سیزده رجب 78
سیزده رجب 78 | |
کد: | 10185 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
تاریخ سخنرانی: | 1378-07-29 |
تاریخ قمری (مناسبت): | ایام سیزده رجب (11 رجب) |
«أعوذ بالله من الشّیطان اللّعین الرّجیم»
«العبد المؤید رسول مکرّم أبوالقاسم محمّد»
السّلام علیک یا أباعبدالله السّلام علیکم و رحمةالله و برکاته، السّلام علی الحسین و علیبنالحسین و اولاد الحسین و اهل بیت الحسین و رحمةالله و برکاته
من بارها گفتم [که] چهقدر آدم خوشش میآید [که] یک حرفی را به آدم بزنند، چهقدر آنوقت آن آدم باید سعادت داشتهباشد، اعتقاد داشتهباشد، به من اشاره شد که هر موقع که میخواهی حرف بزنی، سلام به امامحسین (علیهالسلام) بده! رفقای عزیز! ای آقایانِ منبریها! هرموقعی که میخواهید منبر بروید، «السّلام علیک یا أباعبدالله السّلام علیکم و رحمةالله» سلام به امامحسین (علیهالسلام) بدهید! اگر سلام به امامحسین (علیهالسلام) دادید، به امام زمان (عجلاللهفرجه) هم [سلام] دادید. سلام یعنی چه؟ حالا دیگر پیشآمد، این سلامی که شما میدهید آیا متوجّه شدید [که یعنی چه]؟ هر کدامتان متوجّه شدید به عنوانی که قسم بخورید [آنوقت] من هزار تومان به شما میدهم، اگر هم متوجّه نشدید شما، آن را نمیگویم، آره؛ امّا من هزار تومان میدهم. شما این سلامی که به امامحسین (علیهالسلام) میدهید؛ همینجور که سلام به امامحسین (علیهالسلام) میدهید باید باور کنید [که] حسین (علیهالسلام) زندهاست، سلامتیاش را بخواهید؛ سلام یعنی این. آیا ما متوجّه شدیم؟! سلام یعنی این؛ اگر میگوییم سلام به آقا، وجود مبارک امام زمان (عجلاللهفرجه) میدهیم، سلام به این دوازدهامام (علیهمالسلام) میدهیم، باید ما از تمام گلولههای [یعنی گلبولهای] خونمان، از تمام اشیای بدنمان باور کنیم اینها زندهاند [که] ما [به آنها] سلام میدهیم، به مُرده که کسی سلام نمیدهد. هان؟! اگر گفتی: «السّلام علیک یا أباعبدالله» امامحسین (علیهالسلام) را باید ببینی؛ یعنی ببینی زندهاست. از کجا اینجا [اینرا] بفهمیم؟ مگر سر امامحسین (علیهالسلام) قرآن نخواند؟! مگر نگفت: «أن اصحاب الکهف و الرَّقیم»؟ [معلوم میشود] امام که نمیمیرد! چهقدر ما ولایتمان ضعیف است! مگر در زیارت امامرضا (علیهالسلام) نداریم اگر روایت [اش را] میخواهی عزیزم؛ [میفرماید] «تسمع کلامی تشهدُّ سلامی»، ای کسی که حرف ما را میشنوی، جواب به ما میدهی! اگر سلام به امامرضا (علیهالسلام) دادی، امامرضا (علیهالسلام) را باید ببینی. خب چهطور ببینی؟ آن روح ولایتی که داری باید تجلّی کند، با تجلّی امام روبرو بشود با امامرضا (علیهالسلام) نجوا کنی، با امامحسین (علیهالسلام) نجوا کنی، با امامحسن (علیهالسلام) نجوا کنی، با زهرا (علیهاالسلام) نجوا کنی؛ یعنی تمام وجودت اینجوری باشد. ای مردمعالم! ما اگر ائمهطاهرین (علیهمالسلام) را داریم فریاد میکشیم جزء خلق نیستند؛ جزء پیامبرها هم نیستند، جزء پیامبرها هم نیستند.
ما باید اینها را یکقدری بهتر بشناسیم، هر چهقدر که علی علیهالسّلام را، ائمه (علیهمالسلام) را شناختی، روی شناخت [آنها] آن مزد [را] به تو میدهند، نه [اینکه] روی شعار مزد به تو بدهند، شعار فایده ندارد، شعار، [شخص] دیگری مزد به تو میدهد، شناخت [آنها] به تو مزد میدهد. متوجّه عرض بنده شدید؟! ما یک مزد اینجا داریم، یک مزد آنجا. این مزدی که اینجا به تو میدهد [ایناست که] حالا یکقدری احترام داری، یکقدری کَلّاشی کردی، یکقدری چیزت میکند و تا هم نکردی کنار میروی؛ امّا شناخت وقتی داشتی شناخت را آنها خودشان پاسخ میدهند، به یک شیعه افتخار میکنند. چرا افتخار میکنند؟ افتخار میکنند توی تمام خلقت این آقا من را، این آقای نمیخواهم اسم [اش را] بیاورم، دست از من برنداشت، یقین به من داشت، یقین به کس دیگر نداشت، شیعه یعنی این. خب ایناست که [نداشتن یقین] مشکل بهوجود میآید. مشکل آناست بهوجود میآید. حالا اگر شما روایت و حدیث میخواهید ایناست: تمام انبیا، همه خلق محتاج خدا هستند؛ یعنی چه؟ همه خلق محتاج خدا هستند، ما باید محتاج خدا، محتاج و گدای در خانه ائمه (علیهمالسلام) باشیم؛ چونکه از این کانال به ما میرسد. هان! خدا آنجا حواله کرده.
بگذار من یکچیز بگویم، شما یک حوالهای دستت است یکی به تو داده میگوید برو از آن دکّان بگیر، هر دکّانی بروی میگوید برو، میگوید برو آنجا! عالَم دارد به تو میگوید [که] برو در خانه علی (علیهالسلام)! کجا میروی؟! آخر من یکوقت دادم درمیآید، دلم میخواهد همهمان بفهمیم، کجا میروید؟! هرچه خدا کارکرده عظمت به اینها دادهاست؛ حالی تو کرده، میگوید: ای خلقت! بدان! من به غیر علی (علیهالسلام) هیچکس را توی خانهام راه ندادم! تو یک مملکتی، کسی را توی دلت راه نده! کسی را توی خانهات راه نده! دارد حالیات میکند. چرا فکر نداریم؟! حالا این مطلب را من میخواهم بگویم. ببین! بهغیر از به این دوازدهامام چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) چیزی به کسی نازل نمیشود. متوجّه عرض بنده شدید؟! هان! تاحتّی ما چهار کتاب آسمانی داریم، تورات، انجیل، زبور، قرآن، درست است؟! من یک جای دیگر هم گفتم، این مطلب را میخواهم حالا یکقدری توسعهاش بدهم. ببین به موسی میگوید بیا الواح به تو بدهم یا بیا کتاب به تو بدهم. درست است؟! به او نازل نمیکند! منبعد [بعداً] علمای در مجلس با من صحبت کنند. نازل به چه کسی میشود؟ به غیر خلق. چرا؟ آنها ترک اولی دارند. اگر به تو هم نازل بشود آدم خوبی هستی؛ امّا دکّانش میکنی، یک دکّان درست میکنی و یواشیواش هم میگویی من، همینساخت که [قبلاً] کردند، [به تو نازل] نکرده [اما] داری آن را میگویی؛ [میگویی که ] یا خدا هستم یا پیغمبر هستم، وای به حالی [که] به تو [نازل] بکند [آنوقت] تو چه [کار] کنی؟! حالا دارد به کلّبشر؛ یعنی به کلّخلقت دارد علی (علیهالسلام) را معرّفی میکند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که خودش را نتوانست معرّفی کند.
ما یکجایی رفتیم البته آنجا این بندهزاده میخواست زن بِسِتاند [یعنی بگیرد]، اینهم بنده خدا، ایشان از علمای خیلی مهمّی را دعوت کرده بود، همهاش کُویید [به آن پرداخت] که این یکحرفی میزند و حالا میخواست بهحساب بگوید که ما با این قوموخویش شدیم، حالا ما که چیزیمان، این یک حرفهایی میزند، این بنده خدا هم به ما گفت خب بزن. گفتیم: والّا ما چیزی بلد نیستیم؛ اگر من [سخنی] بگویم از ولایت میگویم و به آن آقا گفتم [که] اگر هم من [سخنی] بگویم، گفتم: یا میگویی کافراست یا میگویی خلاصه از دین خارجاست. من اگر [سخنی] بگویم از ولایت میگویم. [آن آقا] گفت: من [میگویم کافر هستید]؟ گفتم آره! حالا ببین؛ ما یکدفعه درآمدیم گفتیم: پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) هم نتوانست علی (علیهالسلام) را معرفی کند. گفت: نتوانست؟! پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) هم نتوانست [علی را معرفی کند]؟! اگر نتواند که نبی نیست که! گفتم: آقا! آن استکانت را من [از آن] چای خوردم [آنرا] آب بکش. همینجور [به او گفتم]. گفتم: آن استکان را آب بکش، دیدی اینجوری هستی؟! آقا یکقدری فشار آورد، پاشد دررفت که دررفت. بابا! [این] روایت است. این مجتهد شده، [اما] توی این نیست. خودتان بروید ببینید، پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: یاعلی! اگر مردم طاقت داشتند حرفی دربارهات میزدم چندین متر زیر پایت را مال [یعنی برای] تیمن و تبرک بِکَنَند؛ پس نتوانست بگوید.
هان؟ این آقا من جسارت نکنم، [درباره] این آقا، بعضیها توی این کارها کار نکردند. آنوقت ما هم نمیتوانیم اینها را مذمّت کنیم، ما هم نمیتوانیم اینها را ملامت کنیم. هر کسی کسی را ملامت کند خودش گرفتار میشود. ببین من دارم به شما میگویم، متوجّهی؟! حضرتموسی پیش خضر رفت؛ موسی خجلزده شد، تا خجل زده شد خضر یکچیزیاش شد که مَثَل اینکه نبی [است اما] اینجور شد، مگر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) [خضر را] ولش کرد؟! هان؟! ببین من دارم به شما میگویم: تکان نخورید یکچیزی بلدید، مبادا کسی را خجالت بدهید! مبادا! خدا میداند کسی اینجا میآید اصلاً یک پارهوقتها که اصلاً چه چیزی من میگویم، الآن نمیخواهم توی این [نوار] بگویم، اینقدر من خودم را زمین میزنم، میگویم: این الآن با یک عشقی آمده با یک علاقهای آمده، این دارد یکحرفی میزند، من آخر چه به این بگویم؟! هان؟! مبادا کسی را [خجل کنید] حالا ببین امیرالمؤمنین(علیهالسلام) چه [کار] به او [یعنی با خضر] کرد، حال امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمد و به او [یعنی به خضر] رسید، به خضر گفت: هرکجا میروی من را ببر. [خضر] گفت: باشد. این تا رفت مَثل از اینجا حالا به قول ما آفریقا رفت، نمیدانم کجا رفت، یکمرتبه [خضر] گفت: خدایا! این بچّه را حفظ کن. یکمرتبه گفت: الهی آمین. دید این [جا] است، [خضر] گفت: این به یک جای دامن ما چسبیده. دوباره کرد، دوباره دید که تا گفت: حفظش کن؛ یعنی خلاص کن حفظش کن، دید دوباره گفت: الهی آمین. [امیرالمومنین (علیهالسلام) به خضر] گفت: حالا من قایم میشوم. آره، یکدفعه دید نیست، خضر تمام بحر و دهر را گشت، دید او را نمیجوید. آمد، رفت، گفت: الیاس! برادر! چونکه خدا خضر را توی این دنیا برای [محافظت از] خشکی گذاشته، الیاس را روایت داریم [برای محافظت] توی دریا گذاشته؛ یعنی کسی توی دریا میافتد محافظتش کند، خدا حافظ برای تو گذاشته، آیا حالیات است؟! هان؟! خدا حافظ برای تو گذاشته، هم روی زمین هم توی دریا نیفتی، حافظ برایت گذاشته، چرا خدا را نمیشناسیم؟! [خضر] گفت: برادر! الیاس! یک همچنین کسی بود. [الیاس] گفت: این آمده بود لب دریا ایستاده بود، گفتم: بچّه! برو! یک پشتک توی دریا زد همه دریا را زیرورو کردم او را نَجُستم، تو داری پیاش [یعنی دنبالش] میگردی، من هم دارم پیاش [یعنی دنبالش] میگردم.
حالا این چشمهای که آن یهودی آمد، حالا این حرفها پیشآمد، من نمیخواستم حالا بزنم، حالا این عظمت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پیشآمد. شخصی یهودی آمد گفتش که: ما یک قومی هستیم، سه تا حرف میخواهیم سؤال کنیم، آن پیغمبر ما گفته: آنکسی که این سه تا حرف را جواب داد، یا پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) است اطاعتش را بکیند یا وصیّاش است اطاعتش را بکنید. حالا [یهودی] آمده میگوید: خلیفه کیست؟ میگوید عمر! [آن سهحرف را از عمر] سؤال کرد؛ [عمر] گفت: این حرفها [ی] غیبی چه چیزی است سؤال میکنی؟! [این را] گفت، [به] آن [یهودی] هم گفت اگر پول مولی آوردی، خب بده دیگر حالا، این سؤالها چیست میکنی؟! همینجور که [عمر] گفت، سلمان آنجا تشریف داشت، او [یهودی] را پیش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برد. سلام کرد و احترام کرد، گفت: یاعلی! این پیغمبر ما به ما گفتهاست که هرکه این سه تا حرف را زد باید اطاعتش کنیم، اوّل سنگ چه سنگی بوده که توی این عالم آمده مَثل؟ اول درخت چه درختی بوده؟ اوّل چشمه چه چشمهای بوده؟ حضرت فرمود: اوّل سنگی که آمد آن سنگ چیز است، حجر است، شما میگویید شُبَر است، ما میگوییم حجر است. آن به نام سنگ بهاصطلاح توی این عالم آمد. آن سؤالش گویا یکقدری پیچیده بود، الآن شما به من میگویی خب خدا این دریا را که خلق کرد، کوهها را خلق کرده، الآن شما به من میگویی، وقتی من پایین میآیم میگوید، من جوابش را بدهم؛ یعنی سنگی که حرف بزند سنگی که جریان داشتهباشد حجر است. سنگ، سنگ است؛ امّا چیست؟ حرف میزند. درست است؟ از کجا حرف میزند؟ یکی از ائمهطاهرین (علیهمالسلام) را وقتیکه آمدند چیز کردند به او گفتند که باید این سنگ چیز کند، اقرار کند. سنگ، فوری اقرار کرد؛ پس سنگ حرف میزند، فهمیدی؟! حجر اقرار کرد، به آن شخصی که اینها چیز کردند حجر اقرار کرد؛ پس آن سنگی که چه باشد؟ هان؟ گفت: آن [حجر] بود. گفت: اوّل درخت چه بود؟ گفت: درخت زیتون [بود]. وقتی خدا آدم ابوالبشر خلق کرد، درخت زیتون مَثل ببین روغنش خوباست و نمیدانم برکات هم دارد. گفت درخت زیتون آنموقع مردم را چیز میکرد، طبابت میکرد. گفت: اوّل چشمه چه چشمهای بود؟ گفت: آنکه خضر از آن آب خورد. حالا خضر چه بود؟ حالا خضر بیچاره شد، بسکه اینطرف آنطرف دوید رفت لب آن چشمه آب بخورد، هان! رفت سر بگذارد، گفت: سر نگذار کراهت دارد. رفت دست بزند، گفت: با ظرف بخوری بهتر است. یک جام بالا داد، ایجاد شد. گفت: تو را به آنکسی که تمام این عالم در قدرتش است خودت را ظاهر کن! یکمرتبه دید علی (علیهالسلام) ظاهر شد. حالیات هست؟ ببین چه با او کرد! این عبرت انگیز است!
رفقای عزیز! ای جوانان عزیز! اگر سوادداری قبول شدی، دل آن را نشکن که قبول نشده! بگو إنشاءالله شما هم قبول میشوی، حالا شما قبول نشدی صلاح بوده، این را یکجوری دلش را خوش کن. تو اگر دو تا روایت و حدیث بلدی، آنکه بلد نیست او را به هم نشکن عزیز من! [خدا آن را] از تو میگیرد! ببین روایت گفتم، حدیث گفتم؛ پس روایت و حدیث را قبول کنید. بشر باید فروتن باشد. اینکه من دارم میگویم باید یتیم آل محمّد (صلیاللهعلیهوآله) باشی، صغیر آل محمّد (صلیاللهعلیهوآله) باشی، در احکام هم باید صغیر باشی! نه اینکه تکبّر داشتهباشیم، به شخصی ما تکبّر بورزیم. حلیم باشیم ما! حال منظور من ایناست که ببین اینجا ما باید امام را بشناسیم! پیغمبر آخرالزّمان (صلیاللهعلیهوآله) چونکه ولیّ هست بشناسیم. یک صلوات بفرستید. حالا چرا؟ کتاب به او دادهمیشود. انبیا درمقابل ائمهطاهرین (علیهمالسلام) لیته دستشان است، لیته میگویید چه میگویید؟! من اشتباه نگویم، چه دستتان میدهند؟ آقا چه دستت میدهند اینجوری بگو؟ چرا خجالت میکشی؟ هان؟! چه میگویند؟ (لوح) اسمش هم تجدّدی کرد، حالا دیگر لوح شده، هان؟ درست است؟ دست آنها میدهد؛
امّا حالا ببین، حالا این طفل سهروزه، حالا این طفل سهروزه ببین هم تورات میخواند، هم انجیل میخواند، هم زبور میخواند، هم [قرآن]! همه اینها به این نازلشده. صلوات نمیفرستید؟! بیخود نیست که پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) میگوید: دو چیز بزرگ میگذارم؛ یکی قرآن یکی عترت، قرآن را از این [امیرالمومنین علی (علیهالسلام)] بپرسید. تویش [درونش] است، تورات تویش است، انجیل تویش است، زبور تویش است، قرآن تویش است، کجا میروی؟! والله! بالله! اینها فکر میخواهد. شما فکر ولایت را بهقدر یک کاسبیتان دیگر اهمّیّت به آن بدهید! ما خیلی [روی این حرفها] کار نمیکنیم عزیزان! فدایتان بشوم! بیا کار بکن! من یک مثالی برای شما میزنم، یکی از رفقای من خارجرفته بود. گفت: توی ماشین بودیم. گفت: یکدفعه دیدیم ماشین، آن دستگاهی که مَثل هست پول تویش میریزند، هرکسی پول تویش میریزد، گفت یکدفعه دیدیم جیغ کشید. گفت شوفر هم نگهداشت، گفت: ایرانی توی ماشین است، در را ببند! آن گفتش که آره ما را گرفتند، دیدند ما، یکقدری از این پولها درست کردهبود، این گفته بود که خب توی این میریزیم، ریختهبود تا ریخت جیغ کشید. باباجان من! عزیز جان من! من داد که میزنم به قرآن میسوزم، میبینم ما هنوز ترقّی نکردیم، بهقدر یک صندوقی که توی ماشین خارجی است علی (علیهالسلام) را قبول داشتهباشید! زهرا (علیهاالسلام) را قبول داشته باشید! چیزی که غیر آناست دلتان جیغ بکشد، قلبتان جیغ بکشد، راه ندهید! یک صندوق یک پول عوضی به آن میدهد داد میکشد، چهطور تو که ادعای شیعگی میکنی داد نمیکشی؟! هر چیزی را راه تویش میدهی، اسم نیاورم، چرا اینها را راه میدهی؟ هر چه حلال شد شما بازیگری، بازی میکنی. این شطرنجی که گفته نگاه به آن کنید انگار نگاه به نمیدانم رحم مادرت کردی، تو با آن بازی میکنی، مگر خدا نگفت؟ مگر؟ کتابش است بابا! کتابش را بروید بخوانید! راه میدهی، آنوقت ادّعای شیعگی میکنی، خجالت نمیکشی؟! ادّعای دوست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میکنی، حیا نمیکنی؟!
عزیز من! فدایتان بشوم! این حرفها را فکر کنید! چرا راه میدهید؟! یک صندوق پول عوضی داد جیغ میکشد، تو عوضی [آمد در دلت] را باید جیغ بکشی، داد بزنی! علی علیهالسّلام را اینجور بشناسی! تو اگر اینجور بشناسی پی [یعنی دنبال] خلق که نمیروی، پی [یعنی دنبال] ادیان هم نمیروی! ادیان تمام باطل است اگر علی (علیهالسلام) را قبول نداشته باشد. مگر «إنَّ الله و ملائکة یصلّون علی النّبی یا ایّها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیما»[۱] صلوات بفرستید. تمام خلقت باید تسلیم بشوند. حالا هم وجود مبارک پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) هم میگوید: تسلیم علی (علیهالسلام) بشوید! علی (علیهالسلام) یک الگوی چیزی است که هدایتکننده کلّ خلقت است! دارد یادت میدهد، سهروز چشمش را باز نکرده، فاطمه بنت اسد میگوید: بچّهام نمیبیند! حالا نگاهش را توی روی پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) میکند. بیا تو نگاهت را توی روی ولایت کن عزیزم! چهقدر چشمت را باز میکنی، همهاش زرد و سرخ دنیا، زرد و سرخ دنیا میبردت. تمام این بشر که اهل جهنّم شدند بهواسطه علی (علیهالسلام) شدند، تمام اینها که به قول فرمایش ایشان به جایی رسیدند سابقون شدند. اصلاً سابقون میدانید یعنی چه؟ یعنی سابقه دارد، سابقه ولایت دارد؛ این باسابقه است، تزلزل نداشته و ندارد. تزلزل چه چیزی؟ تزلزل ولایت. الآن پسفردا تولّد وجود مبارک مولای موحّدین امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، وصیّ رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) است، ببین همین قم چه خبر است؟ همه شیرینی میدهند، جشن میگیرند و میخوانند و آواز میخوانند، اسم میآورند، یک خوشحالی هم میکنند. اصلاً متوجّه نیستند که اینها آیا از چه دستهای هستید؟ حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) این جمله را میگوید، گفت: هفتادتای شما را، حالا به قول فرمایش یکی که گفت نه تا؛ امّا من هفتادتا گویا شنیدم از دوستان، گفت: میدهم یک طرفدارها معاویه را میگیرم، این یعنی چه؟ خردکننده است اگر متوجّه نشوید. یک شیعه که میگوید اگر توهین به آن بکنی خانه خدا را خراب کردی، اگر این شیعه از تو راضی نباشد هیچ عبادتت قبول نمیشود، هان؟!
اگر این شیعه توی یک شهر باشد، خدا یک شهری را حفظ میکند. اینها مگر جنگجو نیستند؟! اینها مگر شمشیرزن نیستند؟ اینها مگر که به حرف امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نیستند؟ چرا هفتادتایشان را به معاویه میدهد؟ پس این اگر آنها باشند در نظر ما به شیعهها جسارت شده. حالا ببین امیرالمؤمنین (علیهالسلام) چهکار دارد میکند، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دارد حالی اینها میکند شما از سر [یعنی مثل] همانها هستید. حالا کجا معلوم شد؟ جنگ صفین. حالا جنگ صفین چه شد؟ حالا دارند جنگ میکنند، عمروعاص دید که معاویه دارد شکست میخورد قرآنها را سر نی کرد، گفت: «أنا قرآن الناطق»! بزن! مالک گفت: یاعلی! نیمساعت یا یکساعت به من وقت بده معاویه پایش را توی رکاب گذاشته، دارد فرار میکند. یاعلی! اگر نگویی مالک برگردد تو را میکُشیم! بابا! من داد دارم میکشم این مسلمانی؛ اینجور است! معاویه میخواهد علی (علیهالسلام) را بکشد اینها هم که میخواهند علی (علیهالسلام) را بکشند؛ پس چه فرقی دارد؟! اینجاست که هفتادتایتان را میدهد یکی از آنها را میگیرد، اینها ارزش ندارند! چرا؟ یقین به ولایت ندارند. ببین دارم چه به شما میگویم، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آنجا معلوم میکند من هفتادتایتان را میدهم، ارزش ندارد. ما باید چهکار کنیم؟ ما باید فکر بکنیم! ما اگر مکّه میرویم عمره میرویم، اینکارها را میکنیم اینجور میکنیم، هوا [ی] اصل را داشته باش! مگر آنها نبودند؟! باباجان من! عزیز من! نمازخوانها، حج بروها، عمره بروها، نمازشبخوانها، اینهاشان [پیشانیهایشان] پینه کنها، امامهای ما را اینجوری کردند! خجالت میکشم تندتر بگویم؛ پس عبادت بکنید، نماز بکنید، روزه بگیرید، تمام این کارها را بکنید؛ امّا مواظب اصلِ کار باشید! چرا میگوید: «السّلام علیک یا مطیعلِله و رسوله عبد الصالح» پدر و مادرم به قربانتان؟ بابا! پدر و مادر که میگوید به قربانت، فدای ولایتِ تو میکند، من که ارزش ندارم که! اگر امام زمان (عجلاللهفرجه) میگوید پدر و مادرم به [قربانتان]، به قربان آن عقیدهتان میگوید. بیا عقیده به ولیّ الله الاعظم وجود مبارک امام زمان (عجلاللهفرجه) داشتهباش! بیا عقیده به امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام داشتهباش! بیا عقیده به زهرای مرضیه (علیهاالسلام) داشته باش؛ نگو زن! دوباره تکرار میکنم حرفی که عمر زد [تو] نزن! او گفت زن، تو هم میگویی زن؟! پس تو پیرو چه کسی هستی؟! شناخت نداریم.
من حرفم سر شناخت است. با شناخت به تو درجه میدهد؛ یعنی شناخت خدا، شناخت ولایت، شناخت رسولالله (صلیاللهعلیهوآله)، شناخت وجود امام زمان (عجلاللهفرجه). عزیزان من! فدایتان بشوم، شب عید است، بیایید من عیدی به شما میدهم، عیدی به شما دادم، آیا متوجّه میشویم؟! شما اگر، من گفتم، بارها گفتم که اگر میگوید این پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، صلوات بفرستید. الآن عیدی میخواهم به شما بدهم، ببینم حالا شما چه عیدی به من میدهید، عیدی دادنِ شما، من چیز نمیخواهم، وجود خود شما، یعنی یقین به این حرفها بکنید این عیدی من است. عرض کردم که عیدی میخواهم به شما بدهم، ببین من چه میگویم، خیلی توجّه بفرمایید؛ پس ما گفتیم که پیغمبراکرم صلواتالله و سلام علیه، گفتیم اینکه میگوید رحمةالعالمین، درست است، وجود مبارک پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) خیلی رحمت است؛ امّا رحمتی که تمام عالم را میگیرد امرش است. توجه بفرمایید! این رحمتی که میگوید تمام عالم را میگیرد این امرش است، تمام عالم اینها همه از چه چیزی استفاده کنند؟ از امرش. حالا که از امر پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) استفاده کردند این برایشان رحمت میشود. از اینجا هم اگر بخواهید خوب متوجّه بشوید این دونفر، دو سه نفر از امر پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) استفاده نکردند، اهل آتش شدند؛ پس وجود پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) خیلی ارزنده است، صلوات بفرستید. وجود مبارک پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) خیلی ارزنده است. ما باید توجّه کنیم، اینکه میگوید دوباره ایشان تشریف آوردند، تشنه این حرفها هستند، البتّه همهتان تشنهاید؛ امّا یک تشنهای است که باید آب بخورد؛ امّا بعضیها از چیزهای دیگر هم رفع تشنگیشان [را] میکنند. والله! بالله! هیچچیزی رفع تشنگی نمیکند مگر ولایت! چرا به شما میگوید، الآن روایت میخواهید، چرا علی (علیهالسلام) ساقی کوثر است؟ این ساقی کوثر تو خیال کردی یک آبهایی است به تو میدهد؟ ساقی کوثر ولایت است. این ولایتی که داشتی آنجا انباشتهشده، از آن به تو میدهد. حالا ببین قرآن چه میگوید؟ بابا جان! من تسلیم قرآن هستم، تسلیم ولایت هستم؛ امّا اینی که به تو میدهد، چه چیزی به تو میدهد؟ تو مثل حوض نمیدانم اینجا حضرتمعصومه (علیهاالسلام) حساب کردی؟ یک جامهایی است آنکه میخوری اصلاً ولایت است. چرا میگوید به کفّار نمیدهم؟ هان؟ آن نخواسته که ندارد، آنجا نداده که. تو امر ولایت را اطاعت کردی، انفاق کردی، چیز به مردم دادی، دل مردم را خوش کردی، دل دوازدهامام چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) را خوش کردی، اطاعت ولایت زدی او ولایت آنوقت از آن آب حوض کوثر به تو میدهد.
مطلب چه بود؟ هان! عیدی این است که میخواهم به شما بدهم، ببین مگر که امر پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله)، امر خدا نیست؟ گفتیم که امر پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) چیست؟ هان؟ امر خداست. درست است؟ رحمة العالمین است. حالا تو داری چهکار میکنی؟ باید امر را اطاعت کنی. حالا که امر را داری اطاعت میکنی چه هستی؟ تو شامل رحمتی؛ پس تو چهکسی هستی؟ تو شامل رحمتی، تو پرچم رحمت دستت است، تو پیش علی (علیهالسلام) هستی، پیش امام زمان (عجلاللهفرجه) هستی، پیش پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) هستی، تا کی؟ تا کی؟ هان؟ (تا امر را اطاعت کنی) تا امر را اطاعت میکنی. مگر نگفتیم پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) امرش است هان؟ خب تو هم داری امر را اطاعت میکنی؛ پس تو پیش پیغمبری (صلیاللهعلیهوآله)، پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) هم پیش توست، تا زمانی که این امر پیش توست تو [هم] پیش آنها هستی، داری امر را اطاعت میکنی دیگر، اتّصال به امر هستی. چرا [از ] امامصادق (علیهالسلام) [سوال میکنند ؛میگوید که [آیا مومن] گناه میکند؟ [امام صادق(علیهالسلام) فرمودند] آره، میگوید که از ما قطع میشود [گناه میکند]؛ یعنی چه؟ از چه چیزی قطع شد؟ از رحمت قطع شد، از ولایت قطع شد. آیا عیدی هست یا نه؟ هان؟ یک صلوات بفرستید.
باباجان من! عزیز من! قربانت بروم! مگر امامصادق (علیهالسلام) نفرمود عطر بهشت. گفت: تو الآن توی بهشت هستی. گفت پیش ما هستی، درست است؟ آنجا هم گفتیم [که] بهشت یک مهمانخانه است، حالا که اینجوری بودی آنجا مهمانت میکند، آنهم که توی آن نوار گفتیم که؟ هان؟ حالا چیست؟ حالا داریم میگوییم چه؟ حالا داریم میگوییم تو پیش آنها هستی بابا! داری امر را اطاعت میکنی. تو اینهمه انتظار امام زمان (عجلاللهفرجه) را داری؛ امام زمان (عجلاللهفرجه) امرش است، حالا که امام زمان (عجلاللهفرجه) امرش است، این امر هم دست توست تو پیشش هستی یا نیستی؟ هان؟ پیشش هستی دیگر، چرا ما متوجّه نیستیم؟! آنها که اینقدر گفتند، چندین سال پیشش بودند اهل جهنّم شدند؛ چونکه امر دستشان نبود. من هم همینجور هستم. ما شعار ولایت میدهیم، ما شعار ولایت میدهیم با همان شعار هم محشور میشویم. تو باید عزیز من! پرچم امر دستت باشد، فدایت بشوم! یک ذرّه تزلزل داشتهباشید کمتان میگذارند؛ هیچ تزلزل درباره ولایت نباید داشتهباشی. ما باید تمام این خلقت را تصدیق بکنیم.
خدا میگوید علی! پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) میگوید علی! زهرا (علیهاالسلام) میگوید علی! حسین (علیهالسلام) میگوید علی! حسن (علیهالسلام) میگوید علی! امام زمان (عجلاللهفرجه) میگوید علی! دوازدهامام چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) میگوید علی! آسمان میگوید علی! ستاره میگوید علی! زمین میگوید علی! اشیاء میگوید علی! شجرها میگوید علی! تمام درختها میگوید علی! ستارههای آسمان میگوید علی! کرات میگوید علی! زنگ در بهشت علی است، ای نامسلمان! چرا تو چیز دیگر میگویی؟! چرا حرف دیگر میزنی؟! این زبانی که علی (علیهالسلام) میگوید والله! چیز دیگر نباید بگویی، آنوقت تو ولایت داری. ولایت یعنی این. چرا باور نمیکنید؟! مگر روایت و حدیث را که باید قبول کنید، مگر ریگ ذکر نمیگوید؟ مگر درخت ذکر نمیگوید؟ مگر آسمان ذکر نمیگوید؟ مگر بهشت ذکر نمیگوید؟ مگر ستارهها ذکر نمیگویند؟ مگر تمام اشیاء ذکر نمیگویند؟ چه چیزی است که ذکر خدا، گفتم که تمام خلقت میگوید «سبحانالله»! حالا علی (علیهالسلام) میگوید: «أنا ذکرالله»! ذکر خدا منم! تمام آنها باید در مقابل علی (علیهالسلام) فروزان میشود. خاضع و خاشع هستند، ولایت یعنی این! حالا همهاش به او بکّو [یعنی بپرداز]! اینجایش اینجور است، آنجا چه کسی اینجوری گفت، چه کسی، برو دنبال چه کسی؟! تا به تو بگوید، «لاإلهإلاالله»، دنبال چه کسی برو! ولایت به تو داده عزیز من! باید یقین به آن بکنی، آن ولایت در قلبت رشد میکند، اینقدر رشد میکند که دیگر جای دیگری نیست. چرا میگوید که ما درخت طوبی را از ولایت خلق کردیم، بهشت را از آن خلق کردیم؟ باباجان من! درخت طوبی توی دل توست، باید رشد کند شاخههایش توی دل کسی دیگر بیاید. تو تزلزل داری، این درخت توی دل من بدبخت رشد نکرده. باید این درختی که توی دلِ تو خدا گذاشته، ولایت رشد کند مانند درخت طوبی که هر شاخهایش توی قصر یک مؤمن است، تو هم باید این شاخههای دلت، کلام تو، نفس تو، عقیده تو، احسان تو به مؤمن باشد، نه به غیر مؤمن! آیا متوجّه شدی ولایت یعنی چه؟ همهاش بگو علی (علیهالسلام).
عزیزمن! اگر گفتم که شما باید یتیم آل محمّد (صلیاللهعلیهوآله) بشوی معنیاش یعنی این؛ یعنی ای خلقت! ما هم مثل شما هستیم، همینجور که شما مطیع علی (علیهالسلام) هستید، ما هم هستیم. «أنا ذکرالله»؛ اینجور بشویم بابا! حالا زیادترش ما توقّع نداریم. فردای قیامت ما را میآورند میبیند درخت گفته علی! کوه گفته علی! دریا گفته علی! ستاره گفته علی! ریگ گفته علی! تمام این خلقت گفته علی! ما نگفتیم، ما یکی دیگر گفتیم! چه به سر ما میآید؟! آیا عقیده به ماوراء دارید؟ آیا عقیده به آخرت دارید؟ آیا عقیده به میزان دارید؟ آیا عقیده به محاکمه خدا دارید؟ چرا میگوید تو مقصد من را نخواستی، چرا مقصد من را امرش را اطاعت نکردی؟ تمام اینها کردند. ببین آنجا چه خجالتی دارد! این حرفها را عزیزان من! یکقدری فکر تویش بکنید، به دینم قسم! من اگر بدانی چهکار کردم، چهقدر التماس کردم، گفتم: ای خدا! همینجور که علی (علیهالسلام) نابغه است یک نواری باشد برای این رفقا [ی] من نابغه باشد. شما خیال کردید، من که بابا، منبری نیستم بابا! شما همهتان از ما با سوادتر، از ما با کمالتر، از ما دانشمندتر، از ما دوره دیدهتر، در هر لحاظی شما به من مبرّا هستید. مگر من عقلم نمیرسد؟ من تشکّر از تمام شماها میکنم؛ امّا حرفی که میزنم هرکجای این حرفها تزلزل داشت از من سراغ بگیرید. یک صلوات بفرستید.
باباجان من! عزیزجان من! بیایید گذشت داشتهباشید! بیایید یکقدری فروتن باشید! بیایید یکخورده بخواهیم بفهمیم! نگویید میفهمیم! به دینم قسم! تمام خلقت در مقابل ولایت، در مقابل علی علیهالسّلام نفهم هستند. هرکس حرف دارد بزند! تمام خلقت ناداناند تا حتّی انبیا! بهغیر از پیغمبر آخرالزّمان (صلیاللهعلیهوآله)[که] او خودش ولیّ است. اینها یک نجوا باهم میکنند. آنچه را که علی (علیهالسلام) میداند،س زهرای عزیز (علیهاالسلام) میداند، آنچه را که پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) میداند علی (علیهالسلام) میداند، آنچه را که همدیگر میدانند این دوازدهامام و چهاردهمعصوم (علیهمالسلام)؛امّا بعضیهایشان تجلّی میکنند؛ آن تجلّی که میکند دارد آمادهباش به ما میدهد [که] دنبال مردم نروید! دنبال خلق نروید! مگر نیست [که درباره] موسیبنجعفر (علیهماالسلام)، [شخصی] خدمت امامصادق (علیهالسلام) میآید [به امام] میگوید ولیّ کیست؟ میگوید: برو سر گهواره. مگر نیست میرود سلام میکند، جواب میدهد اسم دخترت را عوض کن! موسیبنجعفر (علیهماالسلام) از ماوراء مطّلع است. ایناست حجّت خدا. حالا میرود میبیند اسمش [را] حمیرا گذاشته، میگوید: [اسمش را] برگردان اسم دشمن ما را نگذار! ای مسلمان! چرا پی [یعنی دنبال] دشمن علی (علیهالسلام) میروی؟ چرا پی [ دنبال] دشمن موسیبنجعفر (علیهماالسلام) میروی؟ ماسک زدی؟ بدان این دنیا فانی میشود، میآورند پای جواب و سؤال! تو آیا فانی بودن دنیا را میدانی؟ آیا فانی بودن خودمان را میدانی؟! خب یکقدری عزیزان من! فکر کنید! ببین خدا چهکار کرده! مگر توی آیه قرآن نیست که میگوید من جنّ و انس را خلق کردم، نه منظور جنّ و انس باشد، تمام این ممکنات را خدا خلق کرده، اگر یکچیزیاش که ذکر نگوید بیهوده است.
چرا پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) وقتی از کوه حرا آمد ریگ و سنگ و کلوخ اصلاً روایت داریم خدا حاجشیخعبّاس را رحمت کند، گفت: یک دیوار چینهای آنجا بود که همساخت [که پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله)] آمد گفت: این اصلاً تعظیم کرد. گفت: رو به پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) خم شد! که مردم خیال کردند این میخواهد بیفتد. گفت: همینجور بود تا چندین سال این همینجور بود. اینجور در مقابل پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) کرنش کرد! حالا عزیزمن! ببین چه دارم میگویم، تمام اینها معلوم میشود دیوار هم یک قوّه لامسه دارد، ریگ هم یک قوّه لامسه دارد. اینها با ماوراء با ولایت سروکار دارند. حیوانها همینجور هستند، همه با آنها سروکار دارند. چرا؟ میگوید ولیّ آناست که زبان همه موجودات را بداند. همه موجودات [را] او زبان یادش داده. آیا ما متوجّه شدیم؟! تمام ممکنات را علی (علیهالسلام) یادش داده! اصلاً بی ولایت چیزی تکلّم نمیتواند بکند! حالا همه اینها یک قوّهای دارد، درست است؟ همه اینها خدا میگوید مرا اطاعت کنید! ذکر من را بگویید! درست است؟ حالا یکمرتبه خدا میگوید چه؟ به تمام اینهایی که گفت حالا یک حواله به ولایت میدهد! اَی قشنگ است خدا میداند! میگوید: ای خلقتی که همه دارید ذکر من را میکنید! «أنا ذکرالله»! اگر بخواهید من قبولتان بکنم، روح همه ذکرها علی (علیهالسلام) است. یک صلوات بفرستید.
اگر این خلقت پهناور، اگر همه یکی بشوید؛ یعنی یک نفر بشود، ممکن است یک نفر بشود، تمام عبادت ثقلین را بکنی علی (علیهالسلام) را دوست نداشتهباشی میسوزانمت! به روح علیّبنابوطالب (علیهماالسلام) سالهای سال باید توی این فکر بکنید؛ یعنی بدانی علی (علیهالسلام) کیست؟! آنوقت بگویی علی! آن شاگرد در دکّانت است میگویی علی، آنهم میگویی علی! چه فرقی دارد؟ چرا؟ خدا همه خلقت را کرده یک مقصد دارد. این خلقت را کرده نمیخواسته برایش کار بکنند که. تو چندتا شاگرد میآوری میخواهی برایت کار کند، هان؟! یک کارگاه داری یکیشان یکخرده کار نکند میگویی بیعرضه است احتیاج داری، خدا چه احتیاجی به تو دارد؟ بابا! حرف بزنید. پول میخواهد؟ نان میخواهد؟ عزّت میخواهد؟ این خلقت را برای چه چیزی خلق کرده؟ یک مقصد دارد، مقصدش علی (علیهالسلام) است. چرا؟ گفتم عصاره خلقت زهراست (علیهالسلام)، این را گفتم. هر چیزی توی این عالم که خدا خلق کرده بیهوده نکرده، من حرفم ایناست. بیهوده کار لغو است، متوجّهاید؟ خدا بیهوده نکرده. خدا یکچیزی میخواسته از این نتیجهگیری کند، عصارهاش، او کیست؟ امرش است، امرش علی (علیهالسلام) است. ببین یک ذرّه پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) یکذرّه چیز کرد، گفت: هیچ کاری نکردی! بیستودو سال کسی که از تمام ممکنات بالاتر است، کسی که از تمام موجودات بالاتر است، کسی که از تمام این چیزها بالاتر است؛ یعنی پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله). صلوات بفرستید.
بیستودو سال زحمتکشیده، دندان مبارکش را شکستند، پیشانیاش را شکستند، خدا حاجشیخعبّاس را رحمت کند، گفت: یکوقت اینقدر زدند که [از] دیوار انداختنش با پاهای خونینش پیش عمویش [حمزه] رفت، گفت: عمو چه میخواهی؟ گفت: آخر تو عموی من هستی. [حمزه] گفت: عمو چه میخواهی؟ گفت: اسلام بیاور! فوری اسلام آورد، پا شد شمشیر دست گرفت گفت: چرا بچّه برادر من را اینجوری کردید؟ از همانجا اسلام رونق گرفت. با تمام این زحمتهایش میگوید اگر این را معرفی نکنی، کاری نکردی! من گفتم یک ذرّه که پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) مسامحه کرد، بعضیها اصلاً کفر به ولایت میگویند، بابا! اگر پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) اینجا میگفتش اینجور میشود، اینجور میشود، دارد یاد خدا میدهد! چرا نمیفهمید؟! چرا دنبال اینها میروید؟! چرا اینقدر تملّق میگویی؟! ای تملّقگو! خب، دو سه شاهی به تو میدهد، شکمت، کار دیگرت که نمیکند که، دو، سه شاهی به تو میدهد. اگر این بود که پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) مسامحه کرد ببیند چیز است که اینکه برای پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) ترک اولی است، پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) عظمت ولایت را میخواهد به مردم بگوید، ای خلقت! من که اشرف تمام مخلوقاتم، من که قرآن به من نازلشده، من که تمام ممکنات میگوید باید اطاعت کنید، «إنّ الله و ملائکته یصلون علی النّبی یا أیّها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیما»[۱]؛ اینکه تمام خلقت میگوید تسلیم من بشوید، اینقدر این کار عظمت دارد، من یک ذرّه چیز کردم میگوید هیچکاری نکردی! همه آنها را ریخت کنار! تمام این اطاعتها را ریخت کنار! تمام این فقاهتها را ریخت کنار! تمام اینها را گذاشت کنار! گفت این را باید معرّفی کنی! مقصد من علی (علیهالسلام) است. اینجور باید علی (علیهالسلام) را بشناسی! ما وقتی یک علی میگوییم تمام خلقت را باید هیچی بدانیم. این است علی (علیهالسلام) گفتن! ببین چه دارم امروز به شما میگویم! اگر یکدانه علی (علیهالسلام) گفتی علی (علیهالسلام) را از تمام خلقت بالاتر باید بدانی! آنوقت دنبال خلقت میروی؟! دنبال خلق میروی؟! علی (علیهالسلام) نگفتیم، به دینم! علی (علیهالسلام) نگفتیم! به دینم! وقتی علی (علیهالسلام) میگویم تمام خلقت را آنطرف میریزم میگویم علی (علیهالسلام)! تمام خلقت ارزش ندارد! چهقدر پی [یعنی دنبال] خلق میروید! کسی ارزش ندارد اصلاً! هرکسی که اتّصال به علی (علیهالسلام) است؛ آن ارزش دارد. چیزی که اتّصال به علی (علیهالسلام) نیست از خدا هم قطع است، از پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) هم قطعِ است، از قرآن هم قطع است، از حقیقت قطع است، از انسانیت قطع است، از شرافت قطع است، از همهچیز قطع است؛ چونکه مقصد خدا علی (علیهالسلام) است! اینجور علی (علیهالسلام) میگویی؟! بابا عیسی اینجور علی (علیهالسلام) میگفت مرده [را] زنده میکرد، او آنجور علی (علیهالسلام) میگفت آهن به دستش نرم میشد! او آنجور علی (علیهالسلام) میگفت که هشت شهر را زیرورو میکرد! با آن نیرو باید علی (علیهالسلام) بگویید. علی (علیهالسلام) یعنی این.
دوباره مکرّر میکنم: تمام خلقت باید اینطرف باشد، تمام این خلقت را باید محتاج بدانید، چرا دنبال محتاج میروی؟! بازمیگویند تند میشود. چرا دنبال محتاج میروی؟! والله! تو دنبال محتاج میروی از آن محتاجتر هستی! فردا هم با آن محتاج محشور میشوی. زمانی بیاید رفقای عزیز! إنشاءالله امیدوارم که شما در آن زمان باشید، آنموقع شما آنوقت میفهمید که تمام این خلقت میگوید علی! تا حتّی روایت داریم دیوار هم میگوید علی! سنگ میگوید علی! دریا میگوید علی! آسمان میگوید علی! درخت میگوید علی! همه میگویند علی! اگر گفتید چرا میگویند؟ خدا خوشش میآید! اینها ذکر علی (علیهالسلام) است. ذکر این ذکرها که یاد شما دادند والله! اینها نیست. ذکری که روح ندارد که اینکه به درد نمیخورد، روحش علی (علیهالسلام)است؛ چونکه خدا خوشش میآید بگویی علی (علیهالسلام). چرا؟ علی (علیهالسلام) مقصد خداست. اینجور گفتیم علی؟! اگر تو گفتی علی (علیهالسلام) با مقصد خدا شریکی، اگر گفتی علی (علیهالسلام) با مقصد خدا ملحقی. مگر نیست که میگوید، روایت میخواهی آره؟ مگر نیست میگوید حبلالمتین؟ بابا! روایت من رویش میگذارم اینهمه داد کشیدم روایت رویش است به علی (علیهالسلام) قسم! باور کنید اینجوری بشوید! مگر نیامد از پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) سؤال کرد حبلالمتین چیست؟ آن ریسمان حقیقی چیست؟ دست گذاشت رو دوش علی (علیهالسلام) گفت این است؛ پس من بیخود نمیگویم که. آن ریسمان حقیقت که حبلالمتین است علی (علیهالسلام) است. باید به آن اتّصال باشی، نمازت، روزهات، تمام چیزت باید دستت به آن باشد، به آن حبلالمتین باشد؛ وقتی به آن حبلالمتین است، به حبلالمتین اتّصال هستی. ای رفقای عزیز! اینکه میگوید که عضو آنها بشوید، عضو یعنی این! ما اینجوریم؟! اگر تو عزیز من! دستت به آن حبلالمتین باشد در هرکجای عالم بروی پیروزی. مگر من نگفتم که پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) میگوید هفتادوسه فرقه یا دوازده فرقه اینجوری، تمام آنها باطلاند، تو حقّی که دستت به حبلالمتین باشد، حرف من ایناست؛ یعنی اتّصال به حبلالمتین باشی. آن هفتادودو فرقه نیستند، باطلاند. تو که دستت به ریسمان حبلالمتین است هستش. حبلالمتین یعنی یقین به این حرف داشتهباشی تزلزل نداشتهباشی. اگر تزلزل داشتهباشی برو فکری برای خودت بکن!
من به تمام گلولههای [یعنی گلبولها] خونم، به علی (علیهالسلام) قسم! تزلزل ندارم! من تمام این خلقت را باطل میدانم! مگر دوازدهامام و چهاردهمعصوم (علیهمالسلام)؛ تمام باطلند! حالا باطل اگر اتّصال [به حبل المتین] شدند رفع باطلیشان میشود. اگر اتّصال نباشند باطلاند. چرا؟ به این دلیل که میگوید عبادت انس و جنّ بکنی [علی (علیهالسلام) را به الیوم اکملت لکم دینکم قبول نداشته باشی] میسوزانمت؛ پس باطل است! من باطلبودن خودم را باید بفهمم. آیا من جزء باطلم یا نیستم؟! آیا من جزء باطلم یا نیستم؟! چرا فکر نمیکنید؟! والله! بالله! قسم! به دینم قسم! قدر این حرفها را بدانید. بیایید توی خودمان خرد بشویم. اینکه عزیز من! قربانتان بروم! همهاش میگویم خودسازی کنید یعنی این. اینکه میگویم بیایید جزء اصحاب یمین بشوید یعنی این. اینکه میگویم متّقی بشوید یعنی این. اگر روایت و حدیث تو را نجات میدهد، ببین من چه دارم به تو میگویم؛ سیهزار حدیث از عایشه نقل میکند چرا اهل آتش است؟! چرا اهل آتش است؟! حالا برو ده تا حدیث یاد بگیر، باد هم به خودت [بکن]: منم که ده تا حدیث بلدم!! منم که بیستتا حدیث بلدم! آره! عایشه سیتایش را بلد بود! سیهزار تایش! چرا اهل آتش است؟! پس روایت و حدیث اتّصال به ولایت باید باشد! این عایشه اگر سیهزار حدیث بلد است [اما] دلش پیش معاویه است. متوجّهی؟! این سیهزار حدیث [را] کمال خودش قرار داده، جمال خودش قرار داده، اُبهّت خودش قرار داده، بزرگی خودش قرار داده، این عایشه، از اینها هستند حالا بخواهم اسم بیاورم.