رمضان 92

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
نسخهٔ تاریخ ‏۲ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۲۱:۵۰ توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها) (تمیزکاری متن و اصلاح نیم فاصله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به:ناوبری، جستجو
بسم الله الرحمن الرحیم
رمضان 92
کد: 10361
پخش صوت: پخش
دانلود صوت: دانلود
پی‌دی‌اف: دریافت
تاریخ سخنرانی: 1392-04-20
تاریخ قمری (مناسبت): 3 رمضان

«أعوذ بالله من الشیطان اللعین الرجیم»

«العبد المؤید رسول المکرم أبوالقاسم محمد»

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته. السلام علی‌الحسین و علیّ‌بن‌الحسین و أولاد الحسین و رحمة‌الله و برکاته

این‌همه که دارم می‌گویم رفقا! باید تا آخر برسانید، متقی دلش خون‌است، به نادانی مردم غصه می‌خورد؛ اگرنه ارث پدرش را که از مردم نمی‌خواهد. او [یعنی] متقی میراث دارد، متقی میراث دارد. زینب (علیهاالسلام) هم گفت: برادر! قربان دل پر غصه‌ات بروم! حسین (علیه‌السلام)، آقا امام‌حسین (علیه‌السلام) چه غصه‌ای دارد؟ غصه می‌خورد [که] چرا مردم اهل‌جهنم می‌شوند؟! متقی هم از آن‌ها میراث می‌برد. بیا آقا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را ببین! یک عمری ناراحت بود [که] چرا مردم اهل‌جهنم شدند؟! هفتاد هزار نفر اهل‌جهنم بشوند و پنج‌نفر؛ [یعنی] سلمان و اباذر و میثم و مقداد و عمار یاسر [بمانند]. به تمام آیات قرآن! هیچ‌کسی را خدا [نمی‌خواهد، فقط] دوازده‌امام، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) [را] می‌خواهد، [این‌ها را] می‌خواهد؛ اما عزیز تمام این ائمه‌طاهرین (علیهم‌السلام) یکی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) [و] یکی امام‌حسین (علیه‌السلام) است. نگویید این‌ها را فرق می‌گذارد، آخر آدم‌های مگسی هست [یعنی صفت مگس را دارند]، توی ایراد هستند، توی یاد گرفتن نیستند. نگویند فرق می‌گذارد! او دلش پر غصه بود و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هم همین‌جور بود، آخر هفتاد هزار نفر بروند و پنج‌نفر اهل‌بهشت باشند؟!

حالا خدا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را خیلی دوست دارد. ما نداریم که بگوید اگر امام‌حسن (علیه‌السلام) را نخواهی؛ تا حتی خود امام‌حسین (علیه‌السلام) را، ما نداریم [که بگوید]، اگر هست به‌من بگویید! من به شما انعام می‌دهم که بگوید اگر این [امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)] را نخواهی، هفتاد [پیامبر هم باشند، آن‌ها را می‌سوزانم] عبادت انس و جنّ کنی، [به] جهنم می‌اندازمت. حالا [خدا] امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را خیلی دوست دارد، دید دارد با دل پُر غصه از دنیا می‌رود، حالا یک‌وقت وقتی [ابن‌ملجم] شمشیر زد، [جبرئیل] گفت: ارکان خدا شکست! اهل‌جهنم نه همه‌شان، نه طرف‌دارهای بدعت‌گذار، نه طرف‌دارهای عمر، نه طرف‌دار ابابکر، نه طرف‌دار هر زمانی [یعنی] طرف‌دار بدعت‌گذار! زمان هارونش هم همین‌جور بود، مأمونش هم همین‌جور بود، آن‌ها هم طرف‌دارهایشان هستند. این‌ها گنهکارهای مستضعفند، حالا گناه کرده، خدا به‌واسطه گناه‌شان آن‌ها را [به] جهنم می‌برد؛ اما خدا دارد الآن هم که این‌ها توی جهنم هستند، والله! خدا دارد یک زمینه‌ای را دارد چیز می‌کند [یعنی فراهم می‌کند که] این‌ها هم نجات پیدا کنند. حالا وقتی گفت: ارکان خدا شکست، این‌ها یک‌دفعه ولایت به این‌ها القاء شد، تمام این‌ها نجات پیدا کردند. حالا علی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، علی «علیه‌السلام»، یعسوب‌الدین، امام‌المبین، حجت‌خدا، وصیّ رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، مقصد خدا، حالا چه شد؟ گفت: به پروردگار کعبه رستگار شدم! رستگار شد که مردم نجات پیدا کنند. به تمام آیات قرآن! متقی هم همین‌ساخت است.

الآن امروز به شما می‌گویم، قربان‌تان بروم! این متقی این جلسه‌ای که، این جلسه‌ای که چهارشنبه هست و شب‌جمعه و دوشنبه [هم هست]، این [جلسه] متقی است، هان! چرا؟ هنوز این حرف را نزدم، امروز می‌خواهم بزنم، گفتم هم إن‌شاءالله فلانی این‌را توی نوار بگذارد، نگفتم، امروز می‌گویم، چرا [جلسه] متقی است؟ آقای‌دکتر! [چون] مقصدش است. حالا وقتی جلسه چهارشنبه و شب‌جمعه، دوشنبه مقصد متقی است، مقصد متقی، آن خودش است. ببین خود ائمه (علیهم‌السلام) هم مقصدشان خودشانند، متقی هم مقصدش خودش است. وای به حال آن کسانی‌که از این مقصد بیرون می‌روند! از او بدبخت‌تر خودش است!

پشت پا بر عالم امکان زدمدست بر دامن زهرا زدم

باید پشت پا به تمام عالم امکان بزنی، تا دست به جلسه ولایت بزنی!

وقتی آن بنده‌خدا [از جلسه] می‌رود، دیگر خیر هم به دستش جاری نمی‌شود! می‌آید گوسفند به ایتام می‌دهد، من نه، ایتام را ردّ نمی‌کنم، من یک‌وقت حرف می‌زنم، چیزی را به کلی ردّ نمی‌کنم؛ اما هر چیزی یک حسابی دارد، این رفقایی که گوسفند می‌دهند، خدا می‌داند این فلانی همین‌جاست، این‌ها را، همه را قسمت، قسمت [می‌کنیم]، یک‌وقت می‌بینی خدا می‌داند به این، چه قسمی بخورم؟ من دو تا، سه تا گوسفند کشتند، یک ذره‌اش را برنداشتم، می‌روم نگاه می‌کنم، می‌بینم [به اندازه] دو شب گوشت دارم، خب رفقا هم چیز می‌آورند و همین‌جوری؛ اما خب چقدر به هدف می‌خورد؟ وقتی‌که او از جلسه ولایت رفت، دیگر خیرش هم شرّ می‌شود! پس امشب به شما گفتم، جانم! این متقی، جلسه هم متقی است؛ چون‌که خواستِ آن متقی است.

عزیزان من! توجه بفرمایید! الآن شما خودتان نمی‌دانید که چقدر این جلسه برکات دارد. اصلاً نمی‌توانم برکات این جلسه را بگویم. دلم می‌خواهد یک‌قدری فارغ شوید، اهل‌دنیا که نیستید، حالا بالأخره آدم اهل‌دنیا هم نباشد، باید باز فارغ شود، حرف دنیا را که پیش‌تان می‌زنند که، فارغ شوید! بدان این کتاب‌ها در تمام این دنیا، در تمام شهرها پخش شده، این نوارها همه‌اش پخش شده، اگر یکی را هدایت کرد، شماها عالم را هدایت کردید، آیا بدبخت نیستی [که] از این جلسه می‌روی؟! این جلسه دارد بشر را هدایت می‌کند. بعضی از خانم‌ها زیاد زنگ زدند: شما [که] گفتید [ما] تلویزیون را کنار گذاشتیم، حالا می‌فهمیم راحت شدیم، حالا می‌فهمیم دیگر چشم ما قرآن را می‌بیند، دیگر چشم ما نوارهای شما را می‌بیند، دیگر چشم ما کتاب می‌بیند. به تمام آیات قرآن! این خانم با حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) محشور می‌شود؛ اما آن خانمی که نگاه به ویدیو و تلویزیون و این‌چیزها بکند، من نمی‌دانم بگویم با چه‌کسی محشور می‌شود؟! با همان خیال‌های خودش می‌شود، احترامش کنم [که] بگویم با عایشه نمی‌شود! چرا توی شماها هم هنوز هست، هنوز دست برنداشتید. خدایا! نگهم‌دار. خدایا! نگهم‌دار. (یک صلوات بفرستید.)

هنوز ما مشکلات داریم، چرا؟ شما خوبید، من گفتم، قسم خوردم [که] هر کدام شما را از دنیا بیشتر می‌خواهم، من همه‌اش توی فکرم که پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: هر کسی در آن‌زمان دینش را حفظ کند، با من و در درجه من است. من می‌خواهم در درجه پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) باشید که این‌همه جوش می‌کنم، من خدا می‌داند جوش برایم بد است، مرض قند دارم؛ اما حاضرم جان بدهم [تا] شما هدایت شوید، به‌دینم راست می‌گویم! جان بدهم [تا] شما هدایت شوید! شما در درجه پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) باشید! آن‌وقت من غصه ندارم. قشنگ پیاده کردم، ببین زینب (علیهاالسلام) [به] امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌گوید: قربان دل پر غصه‌ات بروم! حسین (علیه‌السلام) چه غصه‌ای دارد؟ امام‌حسین (علیه‌السلام) بهشت خلق‌کن است! نه این بهشت را، بهشت‌هایی هست که توی تمام این کُرات هست، مگر خدا یک بهشت دارد؟! اما یک جهنم دارد، بهشت زیاد دارد، جهنم یکی دارد؛ چون‌که آن‌جا جای دشمنان حسین (علیه‌السلام) است، دشمنان حضرت‌زهراست. عزیز من! قربانت بروم، کجایی؟! من دلم می‌خواهد شما همه‌تان در درجه پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) باشید. اگر شما، به قرآنی که به پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نازل‌شده! اگر شما کاملاً به حرف متقی بروید، از همان‌ها هستید که در درجه پیغمبرید؛ اما باقی دارید، هنوز تصمیم ندارید، باز دوباره یک کارهای دیگری می‌کنید. عزیز من! قربانت بروم، کجایی؟!

همین‌جور که تلویزیون پخش‌کن فساد در این ایران، در دنیاست؛ ولایت، این ولایت هدایت‌کن تمام دنیاست! کجا یک همچین جلسه‌ای هست؟ کجا یک همچین کتاب‌هایی هست؟ کتاب امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است؟ کتاب نمی‌دانم، گفتم، فلانی! اسم‌هایش را بیاور! (امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)) هان! (گنجینه) هان! امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه)؟ (انتقاد، امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه)، رجعت) هان! (کتاب روح) کجا؟ این‌جا دارد پخش می‌شود، باز هم بدبخت! از این‌جا می‌روی؟! شما الآن نمی‌فهمید [که] ما چه‌کار داریم می‌کنیم؟! اگر یک‌نفر در این کتاب‌ها، نوارها هدایت شود، عالمی را هدایت کردید! شماها عالم هدایت‌کن هستید، تا حالا به شما نگفتم؛ اما جان من! با همت شماها [شده‌است]. چرا توجه ندارید؟! عزیز من! قربانت بروم! فدایت بشوم!

فقط ما شکرانه‌مان کم است. فقط شماها شکرانه‌تان کم است، گفتم، باید شکرانه‌تان زیاد باشد. الآن کجا؟! کجا رضایت حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) اجرا می‌شود مگر به‌غیر [از] توی این مجلس؟! مگر رئیس‌مذهب ما، امام‌صادق (علیه‌السلام) نمی‌گوید [که] من غبطه به آن مجلس می‌خورم؟! من خجالت‌زده هستم [که] این حرف را می‌زنم! به تمام آیات قرآن! یک مؤمن غبطه به‌دنیا نمی‌خورد، امام‌صادق (علیه‌السلام) غبطه به تمام خلقت نمی‌خورد، به آن مجلس غبطه می‌خورد، چرا؟ آن مجلس دارد، [در] آن مجلس رضایت مادرش اجرا می‌شود. عزیز من! آیا می‌فهمید؟!

من از شما رضایت دارم، شما خیال نکنید، من اگر بمیرم هم می‌فهمم! حالی‌ات است؟ من اگر مُردم، این مجلس را إن‌شاءالله امیدوارم که شما اول بفهمید! بعد اجرا کنید! هیچ تزلزل نباشد، همین‌ساخت که الآن اگر یک‌نفر از این مجلس برود به مجلس، اگر یک‌نفر برود، دو نفر برود، به مجلس لطمه نمی‌خورد، اگر هم من رفتم، به این مجلس لطمه نخورد! استوارتر باشید! هر کدام‌تان حاج‌حسین باشید! آن‌وقت من رضایت دارم، من هیچ‌چیزی از شما نمی‌خواهم. اگر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم گفتش که، این‌قدر گفت [که] من چقدر زحمت کشیدم، من هیچی [از شما مزد رسالت نمی‌خواهم]. من [هم] هیچی از شما نمی‌خواهم، فقط دلم می‌خواهد [که] این مجلس را، امیدوارم که اگر من بمیرم هیچی، همین‌جور که ببین الآن یک‌نفر، دو نفر کم بشود، طوری نشود؛ اگر هم من نبودم، به مجلس لطمه نخورد. شما محکم‌تر باشید! استوارتر باشید! یاد من هم باشید! به تمام آیات قرآن! الآن شما عزیز من! توجه نمی‌کنید [که] از این کانال دارد چه‌چیزی در می‌آید؟ از این کانال دارد توحید در می‌آید، از این کانال دارد خواست حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) در می‌آید، به‌دینم! از این کانال خواست امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) در می‌آید، از این کانال رضایت امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) در می‌آید، شما توجه دارید و کم دارید. (صلوات بفرستید.)

عزیز من! این مجلس، این افطاری‌ها به‌غیر این‌که اطعام می‌کنید، این بعضی‌ها خیلی بدبختند! یک‌ساعت پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) راجع‌به این ماه صحبت کرده، گفته افضلش این‌است که یک حاجتی را برآوری، یک‌چیزی به یکی بدهی، شما اصلاً این‌قدر هست که تا یک‌ماه دیگر هم [فقرا] بخورند، [شما] اطعام کردید. شما خواست ائمه (علیهم‌السلام) را دارید به‌جا می‌آورید؛ اما دو چیز است که شیطان خیلی دارد دست و پا می‌زند [و] بعضی وقت‌ها هم موفق می‌شود: یکی انفاق است که [شیطان می‌خواهد جلوی آن‌را بگیرد]، خدا [هم] می‌گوید: من یک صفاتی به‌نام صفات‌الله دارم، [آن‌را به کسی‌که سخی است] می‌دهم. شما صفات خدا را [با سخاوت] می‌ستانید؛ [یعنی می‌گیرید]. یکی هم گناه است که [شیطان می‌خواهد دچار آن شوید]، امام‌صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید که اگر [شما] که عضو ما هستید، گناه کنید، جدا می‌شوید.

به تمام آیات قرآن! از این مجلس، از این مجلس جدا شدن از امام‌صادق (علیه‌السلام) هم جدا شدی، هان! حالی‌ات نیست [که] از او هم جدا شدی؛ چون‌که خواست امام‌صادق (علیه‌السلام) این مجلس است! تو از این‌هم جدا شدی، عزیز من! برو یک‌فکری بکن! من روی کسی حساب نمی‌کنم، یک‌وقت کسی نگوید [که] فلانی را می‌گوید، اگر بگوید من راضی‌اش نمی‌کنم، من دارم یک‌حرفی می‌زنم [که] مبادا شما این‌کار را بکنید! مبادا شیطان بازیتان بدهد! مبادا صفات خدا را نخواهید! مبادا از امام‌صادق (علیه‌السلام) جدا بشوید! من دارم هشدار به همه می‌دهم، این نوار من را [کس دیگر هم] می‌شنود، هر کس این نوار من را می‌شنود، من هشدار به آن‌ها می‌دهم، من روی شخص حساب نمی‌کنم، اصلاً من شخصی را کسی نمی‌دانم که حساب رویش بکنم، به تمام آیات قرآن درست می‌گویم! من شخصی را، کسی را حساب رویش نمی‌کنم. من تمام این ایران را یک شخصیت می‌بینم. قربان‌تان بروم! ممکن‌است شیطان آدم را بازی بدهد. دو تا چیز است، یکی این‌است که شما مواظب باشید صفات خدا را استقبال کنید! الحمد لله تا حالا هم کردید، به حضرت‌عباس! [استقبال] کردید، باور کردید یا نه؟! من از شما گِلِه [یعنی شکایت] ندارم، یک‌وقت نگویید [که] من تند حرف می‌زنم، یک‌وقت این حرف‌ها تند می‌شود، آن تندی‌ام کُندی است، شما را می‌خواهم. می‌خواهم شما دوش‌به‌دوش امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) باشید! می‌خواهم شما [به این‌جا برسید که] زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) بیاید با شما مصافحه کند، می‌خواهم شما توی جهنم بپرید [و] جهنم را خاموش کنید، نه یک‌نفر را نجات بدهید، یک مؤمن، یک متقی میلیارد، میلیارد [نفر] را نجات می‌دهد، میلیارد [نفر] را نجات می‌دهد، چرا دست بر می‌دارید؟! (صلوات بفرستید.)

قربانت بروم! می‌خواهم تمام‌تان متقی شوید. من دارم «هل من ناصر» می‌گویم! خدا من را به دین یهودی بمیراند اگر دروغ بگویم! می‌خواهم همه‌شما وقتی می‌خواهم بگویم از من بهترید، این‌قدر خجالت می‌کشم که نگو، شما می‌گویید [که] من آدم خوبی هستم، من دلم می‌خواهد همه‌شما از من خوب‌تر بشوید! کوس ولایت بزنید! پرچم ولایت در قیامت داشته‌باشید! به تمام صحنه‌محشر افتخار کنید! من دلم می‌خواهد این جلسه [شما را] این‌جوری بار بیاورد. عزیز من! کجایی تو؟! توی همه‌شما یک‌نفر یک‌حرفی زده، توی همه‌شما، نمی‌خواهم اسمش را بیاورم، گفت: اگر این دنیا مال من باشد، همه دنیا را می‌دهم [و] این کتاب را می‌خرم، همه دنیا را [می‌دهم]، یک‌نفر [این حرف را] گفته! دلم می‌خواهد بیشتر شماها تویتان باشد که قدر این کتاب را بدانید! [با] این حرفی که زد، جگر من را به حال آورد. کدام شماها تشکر کردید؟ تشکر از من نمی‌کنید، [از] نویسنده کتاب [تشکر] می‌کنید. من گفتم [که] از این نویسنده این کتاب تشکر کنید! می‌ترسم تندتر بگویم [که] به شما بر می‌خورد. قربان‌تان بروم! آدم، توقع از شما دارد. کدام‌تان این‌کار را کردید؟! فلانی! تو کردی یا هم حرف زدی؟ هان؟! چرا حرف نمی‌زنی؟! گوساله! (صلوات بفرستید.)

آسوده‌خاطرم که در دامن توام

آسوده‌خاطرم که در دامن توامدامن نبینم که در دامنش بروم

دامان توست اتصال به ماوراء بُوَد. امام‌زمان! آقاجان!

بیایید یک‌کاری بکنید [که] امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) از شما خوشحال بشود! کجا دست برمی‌دارید؟! کجا دست برمی‌دارید؟! بیاییم ما یک تکانی بخوریم! چرا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) [به‌من] دست می‌دهد [و] می‌گوید تو یاور من هستی؟ مگر ما چه‌کار کردیم؟! عزیزان من! مگر ما غیر [از] شماییم؟! دلم می‌خواهد همه‌تان هم‌ساخت [یعنی همین‌طور] باشید، همه‌تان با امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) پیوند کنید؛ اما باید دنیا را از دلت بیرون کنی.

خانه‌هایتان باید خانه خداخواهی باشد، خانه‌هایتان باید خانه امام‌زمان‌پسند باشد، ما نمی‌خواهیم حصیر بپیچانید [و] بیندازید، فقط توی خانه‌هایتان تجدد راه ندهید! حضرت فرمود: شما ما نمی‌شوید، مثل ما هم نکنید! نمی‌خواهد [که شما] صدمه بخورید. آن چیزهایی که توی خانه‌ها هست، باید مثل یک اسبابی که الآن دکتر! می‌خواهی عمل کنی، اسباب می‌خواهی، اسباب باشد؛ نه [این‌که] بایگانی باشد، فردای‌قیامت آن بایگانی‌هایش را باید جواب بدهید! عزیز من! چیزها را بایگانی نکنید! خانه شما باید خانه خواست امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) باشد. الآن امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌خواهد در این شهر بیاید، یک خانه‌ای که [در آن] تلویزیون نباشد، کجا برود؟! مسجدها هم که دیگر مُلَوّث [یعنی آلوده به تلویزیون] شده، مسجدها [هم شده]. هان! هیچ‌کجا نیست. امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) کجا برود؟! قربانت بروم! فدایت بشوم! توی خانه تو بیاید [و] خارجی‌ها را ببیند؟! توی خانه تو بیاید [و] انگلیسی‌ها را ببیند؟! یهودی‌ها را ببیند! من چه‌کار کنم؟! به حضرت‌عباس! آخر [ش] هم من دق می‌کنم! قربانت بروم! آرام باش!

خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند! خانه‌اش رفتم، دیدم [که] با زنش دعوایش است. [قبلاً] گفته‌بود [که] هر وقت حسین آمد، باید توی خانه بیاید؛ در هر حالی من هستم، [این‌را] بالای خانه [اش] زده‌بود. تا من رفتم، خانم [اش] از این اتاق [به] آن اتاق رفت. [حاج‌شیخ‌عباس] فریاد می‌زد [و] می‌گفت: این [زن] می‌گوید [که] توی جهنم برو! ببین جهنم را اعتقاد به آن دارد؛ [اما] ما [اعتقاد] نداریم؛ حرف من سر این‌است، [می‌گفت:] این [زن دارد به‌من] می‌گوید [که] توی جهنم برو! [اما] من نمی‌روم. من حالش را عوض کردم [و] گفتم: آقا! جهنم کجاست [که] تویش بروی؟ گفت: یک چادر داری، عوضی داری [یعنی برای عوض‌کردن اضافه داری]. یک پیراهن داری، دوتا داری. کفش دوتا داری، من باید این‌را به یکی بدهم [که] ندارد. آیا تو این‌کار را می‌کنی یا نمی‌کنی؟! چند دست لباس برای خانمت می‌گیری؟! ما چه‌کار داریم می‌کنیم؟! اصلاً به حضرت‌عباس! این کارش اصلاً انگار کن که ما غیر، غیر، غیر، (تندش نمی‌خواهم بکنم،) ما انگار غیر امر هستیم. چه‌کار داریم می‌کنیم؟! حالا به حضرت‌عباس قسم! حالا که می‌خواهی [بعد از مرگش حاج‌شیخ‌عباس را] ببینیش، ملائکه‌ها صف کشیدند، تقریباً از این‌جا تا نزدیک میدان صف کشیدند، باید به این [مَلَک اولی] بگویی، [تا به بعدی] بگوید، [همین‌طور] بگوید [تا] آقا اجازه بدهد [و] پیشش بروی. عین امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) که باید اجازه بده [تا پیشش] بروی، حاج‌شیخ‌عباس همین‌ساخت است؛ اما [اعتقادش] این‌جوری بود. قربانت بروم! من دلم می‌خواهد تو هم این‌جور بشوی، ملائکه‌ها [برایت] صف کشیده‌باشند، نه ویدئو و ماهواره [صف کشیده‌باشند]! من چه‌کار کنم؟!

اما خدا می‌داند به [مَلَک] اولی گفتم، گفتم: بگو [که] حسین نجار است. بی‌عدالتی کرد [و] بی‌نوبت [به‌من] گفت بیا جلو! بی‌نوبت گفت بیا جلو! تا آن‌جا رفتم، جوانی زیبا جلویش بود، [به او] گفت: برو به فروغی بگو بیا [که] حاج‌حسین آمده. برو به حائری بگو که دیدن حاج‌حسین بیاید! یک بچه رعیتی که باید کجا باشد! شماها که باباهایتان همه عالم هستند، باباهای شما که همه از شخصیت‌های قم هستند، [من] بابایم رعیت بوده. چه‌خبر است؟! مگر خدا این‌چیزها را حالی‌اش است؟ «إنّ أکرمکم عندالله أتقاکم» من دلم می‌خواهد [که] همه‌شما این‌جوری باشید! به‌من لعنت! اگر من بخواهم به شما برتری داشته‌باشم [که] این حرف‌ها را بزنم، [دارم] می‌گویم [که] باید شما همه‌تان این‌جوری باشید! اِه! چرا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌آید [و] خرجی شما را به عهده می‌گیرد؟ می‌گوید بیا! خرجی شما را به عهده می‌گیرد؛ اما چرا خرجی تو را به عهده نمی‌گیرد؟ تو حواست این‌طرف و آن‌طرف است، از غِشّ معامله و مردم و ریاست و این و آن روزی می‌خواهی، کجا [امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) خرجی‌ات را] به عهده می‌گیرد؟! قربانت بروم! پس عزیز من! ما چه‌کاره‌ایم؟! چه‌خبر است دنیا؟!

بیایید امشب یک بیتوته با خدا داشته‌باشید، از این‌جا که می‌روید، بروید آن‌جا إن‌شاءالله نمازهایتان را بخوانید!

یک‌دم غافل از آن شاه نباشیدشاید دم زَنَد آگاه نباشید

یک‌دفعه آگاه باشید [و] بگویید این پسر امشب به ما چه‌چیزی گفت؟ یک توجه کامل بکنید! قربان‌تان بروم! پی [یعنی دنبال] الک دولک و مرّه‌بازی نباشید! عزیز من! به عمرم بازی نکردم، گفتم ائمه (علیهم‌السلام) بازی نکردند؛ من هم نمی‌کنم. تمام مدت عمرم توی فکر ائمه (علیهم‌السلام) بودم، هر کاری آن‌ها می‌کردند، من [هم] کردم، حالا هم به آن‌جا می‌رسی، تو چه‌کار می‌کنی؟! بیا عزیز من! من دارم صراط مستقیم را نشانت می‌دهم؛ اما من نمی‌توانم کسی را هدایت کنم. به خود پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم گفت: محمد! تو پا [یعنی بلند] شو تبلیغ‌کن! هدایت با من است. من فقط شب و نصف‌شب می‌گویم: خدایا! این‌ها را هدایت‌کن! خدا می‌داند شب و نصف‌شب دارم به شما، به خودتان [و] بچه‌هایتان دعا می‌کنم، کاری از دستم نمی‌آید. (یک صلوات بفرستید.)

به تمام آیات قرآن! امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) هم دارد «هل من ناصر» می‌گوید، می‌گوید بیا این‌طرف! به تمام آیات قرآن! آن متقی واقعی هم دارد «هل من ناصر» می‌گوید. چرا؟ دارد جان و عمر خودش را تمام می‌کند، این‌قدر ناراحت می‌شود، بالا [یعنی برای] چه [ناراحت] می‌شود؟ می‌خواهد پول به او بدهید؟! چیز به او بدهید؟! مِلک به اسمش کنید؟! خوره به آن آپارتمانت بزنند! هان! این کجاست؟ هان؟ این‌جاست؟ هان؟ (یک صلوات بفرستید.) حرف امشب من این‌است: امشب دارم صراط مستقیم را [به شما می‌گویم]، بیایید صراط مستقیم را انتخاب کنید! صراط مستقیم را با محبت به آغوش بکشید! دست از صراط مستقیم برندارید! دست از کفواً احد برندارید! مگر آن‌ها چه کردند؟ دست از علی (علیه‌السلام) برداشتند؛ [آن‌وقت] گفت: مرتدّ و کافرند. چرا الآن ما هم مصداق درست کردیم؟ می‌گوید شما هم اگر با دین بروید، ملائکه‌ها تعجب می‌کنند. چرا ما مشاور آن‌ها شدیم؟! چرا ما مشاور آن‌ها شدیم؟! بیا مشاور امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بشو! بیا مشاور امام‌حسین (علیه‌السلام) بشو! بیا مشاور زهرا (علیهاالسلام) بشو! چرا مشاور آن‌ها شدی [که] می‌گوید تو هم بی‌دین می‌روی؟! تو هم اهل‌دنیا شدی، اهل لهو و لعب شدی، اهل‌دنیا شدی، دنیا را طلب کردی، آخرت را طلاق دادی! (صلوات بفرستید.)

پس إن‌شاءالله گفتم که شما متقی، این جلسه چهارشنبه و این‌ها، آن‌ها [یعنی جلسات] خود متقی هستند؛ چون‌که متقی نمی‌تواند کسی را هدایت کند، آن جلسه هدایت می‌کند، کتاب‌هایی دارد، نوارهایی دارد، این‌ها را دارد پخش می‌کند، می‌خواهم به تو بگویم [که] او [یعنی جلسه] از متقی هم بالاتر است، چرا؟ خواست متقی است. إن‌شاءالله امیدوارم اگر همین حرف را درک کنید، اگر تمام دنیا را به شما بدهند، دست از این جلسه برنمی‌دارید، دست از هماهنگی برنمی‌دارید، با هم هماهنگ باشید! خدا می‌داند من زنده شماها هستم که نگاه به شماها می‌کنم، این‌قدر کیف می‌کنم! من هیچی توی دنیا ندارم. من نگاه به تمام دنیا نمی‌کنم، نگاه به شماها می‌کنم. الآن تا نگاه کردم [و] دیدم فلانی نیست، یک‌دفعه ناراحت شدم، فلانی! کجاست فلانی؟ هرکدام شماها را من توی نظرم است. شما هم کوتاهی نکنید! حرف من امشب این‌است، امشب درد دل دارم، شما هم کوتاهی نکنید! خواست من این‌است که در این جلسه إن‌شاءالله امیدوارم استوار باشید! مبادا شیطان بازیتان بدهد [و] از این جلسه دست بردارید! إن‌شاءالله امیدوارم شما این جلسه را باید در زمان ولی‌الله‌الأعظم، [تا زمان] ظهور ببرید، دلم می‌خواهد همه شماها وقتی امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌آید، همین‌ساخت پرچم دست بگیرید و خدمت امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بروید! والله! امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) شما را به آغوش می‌کشد؛ اما بیایید دنیا را از دل‌تان بیرون کنید! لاماله [یعنی لااقل] همین‌جور که هستید باشید، عوض نشوید! (یک صلوات بفرستید.)

من یک دعا می‌کنم، إن‌شاءالله آقای‌فلانی و آقای‌فلانی صحبت کنند. رفقا که بالا هستند توجه کنند! إن‌شاءالله آقای‌فلانی، آقای‌دکتر فلانی، آقای‌چیز صحبت می‌کنند، توجه کنید! من یک دعایی بکنم.

خدایا! عاقبت‌تان را به‌خیر کن!

خدایا! تو را به‌حق امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه)، این ماه‌مبارک رمضان برای همه دوست‌های امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) مبارک باشد!

خدایا! مبارکش این‌است که ما یقین به ولایت کنیم!

خدایا! تا جان داریم از این جلسات دفاع کنیم! دفاع جلسه این‌است: حضور در جلسه، در جلسه حضور بیاورید و حضور داشته‌باشید!

خدایا! به‌حق امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) قَسمت می‌دهم [که] این‌ها را از روزه‌داران قرار بده!

خدایا! مریض نشوند، روزه‌اشان را بگیرند!

خدایا! این حرف‌هایی که امشب زدیم، القاء و افشاء بشود!

خدایا! یقین به این حرف‌ها پیدا کنند!

خدایا! گوسالگی نکنند! (با صلوات بر محمّد.)

یا علی
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه