رمضان 85؛ ارتباط با ولایت: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
جز (جایگزینی متن - ' کوس ' به ' کورس ')
سطر ۸۰: سطر ۸۰:
 
خدایا! تو را به حقّ امام‌زمان، این‌ها را کفایت کن!
 
خدایا! تو را به حقّ امام‌زمان، این‌ها را کفایت کن!
  
من این [را] دوباره تکرار می‌کنم، الآن ببین بعضی‌ها چقدر عاطفه ندارند، می‌روند مَهرشان را اجرا می‌گذارند، می‌آیند چه‌کار می‌کنند؟ آن‌وقت [پول را] می‌گیرند، می‌روند [در] بانک می‌گذارند، نزول می‌خورند. این [زن] خانه‌دار نیست. عزیز من! من امشب یک اشاره‌ای می‌کنم، چاره ندارم بکنم. من کاری به کار کسی ندارم، قربان‌تان بروم، یک حرف‌هایی دارید می‌زنید. امروز گناه این‌که می‌گوید [آخرالزّمان] شرالأزمنه، گناه قبح ندارد. امروز مردم همه‌اش در پول پیدا کردن هستند. {{دقیقه|40}} توی این‌است که عزّت پیدا کنند مثل مردم بشوند، نمی‌آیند مثل حضرت‌زینب {{علیها}} بشود خانم، یا مثل زهرا {{علیه}}، همیشه توی مُد هستند. این‌که من گفتم: عزیز من! قربان‌تان بروم، دوباره تکرار می‌کنم، امشب شب این حرف‌ها نیست؛ اما من می‌گویم که می‌داند، حضرت فرمود: آخرالزّمان از زمان جاهلیّت بدتر است. چرا؟ او قتل نفس می‌کرد، تو این دخترت را یا پسرت را روانه می‌کنی، قتل نفس‌ها می‌کند. خودت می‌کنی، تو خودت خانمت را روانه کردی، حالا افسر بشود، به‌سر تو مسلّط بشود. [بگوید:] آقا! نگه‌دار! آقا! برو! آقا! برو! بله! چه‌کسی کرد؟ تو کردی.  
+
من این [را] دوباره تکرار می‌کنم، الآن ببین بعضی‌ها چقدر عاطفه ندارند، می‌روند مَهرشان را اجرا می‌گذارند، می‌آیند چه‌کار می‌کنند؟ آن‌وقت [پول را] می‌گیرند، می‌روند [در] بانک می‌گذارند، نزول می‌خورند. این [زن] خانه‌دار نیست. عزیز من! من امشب یک اشاره‌ای می‌کنم، چاره ندارم بکنم. من کاری به کار کسی ندارم، قربان‌تان بروم، یک حرف‌هایی دارید می‌زنید. امروز گناه این‌که می‌گوید [آخرالزّمان] شرالأزمنه، {{ارجاع به روایت|آخرالزمان شر الازمنه}} گناه قبح ندارد. امروز مردم همه‌اش در پول پیدا کردن هستند. {{دقیقه|40}} توی این‌است که عزّت پیدا کنند مثل مردم بشوند، نمی‌آیند مثل حضرت‌زینب {{علیها}} بشود خانم، یا مثل زهرا {{علیه}}، همیشه توی مُد هستند. این‌که من گفتم: عزیز من! قربان‌تان بروم، دوباره تکرار می‌کنم، امشب شب این حرف‌ها نیست؛ اما من می‌گویم که می‌داند، حضرت فرمود: آخرالزّمان از زمان جاهلیّت بدتر است. چرا؟ او قتل نفس می‌کرد، تو این دخترت را یا پسرت را روانه می‌کنی، قتل نفس‌ها می‌کند. خودت می‌کنی، تو خودت خانمت را روانه کردی، حالا افسر بشود، به‌سر تو مسلّط بشود. [بگوید:] آقا! نگه‌دار! آقا! برو! آقا! برو! بله! چه‌کسی کرد؟ تو کردی.  
  
 
حالا اگر بخواهی یک اشاراتی بکنم وا رسوایی، این‌است که می‌گویم {{درباره متقی|نمی‌توانم حرفم را بزنم. مثل استخوانی که در گلویم گیر کرده، به‌دینم! در گلویم گیر کرده. علی‌جان! حالا من می‌فهمم تو چه‌ات است؟ بعد از هشتاد سال یک‌قدری حالا من می‌فهمم تو چه‌ات است که می‌گفتی مثل این‌که استخوان در گلویم است یا تیر در چشمم است؟ من توی نجّاری تیغ در چشمم [رفته]، خاک رفته، می‌فهمم، [آدم] تمام ابعادش به‌هم می‌خورد. به حضرت‌عباس تمام ابعادت به‌هم می‌خورد، نمی‌توانم حرفم را بزنم. چه‌کار کنم؟}} می‌فهمم تو داری می‌روی آن‌جا، آخر این کیست؟ چرا روانه‌اش کردی که افسر بشود؟ از آمریکا آمده؟ از انگلیس آمده؟ یا تو روانه‌اش کردی؟ حالا می‌خواهی بگویی، مگر می‌شود بگویی؟! من حرفم قربان‌تان بروم، به حضرت‌عباس! عمومی است، من دلسوز شما هستم. همین‌جور که نوکر شما هستم، دلسوز شما هم هستم. من می‌دانم دارد کجا می‌رود؟ تو نمی‌بینی کجا دارد می‌رود؟ تو افتخار می‌کنی زن من این‌جوری است، خانم من این‌جوری است. اما افتخار نمی‌کنی که پیغمبر {{صلی}} می‌گوید هر کسی حاضر شد نگاه به زنش بکنند، دیوث است؟ چرا ما حرف‌های پیغمبر {{صلی}} و امیرالمؤمنین {{علیه}} را فراموش کردیم؟ مگر قرآن فراموشی دارد؟ مگر امر پیغمبر {{صلی}} فراموشی دارد؟ مگر حرف امیرالمؤمنین {{علیه}} فراموشی دارد؟  
 
حالا اگر بخواهی یک اشاراتی بکنم وا رسوایی، این‌است که می‌گویم {{درباره متقی|نمی‌توانم حرفم را بزنم. مثل استخوانی که در گلویم گیر کرده، به‌دینم! در گلویم گیر کرده. علی‌جان! حالا من می‌فهمم تو چه‌ات است؟ بعد از هشتاد سال یک‌قدری حالا من می‌فهمم تو چه‌ات است که می‌گفتی مثل این‌که استخوان در گلویم است یا تیر در چشمم است؟ من توی نجّاری تیغ در چشمم [رفته]، خاک رفته، می‌فهمم، [آدم] تمام ابعادش به‌هم می‌خورد. به حضرت‌عباس تمام ابعادت به‌هم می‌خورد، نمی‌توانم حرفم را بزنم. چه‌کار کنم؟}} می‌فهمم تو داری می‌روی آن‌جا، آخر این کیست؟ چرا روانه‌اش کردی که افسر بشود؟ از آمریکا آمده؟ از انگلیس آمده؟ یا تو روانه‌اش کردی؟ حالا می‌خواهی بگویی، مگر می‌شود بگویی؟! من حرفم قربان‌تان بروم، به حضرت‌عباس! عمومی است، من دلسوز شما هستم. همین‌جور که نوکر شما هستم، دلسوز شما هم هستم. من می‌دانم دارد کجا می‌رود؟ تو نمی‌بینی کجا دارد می‌رود؟ تو افتخار می‌کنی زن من این‌جوری است، خانم من این‌جوری است. اما افتخار نمی‌کنی که پیغمبر {{صلی}} می‌گوید هر کسی حاضر شد نگاه به زنش بکنند، دیوث است؟ چرا ما حرف‌های پیغمبر {{صلی}} و امیرالمؤمنین {{علیه}} را فراموش کردیم؟ مگر قرآن فراموشی دارد؟ مگر امر پیغمبر {{صلی}} فراموشی دارد؟ مگر حرف امیرالمؤمنین {{علیه}} فراموشی دارد؟  

