منتخب: آقا ابوالفضل
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است، حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است، به اولیای امور کار نداشتهباشید، بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
آقا ابوالفضل (علیهالسلام) خیلی مقام دارد! از امامصادق (علیهالسلام) سؤال کردند: مقام سلمان که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) دربارهاش فرمود «سلمانُ مِنّا أهلالبیت» بالاتر است یا مقام آقا ابوالفضل (علیهالسلام)؟ حضرت فرمود: عمویم عباس (علیهالسلام) سلمانخلقکُن است. موقعیکه طناب گردن امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) انداختند، سلمان یکلحظه به ذهنش خطور کرد: علی (علیهالسلام) که لنگر زمین و آسمان است، چرا او را با طناب به طرف مسجد میکِشند؟! بهخاطر همین گردنش زخم شد؛ اما آقا ابوالفضل (علیهالسلام) در روز عاشورا فرمود:
افتادهاست ای لشکر! دست یمینم | تا زندهام ای لشکر! حامی دینم |
دینم حسین (علیهالسلام) است.
آقا ابوالفضل (علیهالسلام) اتّصال به دین شد، روح شد. از کجا به این مقام رسید؟ دستهایش را در راه برادرش، امامحسین (علیهالسلام) داد، سلمان که نداد، سلمان آدم خوبی بود، مطیع بود. امر اطاعتکردن و تسلیمیًت خوب است؛ اما جانفداکردن خیلی بالاتر است! سلمان به مرگ طبیعی از دنیا رفت؛ هر چند آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به او نماز خواند و او را دفن کرد؛ اما آقا ابوالفضل (علیهالسلام) جانش را با تمام قدرتش در راه امامحسین (علیهالسلام) فدا کرد؛ آنوقت جانپرور شد و هر نَفَسش افضل از عبادت ثقلین شد؛ یعنی شبیه پدرش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شد؛ چون دفاع از برادرش حسین (علیهالسلام) کرد. ببین وقتیکه شما دفاع از ولایت کنید، مقامتان تا کجا بالا میرود! تمام درجهای که آقا ابوالفضل (علیهالسلام) دارد، بهواسطه برادرش امامحسین (علیهالسلام) است. امامصادق (علیهالسلام) هم میفرماید: درجهای که عمویم عباس (علیهالسلام) در بین شهدا دارد، هیچ شهیدی از اوّل تا آخر خلقت ندارد. [۲]
چرا اینقدر آقا ابوالفضل (علیهالسلام)، برادرش امامحسین (علیهالسلام) را احترام میکرد؟ آقا ابوالفضل (علیهالسلام) امامحسین (علیهالسلام) را نه اینکه به برادری بشناسد و احترام کند، امام را اینطور میشناخت که در تمام خلقت بوده. من آن سفری که به کربلا رفتم، خودم دیدم، مثل سربازی که از یک تیمسار اطاعت میکند، آقا ابوالفضل در تمام موقعیتش همینطور نسبت به برادرش ادب داشت. اگر حرّ دقیقهای ادب کرد، آقا ابوالفضل تمام موهای بدنش راجعبه امامحسین (علیهالسلام) ادب بود. همیشه به او میگفت آقاجان! مولاجان! یکدفعه نگفت برادر! فقط یکجا گفت برادر! آنهم موقعیکه داشت از اسب به زمین میافتاد، زهرایعزیز (علیهاالسلام) او را در بغل گرفت و فرمود: پسرم! آنوقت گفت برادر! برادرت را دریاب! [۳] حالا آقا ابوالفضل (علیهالسلام) مَشک را پُر از آب کرد، فقط میخواست آنرا به خیمه برساند. آنجا نخلستان بود، ظالمی پشت درختی پنهان شدهبود، با شمشیر زد و دست آقا ابوالفضل (علیهالسلام) را قطع کرد، دستش را برداشت و بوسید، با آن نجوا کرد و گفت:
ای دست! تو از من با وفاتر بودی | شدی فدای شاه شهیدان |
آقا ابوالفضل (علیهالسلام) دستی که در راه برادرش حسین (علیهالسلام) دادهاست را میبوسد. ظالمی دست دیگرش را قطع کرد. آقا ابوالفضل (علیهالسلام) گفت:
تیر به چشمم بزنید! به مشک آبم نزنید | دادم به سکینه وعده آب |
وقتی تیر به مَشک زدند و آبها روی زمین ریخت؛ آقا ابوالفضل (علیهالسلام) در ظاهر امیدش ناامید شد. خدا حرمله را لعنت کند! تیری به چشمش زد؛ روایت داریم: این تیر را با زانویش درآورد. حالا ظالمی دیگر عمود آهنین به فرقش زد؛ توان ظاهریاش تمام شد. تا میخواست از اسب به زمین بیفتد، زهرایعزیز (علیهاالسلام) او را در بغل گرفت.
این روضه را اُمّالبنین میخواند، میگوید: عباسجان! عزیز من! من باور نمیکردم که دستانت را قطع کنند! باور نمیکردم که فرق تو را بشکافند! اما یقین کردم که دست نداشتی تا حمایت کنی؛ وگرنه چهکسی میتوانست عمود آهنین به فرق تو بزند؟!
امامحسین (علیهالسلام) همه شهدا را به خیمه بُرد، تمام شهدا پابین پایِ امام در ظاهر دفن هستند. زمان قدیم مردم برای زیارت، به پایین پای امام نمیآمدند، احترام میکردند؛ اما آنسال که به کربلا رفتم، دیدم سَبک عوض شده و دور ضریح میگردند. وقتی امامحسین (علیهالسلام) بالای سرِ آقا ابوالفضل (علیهالسلام) آمد، حرفی به او زد. گفت: برادرجان! یک وصیت دارم: مرا به خیمه مَبر! اگر مرا به خیمه ببری و سکینه مرا به این حال ببیند؛ تا آخر عمرش ناراحت است و خجالت میکشد؛ گریه میکند و میگوید: من مَشک را بهدست عمویم دادم، کاش ندادهبودم. من یکوقت یکچیزی میخواهم، به این بچّهها یا رفقا نمیگویم بروید آنرا برایم بخرید! تا بتوانم نمیگویم. میگویم مبادا به اینشخص بگویم برو آنرا بخر و در راه حوادثی به او بخورد. به آنها میگویم هر وقت از خانهتان به اینجا میآیید برایم بخرید و بیاورید! من که قطرهای از ولایت آقا را دارم، اینجوری هستم؛ پس آقا ابوالفضل (علیهالسلام) درست گفته؛ بشر نباید همیشه امر کند.
اگر امامحسین (علیهالسلام) آقا ابوالفضل (علیهالسلام) را به خیمه میبُرد، او را با سایر شهدا دفن میکردند؛ اما همانجا او را دفن کرد. بهخاطر همین مقامش بالا رفت، حالا شما هم امامحسین (علیهالسلام) و هم آقا ابوالفضل (علیهالسلام) را زیارت میکنید؛ اما بفهمید چه میخواهید؟ وقتی امامحسین (علیهالسلام) به خیمه برگشت، سکینه گفت: پدرجان! از عمویم عباس چهخبر؟ گفت: عزیزم! عمویت را کُشتند! امامحسین (علیهالسلام) عمودِ خیمه آقا ابوالفضل (علیهالسلام) را پایین انداخت؛ یعنی این خیمه دیگر صاحب ندارد. بهقول من گفت: عباسجان! وقتی تو در ظاهر بودی، لشکر خواب نداشت، اهلبیتم بهواسطه تو خواب آرام داشتند، میگفتند عمویمان دور خیمهها میگردد؛ اما امشب همه اهلبیتم گریان و ناراحتند، خواب و آرامش ندارند. برادر! آنهایی که از ترس تو خوابشان نمیبُرد، امشب خوابشان میبَرد. آقا امامحسین (علیهالسلام) در ظاهر و باطن، برادرش آقا ابوالفضل (علیهالسلام) را دعا کرد. [۴]
- ↑ شب تاسوعای 86 (دقیقه 40) و عاشورای 77 (دقیقه 41)
- ↑ شبتاسوعا و قدردانی از جلسه 85 و تاسوعای 90
- ↑ عاشورای 88؛ ارتباط
- ↑ حضرتابوالفضل 85 و عاشورای 88؛ ارتباط و عاشورای 77 و عاشورای 84 و تاسوعای 94 و شبتاسوعا