مشهد 84؛ گذشت خانمها: تفاوت بین نسخهها
جز (Admin صفحهٔ گذشت خانمها را به مشهد 84؛ گذشت خانمها منتقل کرد) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{بسم الله}} | {{بسم الله}} | ||
{{جعبه اطلاعات فراداده سخنرانی|10273}} | {{جعبه اطلاعات فراداده سخنرانی|10273}} | ||
+ | |||
+ | حالا خانمهای عزیز، من از شما تشکر میکنم تا زندهام. شما اجازه دادید به همسران عزیزتان بیایند [زیارت امامرضا]، امیدوارم در پناه امامزمان (عجلاللهفرجه) حفظ باشید. این همسران شما آمدند، خدا توفیق داد، من هم قدری صحبت کردم. امیدوارم زهرایعزیز راهتان بدهد. چونکه زن میتواند جلوی شوهرش را بگیرد؛ اگر بگوید نرو، او ناراحت است. الحمد لله، شکر ربالعالمین، من تشکر از تمام خانمها میکنم، به گلهای امامحسین (علیهالسلام) اجازه دادند، آمدند در مقابل حضرت. | ||
+ | |||
+ | خانم! تو اجازهدادی اینها آمدند در خدمت علیبنموسیالرضا. انشاءالله، امیدوارم شما همیشه در خدمت زهرا باشید. امر زهرا را اطاعت کنید. من هشتاد سالم است. بیایید کلاه سرمان نرود. بیایید زن و مرد در امر باشیم. والله، امر ما را نجات میدهد. ای خانمهای عزیز، والله روایت داریم امام صادق (علیهالسلام) میفرماید مادرم زهرا مثل مرغی که [دان] خوب و بد را تمیز بدهد، دوستانش را از صحنه محشر جمع میکند، پیش خودش میآورد. امیدوارم خانمها که اجازه دادند به شوهرانشان که بیایند از آنها باشند [که] زهرایعزیز در محشر جمعشان کند، ببرد پیش خودشان. | ||
+ | |||
+ | امیدوارم این خانمها از ولایت دوری نجویند. امیدوارم که زهرای عزیز اینها را بپذیرد. امیدوارم که در محشر زهرای عزیز اینها را بپذیرد. بگوید خانمها شما ممکن بود بداخلاقی کنید، [به همسرانتان بگویید] نروید خدمت اولاد من، بچه من، فرزند من؛ [اما] نکردید، تحمل کردید، من الان راه به شما میدهم. اما آن خانمها دیگر به حساب این آقاها نگذارند، از قلب مبارکشان بگویند [که راضیاند]. [نگویند] تو رفتی و اینجوری شدی، اینجوری [شد]، دیگر مصداق برای آقاهایشان بهجا نیاورند، یعنی رضایت کامل داشته باشند. امیدوارم زهرای عزیز هم رضایت کامل [داشته باشد] از این خانمهایی که اجازه فرمودند همسرهای عزیزشان بیایند خدمت اولاد پیغمبر؛ نه اولاد پیغمبر، خود پیغمبر. من تشکر میکنم از همهشان. | ||
+ | |||
+ | از آن جوانان، آقایان هم تشکر میکنم که حاضر شدند یک چند روز از خانمهایشان دور بشوند. امیدوارم آن دوری عزیزان من به ولایت نزدیکتان کند. امیدوارم که زیر سایه ولایت [باشید]، همینجور که [حضرت زهرا عمویش] عباس را راه نداد، [سلمان و اباذر و مقداد را راه داد،] شماها را هم راه بدهد. امیدوارم که، درخواست میکنم از حجت خدا، امام رضا، از خدا [که] دعای ما را در حق شما و خانمهایتان اجرا کند. | ||
+ | |||
+ | قدر بدانید عزیز من، یک جداییهایی است نزدیکی است، یک نزدیکیهایی است جدایی است. آن نزدیک خانمها [بودن] که امام رضا را فراموش کنیم، زهرا را فراموش کنیم، آن دوری است. اما دوری که آنها را دوست داشته باشیم، محبت داشته باشیم، نزدیکی است. مگر نبودند چند سال خدمت پیغمبر اکرم؟ دور شدند و دور بودند، اما اویس قرن توی بیابان است، نزدیک پیغمبر است. امیدوارم که همیشه قلب مبارک آقایان و خانمها نزدیک به ولایت باشد. چه وقت نزدیک میشود؟ [وقتی که] گذشت داشته باشید، با هم دوست باشید. | ||
+ | |||
+ | اگر خانم حالا یک کاری کرد، حالا کینه نکن که [بگویی تو] چند سال پیش این کار را کردی. یا خانمهای عزیز اگر مردشان حالا یک کاری کرد که مطابق میل تو نیست، دیگر اینقدر دنبال نکن. اگر آن کاری که همسر شما کرد، مطابق میل خدا و پیغمبر نبود، مردت را نصیحت کن. تو هم آقای عزیز، اگر خانم یک کاری کرد که مطابق [امر] خدا و پیغمبر نبود، تذکر به او بده، خیلی دنبال نکن. | ||
+ | |||
+ | عزیز من. یک روایت یادم آمد، حضرت رضا به دعبل خزاعی گفت دعبل، میروی؟ گفت آره. گفت پیامی به تو میگویم، به دوستهای ما بگو: اگر همدیگر را بدَرید، به شفاعت ما نمیرسید. دریدن یعنی از حرفنگذشتن، دریدن یعنی بخلداشتن، دریدن یعنی گذشتنداشتن؛ با هم محبت داشته باشید. خیلی حرف است که میگوید ای دعبل بگو به شفاعت ما نمیرسید. چقدر [به] دعبل، امام رضا پیام داده برای شما، چرا پیام را قبول [نمی]کنید؟ با هم دوست باشید، رفیق باشید. | ||
+ | |||
+ | والله، الان نزدیک هشتاد سالم است، هیچ موقعی سرِ مال دنیا با کسی حرفم نشده، همیشه گذشت داشتم. نداشتم، [اما] گذشتش را داشتم. نداشتم، [اما] گذشتش را داشتم. چرا؟ نداشتن، [اما] گذشت داشتن یعنی چه؟ هر که گفت جایزه به او میدهم. خبری نیست؟ (یعنی خودم احتیاج داشتم، ولی میتوانستم بگذرم از آن)، احسنت به شما. احتیاج داشتم، به آن مبلغ پول احتیاج داشتم، اما میدیدم [اگر بخواهم بگیرم] حالا نگران میشود، گذشت میکردم. توجه داشتی؟ در فقر یکوقت میسوختم و جَر نمیکردم با طرف، چرا؟ حساب آیندهاش را میکردم. [میدیدم] الان من ناراحتم، [اگر] بخواهم با این چیز [جر و بحث] کنم، حسابش را میکردم، [میدیدم ناراحتی پیش میآید]. پدرش را میدیدم، پسرش را میدیدم، فرزندش را میدیدم، خانوادهاش را میدیدم؛ میدیدم الان این گذشت یک گذشتی است که همه آنها ناراحت نمیشوند. | ||
+ | پس هر موقع که میخواهید [کاری] کنید آیندهنگر باشید، نه زودبین. چرا؟ روایت داریم میگوید عجله کار شیطان است. عجله نکن، گذشت داشته باش. چقدر ائمه گذشت دارند با ما؟ چقدر خدا گذشت دارد برای ما؟ چقدر نافرمانی کردیم؟ چقدر خدا میگذرد؟ تو دلم میخواهد صفات خدایی داشته باشی، صفات خدایی گذشت است، صفات خدایی انفاق است، صفات خدایی این است که تحمل کنی. صفات خدایی خواست خداست، خواست خدا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام است. صلوات بفرستید. | ||
+ | |||
+ | همیشه جان من در صراط مستقیم باشید، توجه کنید از صراط مستقیم خارج نشوید. صراط مستقیم علیبنابوطالب است. صراط مستقیم خواست خداست، خواست خدا علی است. خواست خدا حضرت رضاست، ببین چه به دعبل میگوید؟ دلش میخواهد پیام بدهد به شماها. | ||
+ | |||
+ | گذشت داشته باشید اما بیعرضه هم نباشید، من این را هم اینجا بگویم. عرضهداری باز به غیر از گذشت است، یک وقت میبینی یکی کلاهت را میخواهد بشناسد [بردارد]. الان میآید یک مُشتی بلوز میبرد، دوباره هم میخواهد ببرد. از او بگیر، فهمیدی؟ یک قدری میخواهد ببرد، میگوید میشود ببری. حواست [جمع باشد]، گذشت آنجایی است که خدا گفته گذشت کنی. حالا الان این بنده خدا یک نسیهای از تو برده، برو تعقیب کن، ببین اگر دارد از او بگیر. اما یکوقت میبینی ندارد، به واقع ندارد دیگر، دیگر آبروی خودش و آبروی زن و بچه را همه را نبر، نرو درِ خانهشان بد و بیراه بگو. تو اگر آبروی او را حفظ کردی، خدا آبرویت را حفظ میکند. اما یکی متدین نیست، قلدر است. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرماید که من از دو عدّه بدم میآید: از ظالم و مظلوم. [کسی] میگوید چرا از مظلوم؟ میگوید [اگر] بتواند احقاق کند [ولی] نکند. مظلومیت یک حرف است، گذشت یک حرف است، توجه کنید. امروز تو که رفتی آنجا کارخانه سنگ داری، باید مردم آنجا شما را باعرضه بدانند، نه بیعرضه؛ اگر نه اثاثت را هم میآیند میبرند. توجه میکنی من چه میگویم؟ قربان شکل ماهت بروم، حواستان جمع باشد. همه چیزها را به ما گفتهاند، همه چیزها را به ما گفتهاند. صلوات بفرستید. | ||
+ | |||
+ | اما باز درباره حجت خدا اینجوری نیست. او احتیاج به مال ندارد، اما احتیاج به جان تو دارد. چرا؟ چرا حجت خدا احتیاج به جانت دارد؟ والله اگر نکِشی، حرف من را نفهمیدی، باید بکِشی. چرا؟ [امام] میخواهد جان بدهی [تا] جان به تو بدهد. قشنگ شد؟ اگر قشنگ است صلوات بفرستید. اما به تو گفته به دوستهای ما کمک کن، اما او [خودش] که کمک نمیخواهد که، او جان میخواهد. حالا هم میخواهد جان بدهی [تا] جان به تو بدهد. مگر اصحاب امام حسین [جان] ندادند؟ خب حالا امام زمان یک چیز بالاتر [به آنها داد.] آورد بالا، حالا که جان داده، آقا امام زمان یک چیزی هم رویش گذاشت، گفت جان خودم، پدر و مادرم به قربانتان. بیا عزیز من یک چیزی به امام بده که یک چیزی رویش بگذارد به تو بدهد. چرا دینت را به خلق میدهی؟ چرا دنبال خلق میروی؟ چرا خلق را مؤثر میدانی؟ تو عقل داری؟ خدا عقل به تو بدهد. خلق نابود است. خلق تو را برای خودش میخواهد، اما امام زمان خودش را برای تو میخواهد، احتیاجی ندارد که. قشنگ است والا حرف، کجا میروی ای رفیق عزیز؟ | ||
+ | |||
+ | حضرت فرمود در آخرالزمان سه چیز است امت من را جهنمی میکند: یکی آمال و آرزو، یکی شکم، یکی فرجشان. الان ببین ایران روی این سه تا دارد میگردد یا نمیگردد. چیست دیگر؟ علی را کنار گذاشتیم. این حرفهای آخرالزمان را [به آن] نخندید، کنار نگذارید فرمایشات پیغمبر را، فرمایشات امیرالمؤمنین را، باید بیاورید و پیاده کنید توی کار خودتان، توی اعمال و رفتار خودتان. خنده به جای خود، مزاح شرعی به جای خود، نگهداشتن ولایت به جای خود؛ آن نگهداشتن ولایت اهمِّ به همه این حرفهاست. تو اگر ولایت را مواظبش بودی، ولایت حفظت میکند. ببین همینجور که تمام عالم بهواسطه امام زمان (صلوات بفرستید) [سر پاست]، تمام عالم بهواسطه امام زمان سر جایش است، سبز و خرم است بهواسطه وجود مبارک امام زمان؛ عزیز من اگر تو هم میخواهی سبز و خرم باشی، باید محبت امام زمان داشته باشی. عزیز من، فدایت بشوم، قربانت بروم، اتصالت را نگذار شیطان قطع کند. | ||
+ | |||
+ | علی علیهالسلام ببین [چه میگوید]، تو باید صفاتالله داشته باشی. صفاتالله صفات علی است. صفاتالله صفات امام زمان است. ببین چه میگوید امیرالمؤمنین، ببین چه میگوید امام زمان. {{توضیح|امروز انشاءالله، به امید خدا، بعد از ظهر یک روضه حضرت زهرا بخوانم برایتان، انشاءالله یک اشکی بریزیم و یک آبرویی درِ خانه امام زمان پیدا کنیم، اما الان حالش را ندارم.}} | ||
+ | |||
+ | اینهمه که میگویند ریسمان حبلالمتین، ریسمان خدا امام زمان است [در] دستتان. تجددی نشوید. ما زمانی میشویم، نه امام زمانی. کجا زمانی میشوی؟ موقعی که خریدهای زشت بکنی، چیزهای بد بخری، بیاوری توی خانهات. این چیست آوردی توی خانهات؟ آیا میفهمی؟ تلویزیون زمان است میبری، ویدیو زمان است میبری [توی خانهات]. این نمیدانم این چیزهایی که بازی میکنند چیست؟ کی با آن بازی کرده؟ بگویید ببینیم، چه چیز است اینها؟ آتاری، ماتاری. آتاری میبری چه کنی؟ برو دیگر خجالت بکش، چرا بیتالمال را میدهی اینها را میخری؟ چوب توی آستینت میکند، حالا به جای دیگرت اگر میکند من خبر ندارم؛ محاکمهات میکند. شیعه باید همهجا[یش] درست باشد، هم چشمش درست باشد، هم دستش درست باشد، هم پایش درست باشد. نفسش، نفس محمود باشد، یعنی نفس خدا [باشد]. نفس المحمود؛ یعنی نفس شیعه باید تحت اختیار ولیالله الاعظم امام زمان باشد. صلوات بفرستید. | ||
+ | |||
+ | شیعه بکر است، شیعه نباید زشت باشد، باید بکر باشد. یعنی کار زشت از دستش [بر]نیاید، از چشمش [بر]نیاید، از پایش [بر]نیاید. زشت نباید باشد شیعه، [باید] بکر باشد. الحمدلله، شکر رب العالمین، من قسم میخورم، تمام این رفقای من، تمام حضار مجلس، تمام اینها که در این جلسات حضور میکنند، والله بکرید. من دارم برای دیگری میگویم که شماها شکر بکنید که خدا بکرتان کرده در ولایت. [شما] تمام تلاشتان این است که بیایید ببینید من چه میگویم، یک حرفی که نجات است باز به گوششان بخورد. در تمام دوره امام صادق، امام باقر، یک نفر [اینطور] بوده؛ شما الان هرکدامتان نفر نفر مثل او هستید. چرا توجه ندارید؟ چرا من را جوش میدهید؟ چرا شکرانهتان کم است؟ سی هزار حدیث از امام باقر بلد است، سی [هزار] تا [از امام صادق]. جابر جحفی بود انگار، حالا اسمش را نمیدانم، سی هزار [حدیث] از امام باقر [و] سی هزار [حدیث] از امام صادق، [میداند] هنوز میآید [خدمت امام]. میگوید من میترسم یک چیزی که من را نجات بدهد، هنوز به گوشم نخورده [باشد]. | ||
+ | [او] شصت هزار حدیث را میگذارد اینجا، [شما] چهارتا چیز طوطیواری بلدید، [میگویید] نه آقاجان بلدیم اینها را، اینها را که حاج حسین میگوید، [قبلاً] گفته. شیطان بیراههات برده، شیطان خیالیات کرده، به حضرت عباس حجت را به همه طی کردم. [او] سی هزار حدیث، شصت هزار حدیث بلد است، باز دوباره میآید. مگر ولایت تمامی دارد که میگویید من بلدم؟ تمام شد ولایت؟ [آیا] تو حجت کل خلقتی [که میگویی] من بلدم؟ چه چیز بلدی؟ تو چه چیز بلدی؟ بلد کیست؟ بلد حجت خداست. تمام [علم] آینده و گذشته را خدا به این امام داده، او بلد است. حالا او راهنمای ماست، ما باید بیاییم ما را راهنمایی کند. این حرفها حرفهایی است که جخ [تازه] راهنمایی است، جخ مثل راهنمایی [حرف] زده، هنوز کار دارد. حالا جان من [میگوید] ایست، درست است؟ حالا خاموش میکند، حالا میگوید برو. ولایت خاموش و روشن دارد عزیز من، تو باید دائم روشن باشی، نه یک وقت مثل راهنمایی، یک وقت بزنی، یک وقت نزنی. | ||
+ | |||
+ | آدمی که ولایت دارد [و] خودش را در اختیار ولایت گذاشته، دیگر [باید] چون و چرا نکند. کسی که چون و چرا کند، والله هنوز ولایتش کامل نیست. چه میخواهی بفهمی اینقدر چون و چرا میکنی؟ چون و چرا به جایی نمیرسد، فقط میرسد به جدل. تو باید ولایت را در قلبت انباشته کنی، هی جمع کنی ولایت را؛ همینجور که عزیزان من در دفتر جمع میکنند، دارند ولایت را جمع میکنند. امیدوارم که [خدا اجرشان بدهد]، به غیر خدا هیچکس نمیتواند اینها را پاسخ بدهد. شما دارید الان ولایت را جمع میکنید. آدم باید ولایتجمعکن باشد، نه دنیاجمعکن. همان دنیا را هم که جمع میکند، باید به امر ولایت جمع کند. خدا میداند یکی یک ماه پیش یک مبلغی آورد، چند نفر را، اینها همه [ را نجات داد]. [از این پول] جهاز [درست] شد، نمیدانم قرض [پرداخت] شد، نمیدانم چیز بانکی شد، من نمیدانم، میخواهم بگویم که دست کم، دست کم، به قدر صد و پنجاه نفر نجات پیدا کردند برای مبلغی که این داد. ما باید بیاییم همدیگر را نجات بدهیم، نه همدیگر را گرفتار کنیم. بیولایتی، گرفتاری است. ولایت، نجاتدهنده کل خلقت است. صلوات بفرستید. | ||
+ | |||
+ | پس شما قدمی که میزنید [باید در جهت ولایت باشد]. ولایت زمین و آسمان و عرش و فرش ندارد، تو حدود قرار میدهی، تو برای [ولایت حدود قرار میدهی]. خوبهایمان حدود برای ولایت قرار میدهیم. ولایت مگر حدود دارد؟ چیزی که انتها ندارد، حدود ندارد. این فرش حدود دارد، نمیدانم دو متر در نمیدانم سه متر است، در چهار متر است. آسمانش هم حدود دارد، زمینش هم حدود دارد، دریا هم حدود دارد، صحرا هم حدود دارد، بهشت هم حدود دارد، عرش هم حدود دارد. هر چیزی که خلقت شده حدود دارد، حدودش را کی میداند؟ امام زمان. من که نمیدانم که، من که نمیدانم که، امام زمان میداند. اما گفته این حدود بیامر باطل است، بیامر حدود باطل است. یعنی چه؟ تند شد، یعنی اینها بقا ندارد. آن آیه «اذا زلزلت» را بخوانید، حرف من را قبول میکنید، همه یکهو فانی میشود. به حضرت عباس روایت داریم تمام خلقت فانی میشود، خدا یک نگاه میکند. خدا یک نگاه دلش میخواهد به فانی بکند، چندین نمیدانم [کرات داریم]، ما که نمیتوانیم حساب کنیم خدا چه خدایی است، چه کار کرده؟ رفت بالا حرف. [ما که نمیدانیم خدا] چه خلق کرده؟ چند میلیارد میلیارد کرات دارد؟ اصلاً نمیشود حدش را معلوم کرد. | ||
+ | |||
+ | من با عقل ناقصم دارم حرف میزنم. من با عقل حرف نمیزنم، من با عقل ناقصم حرف میزنم، اما شما با کمال درست قبول کنید. آنچه را که خدا خودش میداند [خلق کرده]، خدا خودش میداند چه خلقتهایی دارد، چه جایی دارد، معلوم نیست که ما چه بگوییم. بشر مغزش مغز گنجشکی است، اما حدود حرف را آدم حالیاش میشود. بشری که یک قدری چشمش باز شد، چشمش به غیر امر نگاه نکرد، عالَمبین میشود. حالا یک عالَمی را خدا [خلق کرده،] یک موقعی همه را نابود میکند. با مشرک بودنم است که دارم این حرف را میزنم، مشرکم [اگر بگویم از همه اینها اطلاع دارم]. خدا با آن چشمی که خودش میداند یک نگاه میکند، تمام فانی میشود. خدا به باقی بودن دنیا [کار ندارد]، میخواهد فانیاش را ببیند، یک دفعه فانی میشود. یک دفعه نگاه میکند، فقط چیزی که فانی نمیشود ولایت است، چون که وصل به خداست. | ||
+ | |||
+ | این صور اسرافیل [چیست؟] چه میگویند اینها؟ برو تریاکت را بکش، این را به این بچسبان، اینجوری کن. تو چه خبر داری از این حرفها [که] حرف بیخود میزنی؟ اسرافیل کیست که بدمد؟ [خدا میفرماید] علی جان، بِدَم. یک دم میزند تمام خلقت میآید سر جایش، علی [این کار را] میکند. صلوات بفرستید. | ||
+ | |||
+ | چرا میگویند علی جان میدهد، [اما] اینها نمیکشند؟ تو باید بروی تریاک بکشی، سیگار بکشی، از دنیا بکشی، بدبخت، آرام [باش]. علی تمام این خلقتها را بهوجود میآورد. حالا مرتیکه اینجا نمیکِشد، [اگر بگویی] علی خلق میکند، [میگوید] خدا خلق میکند. [علی خلق میکند] اما به اجازه خدا، خدا میگوید بِدَم. خدا میگوید علی بِدَم، بریزند بیرون، همه میریزند بیرون. بیا زیر سایه علی باش، کجاییم ما؟ کجا ولایت را فهمیدیم؟ تو مرتیکه لا اله الا الله، برو ایرادی! آرام بگیر. | ||
+ | |||
+ | برو شب و نصف شب متوسل شو به زهرا، یک اشکی بریز. [بگو] زهرا جان، دل من را باز کن. زهرا جان، چشم من را عالَمبین کن. زهرا جان، این ایرادیها را از قلب من بیرون کن. زهرا جان، این وسوسهها را از من بگیر. اگر نگرفت. اصلاً امام زمان هم به اجازه مادرش است، حسین هم به اجازه مادرش است. ببرم بالا؟ علی هم به اجازه زهراست، زهرا هم به اجازه آنهاست. اینها یک نورند، یکی هستند، با هم نجوا میکنند. [میگویند] علی جان اجازه بده، زهرا جان اجازه بده، حسین جان اجازه بده، اینها اجازه میدهند. [با هم] نجوا میکنند، همهشان یکی هستند. صلوات بفرستید. | ||
+ | |||
+ | خدایا عاقبتتان را به خیر کن. | ||
+ | |||
+ | خدایا گوش شنوا به ما بده. | ||
+ | |||
+ | خدایا این رفقای من را روح کن. خدایا اگر [آنها را] روح بکنی، به روح تمایل دارند، یعنی [به] وجود امام زمان. (سفت بگو الهی آمین، صبحانه که خوردید که، سفت. از روی شوق بگویید الهی آمین) | ||
+ | |||
+ | خدایا قلب مبارک دوستهای من را یک کادو بده، آن هم محبت علی است. | ||
+ | |||
+ | آقا علیبنموسیالرضا، یک کادو به اینها بده. آن هم محبت وجود مبارک امیرالمؤمنین است، وجود مبارک ولایت است، محبت زهراست. | ||
+ | |||
+ | ما میخواهیم کادو ببریم در قیامت، امام زمان، جان من، قربانت بروم، فدایت بشوم، تو هم کادو بده ما ببریم، آن هم محبت مادرت است. | ||
+ | |||
+ | خدا رحمت کند خوانساری را، بنا کرد زحمتهایش را توی دنیا [که] هفتاد هشتاد سال کشیده [گفتن]، گفت تمام آنها نابود است، محبت زهرا باقی است. [اگر بپرسند] خوانساری چه آوردی؟ [میگویم] محبت زهرا را. | ||
+ | |||
+ | خدایا به ما [محبت زهرا] بده، ما هم آن را قیامت ببریم، تا امام زمان ما را تحویل بگیرد، تا خدا ما را تحویل بگیرد. | ||
+ | |||
+ | آقا علیبنموسیالرضا، تو را به حق آن جوان ناکام عزیزت [محبت زهرا] به ما بده. اگر نجسیم پاکمان کن، اگر کافریم مسلمانمان کن، اگر [توی] بیراهیم توی راه بیاورمان، به ما بده. | ||
+ | (با صلوات بر محمد) | ||
+ | |||
{{یا علی}} | {{یا علی}} | ||
− | [[رده: | + | [[رده:نوارها]] |
نسخهٔ ۳ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۴۱
مشهد 84؛ گذشت خانمها | |
کد: | 10273 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
تاریخ سخنرانی: | 1384-01-30 |
تاریخ قمری (مناسبت): | ایام عیدالزهرا (10 ربیعالاول) |
حالا خانمهای عزیز، من از شما تشکر میکنم تا زندهام. شما اجازه دادید به همسران عزیزتان بیایند [زیارت امامرضا]، امیدوارم در پناه امامزمان (عجلاللهفرجه) حفظ باشید. این همسران شما آمدند، خدا توفیق داد، من هم قدری صحبت کردم. امیدوارم زهرایعزیز راهتان بدهد. چونکه زن میتواند جلوی شوهرش را بگیرد؛ اگر بگوید نرو، او ناراحت است. الحمد لله، شکر ربالعالمین، من تشکر از تمام خانمها میکنم، به گلهای امامحسین (علیهالسلام) اجازه دادند، آمدند در مقابل حضرت.
خانم! تو اجازهدادی اینها آمدند در خدمت علیبنموسیالرضا. انشاءالله، امیدوارم شما همیشه در خدمت زهرا باشید. امر زهرا را اطاعت کنید. من هشتاد سالم است. بیایید کلاه سرمان نرود. بیایید زن و مرد در امر باشیم. والله، امر ما را نجات میدهد. ای خانمهای عزیز، والله روایت داریم امام صادق (علیهالسلام) میفرماید مادرم زهرا مثل مرغی که [دان] خوب و بد را تمیز بدهد، دوستانش را از صحنه محشر جمع میکند، پیش خودش میآورد. امیدوارم خانمها که اجازه دادند به شوهرانشان که بیایند از آنها باشند [که] زهرایعزیز در محشر جمعشان کند، ببرد پیش خودشان.
امیدوارم این خانمها از ولایت دوری نجویند. امیدوارم که زهرای عزیز اینها را بپذیرد. امیدوارم که در محشر زهرای عزیز اینها را بپذیرد. بگوید خانمها شما ممکن بود بداخلاقی کنید، [به همسرانتان بگویید] نروید خدمت اولاد من، بچه من، فرزند من؛ [اما] نکردید، تحمل کردید، من الان راه به شما میدهم. اما آن خانمها دیگر به حساب این آقاها نگذارند، از قلب مبارکشان بگویند [که راضیاند]. [نگویند] تو رفتی و اینجوری شدی، اینجوری [شد]، دیگر مصداق برای آقاهایشان بهجا نیاورند، یعنی رضایت کامل داشته باشند. امیدوارم زهرای عزیز هم رضایت کامل [داشته باشد] از این خانمهایی که اجازه فرمودند همسرهای عزیزشان بیایند خدمت اولاد پیغمبر؛ نه اولاد پیغمبر، خود پیغمبر. من تشکر میکنم از همهشان.
از آن جوانان، آقایان هم تشکر میکنم که حاضر شدند یک چند روز از خانمهایشان دور بشوند. امیدوارم آن دوری عزیزان من به ولایت نزدیکتان کند. امیدوارم که زیر سایه ولایت [باشید]، همینجور که [حضرت زهرا عمویش] عباس را راه نداد، [سلمان و اباذر و مقداد را راه داد،] شماها را هم راه بدهد. امیدوارم که، درخواست میکنم از حجت خدا، امام رضا، از خدا [که] دعای ما را در حق شما و خانمهایتان اجرا کند.
قدر بدانید عزیز من، یک جداییهایی است نزدیکی است، یک نزدیکیهایی است جدایی است. آن نزدیک خانمها [بودن] که امام رضا را فراموش کنیم، زهرا را فراموش کنیم، آن دوری است. اما دوری که آنها را دوست داشته باشیم، محبت داشته باشیم، نزدیکی است. مگر نبودند چند سال خدمت پیغمبر اکرم؟ دور شدند و دور بودند، اما اویس قرن توی بیابان است، نزدیک پیغمبر است. امیدوارم که همیشه قلب مبارک آقایان و خانمها نزدیک به ولایت باشد. چه وقت نزدیک میشود؟ [وقتی که] گذشت داشته باشید، با هم دوست باشید.
اگر خانم حالا یک کاری کرد، حالا کینه نکن که [بگویی تو] چند سال پیش این کار را کردی. یا خانمهای عزیز اگر مردشان حالا یک کاری کرد که مطابق میل تو نیست، دیگر اینقدر دنبال نکن. اگر آن کاری که همسر شما کرد، مطابق میل خدا و پیغمبر نبود، مردت را نصیحت کن. تو هم آقای عزیز، اگر خانم یک کاری کرد که مطابق [امر] خدا و پیغمبر نبود، تذکر به او بده، خیلی دنبال نکن.
عزیز من. یک روایت یادم آمد، حضرت رضا به دعبل خزاعی گفت دعبل، میروی؟ گفت آره. گفت پیامی به تو میگویم، به دوستهای ما بگو: اگر همدیگر را بدَرید، به شفاعت ما نمیرسید. دریدن یعنی از حرفنگذشتن، دریدن یعنی بخلداشتن، دریدن یعنی گذشتنداشتن؛ با هم محبت داشته باشید. خیلی حرف است که میگوید ای دعبل بگو به شفاعت ما نمیرسید. چقدر [به] دعبل، امام رضا پیام داده برای شما، چرا پیام را قبول [نمی]کنید؟ با هم دوست باشید، رفیق باشید.
والله، الان نزدیک هشتاد سالم است، هیچ موقعی سرِ مال دنیا با کسی حرفم نشده، همیشه گذشت داشتم. نداشتم، [اما] گذشتش را داشتم. نداشتم، [اما] گذشتش را داشتم. چرا؟ نداشتن، [اما] گذشت داشتن یعنی چه؟ هر که گفت جایزه به او میدهم. خبری نیست؟ (یعنی خودم احتیاج داشتم، ولی میتوانستم بگذرم از آن)، احسنت به شما. احتیاج داشتم، به آن مبلغ پول احتیاج داشتم، اما میدیدم [اگر بخواهم بگیرم] حالا نگران میشود، گذشت میکردم. توجه داشتی؟ در فقر یکوقت میسوختم و جَر نمیکردم با طرف، چرا؟ حساب آیندهاش را میکردم. [میدیدم] الان من ناراحتم، [اگر] بخواهم با این چیز [جر و بحث] کنم، حسابش را میکردم، [میدیدم ناراحتی پیش میآید]. پدرش را میدیدم، پسرش را میدیدم، فرزندش را میدیدم، خانوادهاش را میدیدم؛ میدیدم الان این گذشت یک گذشتی است که همه آنها ناراحت نمیشوند. پس هر موقع که میخواهید [کاری] کنید آیندهنگر باشید، نه زودبین. چرا؟ روایت داریم میگوید عجله کار شیطان است. عجله نکن، گذشت داشته باش. چقدر ائمه گذشت دارند با ما؟ چقدر خدا گذشت دارد برای ما؟ چقدر نافرمانی کردیم؟ چقدر خدا میگذرد؟ تو دلم میخواهد صفات خدایی داشته باشی، صفات خدایی گذشت است، صفات خدایی انفاق است، صفات خدایی این است که تحمل کنی. صفات خدایی خواست خداست، خواست خدا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام است. صلوات بفرستید.
همیشه جان من در صراط مستقیم باشید، توجه کنید از صراط مستقیم خارج نشوید. صراط مستقیم علیبنابوطالب است. صراط مستقیم خواست خداست، خواست خدا علی است. خواست خدا حضرت رضاست، ببین چه به دعبل میگوید؟ دلش میخواهد پیام بدهد به شماها.
گذشت داشته باشید اما بیعرضه هم نباشید، من این را هم اینجا بگویم. عرضهداری باز به غیر از گذشت است، یک وقت میبینی یکی کلاهت را میخواهد بشناسد [بردارد]. الان میآید یک مُشتی بلوز میبرد، دوباره هم میخواهد ببرد. از او بگیر، فهمیدی؟ یک قدری میخواهد ببرد، میگوید میشود ببری. حواست [جمع باشد]، گذشت آنجایی است که خدا گفته گذشت کنی. حالا الان این بنده خدا یک نسیهای از تو برده، برو تعقیب کن، ببین اگر دارد از او بگیر. اما یکوقت میبینی ندارد، به واقع ندارد دیگر، دیگر آبروی خودش و آبروی زن و بچه را همه را نبر، نرو درِ خانهشان بد و بیراه بگو. تو اگر آبروی او را حفظ کردی، خدا آبرویت را حفظ میکند. اما یکی متدین نیست، قلدر است. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرماید که من از دو عدّه بدم میآید: از ظالم و مظلوم. [کسی] میگوید چرا از مظلوم؟ میگوید [اگر] بتواند احقاق کند [ولی] نکند. مظلومیت یک حرف است، گذشت یک حرف است، توجه کنید. امروز تو که رفتی آنجا کارخانه سنگ داری، باید مردم آنجا شما را باعرضه بدانند، نه بیعرضه؛ اگر نه اثاثت را هم میآیند میبرند. توجه میکنی من چه میگویم؟ قربان شکل ماهت بروم، حواستان جمع باشد. همه چیزها را به ما گفتهاند، همه چیزها را به ما گفتهاند. صلوات بفرستید.
اما باز درباره حجت خدا اینجوری نیست. او احتیاج به مال ندارد، اما احتیاج به جان تو دارد. چرا؟ چرا حجت خدا احتیاج به جانت دارد؟ والله اگر نکِشی، حرف من را نفهمیدی، باید بکِشی. چرا؟ [امام] میخواهد جان بدهی [تا] جان به تو بدهد. قشنگ شد؟ اگر قشنگ است صلوات بفرستید. اما به تو گفته به دوستهای ما کمک کن، اما او [خودش] که کمک نمیخواهد که، او جان میخواهد. حالا هم میخواهد جان بدهی [تا] جان به تو بدهد. مگر اصحاب امام حسین [جان] ندادند؟ خب حالا امام زمان یک چیز بالاتر [به آنها داد.] آورد بالا، حالا که جان داده، آقا امام زمان یک چیزی هم رویش گذاشت، گفت جان خودم، پدر و مادرم به قربانتان. بیا عزیز من یک چیزی به امام بده که یک چیزی رویش بگذارد به تو بدهد. چرا دینت را به خلق میدهی؟ چرا دنبال خلق میروی؟ چرا خلق را مؤثر میدانی؟ تو عقل داری؟ خدا عقل به تو بدهد. خلق نابود است. خلق تو را برای خودش میخواهد، اما امام زمان خودش را برای تو میخواهد، احتیاجی ندارد که. قشنگ است والا حرف، کجا میروی ای رفیق عزیز؟
حضرت فرمود در آخرالزمان سه چیز است امت من را جهنمی میکند: یکی آمال و آرزو، یکی شکم، یکی فرجشان. الان ببین ایران روی این سه تا دارد میگردد یا نمیگردد. چیست دیگر؟ علی را کنار گذاشتیم. این حرفهای آخرالزمان را [به آن] نخندید، کنار نگذارید فرمایشات پیغمبر را، فرمایشات امیرالمؤمنین را، باید بیاورید و پیاده کنید توی کار خودتان، توی اعمال و رفتار خودتان. خنده به جای خود، مزاح شرعی به جای خود، نگهداشتن ولایت به جای خود؛ آن نگهداشتن ولایت اهمِّ به همه این حرفهاست. تو اگر ولایت را مواظبش بودی، ولایت حفظت میکند. ببین همینجور که تمام عالم بهواسطه امام زمان (صلوات بفرستید) [سر پاست]، تمام عالم بهواسطه امام زمان سر جایش است، سبز و خرم است بهواسطه وجود مبارک امام زمان؛ عزیز من اگر تو هم میخواهی سبز و خرم باشی، باید محبت امام زمان داشته باشی. عزیز من، فدایت بشوم، قربانت بروم، اتصالت را نگذار شیطان قطع کند.
علی علیهالسلام ببین [چه میگوید]، تو باید صفاتالله داشته باشی. صفاتالله صفات علی است. صفاتالله صفات امام زمان است. ببین چه میگوید امیرالمؤمنین، ببین چه میگوید امام زمان. (امروز انشاءالله، به امید خدا، بعد از ظهر یک روضه حضرت زهرا بخوانم برایتان، انشاءالله یک اشکی بریزیم و یک آبرویی درِ خانه امام زمان پیدا کنیم، اما الان حالش را ندارم.)
اینهمه که میگویند ریسمان حبلالمتین، ریسمان خدا امام زمان است [در] دستتان. تجددی نشوید. ما زمانی میشویم، نه امام زمانی. کجا زمانی میشوی؟ موقعی که خریدهای زشت بکنی، چیزهای بد بخری، بیاوری توی خانهات. این چیست آوردی توی خانهات؟ آیا میفهمی؟ تلویزیون زمان است میبری، ویدیو زمان است میبری [توی خانهات]. این نمیدانم این چیزهایی که بازی میکنند چیست؟ کی با آن بازی کرده؟ بگویید ببینیم، چه چیز است اینها؟ آتاری، ماتاری. آتاری میبری چه کنی؟ برو دیگر خجالت بکش، چرا بیتالمال را میدهی اینها را میخری؟ چوب توی آستینت میکند، حالا به جای دیگرت اگر میکند من خبر ندارم؛ محاکمهات میکند. شیعه باید همهجا[یش] درست باشد، هم چشمش درست باشد، هم دستش درست باشد، هم پایش درست باشد. نفسش، نفس محمود باشد، یعنی نفس خدا [باشد]. نفس المحمود؛ یعنی نفس شیعه باید تحت اختیار ولیالله الاعظم امام زمان باشد. صلوات بفرستید.
شیعه بکر است، شیعه نباید زشت باشد، باید بکر باشد. یعنی کار زشت از دستش [بر]نیاید، از چشمش [بر]نیاید، از پایش [بر]نیاید. زشت نباید باشد شیعه، [باید] بکر باشد. الحمدلله، شکر رب العالمین، من قسم میخورم، تمام این رفقای من، تمام حضار مجلس، تمام اینها که در این جلسات حضور میکنند، والله بکرید. من دارم برای دیگری میگویم که شماها شکر بکنید که خدا بکرتان کرده در ولایت. [شما] تمام تلاشتان این است که بیایید ببینید من چه میگویم، یک حرفی که نجات است باز به گوششان بخورد. در تمام دوره امام صادق، امام باقر، یک نفر [اینطور] بوده؛ شما الان هرکدامتان نفر نفر مثل او هستید. چرا توجه ندارید؟ چرا من را جوش میدهید؟ چرا شکرانهتان کم است؟ سی هزار حدیث از امام باقر بلد است، سی [هزار] تا [از امام صادق]. جابر جحفی بود انگار، حالا اسمش را نمیدانم، سی هزار [حدیث] از امام باقر [و] سی هزار [حدیث] از امام صادق، [میداند] هنوز میآید [خدمت امام]. میگوید من میترسم یک چیزی که من را نجات بدهد، هنوز به گوشم نخورده [باشد]. [او] شصت هزار حدیث را میگذارد اینجا، [شما] چهارتا چیز طوطیواری بلدید، [میگویید] نه آقاجان بلدیم اینها را، اینها را که حاج حسین میگوید، [قبلاً] گفته. شیطان بیراههات برده، شیطان خیالیات کرده، به حضرت عباس حجت را به همه طی کردم. [او] سی هزار حدیث، شصت هزار حدیث بلد است، باز دوباره میآید. مگر ولایت تمامی دارد که میگویید من بلدم؟ تمام شد ولایت؟ [آیا] تو حجت کل خلقتی [که میگویی] من بلدم؟ چه چیز بلدی؟ تو چه چیز بلدی؟ بلد کیست؟ بلد حجت خداست. تمام [علم] آینده و گذشته را خدا به این امام داده، او بلد است. حالا او راهنمای ماست، ما باید بیاییم ما را راهنمایی کند. این حرفها حرفهایی است که جخ [تازه] راهنمایی است، جخ مثل راهنمایی [حرف] زده، هنوز کار دارد. حالا جان من [میگوید] ایست، درست است؟ حالا خاموش میکند، حالا میگوید برو. ولایت خاموش و روشن دارد عزیز من، تو باید دائم روشن باشی، نه یک وقت مثل راهنمایی، یک وقت بزنی، یک وقت نزنی.
آدمی که ولایت دارد [و] خودش را در اختیار ولایت گذاشته، دیگر [باید] چون و چرا نکند. کسی که چون و چرا کند، والله هنوز ولایتش کامل نیست. چه میخواهی بفهمی اینقدر چون و چرا میکنی؟ چون و چرا به جایی نمیرسد، فقط میرسد به جدل. تو باید ولایت را در قلبت انباشته کنی، هی جمع کنی ولایت را؛ همینجور که عزیزان من در دفتر جمع میکنند، دارند ولایت را جمع میکنند. امیدوارم که [خدا اجرشان بدهد]، به غیر خدا هیچکس نمیتواند اینها را پاسخ بدهد. شما دارید الان ولایت را جمع میکنید. آدم باید ولایتجمعکن باشد، نه دنیاجمعکن. همان دنیا را هم که جمع میکند، باید به امر ولایت جمع کند. خدا میداند یکی یک ماه پیش یک مبلغی آورد، چند نفر را، اینها همه [ را نجات داد]. [از این پول] جهاز [درست] شد، نمیدانم قرض [پرداخت] شد، نمیدانم چیز بانکی شد، من نمیدانم، میخواهم بگویم که دست کم، دست کم، به قدر صد و پنجاه نفر نجات پیدا کردند برای مبلغی که این داد. ما باید بیاییم همدیگر را نجات بدهیم، نه همدیگر را گرفتار کنیم. بیولایتی، گرفتاری است. ولایت، نجاتدهنده کل خلقت است. صلوات بفرستید.
پس شما قدمی که میزنید [باید در جهت ولایت باشد]. ولایت زمین و آسمان و عرش و فرش ندارد، تو حدود قرار میدهی، تو برای [ولایت حدود قرار میدهی]. خوبهایمان حدود برای ولایت قرار میدهیم. ولایت مگر حدود دارد؟ چیزی که انتها ندارد، حدود ندارد. این فرش حدود دارد، نمیدانم دو متر در نمیدانم سه متر است، در چهار متر است. آسمانش هم حدود دارد، زمینش هم حدود دارد، دریا هم حدود دارد، صحرا هم حدود دارد، بهشت هم حدود دارد، عرش هم حدود دارد. هر چیزی که خلقت شده حدود دارد، حدودش را کی میداند؟ امام زمان. من که نمیدانم که، من که نمیدانم که، امام زمان میداند. اما گفته این حدود بیامر باطل است، بیامر حدود باطل است. یعنی چه؟ تند شد، یعنی اینها بقا ندارد. آن آیه «اذا زلزلت» را بخوانید، حرف من را قبول میکنید، همه یکهو فانی میشود. به حضرت عباس روایت داریم تمام خلقت فانی میشود، خدا یک نگاه میکند. خدا یک نگاه دلش میخواهد به فانی بکند، چندین نمیدانم [کرات داریم]، ما که نمیتوانیم حساب کنیم خدا چه خدایی است، چه کار کرده؟ رفت بالا حرف. [ما که نمیدانیم خدا] چه خلق کرده؟ چند میلیارد میلیارد کرات دارد؟ اصلاً نمیشود حدش را معلوم کرد.
من با عقل ناقصم دارم حرف میزنم. من با عقل حرف نمیزنم، من با عقل ناقصم حرف میزنم، اما شما با کمال درست قبول کنید. آنچه را که خدا خودش میداند [خلق کرده]، خدا خودش میداند چه خلقتهایی دارد، چه جایی دارد، معلوم نیست که ما چه بگوییم. بشر مغزش مغز گنجشکی است، اما حدود حرف را آدم حالیاش میشود. بشری که یک قدری چشمش باز شد، چشمش به غیر امر نگاه نکرد، عالَمبین میشود. حالا یک عالَمی را خدا [خلق کرده،] یک موقعی همه را نابود میکند. با مشرک بودنم است که دارم این حرف را میزنم، مشرکم [اگر بگویم از همه اینها اطلاع دارم]. خدا با آن چشمی که خودش میداند یک نگاه میکند، تمام فانی میشود. خدا به باقی بودن دنیا [کار ندارد]، میخواهد فانیاش را ببیند، یک دفعه فانی میشود. یک دفعه نگاه میکند، فقط چیزی که فانی نمیشود ولایت است، چون که وصل به خداست.
این صور اسرافیل [چیست؟] چه میگویند اینها؟ برو تریاکت را بکش، این را به این بچسبان، اینجوری کن. تو چه خبر داری از این حرفها [که] حرف بیخود میزنی؟ اسرافیل کیست که بدمد؟ [خدا میفرماید] علی جان، بِدَم. یک دم میزند تمام خلقت میآید سر جایش، علی [این کار را] میکند. صلوات بفرستید.
چرا میگویند علی جان میدهد، [اما] اینها نمیکشند؟ تو باید بروی تریاک بکشی، سیگار بکشی، از دنیا بکشی، بدبخت، آرام [باش]. علی تمام این خلقتها را بهوجود میآورد. حالا مرتیکه اینجا نمیکِشد، [اگر بگویی] علی خلق میکند، [میگوید] خدا خلق میکند. [علی خلق میکند] اما به اجازه خدا، خدا میگوید بِدَم. خدا میگوید علی بِدَم، بریزند بیرون، همه میریزند بیرون. بیا زیر سایه علی باش، کجاییم ما؟ کجا ولایت را فهمیدیم؟ تو مرتیکه لا اله الا الله، برو ایرادی! آرام بگیر.
برو شب و نصف شب متوسل شو به زهرا، یک اشکی بریز. [بگو] زهرا جان، دل من را باز کن. زهرا جان، چشم من را عالَمبین کن. زهرا جان، این ایرادیها را از قلب من بیرون کن. زهرا جان، این وسوسهها را از من بگیر. اگر نگرفت. اصلاً امام زمان هم به اجازه مادرش است، حسین هم به اجازه مادرش است. ببرم بالا؟ علی هم به اجازه زهراست، زهرا هم به اجازه آنهاست. اینها یک نورند، یکی هستند، با هم نجوا میکنند. [میگویند] علی جان اجازه بده، زهرا جان اجازه بده، حسین جان اجازه بده، اینها اجازه میدهند. [با هم] نجوا میکنند، همهشان یکی هستند. صلوات بفرستید.
خدایا عاقبتتان را به خیر کن.
خدایا گوش شنوا به ما بده.
خدایا این رفقای من را روح کن. خدایا اگر [آنها را] روح بکنی، به روح تمایل دارند، یعنی [به] وجود امام زمان. (سفت بگو الهی آمین، صبحانه که خوردید که، سفت. از روی شوق بگویید الهی آمین)
خدایا قلب مبارک دوستهای من را یک کادو بده، آن هم محبت علی است.
آقا علیبنموسیالرضا، یک کادو به اینها بده. آن هم محبت وجود مبارک امیرالمؤمنین است، وجود مبارک ولایت است، محبت زهراست.
ما میخواهیم کادو ببریم در قیامت، امام زمان، جان من، قربانت بروم، فدایت بشوم، تو هم کادو بده ما ببریم، آن هم محبت مادرت است.
خدا رحمت کند خوانساری را، بنا کرد زحمتهایش را توی دنیا [که] هفتاد هشتاد سال کشیده [گفتن]، گفت تمام آنها نابود است، محبت زهرا باقی است. [اگر بپرسند] خوانساری چه آوردی؟ [میگویم] محبت زهرا را.
خدایا به ما [محبت زهرا] بده، ما هم آن را قیامت ببریم، تا امام زمان ما را تحویل بگیرد، تا خدا ما را تحویل بگیرد.
آقا علیبنموسیالرضا، تو را به حق آن جوان ناکام عزیزت [محبت زهرا] به ما بده. اگر نجسیم پاکمان کن، اگر کافریم مسلمانمان کن، اگر [توی] بیراهیم توی راه بیاورمان، به ما بده. (با صلوات بر محمد)