نسخهٔ ‏۲۵ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۱۳

بسم الله الرحمن الرحیم
رمضان 85؛ ارتباط با ولایت
کد: 10303
پخش صوت: پخش
دانلود صوت: دانلود
پی‌دی‌اف: دریافت
تاریخ سخنرانی: 1385-07-20
تاریخ قمری (مناسبت): ایام قدر (19 رمضان)

أعوذ بالله من الشّیطان اللّعین الرُجیم

العبد المؤیّد الرّسول المکرّم أبوالقاسم محمّد

السلام علیک یا أباعبدالله، السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته

راست‌راستی که ما از فرمایشات ایشان، خیلی مستفیض شدیم. ما باید از مدّاح‌های اهل‌بیت تشکّر کنیم؛ یعنی مدّاح اهل‌بیت باشند، نه مدّاح خلق. اگر مدّاح خلق باشند، ارتباط‌شان قطع است، هر چه می‌خواهند بگویند، بگویند؛ چون‌که مدّاحی که ارتباط نداشته‌باشد، [از ولایت] قطع است، او به سلیقه خودش و ذوق خودش حرف می‌زند. ما یک‌روایت داریم [که] شیطان آن‌ها را یاری می‌کند. روایت داریم، خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند! می‌گفت اهل‌تسنّن، اشک‌شان پشت چشم‌شان است، فوری می‌ریزد؛ اما یک شیعه این‌قدر باید این‌طرف و آن‌طرف بزند، تا یک لکّه‌اشک بریزد. چرا؟ او اشک ریختنش و نریختنش فایده‌ای ندارد، این‌جا پشت پلکش است، تا می‌گویی چه؟ اشک می‌ریزد؛ اما شیعه نه! چون‌که اگر شیعه یک لکّه‌اشک مالِ امام‌حسین (علیه‌السلام) بریزد، گناه ثقلین داشته‌باشد، آمرزیده می‌شود. آن اشک خیلی ارزش دارد، اما [اشک] اهل‌تسنّن ارزش ندارد.

اگر مدّاحی هر چه که شعر بگوید، آن شعرهایش شعر است. الآن با خطیب توانا صحبت کردم، گفتم: درست‌است فلانی این‌ها را گفته، اما یک ارتباط با کس دیگری دارد. اگر آن ارتباط قطع شود، خوش به حالش! اما تا زمانی‌که آن ارتباط هست، این‌ها خیلی ارزش ندارد. ممکن‌است حالا یک‌چیزی به آن‌ها بدهند؛ اما خوش به حال آن کسی‌که ارتباطش فقط با امام‌حسین (علیه‌السلام) باشد. بعضی از مدّاح‌ها، این‌ها مشاور درست می‌کنند، من حرفم را می‌زنم.

عزیزان من! شما باید ارتباط داشته‌باشید! [از] ارتباط، دو هفته حرف می‌زنیم، چند هفته دیگر هم، من باید راجع‌به ارتباط صحبت کنم. اگر ارتباط داشته‌باشی، دیگر ارتباط با خلق نداری. اگر ارتباط داشته‌باشی، خلق را مؤثّر نمی‌دانی. اگر ارتباط داشته‌باشی، یک‌دانه «لا إله إلّا الله» [بگویی]، چرا می‌گوید رستگار می‌شوی؟ «لا إله إلّا الله» یعنی هیچ مؤثّری مؤثّر نیست. مدّاحان عزیز خیلی قشنگ شعر گفته‌اند، گفتم یاری‌شان می‌کند؛ اما باید ارتباط با خلق نداشته‌باشند. خوش به حال آن‌که ارتباط [با خلق] ندارد، ممکن‌است کسی باشد که ارتباط نداشته‌باشد. شما اگر [می‌خواهید] ارتباط داشته‌باشید، قربان‌تان بروم، با امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه)، با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) ارتباط داشته‌باشید! والله! من دارم می‌بینم، نه [این‌که] نبینم و بگویم. ارتباط مثل این‌است که [می‌گوییم] خدا یگانه است، ولایت یگانه است؛ یعنی هیچ مؤثّری مؤثّر نیست، مگر خدا، مگر امر خدا. امر خدا مؤثّر است، آن‌هم امر خدا، علی‌بن‌ابوطالب (علیه‌السلام) است. (صلوات بفرستید.)

عزیز من! تو باید امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را [واحد بدانی]؛ همین‌که خدا واحد است، ولایت واحد است. چه‌کسی هست که در تمام خلقت واحد باشد؟ [بقیّه] کورس واحدیّت می‌زنند. مگر نیست که این دو نفر ارتباط‌شان را با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) قطع کردند، اهل‌آتش شدند. آن‌ها نماز می‌خوانند و روزه می‌گیرند و حجّ می‌روند و اووه چنان قرآن را [احترام می‌کنند که شخصی قرآن را] زمین گذاشت، گفت «لعن علی أبوک». اما قرآن را مُرکّبش را می‌بینند، کاغذش را می‌بینند؛ امرش را نمی‌بینند، امر قرآن، علی‌بن‌ابوطالب (علیه‌السلام) است. صلوات بفرستید.

عزیز من! شیعه آنچه را که می‌بیند، شیعه باید ببیند. رفقای‌عزیز تشریف آوردند، گفتم: تمام مردم، تمام خلقت، تا حتّی انبیاء سِیر دارند، باید از سِیر دربیایند. کسی‌که سِیر ندارد، این دوازده‌امام، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) اند؛ چون‌که خودشان سِیر هستند، یعنی این‌ها باید قبولی تمام سِیرها را بدهند. چه‌کسی هست که مانند ولایت [باشد]؟ عزیز من! چرا دنبال خلق می‌روی؟ چرا کسی را مؤثّر می‌دانی؟ عزیز من! قربانت بروم، باید حرف بشنوی و عمل کنی!

ارتباط خیلی مهمّ است. اگر من بخواهم شب‌ها از ارتباط صحبت کنم، یک‌گوشه ارتباط را گفته‌ام. اما اصل ارتباط این‌است که تو باید ارتباط با امام‌زمانت داشته‌باشی. باز اگر ارتباط با امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) داری، جان من! همین‌طور نگو [که] من می‌خواهم امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را ببینم. هفده‌سال، شانزده‌سال، امام‌زمان [خودشان] را دیدند، ارتباط نداشتند، هیکل‌شان آن‌جا حاضر بود. خدا نکند هیکل تو توی عتبات حاضر باشد، توی مکّه و منا حاضر باشد، [اما] ارتباط نداشته‌باشی. عزیز من! کجایی؟ دلت را به یک مکّه و عمره خوش نکن! [به یک] زیارت امام‌حسین (علیه‌السلام) خوش نکن! ارتباط باید داشته‌باشی، ارتباط، ارتباط. (صلوات بفرستید.)

اگر تو ارتباط داشته‌باشی، دستت به آن حبل‌المتین است. اگر تو دستت به آن حبل‌المتین باشد، دست تو دیگر به پیچ تلویزیون و رادیو و این آشغال‌کاری‌ها نمی‌رود. تو دستت قطع است، هر که می‌خواهد باشد، تو دستت قطع است. ارتباط یعنی دستت به آن ریسمان حبل‌المتین است. حبل‌المتین علی‌بن‌ابوطالب (علیه‌السلام) است، حبل‌المتین امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است. کجاییم ما؟ من از دست خوب‌ها ناراحتم، نه [از] دست بدها. خوب‌ها یک‌چیز بدی را برای خودشان خوب کردند، آن احکامی که علمای سابق داشتند، آن‌ها که داشتند، آن‌ها را همین‌جور هیچ کردند. تو چنان باید ارتباط داشته‌باشی، [انگار] با هیچ‌چیزی ارتباط نداری. حالا هم هستند [کسانی‌که ارتباط دارند] والله! هم توی مردها، هم توی خانم‌ها. خانم‌ها حساب‌سال دارند، این‌ها مریم هستند، این‌ها خدیجه‌اند. هم دنیایشان [و] هم آخرت‌شان درست‌است؛ به امرند، رویشان را می‌گیرند، جوراب کلفت می‌پوشند، دکور نیستند. مردانی هم هستند که مثل سلمان هستند، [الآن هم] هستند، چرا نیستند؟ اصلاً اگر تو ارتباط داشته‌باشی، ارتباط به وحی داری، ارتباط به عرش داری، ارتباط با آسمان داری. به تمام آیات قرآن! کسی هست داشته‌باشد. چرا ارتباط نداری؟ چرا ارتباطت را قطع می‌کنی؟ عزیز من! چرا شیطان تو را گول می‌زند؟ باید اگر تو بخواهی هدایت کامل بشوی، تماشایی نباشی؛ یک‌دفعه دیگر هم گفته‌ام. تماشا پدر ما را درآورده، چرا تماشایی هستی؟ چرا تماشایی [هستی]؟

عزیز من! مدّاح اهل‌بیت، خیلی شعرهای تکان‌دهنده گفت. اما من دارم می‌گویم عصاره این حرف‌ها چیست؟ عصاره این حرف‌ها ارتباط است. تو چرا ارتباط داری؟ یک مثال عوامانه بزنم؛ اما عمیق است، چرا می‌گوید که زن، شوهرش را باید داشته‌باشد؟ اگر با کسی آمیزش داشته‌باشد، این‌را باید خلاصه رَجْمَش کرد، یا سنگ‌سارش کرد. چرا؟ [چون] ارتباط به‌غیر شوهرش با یکی‌دیگر دارد. جگر من خون‌است، شما به‌قدر یک زن و شوهر، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را قبول ندارید، امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را به‌قدر یک زن قبول ندارید. همین‌طور ارتباط، ارتباط می‌روی با این و آن [پیدا] می‌کنی. چرا توجّه نداری؟ سنگ‌سارت باید کرد [که] ارتباطت را قطع می‌کنی و [سنگ‌سارت] می‌کند. تو خیال کردی [که] خدا از ما دست برداشته؟

من یک مثالی برای شما بزنم، این ماهی‌ها آمدند به پیغمبر آن زمان‌شان گفتند: ای حبیب خدا! ای پیغمبر خدا! تا کِی ما لای آب‌ها باشیم؟ آخر ما می‌خواهیم بیرون بیاییم، یک نقشی پیدا کنیم. این خورشیدی که می‌زند، سیب‌ها را قرمز می‌کند، این‌ها را چیز [می‌کند]، ما هم یک نقشی به‌هم بزنیم. [پیغمبر] آمد با این ماهی‌گیرها قرارداد گذاشت که شما جمعه [ماهی نگیرید]! این‌ها مثلاً آزاد باشند، یا شنبه آزاد باشند؛ اما این‌ها تا خبر شدند، ندا به تمام ماهی‌ها رسید، رو [ی آب] آمدند. [گفت:] شما مثلاً یکشنبه ماهی بگیرید! این‌ها آمدند خُدعه کردند، یک چاله‌هایی کَندند، این زبان‌بسته‌ها [ماهی‌ها] در چاله آمدند، درِ این چاله را گذاشتند. فردا همه‌شان خوک شدند، چرا؟ [چون] خُدعه کردند. بیا عزیز من! خدعه با ولایت نکن! بیا خدعه با امام‌زمانت نکن! بیا خدعه با قرآن نکن! حرف‌ها درست‌است، بالای این‌ها [حیوان شدند]. حیوان‌ها ارزش دارند یا انسان‌ها؟ تمام انسان‌ها خوک شدند، عَنتر شدند، تو هم همین هستی.

حالا پیغمبر اکرم چقدر آمد التماس کرد، گفت: [خدایا!] امّت من را این‌جوری نکن! من باطنم همان‌است. توجّه کن! ارتباطت را قطع نکن! این‌ها ارتباط‌شان را با امر او قطع کردند، تو با امر پیغمبر خدا داری ارتباطت را قطع می‌کنی. تو خیال کردی انسان هستی؟ ببین به‌توسط این‌ها، [آدم‌ها حیوان شدند]، ببین ارزش این‌ها [چقدر است]. پس خدا امریّه همیشه صادر می‌کند. حالا [پیغمبر] گفت [که] این‌جوری نشود، گفت [در] قیامت [هم نشود]. [خدا] گفت: یا محمّد! [در قیامت می‌شود]، به‌قول من جلویش را بگیر! به تمام آیات قرآن! حاج‌شیخ‌عباس می‌گفت: کسی است می‌آید آن‌جا، هفت‌رنگ است. یک‌قسمتش خوک است، یک‌قسمتش سگ است، یک‌قسمتش نمی‌دانم مار است، یک‌قسمتش نمی‌دانم روباه است. هر صفتی داری در قیامت به تو جمع می‌شود. تو خیال کردی هر کاری می‌خواهی بکنی، خدا آزاد تو را خلق کرده؟ چرا توجّه نداریم؟ توجّه داشته‌باش! عزیز من! قربانت بروم.

حالا وقتی‌که امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) هم می‌آید، همان‌است؛ به پیشانی تو [مُهر] می‌زند منافق، مؤمن. امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) گردن چه‌کسی را می‌زند؟ وقتی امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) نگاه می‌کند، [می‌بیند، مُهر منافق] می‌زند. درود خدا به روح حاج‌شیخ‌عباس تهرانی، می‌فرمود در آخرالزّمان که وقتی می‌شود، آقا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌آید، مُهر می‌زند مؤمن، منافق. قسم می‌خورد، می‌گوید مُهر زننده علی‌بن‌ابوطالب (علیه‌السلام) است. (صلوات بفرستید.) مگر چه‌کسی می‌گوید علی (علیه‌السلام) غریب بوده؟ این حرف‌ها چیست [که] بعضی مدّاح‌ها یا روضه‌خوان‌ها می‌زنند؟ علی (علیه‌السلام) کجا غریب است؟ زینب (علیهاالسلام) کجا غریب است؟ یک خلقت به امرش است، نفس‌ها که [جاندار] دارد می‌کشد، به امرش است. غریب تویی، مگر نیست؟ [مردم] این حرف‌ها را کشش [ندارند]. نه، من می‌گویم که، گفتم به تمام آیات قرآن! من جلد قرآن را به شما می‌گویم. به تمام آیات قرآن! عرض بشود خدمت شما، من از ولایت، آن لباس علیین‌شان را می‌گویم. من نمی‌توانم ولایت را بگویم، در آن نوار هم گفته‌ام، تکراری است، می‌خواهم در این نوار بماند.

حالا آمده می‌گوید که، قنبر درِ خانه امّ‌السلمه آمده، می‌گوید: علی (علیه‌السلام) کجاست؟ می‌گوید: علی (علیه‌السلام) [به] آسمان رفت، [قنبر] می‌رود می‌بیند امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) یک [جای دیگر هم] هست. مگر یک‌دانه علی (علیه‌السلام) است؟ علی (علیه‌السلام)، علی‌ها را خلق می‌کند، که تمام کرات این‌ها احتیاج دارند، این‌ها چیز بشود، این‌ها [امورشان] اصلاح بشود. مگر علی (علیه‌السلام) یک علی است؟ صدها، هزاران علی است. اما [همه این‌ها] یک‌دانه علی است، آن‌هم علی‌بن‌ابوطالب (علیه‌السلام) است، وصیّ رسول‌الله، باید امرش را اطاعت کنید! اما علی (علیه‌السلام)، علی‌ها خلق می‌کند. مگر در جنگ صفّین نبود که معاویه، (من بی‌روایت حرف نزنم) مگر در جنگ صفّین نبود که معاویه تدارک دید؟ گفت: قالِ علی را باید بکَنید! این‌ها خیلی‌کم بودند. حالا پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دید خیلی این‌ها زیاد در ظاهر شدند، [گفت:] خدایا! کمکم کن! [خدا گفت:] ای محمّدجان! جبرئیل امین را می‌خواهی روانه کنم یا علی (علیه‌السلام) را؟ گفت: علی (علیه‌السلام) را روانه کن! علی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در آن جنگ گویا نبود، یک‌دفعه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آمد. تمام لشکر فرار کرد، بروید در این کتاب بخوانید! حالا معاویه به عمروعاص گفت: آخر مرتیکه [مردک]! چرا همه فرار کردید؟ گفت قسم به خدا! هر کدام ما، یک علی با ذوالفقار پشت‌سر ما بود، ما از ترس علی فرار می‌کردیم. تو داری چه می‌گویی؟ چه‌کسی را گذاشتی؟ دنبال چه‌کسی می‌روی؟ ارتباطت قطع است، بیا ارتباط به‌هم بزن! حالا [امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)] آمد، [گفت:] امّ‌السلمه! چرا به قنبر گفتی؟ قنبر کشش ندارد. غلام امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است، کشش ندارد. کشش ولایت، ارتباط است. وقتی ارتباط داری، دستت به آن حبل‌المتین است، آن‌چه که کشش است، به تو می‌دهد. اما اصل ارتباط است، بیا عزیز من! ارتباطت را قطع نکن! ما داریم چه می‌گوییم؟ (یک صلوات بفرستید.)

حالا عزیز من! قربانت بروم، فدایت بشوم، الآن ممکن‌است [که] تو ارتباطتت را با شهوت [برقرار می‌کنی]، طرف آن می‌روی، ارتباطت قطع است. نگاه به زن مردم کنی، ارتباطت قطع است. خلاصه نگاه به آن‌جا بکنی که خدا راضی نیست، ارتباطت قطع است، حالا هرچه هست. تا زمانی ارتباط داری که نگاه [به] آن‌جا بکنی که خدا گفته. تکلیفت را معلوم‌کرده، می‌گوید به‌صورت مؤمن یا به‌قرآن یا به خانه‌خدا نگاه کن! چرا به‌قرآن نگاه کنی؟ چه فرقی می‌کند؟ چون‌که بدانی این قرآن سفارش، (گفتم الآن) سفارش امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است. ما اصلاً چیزی نداریم در خلقت که سفارش امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را نکند. تمام کوه و دشت و بیابان می‌گویند: «لا إله إلّا الله»، ماهی‌های دریا [می‌گویند:] «لا إله إلّا الله»، آهوهای صحرا [می‌گویند:] «لا إله إلّا الله»، تمام مُلک و ملکوت می‌گویند: «لا إله إلّا الله»، یعنی خدا یگانه [است]. خدا می‌گوید: علی ولیّ‌الله، علی (علیه‌السلام) ولیّ من است، علی (علیه‌السلام) امر من است، علی (علیه‌السلام) هستی من است، علی (علیه‌السلام) مشکل‌گشاست. تمام خلقت به‌واسطه علی (علیه‌السلام) است، تمام این‌ها سفارش علی (علیه‌السلام) است، کجا می‌روی؟ چرا می‌روی؟ عزیزم! چرا خودت را جدا می‌کنی؟

پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، پیغمبر رحمت است؛ اما ما نداریم وقتی پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را هم زهر دادند، [گفته‌باشد ارکان خدا شکست]. این ابن‌ملجم وقتی‌که پیشش رفتند، گفت علی (علیه‌السلام) خوب نمی‌شود، من چندین‌درهم زهر به این شمشیرم زدم. چرا؟ مدّاح‌ها! علماء! ادبا! رفقا! کجا داریم؟! هیچ‌کجا نگفت [ارکان خدا شکست]. [اما وقتی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) ضربت خورد، گفت] «قُتِل امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)»، ارکان خدا شکست. یعنی تمام خلقت، ارکانش علی‌بن‌ابوطالب (علیه‌السلام) است. تمام بی‌ارکان هستند. حالا چه شد؟ حالا خدا این ندا را [به همه] رساند. مثل این‌که امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) وقتی‌که می‌آید، «جاء الحق، زهق الباطل»[۱] می‌گوید، [ندایش] به تمام دنیا، به تمام کون و مکان می‌رسد. تمام این‌ها می‌گویند لبّیک! ملائکه‌ها می‌گویند لبّیک! انس می‌گوید لبّیک! جنّ می‌گوید لبّیک! درخت می‌گوید لبّیک! زمین می‌گوید لبّیک! دیوار می‌گوید لبّیک! مگر امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) این‌جوری است؟ همه می‌گویند لبّیک!

حالا «قُتِل امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)» این ندا به جهنّم رسید. وقتی به جهنّم رسید، این‌ها رقّت کردند. من با چند تا از علماء یک‌بحثی راجع‌به این قسمت داشتم، بالأخره آن‌ها بخواهی، نخواهی، [بحث] خیلی طول کشید، تا [این‌که] قبول کردند. گفتم: عزیز من! کسی‌که ولایت دارد که جهنّم نمی‌رود، خدا یهودی را [که محبّت علی (علیه‌السلام) دارد، به جهنّم] نمی‌برد، پس این‌ها چه کسانی هستند در جهنّم که این‌ها را نجات می‌دهد؟ این‌ها کسانی هستند [که] گنه‌کارند، مُغرض نیستند. مُغرض در جهنّم ابدی است، مثل عمر و ابابکر و مثل این‌ها؛ این‌ها مُغرضند، این‌ها بدعت‌گذارند. اما یک عدّه‌ای هستند مثل من گنه‌کارند، آن گناه باعث شده [که آن‌ها را جهنّم] می‌برد. اما یک‌کلام دارد، من این‌را هم اشاره کنم، حالا که در جهنّم رفتند، می‌گویند: خدایا! ما [گناه‌کار بودیم، جهنّمی شدیم]. من گفته‌ام، گفتم: خدایا! اگر من را در جهنّم ببری، با عدلت [با من] رفتار کردی. [اگر] من جهنّمی‌ام، با عدلت رفتار کردی؛ اما تو را به حقّ علی! قسمت می‌دهم، با رحمت، با ما رفتار کن. حالا این‌ها هم همان‌است، خیلی رضایتی دارند، می‌گویند [که] شما با عدلت با ما رفتار کردی، ما را در جهنّم آوردی؛ اما یک عدّه‌ای هستند پیش این‌ها هستند، می‌گویند: خدایا! این چیست پیش ما؟ فهمیدی؟ می‌گوید این‌را ببر! این بوی گندش از جهنّم برای ما بالاتر است.

کجا ملامتت می‌کند تکان می‌خوری؟ این پیرو همان‌است. آن‌وقت خدا چیز می‌کند که آن‌ها را بالأخره از این برطرف می‌کند. حالا این‌ها وقتی‌که [ندای جبرئیل را] شنیدند، این‌ها رقّت کردند؛ حالا که رقّت کردند، دیگر خدا این‌ها را نمی‌گذارد در جهنّم بسوزند؛ چون‌که رقّت با چه‌کسی کردند؟ با مقصدش کردند، مقصدش را یک‌قدری دوست داشتند. این‌که می‌گوید [در ماه‌رمضان] هر شبی، چند میلیارد، میلیارد، این‌ها از جهنّم خلاص می‌شوند، این‌ها این‌جور آدم‌ها هستند. توجّه فرمودید من چه می‌گویم؟ آن یهودی را که در جهنّم نمی‌برد [چون‌که] محبّت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دارد. این‌ها هم مُغرض نیستند، یعنی‌چه؟ ناصبی‌ها سه جورند، یک عدّه‌شان ابدی [در جهنّم] هستند: آن‌هایی که بد به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌گویند؛ اگرنه یک ناصبی است [که] امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را قبول ندارد، اما مُغرض هم نیست. متوجّهید دارم چه می‌گویم؟ مُغرض نیست. خدا مُغرض را [در] آن‌جا ابدی می‌کند. این دو نفر و [آن‌ها که] دنبال‌شان [می‌روند] مُغرضند، بدعت‌گذار مُغرض است.

حالا تمام این‌ها نجات پیدا کردند، آن‌وقت حالا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) چه می‌گوید؟ می‌گوید: به پروردگار کعبه رستگار شدم. علی (علیه‌السلام)، علی (علیه‌السلام)، که این‌نیست؛ پرده‌ای جلویش نیست که. [یک] مؤمن جهنّم را می‌بیند. اصلاً ولایت سوزاندنی نیست، این‌ها که [جهنّم] می‌روند (ببین دارم چه می‌گویم؟) این‌ها ولایت ندارند، گنه‌کارند، دوباره تکرار می‌کنم. به تمام آیات قرآن! من آن‌جا بودم، جهنّم آن‌جا بود؛ اصلاً هُرمش من را اذیّت نمی‌کرد، اصلاً نمی‌کرد، اصلاً من تماشا می‌کردم. اگر تو این‌جا جلوی چشمت را بگیری، نمی‌دانم به ماهواره و این‌ها نگاه نکنی، آن‌جا چشم تو آن‌جوری می‌شود. چشم من به جایی نگاه نکرده که، [به آن‌جا که] خدا گفته نگاه کرده. حالا هم همین‌است عزیز من! تو خیال کردی خدا شوهر ننه من است؟ من را ملاحظه کرده؟ «إنّ أکرمکم عندالله أتقاکم»[۲]، هر [کسی] که تقوایش بیشتر است، در نزد خدا این [شخص] عزیزتر است؛ پس من به شما [بگویم] اصلاً شیعه آتش خاموش‌کن است. مگر من به شما نگفتم که من توی جهنّم پریدم، به‌دینم! تمام جهنّم خاموش شد، به‌ایمانم! خاموش شد. چرا؟ اصلاً آتش شرمش می‌شود به ولایت کار داشته‌باشد. ولایت در اختیار آتش است یا آتش در اختیار ولایت؟ خب، یکی بگوید، بگو ببینم. آتش در اختیار ولایت است، خب بارک‌الله! او در اختیار توست؛ اما چه‌کار کنی؟ گناه نکرده‌باشی.

امشب شب‌قدر است، [به] خود امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌گویند از این ادباء و وُکلاء و همه این‌ها سراغ گرفتیم، چه روزی خوب است؟ می‌گویند: شب‌جمعه. [می‌پرسیم:] در ماه [چه روزی خوب است؟ می‌گویند:] اوّل‌ماه. [همینطور] در سال؟ [می‌گویند:] شب‌قدر. [امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)] می‌گوید: روزی که گناه نکنی، چرا؟ خب، تو شب‌قدر گناه کردی، چطور است؟ تو جزء گناه‌کارهایی، تو جزء جهنّمی‌هایی، خب گناه نکن! الآن امشب إن‌شاءالله، امید خدا، باید که یک‌قدری خلاصه بیدار باشید! امام‌صادق (علیه‌السلام) هم دستور فرموده؛ یا این‌که خدمت شما عرض بشود، شما زیارت‌عاشورا بخوان! اگر زیارت‌عاشورا بخوانی، یک لکّه‌اشک بریزی، خدا از سر گناهان‌تان می‌گذرد، اگر گناه انس و جنّ کرده‌باشی. امشب زیارت امام‌حسین خیلی عظمت دارد، چرا؟ چرا؟ چرا؟ [چون خدا] می‌گوید: «یا ثارالله و ابن‌ثاره»، ای خون من! ای خون خدا! کجایی آخر؟ من تعجبّم که [چطور] آدم لذّت به غیرِ عزّت می‌برد؟ شما هنوز بعضی‌ها تویتان هست، می‌بینم، آره!

إن‌شاءالله امیدوارم مثل یک کپه‌ای که می‌زند، دانه‌ای که به شما می‌زند، یک‌قدری این حرف‌ها رویش دارو باشد، آن دانه‌ها از توی شما خوب بشود. چه‌کنم؟ توی سرم بزنم؟ چه‌کارتان کنم دیگر؟ هنوز وابست هستید. تو نباید وابست به گناه باشی، تو نباید وابست به دروغ باشی، دروغ‌گو مشرک است. تو نباید وابست به این لهو و لعب باشی، من خیلی شماها را می‌خواهم. خدایا! شاهدی، من به‌غیر ولایت شماها را می‌خواهم، این‌قدر شماها را دوست دارم. این‌جور دارم می‌سوزم و می‌گویم. بس است دیگر، آرام باش! مگر گناه، زناست؟ گناه این‌است که نافرمانی خدا را بکنی، هرچه نافرمانی بکنی، گناه است. آن گناه یک‌چیزی است، این‌که گناه است دیگر. نافرمانی نکن! خب فرمان ببر! عزیز من، قربانت بروم، همیشه ارتباطت را قطع نکن!

مگر آن‌نیست که [قضیه] حمّام مَنجاب؟ ببین ارتباطش این‌جوری است، با آن‌زن است. حالا زنی بود که کاری به آب داشت، به این صاحب‌خانه گفت. [صاحب‌خانه] گفت: یک حمّام منجاب است آن‌جا. یک‌جوانی بود، کسی بود، آن‌جا خانه‌اش را نشانش داد. رفت [داخل در را بست]. همان‌جا ایشان [آن‌زن] گویا به آقا ابوالفضل (علیه‌السلام) متوسّل شد. گفت: ای مرد! من گرسنه‌ام است، برو چیز بِستان [بخر]. [آن‌مرد] رفت چیزی بستاند [بخرد، آن‌زن] فرار کرد. بعد [از] بیست‌سال، سی‌سال، ده‌سال که می‌خواهد بمیرد، می‌گوید: خانم! حمّام منجاب این‌جاست [و] می‌میرد. این ارتباط با آن [زن] دارد. آخر ارتباط یعنی این، چرا ارتباط با این‌چیزها داری؟ خدا ایشان [حاج‌شیخ‌عباس] را رحمت کند! می‌گفت: همان موقع‌ها برایت مجسّم می‌کند. بی‌حیاگری نیست این [حرف] را بگویم، من حرف ایشان را می‌زنم، می‌گفت: دوتا سرهنگ، این‌ها بودند، در آن‌زمان از دنیا رفته‌بودند. گفت: آمدند این‌جا، گفتم شاید آن اعتقاد بالأخره به کار غیرمشروع داشته، رفتند دیدند همان‌است. این همان‌موقع حاضر می‌شود، آن‌زن، آن چیز حاضر می‌شود، با همان آن‌موقع می‌میرد. این ارتباطش با آن‌است، ارتباطش با گناه است، ارتباطش با آن‌است؛ با همان ارتباط می‌میرد. بترسیم از آن روزها، این‌نیست که عزیز من! قربان‌تان بروم.

بیایید ارتباط‌تان را با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) محکم کنید! ارتباط‌تان را با امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) [محکم] بکنید! مبادا ما فردای‌قیامت پیش درخت‌ها، پیش کوه‌ها، پیش حیوان‌ها، پیش گرگ‌ها، پیش سگ‌ها ما شرمنده باشیم؛ این‌ها امر را اطاعت می‌کنند. اگر بدانی سگ چه ذکری می‌گوید؟ اگر بدانی خروس چه ذکری می‌گوید؟ تمام این‌ها در ارتباطند. تمام این‌ها ارتباط را مراعات می‌کنند، فقط بشر [نمی‌کند]. بترسید از روزی که این‌قدر شرمنده باشیم. این‌قدر سربلند نباش! این‌قدر در گناه سرکش نباش! خدا پدرت را درمی‌آورد. «حرامُ‌ها عقاب، حلالُ‌ها حساب». چیست [که] می‌گوید؟ «فمن یعمل مثقال ذرّةٍ خیراً یره و من یعمل مثقال ذرّةٍ شراً یره»[۳]. امروز قربان‌تان بروم، پس بنا شد که إن‌شاءالله، امیدوارم ارتباط‌تان را با ائمه (علیهم‌السلام) زیاد کنید! فرمایشات ایشان خیلی درست‌است، اما اصل ارتباط است. اگر شما ارتباط داشته‌باشید، دست‌تان به آن [ریسمان] حبل‌المتین است. همین‌جور که دستت است، همین‌جور هم إن‌شاءالله امید خدا با همین از دنیا می‌رویم؛ آن‌وقت ما وصل به آن‌هاییم، وقتی وصل به او شدی، آتش تو را کارت ندارد، اصلاً آتش چیست؟!

این سه‌روز که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) [بعد از ضربت‌خوردنش] در ظاهر [در دنیا] بود، یک‌روز ابن‌ملجم را آن‌جا آورد، گفت: مرادی! یادت است که تو زندان بودی، نجاتت دادم؟ در جنگ موته می‌خواستند تو را بکشند، نگذاشتم. این‌جا آمدی [و] گفتی خرجی ندارم، به تو دادم، مَرکب به تو دادم. گفت: علی‌جان! همه این‌کارها را کردی، این خباثتی که توی من است، برداشته نمی‌شود. توجّه کنید مردمی که خبیثند؛ به‌خصوص بدعت‌گذار یا آن‌ها که دنبال بدعت‌گذارند، آن‌ها [را] دنبال‌شان نروید، آن‌ها هرکاری بکنید، خبیثند. یعنی دین‌شان، ولایت‌شان، خباثت‌شان است. گفت [کارهای تو خباثت من را] برطرف نکرد. من حرفش را قبول دارم. امیدوارم که ما جوری باشیم که، خدای تبارک و تعالی یک‌جوری بکند که ما خباثت نه [این] که در ما باشد و ظاهرمان مسلمان و باطن‌مان کافر باشد.

حالا امیرالمؤمنین علی «علیه‌السلام»، [ضربت خورد]. این‌ها سه [نفر بودند]، خوارج ببین عبادت می‌کردند. الآن هم می‌گوید آخرالزّمان مردم مثل صدرِ زمان می‌شوند، عبادتی می‌شوند، اطاعتی نمی‌شوند. اطاعت؛ یعنی امر ولایت را اطاعت کنی؛ [اما] عبادتی می‌شوی. آخرالزّمان مثل همان‌جاست. آدم آخر از علی (علیه‌السلام) بهتر هست؟ نه که ما تعریف امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) [را] کنیم، خدا گفته، قرآن گفته، توحید گفته که شخصیّت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) ممتاز است به تمام خلقت. حالا همین علی (علیه‌السلام) را در خانه گذاشتند، هفتاد هزار نفر طرف عمر و ابابکر رفتند. تعجّب نکن اگر یکی آن‌طرف رفته. حالا می‌گوید آخرالزّمان هم همین‌جور است. همه می‌روند، آره دیگر، نمی‌شود بگویی، چه‌خبر است؟ کجا رفتید؟ کجا می‌روید؟ چه‌کار می‌کنید؟ حالا این‌ها، خوارج یک جلساتی درست کردند، گفتند: ما می‌خواهیم عبادت کنیم، سه‌نفرند [که] مُخِلّ هستند: یکی معاویه است، یکی‌اش علی است، یکی‌اش هم عمروعاص. معاویه خدا لعنتش کند! یک شمشیر [به او] زد و کارگر نشد، گرفتند او را؛ اما امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) شد. آن‌شخص [که می‌خواست معاویه را بکشد] به او گفت که معاویه! ما سه نفریم، (عمروعاص هم آن شب نیامد)، تو اگر امیرالمؤمنین علی کشته‌شده، من را وِل کن! حالا ببین معاویه چه‌کرد؟ گفت: باشه، قول به او داد. [به] نماز جمعه آوردش، گفت: مردم! این می‌خواسته خلیفه اسلام را بکشد، من قول به او داده‌ام [که] رهایش می‌کنم، چه به او کنیم؟ مردم گفتند: بکشش! [معاویه او را] کشت. یارو را کشت. حالی‌ات می‌شود من چه می‌گویم؟ (صلوات بفرستید.)

حالا امیرالمؤمنین علی «علیه‌السلام» ببین چقدر مهربان است! حالا دیگر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) طاقت ظاهری ندارد، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را گذاشتند در یک جاجیم پیچیدند. این‌طرف و آن‌طرفش را گرفتند، می‌بردند. دمِ خانه گفت: من را زمین بگذارید! زینب من را نبیند، ببین چقدر مراعات زینب را می‌کند. [فرمود] زیر کَت‌هایم [شانه‌هایم] را بگیرید! آن‌وقت زیر کت‌های امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را گرفتند. تا توانست نمی‌خواست آن‌ها به‌اصطلاح حالا یک‌قدری [ناراحت شوند، چون آن‌ها] توانایی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را نداشتند. حالا این زینب (علیهاالسلام) چقدر مصیبت دیده! بی‌خود نیست که امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) این‌همه عمّه‌اش را احترام می‌کند، می‌گوید برایت گریه می‌کنم، اشک چشمم تمام شود، خون گریه می‌کنم. [می‌پرسند:] آقا! برای چه؟ [می‌فرماید:] برای اسیری [عمّه‌ام] زینب. حالا همین زینب (علیهاالسلام) را روز عاشورا چه‌کار می‌کنند؟ [حضرت‌زینب (علیهاالسلام)] یک‌حرفی زده، من گفتم: زینب‌جان! ما هم هستیم. گفت:

چون چاره نیست می‌گذارمتای پاره‌پاره‌تن! به خدا می‌سپارمت

گفتم: زینب‌جان! می‌گوید چون چاره نیست می‌گذارمت. گفت هرگز محبّت تو از دل ما [بیرون] نمی‌رود، گفتم: هرگز محبّت حسین (علیه‌السلام) از دل شیعه‌ها [بیرون] نمی‌رود. چرا می‌گوید قبر من در دل شیعه‌ها هست؟ اگر قبر واقع آن‌جا باشد، خب همیشه تو یاد امام هستی.

حالا مثلاً امشب من به شما بگویم که امشب من سفارش می‌کنم یک‌قدری حالا اگر می‌توانی برو بگیر بخواب! نصف‌شب می‌توانی بیدار شو! یک گوشه‌ای یک زیارت‌عاشورا بخوان! چرا می‌گوید آن‌جا نرو که ملائکه‌ها دارند به آن‌جا لعنت می‌کنند؟ عزیز من! لای آن‌ها نرو! برو یک گوشه‌ای، یک زیارت‌عاشورا بخوان! یک اشکی بریز! خدا از سر گناه‌هایت می‌گذرد. امشب اوّل چیزی که می‌خواهید، من عقیده‌ام این‌است توبه کنید! یعنی [بخواهید خدا] از سر گناهان کوچک و بزرگ‌تان درگذرد. اگر دست‌تان به یک پیچ‌هایی می‌خورده، دیگر بگویید خدا این دست را بیامرز! ما دیگر به آن پیچ‌ها [دست] نمی‌زنیم. یک توبه‌ای بکنید! وقتی توبه کردید، بگو خدایا! (من هم همین را می‌گویم) خدایا! علی (علیه‌السلام) در قلب ما برود. من وقتی آن‌جا [مکّه] رفته‌بودم، این‌قدر گریه می‌کردم، راست‌راستی گریه می‌کردم. دیدم یک مُشتی سودانی آمده‌اند، بیچاره‌ها جُلّ پوشیده‌بودند. این‌قدر در فقر و فلاکت بودند، در خرابه‌ها، یک‌چیز جزئی [داشتند]. گفتم: خدایا! این‌جا برای این‌ها جهنّم است، دارند می‌سوزند، آن‌جا هم بسوزند؟ تو را به حقّ خود علی، علی (علیه‌السلام) را توی دل این‌ها روانه کن که لاماله این‌جوری [نسوزند].

امشب از خدا بخواهید که ولایت در دل شما رخنه کند، در دل شما باشد، در دل شما بیاید. هرجوری می‌خواهید صحبت کنید، روی ولایت کنید! امشب شب‌قدر است؛ یعنی باید قدردانی کنیم. امشب شب‌قدردانی است که إن‌شاءالله دعایتان مستجاب می‌شود. این‌که روایت داریم [شب‌قدر] درِ آسمان باز است، ملائکه‌ها عبور می‌کنند، خدمت امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) [می‌آیند]. «من ذاالّذی یشفع عنده إلّا بإذنه»[۴]، یعنی به اجازه خدا به روح نزول می‌کنند، روح امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است. پس امروز خدا وعده داده، گنه‌کارها را نجات می‌دهد.

خدایا! ما هم جزء آن گنه‌کارها باشیم که ما را نجات بدهی، ما را نجات بده!

خدایا تو را به‌حق امیرالمؤمنین قسمت می‌دهم، آنچه کردیم بد کردیم، ما توبه کردیم.

خدایا! تو را به حقّ امام‌زمان ما را بیامرز!

خدایا! ما را با ولایت این امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) از دنیا ببر!

خدایا! ما از ولایت حمایت کنیم.

خدایا! تو را به حقّ امام‌زمان، این‌ها را کفایت کن!

من این [را] دوباره تکرار می‌کنم، الآن ببین بعضی‌ها چقدر عاطفه ندارند، می‌روند مَهرشان را اجرا می‌گذارند، می‌آیند چه‌کار می‌کنند؟ آن‌وقت [پول را] می‌گیرند، می‌روند [در] بانک می‌گذارند، نزول می‌خورند. این [زن] خانه‌دار نیست. عزیز من! من امشب یک اشاره‌ای می‌کنم، چاره ندارم بکنم. من کاری به کار کسی ندارم، قربان‌تان بروم، یک حرف‌هایی دارید می‌زنید. امروز گناه این‌که می‌گوید [آخرالزّمان] شرالأزمنه، گناه قبح ندارد. امروز مردم همه‌اش در پول پیدا کردن هستند. توی این‌است که عزّت پیدا کنند مثل مردم بشوند، نمی‌آیند مثل حضرت‌زینب (علیهاالسلام) بشود خانم، یا مثل زهرا (علیه‌السلام)، همیشه توی مُد هستند. این‌که من گفتم: عزیز من! قربان‌تان بروم، دوباره تکرار می‌کنم، امشب شب این حرف‌ها نیست؛ اما من می‌گویم که می‌داند، حضرت فرمود: آخرالزّمان از زمان جاهلیّت بدتر است. چرا؟ او قتل نفس می‌کرد، تو این دخترت را یا پسرت را روانه می‌کنی، قتل نفس‌ها می‌کند. خودت می‌کنی، تو خودت خانمت را روانه کردی، حالا افسر بشود، به‌سر تو مسلّط بشود. [بگوید:] آقا! نگه‌دار! آقا! برو! آقا! برو! بله! چه‌کسی کرد؟ تو کردی.

حالا اگر بخواهی یک اشاراتی بکنم وا رسوایی، این‌است که می‌گویم نمی‌توانم حرفم را بزنم. مثل استخوانی که در گلویم گیر کرده، به‌دینم! در گلویم گیر کرده. علی‌جان! حالا من می‌فهمم تو چه‌ات است؟ بعد از هشتاد سال یک‌قدری حالا من می‌فهمم تو چه‌ات است که می‌گفتی مثل این‌که استخوان در گلویم است یا تیر در چشمم است؟ من توی نجّاری تیغ در چشمم [رفته]، خاک رفته، می‌فهمم، [آدم] تمام ابعادش به‌هم می‌خورد. به حضرت‌عباس تمام ابعادت به‌هم می‌خورد، نمی‌توانم حرفم را بزنم. چه‌کار کنم؟ می‌فهمم تو داری می‌روی آن‌جا، آخر این کیست؟ چرا روانه‌اش کردی که افسر بشود؟ از آمریکا آمده؟ از انگلیس آمده؟ یا تو روانه‌اش کردی؟ حالا می‌خواهی بگویی، مگر می‌شود بگویی؟! من حرفم قربان‌تان بروم، به حضرت‌عباس! عمومی است، من دلسوز شما هستم. همین‌جور که نوکر شما هستم، دلسوز شما هم هستم. من می‌دانم دارد کجا می‌رود؟ تو نمی‌بینی کجا دارد می‌رود؟ تو افتخار می‌کنی زن من این‌جوری است، خانم من این‌جوری است. اما افتخار نمی‌کنی که پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌گوید هر کسی حاضر شد نگاه به زنش بکنند، دیوث است؟ چرا ما حرف‌های پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را فراموش کردیم؟ مگر قرآن فراموشی دارد؟ مگر امر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فراموشی دارد؟ مگر حرف امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فراموشی دارد؟

حالا خلق این‌ها را به ایجاد درآورده، تو داری دنبال ایجاد خلق می‌روی. چرا دنبال ایجاد خلق می‌روی؟ بیا دنبال ایجاد قرآن برو! بیا دنبال ایجاد امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) برو! بیا خانم‌ها! دنبال ایجاد زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) برو که با او محشور بشوی. چرا این‌کارها را می‌کنی؟ با آن‌ها محشوری. حالا افتخار می‌کند، آقا افتخار می‌کند که من این‌جوری‌ام، این‌جوری‌ام. دیگر امشب، شب بی‌حیاگری نیست، عزیزم! خانم‌عزیز! بیا دنبال زینب (علیهاالسلام) برو! بیا ارتباطت را با زینب (علیهاالسلام)، با حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) [برقرار] بکن که با او محشور شوی. چرا می‌روی ارتباطت را با تجدّدی‌ها [برقرار] می‌کنی؟ تجدّدی تولید آمریکاست، تجدّد تولید یهود است، تجدّد تولید شیطان است. چرا دنبالش می‌روی؟

درود خدا به آن مادرهایی که شماها را شیر داده‌اند، درود خدا به پدرانی که شما را تربیت کرده‌اند. هر کدام، چرا می‌گوید یک نفری را هدایت کردی، عالمی را هدایت کردی؟ به تمام آیات قرآن! همه‌شما هدایتید. اگر من می‌گویم، مبادا من به شما بگویم. آدم باید بداند آتش کجاست؟ دنبالش نرود. تجدّد امروز آتش است، کجا دنبالش می‌روی؟ اصلاً زمانی شده که نگاه نکن! شما شکرانه خانم‌هایتان را بکنید! چرا خدا می‌گوید که من منّت سرت گذاشتم، ولایت به تو دادم، خانم خوب به تو دادم، خانه به تو دادم؟ به تمام‌تان داده، به تمام آیات قرآن! باید شکرانه کنید! من به شماها نمی‌گویم که، من حرفم جهانی است. شما هم باید همین‌جور باشید! قربان‌تان بروم، مثل پدران‌تان باشید! پدران‌تان چه‌جور بودند؟ (صلوات بفرستید.)

اصلاً هدایت یعنی‌چه؟ علی بگو ببینم. هدایت یعنی دنبال علی (علیه‌السلام) و بچّه‌های علی (علیه‌السلام) رفتن، این هدایت است. باقی‌اش دیگر ضلالت است، باقی‌اش دیگر گمراهی است. به آن‌چه می‌گوید؟ اصلاً هدایت یعنی این، یعنی دنبال این‌ها رفتن، تو هدایت شدی. یعنی غیر خلق شدی، غیر گنه‌کارها شدی، غیر نمی‌دانم سلطه زن‌ها شدی. هدایت شدی، یعنی‌چه؟ یعنی‌چه هدایت؟ زیر پرچم علی (علیه‌السلام) رفتن. ای به‌قربانت بروم، آن‌جا هم زیر پرچم امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هستی. این پرچم از روی سر تو برداشته نمی‌شود، به‌دینم! راست می‌گویم. کجا زیر پرچم خلق می‌روی؟ کجا زیر پرچم شهوت می‌روی؟ کجا زیر پرچم نمی‌دانم چه‌چیز نمی‌دانم جهانی می‌روی؟ کجا می‌روی؟ چرا از زیر پرچم کنار می‌روی؟ چرا از این تو کنار می‌روی؟ خب می‌روی اهل‌جهنّم می‌شوی، با آن‌ها محشور می‌شوی. داد من این‌است قربان‌تان بروم. چرا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) امشب می‌گوید که، از ادباء و علماء می‌گویند، آخرش می‌گوید که شما گناه نکنید! گناه این‌نیست، این‌ها معصیت است، گناه، بی‌امیرالمؤمنین‌بودن است. آن‌است که خدا شما را نمی‌آمرزد؛ اگرنه این‌ها را، همه را به علی (علیه‌السلام) می‌بخشد؛ برو هر کار می‌خواهی بکن! گردن من. آن‌ها چیزی نیست؛ اما اگر تو آن‌را داشته‌باشی، گناه هم نمی‌کنی. اگر تو علی (علیه‌السلام) داشته‌باشی، چنان لذّت از امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌بری، اصلاً می‌خواهم به تو بگویم گناه نمی‌کنی. گناه به‌اصطلاح یک لذّت است [که] می‌بری، اما اگر عزّت داشته‌باشی، گناه نمی‌کنی؛ اما نچشیدید که هیچ‌چیز را نمی‌بینید. تو هنوز تماشایی هستی، دست از تماشایتان بردارید! عزیز من! امشب شب‌قدر است، بیایید قرار بگذاریم تماشایی نباشیم. اگر تماشایی نباشی، همیشه چشمت به ولایت است، به توحید است. اما اگر تماشایی هستی، تماشا آن‌جورت می‌کند. (صلوات بفرستید.)

خدایا! عاقبت‌تان را به‌خیر کن!

خدایا! ما را با خودت آشنا کن!

خدایا! تو را به حقّ امام‌زمان، اگر ما گنه‌کاریم، امشب ما را به علی (علیه‌السلام) ببخش! گناهان‌مان را بیامرز!

خدایا! تتمه عمر همه رفقای من را در راه حمایت از ولایت قرار بده!

خدایا آمال و آرزوی دنیا را از دل‌شان بیرون کن!

خدایا! محبّت خودت و این‌ها را در دل‌شان بینداز!

خدایا! فکرهای، آمال و آرزوی [دنیا نداشته‌باشند].

ببین بابا! تو چند سال می‌خواهی [در دنیا] بمانی؟ حالا پیرمرد دارد خانه مدل می‌سازد، اُفّ توی سرت! برای او چه‌چیز می‌گذاری؟ مالُکم «[إنّما] أموالُکم [و] أولادُکم فتنة»[۵]، تو برای این‌ها می‌گذاری. خاک بر سرت! بیا احمد کوفی بشو! حالا خدمت امام‌صادق (علیه‌السلام) آمده، [می‌گوید] من تاجرم، می‌آیم شما را اذیّت می‌کنم. یک‌خانه برای من بخر! [پول به امام] داد. [امام فرمود:] احمد! خانه برایت خریدم، حدّی به خانه پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، حدّی به خانه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، حدی به خانه دخترم [مادرم] زهرا (علیهاالسلام)، [حدّی به خانه] امام‌حسن (علیه‌السلام). گذاشت رفت، حالا وقتی می‌خواهد بمیرد، [احمد] گفت: [امام] به عهدش وفا کرد. این خانه‌ها را می‌خواهی چه‌کنی؟ تو پیرمرد؟ این‌جوری می‌کنی چه‌کنی؟! وزر و وبال می‌کنی، برای این‌ها می‌گذاری، این‌هم می‌رود یا ویدیو می‌زند یا ماهواره می‌زند. افّ توی سرت! خوب شد؟ هر طوری می‌خواهد بشود. بیدار شو! خب بس است دیگر، یک خانه‌داری، یک ماشین داری، زندگی‌ات هم دارد می‌گذرد. من به قربان یک‌نفر بروم، می‌خواست نمی‌دانم یک چیزهای پلاستیک چیز کند. گفتم: خودتان را در زحمت نیندازید! نینداخت. عزیز من! چه‌چیز من می‌گویم؟ من دوست شما هستم، دارم می‌گویم. یک‌فکری برای [آخرت‌تان بکنید]. «الآخرة بقاء و الدنیا فناء» [«إنّما الدّنیا فناء و الآخرة بقاء»]، به‌دینم قسم! حرف درست‌است.

[امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)] سر قبرستان آمد، گفت چه‌کار می‌کنید؟ مُرده‌ها چطورید؟ گفتند: تو بگو! گفت: زن‌هایتان شوهر رفتند، مال‌تان هم قسمت شد. تو چرا تقسیم اراضی را آخر به این‌ها می‌دهی؟ خب پسرت هم خدا دارد. پسر تو یا منافق است، یا مؤمن است. اگر مؤمن است [که] خدا دارد، اگر منافق است [که] افّ توی سرت! چرا این‌قدر برایش می‌گذاری؟ چه‌کارش می‌خواهی بکنی؟ دخترش را می‌خواهد شوهر بدهد، یک تلویزیون [روی جهازش] قد کاخ عمَر می‌گذارد. خب این تا [وقتی‌که ساز] می‌زند، پای تو گناه می‌نویسد. [می‌گوید:] خانم می‌خواهد، تُف به تو! خانم می‌خواهد. پس تو بنده خانمی؟ آره! «قِبلتُهم نساءُهم»، قربانت بروم، «قِبلتُهُم نساءُهُم»، [زن‌هایشان] قبله‌شان است. اگر وعده داده آن، هر جا می‌رود در قبله؛ این همیشه قبله‌اش است، قبله روبرویش است. به تمام آیات قرآن! این‌ها که من می‌گویم، نجات شما در این حرف‌هاست. نجات‌تان در این حرف‌هاست، به‌فکر خودت باش! آقا دارد خانه می‌سازد پیرمرد [است]، آره! فهمیدی؟ این دارد خانه می‌سازد. (صلوات بفرستید.)

خدایا! اگر من به‌غیر رضای تو دارم حرف می‌زنم، من را به دین یهود بمیران! خدایا! اگر من به نفع این‌ها دارم [حرف] می‌زنم، شب و روز دارم می‌گویم خدایا! تو القا کن! من افشا کنم. از تندیِ حرف من، شما ناراحت نشوید! اگر می‌خواهید که بفهمید، یک‌قدری کنار بروید! فکر کنید! ببینید من درست می‌گویم یا نمی‌گویم؟ «الآخرة بقاء و الدّنیا فناء» [«إنّما الدّنیا فناء و الآخرة بقاء»]، یک‌قدری به‌فکر آخرت‌تان باشید، قربان‌تان بروم، فدایتان بشوم. این‌جا می‌گذرد، یک‌موقعی بوده که یک‌دانه مو در صورتت نداشتی، حالا می‌بینی که این‌جوری شده. فردا هم پیر می‌شوی و پس‌فردا هم که هیچ. من گفتم حالا این مطلب را هم بگویم، [فردای‌قیامت] دکترها را می‌آورند، این دکتر را هم می‌آورند. به تمام [آیات] قرآن! این‌قدر این انگور آورد که اصلاً کوچه ما را از انگور سیر کرد. الآن یک سفره شاهانه انداخته، امام‌زمان‌پسند؛ اگرنه این بابا به‌من چه؟ من یک بچّه رعیتی هستم. آن‌ها پول‌هایشان را خارج می‌برند، این‌ها [اطعام می‌کنند]. الآن الحمد لله این‌قدر برنج آوردید که، این‌قدر چیز دادید به مردم، این‌قدر مرغ دادید به مردم. شما از آن‌هایید که خدای تبارک [و تعالی را اطاعت کردید]، انفاق کردید، حرف امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را شنیدید. اما مواظب باشید یک‌ذرّه که کار و بارتان خوب می‌شود، فراموش‌کار نباشید! الآن دوست‌عزیزم این‌جا پیشم بود، به او گفتم. آن‌وقت گفت: این‌جور کردم، این‌جور کردم، خیلی من خوشحال شدم. انفاق داشته‌باشید! عزیز من! به‌فکر آخرت‌تان باشید! بالأخره دنیا می‌گذرد، باید شما دوتا [کار بکنید]: یکی تماشایی نباشید! یکی خلق را نبینید! به تمام آیات قرآن! رستگارِ رستگارید. یکی تماشایی نباشید! یکی خلق را نبینید! خدا و امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) و اهل‌بیت (علیهم‌السلام) را ببینید! چشم‌تان به اهل‌بیت (علیهم‌السلام) باشد، آن‌وقت با آن‌ها محشور می‌شوید. (صلوات بفرستید.)

خدایا! عاقبت‌تان را به‌خیر کن!

خدایا! ما را با خودت آشنا کن!

خدایا! ما را بیامرز!

خدایا! ما را از خواب غفلت بیدار کن!

خدایا! تو را به حقّ امام‌زمان قسمت می‌دهم این رفقای من را، این عزیزهای من را، این نور چشم من را، اگر گناه کردند، گناه‌هایشان را بیامرز!

خدایا! دعوت‌شان کن در خانه ولایت، دعوت‌شان کن در خانه توحید، دعوت‌شان کن در خانه امر، دعوت‌شان کن خدایا! زیر سایه وجود مبارک امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه).

(باصلوات بر محمّد)

یا علی
  1. (سوره الإسراء، آیه 81)
  2. (سوره الحجرات، آیه 13)
  3. (سوره الزلزلة، آیه 7)
  4. (سوره البقرة، آیه 255)
  5. (سوره التغابن، آیه 15)
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه