شب‌قدر 84: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
جز (Admin صفحهٔ شب قدر 84 را به شب‌قدر 84 منتقل کرد: تمیزکاری متن و اصلاح نیم فاصله)
 
جز (جایگزینی متن - '، اما ' به '؛ اما ')
 
سطر ۱۱: سطر ۱۱:
 
به‌قدری ولایت عظمت دارد، والله، به تمام ائمه‌طاهرین قسم، به‌غیر از خدا هیچ‌کس نمی‌فهمد ولایت یعنی‌چه؟ چون‌که ما باید مصداق بیاوریم. باز من هنوز [دست] از حرفم برنداشتم [که] شما شکرانه‌تان کم است. یک شخصی بود اصلاً نه با معاویه بود، نه با امیرالمؤمنین. الحمدلله شما همه‌تان، شیری که مادرتان به شما داده، یا علی گفته، پستان در دهانتان گذاشته. اما این آدم وقتی امیرالمؤمنین در جنگ‌هایی، جاهایی پیروز می‌شد، خوشحال می‌شد. خدا این‌را آورده در بهشت. گفت: چرا؟ چون خوشحال می‌شد که علی در این جنگ پیروز شده. خودش هم اهل جنگ و این‌ها نبود. حالا آیا شما شکرانه‌تان کم نیست که امیرالمؤمنین، علی {{علیه}} را امام اول می‌دانید، جانشین پیغمبر می‌دانید؟ مانند آتش خال‌ریزه [آتش زیر خاکستر] اگر جشن پسرتان است، دخترتان است، می‌سوزید. آن سوختن، والله، خاموش کردن آتش جهنم است. آن سوختن والله، غضب خدا را خاموش می‌کند. آن سوختن، خدا پاداش به شما می‌دهد. آن سوختن، پیغمبر عطا به شما می‌کند. آن سوختن، زهرا عطا به شما می‌کند. آن سوختن، جبرئیل امین تعظیم به شما می‌کند. آن سوختن، تمام اشیاء تشکر از شما می‌کند. آن سوختن، زمین و آسمان از شما تشکر می‌کند، تمام خلقت از شما تشکر می‌کند. چرا؟ [چون] دلت از برای زهرای‌عزیز، از برای امیرالمؤمنین، از آن مصیبت‌هایی که در ظاهر به این‌ها رسیده‌است، ناراحت است (صلوات).
 
به‌قدری ولایت عظمت دارد، والله، به تمام ائمه‌طاهرین قسم، به‌غیر از خدا هیچ‌کس نمی‌فهمد ولایت یعنی‌چه؟ چون‌که ما باید مصداق بیاوریم. باز من هنوز [دست] از حرفم برنداشتم [که] شما شکرانه‌تان کم است. یک شخصی بود اصلاً نه با معاویه بود، نه با امیرالمؤمنین. الحمدلله شما همه‌تان، شیری که مادرتان به شما داده، یا علی گفته، پستان در دهانتان گذاشته. اما این آدم وقتی امیرالمؤمنین در جنگ‌هایی، جاهایی پیروز می‌شد، خوشحال می‌شد. خدا این‌را آورده در بهشت. گفت: چرا؟ چون خوشحال می‌شد که علی در این جنگ پیروز شده. خودش هم اهل جنگ و این‌ها نبود. حالا آیا شما شکرانه‌تان کم نیست که امیرالمؤمنین، علی {{علیه}} را امام اول می‌دانید، جانشین پیغمبر می‌دانید؟ مانند آتش خال‌ریزه [آتش زیر خاکستر] اگر جشن پسرتان است، دخترتان است، می‌سوزید. آن سوختن، والله، خاموش کردن آتش جهنم است. آن سوختن والله، غضب خدا را خاموش می‌کند. آن سوختن، خدا پاداش به شما می‌دهد. آن سوختن، پیغمبر عطا به شما می‌کند. آن سوختن، زهرا عطا به شما می‌کند. آن سوختن، جبرئیل امین تعظیم به شما می‌کند. آن سوختن، تمام اشیاء تشکر از شما می‌کند. آن سوختن، زمین و آسمان از شما تشکر می‌کند، تمام خلقت از شما تشکر می‌کند. چرا؟ [چون] دلت از برای زهرای‌عزیز، از برای امیرالمؤمنین، از آن مصیبت‌هایی که در ظاهر به این‌ها رسیده‌است، ناراحت است (صلوات).
  
امشب روی سخنم با آقایانی است که یک عمری پای منبرها رفتند. جوانان‌عزیز که مثل گل‌هایی می‌مانند که تازه شکفته‌اند. این درخت و گل‌گونه‌ها را ببین چه‌جور است؟ اولش که گل می‌کند، غنچه است، بعد یواش‌یواش این شکفته می‌شود و این غنچه ظاهر می‌شود. این جوانان‌عزیز همه اینجوری‌اند. اما من فدای همه‌شان شوم که دارند امر بزرگترها را متابعت می‌کنند، امر آن‌ها که ولایت دارند. جوانان‌عزیز قدرتشان را شکستند. امیدوارم که از قدرت‌الله یعنی از قدرت خودش که قدرت خدا علی است، به شما جوانان بدهد. امشب شب ضربت‌خوردن علی بود و ایشان شما را به فیض کامل رسانده. من توان ندارم که آن‌جوری صحبت کنم، اما من اصل مطلب را می‌خواهم به شما بگویم که شما اگر علی گفتی، با این عقیده باید علی بگویی. ما علی را با شعر و با منقبت ایشان، اندازه‌ای درک کردیم. اما اشعار، ذوق به ما می‌دهد؛ یعنی ما هم مثل همان ذوقی می‌شویم، خوشمان می‌آید. خدا از آتش نجاتت می‌دهد. ما به آتش‌نجات‌دادن نباید سر و کار داشته‌باشیم که حالا بگوییم از آتش نجات پیدا کنیم. من کار به آتش ندارم، می‌خواهد بسوزاند، می‌خواهد نسوزاند. به تمام آیات قرآن قسم، اگر خدا من را ببرد جهنم، یا در فردوسش من را راه بدهد، [می‌گویم: خدایا،] تو من را خلق کردی، خدایا من تو را یک‌طور می‌خواهم. من تو را نمی‌خواهم که من را ببری بهشت یا فردوس. اما دلم هم نمی‌خواهد من را آن‌جا ببری. به خدا گفتم: خدایا اگر گناهان من را عفو نمی‌کنی، اول عفو کن. حالا دلت می‌خواهد عفو نکنی، یک جهنمی برای من درست‌کن که دشمنان علی در آن نباشد. می‌خواهی بسوزانی، بسوزان. اما آن سوختن است که ما پیش دشمنان علی باشیم. کجایید رفقای‌عزیز؟ ما آن‌جا نباشیم. چرا این‌قدر من این جوان‌ها را می‌خواهم؟ چرا این‌قدر شما را می‌خواهم؟ می‌بینم دوست‌علی هستید.  
+
امشب روی سخنم با آقایانی است که یک عمری پای منبرها رفتند. جوانان‌عزیز که مثل گل‌هایی می‌مانند که تازه شکفته‌اند. این درخت و گل‌گونه‌ها را ببین چه‌جور است؟ اولش که گل می‌کند، غنچه است، بعد یواش‌یواش این شکفته می‌شود و این غنچه ظاهر می‌شود. این جوانان‌عزیز همه اینجوری‌اند. اما من فدای همه‌شان شوم که دارند امر بزرگترها را متابعت می‌کنند، امر آن‌ها که ولایت دارند. جوانان‌عزیز قدرتشان را شکستند. امیدوارم که از قدرت‌الله یعنی از قدرت خودش که قدرت خدا علی است، به شما جوانان بدهد. امشب شب ضربت‌خوردن علی بود و ایشان شما را به فیض کامل رسانده. من توان ندارم که آن‌جوری صحبت کنم؛ اما من اصل مطلب را می‌خواهم به شما بگویم که شما اگر علی گفتی، با این عقیده باید علی بگویی. ما علی را با شعر و با منقبت ایشان، اندازه‌ای درک کردیم. اما اشعار، ذوق به ما می‌دهد؛ یعنی ما هم مثل همان ذوقی می‌شویم، خوشمان می‌آید. خدا از آتش نجاتت می‌دهد. ما به آتش‌نجات‌دادن نباید سر و کار داشته‌باشیم که حالا بگوییم از آتش نجات پیدا کنیم. من کار به آتش ندارم، می‌خواهد بسوزاند، می‌خواهد نسوزاند. به تمام آیات قرآن قسم، اگر خدا من را ببرد جهنم، یا در فردوسش من را راه بدهد، [می‌گویم: خدایا،] تو من را خلق کردی، خدایا من تو را یک‌طور می‌خواهم. من تو را نمی‌خواهم که من را ببری بهشت یا فردوس. اما دلم هم نمی‌خواهد من را آن‌جا ببری. به خدا گفتم: خدایا اگر گناهان من را عفو نمی‌کنی، اول عفو کن. حالا دلت می‌خواهد عفو نکنی، یک جهنمی برای من درست‌کن که دشمنان علی در آن نباشد. می‌خواهی بسوزانی، بسوزان. اما آن سوختن است که ما پیش دشمنان علی باشیم. کجایید رفقای‌عزیز؟ ما آن‌جا نباشیم. چرا این‌قدر من این جوان‌ها را می‌خواهم؟ چرا این‌قدر شما را می‌خواهم؟ می‌بینم دوست‌علی هستید.  
  
 
حال خودم را از بین نبرم. حالا این غدیر کی بوده؟ از کجا این غدیر شده؟ این‌قدر از کجا شده؟ غدیر را که فهمیدید از زمان رسول‌الله شده. این شب‌قدر از کجا شده؟ یکی به‌من بگوید ببینم. اصلاً قدر یعنی‌چه؟ قدر یعنی قدردانی کنید. امم سابقه، این‌ها تورات داشتند، زبور داشتند، انجیل داشتند. حالا زبور برای همان زمان بوده، تورات برای همان زمان بوده. یعنی مردم آن‌زمان اگر به تورات که دست پیغمبرشان بود، عمل می‌کردند، بهشت می‌رفتند. توجه می‌کنید یا نه؟ اگر هم گناه می‌کردند، مثل قوم‌لوط، مثل قوم عاد، مثل قوم نوح، این‌ها همه عذاب می‌شدند. یعنی آن تورات کتاب آسمانی است، ما قبول داریم. تورات و زبور و این‌ها را قبول داریم. اما حالا شما ببین قرآن چقدر عظمت دارد، کلام خداست. حالا تمام این‌ها باید بیایند، تسلیم نبی شوند؛ «ان‌الله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما» (صلوات). اگر [تسلیم] نشوند، با زبورشان، با توراتشان، با انجیلشان کافرند. کافر به چه هستند؟ کافر به نبی هستند. اما اهل‌تسنن، هم کافر به نبی هستند، هم کافر به ولی هستند. این‌ها بدترند. نه نبی را قبول دارند، نه ولی را قبول دارند. چرا؟ امر نبی، علی است. امر خدا علی است. اصلاً امری نیست در این خلقت به‌غیر از ولایت. من در جای دیگر هم گفتم، هیچ‌کس نمی‌تواند جزای ولایت را بدهد به‌غیر خدا. چه بدهد؟ خود امام‌زمانش هم نمی‌تواند بدهد. دلم می‌خواهد توجه کنید. اگر توجه نکنید، این حرف‌ها خیلی، به‌قول ما جا نمی‌افتد. چرا؟ خب، امام‌زمان چه‌چیز به تو بدهد؟ دنیا را به تو بدهد؟ آسمان به تو بدهد؟ زمین به تو بدهد؟ چه‌چیز به تو بدهد؟ این‌ها که قابل ندارد. اما خدا می‌گوید بیا، من خودم را به تو می‌دهم. تو اگر امر من را، مقصد من را قبول داری، من خودم را به تو می‌دهم. چه‌کسی می‌تواند بدهد؟ خدا می‌تواند بدهد. تو خیال می‌کنی ما یک اشعاری می‌خوانیم علی را تشویق می‌کنیم یا آقا چهار تا اشعار گفته، خیال کرده علی را تشویق کرده! نه! آن‌آقا حرف زده.  
 
حال خودم را از بین نبرم. حالا این غدیر کی بوده؟ از کجا این غدیر شده؟ این‌قدر از کجا شده؟ غدیر را که فهمیدید از زمان رسول‌الله شده. این شب‌قدر از کجا شده؟ یکی به‌من بگوید ببینم. اصلاً قدر یعنی‌چه؟ قدر یعنی قدردانی کنید. امم سابقه، این‌ها تورات داشتند، زبور داشتند، انجیل داشتند. حالا زبور برای همان زمان بوده، تورات برای همان زمان بوده. یعنی مردم آن‌زمان اگر به تورات که دست پیغمبرشان بود، عمل می‌کردند، بهشت می‌رفتند. توجه می‌کنید یا نه؟ اگر هم گناه می‌کردند، مثل قوم‌لوط، مثل قوم عاد، مثل قوم نوح، این‌ها همه عذاب می‌شدند. یعنی آن تورات کتاب آسمانی است، ما قبول داریم. تورات و زبور و این‌ها را قبول داریم. اما حالا شما ببین قرآن چقدر عظمت دارد، کلام خداست. حالا تمام این‌ها باید بیایند، تسلیم نبی شوند؛ «ان‌الله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما» (صلوات). اگر [تسلیم] نشوند، با زبورشان، با توراتشان، با انجیلشان کافرند. کافر به چه هستند؟ کافر به نبی هستند. اما اهل‌تسنن، هم کافر به نبی هستند، هم کافر به ولی هستند. این‌ها بدترند. نه نبی را قبول دارند، نه ولی را قبول دارند. چرا؟ امر نبی، علی است. امر خدا علی است. اصلاً امری نیست در این خلقت به‌غیر از ولایت. من در جای دیگر هم گفتم، هیچ‌کس نمی‌تواند جزای ولایت را بدهد به‌غیر خدا. چه بدهد؟ خود امام‌زمانش هم نمی‌تواند بدهد. دلم می‌خواهد توجه کنید. اگر توجه نکنید، این حرف‌ها خیلی، به‌قول ما جا نمی‌افتد. چرا؟ خب، امام‌زمان چه‌چیز به تو بدهد؟ دنیا را به تو بدهد؟ آسمان به تو بدهد؟ زمین به تو بدهد؟ چه‌چیز به تو بدهد؟ این‌ها که قابل ندارد. اما خدا می‌گوید بیا، من خودم را به تو می‌دهم. تو اگر امر من را، مقصد من را قبول داری، من خودم را به تو می‌دهم. چه‌کسی می‌تواند بدهد؟ خدا می‌تواند بدهد. تو خیال می‌کنی ما یک اشعاری می‌خوانیم علی را تشویق می‌کنیم یا آقا چهار تا اشعار گفته، خیال کرده علی را تشویق کرده! نه! آن‌آقا حرف زده.  
  
حالا من یک‌چیز به شما بگویم، نگویید این حالا چیز می‌کند. خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عباس را، یک صمصام بود، رئیس شهربانی آن‌زمان بود. چادرها را هم می‌کشید. خدا لعنت کند پهلوی را، طوری جلوی روضه‌خوانها را گرفت [که کسی جرأت نمی‌کرد روضه بخواند]، این‌ها اول‌ها مردم یک‌قدری به‌قول ما بند و بیل [قید وبند] داشتند. این تکایا که درست شد، برای این‌بود که اگر زن‌ها یک عیبی دارند، بیایند در تکیه. حالا دیگر این عیبشان هم برطرف شده! می‌آیند در مسجد! برطرفش کردند، چیزی نیست که! حالا ایشان خیلی آدم چیزی بود، من هم یادم می‌آید، من آن‌زمان در خیابان آذر، هنوز پایین نرفته بودم، آن بالایش بودم و من یک دکان می‌رفتم. اما یک‌شب خوابش را دیدند. دیدند نور از این زبانش می‌زند بالا. آمدند پیش حاج‌شیخ‌عباس، حاج‌شیخ‌عباس یک تعبیر خوابی داشت. گفت: برای اشعاری است که برای امام‌حسین خوانده. تمام تکایا، اشعار صمصام را می‌خواندند. آقا ببین درست می‌گویم یا نه؟ گناه، بدی، همه این‌ها یک‌حرف است، عظمت امیرالمؤمنین یک‌حرف است. [خوابی که دیدند] برای آن اشعارهایی بود که می‌گفت. مبادا اشعار را خدای‌نخواسته چیز کنی، توجه می‌کنی؟ اما بهشت رفتن یک‌حرف است، اشعار یک‌حرفی است، اعتقاد یک‌حرفی است، ولایت اصلاً حرف نیست. ولایت تمام خلقت است. اشعار خوب است، خیلی خوب است. من خدا می‌داند والله این‌قدر گریه کردم. البته چشم من لنز تویش است! نمی‌دانم حالا ایشان عنایت کرد، حاج‌ابوالفضل عنایت کرد، چه‌کسی بود این دستمال را به‌من داد که من امشب این‌قدر گریه کردم، دعا به شما کردم، دعا به نسلتان کردم. این حرف‌ها هست، اما ببین من امشب چه می‌خواهم بگویم؟ حالا شما حسابش را کن، خدا توراتش را می‌گذارد کنار، انجیل را می‌گذارد کنار، زبور را می‌گذارد کنار، همه را می‌گذارد کنار، می‌گوید: اگر نیایید زیر بار پیغمبر، به ولایت کافر هستید. قربان خدا بروم، من چه بگویم آخر؟ تو چه هستی که کافر به خدا شوی؟ آخر تو چه هستی که کافر به خدا باشی؟ اصلاً خدا اعتنا به تو نمی‌کند، که کافر به او شوی. تو اصلاً اگر کافر به خدا شوی، خدا را جسم می‌دانی. خدا مگر جسم است که کافر به این شوی؟ تو کافر به امر می‌شوی، امر خدا علی‌بن‌ابوطالب است. کجایید اصلاً؟ کجا هست این‌ها؟ خدا مگر جسم است؟ تو کافر به چه می‌شوی؟ کافر به امر، کافر است. اهل‌تسنن کافر به امر شدند که می‌گوید: مرتد و کافرند. توجه کنید، من نمی‌خواهم ولایت را بالا و پایین کنم، من که وارد نیستم. من دارم چه می‌گویم؟ توجه کنید عزیز من، قربانتان بروم امشب. امشب باید بفهمی یعنی‌چه؟ اصلاً دین یعنی‌چه؟ ولایت یعنی‌چه؟ خدا یعنی‌چه؟ بعد گریه هم کن. ما توجه باید کنیم. من عقیده‌ام این‌است که بگویم این مناست، این زمزم است، این صفاست. می‌ترسم بگویم مبادا شما ناراحت شوید، کفر است. شش بیت شعر گفته، تو علی را منا می‌کنی؟ خاک می‌کنی؟ تو علی را مکه می‌کنی؟ سنگ می‌کنی؟ جگر من آتش می‌گیرد. مگر علی مصداق دارد؟ مگر علی مصداق دارد؟ مصداقش ذات پاک خداست؛ ولایت را کوچک می‌کنید. علی ذات‌الله است. چه‌کسی می‌تواند [درباره] ذات خدا این حرف‌ها را بزند؟ در تمام ایران من از ایشان [در بین مداحان] بهتر سراغ ندارم. یعنی مداح از این بهتر، پشت این [میکروفون] می‌گویم، سراغ ندارم. اما هنوز آن‌چیزی که من می‌خواهم، در دلم است، کسی توجه ندارد. این‌را من به شما بگویم، من گفتم چون‌که خودش را نفروخته، به پول نفروخته خودش را. ممتاز است، اما علی ممتازتر است. ممتاز است ایشان، اما علی ممتازتر است. هیچ مصداقی با علی نمی‌شود جور کرد، مگر ذات خدا. (صلوات) گفتم شخصیت شما معظم‌تر است. شخصیت شما از اشعار معظم‌تر است، گفته‌ام. (صلوات)
+
حالا من یک‌چیز به شما بگویم، نگویید این حالا چیز می‌کند. خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عباس را، یک صمصام بود، رئیس شهربانی آن‌زمان بود. چادرها را هم می‌کشید. خدا لعنت کند پهلوی را، طوری جلوی روضه‌خوانها را گرفت [که کسی جرأت نمی‌کرد روضه بخواند]، این‌ها اول‌ها مردم یک‌قدری به‌قول ما بند و بیل [قید وبند] داشتند. این تکایا که درست شد، برای این‌بود که اگر زن‌ها یک عیبی دارند، بیایند در تکیه. حالا دیگر این عیبشان هم برطرف شده! می‌آیند در مسجد! برطرفش کردند، چیزی نیست که! حالا ایشان خیلی آدم چیزی بود، من هم یادم می‌آید، من آن‌زمان در خیابان آذر، هنوز پایین نرفته بودم، آن بالایش بودم و من یک دکان می‌رفتم. اما یک‌شب خوابش را دیدند. دیدند نور از این زبانش می‌زند بالا. آمدند پیش حاج‌شیخ‌عباس، حاج‌شیخ‌عباس یک تعبیر خوابی داشت. گفت: برای اشعاری است که برای امام‌حسین خوانده. تمام تکایا، اشعار صمصام را می‌خواندند. آقا ببین درست می‌گویم یا نه؟ گناه، بدی، همه این‌ها یک‌حرف است، عظمت امیرالمؤمنین یک‌حرف است. [خوابی که دیدند] برای آن اشعارهایی بود که می‌گفت. مبادا اشعار را خدای‌نخواسته چیز کنی، توجه می‌کنی؟ اما بهشت رفتن یک‌حرف است، اشعار یک‌حرفی است، اعتقاد یک‌حرفی است، ولایت اصلاً حرف نیست. ولایت تمام خلقت است. اشعار خوب است، خیلی خوب است. من خدا می‌داند والله این‌قدر گریه کردم. البته چشم من لنز تویش است! نمی‌دانم حالا ایشان عنایت کرد، حاج‌ابوالفضل عنایت کرد، چه‌کسی بود این دستمال را به‌من داد که من امشب این‌قدر گریه کردم، دعا به شما کردم، دعا به نسلتان کردم. این حرف‌ها هست؛ اما ببین من امشب چه می‌خواهم بگویم؟ حالا شما حسابش را کن، خدا توراتش را می‌گذارد کنار، انجیل را می‌گذارد کنار، زبور را می‌گذارد کنار، همه را می‌گذارد کنار، می‌گوید: اگر نیایید زیر بار پیغمبر، به ولایت کافر هستید. قربان خدا بروم، من چه بگویم آخر؟ تو چه هستی که کافر به خدا شوی؟ آخر تو چه هستی که کافر به خدا باشی؟ اصلاً خدا اعتنا به تو نمی‌کند، که کافر به او شوی. تو اصلاً اگر کافر به خدا شوی، خدا را جسم می‌دانی. خدا مگر جسم است که کافر به این شوی؟ تو کافر به امر می‌شوی، امر خدا علی‌بن‌ابوطالب است. کجایید اصلاً؟ کجا هست این‌ها؟ خدا مگر جسم است؟ تو کافر به چه می‌شوی؟ کافر به امر، کافر است. اهل‌تسنن کافر به امر شدند که می‌گوید: مرتد و کافرند. توجه کنید، من نمی‌خواهم ولایت را بالا و پایین کنم، من که وارد نیستم. من دارم چه می‌گویم؟ توجه کنید عزیز من، قربانتان بروم امشب. امشب باید بفهمی یعنی‌چه؟ اصلاً دین یعنی‌چه؟ ولایت یعنی‌چه؟ خدا یعنی‌چه؟ بعد گریه هم کن. ما توجه باید کنیم. من عقیده‌ام این‌است که بگویم این مناست، این زمزم است، این صفاست. می‌ترسم بگویم مبادا شما ناراحت شوید، کفر است. شش بیت شعر گفته، تو علی را منا می‌کنی؟ خاک می‌کنی؟ تو علی را مکه می‌کنی؟ سنگ می‌کنی؟ جگر من آتش می‌گیرد. مگر علی مصداق دارد؟ مگر علی مصداق دارد؟ مصداقش ذات پاک خداست؛ ولایت را کوچک می‌کنید. علی ذات‌الله است. چه‌کسی می‌تواند [درباره] ذات خدا این حرف‌ها را بزند؟ در تمام ایران من از ایشان [در بین مداحان] بهتر سراغ ندارم. یعنی مداح از این بهتر، پشت این [میکروفون] می‌گویم، سراغ ندارم. اما هنوز آن‌چیزی که من می‌خواهم، در دلم است، کسی توجه ندارد. این‌را من به شما بگویم، من گفتم چون‌که خودش را نفروخته، به پول نفروخته خودش را. ممتاز است؛ اما علی ممتازتر است. ممتاز است ایشان؛ اما علی ممتازتر است. هیچ مصداقی با علی نمی‌شود جور کرد، مگر ذات خدا. (صلوات) گفتم شخصیت شما معظم‌تر است. شخصیت شما از اشعار معظم‌تر است، گفته‌ام. (صلوات)
  
 
حالا توجه بفرمایید، حالا قدر یعنی‌چه؟ آیا قدر بوده؟ آیا اهل‌تسنن دارند؟ احیاء می‌گیرند دیگر، خیلی هم با سوز و گداز می‌گیرند، خیلی هم انفاق دارند؛ اما توجه نکردند قدر یعنی‌چه؟ قدر یعنی قدردانی از ولایت. قدر یعنی ما قدردانی از ولایت کنیم. تمام آن‌ها که قومشان گناه می‌کردند، {{توضیح|نمی‌خواهم جوانان را تشویق به گناه کنم}}، قوم موسی، قوم عیسی، قوم تا حتی ابراهیم گناه می‌کردند، پابند می‌شدند و شهرشان زیر و رو می‌شد؛ اما شیعه اگر گناه کند، بخشیده می‌شود. چرا؟ چرا اگر گناه کند، بخشیده می‌شود؟ اصلاً به‌قدری این ولایت بزرگ است، گناه شیعه خیلی چیزی نیست. امام‌صادق می‌گوید: هفتصد یا هفتصد هزار تا، عددش را من الان نمی‌دانم، از آن‌ها، گناه‌کارها می‌دهیم، یک‌دانه گنه‌کار شیعه را نمی‌دهیم. یک‌دانه گنه‌کارهای شما را نمی‌دهد. توجه کنید قربانتان بروم، امشب، شب‌قدر است. توجه کنید خدا چه به شما داده؟ [ولایت] نداریم که مشابه درست می‌کنیم. نفهمیدیم که چه‌خبر است، عزیزان من، قربانتان بروم، فدایتان شوم؟
 
حالا توجه بفرمایید، حالا قدر یعنی‌چه؟ آیا قدر بوده؟ آیا اهل‌تسنن دارند؟ احیاء می‌گیرند دیگر، خیلی هم با سوز و گداز می‌گیرند، خیلی هم انفاق دارند؛ اما توجه نکردند قدر یعنی‌چه؟ قدر یعنی قدردانی از ولایت. قدر یعنی ما قدردانی از ولایت کنیم. تمام آن‌ها که قومشان گناه می‌کردند، {{توضیح|نمی‌خواهم جوانان را تشویق به گناه کنم}}، قوم موسی، قوم عیسی، قوم تا حتی ابراهیم گناه می‌کردند، پابند می‌شدند و شهرشان زیر و رو می‌شد؛ اما شیعه اگر گناه کند، بخشیده می‌شود. چرا؟ چرا اگر گناه کند، بخشیده می‌شود؟ اصلاً به‌قدری این ولایت بزرگ است، گناه شیعه خیلی چیزی نیست. امام‌صادق می‌گوید: هفتصد یا هفتصد هزار تا، عددش را من الان نمی‌دانم، از آن‌ها، گناه‌کارها می‌دهیم، یک‌دانه گنه‌کار شیعه را نمی‌دهیم. یک‌دانه گنه‌کارهای شما را نمی‌دهد. توجه کنید قربانتان بروم، امشب، شب‌قدر است. توجه کنید خدا چه به شما داده؟ [ولایت] نداریم که مشابه درست می‌کنیم. نفهمیدیم که چه‌خبر است، عزیزان من، قربانتان بروم، فدایتان شوم؟

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۲:۱۶

بسم الله الرحمن الرحیم
شب‌قدر 84
کد: 10282
پخش صوت: پخش
دانلود صوت: دانلود
پی‌دی‌اف: دریافت
تاریخ سخنرانی: 1384-08-02
تاریخ قمری (مناسبت): ایام قدر (21 رمضان)

اعوذ بالله من الشیطان العین الرجیم

العبد المؤید الرسول‌المکرم ابوالقاسم محمد

السلام علیک یا اباعبدلله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته، السلام علی‌الحسین و علی‌ابن الحسین و اولاد الحسین و اهل‌بیت‌الحسین و رحمة‌الله و برکاته

به‌قدری ولایت عظمت دارد، والله، به تمام ائمه‌طاهرین قسم، به‌غیر از خدا هیچ‌کس نمی‌فهمد ولایت یعنی‌چه؟ چون‌که ما باید مصداق بیاوریم. باز من هنوز [دست] از حرفم برنداشتم [که] شما شکرانه‌تان کم است. یک شخصی بود اصلاً نه با معاویه بود، نه با امیرالمؤمنین. الحمدلله شما همه‌تان، شیری که مادرتان به شما داده، یا علی گفته، پستان در دهانتان گذاشته. اما این آدم وقتی امیرالمؤمنین در جنگ‌هایی، جاهایی پیروز می‌شد، خوشحال می‌شد. خدا این‌را آورده در بهشت. گفت: چرا؟ چون خوشحال می‌شد که علی در این جنگ پیروز شده. خودش هم اهل جنگ و این‌ها نبود. حالا آیا شما شکرانه‌تان کم نیست که امیرالمؤمنین، علی (علیه‌السلام) را امام اول می‌دانید، جانشین پیغمبر می‌دانید؟ مانند آتش خال‌ریزه [آتش زیر خاکستر] اگر جشن پسرتان است، دخترتان است، می‌سوزید. آن سوختن، والله، خاموش کردن آتش جهنم است. آن سوختن والله، غضب خدا را خاموش می‌کند. آن سوختن، خدا پاداش به شما می‌دهد. آن سوختن، پیغمبر عطا به شما می‌کند. آن سوختن، زهرا عطا به شما می‌کند. آن سوختن، جبرئیل امین تعظیم به شما می‌کند. آن سوختن، تمام اشیاء تشکر از شما می‌کند. آن سوختن، زمین و آسمان از شما تشکر می‌کند، تمام خلقت از شما تشکر می‌کند. چرا؟ [چون] دلت از برای زهرای‌عزیز، از برای امیرالمؤمنین، از آن مصیبت‌هایی که در ظاهر به این‌ها رسیده‌است، ناراحت است (صلوات).

امشب روی سخنم با آقایانی است که یک عمری پای منبرها رفتند. جوانان‌عزیز که مثل گل‌هایی می‌مانند که تازه شکفته‌اند. این درخت و گل‌گونه‌ها را ببین چه‌جور است؟ اولش که گل می‌کند، غنچه است، بعد یواش‌یواش این شکفته می‌شود و این غنچه ظاهر می‌شود. این جوانان‌عزیز همه اینجوری‌اند. اما من فدای همه‌شان شوم که دارند امر بزرگترها را متابعت می‌کنند، امر آن‌ها که ولایت دارند. جوانان‌عزیز قدرتشان را شکستند. امیدوارم که از قدرت‌الله یعنی از قدرت خودش که قدرت خدا علی است، به شما جوانان بدهد. امشب شب ضربت‌خوردن علی بود و ایشان شما را به فیض کامل رسانده. من توان ندارم که آن‌جوری صحبت کنم؛ اما من اصل مطلب را می‌خواهم به شما بگویم که شما اگر علی گفتی، با این عقیده باید علی بگویی. ما علی را با شعر و با منقبت ایشان، اندازه‌ای درک کردیم. اما اشعار، ذوق به ما می‌دهد؛ یعنی ما هم مثل همان ذوقی می‌شویم، خوشمان می‌آید. خدا از آتش نجاتت می‌دهد. ما به آتش‌نجات‌دادن نباید سر و کار داشته‌باشیم که حالا بگوییم از آتش نجات پیدا کنیم. من کار به آتش ندارم، می‌خواهد بسوزاند، می‌خواهد نسوزاند. به تمام آیات قرآن قسم، اگر خدا من را ببرد جهنم، یا در فردوسش من را راه بدهد، [می‌گویم: خدایا،] تو من را خلق کردی، خدایا من تو را یک‌طور می‌خواهم. من تو را نمی‌خواهم که من را ببری بهشت یا فردوس. اما دلم هم نمی‌خواهد من را آن‌جا ببری. به خدا گفتم: خدایا اگر گناهان من را عفو نمی‌کنی، اول عفو کن. حالا دلت می‌خواهد عفو نکنی، یک جهنمی برای من درست‌کن که دشمنان علی در آن نباشد. می‌خواهی بسوزانی، بسوزان. اما آن سوختن است که ما پیش دشمنان علی باشیم. کجایید رفقای‌عزیز؟ ما آن‌جا نباشیم. چرا این‌قدر من این جوان‌ها را می‌خواهم؟ چرا این‌قدر شما را می‌خواهم؟ می‌بینم دوست‌علی هستید.

حال خودم را از بین نبرم. حالا این غدیر کی بوده؟ از کجا این غدیر شده؟ این‌قدر از کجا شده؟ غدیر را که فهمیدید از زمان رسول‌الله شده. این شب‌قدر از کجا شده؟ یکی به‌من بگوید ببینم. اصلاً قدر یعنی‌چه؟ قدر یعنی قدردانی کنید. امم سابقه، این‌ها تورات داشتند، زبور داشتند، انجیل داشتند. حالا زبور برای همان زمان بوده، تورات برای همان زمان بوده. یعنی مردم آن‌زمان اگر به تورات که دست پیغمبرشان بود، عمل می‌کردند، بهشت می‌رفتند. توجه می‌کنید یا نه؟ اگر هم گناه می‌کردند، مثل قوم‌لوط، مثل قوم عاد، مثل قوم نوح، این‌ها همه عذاب می‌شدند. یعنی آن تورات کتاب آسمانی است، ما قبول داریم. تورات و زبور و این‌ها را قبول داریم. اما حالا شما ببین قرآن چقدر عظمت دارد، کلام خداست. حالا تمام این‌ها باید بیایند، تسلیم نبی شوند؛ «ان‌الله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما» (صلوات). اگر [تسلیم] نشوند، با زبورشان، با توراتشان، با انجیلشان کافرند. کافر به چه هستند؟ کافر به نبی هستند. اما اهل‌تسنن، هم کافر به نبی هستند، هم کافر به ولی هستند. این‌ها بدترند. نه نبی را قبول دارند، نه ولی را قبول دارند. چرا؟ امر نبی، علی است. امر خدا علی است. اصلاً امری نیست در این خلقت به‌غیر از ولایت. من در جای دیگر هم گفتم، هیچ‌کس نمی‌تواند جزای ولایت را بدهد به‌غیر خدا. چه بدهد؟ خود امام‌زمانش هم نمی‌تواند بدهد. دلم می‌خواهد توجه کنید. اگر توجه نکنید، این حرف‌ها خیلی، به‌قول ما جا نمی‌افتد. چرا؟ خب، امام‌زمان چه‌چیز به تو بدهد؟ دنیا را به تو بدهد؟ آسمان به تو بدهد؟ زمین به تو بدهد؟ چه‌چیز به تو بدهد؟ این‌ها که قابل ندارد. اما خدا می‌گوید بیا، من خودم را به تو می‌دهم. تو اگر امر من را، مقصد من را قبول داری، من خودم را به تو می‌دهم. چه‌کسی می‌تواند بدهد؟ خدا می‌تواند بدهد. تو خیال می‌کنی ما یک اشعاری می‌خوانیم علی را تشویق می‌کنیم یا آقا چهار تا اشعار گفته، خیال کرده علی را تشویق کرده! نه! آن‌آقا حرف زده.

حالا من یک‌چیز به شما بگویم، نگویید این حالا چیز می‌کند. خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عباس را، یک صمصام بود، رئیس شهربانی آن‌زمان بود. چادرها را هم می‌کشید. خدا لعنت کند پهلوی را، طوری جلوی روضه‌خوانها را گرفت [که کسی جرأت نمی‌کرد روضه بخواند]، این‌ها اول‌ها مردم یک‌قدری به‌قول ما بند و بیل [قید وبند] داشتند. این تکایا که درست شد، برای این‌بود که اگر زن‌ها یک عیبی دارند، بیایند در تکیه. حالا دیگر این عیبشان هم برطرف شده! می‌آیند در مسجد! برطرفش کردند، چیزی نیست که! حالا ایشان خیلی آدم چیزی بود، من هم یادم می‌آید، من آن‌زمان در خیابان آذر، هنوز پایین نرفته بودم، آن بالایش بودم و من یک دکان می‌رفتم. اما یک‌شب خوابش را دیدند. دیدند نور از این زبانش می‌زند بالا. آمدند پیش حاج‌شیخ‌عباس، حاج‌شیخ‌عباس یک تعبیر خوابی داشت. گفت: برای اشعاری است که برای امام‌حسین خوانده. تمام تکایا، اشعار صمصام را می‌خواندند. آقا ببین درست می‌گویم یا نه؟ گناه، بدی، همه این‌ها یک‌حرف است، عظمت امیرالمؤمنین یک‌حرف است. [خوابی که دیدند] برای آن اشعارهایی بود که می‌گفت. مبادا اشعار را خدای‌نخواسته چیز کنی، توجه می‌کنی؟ اما بهشت رفتن یک‌حرف است، اشعار یک‌حرفی است، اعتقاد یک‌حرفی است، ولایت اصلاً حرف نیست. ولایت تمام خلقت است. اشعار خوب است، خیلی خوب است. من خدا می‌داند والله این‌قدر گریه کردم. البته چشم من لنز تویش است! نمی‌دانم حالا ایشان عنایت کرد، حاج‌ابوالفضل عنایت کرد، چه‌کسی بود این دستمال را به‌من داد که من امشب این‌قدر گریه کردم، دعا به شما کردم، دعا به نسلتان کردم. این حرف‌ها هست؛ اما ببین من امشب چه می‌خواهم بگویم؟ حالا شما حسابش را کن، خدا توراتش را می‌گذارد کنار، انجیل را می‌گذارد کنار، زبور را می‌گذارد کنار، همه را می‌گذارد کنار، می‌گوید: اگر نیایید زیر بار پیغمبر، به ولایت کافر هستید. قربان خدا بروم، من چه بگویم آخر؟ تو چه هستی که کافر به خدا شوی؟ آخر تو چه هستی که کافر به خدا باشی؟ اصلاً خدا اعتنا به تو نمی‌کند، که کافر به او شوی. تو اصلاً اگر کافر به خدا شوی، خدا را جسم می‌دانی. خدا مگر جسم است که کافر به این شوی؟ تو کافر به امر می‌شوی، امر خدا علی‌بن‌ابوطالب است. کجایید اصلاً؟ کجا هست این‌ها؟ خدا مگر جسم است؟ تو کافر به چه می‌شوی؟ کافر به امر، کافر است. اهل‌تسنن کافر به امر شدند که می‌گوید: مرتد و کافرند. توجه کنید، من نمی‌خواهم ولایت را بالا و پایین کنم، من که وارد نیستم. من دارم چه می‌گویم؟ توجه کنید عزیز من، قربانتان بروم امشب. امشب باید بفهمی یعنی‌چه؟ اصلاً دین یعنی‌چه؟ ولایت یعنی‌چه؟ خدا یعنی‌چه؟ بعد گریه هم کن. ما توجه باید کنیم. من عقیده‌ام این‌است که بگویم این مناست، این زمزم است، این صفاست. می‌ترسم بگویم مبادا شما ناراحت شوید، کفر است. شش بیت شعر گفته، تو علی را منا می‌کنی؟ خاک می‌کنی؟ تو علی را مکه می‌کنی؟ سنگ می‌کنی؟ جگر من آتش می‌گیرد. مگر علی مصداق دارد؟ مگر علی مصداق دارد؟ مصداقش ذات پاک خداست؛ ولایت را کوچک می‌کنید. علی ذات‌الله است. چه‌کسی می‌تواند [درباره] ذات خدا این حرف‌ها را بزند؟ در تمام ایران من از ایشان [در بین مداحان] بهتر سراغ ندارم. یعنی مداح از این بهتر، پشت این [میکروفون] می‌گویم، سراغ ندارم. اما هنوز آن‌چیزی که من می‌خواهم، در دلم است، کسی توجه ندارد. این‌را من به شما بگویم، من گفتم چون‌که خودش را نفروخته، به پول نفروخته خودش را. ممتاز است؛ اما علی ممتازتر است. ممتاز است ایشان؛ اما علی ممتازتر است. هیچ مصداقی با علی نمی‌شود جور کرد، مگر ذات خدا. (صلوات) گفتم شخصیت شما معظم‌تر است. شخصیت شما از اشعار معظم‌تر است، گفته‌ام. (صلوات)

حالا توجه بفرمایید، حالا قدر یعنی‌چه؟ آیا قدر بوده؟ آیا اهل‌تسنن دارند؟ احیاء می‌گیرند دیگر، خیلی هم با سوز و گداز می‌گیرند، خیلی هم انفاق دارند؛ اما توجه نکردند قدر یعنی‌چه؟ قدر یعنی قدردانی از ولایت. قدر یعنی ما قدردانی از ولایت کنیم. تمام آن‌ها که قومشان گناه می‌کردند، (نمی‌خواهم جوانان را تشویق به گناه کنم) ، قوم موسی، قوم عیسی، قوم تا حتی ابراهیم گناه می‌کردند، پابند می‌شدند و شهرشان زیر و رو می‌شد؛ اما شیعه اگر گناه کند، بخشیده می‌شود. چرا؟ چرا اگر گناه کند، بخشیده می‌شود؟ اصلاً به‌قدری این ولایت بزرگ است، گناه شیعه خیلی چیزی نیست. امام‌صادق می‌گوید: هفتصد یا هفتصد هزار تا، عددش را من الان نمی‌دانم، از آن‌ها، گناه‌کارها می‌دهیم، یک‌دانه گنه‌کار شیعه را نمی‌دهیم. یک‌دانه گنه‌کارهای شما را نمی‌دهد. توجه کنید قربانتان بروم، امشب، شب‌قدر است. توجه کنید خدا چه به شما داده؟ [ولایت] نداریم که مشابه درست می‌کنیم. نفهمیدیم که چه‌خبر است، عزیزان من، قربانتان بروم، فدایتان شوم؟

مگر علی (علیه‌السلام) در جنگ صفین جسارت به‌قرآن کرد؟ چرا توجه ندارید؟ گفت: این‌ها کاغذ و قلم است. آیا جسارت کرد؟ علی، خودش حقیقت قرآن است. دوست‌عزیز خودم گفتم، گفت: «أنا قرآن‌الناطق»، منم قرآن‌ناطق. حالا اگر «ان‌الله و ملائکته یصلون علی النبی» نازل‌شده، یعنی تمام خلقت باید بیاید رسول‌الله را اطاعت کند. برای چه رسول‌الله را اطاعت کند؟ یک‌قدری توجه کنید. حالا بیست و دو سال که این عبادت‌ها را کرده، والله بالله اگر رسول‌الله بگوید الله‌اکبر، یک خلقت می‌گوید الله‌اکبر. من با روایت و حدیث حرف می‌زنم. مگر نمی‌گوید اطاعت کنید نبی من را؟ اگر بگوید الله‌اکبر، تمام خلقت می‌گوید الله‌اکبر. اگر بگوید الحمدلله، تمام خلقت پیغمبر را اطاعت می‌کنند، الحمدلله می‌گوید. اما بیست و دو سال گفت، حالا می‌گوید این‌را معرفی کن. یک‌ذره کندی کنی، می‌گوید کاری نکرده‌ای. علی یعنی این. توجه می‌کنید یا نه؟ تکرار نکنم، علی یعنی این. حالا که این‌کار را کرده، حالا [می‌گوید:] «الیوم اکملت لکم دینکم». دین یعنی‌چه؟ اصلاً دین یعنی‌چه؟ ما اغلبمان دینمان، تزلزلی است. ما اغلبمان این‌جا مثل گربه‌ای که خف گرفته، خف گرفته، یکی یک امری به ما کند، بگوییم خب. این‌چه مسلمانی است؟ این‌چه شیعه‌گی است؟ تو شیره هم نیستی. مگر بشر باید امر کسی را اطاعت کند؟ به تو گفته امر پیغمبر، به او هم گفته، امر امیرالمؤمنین. کجایی ای بشر؟ چه داریم ما می‌گوییم؟ تو معطلی. تو می‌دانی و دینت را به پول می‌فروشی. تو می‌دانی و شرافت را به پول می‌فروشی. آن‌کس که به تو می‌گوید این‌کار را کن، این‌نیست. یک‌چیزهایی از خودش می‌گوید، خب تو هم می‌فروشی. مگر عمروعاص نفروخت؟ تو عمروعاصی! چند تا اشعار گفته، حالا امام‌حسن گفت: می‌فروشی؟ گفت: آره. خرید از او. تو اگر این کنی، می‌فروشی. می‌فهمی فروختی یا نه؟ شیعه باید احتیاج به خلق نداشته‌باشد، این‌را همیشه به شما بگویم. یعنی شیعه احتیاج به خلق نباید داشته‌باشد، خلق را موثر نداند، هر مقامی می‌خواهد باشد، به‌غیر دوازده‌امام چهارده‌معصوم. (صلوات)

این خلقت را می‌بینی؟ تمام این خلقت، از عرشش را بگیر، فرشش را بگیر، زمینش را بگیر، آسمانش را بگیر، بهشتش را بگیر، فردوسش را بگیر، آنچه که خدا دارد، الف است. آنچه که خدا دارد الف است. اصل نقطه است، نقطه‌اش علی است. نقطه‌اش امیرالمؤمنین است. اگر اینجور شدی ولایت داری. اگرنه ولایتت یا عاریه است، یا تزلزلی است. من خودم، پشت این دستگاه می‌گویم، من خودم همین ساختم. اصلاً من خلق را نمی‌بینم. یک‌جوری می‌بینم، زمین را می‌بینم، آسمان را می‌بینم، لوحش را می‌بینم، قلمش را می‌بینم، آسمانش را می‌بینم، عرشش را می‌بینم، همه را می‌بینم با چشم ولایت، می‌بینم همه محتاجند، همه محتاجند. همه محتاج ولایتند. توجه می‌کنید من چه می‌گویم؟ اگر اینجوری باشی، طرف محتاج نمی‌روی قربانت بروم، عزیز من. شخص محتاج است، او محتاج است. تو طرف کسی باید بروی که محتاج نباشد. کسی‌که محتاج نیست، علی‌بن‌ابوطالب و این دوازده‌امام چهارده معصومند. (صلوات)

آن‌ها ذات خدا را پرستش می‌کنند. ما باید ائمه را پرستش کنیم. آن‌ها به امر خدا هستند، ما هم باید به امر ائمه باشیم. تو باید پرچم امر دستت باشد، بی‌خود هم این‌چیزها را نگو. تو امشب مثلاً چه عبادتی می‌کنی، امشب شب‌قدر است؟ یک‌خرده اینطوری اینطوری می‌کنی و من هم یک‌خرده نیش باز می‌کنم. کاری نمی‌کنی که! این به‌درد نمی‌خورد، به چه دردی می‌خورد؟ این به چه دردی می‌خورد آخر؟ صادرات تو باید علی باشد، اصلاً صادرات نباید داشته‌باشی. این درست‌است، به عقیده من. هیچ صادرات [نباید] داشته‌باشی. تو کجا هستی، عزیز من؟ ولایت یعنی این. دو چیز در تمام خلقت مطلق است؛ اول خداست، بعد ولایت. گفتم، من دارم می‌بینم، تمام خلقت محتاجند. محتاج چه‌کسی هستند؟ محتاج ولایتند. حالا خدا هیچ‌چیز را نمی‌خرد. فقط ولایت‌خر است، ولایت می‌خواهد، نه اعمال تو را، نه عبادت تو را. پس باید چه‌کنی؟ توجه به ولایت داشته‌باشی. توجه داشته‌باشی عزیز من. ما باید در محضر خدا باشیم، در امر ولایت. این درست‌است. قربانتان بروم، فدایتان شوم، عزیز من، ما به کار کسی کاری نداریم. الان یکی می‌آید دعوتت می‌کند یک‌جا، ببین تو دعوت داری، دعوت این‌را نپذیر. خدا دعوتت کرده، «ادعونی»، بیا این‌جا. امام‌حسین هم گفته: «هل من ناصر». تو چند جا دعوت داری؟ کجا دعوت می‌روی؟ کجا می‌روی در مجلس‌ها و بعضی جاها؟ کجا می‌روی تو؟ یک‌ماه روزه گرفتی، آخر چه‌کار می‌کنی تو؟ رفقا، به داد من برسید. من کوچکتر از این حرف‌ها هستم، جسارت کردم به‌خصوص در مقابل آقایان سال‌مند، ایشان، همه‌تان آقایید.

اما ببین قربانتان بروم، امشب چه‌چیز بخواهیم؟ امشب چه شبی است؟ چه بخواهیم؟ چه بگویم؟ مگر علی مرده؟ والله، اگر امام‌حسن گریه می‌کند، زینب گریه می‌کند، به عقیده من گریه می‌کند. در اجزایم این‌است، گریه برای مردم می‌کند. می‌گویند: چرا این‌ها لیاقت نداشتند، پدرمان را خدا از این‌ها گرفت؟ روایتش را می‌خواهید؟ آمد پیش پیغمبر، یا رسول‌الله من که دیگر خسته شدم، زهرا را زدند. گفت: نفرین کن. گفت: خدا من را از این‌ها بگیر، مثل خودشان بهشان بده. معاویه را بهشان داد. حالا من درست می‌گویم یا نمی‌گویم؟ این مگر نیامده جلوی جنازه‌اش را گرفته؟ چه‌کسی می‌تواند علی را بکشد؟ جسارت به علیین کردند؛ یعنی بدن امام، علیین است، جسارت به علیین شد، نه که جسارت به نور خدا شد. چه‌کسی می‌تواند نور خدا را بکشد؟ نه بابا نیامده جلویش! نه نگرفته جلوی جنازه‌اش را! این چیست؟ آن چیست؟ اما به تو گفته چه؟ گفته محزون باش. ببین به تو گفتم، ته دلت مثل آتش خال‌ریزه بسوزد. برای چه بسوزد؟ برای جسارتی که به علی شد. آن‌وقت شما مثل امام‌زمانی. آقاجان برای چه‌کسی گریه می‌کنی؟ برای جدت؟ اگر جدم هم بود گریه می‌کرد. برای آقا ابوالفضل؟ اگر او هم بود گریه می‌کرد. برای جسارتی که به عمه‌ام شد. ما باید گریه کنیم، برای جسارتی که به این‌ها شده. جسارتی که به قدس امیرالمؤمنین شده. جسارتی که به زینب شده. ما برای جسارت باید گریه کنیم. نه برای اسیری عمه‌اش، نه برای این‌که این‌ها را کوچک بدانیم. خودش دارد [ابن‌ملجم را بیدار می‌کند] مرتیکه، یک لگد به او زد. دمر نخوابید، دمر خوابیدن خوب نیست. باید قفا بخوابید. آن‌ها قفا می‌خوابیدند، تو به پهلو بخواب. دید دمر خوابیده، یک نوک پا به این زد. گفت: می‌خواهی بگویم چه‌چیز زیر عبایت است؟ پاشو، دست از این‌کار بردار. نه که علی مرگش را می‌داند، مرگ تمام خلقت را می‌داند. توجه می‌کنید من چه می‌گویم یا نه؟ من خودم می‌فهمم چه می‌گویم یا نه؟ اگر من نمی‌فهمم، حالی‌ام کنید. چرا می‌گوید: «فزت و رب الکعبه»؟ من رستگار شدم. من در احیاهای دیگر هم گفتم، علی مگر رستگار نبود؟ خیلی‌ها می‌گویند: مگر علی رستگار نبود؟ علی مقصدش هدایت بود. خدا لعنت کند عمر و ابابکر را که نگذاشتند. حالا وقتی این ندا آمد، خدا می‌خواهد بیامرزد. خدا می‌خواهد جهنمی‌ها را نجات دهد. نه که ما را نجات بدهد، این‌ها که در جهنم‌اند را [می‌خواهد] نجات بدهد. حالا گفت: «تهدمت والله ارکان الهدی»، ارکان خدا شکست. ارکان یعنی یک‌چیزی است که تمام این خلقت، عظمتش به ارکان است. ارکان خدا شکست. این ندا را خدا مخصوص داد به اهل‌جهنم. رقت کردند، تمام این‌ها آمرزیده شدند. حالا امیرالمؤمنین می‌گوید: «فزت و رب الکعبه»، من رستگار شدم. یعنی آمدم مردم را هدایت کنم، این دو نفر نگذاشتند، الان هدایت شدند. این اشخاصی هم که از اول ماه‌رمضان این‌همه می‌بخشد و شب آخر به‌قدر همه ماه می‌بخشد، نمی‌خواهم طولانی‌اش کنم، خسته شدید شما، اشخاصی هستند که گناه کردند، نه با ولایت خوب بودند، نه بد بودند. این‌ها را خدا، گناهشان را می‌سوزاند. متوجه‌ای دارم می‌گویم چه؟ حالا تمام این‌ها را خدا نجات می‌دهد، چون‌که رقت کردند، برای امیرالمؤمنین. پس آنچه که گناه در خلقت می‌شود، به‌واسطه امیرالمؤمنین، علی (علیه‌السلام) آمرزیده می‌شود. (صلوات)

امشب ان‌شاءالله شب‌قدر است. قربانتان بروم، هر کدامتان یک گوشه‌ای بروید، یک بیتوته‌ای کنید. حالا بچه‌ها خواب می‌روند، [تو بیتوته] کن، یا بچه‌ها بیدارند. یک اتاق جداگانه داشته‌باش. من همیشه به رفقایم می‌گویم، خانه بسازید، یک اتاق هم بسازید که بتواند بروید [آن‌جا بیتوته کنید]. بعضی رفقا ساختند، نشان من دادند. دلم می‌خواهد جوانان اگر عمارتی ساختید، یک اتاق بسازید، یک‌وقت از زن و بچه بروید کنار. این نماز شب که این‌قدر ثواب دارد، چون از زن و بچه می‌روی کنار، می‌گویی خدا. امشب برو آن‌جا. اول چیزی که می‌خواهی بگو:

خدایا ما را بیامرز.

از سر گناه کوچک و بزرگ ما در گذر.

حالا که [شب‌قدر] شده، خودت گفتی شب‌قدر است، شب آمرزش است. یا امام‌زمان این نامه اعمال ما می‌رسد [به دستت] یک قلم عفو بکش رویش.

بعد، یا امام‌زمان ما را یاور خودت قرار بده.

یا امام‌زمان قربانت شوم، فدایت شوم ما پناه به تو آوردیم، ما را پناه بده.

یا امام‌زمان قربانت بروم، نسل ما نسلی باشد که یا علی بگوید. من به قربان این مداح بروم، همه‌اش راجع‌به نسل هم صحبت می‌کند.

خدایا نسل ما را ولایی قرار بده.

خدایا این شیطان می‌خواهد خدشه به ولایت ما بزند، از ما دور کن. امام‌سجّاد فرمود: خدایا دین ما طعمه شیطان نشود. در صورتی‌که امام‌سجّاد خودش دین است، دارد یاد تو می‌دهد.

خدایا ما را کفایت کن، دستمان جلوی نامردها دراز نباشد.

خدایا تو را به‌حق امام‌زمان تتمه عمر ما را در راه خودت قرار بده.

خدایا، یا امام‌زمان، آقاجان، تو اجازه می‌دهی ما با تو حرف بزنیم. اجازه بده، ما همیشه بیاییم در خانه‌ات با تو حرف بزنیم. آن سه چیز هم که گفتم، اول ولایت است، بعد عدالت، بعد سخاوت، امیدوارم این‌ها را هم به ما بدهد.

امیدوارم هر خانه‌ای مریض است، خدا لباس عافیت بپوشاند.

امیدوارم خدای تبارک و تعالی، به باطن امام‌زمان، یک نظری کند. من یک‌دفعه یک مثالی زدم، چند تا جوجه بود، تا گربه می‌آمد، جیغ می‌کشید، این‌ها می‌آمدند لای بال مادرشان. یا امام‌زمان ما را در پناه خودت حفظ‌کن. من به شما بگویم، بی‌رودربایستی به شما بگویم، کسی ولایت دارد که صادراتش ولایت باشد. یعنی این‌که از او صادر می‌شود، ولایت باشد. یا ذکر باشد، یا یا علی باشد، یا یا حسین باشد، یا نجات مردم باشد، یا سخاوت باشد، یا شجاعت باشد. اصلاً کالبد بشر، ببین این میوه دارد، تولید دارد، تولید تو باید یا علی باشد. (صلوات)

خدایا عاقبتمان را به‌خیر کن.

خدایا ما را بیامرز.

خدایا ما را از خواب غفلت بیدار کن.

خدایا ما از آن‌ها باشیم قدردانی از ولایت کنیم.

من همیشه از خدا خواستم خدایا به‌من حمایت از ولایت بده.

خدایا به همه ما حمایت از ولایت بده.

خدایا ما از آن‌ها باشیم که امر ولایت را اطاعت کنیم.

خدایا این یا علی، یا علی را از ما نگیر. تا دم مرگ علی‌علی بگوییم و بمیریم.

جانمان را نثار ولایت کنیم. نه جانمان را نثار لهو و لعب کنیم.

دوباره تکرار می‌کنم، امشب از خدا بخواهید جانمان را فدای ولایت کنیم. فدای ولایت این‌نیست که در خیابان‌ها بریزیم، فدای ولایت یعنی فدای امر امیرالمؤمنین کنیم، امر خدا کنیم. این فدا کردن است (صلوات)

یا علی
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه