صفات‌الله: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
جز (Admin صفحهٔ صفات الله را به صفات‌الله منتقل کرد: تمیزکاری متن و اصلاح نیم فاصله)
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۱۲ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۲۱

بسم الله الرحمن الرحیم
صفات‌الله
کد: 10248
پخش صوت: پخش
دانلود صوت: دانلود
پی‌دی‌اف: دریافت
تاریخ سخنرانی: 1382-01-27
تاریخ قمری (مناسبت): 13 صفر

السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته، السلام علی‌الحسین و علی‌بن‌الحسین و اولاد الحسین و اهل‌بیت‌الحسین و رحمة‌الله و برکاته

رفقای‌عزیز، اگر ما در اشیاء نگاه کنیم؛ اما در اشیاء فکر کنیم. در اشیاء نگاه کنیم و در اشیاء تفکر داشته‌باشیم یا تفکر کنیم. آن تفکری که راجع‌به اشیاء کردی، آن تو را راهنمایی می‌کند. اگر ما نگاه به اشیاء کنیم و تفکر نداشته‌باشیم و فکر نکنیم؛ اشیاء در برابر ما گذران است. گذران اشیاء، صحیح نیست. ما باید در اشیاء فکر کنیم و حاکمیت اشیاء را توجه کنیم. اگر اندیشه نداشته‌باشیم، حاکمیت اشیاء را توجه نمی‌کنیم. عزیزان من، اگر حاکمیت اشیاء را توجه کنیم، به عدالت خدا، به عظمت خدا، به حاکمیت خدا، به امر خدا و امر ولایت و امر قرآن پی می‌بریم؛ تمام آن‌ها به شما توجه می‌دهد؛ یعنی توجه می‌کنیم. عزیزان من، باید به حاکمیت اشیاء پی ببریم.

حالا حسابش را بکنید خدای تبارک و تعالی از چه‌چیزی حمایت می‌کند؟ خدا از صفات خودش حمایت می‌کند. بشر اگر صفات‌الله داشته‌باشد، صفات مانند قرآن است و ما مانند جلد قرآن. جلد قرآن را به‌خاطر قرآن‌مجید می‌بوسند. عزیز من، تو باید صفات‌الله داشته‌باشی. اگر صفات‌الله داشته‌باشی، خدا به‌توسط آن صفاتش، تو را حفظ می‌کند. ما باید کوشش کنیم، صفات‌الله داشته‌باشیم. این نه این‌که منحصر به بشر باشد، در طیور هم همین‌جور است، تا حتی در حیوانات هم همین‌طور است. این صفات‌الله، حیوان را انسان می‌کند؛ اما کسی‌که بی‌صفات است، همان حیوانیتش را دارد. شما حساب کنید، الاغ بلعم صفات امر دارد، امر را اطاعت می‌کند، حالا خدا چقدر صحبت این الاغ را در قرآن‌مجید کرده‌است؛ اما بلعم صفات ندارد، مورد لعنت قرار گرفت. اما این الاغ که صفات دارد، مورد عفو قرار گرفت. از حیوانیت آمد و سنخه بشر شد. الحمد لله این صحبتها هر کدام روی مبنای خودش است و روی مبنای خودش ان‌شاءالله رفقای‌عزیزی که گوش به این نوار می‌دهند، خسته نشوند. (صلوات)

ببینید، خدای تبارک و تعالی چقدر پرنده دارد، هر پرنده‌ای یک‌جور است؛ مثل ماهی‌های دریا. در سلطنت سلیمان، بنا شد سلیمان به این‌ها رزق بدهد. همینطور که الان رزاق رزق ما خداست و به‌دست ولی‌الله‌الاعظم رزق به ما داده می‌شود، آیا توجه دارید؟ به محض ایشان به ما رزق می‌دهد، هر چیزی در هر زمانی حاکمیت دارد. حالا وقتی سلیمان می‌خواهد به‌اصطلاح به این‌ها روزی بدهد، آمده بالای کاخ و نگاه می‌کند تمام این پرندگان رنگارنگ هستند. می‌گوید: یک شب‌پره بیاورید، می‌روند شب‌پره می‌آورند. به تمام این‌ها روزی می‌دهد. می‌گوید: من به‌توسط این شب‌پره روزی دادم. چرا؟ چون سلیمان به امر خداست. آن سلطنت را خدا به او داده‌است. این سلطنت غصبی نیست. بعضی سلطنت‌ها غصبی هست، آن‌ها را خدا مورد لعنت قرار می‌دهد، چون‌که به امر خدا کار نمی‌کنند و به امر خودشان کار می‌کنند. امر خود بشر مورد لعنت است. چرا؟ از این‌جا استفاده می‌کنیم: «ان‌الله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما» [خدا] به تمام اشیاء، تا حتی به ملائکه آسمان و به تمام اشیاء می‌گوید این نبی را اطاعت کنید؛ اما خدا به این نبی می‌گوید: اگر حرف از خودت بزنی، رگ دلت را قطع می‌کنم. اختیار تبلیغ به او داده‌است؛ اما باید امر خدا را تبلیغ کند، نه از خودش حرف بزند. سلاطین و حکمرانان از خودشان حرف می‌زنند، این‌ها مورد لعن قرار می‌گیرند. حالا حضرت سلیمان از خودش حرف نمی‌زند. حالا می‌گوید شب‌پره بیاورید، حالا شب‌پره را آوردند، به تمام این‌ها روزی داد. همه این‌ها به‌واسطه شب‌پره بود. حالا خدا از چه‌چیزی حمایت می‌کند؟ از صفاتش. این حیوان، صفات‌الله دارد. هر چند این‌کار، در نگاه مردم یک‌کار بی‌اهمیت است؛ اما در مقابل خدا صفات خدا خیلی ارزش دارد. خدا خودش می‌داند که صفاتش چقدر ارزش دارد؛ چون‌که صفات خدا ولایت است. مگر ممکن‌است کسی بداند صفات خدا چیست؟ اما افشاء کرده‌است. صفات خدا؛ ولایت است. ولایت یعنی خدمت به مردم، ولایت یعنی سخاوت، ولایت یعنی هماهنگی، ولایت یعنی صدمه به مردم نزدن، ولایت یعنی عدالت. حالا این شب‌پره صفاتش این‌است که وقتی می‌خواهد بخوابد، پایش را بلند می‌کند. می‌گوید: اگر آسمان خواست پایین بیاید، روی پای من بیاید که مردم صدمه نخورند. این‌کار چون‌که صفات خداست، خدا این‌همه ارزش به آن داده‌است.

رفقای‌عزیز، عزیزان من، بیایید صفات‌الله داشته‌باشید تا خدا شما را حفظ کند. حضرت‌یوسف، صفات‌الله داشت. حالا بعضی‌ها که صفات خدا دارند، ممکن‌است که یک آسیب ظاهری برساند. آن آسیب‌های ظاهری که به او می‌رساند؛ حضرت‌علی، یعسوب‌الدین، امام‌المبین، جانشین رسول‌الله، علی‌ولی‌الله چه می‌گوید؟ می‌گوید: هر کاری برگشتش به خودتان است. رفقای‌عزیز، هر کسی‌که این نوار را می‌شنود، بیایید کاری کنیم که برگشتش به خودمان است، به‌قول علی (علیه‌السلام) پشیمان نشویم. برادران حضرت‌یوسف این جنایتی که با حضرت‌یوسف کردند، برگشتش به خودشان شد. آن‌ها می‌خواستند پیش پدر، عزیز باشند. [اگر] عزیزی نباشد، ما را عزت و احترام می‌کند. عزت از خلق خواستند، هرچند نبی باشد. عزت از خلق نخواهید، هر چند نبی باشد. به‌غیر از پیامبر آخرالزمان، عزت از ولی بخواهیم، نه از خلق، از نبی هم نخواهیم. یعنی عزت از چه‌کسی بخواهیم؟ از ولی، چون‌که عزت، ولی است. اوست که عزت می‌دهد. حالا حسابش را بکن، این‌ها آخر با تمام قدرتشان چه شدند؟ خدا رحمت کند شیخ‌عباس را؛ می‌گفت: اگر این‌ها یک داد می‌زدند، به‌قدری قوی بودند، از صدای نعره این‌ها، زنان بنی‌اسرائیل ساقط می‌کردند؛ بس‌که این‌ها قوی بودند. خدا این‌قدر در مقابل یوسف ضعیفشان کرد که گفتند: عزیز مصر به ما کیل بده. چرا؟ عزت خواستند از این‌که یوسف نباشد و پدرشان آن‌ها را عزت کند.

حالا ببینید یوسف صفات‌الله دارد. او را داخل چاه می‌اندازند؛ خدا، حمایت می‌کند. یا جبرئیل! یوسف را بگیر. خدا به جبرئیل گفت، یا اخا جبرئیل، این‌همه امر من را اطاعت کردی، کجا صدمه خوردی؟ گفت: خدا امرت را اطاعت کردم. گفت: کجا رقت کردی؟ گفت: آن‌موقع‌که من یک‌ذره صدمه خوردم، من در سدر المستقیم بودم؛ یعنی سدر المستقیم گویا بالاتر از هفت‌طبق آسمان است. گفتی: یوسف را بگیر، به چه نحو آمدم یوسف را گرفتم که به ته چاه نخورد؟ پس خدای تبارک و تعالی حمایت از صفات خودش می‌کند. یوسف، صفات خدا را دارد. یوسف، در مقابل این‌ها مظلوم است؛ خدا، حمایت از مظلوم می‌کند. علی هم حمایت از مظلوم می‌کند.

عزیز من، ای شیعه علی، حمایت از مظلوم کن. خودت ظالم نشو، حمایت از مظلوم کن. آن‌وقت، آن‌موقع خدا از تو حمایت می‌کند. حالا عظمت خدا را بدانید. گفت: برای چه دلت سوخت؟ گفت: به‌خاطر آن کشتی که طوفانی شد، زنی به تخته پاره‌ای چسبید و به گونه‌ای رفت در خشکی و زایمان کرد. گفتی: جان مادرش را بگیر، گرفتم، بچه افتاد توی خاکها، مرتب، دهنش را باز می‌کرد. یکی هم برای نمرود یا شداد رقت کردم. بهشت با این عظمت ساخت تا رفت برود داخل آن، گفتی جانش را بگیر. گفت: قسم به عزت و جلالم، شداد، همان بچه بود. عزیزان من، کجا عزت از مردم و از خلق می‌خواهی؟ مگر تو عقل نداری؟ اگر هوش هم داشته‌باشی، نباید بخواهی. اگر عقل هم نداشته‌باشی، هوش که دارید؟ این حرف‌ها را شما باید قدری تفکر کنید. «تعز من تشاء، تذل من تشاء» خدا را یک اندازه‌ای بهتر بشناسید. ای‌خدا، قضایایش چه شد؟ من که توجه ندارم. گفت آن‌موقعی‌که این بچه به‌دنیا آمد، شیر رفت که او را بخورد، مهرش را به دلش انداختم. رفت شیرش داد و این‌که اینطوری شد، برای این‌بود که شیر شیر خورده‌بود. بعد یک‌قدری بزرگ شد، کشتی آن‌جا لنگر انداخت، این بچه را برد. یکی از سلاطین او را بزرگ کرد. یواش، یواش، شاه شد و بعد یواش، یواش، گفت: من خدا هستم (صلوات). پس خداوند تبارک و تعالی صفات‌الله را پاسخ می‌دهد. صفات‌الله یک‌جوری است مبادا تو خودت را شکل کسی کنی که صفات‌الله دارد؛ ولی صفات‌الله نداشته‌باشی.

الان من قضایای دیگری را نقل می‌کنم. سلیمان در جاده به طیور گفت، ننشینید، جاده معبر مردم است. یک پرنده‌ای گرسنه بود. دید یک قوتی در جاده هست. رفت بخورد شخصی هوای او را داشت خم نشود. جلوتر از او سنگ در دستش بود. زد به این پرنده و بالش شکست. به یک‌جوری متوسل شد و خودش را به سلیمان رساند. گفت: فلانی، بال مرا شکست. گفت: کجا نشستی؟ گفت: در جاده. گفت: نگفتم، ننشین. گفت: یا نبی الله، این داشت می‌آمد، دیدم عین شما خودش را ساخته‌است، ریختش و لباسش و رنگش را. من گفتم این ظلم نمی‌کند، این عدالت دارد، اگر کسی دیگری بود، پرش می‌کردم. حالا سلیمان او را صدا زد و گفت: چرا این‌کار را کردی؟ به طیور گفت: حالا چه‌کار کند که رضایت تو حاصل شود؟ گفت: از این لباس خودش را خارج کند. این لباس یک لباسی نباشد که به مردم ظلم کند، به مردم توهین کند. علما، فقها، وعاظ، کسانی‌که این لباس را پوشیدید، این لباس، لباس عدالت است، مبادا لباس ذلالت باشد. این آیه قرآن است. مگر من می‌خواهم به کسی توهین کنم؟ چرا حرف مفت می‌زنید؟ این آیه قرآن است. اگر لباس روحانیت پوشیدی، روحانی یعنی روح. من به کسی کاری ندارم. من آیه قرآن را افشاء می‌کنم. من آیه قرآن را به شما تذکر می‌دهم. هر کسی بگوید من مقصدی دارم، امیدوارم خدا به او دردی بدهد که علاج نداشته‌باشد. اگر من مقصد دارم، به‌من بدهد. من مقصد ندارم. من آیه قرآن را اعلام می‌کنم. جوانان‌عزیز! اگر ریشی گذاشتید، تسبیحی دست گرفتید و خودتان را شبیه متدینان کردید، باید صادرات تو ولایت باشد، نه جنایت. دزد، اگر دزدی کند خودش را پیش یک دزد نمی‌گذارد، خودش را پیش کسی‌که دزد نیست می‌گذارد. مردم می‌خواهند ولایتشان را در اختیار تو بگذارند، چرا خیانت می‌کنی؟

ما باید خیلی توجه کنیم. عزیزان من، چرا می‌گوید زیارت حضرت‌رضا (علیه‌السلام) که ما الان در خدمت ایشان هستیم این‌همه ثواب دارد؟ می‌گوید: یک حاجت برادر مؤمن بالاتر است. چون‌که زیارت، زیارت است؛ اما این صفات امام است، صفات خداوند است؛ یعنی برادرت را از فقر نجات دادن، صفات خداست. عزیزم، تو اگر رفتی زیارت امام‌رضا، باید صفات ببری، نه خودت را؛ تو که به‌درد نمی‌خوری. چشم تو صفات ببرد، پای تو صفات ببرد، تا حتی درون تو صفات ببرد، او از درون تو خبر دارد. عزیز من، آیا ما صفات می‌بریم یا خودمان را می‌بریم. همان‌جا هم که هستی، چند تا خیال داری. حرف‌هایتان و خواهش‌هایتان که می‌کنید از روی نفس خودتان می‌کنید. آیا آن‌جا آمدی بگویی خدایا، مریض‌های اسلام را شفا بده؟ آیا آمدی گفتی که که این جوانان عزیزی که بی‌خانه هستند، خانه‌دار کن؟ آیا آمدی به امام‌رضا بگویی، زندانیان بی‌گناه را نجات بده؟ آیا آمدی به امام‌رضا بگویی قرض مردم را ادا کن؟ آیا آمدی به امام‌رضا بگویی این‌ها را کفایت کن؟ چه‌چیزی خواستی؟ ما باید مردمی باشیم؛ یعنی یک‌جوری باشیم که دارای صفات‌الله باشیم، امر صفات‌الله در ما باشد.

یکی هم بنا شد که ما در مورد جاذبه صحبت کنیم. امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی ما را یاری کند که ما بتوانیم در مورد جاذبه صحبت کنیم. همان صفات‌الله هم جاذبه هست؛ اما ممکن‌است که آدم یک‌طرزی دیگرش بکند که رفقای‌عزیز اگر نوار را گوش می‌دهند، خسته نشوند؛ اگرنه همان جاذبه هم در صفات‌الله می‌آید. گفتیم که خداوند از صفات خودش حمایت می‌کند و هر کسی صفات داشته‌باشد، چه انسان و چه حیوان، خدا از صفات خودش حمایت می‌کند. ما باید کوشش کنیم که صفات داشته‌باشیم تا خدا به‌واسطه این صفات که هدایت می‌کند ما را حفظ می‌کند. ببین یوسف، صفات خدا دارد. حالا می‌خواهند او را در چاه بیندازند، می‌گوید او را بگیرید؛ اما آن‌ها صفات خدا ندارند، آن‌ها را گدای در خانه یوسف می‌کند که صفات دارد. اگر ما صفات نداشته‌باشیم، ما را محتاج در خانه خلق می‌کند. پس ما باید صفات داشته‌باشیم، تا ما را محتاج به ولی کند. محتاج ولی شدن، یک شرافت است. محتاج خلق شدن، ذلالت است. محتاج ولی شدن، عزت است، احترام است، خیلی خوب است؛ چون‌که ولی، اتصال به خداست. تا حتی عرض کردم، ما دستمان پیش نبی هم نباید دراز شود اگر گفتید چرا؟ نبی، از ولی می‌گیرد. نبی باید به امر ولی باشد. پس خودش محتاج ولی هست. چرا نبی محتاج ولی است؟ چون نبی خلق است.

عزیزان من، این حرف‌ها را یک‌ذره تفکر داشته‌باش. حالا ما باید محتاج وجود مبارک آقا امام‌زمان، وجود مبارک آقا امام علی‌بن‌موسی‌الرضا که در الان در خدمتش هستیم باشیم. اصلاً محتاج خلق شدن، اگر ما خلق را مؤثر بدانیم، تا حتی ما را به مشرکی می‌رساند؛ یعنی مشرکمان می‌کند. خدا نکند خلق را مؤثر بدانیم. خیلی‌ها خلق را مؤثر می‌دانند. عده‌ای هستند که می‌گویند: مثلاً ایشان به ما حقوق می‌دهد، ایشان به ما شهریه می‌دهد. این حرف‌ها چیست که می‌زنی؟ مگر تو خدا را قبول نداری؟ می‌گوید: «والله خیر الرازقین» والله، من به تو روزی می‌دهم. چرا از او روزی می‌خواهی؟ از خلق روزی خواستن می‌دانی چطوری هست؟ مثل زمان موسی که رفتند به گوساله سامری گفتند: خدا. تو در آن‌زمان نیستی، تو در زمانی هستی که از خلق روزی می‌خواهی. تو عین همان هستی که در زمان موسی به گوساله گفتی خدا. خیلی توجه بفرمایید. خیلی باید روی این حیوانات حساب کنید. الان من یک‌چیز دیگری می‌گویم که این نوار پایان پیدا کند.

در زمان یکی از پیامبران، این‌ها می‌آمدند ماهی می‌گرفتند. به این‌ها می‌گفتند: شما شنبه یا جمعه ماهی نگیرید؛ یعنی شما شنبه بگیرید. تا به این‌ها گفتند، تمام ماهی‌های دریا روی آب آمدند. این دارد با تو گفتگو می‌کند. این‌ها اطمینان پیدا کردند. اطمینان، خیلی مهم است. عزیزان من، اگر کسی اطمینان به تدین تو داشت، وای به حال تو اگر خیانت کنی؛ خدا حیوانت می‌کند، خدا انترت می‌کند، خدا تو را میمون می‌کند. تمام این‌ها که می‌روند در مکه و این‌ها حیوان هستند همین هستند. او اطمینان به تو کرده‌است، تو نستجیر بالله، اسم نیاورم، بی‌حیایی نکنم، خیانت کردی. تو خیانت کردی، حالا حیوان هستی. حال این‌ها آمدند مکر کردند. یک چاله‌هایی کندند. این ماهی‌های زبان‌بسته آمدند رفتند توی چاله، شنبه آن‌ها را گرفتند. یک‌روز یا دو روز طول کشید، دیدند تمام این‌ها حیوان شدند. آقا جان، خدا حمایت از صفات خودش می‌کند. عهد و پیمان، صفات است. اگر کسی فرزندش را پیش تو گذاشت، خدای‌نخواسته، بدچشمی نکنی. اگر به خانه کسی رفتی، بدچشمی نکنی. اگر مال داری، خمس و سهم امامش را بده. عزیز من، خیانت نکن. تو را محتاج می‌کند. یک چند روزی در اختیارت می‌گذارد. شما ببین چه کسانی بودند که مال داشتند، محتاج شدند. امر خدا، صفات خداست. صفات خدا، امر خداست. امر به تو کرده این‌کار را بکن، بگو: چشم. چرا ما توجه نداریم؟ عزیزان من، بیایید توجه کنیم.

تمام این حیوانات این‌ها یک قوه لامسه دارند، مثل این هست که الان جنابعالی به قم یا تهران تلفنی بکنی. وقتی عهد و پیمان نبی با خلق شد، تلفن به حیوانات شد، تمام این‌ها روی آب آمدند. آن‌وقت این‌ها خیانت کردند. حالا که خیانت کردند، از انسانیت دور شدند؛ خدا ظاهر و باطنشان را حیوان کرد. بترسیم از آن روزی که ما هم خیانت کنیم، باطنمان حیوان شود. این‌قدر پیامبر در پیشگاه اقدس الهی گریه کرد، گفت: این امت من را حیوان نکن. گفت: در ظاهر نمی‌کنم، ولی در باطن حیوانیتشان هست. حالا وقتی شما مکه رفتی، فقط همانجا یک آینه هست. آن آینه ولایت هست، آینه امر هست، تو را حیوان می‌بیند. مگر در زمان امام‌سجّاد نبود که گفتند حاجی خیلی آمده‌است، گفت: نفر خیلی آمده‌است؟ این یک مبنایی دارد، مبنایش را هم می‌گویم. این مبنایش را به دید ولایت خودم می‌گویم. این‌ها در زمان حضرت‌سجاد بود. نگاه کرد، دید خودش و غلامش و حیوانش حاجی هستند. چرا حیوان حاجی است؛ اما انسان نیست؟ ما هم اگر خیانت به امر امام‌حسین کنیم، اگر خیانت به امر امام‌زمان کنیم، آن‌جا برویم، حیوانیم. آن‌ها خیانت به جسم امام‌حسین کردند، ما خیانت به امر امام‌حسین می‌کنیم.

عزیزان من، توجه کنید، آدم شدن یک‌چیزی هست، انسان شدن یک‌حرف دیگری است. اگر کسی حرف دارد به‌من یا تلفن بزند یا الان بگوید، من پاسخش را می‌دهم. آدم، آدم بود، انسان نبود. اگر انسان بود، گول نمی‌خورد. انسان کامل، گول نمی‌خورد. بعضی از علماء می‌گویند: بگویید من آدم شوم، حالا آدم شدی. آدم، یک‌حرف است، انسان، یک‌حرف دیگری است. انسان، گول نمی‌خورد، آدم گول می‌خورد. مگر آدم‌تر از این [هست]؟ در صورتی‌که عصمت دارد، آدم است گول می‌خورد؛ چون‌که خلق است. انسان کامل، دوازده‌امام، چهارده‌معصوم هستند، آن‌ها کامل هستند. خدا آن‌ها را کامل کرده‌است. اما عزیزان من، اگر شما بخواهی، امام‌زمان باید تو را کامل کند، امیرالمؤمنین تو را کامل کند، زهرای‌عزیز تو را کامل کند. ببین، عزیز من، به‌توسط امر، سلمان کامل شده‌است؛ اما عموی پیامبر، عباس، کامل نیست، زهرا راهش نمی‌دهد. زهرا، انسان را راه می‌دهد. مگر چه‌کرد؟ چند وقت در خانه ظلمه رفت، آن ظلمه به او اثر کرد. حالا که به او اثر کرد، از محرمیت افتاد. عزیزان من، والله، به تمام مقدسات عالم، به دینی که من دارم، به ایمانی که دارم، اگر در خانه ظلمه بروی، در خانه بدعت‌گذار بروی، امام‌زمان تو را راه نمی‌دهد. در آن خانه نرو، بیا در خانه علی. «انا مدینة‌العلم، علی بابها» علم یعنی‌چه؟ این‌جا از این در بیا به تو ولایت بدهد. کجا می‌روی در خانه خلق؟ رفتند و اینجوری شدند. عزیز من، توجه کن!

حالا این جنبه‌مغناطیسی که خدمت شما عرض کردم، این‌هم مشابه همان‌است. مثلاً یک آهن‌ربا چه‌چیزی را می‌گیرد؟ فقط آهن را می‌گیرد؛ چون‌که آهن، سنخه آن‌است. اگر بخواهید امام‌زمان شما را دربربگیرد، امیرالمؤمنین دربربگیرد، زهرای‌عزیز دربربگیرد، باید سنخه آن‌ها بشوید. عزیز من، اگر سنخه آن‌ها نباشی، آن جاذبه ولایت، تو را نمی‌گیرد. جاذبه ولایت چیست؟ تو باید امر را اطاعت کنی. والله، اگر امر را اطاعت کنی، جاذبه ولایت تو را می‌گیرد. این جاذبه ولایت خیلی چیز عجیبی هست. رفقای‌عزیز، من راجع‌به تلویزیون که صحبت می‌کنم یا راجع‌به کامپیوتر جهانی، کامپیوتر جهانی که اشکال ندارد، تلویزیون هم اشکال ندارد؛ یعنی شیشه تلویزیون چه اشکالی دارد؟ آهنش چه اشکالی دارد؟ سیم اشکال دارد؟ شیشه چه اشکالی دارد؟ فلزات چه اشکالی دارند؟ ولی وقتی این‌ها با هم جمع شدند، تلویزیون، محل شیطان شده‌است. آن صادرات این تلویزیون، عمل شیطان شد. در این‌جا چه‌چیزی جمع می‌شود؟ در این‌جا قرآن حقیقی جمع شد، چه اشکالی دارد؟ از این‌جا نصیحت کامل شد، چه اشکالی دارد؟ از این‌جا ولایت افشاء شد، چه اشکالی دارد؟ از این‌جا نبوت افشاء شد، چه اشکالی دارد؟ از این‌جا نتیجه صله‌رحم افشاء شد، چه اشکالی دارد؟ این‌جا صادراتش انسانیت است، چه اشکالی دارد؟ اما آن تلویزیون، یک‌مشت انگلیسی و یک‌مشت آمریکایی جمع می‌شود، شما می‌روید با ساز و آواز، نگاه به آن‌ها می‌کنید، یا این‌که پیامبر فرمود: هر کس به عمل قومی راضی باشد، جزء آن قوم هست. تو به عمل آن‌ها راضی هستی، جزء آن‌ها هستی. یا آن‌ها را می‌بینی آن‌ها خوشگل و زیبا هستند، ما چند جاذبه در دلمان هست: یک جاذبه اسکناس هست، یک جاذبه شهوت هست، یک جاذبه لذت هست، یک جاذبه تماشا است. این‌ها همه در ما هستند. چرا خدا می‌گوید: اگر امر من را به امر خودت ترجیح بدهی، هشت‌شرط به تو می‌دهد؛ یعنی این‌ها همه امر شیطان هست، همه در این جمع شده‌اند. توجه می‌کنید من چه می‌گویم یا نه؟

حالا عزیزان من، مگر امامت را قبول نداری؟ حضرت‌سجاد می‌گوید: هر کس را دوست داری با آن محشور می‌شوی. رسول‌الله هم می‌فرماید: به عمل قومی راضی باشی، جزء آن قوم هستی. تو آن‌ها را که می‌بینی خوشت می‌آید، با همانها هم محشور می‌شوی. آقا نشسته نماز شب خوانده، بوق و منتشا [۱] دارد، فردا با آمریکا و انگلیس محشور می‌شود. عزیز من، قربانت بروم، ببین من چه می‌گویم، حواست جمع باشد. الان من روایتش را رویش می‌گذارم. (صلوات) این حضرت‌موسی، بخواهم قضایایش را بگویم، اشکالی ندارد. زمان موسی طوری بود که فرعون خیلی طغیان کرده‌بود. آخر، خداوند تبارک و تعالی آن‌کسی را که باید هر ظالمی را نابود کند، خلق می‌کند. یک‌قدری دیر و زود دارد. آمریکایی را خلق کرد، برای از بین بردن صدام ظالم. او را نابود کرد؛ هر چند او خودش هم ظالم است؛ اما خدا یک‌جوری است که کسی را برای هر ظالمی به‌وجود می‌آورد که او را نابود کند. این حکومتها در حکومت خودشان، یک مشغله ظالم به ظالم شد. یک ظالم ظالمی را از بین برد. آمریکا خودش ظالم است، ظالم‌تر شد، او را از بین برد؛ اما آن جنایتش، او را از بین می‌برد. من اگر جنایت داشته‌باشم، جنایتم مرا از بین می‌برد. اگر ولایت داشته‌باشم، ولایتم من را از بین نمی‌برد، سخاوتم مرا از بین نمی‌برد، صفات‌الله مرا از بین نمی‌برد. نگویید که اینجوری هست. آن ظالم هست، آن‌هم ظالم هست. ظالم‌تر به‌سر ظالم مسلط شد.

حالا خدای تبارک و تعالی موسی را برانگیخت. فرعون خیلی کوشش کرد؛ مثل این‌ها که کوشش می‌کنند، مثلاً مخالف ما پیدا نشود. مگر تو نمی‌دانی قضایای قرآن را؟ تو که قرآن می‌خوانی، چرا مردم را اینجوری می‌کنی؟ آنچه باید بشود می‌شود. تو که از فرعون چیزتری؟ ببین، فرعون چه‌کار کرد. هر چه پسر بود آن‌را می‌کشت که مبادا فرعون به‌وجود بیاید. حالا خدا با او چه‌کرد؟ زیر تختش دشمنش را به‌وجود آورد. نمی‌خواهم همه قضایا را بگویم. خودش دشمنش را پروراند؛ یعنی موسی را. حالا یک عده قبطی، سبطی شدند. هر زمانی این‌طوری هست. مواظب باشید فرعون‌های زمان را بشناسید. حالا آمده این‌کار را می‌کند، به‌دست خودش او را پرورید. حالا قبطی شدند و سبطی شدند. آن‌ها می‌گفتند: پروردگار موسی، او می‌گفت: نه، «انا ربکم الاعلی» اسلام ناب محمدی! (صلوات)

عزیزان من، کیل کار را ببین، صفات آن‌کار را ببین. آن‌کسی‌که صفات‌الله دارد، صفات را می‌شنود، صفات را می‌بیند، ما یک‌قدر تقصیر داریم، مردم یک‌قدری تقصیر دارند. حالا موسی را می‌خواستند بکشند، موسی یک قبطی را کشت، فرار کرد. آمده آن‌جا یک چاهی می‌بیند که دو تا دختر هستند. گوسفندهایشان را کنار زدند، گفت: چرا، گفتند ما ته آبها را برمی‌داریم. آمدند آب کشید. گوسفندها آب خوردند. رفتند به پدرشان گفتند، یک جوان اینطوری هست. گفت: او را بیاورید. عزیز من، آیه قرآن را بخوان و تفکر داشته‌باش. چقدر قرآن خواندند و همان قرآن آن‌ها را لعنت می‌کند. چرا؟ قرآن چرا من را دکان کردید؟ چرا می‌خواهید به‌توسط من شأنت اینجوری شود؟ همان تو را لعنت می‌کند. قرآن را که نباید دکان کنیم، حرف ولایت را نباید دکان کنیم. حالا ببینید چه‌کار می‌کند؟ حالا قرآن می‌گوید: می‌گوید من جلو می‌روم که پیش پدرت برویم. هر کجا اشتباه رفتم، یک سنگ بیندازید. ببین، پشت‌سر این دو تا زن سوخته بیابانی نرفت. کجا می‌روید دنبال زن مردم؟ خدا پدر شما را در می‌آورد. همین آیه را برای شما می‌آورد. می‌گوید مگر این آیه نیست. حالا رفت آن‌جا، قرار شد یک‌سال پیش او باشد، دخترش را به او بدهد، هر گوسفندی هم که ابلق زایید به او بدهد. او زرنگی کرد، چهار تا چوب ابلق کرد، تمام گوسفندها ابلق زاییدند. این جنبه‌مغناطیسی است. کجا نگاه می‌کنی که با او محشور شوی؟ کجا نگاه می‌کنی که آن‌جا یک عکسی آنجوری باشد، چرا بی‌خود نگاه می‌کنی؟ شعیب تعجب کرد. حالا نگاه تو جاذبه دارد. ولایت جاذبه دارد؛ اما جنایت هم جاذبه دارد. نباید ما جنایت کنیم، جاذبه‌اش ما را می‌گیرد. عزیزم، حالا دارد می‌آید. خانم را برداشته دارد، می‌آید. گوسفندها را هم برداشت. حالا زن در راه می‌خواهد بزاید. چه کنیم؟ دید یک نوری آن‌جا پیداست. خانم را گذاشت و رفت. حالا رسید به آن وادی، به آن شجره، یک‌وقت شنید: «یا موسی، فاخلع نعلیک»، نعلینت را بکن. یک عده‌ای که قرآن تفسیر می‌کنند، می‌گویند: کفشهای موسی، ذبح حرام بوده‌است. از خودت می‌گویی یا بی‌خودی می‌گویی؟ نه، می‌گوید: این‌جا وادی نور است، محبت زن را کنار بگذار، تا ما تحویلت بگیریم. عزیز من، محبت دنیا را بگذار کنار تا تحویلت بگیرد، تا امام‌زمان تو را تحویلت بگیرد، تا این‌که امیرالمؤمنین تو را تحویل بگیرد، تا آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا که در خدمتشان هستیم، ما را تحویل بگیرد. گفت: بینداز دور. چرا؟ او آمده برای این خانم آتش ببرد؛ یعنی یک‌چیزی ببرد، حواسش آن‌جاست. گفت: بینداز دور. حالا از همان‌جا «ید بیضا» به او داد. آن شجره، شجره ولایت بود. عزیز من، اگر می‌خواهی «ید بیضا» به تو بدهد، باید محبت دنیا را دور کنی.

حرف ما در جنبه‌مغناطیسی بود. رفقای‌عزیز، مغناطیس خیلی ابعاد دارد. ما باید مواظب ابعاد مغناطیس باشیم. هر کسی پی کار خودش رفت، در آن‌کار مشغول کار خودش شد. ما در مبنای خلقت نیامدیم. عزیزان من، خواهش می‌کنم، تمنا می‌کنم، کار بروید. حضرت می‌فرماید: اگر شارب تو عرق کند، جزء شهدایی، اما آنکه گفته‌است می‌خواهد بی‌کاره نباشد. هر کسی کار را هدف بداند، امر بداند، برود. کار یک‌حرفی است، فهمیدن مبنا یک‌حرفی است. کار یک‌حرفی است، فکر و اندیشه حرف دیگری است. کار یک‌حرفی است؛ اما دیدن سماوات حرف دیگری است. کار یک‌حرفی است، دیدن اشیاء یک‌حرف دیگری است. کار یک‌حرفی است، اندیشه و فکر، کار دیگری است؛ چون اگر کار خیلی خوب باشد، می‌گوید جزء شهدایی؛ اما اگر فکر و اندیشه داشته‌باشی، تو شهیدپرور می‌شوی. آن‌کار، یک شهید هستی؛ اما اگر اندیشه داشته‌باشی و فکر داشته‌باشی و ولایت جلوه کند، شهیدپرور می‌شوی. صدها هزاران شهید به‌دست تو پرورش می‌یابد، تولید تو شهیدپرور می‌شود. عزیزان من، بیایید هم آن‌کار را داشته‌باشید، هم در فکر و اندیشه این عالم قدری فکر کنید.

این‌قدر مغناطیس جالب است، آیا پی بردی که آسمان پهناور که هیچ‌خلقی نمی‌داند پهنای آسمان چقدر است، عرض آسمان چقدر است، طول آن چقدر است، مگر حجت‌خدا و خدا. چون‌که آن‌ها خلق کردند. خدا خلق کرد. ممکن‌است امیرالمؤمنین خلق کند؛ اما به اذن خدا. حالا توجه کنید. آسمان به این پهناوری چطور ایستاده‌است؟ هر چیزی ستون می‌خواهد. هر چیزی شفته‌ریزی می‌خواهد. چون‌که آن آسمان در مقابل قدرت خداست، به امر خدا آسمان ایستاده‌است. شما به آیه قرآن توجه کنید. آن‌موقع‌که می‌گوید تمام این‌ها مثل پنبه متلاشی می‌شود. خدا حالا می‌خواهد این باقی باشد، یک‌وقت خدا می‌خواهد این فانی شود. مگر عرض آسمان را کسی می‌تواند بداند، عرض زمین را هم کسی نمی‌داند. این هفت‌طبق زمین یا هفت‌طبق آسمان به‌توسط مغناطیس ولایت ایستاده‌است. چرا؟ این دنیا خشخاشی است، نسبت به کرات دیگر این خشخاشی است. آن‌وقت حالا می‌فرماید: عرش خدا مطابق هفت‌طبق آسمان است. چرا این هفت‌طبق زمین ایستاده؟ چون عرش خدا مافوق این‌است؛ چون آن‌جا ائمه هستند، آن‌جا دوازده‌امام، چهارده‌معصوم هستند. اگر قبول نمی‌کنی به آن روایت رجوع کن، می‌گوید: هر شب‌جمعه ما آن‌جا می‌رویم، از رسول‌خدا استفاده می‌کنیم. آن‌جا در ظاهر، جای استفاده کردن از رسول خداست. مثل این‌که ما الان آمدیم مشهد، این‌جا یک‌جایی است که زمانی بوده‌است که جسم مطهر آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا را این‌جا به نظر، خاک کردند. این‌که نیست، این الان متبرک شده، به‌واسطه این‌که مامون، خدا لعنت‌کرده، حضرت را کشت، این‌جا را خاک کردند. این‌جا به منزله تلفن هست. تلفن می‌کنی به قم، به تهران. آن‌جا به منزله تلفن‌خانه است. به عرش معلی تلفن می‌کنی. این کلام شما طوری می‌شود که زمان ندارد. عزیز من، کلام ولایت زمان ندارد. کلام ولایت که از دهان شما خارج می‌شود، زمان ندارد؛ چون‌که آن کلام، وصل به ولایت است.

عزیزان من، این هفت‌طبق آسمان به‌توسط جاذبه ولایت قرار گرفته، چرا توجه ندارید؟ آسمان را که می‌بینی، جاذبه ولایت را ببین. آسمان را که می‌بینی، امام‌زمانت را ببین. زمین را که می‌بینی، امام‌زمانت را ببین؛ تمام این‌ها به جاذبه ولایت است. اگر بخواهی این حرف را قبول کنی به حدیث کساء رجوع کن. می‌گوید: تمام زمین و آسمان تا حتی عرش معلی را به‌واسطه شما خلق کردم. عزیزان من، تمام خلقت به‌هم وصل است، از حیوان و انسان، دریا و صحرا و کوه و دمن و تمام این‌ها به‌هم وصل هستند. تمام این‌ها می‌گویند «لا اله الا الله»، تو می‌گویی «لا اله الا الله»؟ ای بشر، چه «لا اله الا اللهی» می‌گویی که کسی دیگر را موثر می‌دانی. حیوان گفت «لا اله الا الله»، طیور گفت «لا اله الا الله»، آسمان گفت «لا اله الا الله»، زمین گفت «لا اله الا الله»، عرش خدا گفت «لا اله الا الله»، تمام دریاها گفتند «لا اله الا الله»، تمام ممکنات گفتند «لا اله الا الله» اما کسی را مؤثر نمی‌داند. بیایید یک‌قدری تفکر داشته‌باشیم. مبادا فردای‌قیامت پیش حیوان، پیش جمل، مبادا پیش پرنده و چرنده ما روسیاه باشیم. عزیزان من، بیایید ایمان بیاورید به‌قرآن، ایمان بیاورید به حدیث کساء. قرآن خواندی و نفهمیدی؛ اما قرآن خواندی و قرآن به تو لعنت کرد. می‌گوید: چرا من را نمی‌فهمی؟ چرا کلام خدا را نمی‌فهمی؟ چرا؟ هوا و هوسی شدی. چرا؟ کناره گرفتی. چرا؟ رفتی توی تجدد، چرا؟ کناره گرفتی. اما طیور در تجدد نمی‌رود، آسمان در تجدد نمی‌رود؛ امر را اطاعت می‌کند. همه می‌گویند «لا اله الا الله»؛ یعنی خدای یگانه.

عزیز من، قربانت بروم، بیا یک‌قدری تفکر داشته‌باش. اصلاً حیات خلقت، به‌واسطه «لا اله الا الله» برپاست؛ اما حیات تمام خلقت، به‌واسطه علی (علیه‌السلام)، به‌واسطه رسول‌الله، به‌واسطه زهرای‌عزیز، به‌واسطه حسن و حسین خلق شده‌است. به این حرف توجه پیدا کنید. به لطف و عنایت خدا، عالم و خلقت به‌وجود آمدند؛ اما «وجوده بوجود». تمام این‌ها به‌هم وصلند، تمام این‌ها وصل به ولایتند. هر کدام از این‌ها که وصل به ولایت نیست، مورد لعنت قرار گرفتند. چه بشر، چه طیور، آن‌ها هر کدام که صفات‌الله داشته‌باشند، خدای تبارک و تعالی صفات‌الله را پاسخ می‌دهد. مگر نگفتم دوست‌عزیز خودم، مهندس عزیز خودم، یک‌وقت به‌من در یک موضوعی ایراد کرد. گفت: شما گفتید کافر هیچ‌چیزی ندارد، چرا حالا می‌گویی که امام‌حسین گفت: یا شیعیان ابوسفیان، دینکم دینارکم. شما بیایید شیعه ابوسفیان هستید، آن حمیت شما چه شد؟ من با شما جنگ دارم شما با من، کجا می‌روید به طرف حرم رسول‌الله؟ ایشان ایراد فرمودند. به‌من ایراد کردند؛ یعنی حرفی زدند که آن حرف چیست، این چیست. من خواستم که جواب مثبت بدهم. یک‌وقت دیدم که صحن و سرای آقا امیرالمؤمنین مرتب دارد می‌آید جلو، جلو، تا آمد نزدیک خانه ما، یک‌دفعه علی (علیه‌السلام) به علی قسم، از آن صحن و سرا بیرون آمد، رو کرد به‌من گفت: ما صفات‌الله را پاسخ می‌دهیم؛ یعنی اگر شمر هم صفات خدا را داشته‌باشد، آن پاسخ آن‌را می‌دهد. مگر شیطان نبود که خدا پاسخش را داد؟ پاسخ آن ثوابش را به او داد. پس هر کسی صفات داشته‌باشد، خدا آن صفات را پاسخ می‌دهد؛ یعنی یک‌چیزی به او می‌دهد. این به‌غیر این‌است که جهنم برود. او جهنمش را می‌رود؛ ولی الان یک‌چیزی به او می‌دهد. مثل این‌که مثلاً یک کسی است که حیوان است؛ اما یک دسته‌گل رویش می‌گذارند. آن دسته‌گل که رویش می‌گذارند حیوانیت او انسان نشده‌است. مگر حیوان را ولایت انسان کند. گفتم که آن‌کسی‌که حیوان بود؛ یعنی شتر حضرت‌سجاد. آن شتر حاجی می‌شود، انسان‌ها حیوان می‌شوند. چرا؟ حیوان، صفات امام‌سجّاد را دارد، آن‌ها صفات ندارند. او می‌شود حیوان، آن حیوان می‌شود انسان. آقا جان من، صفات تو را انسان می‌کند. صفات باید داشته‌باشی. نماز و روزه صحیح است، این‌ها عبادت است، این‌ها صفات خدا نیست. شاید نماز بخوانی و ریا بکنی، قرآن بخوانی و ریا بکنی؛ آن قرآن به تو لعنت می‌کند. نماز بخوانی و خداوند تبارک و تعالی قبول نکند. پس هر چیزی در این تمام خلقت باید اتصال به ولایت باشد. وقتی اتصال به ولایت شد، اتصال به صفات خدا می‌شود. صفات خدا، اطاعت از ولایت است.

خدایا، عاقبتتان را به‌خیر کند.

خدایا، ما را بیامرز

خدایا، فهم ولایت به ما بده.

من بارها گفتم به خدا، خدایا، اتصالت را با ما قطع نکن. اگر خدا اتصال را قطع نکند، شما اتصال به صفات خدا هستید. بارها گفتم ما را از علی و از دوازده‌امام، چهارده‌معصوم قطع نکن. اگر قطع کند، صفات‌الله ما قطع می‌شود. شما به‌توسط صفات‌الله زندگی می‌کنید. من این موضوع را دوباره تکرار می‌کنم، شما بدانید تمام اشیاء اتصالند، آنچه که در خلقت است، اتصال است. باید دعا کنید که خدایا، اتصالت با ما قطع نکن. من یک مثالی می‌زنم اگر درخت آب نخورد، خشک می‌شود. اگر ما اتصال به ولایت نباشیم، به آن آب حیات اتصال نیستیم و ولایت ما خشک می‌شود. پس آن اتصال است که ما دائم در ولایت هستیم، در «لا اله الا الله» هستیم، در «محمد رسول‌الله» هستیم. آقایان، کسی‌که نوار من را می‌شنود، باید اتصال به ولایت باشد. اگر اتصال به ولایت نباشد، اتصال به‌دنیا، و هوا و هوس دنیا است.

یا علی

ارجاعات

  1. نوعی چوب که درویشان به‌دست می‌گرفتند
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه