وابستگی: تفاوت بین نسخهها
(تمیزکاری متن و اصلاح نیم فاصله) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۸ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۱۴
السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته، السلام علیالحسین و علیبنالحسین و اولاد الحسین و رحمةالله و برکاته
وابستگی | |
کد: | 10319 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
تاریخ سخنرانی: | 1386-07-10 |
تاریخ قمری (مناسبت): | ایام قدر (20 رمضان) |
بهدینم قسم، که دین محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآله) است؛ یعنی دین من، امر محمد (صلیاللهعلیهوآله) است؛ خیلی افراد پیرو پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هستند، اما من به آن امر قسم میخورم، همیشه در فکر هستم که یک خدشههایی که قرار است به رفقایعزیز بخورد، نخورد. تمام تلاش من ایناست. رفقا باید توجه بفرمایند. اینقدر التماس میکنم، خدایا، بهحق پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، کمکم کن، کمک کنم؛ خدایا، بهحق امیرالمؤمنین، کمکم کن، کمک کنم؛ بهحق حضرتزهرا (علیهاالسلام)، کمکم کن، کمک کنم. اینقدر التماس میکنم که تا حالا الحمد لله کمک کردهاست. هر روزی هم که شما آمدهاید و یا ما در جلسات خدمت شما بودهایم، یکحرفی بودهاست که تکراری نبودهاست. حرفی که تکراری نیست باید از ماوراء صادر شود؛ وگرنه حرفها کتابی است. آقا کتاب را میخواند، میبیند اینطور گفتهاست، آنطور گفتهاست. اغلب وعاظ نقلکن هستند، اغلب منبریها نقلکن هستند، اغلب مداحها نقلکن هستند، هنوز به جایی نرسیدهاند که به آنها بگویند، بگو. حالا ممکناست در بین آنها باشد؛ اما وقتی حساب میکنی میبینی نقلکن هستند.
امیدوارم هر کس بچه دارد خدا به او ببخشد. نگاه نکن به بابایت، خوب نگاه میکنی و حرف پدرت را نمیشنوی، بیشعور، پدرت هم مثل شما بودهاست. تو که عقل نداری. پدرت چندینوقت تجربه داشتهاست. چرا توجه نمیکنید؟ توجه کنید. تو اینهمه اینطرف و آنطرف زدی، آخر محتاج پدرت شدی. چرا توجه نمیکنید؟ حضرت میفرماید: هر کسی پدرش راضی نباشد، میفرماید: برو هر کاری میخواهی بکن، خدا تو را میسوزاند. تو که از پدرت جدا میشوی، آتشخر هستی، آتش میخری. توجه کنید. الحمد لله در جلسات ما نیست؛ اما نوار مرا کس دیگری هم میشنود. شکر خدا چنین شخصی در جلسات ما نیست، همه جوانها امر پدر و مادرشان را اطاعت میکنند. اگر من میگویم، چون این نوار را خیلی افراد میشنوند.
امروز به رفقا قول دادم که از «وابستگی» صحبت کنم. الان تمام بدبختی ما دوستان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ایناست که «وابسته» هستیم. اگر «وابسته» شدید، میروید و امر او را اطاعت میکنید. اگر امر او را اطاعت کردید، امر شیطان را اطاعت میکنید. عزیز من، شما باید «وابسته» نباشید. یکی، رفیق دارد «وابسته» است، یکی، نگاه به بعضی افراد کردهاست، «وابسته» شدهاست، یکی، «وابسته» به ماشینش است، یکی «وابسته» به دوستانش است، یکی «وابسته» به رؤسای دانشگاه است. امروز بیشتر مردم «وابسته» به رؤسای دانشگاه هستند و امر او را اطاعت میکنند. اگر او امر خدا را بگوید [درستاست؛ اما]، امر خودش امر شیطان است.
چرا از «وابستگی» دست برنمیدارید؟ شما وقتی «وابسته» هستید، محبت او در دل شما قرار میگیرد، وقتی قرار گرفت، غیر امر کار میکنید. عزیز من، شما باید با امر کار کنید. کسیکه امر را اطاعت کند، «وابسته» نیست. من میبینم خیلی افراد «وابسته» هستند. انشاءالله امیدوارم اینرا یک مقداری مطالعه کنید، یک مقداری صحبت کنید، خودتان به خودتان «وابسته» نباشید.
حالا یکوقت میبینید «وابسته» ظاهری نیستید، «وابسته» باطنی هستید. مگر امامسجّاد (علیهالسلام) نمیگوید: هر کس را که دوست دارید، با او محشور میشوید. چرا «وابسته» هستید؟ چرا دست از «وابستگی» برنمیدارید؟ عزیز من، قربانتان بروم، من والله قسم خوردم، بهدینم، که الان یکی، «وابستگی» است که شما را بیچاره میکند، یکی هم فرمان خلق بردن، یکی دنبال بدعتگذار رفتن. این سه چیز شما را بیچاره میکند. چرا عناد دارید و «من» هم دارید؟ این عناد و «من» در دلت است. در مجلس هستی؛ ولی جای دیگری هستی. الان اینجا در مجلس هستی و داری حرفهای مرا گوش میکنی؛ اما جای دیگری هستی. با آنجا که هستی، محشور میشوی، نه با مجلس امامحسین (علیهالسلام). تو «وابسته» هستی، حواست آنجاست، با همان محشور میشوی. «وابستگی»؛ یعنی محشور شدن. چرا ما «وابسته» هستیم؟ من با دو سهنفر از رفقا، که همه کوچک و بزرگ شما روشنفکر هستند، الان صحبت کردم. اینها گفتند: حرف، خیلی خوب است؛ اما گفتند حاجحسین، دعا کن اگر ما «وابسته» هستیم، از «وابستگی» نجات پیدا کنیم، و اگر نیستیم «وابسته» نباشیم. (صلوات)
عزیز من، قربانت بروم، ما باید یکمقدار با روایت و حدیث و فرمایشات ائمه آشنا باشیم. امامسجّاد (علیهالسلام) میگوید: هر کس را دوست داشتهباشی، با او محشور میشوی. چرا با تلویزیون آشنا هستی؟ چرا با ویدئو آشنا هستی؟ چرا با ماهواره آشنا هستی؟ بهدینم، با آنها محشور میشوی. دیگر بس است. صبح در خانههای قم صدای قرآن بلند بود، من میآمدم میدیدم بلند است. من هشتاد و خردهای سن دارم و چندینسال در بازار بودم. بازاری مراتبی داشت، بازاری میبایست قرآنش را بخواند و مشتری را راه بیندازد. حالا میبینی که تلویزیون آوردهاست. مسجدها چرا اینطوری است؟ قرآن درباره مساجد چه میگوید؟ آنجا بدعتگذاری، دین میشود. آیا به این حرفها توجه میکنید یا نه؟ یا عمر ما دارد طی میشود؟ عزیز من، پسفردا عمرت طی میشود و «وابسته» هستی؛ دست از «وابستگی» بردار.
امشب شبقدر است، امشب شب قتل است، ما باید حرف دیگری بزنیم. من میگویم «وابستگی» خیلی بد است. آمدند امیرالمؤمنین را کنار گذاشتند و «وابسته» به عمر و ابابکر شدند، تو به چهکسی «وابسته» هستی؟ من به چهکسی «وابسته» هستم؟ به تمام آیات قرآن، در جمع تمام ماوراء نگاه میکنم، هیچکس مظلومتر از حضرتعلی (علیهالسلام) و حضرتزهرا (علیهاالسلام) نبوده و نیست. ببین «وابستگی» آنها را به کجا کشاند؟ اینقدر «وابسته» شدند که یکدفعه گفت: اینها مرتد و کافر هستند. آقای نمازخوان و مکهبرو و جهادبرو و زیارتبرو و نماز شبخوان، آیا باید اهلجهنم باشد؟ علی ندارد. «وابسته» شدهاست، شما هم «وابسته» هستید. پس لا اقل این چیزی که در منزل شما است، شما نگاه نکن، عشقش را نداشتهباش، محبتش را نداشتهباش. من الان نمیگویم در خانهات نباشد؛ چون اگر بگوییم نباشد، خدا میداند خانمها چقدر با ما بد میشوند، ما چند تا مرید هم میخواهیم، (صلوات) عزیز من، نگاه عشقی نکن، آخر، شما چقدر خارج رفتی و نگاه عشقی کردی، دیگر بس است. عقیده من ایناست؛ همهشما عالم هستید، تمام شما ملا هستید، تمام شما را من قبول دارم، نوکر کوچک و بزرگ شما هستم، بهمن انتقاد کنید. من دوباره تکرار میکنم. جوانها، تو که اینقدر نگاه میکنی، آنها را دوست داری؟ انگلیسها، خوشگل و خوشتیپ هستند. وقتی دوست داری، با آنها محشور میشوی.
گیرم پدر تو بود فاضل | از فضل پدر تو را چه حاصل |
تو چهکسی هستی؟ چه کسانی بودند؟ چرا اینطوری شد؟ چهچیزی کرد؟ «وابستگی». من دلم میخواهد «وابسته» نباشی. «وابسته» به ماوراء کاری ندارد، راهش نمیدهد. انشاءالله میخواهم از ماوراء صحبت کنم که بشر چگونه میتواند به ماوراء دست پیدا میکند؛ اما الان در منزل دوستعزیز خودم میخواهم در مورد «وابستگی» صحبت کنم. قربانتان بروم، فدایتان بشوم، بیایید حرف بشنوید وگرنه به ماوراء دست پیدا نمیکنید. خدا برای پیامبرش هم حساب باز نمیکند. یکذره پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) کندی کرد، گفت: هیچکاری نکردهای؛ باید امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را معرفی کنی. عبادت بیست و دو سال پیامبر را کنار گذاشت، گفت باید علی را معرفی کنی، تو چهکسی را معرفی میکنی؟ کاش معرفی کنی، کاش مشابه درست نکنی. نمیخواهد معرفی کنید، مشابه درست نکنید. چرا خدا را قبول ندارید؟ بیایید خدا را بهقدر یکآدم راستگو قبول داشتهباشید. خدا میگوید: «والله خیر الرازقین»[۱] من نمیخواهم مقدسی کنم، من شب، تف توی روی خودم میاندازم، یکی میاندازم، یکیدیگر هم میاندازم. میگویم: خدایا، ما چقدر بدبخت هستیم که تو را قبول نداریم، حالا میگویی: «والله خیر الرازقین»[۱] به خودم قسم، روزیتان را میدهم، باز دوباره دنبال خلق میرویم، باز تملق خلق میگوییم. باز مشابه درست میکنیم. تو چه مسلمانی هستی؟ آرام، خدا به شما رزق میدهد.
عزیز من، قربانتان بروم، به این حرف توجه پیدا کنید. شما اگر من را میبینید، اشتباه کردید، باید حرف را ببینید، کلام را ببینید، آن حرفی که از دهان من خارج میشود استقبال کنید، بهمن چه؟ به تمام آیات قرآن، اگر تمام مردم قم بهصورت من تف بیندازند، یا مرا عزت کنند به یک صورت آنها را میبینم. نه آنها را میبینم، نه اینها را. چرا؟ میفهمم فایده ندارد. تو خودت محتاج هستی، چهکسی محتاج نیست؟ من دیشب عرض کردم که، این خیلی مهم است، امروز باید با مردم برخورد داشتهباشید، خوشاخلاق باشید، خوشبرخورد باشید. من گفتم: شما باید صنایع کفار را قبول کنید، عقاید آنها را قبول نکنید. امروز یک عدهای هم در بین ما مانند کفار هستند. چرا از آنها اطاعت میکنید؟ شما باید صنایع و سواد او را احترام کنید، آقا است، احترام میکنم، زحمت کشیدهاست و دکتر شدهاست، مهندس شدهاست، کاسب است؛ قربانت بروم، من تمام زحمتهای آنها را قبول دارم؛ اما نباید عقایدشان را قبول کنیم.
من الان با رؤسای دانشگاه طرف هستم. ببینید این قمشهای چه دارد میگوید؟ چندینوقت است در دانشگاه صحبت میکند. من ندیدم که یکنفر جواب او را بدهد، من جواب او را دادم. چرا لال شدهاید؟ لا اقل برای آنکسیکه اشتباه میگوید، یکنامه بنویس. ایشان یک شاگرد دارد، گاهی اوقات اینجا میآید. یکماه راجعبه توحید با بچهها حرف زد، که میخواهی هر طرف بایستی، بایست، هر طرف بایستی خداست. به او گفتم: فلانی شما پدرت مجتهد هست، میدانم قمشهای است. چند سال خارج رفتی، سوغاتی خارجیها را آوردی؟ اصلاً حرف ولایت به تو مربوط نیست که بزنی. حالا که میزنی، باید بفهمی و بزنی. واجب است ما رو به قبله بایستیم. هر طرف بایستی خداست؟، خب، بفرما. وای به حال این جوانها، این طفلکها، که گیر این رؤسای دانشگاه افتادند. خدا لعنت کند کسیکه این دانشگاه را درآورد؛ آنهم انگلیسها بودند. قبل از آن مکتب بود. من هشتاد و خردهای سن دارم که همه عمرم را در تجربیات طی کردم. چهخبر است؟
قربانتان بروم، الان چهخبر است؟ اگر یکذره پیش بروند، دانشگاه ما هم مثل دانشگاه آمریکاییها و انگلیسیها است. مگر آنها چطور هستند؟ او رویش را نمیگیرد، اینهم نمیگیرد. او رد آن میرود، اینهم رد آن میرود. چه فرقی دارند؟ بابا، اگر شیعه نیستی، بیا اسلام را قبولکن، شیعهگی بهجای خودش. بیا اسلام را قبولکن، اسلام حقیقی را قبولکن. مگر نبود که حضرت رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) سؤال کرد، بهترین چیز برای زن چیست؟ حضرتزهرا (علیهاالسلام) فرمود: نه او نامحرم را ببیند، نه نامحرم او را. حالا عوض نامحرمی در بغل پسرها میرود. بیحیاگری نکنم، چاره ندارم. این دخترها چه کسانی هستند که به دانشگاه میروند؟ دخترهای انگلیسی و آمریکایی و یهودیها هستند یا دخترهای شما هستند که مکه و حج عمره میروید؟ کجا آنها را در این دانشگاه، که خراب است، روانه میکنید. یک دیپلم گرفت، دیگر بس است. درود خدا به روح علما. خدا حاجشیخعباس را رحمت کند میگفت: دختر همینقدر که بتواند یکچیزی را بخواند، بس است. میگفت: سوره حضرتیوسف را به دختر نگویید، پررو میشود. فردا، شما جواب خدا را چه میدهید؟ این دختر و پسر شما شجره توحید است، تو این جورابها را برای او میخری، او که پول ندارد، از جای دیگر میآورد؟ تو این پیراهن بدننما را برای او میخری؛ اما پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: در آخرالزمان، زنها شبیه مردان میشوند و مردان شبیه زنان. پوشیدهاند؛ اما برهنهاند. من میگویم: بدبخت بیچاره، دختر تو اینطور نباشد. (صلوات)
عزیز من، دخترها و پسرها شجره توحید هستند. من به آن واعظ اصفهانی، به آقای معمار منتظرین، گفتم. بهقدر هزار نفر جوان دور او هست. کربلا بودیم؛ گفتم: چرا شما به اینها که شجره توحید هستند، حرف اینها را مینشانی؟ این مرد بنا کرد به گریهکردن. الان این کتابی که دارد و روی آن خیلی زحمت کشیدهاست، راجعبه مؤمن نوشتهاست. من این کتاب را تأیید میکنم؛ چونکه همه آن راجعبه مؤمن است. من هم مؤمن را تأیید میکنم و هم کتاب را تأیید میکنم؛ هیچ کتابی را تأیید نکردم. باباجان، یک مقداری بیدار شو. آخر، شما چهار روز دیگر میمیری، این پسر و این دختر چه هست که درست کردی؟ الان هستی و دارد جلوی شما میایستد، به یکی از آنها گفتم، گفت: دختران من خارج هستند، گفتم: چهکسی وسیلهاش را درست کردهاست، تو درست کردی، به او چه؟ تو وسیله آنرا درست میکنی. اصلاً روایت و حدیث کنار رفت. همانطور که تجدد جلو آمد، اینها کنار رفت. اینها تقصیر رؤسای دانشگاه است که بچههایشان رفتند، اینها هم میخواهند بروند. خب، بگو آخر میخواهی بروی چهکار کنی؟ آن یکی میگفت: فلانی، که این حرفها را میزند، مدیون است. الان اینطوری شدهاست. گفتم: بابا، این زن ما، ماما بود، یک «یا علی» میگفت و میزایید. اگر روایتش را بخواهید، موسیبنجعفر (علیهالسلام) میگوید: ای کسیکه طفل را در رحم قرار دادی، مرا نجات بده، همینطور طفل در رحم را نجات میدهد. خدا در رحم نجات میدهد. من نمیخواهم به اینها بگویم چرا. من با دانشگاه مخالف نیستم، با فساد آن مخالف هستم. شما وقتی میبینید که دخترتان آنجا میرود و خراب میشود، میگوید او را روانه نکن. من خودم کوچکتر از این حرفها هستم که با دکترها و باسوادها حرف بزنم، من دارم یکچیزی را نقل میکنم. به شما هشدار میدهم، این بچهها شجره توحید هستند، باید مواظب آنها باشید. وسیله گناه آنها را درست نکنید. آنها را «وابسته» نکنید. چهخبر است؟
عزیز من، قربانت بروم، فدایت بشوم، گفت: نه نامحرم او را ببیند، نه او نامحرم را. روایت داریم، سهدفعه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بلند شد، زهرا پدرت به فدایت، زهرا پدرت به فدایت، زهرا پدرت به فدایت. حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نشستهاست، یک نابینا میآید، زهرا بلند شد و رفت. زهراجان، اینکه نابینا است، گفت: خود شما گفتی که نامحرم یک بویی دارد، زن آن بو را استشمام میکند. چرا این حرفها را کنار گذاشتید؟ مگر این حرف پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و خدا درست نبودهاست؟ اگر درست بوده، چرا کنار گذاشتید؟ چرا اینطوری شدید؟ اصلاً غیرت تمام شدهاست. یکی از رؤسای بانک میگوید: یکنفر از این طلبهها گفت زن من میخواهد به اینجا بیاید. میگویم: ما دویست نفر هستیم، میخواهد بین ما بیاید؟ گفت: میخواهم کمک خرجی من باشد. این آدم توحید دارد؟ این آدم مسلمان است؟ میخواهد کمک خرجی او باشد. (صلوات)
عزیز من، «وابسته» نباشید. پسر جان، «وابسته» نباش. پسر جان، جلو چشمت را بگیر، مبتلا میشوی. پسر جان، امر خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و امر پدرت را اطاعتکن. عزیز من، «وابسته» نشو. تو بلبل باغ ملکوتی، نه از عالم خاک. تو باید به جو آسمان بپری. عزیز من، تو باید عضو امامزمانت بشوی. تو عضو چهچیزی هستی؟ تو عضو تلویزیون و ویدئو و ماهواره و رفیقهای عشقی و شبنشینیهای عشقی هستی. والله، باید قدر این جلسه را بدانید، اگر قدر ندانید، شما هم سر میخورید. شکر کنید که الحمد لله همهشما متدین هستید. شکر کنید که خدا به شما ولایت دادهاست. شکر کنید که محبت این جلسه را دارید. شکر کنید که در این جلسه ما داریم تمرین میکنیم. گفتم: حسین (علیهالسلام)، شیر است، به آن مایه نزن. چرا مایه میزنی؟ خب یا پنیر میشود، یا لول میشود. حنجرهای که گفت حسین، دیگر طرفدار بدعتگذار نباش. پولی نباش، هر عیبی میخواهی داشتهباش، پولی نباش.
عزیز من، امشب بیدار شوید. من به شما بگویم: اینکار خیلی مشکل است. هفتاد هزار نفر، طرف عمر و ابابکر رفتند؛ یکنفر بلال نرفت. حالا الان به شما میگویند: یکنامه برای تو میدهم، بیا آنجا، من یک عمره به تو میدهم؛ مثل چهارپا میدوی. حالا ببین به بلال چه میگویند؟ بلال، به تو جفا شده، قدر تو را ندانستیم. بیا اینجا در رأس کار باش، به تو حقوق میدهیم، خانه، بهترین خانه، خانم، بهترین زن، بیا اینجا با ما باش. گفت: عمر، یک سؤالی از تو دارم. وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را بلند کرد، نگفتی «بخ، بخ» مولای زنان و مردان شدی؟ تو چهکاره هستی که میگویی من مولا هستم؟ گفت: به اینکارها کار نداشتهباش. (الان هم یک عده هستند که میگویند وظیفه است. وظیفه است که اینکار را بکنیم.) گفت: نه، اینقدر او را زد، بعد او را به حلب فرستاد. الان مسلمانان حلب بهواسطه بلال مسلمان هستند؛ عزیز من، تو چه میگویی؟ ببین این «وابسته» نشد. حرف من ایناست. اصلاً والله، روایت داریم که میگوید در آخرالزمان دینشان را میدهند یا بهخاطر لقمه یا هوای لقمه. به هوای لقمه دنبال یکنفر میدود که یکچیز به او بدهد. (صلوات)
من اینهمه که ناراحت میشوم این حرفها را میزنم، میخواهم شما هم مثل این عده بشوید. حالا یک عدهای هستند وقتی روح از بدنشان بیرون میرود، به بهشت جاودانی میروند. ما به بهشت یا جنات میرویم تا تکلیفمان معلوم شود. آن بهشت جاودانی، فردوس است، اینها به فردوس میروند. همین مردم، در بین خود شما هم هستند. خب، شما به اینجا آمدهاید که چهکار کنید؟ ملائکه میگویند: قیامت شدهاست؟ میگوید: نه. پس اینجا آمدهاید چهکار کنید؟ میگوید: ما روح از بدنمان جدا شدهاست و ما را به اینجا آوردهاند، ما که خودمان نیامدهایم. در بهشت را که من باز نکردهام، من «علی» گفتم باز شد. خب، حالا شما چهکار میکردید؟ میگوید: اول اینکه: ما عبادتی که میکردیم خلوت و جلوتی نبود، ریا نمیکردیم؛ دوم: امر خدا را به امر خودمان ترجیح میدادیم؛ سوم اینکه معصیتولایتی نکردیم، یعنی دوستانعلی را اذیت نکردیم، چشمک نزدیم، دلش را خون نکردیم، به او تهمت نزدیم. من همه را حلال میکنم، غیر از کسیکه بهمن تهمت زدهاست. امیدوارم خدا همان کاری که گفتهاست را با او بکند. فردایقیامت پشت صورت نداشتهباشد، من از سر او نمیگذرم؛ اما فحش بدهند، یا اینجور چیزها، من از آن میگذرم. تهمت خیلی بد است. چرا تهمت میزنید؟ وقتی تهمت زدند، مردم را از آدم جدا میکنند. اینهمه که میگویم من از او راضی نیستم؛ برای ایناست که تهمت، مردم و جوانها را از آدم جدا میکند. خودش نمیداند که دارد چهکار میکند. خودش فکر میکند خوب کاری میکند.
عزیز من، قربانتان بروم، فدایتان بشوم، من دلم میخواهد شما هم مانند آنها بشوید. امکان دارد یا نه؟ اینها شدهاست. دلم میخواهد همه جوانها اینطوری بشوید. طوریکه نیست. کار ریا نکن. ببینید شما «وابسته» هستید که نمیتوانید امر خدا را اطاعت کنید. عزیز من، شما «وابسته» هستید که نمیتوانید اینکار را بکنید. عزیز من، من میگویم «وابسته» نباشید. یکی هم معصیتولایتی نکردیم؛ یعنی دوستعلی را اذیت نکردیم. شما که به دوستعلی تهمت میزنید، شما که دروغ به دهان دوستعلی میگذارید، شما که دوستعلی را ناراحت میکنی. اصلاً حالیاش نیست که دارد بد میکند. الان با این حاجآقا اینجا بودم یک صحبتی شد؛ گفتم: انشاءالله ما بفهمیم که نمیفهمیم. ما هنوز نمیفهمیم که نمیفهمیم؛ ولی فکر میکنیم که میفهمیم. (صلوات) یکوقت باز میفهمیم؛ اما عناد و «من» ات نمیگذارد؛ یعنی یک پرده میآید و تمام خوبی شخص را بدی میبینی. خدا نکند ما اینطوری باشیم. مگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نبود که یک ضربه زد، افضل عبادت ثقلین، یک نفس کشید، افضل عبادت ثقلین، خورشید را برگرداند؟ خدا حاجشیخعباس را رحمت کند، میگفت: باور نکردند، گفتند نمیدانیم این چیست. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: صبر کنید، [کسانیکه میآمدند گفتند ما هم دیدیم.] حالا اینکه میگویم تهمت نزنید ایناست که به علیبنابیطالب (علیهالسلام) تهمت زدند، او را داخل خانه گذاشتند و دنبال ابابکر و عمر رفتند. تو که تهمت میزنی، دنبال آنها میروی. اینکارها چیست که بعضی افراد انجام میدهند. «وابسته» میشوی. تو باید «وابسته» به امر باشی، نه «وابسته» به شخص. اگر «وابسته» به شخص شدی، «وابسته» به امر نیستی. دلم میخواهد من که میروم تفکر کنید. اینها با حضرتزهرا (علیهاالسلام) چهکار کردند؟ آخر حضرت فاطمه (علیهاالسلام) آمد و گفت: بابا، ما که به دنیای شما کاری نداریم. چرا اینطوری میکنید؟ با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) چهکار کردند؟
حالا میخواهید خوب بدانید «وابستگی» چیست؟ ابنملجم «وابسته» آنزن بود؛ «وابستگی» یا علیکشی است، یا از علی جدا شدن، «وابسته» بود. حالا در کوفه آمدهاست. یکزنی بود که زیباترین زنها بود؛ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در جنگ صفین، برادر او را کشتهبود. به این زن برخورد، مثل الان یکنفر گفت رویتان را نگیرید، او هم رویش را به امر این آقا باز کرد و خوب خودش را نشان دادند و اینهم خوب، فریفته شد. گفت: خب، میخواهیم با هم باشیم، گفت: مهریه من، سر علیبنابیطالب است. من هیچچیزی از تو نمیخواهم؛ فقط علی را بکش. حالا اگر تو را کشتند، به بهشت میروی، ببین چه میگوید؟ علی را کافر کردند. اگر تو را کشتند، به بهشت میروی ولی اگر تو را نکشتند، میتوانیم با هم باشیم. او هم آمد و اینکارها را کرد. ببین، «وابسته» بود. تو هم اگر «وابسته» به بعضیها که نمیخواهم بیحیاگری کنم، تو هم مشابه ابنملجم هستی. چرا «وابسته» دخترهای مردم میشوی؟
بابا، والله، بالله، در این مجلس نیست. یکوقت فکر نکنید من به بعضی از این جوانها میگویم. بهدینم، دارم راست میگویم. تمام شما موحد هستید. نوار من را میشنوند، این نوار تهران میرود، همهجا میرود. من حسرت به جوانهای این مجلس میبرم. آن آقایان که کامل هستند، آنها که روح شدند و به ماوراء دست پیدا کردند. به تمام آیات قرآن، دیدم از همینجا که به ماوراء میروند، به آسمان میروند. بعضیها را بهمن نشان میدهد. من اصلاً لیاقت ندارم که برای شما صحبت کنم. من این حرفها را در جو ماوراء دارم میزنم، نه اینکه خداینخواسته به شما بگویم. من اگر به شما بگویم، توهین به شما کردم و خدا مرا نمیآمرزد. تمام اهلجلسه، جزو ملکوت هستند، تمام اهلجلسه پشت پا بر عالم امکان زدند، دست بر دامن زهرا (علیهاالسلام) زدند، دست بر دامن امیرالمؤمنین (علیهالسلام) زدند. قدردانی کنید، شکر کنید. (صلوات)
این حرفهای خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) کنار رفتهاست. چرا اینطوری شدید؟ تجدد، شما را اینطوری کرد. خدا حاجشیخعباس را رحمت کند، میگفت: هر طور که میخواهید بشوید، ولی تجددی نشوید. تجدد، هر روز یکچیزی برای شما در میآورد. الان که میبینید تلویزیون است، یکوقت میبینید اینها قدیمی میشود. یکچیز دارند برای شما درست میکنند از اینها بهتر است و اینجوریاست که دائم با شما باشد! دیگر تلویزیون نیست که نگاه به آن کنید؛ هر کجا بروید تلویزیون داخلش هست. ماهواره هم داخلش هست، دارند درست میکنند و چند وقت دیگر برایتان میآورند. چشمتان روشن! غصه نخورید؛ برایتان میآورند.
قربانتان بروم، چه بگویم؟ امشب، شبقدر است. شبقدر؛ یعنی قدردانی کنید. شبقدر؛ یعنی با آقا امامزمانتان بیعت کنید. امامزمان، آقا جان، امشب یک قلم عفو روی اعمال ما بکش. من با شما بیعت میکنم که دیگر طرفدار بدعتگذار نباشیم، دیگر دروغ نمیگوییم، دیگر «وابسته» به کسی نیستیم، ما دیگر «وابسته» به شما هستیم. آقا جان، راهمان بده. کجا میروید؟ عزیز من، قربانت بروم، بیا با امامزمانت نجوا کن. بیا و این حرفها را دور بینداز. امشب بخواه که هر محبتی بهغیر از خدا و ائمه (علیهمالسلام) را از دلت بیرون کنی. والله، بالله، اگر کسی ولایت در دلش باشد و یکقدری ولایتش کامل شود، اصلاً گناه نمیکند. اگر گناه کرد، گردن من است. ما هر چه که گناه میکنیم، از ناقصی ولایت است. آیا سلمان گناه کرد؟ میثم گناه کرد؟ شاه عبد العظیم حسنی گناه کرد؟ اویس گناه کرد؟ اینها ولایتشان کامل بود. اینها از گناه استفراغ میکنند، از گناه بدشان میآید. اصلاً سراغ آنها نمیآید. جوان، چرا سراغ تو میآید؟ تو میخواهی که سراغ تو میآید. تو باید بخواهی که هدایت شوی. اگر بخواهی که هدایت شوی، خدا تو را هدایت میکند. امشب ما بخواهیم که هدایت شویم. امشب خدا را به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) قسم بدهیم که خدایا، ولایت ما را کامل کن. خدایا، ما ناقص هستیم. من به خدا اینطور گفتم: خدایا، اگر نجس هستم، پاکم کن، اگر گنهکار هستم، گناهانم را بیامرز، اگر گمراه هستم، مرا به راه راست هدایتکن؛ تو همه کاری میتوانی بکنی. من در خانه عاجز نیامدم، من در خانه تو آمدم که خاک را آدم کردی. من که الان نسبتاً آدم هستم. من که الان یک وجودی هستم که جان دارم و تو اینکارها را کردی؛ اما تو خاک را آدم کردی. باید اینطوری حرف بزنی؛ ولی اینطوری حرفزدن یک توفیقی میخواهد. میگویم: خدایا، من نمیگویم تو با من معامله انسانی بکن، مانند کار نجاست با من بکن. تو نجاست را حالی به حالی میکنی، گلابی میشود تو مرا امشب حالی به حالی کن. میتوانی بکنی، بکن. شما باید اینطوری با خدا حرف بزنید. باز هم یکنگاه میکنی، هنوز از این فسادها بریده نشدی. عزیز من، تو ببر، ببین میشوی یا نمیشوی. اینطور باید با خدا حرف بزنی. ببین خدا میکند یا نمیکند. تو الان که داری با خدا حرف میزنی، حواست جای دیگر است. روایت میخواهید، ایناست: حضرتموسی آمد برود، دید اینقدر در منا گریه میکند، زمین را اشکی کردهاست. در این خاکها میغلطد. گفت: خدایا، اگر این بنده من بود، من حاجت او را برآورده میکردم. گفت: به عزت و جلالم، برآورده نمیکنم. ببین، این «وابسته» است. من روایت و حدیث روی حرفهایم میگذارم که کسی فضولی نکند. چرا؟ گفت گریهاش اینجا بودهاست؛ ولی حواسش جای دیگر است.
من یک مثالی میزنم که اشخاصی که مثل من هستند، حالیشان شود، شما که فهمتان خیلی بالا است. من الان میآیم و میگویم صد هزار تومان قرض دارم و خدایا بهمن بده. همینطور که دارم میگویم بده، میگویم: خب، اگر نشد، بیستتومان از آنرا از کسی میگیرم، سی تومان هم از کسی دیگر. دارم درست میکنم. میگوید: چشمت کور شود، برو، درستکن. «وابستگی»؛ یعنی این. خب، صاف به خدا بگو: درستکن، خدا هم میدهد. خودت درست نکن، درستکردن خلق، خرابی است. کار، درستاست، درستکردن تو خرابی است. این دارد بهحساب خودش درست میکند. خب، میگوید: برو گمشو، برو رد کارت. ما باید وقتی از خدا میخواهیم، خلق را نبینیم، واسطه را نبینیم، «وابسته» نشویم. اگر به تو نداد، بهمن لعنت کن. ما هنوز هم که یکچیزی میخواهیم، میگوییم: بابایمان یکمقدار کمک میکند، عمو یکمقدار کمک میکند، یکچیزی هم داریم، آنرا میفروشیم؛ دارید درست میکنید. خب، تو که داری درست میکنی، خدا دیگر کجا را درست کند؟ (صلوات)
پس حرف من امشب این شد که «وابسته» نباشید. این «وابستگی» خیلی حرف است. ما وقت مداح عزیز را نمیگیریم. انشاءالله ایشان شما را به فیض کامل برساند. انشاءالله خدا عمرشان بدهد. (صلوات)
حالا عزیز من، وقتیکه شما «وابسته» شدید، از ولایت جدا میشوید. حرف من ایناست. اینها آمدند «وابسته» شدند، از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) جدا شدند. اگر شما «وابسته» نشوید و امر را اطاعت کنید، عضو آنها میشوید. اگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به آسمان برود، شما هم میروید. چهچیزی از تو میرود؟ روح پاک تو میرود، جسمت اینجاست؛ البته اگر عضو آنها شدی. شیعه، عضو آنها است؛ اما شیعه باشد، نه شیره. اسم ما شیعه است، مثل شیره که مگسها روی آن مینشینند؛ ویدئو روی تو نشسته، تلویزیون روی تو نشسته، فکر و خیال روی تو نشسته، صورتهای خوب نشسته، رفیقهای عشقی نشسته، بدعتگذار به دین نشسته، همه اینها بهجان تو نشستهاست. تو چهکاره هستی؟
عزیز من، امشب باید مُحرم باشی. بگو خدایا، ما امشب دیگر مُحرم شدیم. مُحرم؛ یعنی کسیکه لباسش را در میآورد و آنجا میاندازد. اما مُحرم باید خیالش را دربیاورد و آنجا بیندازد؛ نه مثل حاجیها که لباسشان را در میآورند و وقتی برمیگردند و همین کارها را میکنند. خدا حاجشیخعباس را رحمت کند، میگفت: اگر مکه رفتی، عمره رفتی، اگر برگشتی و عوض شدی درستاست؛ ولی اگر نشدی، همان که هستی، هستی. کدام از ما عوض شدیم؟ من که نمیدانم عوض شدم یا نه. آخر، من با یک عده دکتر و مهندس و گوینده طرف هستم، من که با عملهها طرف نیستم. من از شما قدردانی میکنم که به این حرفها گوش میکنید. خدا به شما جاذبه دادهاست. چرا میگوید: اگر یکنفر با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب میکنند؟ از بسکه فساد همهجا را فرا گرفتهاست، از بس فساد، زمین را فرا گرفتهاست. امروز، فساد و گناه جرم نیست، خب، هر کسی، هر کاری میخواهد انجام میدهد. عزیز من، زمان قدیم، گناه، جرم بود. خدا پدر و مادرتان را رحمت کند و هر که دارد خدا به او ببخشد. این پدر من بود، میگفت حاج تقی بود، برادر زن حاج صفی، شب که میشد، در قم میگشتیم هر کسی مطرب داشت، ما او را میبردیم، یکقدری به پشتش میزدیم، یکشب هم سر آبخوره میبستند. مطرب، کمانچه بود. حالا یارو افتخار میکند که پرچم ویدئو بالای سر خانهاش است. لامروت، شیعه باید پرچم علی باید در خانهاش باشد. تو شیرهای. چه پرچمهایی بالای خانههایتان هست؟ آرام، تو باید پرچم «انا فتحنا لک فتحا مبینا»[۲] بالای خانهات باشد. آیا تو شیعه هستی؟ آره!!!، ما پرچم «فتحاً مبینا» را برافراشته کردیم، ما دنبال بدعتگذار نرفتیم، ما دنبال عرقخورها نرفتیم، دنبال مردمی که اینجور هستند، نرفتیم. ما ثابت هستیم. پرچم «انا فتحنا لک فتحاً مبینا»[۲] بالای سر خانه ماست.
کجا اینرا میگویی؟ روایتش را میخواهید؟ علی (علیهالسلام) سر قبر میثم آمد. آنموقع همه زمین بود. به زمین رو کرد، ای زمین، عن قریب هست که بالای شما، دو مرتبه، سهمرتبه میسازند. بالای سر شما «هورا» نصب میکنند که پرچم شیطان است. تو کجا پیرو امامزمانت هستی که پرچم شیطان بالای خانهات است؟ حالا انگلیسیها به این آنتنهای رادیو، «هورا» میگویند. [۳] (صلوات)
انشاءالله باید با امامزمان (عجلاللهفرجه) بیعت کنید، این پرچمها را از بالای خانهتان دور بکنید و این پرچمها را افراشته کنید. مگر امامحسین (علیهالسلام) به زینب (علیهاالسلام) نگفت: عزیز من، خواهر من، دارند در شام به پدر ما لعنت میکنند، باید بروی پرچم یزید را پایین بیاوری، پرچم پدرمان را نصب کنی. من هم امشب میگویم بیایید این پرچمها را از بالای خانهتان بردارید، پرچم علی (علیهالسلام) را نصب کنید. الحمد لله حضرتزینب (علیهاالسلام) کرد. چنان یزید را محکوم کرد که یکهفته کاخ سلطنتیاش را دست زینب (علیهاالسلام) و امامسجّاد (علیهالسلام) داد.
عزیز من، قربانتان بروم، فدایتان بشوم، عمر دارد کلید میاندازد. شما حساب کن ببین، چه بودی و الان چه هستی؟ این قدرتت را باید صرف قدرت کنی، نه صرف گناه. عزیز من، تو قدرتمند هستی. من والله، تا مسجد جمکران میدویدم، من دو برادر داشتم، اینجوری که میخوابیدم، نمیتوانستند من را اینطرفی کنند. من اینجور بودم؛ الان باید هوای من را داشتهباشند که زمین نخورم. الان همه اینجای من باد کردهاست، همه ورم کردهاست، از بسکه چهار دست و پا میروم. بترسید تو هم همینطور میشوی. اما این حرف آخر من است. ببینید خدا چقدر شما را دوست دارد. میگوید اگر در جوانی عبادت کردی، وقتی پیر شوی و نتوانی و مثل من بشوی؛ میگوید: ای ملائکه، بنویس این بنده من تا توانست در خط من بود، در خط اشتباه بدعتگذار نرفت، غیر این نرفت، این قدرت را صرف من کردهاست، من خدای باقدرت میگویم، اینها را پای او بنویس. پس پیری هم خوب است؛ اما پیری که تو جوانیات را با امر خرج کردهباشی. چقدر خدا خوب است. الان اینجا خوابیدی، دارد تند، تند پای تو ثواب مینویسد؛ اما باید ثواب کردهباشی، در خط خدا باشی، نه در خط شهوت و گناه و معصیت.
باز اگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را قبول داری، باید حرف او را قبول کنی. پیش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمدند، گفتند: علیجان، ما از صدیقین، علما و فقها سؤال کردیم چه روزی خوب است؟ میگوید: شبجمعه. در ماه، اول ماه، در سال، مثل امشب، شبقدر. میگوید: من که علی هستم میگویم روزی که گناه نکرده باشید. شبقدر هم مثل امشب علی کنار زدهاست، گناه نکنی. شما بهمسجد میروی چهکار میکنی؟ ما یکروایت داریم عجیب است. خدا یک ماری را در جهنم خلق کردهاست. رزق آن مار کسانی هستند که در مسجد حرف میزنند. تمام آنها را میبلعد. آن مار از آتش است. چهخبر است؟ قرآن بهسر میگیری. الان قرآن بالای سرت است؛ «بک یا الله»، «بک یا الله» تلویزیون زدی؟ بله. ویدئو زدی؟ بله. نگاه به زن مردم کردی؟ بله. معامله ربوی کردی؟ بله. احترام پدر و مادرت را نگرفتی؟ بله. تهمت به مردم زدی؟ بله. دروغ گفتی؟ بله. غش در معامله کردی؟ بله. قرآن میگوید: برو، خدا تو را لعنت کند. اینهم قرآن سرگرفتن! قرآن به خود تو نازل شدهاست، به شیعه، قرآن نازل شدهاست. کجا میروی؟ چهکار میکنی؟ خدا حاجشیخعباس را رحمت کند. گفت: خواندیم و خوب گفتیم و خوب نفهمیدیم. چرا خدا میگوید من اعمال متقی را قبول میکنم؟ اصلاً قرآن که به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نازل شدهاست، به شیعه نازل شدهاست. انشاءالله پسفردا من اینرا شرح میدهم. (صلوات)
خدایا، عاقبت ما را بهخیر کن.
خدایا، این حرفها که من زدم، در کالبد اینها اثر کند.
علیجان، این حرفها در دل حضار مجلس تزریق شود. کسانیکه نوار مرا میشنوند، تزریق شود، شیطان آنها را وسوسه نکند.
امیدوارم خدا قبولی کلام ولایت را به ما بدهد. امیدوارم ما دلی داشتهباشیم که ولایت را بپذیریم، گناه را نپذیریم.
خدایا، تو را بهحق امامزمان (عجلاللهفرجه) تو را قسم میدهیم که هر لحظه ما را خواستی ببری، با ولایت سالم و بدن سالم، جان ما را بگیر.
ارجاعات
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ (سوره الجمعة، آیه 11)
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ (سوره الفتح، آیه 1)
- ↑ از امیرمؤمنان علیهالسلام روایت شده است: أنّه یمشی فی خارج الکوفة معه کمیل بن زیاد حتّی وصل الی موضع فوقف فیه و قال: یاکمیل بن زیاد هاهنا موضع قبرک ثمّ أشار بیده المبارکة یمیناً وشمالًا و قال ستبنی من هاهنا و هاهنا دور و قصور ما من بیت فی ذلک الزّمان الّا و فیه شیطاناً أریل همانا آن حضرت در خارج کوفه راه میرفت و کمیل ابن زیاد نخعی همراه او بود تا به محلی رسیدند: حضرت در آن ایستاد و فرمود: ای کمیل بن زیاد! اینجا محل قبر توست. سپس با دست مبارکش به راست و چپ اشاره نمود و فرمود: به زودی از اینجا تا اینجا خانهها و قصرهائی ساخته میشود که «خانهای نیست در آن زمان مگر این که در آن شیطان أریل خواهد بود. (اصل کلمه أریل، کلمه انگلیسی است و به معنای گیرنده هوایی و آنتن میباشد: aerial. در محاورات عامه عربی هم به آنتن رادیو میگویند: «أریل المذیاع») منبع: کتاب بیان الأئمّة: جلد 1، صفحه 205 از مجموعه خطی شیخ محمدعلی قاضی [ فهرست روایات ] صفحاتی که به این روایت ارجاع دادهاند