منتخب: امام‌هادی: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
جز (Admin صفحهٔ منتخب: امام هادی را به منتخب: امام‌هادی منتقل کرد: تمیزکاری متن و اصلاح نیم فاصله)
 
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{بسم الله}}
 
{{بسم الله}}
  
'''السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته.'''
+
'''السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة‌ الله و برکاته.'''
  
'''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است، حضرت‌زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته‌باشید، بر عمر و ابابکر لعنت کنید.'''
+
'''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است، حضرت‌ زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته‌ باشید، بر عمر و ابابکر لعنت کنید.'''
 
==گفتار متقی{{ارجاع|[[گریه ولایت]] 77 (دقیقه 33) و [[شناخت امر]] 82 (دقیقه 13)}}==
 
==گفتار متقی{{ارجاع|[[گریه ولایت]] 77 (دقیقه 33) و [[شناخت امر]] 82 (دقیقه 13)}}==
 
{{صوت منتخب|imam-hadi}}
 
{{صوت منتخب|imam-hadi}}
  
امام علی‌النقی، امام‌هادی {{علیه}} مریض شده، یک حاجب می‌گیرد و به او می‌گوید: برو زیر قُبّه جدّم امام‌حسین {{علیه}} به‌من دعا کن. حاجب می‌گوید: یابن‌رسول‌الله! حجّت‌خدا شمایید! امام می‌گوید: چه‌کار کنم؟! جدّم گفته که آن‌جا برو! حالا آن حاجب رفت و دعا کرد و حضرت خوب شد.  
+
امام علی‌ النّقی، امام‌ هادی {{علیه}} مریض شده، یک حاجب می‌گیرد و به او می‌گوید: برو زیر قُبّه جدّم امام‌ حسین {{علیه}} به‌ من دعا کن. حاجب می‌گوید: یابن‌ رسول‌ الله! حجّت‌ خدا شمایید! امام می‌گوید: چه‌ کار کنم؟! جدّم گفته که آن‌جا برو! حالا آن حاجب رفت و دعا کرد و حضرت خوب شد.  
  
رفقای‌عزیز! من همیشه می‌گویم در این حرف‌ها تفکر و اندیشه داشته‌باشید. ببین امام است، تمام ممکنات به امرش است، اِشراف به کلّ خلقت دارد، تمام این خلقت در قبضه قدرتش است؛ به‌قول آقا امام‌حسین {{علیه}} که به زَعفر گفت نَفَسی که این‌ها می‌کشند، در اختیار من است. به تعبیر عوامانه من، امام از کل خلقت بزرگ‌تر است؛ چون‌که خودِ خدا حدّ این خلقت را می‌داند که چقدر است، اما خدا و ولایت حدّ ندارد. مگر نیست که هر کسی‌که می‌میرد یا می‌خواهد به‌دنیا بیاید، امیرالمؤمنین {{علیه}} بالای سرش می‌آید، پس امیرالمؤمنین علی {{علیه}} از خلقت بزرگ‌تر است!  
+
رفقای‌ عزیز! من همیشه می‌گویم در این حرف‌ها تفکّر و اندیشه داشته‌ باشید. ببین امام است، تمام ممکنات به امرش است، اِشراف به کلّ خلقت دارد، تمام این خلقت در قبضه قدرتش است؛ به‌قول آقا امام‌ حسین {{علیه}} که به زَعفر گفت نَفَسی که این‌ها می‌کشند، در اختیار من است. به تعبیر عوامانه من، امام از کلّ خلقت بزرگ‌تر است؛ چون‌که خودِ خدا حدّ این خلقت را می‌داند که چقدر است، اما خدا و ولایت حدّ ندارد. مگر نیست که هر کسی‌که می‌میرد یا می‌خواهد به‌ دنیا بیاید، امیرالمؤمنین {{علیه}} بالای سرش می‌آید، پس امیرالمؤمنین علی {{علیه}} از خلقت بزرگ‌تر است!  
  
حالا ببین امام چه می‌گوید؟! می‌گوید برو زیر قُبّه جدّم امام‌حسین {{علیه}} به‌من دعا کن. این یعنی‌چه؟ مبنایش چیست؟ یعنی ای بشر! بیا «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النبیّ یا أیّها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً» را قبول‌کن! امام هم دارد امر رسول‌الله {{صلی}} را اطاعت می‌کند؛ دارد می‌گوید که من هم در امر هستم و جدّم را اطاعت می‌کنم؛ چون‌که جدّش گفته زیر قُبّه امام‌حسین {{علیه}} دعا مستجاب است. {{ارجاع|سخنرانی [[شناخت عید]] 76 و [[گریه ولایت]] 77}}
+
حالا ببین امام چه می‌گوید؟! می‌گوید برو زیر قُبّه جدّم امام‌ حسین {{علیه}} به‌ من دعا کن. این یعنی‌ چه؟ مبنایش چیست؟ یعنی ای بشر! بیا {{آیه|إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النبیّ یا أیّها الّذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً|سوره=|آیه=}} را قبول‌ کن! امام هم دارد امر رسول‌ الله {{صلی}} را اطاعت می‌کند؛ دارد می‌گوید که من هم در امر هستم و جدّم را اطاعت می‌کنم؛ چون‌که جدّش گفته زیر قُبّه امام‌ حسین {{علیه}} دعا مستجاب است. {{ارجاع|سخنرانی [[شناخت عید]] 76 و [[گریه ولایت]] 77}}
  
 
{{سه ستاره}}
 
{{سه ستاره}}
  
یک‌روز متوکّل امام‌هادی {{علیه}} را به قصر خود فراخواند و از ایشان خواست که شعری برای او بخواند. امام‌هادی {{علیه}} فرمود: ما از شعر بهره‌ای نداریم! متوکّل گفت: نه! باید بخوانی! امام هم شعری خواند که در آن آمده‌بود: «این آفتاب درخشان یک‌روز به قصر پادشاهان و سلاطین در قلّه‌های کوه‌ها می‌تابیده؛ اما عزرائیل آن‌ها را به زیر خاک کشید و امروز به قبر آن‌ها می‌تابد.» متوکّل با همه خباثتش بسیار گریه کرد؛ اما این گریه از دریچه ولایت نبود، از روی خباثت بود؛ امام را به قتل رساند.
+
یک‌ روز متوکّل امام‌ هادی {{علیه}} را به قصر خود فراخواند و از ایشان خواست که شعری برای او بخواند. امام‌ هادی {{علیه}} فرمود: ما از شعر بهره‌ای نداریم! متوکّل گفت: نه! باید بخوانی! امام هم شعری خواند که در آن آمده‌ بود: «این آفتاب درخشان یک‌ روز به قصر پادشاهان و سلاطین در قلّه‌های کوه‌ها می‌تابیده؛ اما عزرائیل آن‌ها را به زیر خاک کشید و امروز به قبر آن‌ها می‌تابد.» متوکّل با همه خباثتش بسیار گریه کرد؛ اما این گریه از دریچه ولایت نبود، از روی خباثت بود؛ امام را به قتل رساند.
  
عزیزان من! ما هم باید به این بیندیشیم که روزی این آفتاب به خانه و مال و اموال ما که این‌قدر به آن‌ها علاقه داریم و به قبر ما خواهد تابید؛ پس قدری فکر کنیم، درصد کمی احتمال بدهیم که ما هم می‌میریم. همه دارئی‌مان را فدای زندگی دنیایی‌مان نکنیم. بدانیم که دنیا فانی است! به چه‌کسی وفا کرده که به ما وفا کند؟! یک قسمتی را هم برای آخرت‌مان بگذاریم. همچنین مثل متوکّل ساعتی نباشیم که از شعر امام ناراحت شد و گریه کرد! ساعتی‌بودن فایده‌ای نداد؛ باید دائمی باشیم؛ یعنی دائم به ولایت اتصال باشیم. به کلام خودت توجه کن! والله! بالله! این حرف القای خداست که به شما می‌گویم. {{ارجاع|کتاب [[سخاوت؛ سیره معصومین و نجات بشریت]] و سخنرانی [[شناخت امر]] 82 و [[عیدی ما ولایت]] 76 و [[نیمه شعبان 84]]}}
+
عزیزان من! ما هم باید به این بیندیشیم که روزی این آفتاب به خانه و مال و اموال ما که این‌قدر به آن‌ها علاقه داریم و به قبر ما خواهد تابید؛ پس قدری فکر کنیم، درصد کمی احتمال بدهیم که ما هم می‌میریم. همه دارئی‌مان را فدای زندگی دنیایی‌مان نکنیم. بدانیم که دنیا فانی است! به چه‌ کسی وفا کرده که به ما وفا کند؟! یک قسمتی را هم برای آخرت‌مان بگذاریم. همچنین مثل متوکّل ساعتی نباشیم که از شعر امام ناراحت شد و گریه کرد! ساعتی‌ بودن فایده‌ای نداد؛ باید دائمی باشیم؛ یعنی دائم به ولایت اتّصال باشیم. به کلام خودت توجّه کن! والله، بالله، این حرف القای خداست که به شما می‌گویم. {{ارجاع|کتاب [[سخاوت؛ سیره معصومین و نجات بشریت]] و سخنرانی [[شناخت امر]] 82 و [[عیدی ما ولایت]] 76 و [[نیمه شعبان 84]]}}
  
 
{{سه ستاره}}
 
{{سه ستاره}}
  
عبدالعظیم‌حسنی پیش امام‌هادی {{علیه}} آمد و گفت: آقاجان! من می‌خواهم عقایدم را به شما بگویم؛ می‌فرماید: بگو عزیزم! می‌گوید: من خدا را به یگانگی قبول دارم، واجبات را به‌جا می‌آورم و محرّمات را ترک می‌کنم. شما را امام و حجّت‌خدا می‌دانم، زیر این آسمان، حجّتی به‌غیر از شما نمی‌بینم. خدا امر شما را به‌من واجب کرده، امرِ شما امرِ خداست. سیبی یا اناری از درخت بچینم و شما بگویی نصفش حلال و نصفش حرام است. نیمه حلالش را می‌خورم و نیمه حرامش را دور می‌اندازم. امام‌هادی {{علیه}} فرمود: ما هم عقایدمان همین‌است، عبدالعظیم! إن‌شاءالله به آخر برسانی.
+
عبدالعظیم‌ حسنی پیش امام‌ هادی {{علیه}} آمد و گفت: آقاجان! من می‌خواهم عقایدم را به شما بگویم؛ می‌فرماید: بگو عزیزم! می‌گوید: من خدا را به یگانگی قبول دارم، واجبات را به‌جا می‌آورم و محرّمات را ترک می‌کنم. شما را امام و حجّت‌ خدا می‌دانم، زیر این آسمان، حجّتی به‌ غیر از شما نمی‌بینم. خدا امر شما را به‌ من واجب کرده، امرِ شما امرِ خداست. سیبی یا اناری از درخت بچینم و شما بگویی نصفش حلال و نصفش حرام است. نیمه حلالش را می‌خورم و نیمه حرامش را دور می‌اندازم. امام‌ هادی {{علیه}} فرمود: ما هم عقایدمان همین‌ است، عبدالعظیم! إن‌شاءالله به آخر برسانی.
  
عبدالعظیم با قبولیِ امام‌هادی {{علیه}} که به او گفت عقایدت درست‌است؛ نجوا کرد و کنار رفت و کنار ماند، نه این‌که از یک‌جای دیگر سر دربیاورد؛ قانع و راضی بود. او دربست در اختیار امام بود. حالا خدا به او عظمت داد. در روایت می‌فرماید: زیارت شاه‌عبدالعظیم حسنی مطابق با زیارت امام‌حسین {{علیه}} است. آیا زیارت خلق، مطابق با زیارت امام‌حسین {{علیه}} می‌شود؟ نه والله! عجیب این‌است که می‌گوید زیارت قبرش مطابق با زیارت امام‌حسین {{علیه}} است، نه خودش!  
+
عبدالعظیم با قبولیِ امام‌ هادی {{علیه}} که به او گفت عقایدت درست‌ است؛ نجوا کرد و کنار رفت و کنار ماند، نه این‌که از یک‌ جای دیگر سر دربیاورد؛ قانع و راضی بود. او دربست در اختیار امام بود. حالا خدا به او عظمت داد. در روایت می‌فرماید: زیارت شاه‌ عبدالعظیم حسنی مطابق با زیارت امام‌ حسین {{علیه}} است. آیا زیارت خلق، مطابق با زیارت امام‌ حسین {{علیه}} می‌شود؟ نه والله، عجیب این‌ است که می‌گوید زیارت قبرش مطابق با زیارت امام‌ حسین {{علیه}} است، نه خودش!  
  
عظمت عبدالعظیم به‌خاطر آن عقیده‌ای است که به امام‌هادی {{علیه}} داشت، برای آن امری است که اطاعت می‌کرد، برای آن تواضعی است که با امام‌هادی {{علیه}} داشت؛ پس شما آن امر را زیارت می‌کنید، نه جسم عبدالعظیم را.  
+
عظمت عبدالعظیم به‌ خاطر آن عقیده‌ای است که به امام‌ هادی {{علیه}} داشت، برای آن امری است که اطاعت می‌کرد، برای آن تواضعی است که با امام‌ هادی {{علیه}} داشت؛ پس شما آن امر را زیارت می‌کنید، نه جسم عبدالعظیم را.  
  
عزیزان من! از اطاعت به این‌جا می‌رسید نه از خیال خودتان، نه از مشابه درست‌کردن، نه از امیدواری به خلق پیدا کردن و دنبالش‌رفتن! عبدالعظیم به‌واسطه ولایت به این‌جا رسید، نه به‌واسطه عبادت. به امامش یقین داشت و امرش را اطاعت می‌کرد. او حجّت‌شناس بود. امروز اغلب مردم حرف حجّت را می‌زنند؛ اما حجّت‌شناس نیستند! {{ارجاع|کتاب [[ترجمه احکام]] و [[افشای احکام]] و سخنرانی [[مزد ولایت و اسم اعظم]] 83 و [[عظمت شیعه]] و [[احتیاج ماورائی بشر اطاعت امر است]] 81 و [[ولایت عمل صالح است]] 78 و [[شناخت امام]]}}
+
عزیزان من! از اطاعت به این‌جا می‌رسید نه از خیال خودتان، نه از مشابه درست‌ کردن، نه از امیدواری به خلق پیدا کردن و دنبالش‌ رفتن! عبدالعظیم به‌ واسطه ولایت به این‌جا رسید، نه به‌ واسطه عبادت. به امامش یقین داشت و امرش را اطاعت می‌کرد. او حجّت‌ شناس بود. امروز اغلب مردم حرف حجّت را می‌زنند؛ اما حجّت‌ شناس نیستند! {{ارجاع|کتاب [[ترجمه احکام]] و [[افشای احکام]] و سخنرانی [[مزد ولایت و اسم اعظم]] 83 و [[عظمت شیعه]] و [[احتیاج ماورائی بشر اطاعت امر است]] 81 و [[ولایت عمل صالح است]] 78 و [[شناخت امام]]}}
  
 
{{سه ستاره}}
 
{{سه ستاره}}
اگر شما خودت را در مقابل خدا و امام‌زمان {{عج}} تقصیرکار بدانی، به تمام آیات قرآن هم خدا به تو نظر می‌کند، هم امام‌زمان {{عج}} و هم حضرت‌زهرا {{علیها}}! آن‌وقت تمام غم و غصّه دنیا را از دلت بیرون می‌برد. روایت داریم: کسی بود که بیست سفر مکّه رفته‌بود. خدمت امام‌هادی {{علیه}} آمد و حضرت تمام آن‌ها را ردّ کرد و فرمود که تو اولاً بیتوته با خدا نداشتی و دیگر این‌که سخی نبودی و این‌ها را از خودت می‌دانستی؛ این‌است که تمام این‌ها ردّ است؛ پس دست‌رنجی که از ما صادر می‌شود را باید از خدا بدانیم و بگوییم که او این‌کار را کمک کرد.
+
اگر شما خودت را در مقابل خدا و امام‌ زمان {{عج}} تقصیرکار بدانی، به تمام آیات قرآن هم خدا به تو نظر می‌کند، هم امام‌ زمان {{عج}} و هم حضرت‌ زهرا {{علیها}}! آن‌وقت تمام غم و غصّه دنیا را از دلت بیرون می‌برد. روایت داریم: کسی بود که بیست سفر مکّه رفته‌ بود. خدمت امام‌ هادی {{علیه}} آمد و حضرت تمام آن‌ها را ردّ کرد و فرمود که تو اوّلاً بیتوته با خدا نداشتی و دیگر این‌که سخی نبودی و این‌ها را از خودت می‌دانستی؛ این‌ است که تمام این‌ها ردّ است؛ پس دست‌رنجی که از ما صادر می‌شود را باید از خدا بدانیم و بگوییم که او این‌ کار را کمک کرد.
  
والله! من شب‌ها می‌گویم: خدایا! اگر من بهشت بروم، تو کردی، تو این حرف‌ها را یادم دادی، نماز شب را تو یادم دادی، بیتوته‌شب را تو یادم دادی، کمک به فقرا را تو یادم دادی؛ پس اگر بهشت بروم، تو کردی. {{ارجاع|کتاب [[ترجمه احکام]]}}
+
والله، من شب‌ها می‌گویم: خدایا! اگر من بهشت بروم، تو کردی، تو این حرف‌ها را یادم دادی، نماز شب را تو یادم دادی، بیتوته‌ شب را تو یادم دادی، کمک به فقرا را تو یادم دادی؛ پس اگر بهشت بروم، تو کردی. {{ارجاع|کتاب [[ترجمه احکام]]}}
  
 
[[فرمایشات منتخب|فهرست فرمایشات منتخب]]
 
[[فرمایشات منتخب|فهرست فرمایشات منتخب]]

نسخهٔ ‏۲۱ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۳۷

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة‌ الله و برکاته.

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است، حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته‌ باشید، بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

گفتار متقی[۱]

امام علی‌ النّقی، امام‌ هادی (علیه‌السلام) مریض شده، یک حاجب می‌گیرد و به او می‌گوید: برو زیر قُبّه جدّم امام‌ حسین (علیه‌السلام) به‌ من دعا کن. حاجب می‌گوید: یابن‌ رسول‌ الله! حجّت‌ خدا شمایید! امام می‌گوید: چه‌ کار کنم؟! جدّم گفته که آن‌جا برو! حالا آن حاجب رفت و دعا کرد و حضرت خوب شد.

رفقای‌ عزیز! من همیشه می‌گویم در این حرف‌ها تفکّر و اندیشه داشته‌ باشید. ببین امام است، تمام ممکنات به امرش است، اِشراف به کلّ خلقت دارد، تمام این خلقت در قبضه قدرتش است؛ به‌قول آقا امام‌ حسین (علیه‌السلام) که به زَعفر گفت نَفَسی که این‌ها می‌کشند، در اختیار من است. به تعبیر عوامانه من، امام از کلّ خلقت بزرگ‌تر است؛ چون‌که خودِ خدا حدّ این خلقت را می‌داند که چقدر است، اما خدا و ولایت حدّ ندارد. مگر نیست که هر کسی‌که می‌میرد یا می‌خواهد به‌ دنیا بیاید، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بالای سرش می‌آید، پس امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) از خلقت بزرگ‌تر است!

حالا ببین امام چه می‌گوید؟! می‌گوید برو زیر قُبّه جدّم امام‌ حسین (علیه‌السلام) به‌ من دعا کن. این یعنی‌ چه؟ مبنایش چیست؟ یعنی ای بشر! بیا «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النبیّ یا أیّها الّذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً»[۲] را قبول‌ کن! امام هم دارد امر رسول‌ الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اطاعت می‌کند؛ دارد می‌گوید که من هم در امر هستم و جدّم را اطاعت می‌کنم؛ چون‌که جدّش گفته زیر قُبّه امام‌ حسین (علیه‌السلام) دعا مستجاب است. [۳]

***

یک‌ روز متوکّل امام‌ هادی (علیه‌السلام) را به قصر خود فراخواند و از ایشان خواست که شعری برای او بخواند. امام‌ هادی (علیه‌السلام) فرمود: ما از شعر بهره‌ای نداریم! متوکّل گفت: نه! باید بخوانی! امام هم شعری خواند که در آن آمده‌ بود: «این آفتاب درخشان یک‌ روز به قصر پادشاهان و سلاطین در قلّه‌های کوه‌ها می‌تابیده؛ اما عزرائیل آن‌ها را به زیر خاک کشید و امروز به قبر آن‌ها می‌تابد.» متوکّل با همه خباثتش بسیار گریه کرد؛ اما این گریه از دریچه ولایت نبود، از روی خباثت بود؛ امام را به قتل رساند.

عزیزان من! ما هم باید به این بیندیشیم که روزی این آفتاب به خانه و مال و اموال ما که این‌قدر به آن‌ها علاقه داریم و به قبر ما خواهد تابید؛ پس قدری فکر کنیم، درصد کمی احتمال بدهیم که ما هم می‌میریم. همه دارئی‌مان را فدای زندگی دنیایی‌مان نکنیم. بدانیم که دنیا فانی است! به چه‌ کسی وفا کرده که به ما وفا کند؟! یک قسمتی را هم برای آخرت‌مان بگذاریم. همچنین مثل متوکّل ساعتی نباشیم که از شعر امام ناراحت شد و گریه کرد! ساعتی‌ بودن فایده‌ای نداد؛ باید دائمی باشیم؛ یعنی دائم به ولایت اتّصال باشیم. به کلام خودت توجّه کن! والله، بالله، این حرف القای خداست که به شما می‌گویم. [۴]

***

عبدالعظیم‌ حسنی پیش امام‌ هادی (علیه‌السلام) آمد و گفت: آقاجان! من می‌خواهم عقایدم را به شما بگویم؛ می‌فرماید: بگو عزیزم! می‌گوید: من خدا را به یگانگی قبول دارم، واجبات را به‌جا می‌آورم و محرّمات را ترک می‌کنم. شما را امام و حجّت‌ خدا می‌دانم، زیر این آسمان، حجّتی به‌ غیر از شما نمی‌بینم. خدا امر شما را به‌ من واجب کرده، امرِ شما امرِ خداست. سیبی یا اناری از درخت بچینم و شما بگویی نصفش حلال و نصفش حرام است. نیمه حلالش را می‌خورم و نیمه حرامش را دور می‌اندازم. امام‌ هادی (علیه‌السلام) فرمود: ما هم عقایدمان همین‌ است، عبدالعظیم! إن‌شاءالله به آخر برسانی.

عبدالعظیم با قبولیِ امام‌ هادی (علیه‌السلام) که به او گفت عقایدت درست‌ است؛ نجوا کرد و کنار رفت و کنار ماند، نه این‌که از یک‌ جای دیگر سر دربیاورد؛ قانع و راضی بود. او دربست در اختیار امام بود. حالا خدا به او عظمت داد. در روایت می‌فرماید: زیارت شاه‌ عبدالعظیم حسنی مطابق با زیارت امام‌ حسین (علیه‌السلام) است. آیا زیارت خلق، مطابق با زیارت امام‌ حسین (علیه‌السلام) می‌شود؟ نه والله، عجیب این‌ است که می‌گوید زیارت قبرش مطابق با زیارت امام‌ حسین (علیه‌السلام) است، نه خودش!

عظمت عبدالعظیم به‌ خاطر آن عقیده‌ای است که به امام‌ هادی (علیه‌السلام) داشت، برای آن امری است که اطاعت می‌کرد، برای آن تواضعی است که با امام‌ هادی (علیه‌السلام) داشت؛ پس شما آن امر را زیارت می‌کنید، نه جسم عبدالعظیم را.

عزیزان من! از اطاعت به این‌جا می‌رسید نه از خیال خودتان، نه از مشابه درست‌ کردن، نه از امیدواری به خلق پیدا کردن و دنبالش‌ رفتن! عبدالعظیم به‌ واسطه ولایت به این‌جا رسید، نه به‌ واسطه عبادت. به امامش یقین داشت و امرش را اطاعت می‌کرد. او حجّت‌ شناس بود. امروز اغلب مردم حرف حجّت را می‌زنند؛ اما حجّت‌ شناس نیستند! [۵]

***

اگر شما خودت را در مقابل خدا و امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) تقصیرکار بدانی، به تمام آیات قرآن هم خدا به تو نظر می‌کند، هم امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) و هم حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام)! آن‌وقت تمام غم و غصّه دنیا را از دلت بیرون می‌برد. روایت داریم: کسی بود که بیست سفر مکّه رفته‌ بود. خدمت امام‌ هادی (علیه‌السلام) آمد و حضرت تمام آن‌ها را ردّ کرد و فرمود که تو اوّلاً بیتوته با خدا نداشتی و دیگر این‌که سخی نبودی و این‌ها را از خودت می‌دانستی؛ این‌ است که تمام این‌ها ردّ است؛ پس دست‌رنجی که از ما صادر می‌شود را باید از خدا بدانیم و بگوییم که او این‌ کار را کمک کرد.

والله، من شب‌ها می‌گویم: خدایا! اگر من بهشت بروم، تو کردی، تو این حرف‌ها را یادم دادی، نماز شب را تو یادم دادی، بیتوته‌ شب را تو یادم دادی، کمک به فقرا را تو یادم دادی؛ پس اگر بهشت بروم، تو کردی. [۶]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه