پرورش ولایت 78 (دقیقه 49 و 54)
  2. پرورش ولایت 78
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه