هدایت: تفاوت بین نسخهها
(تمیزکاری متن و اصلاح نیم فاصله) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۸ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۱۴
هدایت | |
کد: | 10434 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
تاریخ سخنرانی: | 1384-03-15 |
تاریخ قمری (مناسبت): | 27 ربیعالثانی |
اعوذ بالله من الشیطان اللعین الرجیم
العبد المؤید الرسولالمکرم ابوالقاسم محمد
السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
انشاءالله امیدوارم که من میخواهم از دعوت صحبت کنم، شما آگاهید، آگاهتر بشوید. دعوت یعنیچه؟ گفتم شما سه چیز دارید؛ الحمدلله شما دارای آن سه چیز شدید، من هم اگر یک حرفهایی میزنم این پنبهها را از گوشتان بردارید، نه به شماها بخواهم بزنم. شماها الحمدلله هم آگاهید، هم این چند ساله افتخار میکنم که شما به وظیفه آشنایید، اما تذکر عیبی ندارد که حضرت میفرماید که تذکر اشکال ندارد؛ یعنی هرچه را که آدم در این عالم بلد است باز باید بلدتر شود. چونکه چند چیز است انتها ندارد: گفتیم: [یکی] خدا، یکی ولایت است، یکی قرآن است، یکی بلدی است. این بلدی، نه اینکه حالا شما را بگویم، انبیاء هم هنوز باید بلد بشوند. پایم را بگذارم بالا، این دوازدهامام، چهاردهمعصوم باز هم باید [بلد شوند] در مقابل خدا کسری دارند. چرا؟ مبادا من توهین کرده باشم، یکوقت امامصادق میفرماید: همه هفتهها ما در عرش خدا میرویم، رسولالله جدمان برای ما صحبت میکند. آنچیزی که خدا عنایت کردهاست هست، اما عنایت خدا، لطف خدا، عنایت خدا، علم خدا، وجه خدا، آن بالاتر است. همیشه دارد از جانب خدا فیض نازل میشود.
این آقا آنجا مشهد بودیم گفت «ارحم الراحمین» یعنیچه؟ گفتم یکوقت تو رحیم میشوی، کریم میشوی، هست. [میگویند] فلانی کرامت دارد، فلانی سخاوت دارد، هست اما ارحم الراحمینی (این آخر چند تا چیز سؤال کرد، بیخود یکخرده هم آرام نشد، یکچیزهایی میروند برای خودشان روی فقه و اصول درست میکنند آنوقت با آن فقه و اصول میآیند امتحان میکنند آن آدمهایی که بهحساب یکخرده چیز شدند) گفتم ارحم الراحمینی مثل این میماند که به امیرالمؤمنین میگویند امیرالمؤمنین. علی مختص به خودش است یک اسمهایی است نمیشود کسی روی خودش بگذارد. خدا «ارحم الراحمین» [است] یعنی دائم دارد فیضش داده میشود. فیض خدا تمامی ندارد؛ اما این دوازدهامام، چهاردهمعصوم در مقابل خدا کسری دارند. اما در مقابل کل این خلقتی که صدها، هزارها خلقت باشد علی کسری ندارد. از آنجا هم شما باید پی ببرید به کل خلقت، نه اینجا. ببین میگوید ملائکهها: «انالله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما».
قربانتان بروم، این حرفها که زده میشود باید اندیشه داشتهباشید، یکقدری فکر کنید با فکر بگویید علی، با فکر بگویید محمد، با فکر بگویید زهرا، با فکر بگویید امامزمان، شما بیفکر یک حرفهایی میزنید. مگر «انالله و ملائکته یصلون علی النبی» شوخی است؟ به تمام خلقت میگوید نبی را احترام کنید. تسلیم بشوید، یعنی تسلیم حرفش هم بشو. پس پیغمبر اینجوری است؛ اما با تمام این حرفها خود محمد نماز که میخواند میگوید «اشهد انّ محمداً عبده و رسوله» من بندهخدا هستم. یعنی آنچه که فیض بهمن دادهشده از جانب خدا دادهشده، حالا آنچه که شما کرامت و فیض میخواهی باید از دریچه حجتخدا بخواهی. خدای تبارک و تعالی خیلی ما را آگاه کرده، یا ما بهفکر کاریم، یا فکر شکم هستیم یا بهفکر شهوت. نرفتیم در این فکرها، فکر کنیم که ما اتصال به اینها بشویم. اتصال به اینها اتصال به ماوراست. ما هنوز چیز نداریم باباجان عزیز من، قربانتان بروم بیایید یکقدری فکر داشتهباشیم.
حالا اینها همه دارند ما را دعوت میکنند، مگر خدا نمیگوید «ادعونی»؟ بیا اینطرف، ببین گوش به حرف من بده. مگر خدا نمیگوید هدایت با من است؟ چرا تو میروی دنبال خلق هدایتت کند؟ چرا امیدواری پیدا میکنی به خلق؟ پس تو پشت به خدا کردی، چرا مگر دعوتت میکند «ادعونی» نمیگوید، میگوید بیا؟ چرا در این حرفها فکر ندارید، اندیشه ندارید؟ مگر نمیگوید به هر کجا امید داشتهباشی، امیدت را قطع میکنم؟ یعنی امید هر چیزی در این خلقت باید به اجازه من باشد. باز میروی امید داری به او و فلان که من اسم نمیخواهم بیاورم. چرا امید داری؟ مگر نمیگوید من دوازده حجت دارم؟ دوازدهامام، چهاردهمعصوم اینها حجتند، چرا میروی خلق را حجت میگیری؟ آیا میفهمی چقدر نفهمی؟ ما هنوز نمیفهمیم چقدر نفهمیم. کاش میفهمیدیم چقدر نفهمیم. مگر خدای تبارک و تعالی قرآنمجید را برای شما روانه نکرده؟ میفرماید آنچه که هست در این قرآن است. مگر پیغمبر نمیگوید که خدا لعنت کند کسی [را] که حلال من را حرام کند، حرام من را حلال [کند]؟ چرا او دارد حرامی را حلال میکند میروی دنبالش؟ والله با او محشور میشوی. تو به این نماز شبهایت و عمرهات و مکه و اینها امید نداشتهباش، عزیزم ببین با چهکسی محشوری؟ فدایت بشوم ببین با چهکسی محشوری تو. اینها همه نگاه است، این مکهها و عمرهها و کربلا و زیارتهای ائمه اینها نگاه است. تو سوار ماشین شدی نگاه کردی، چهکاره هستی؟ اینها سیاحت است، نه لا اله الا الله، اینها سیاحت است نه حقیقت. چرا حکم دارد؟ هر کاری را در این عالم خدا حکم رویش گذاشته. چرا با حکم خدا تو رفتار نمیکنی؟ به تو میگوید زیارت امامرضا هفتاد حج، هفتاد عمره دارد. اگر مکه بروی مطابق کوه ابوقبیس [بدهی باز] سفر اول حضرت میفرماید [باید بروی]. شخصی آمد هفتاد شتر داد، یکقدری فرسوده شدهبود گفت نروم، میشود؟ گفت [اگر] مطابق کوه ابوقبیس باشد باید مکه سفر اول را بروی. چرا به شما میگوید امامحسین را زیارت کنی، خدا را در عرش زیارت کردهای؟ خدا را در عرش زیارت کردن، [ایناست که] امر حسین را باید اطاعت کنی، نه دور چهارچوبها بگردی. مگر به شما نمیگوید زیارت من هفتاد حج، هفتاد عمره دارد؟ چرا شماها قدر دختر حجتخدا را نمیدانید؟ [امامرضا] میگوید اگر زیارت کنید خواهرم را هفتاد حج، هفتاد عمره [ثواب دارد]، اما میگوید تو عارفی را آنجا ببر. تا عارفی را بردی آنجا آن ملک میگوید هفتاد حج، هفتاد عمره، دختر حجتخدا را زیارت کردی، باید عارفی ببری. این درس که الان میخوانی، قربان جوانها بروم، من به آنها دعا میکنم، فدایشان بشوم، این طفلکها معصومند، بیخود که من اینها را نمیخواهم. اینقدر این جوان حیا دارد میگوید من نمیآیم لای اینها که بهحساب بزرگند، امیدوارم این حیا را تا آخر برساند. امیدوارم حیایشان زیاد بشود، حالا یکمرتبه خدا میگوید «لا ایمان لمن لا حیاء له» هر کس حیا ندارد ایمان ندارد. من بیخود نیست این جوانها را میخواهم، میبینم حیا دارند، ایمان دارند، ایمانش را من میخواهم. من خاطرخواه ایمانم، خاطرخواه ولایتم، خاطرخواه اطاعتم، من کاری به کار کسی ندارم که. من هشتاد سالم است دیگر، دنیا برای من گشته دیگر، دیگر آخرهایش است اما میبینم این جوان آینده یک کشور است. این جوان وقتی حیا داشت تجاوزگر نیست. این وقتی حیا داشت تجاوزگر نیست دیگر، مدام در حیاست. صلوات بفرستید.
چرا شما به دعوت امامحسین پاسخ نمیدهید؟ چرا به دعوت رسولالله پاسخ نمیدهید؟ چرا به دعوت رئیس مذهبتان پاسخ نمیدهید؟ مگر اینها همه دعوتتان نکردند؟ چرا به دعوت خلق پاسخ میدهید؟ به تمام آیات قرآن، من دارم میبینم که مثلاً دو قسمت است، این قسمت خیلیکم است، هر چه هست در آن قسمت است. میسوزم میبینم علی الان هم غریب است، علی الان هم هست. مگر امامزمان غریب نیست؟ کجا به حرف امامزمانی؟ خانم، تو باید منتظر ندای حجتخدا، امامزمان باشی. تو باید مواظب ندای زهرایعزیز باشی. ندای زهرا تا قیامقیامت نداست، ندای امیرالمؤمنین تا قیامقیامت نداست، ندای امامزمان تا قیامقیامت نداست. چرا به ندای اینها که هر روز یک ندا میکنند پاسخ میدهید؟ چه ادعایی میکنید که شیعه علی هستید؟ شیعه علی باید حتیالامکان به امر علی باشد. کجا ما منتظر وجود امامزمانیم؟ منتظر، باید منتظر فرمان آقا امامزمان باشی. چه فرمانی صادر میشود که آن فرمان را ما اطاعت کنیم؟ تو در فرمان خلقی، هر روز افسار ما را گرفتهاند یکجا ما را میکشند به شکل [های] مختلف، کجا میروی عزیز من؟ «المؤمن کالجبل» باید مثل کوه باشی.
اگر در تمام این ماوراء نگاه کنیم ما تقصیر خودمان را میفهمیم، ما نگاه نمیکنیم. تمام این خلقت دارد فرمان میبرد، کجا تو نافرمانی میکنی؟ مگر خدا مخیرت کرده تو باید نافرمانی بکنی؟ چهکسی مخیرت کرده؟ آنکه اصلاً تو را مخیر کرده کیست؟ خداست، چرا امرش را اطاعت نمیکنید؟ هر روز دارند مشکلاتی از برای اسلام واقعی و دین واقعی بهوجود میآورند شما هم میروی دنبالش. اگر نروی آن چیز پیدا نمیکند عزیز من، قربانت بروم. من الان مثال برایت میآورم. چرا میگوید اگر [برای ظمه] اسبی نعل کنی تا حتی سوزنی را نخ کنی اهل جهنمی؟ آیا سوزن نخ کردن اهلجهنم است؟ مگر من کسی را کشتم خدا که اهل جهنمم؟ مگر شمشیر تیز کردم، شمشیری تیز میکنم جهاد میروند، چرا من اهل جهنمم؟ اسب نعل کردن، سم این زبانبسته دارد خراب میشود، من دیدهام. خب این اسب را نعل میکنند سم این زبانبسته چیز نشود، چرا؟ این داری چیز [کمک] میکنی.
امامصادق فرمود، یک شخصی بود آمد آنجا با دوست امامصادق دوست بود. گفت من در زمان بنیامیه بودهام. من هیچکاری نکردم، فقط اینجا بهمن گفتند چند نفر میرود کربلا، من کاتب بودم نوشتم. رفتند روایت داریم خانه حضرت روضه بود، آخر حضرت همیشه روضه میخواند و بهخصوص این دهه محرم و اینها فقط میزد روی زانویش، میگفت جد من را کشتند، جد من را کشتند. مدام میزد روی زانویش گریه میکرد، دید حضرت گریه میکند یکقدری گریههایش تمام شد گفت. دید گریهاش زیادتر شد، هقهق گریه کرد. گفت ما حرفی نزدیم، گفت: آخر، یکیتان کاتب شدید، یکیتان اسب نعل کردید، یکیتان سوزن نخ کردید جد من را کشتید. یعنی شما وسیله ظلم را فراهم کردید، شما چرا وسیله ظلم بعضیها را فراهم میکنید؟ تو مشابه آنها هستی، چرا فراهم میکنی؟ چرا میخندید؟ چرا همهجا میروید؟ چرا چیزیتان نمیشود؟ چرا غیرت پیدا نمیکنید؟ چرا حیا پیدا نمیکنید؟ چرا اندیشه ندارید؟ اینچه کارهایی است میکنید؟ حالا میدود در صف جماعت و نماز شب هم میخواند، میدانم دیگر. اتکا کن میشود، دیدم یک همچنین چیزهایی میاندازند یعنی کوس علم میزنند. اینهایی که، آقایانی که، بعضیها که اینجا یکچیزی میاندازند، کوس علم است یعنی کوس تقوا. ما یکدفعه رفتیم نگاه کردیم دیدیم کلشان که چیز میشوند، عمل ام داوود [انجام میدهند]، کوس تقوا زدهاند، تو کجایی؟ تو را کجا میبرند؟ چهچیز به تو میدهند؟ پاسخش را از چهکسی میگیری؟ خدا رحمت کند حاجشیخعباس را، یکوقت احیاء بود گفت حسین چه خواستی؟ گفتم خدایا عقلم را زیاد کن، گفت حسین چیز خوبی نخواستی، همهاش باید غصه بخوری. حالا من فهمیدم ایشان چهچیز میگفت. چرا ما اینقدر ناراحتیم؟ ما شماها را در باطن دوست داریم، ما بدها را هم دوست داریم اما دوست داریم نروند بسوزند، دوست داریم نرود طرفدار بدعتگذار بشود، دوست داریم خودش را نفروشد، این دوستی ما ایناست. مگر امامحسین «هل من ناصر» نمیگوید؟ من هم دارم والله بهدینم «هل من ناصر» میگویم، بهایمانم «هل من ناصر» میگویم، من کاری به کار کسی ندارم. میبینم کجا دارند میروند، آدم ناراحت میشود. عزیز من، شما کاری که میخواهید بکنید باید یکقدری در ماوراء فکر بکنید، ببین طرفدار چهکسی هستی. چرا امام میفرماید که هرکس را دوست داری با او محشور میشوی؟ من اصلاً میگویم تا امروز به آقای دوست خودم، عزیز خودم گفتم اصلاً اسم [نیاورید]، حرف اینها را نزنید. در حرف اینها را زدن یکمرتبه یکچیزش را تایید میکنی. میگویی اینجایش اینجور خوب شد، بد نیست اینجور باشد. فلانی اینجور باشد اینجور است، تو با اعمال او شریکی. نمیدانم پنجاهسال عبادتت را هیچ کردی، یکچیز هم باقی داری. ایشان میگفت اگر بگویید این خیابان خوب شد آنچه که فعل و فساد در این خیابان بشود تو تایید کردی. یک صلوات بفرستید.
یا [باید] بگوییم ماورائی نیست، یا باید بگوییم بهشتی نیست، یا باید بگوییم جهنمی نیست، یا باید بگوییم معادی نیست، یا باید بگوییم اول قبر نیست، یا باید بگوییم آنجا نکیری نیست، منکری نیست، سؤالی نیست، حرفی نیست، حدیثی نیست. والله اینها که اینجور هستند بهدینم اعتقاد به این حرفها ندارند. تو باید اعتقاد داشتهباشی، آن امامحسین میگوید «هل من ناصر»، بیا اینطرف. خدا میگوید «ادعونی» بیا اینطرف. خدا میگوید برو به حرف پیغمبر، چرا میروید به حرف خلق؟ چرا یکچیزی را برای خودتان الگو درست میکنید؟ این چندینسال اینجور بوده، این چندینسال اینجور بوده، مگر شریحقاضی [نیست؟] یکی از علما میگفت نمیدانم سیسال چنین چیزی من شنیدم که قضاوتش امضاء شدهاست. دیگر از این بهتر نبوده در تمام آنزمان، آنچه که عالم بوده باید در نظریه شریحقاضی باشد، قاضیالقضات بوده، خب یکمرتبه چهجور شد؟ تا قتل امامحسین را هم امضاء کرد، پس شما نباید اتکا به هیچخلقی داشتهباشید. اما با مردم خوشاخلاق باشید، خوشبرخورد باشید. خوشبرخوردیتان هم باید تقیه باشد، چونکه حضرت میفرماید که اگر تا چند پشت میگوید این با ظلمه بوده، اگر تو با این باشی در روی این بخندی فردایقیامت گیر هستی. اگر هم با اینها هستی تقیتاً، [بگو] حال شما چطوره؟ احوال شما چطوره؟ خودت را با اخلاق از شر او حفظکن، ولایتت را از شر او حفظکن. به این عنوان باید بخندی در رویش، به این عنوان باید با این سلام علیک بکنی، نه به عنوان اینها اگر نه کارهایش را تایید کردی. چرا حضرتموسی (من روایت بگویم نگویند ایشان بیروایت حرف میزند) رفیقی داشت، دوستی داشت، در کتابها نوشتهاند دیگر، ما حرفهای خودشان را به خودشان میزنیم، چرا از حرفهای خودتان رفتید کنار؟ مگر یقین نداشتید به اینها؟ چرا اینکارها را بعضیها میکنند؟ عزیز من، تو جزء آنها نباش. حالا دوستی دارد آمده میبیند که چشمهایش را حیوان خورده، ساق پایش را هم خورده. موسی غیور بود [گفت] خدا مگر این مؤمن نبود که با من دوست بود؟ چرا، چرا اینرا حفظش نکردی؟ [خدا فرمود:] از برای شفاعت یکنفر رفت درِ خانه ظلمه. تو که درِ خانهاش نرفتی هیچ، داری ظلمه را تایید میکنی. مگر روایتهای حدیث را آوردهاند بگویند باد هواست؟ عزیز من قربانتان بروم، اینها را آوردهاند شما عمل کنید به آن. عبادت بییقین بهدرد نمیخورد. چرا میگوید آخرالزمان هر که با دین از دنیا برود، ملائکه تعجب میکنند؟ شما دین خدا را، احکام خدا را، امر خدا را، همه را گذاشتید کنار یک جاده دیگری دارید میروید. «اهدنا الصراط المستقیم» صراط مستقیم علیبنابوطالب است، صلوات بفرستید.
صراط مستقیم الان وجود امامزمان است. اگر آقا ناراحت است، تو هم باید ناراحت باشی، والله، بالله روایت داریم حضرت میگوید اگر شیعه ما ناراحت است، ما ناراحتیم. چرا شما را اینقدر تایید کرده، شما اینقدر لا اله الا الله، بیکفایتید؟ اینقدر، آنکه میخواهم بگویم جسارت میشود، اینقدر فراموشکار شدید. میگوید تو ناراحتی من ناراحتم، امام دارد خودش را، حجتخدا دارد خودش را وصل به تو میکند، تو چرا قطع میکنی؟ چرا قطع میکنی تو؟ چرا میگوید یک مؤمنی که من را قبول دارد، دوازده امامی است، علیبنابوطالب را به «الیوم اکملت لکم دینکم» قبول دارد، این آدم متقی است، پشت پا بهدنیا زدهاست [را زیارت کنی دوازدهامام، چهاردهمعصوم را زیارت کردهای]. پشت پا بر عالم امکان زدم، من دست بر دامن زهرا زدم، یک امکانی را باید پشت پا بزنی. چرا؟ زهرا بالاتر از امکان است، علیبنابوطالب بالاتر از امکان است، امامزمان بالاتر از امکان است. کاش امکان را پشت پا میزدی، تو به یک ساز تلویزیون هنوز بند هستی. تو به یک هوا و هوس هنوز بند هستی. مگر بیحیایی ایناست که فحش بدهی؟ بیحیایی ایناست که امر اینها را اطاعت نکنی، بیحیایی ایناست که پشت به اینها بکنی، از هر بیحیایی بیحیاتری. آن خانمی که عفت دارد باید امر زهرا را اطاعت کند، بیعفتی یعنی لاابالیگری. چرا لاابالی میشوی هر چه که میخرد؟ مگر صد و بیست و چهار هزار پیغمبر، دوازدهامام نیامده میگویند رویت را بگیر؟ خانم چرا رویت را باز میکنی؟ مگر حیا نداری؟ تو چه مسلمانی هستی؟ چه پیروی هستی؟ پیرو باید پیرو زهرا باشی، خودت را حفظ کنی. مردک تو چهکارهای؟ تو دیوثی، حالا برو حج و برو عمره و برو نمیدانم کربلا و برو مشهد، تو دیوثی. مگر پیغمبر حرفش دوتاست؟ میگوید هر مردی که حاضر بشود نگاه به زنش کنند، امت من نیست، دیوث است.
یکدوستی داشتم، یکوقت این آقای آقاصادق خدا رحمتش کند، نمایندگی داشت، معلولها را در خارج چیز میکرد. این یکوقت، این دختر حاجشیخ محمدصادق را هم حاجشیخعباس گرفت، آنها میآمدند آنجا ما با هم دوست بودیم. یکروز گفت که فلانی سه جلدت پیشت است؟ گفتم نه، گفت فردا سه جلدت را بیاور. گفتم چرا؟ گفت میخواهم تو را سوریه ببرم. گفتم که شهری که عمهات اسیر شد، آن شهر را من نمیخواهم ببینم. آره حالا ایشان میگفت که ما رفتیم، گفت یکقدریکه چیز شد تا آمدیم در گمرک، گفت دیدیم که اینها چند تا زن بیحجاب است اینجا، گفت اینها چادرهایشان را برداشتند. تو دیوث اینرا کجا میبری سوریه؟ تو دیوثی. حالا اینجا خجالت میکشد، آخر ما قمیها همه همدیگر را میشناسیم، آن میگوید زن فلانی، زن فلانی. آنجا که دیگر زن فلانی نیست سوریه که بگویند زن کیست، چادرش را برمیدارد. خب بفرما، حاجی دیوث. چهخبر است؟ قدر این حرفها را بدانید، والله کسی نیست این حرفها را به شما بزند یا زدهباشد. همه تملقگو هستند، آره همه تملقگو هستند به یکی میرسند تملق میگویند، میداند این عیبش است به او نمیگوید. این چهکاری است آخر تو میکنی؟ خانم، مگر تو زهرا را قبول نداری؟ رسولالله، پیغمبر اکرم، خاتم الانبیاء صلوات بفرستید، روزهایی بود که حرفها را افشاء میکرد که تا قیامقیامت بماند. یکروز سر منبر گفت چه عبادتی است که «افضل العبادة» است برای زنها، مسجدالنبی دیدهاید... [جریان سد الابواب] چرا؟ خدا جدا کرد علی و عترت را از مردم، یعنی تمام مردم جنب هستند، از عالی و عام جنب است، خلق جنب است. حق گفت درها را ببندید فقط در علی [باز] باشد. علی با بچههایش نور من هستند، اینها که جنب نمیشوند که، اینها بیایند. حالا پیغمبر فرمود چه عبادتی افضل عبادت است از برای زن؟ زهرایعزیز گفت نه نامحرم او را ببیند، نه او نامحرم را. به تمام آیات قرآن روایت داریم سهمرتبه پیغمبر از روی منبر بلند شد: زهرا پدرت بهقربانت، نشست، زهرا پدرت بهقربانت، نشست، زهرا پدرت بهقربانت، نشست؛ با این حرفی که زدی. چهخبر است حالا؟ چه کسانی، چه زنهایی، چه دخترهایی، کسانیکه ما را نصیحت میکردند، کسانیکه احکام را به ما میگفتند، چرا اینجور شد دنیا؟ پیرو دنیا شدند نه پیرو زهرا. پیرو دنیا شده یا پیرو خلق شده،
باباجان، بیایید برگردیم. جان من، بیا در صراط مستقیم، چرا میروی در صراط خلق؟ مگر پیغمبر نگفت خدا لعنت کند آنکه حرام من را حلال کند، حلال من را حرام کند؟ آنشخص الان حرامی را حلال کرده، تو اجرا میکنی، تو با او یکی هستی. تو با بدعتگذار یکی هستی، او صادر میکند تو اجرا میکنی. اگر یزید قتل امامحسین را صادر کرد، آیا شمر بیتقصیر است؟ آیا ابنزیاد بیتقصیر است؟ آیا آنها که عمل کردند بیتقصیرند یا آنها تقصیر دارند؟ چرا امامصادق گریه میکند میگوید همه جمع شدید اینجور شدید، جد من را کشتند. شما دارید اسلام را میکشید، شما دارید دین را میکشید، چرا میروید به حرف خلق؟ چرا آرامش ندارید؟ چرا قدرتتان را صرف قدرت نمیکنید؟ به تمام آیات قرآن، دارم میبینم و میسوزم و میگویم. برگردید، آخر اینهمه مال جمع کردی چهکارش میخواهی بکنی؟ آخر چهکارش میخواهی بکنی؟ بابای بندهخدا مرد، حالا چهلمیلیون نمیدانم در بانک دارد، یکخانه هم کجا دارد، اینها دارد. یک دهشاهی به دردش نمیخورد، این چهلمیلیون را اگر پنجتا خانه درست کردهبود برای مردم، پنجتا خانه درست کردهبود پنجتا شجره توحید درست کردهبود، تا قیامقیامت شجره توحید بود. حالا مگر پسرش عبرت میگیرد؟ مگر آن یکی عبرت میگیرد؟ اینهم امثال هماناست، یکخرده کم و زیاد. عبرتگیرنده دیگر آنکار را نمیکند، عبرتگیرنده از آنکار بری میشود، تو چه عبرتی داری؟ مگر نیامد آن احمد کوفی پیش امامصادق، گفت آقاجان من تاجرم میآیم شما را اذیت میکنم، خانواده داری. خب، امامصادق دیگر یک اتاق، یک دکهای داشته، دیگر اتاقهای متعدد نداشته که، گفت من یک پولی به شما میدهم یکخانه برای من بخر. یک پولی به این داد، امام تصرف دارد، ببین من به شما گفتم که [امام فرمود:] من مالتان را حلال کردم. حضرت فرمود ما تصرف به تمام خلقت داریم مال را حلال میکنیم. من والله بهفکر شما بودم، برای خودم که حلال شد، گفتم برای دوستانم هم میخواهم حلال شود، من شما را میخواهم. بهدینم، من اصلاً شما را با ولایت خودم شریک کردم، با ایمان خودم شریک کردم. من نمیخواهم [تملق بگویم]، تملق نیست اینها، همه ما باید اینجور باشیم. اگر یکچیزی میآورید درستاست، اما اگر کسی شخصی را با ایمان خودش شریک کرد خوب است، او خیلی سخی است. صلوات بفرستید.
حالا اینها را داد، رفت یکخانه یا دو تا خانه برای اینها که خانه نداشتند خرید. احمد، بله، آقا خریدی برای ما؟ یکخانه برایت خریدم حدی به خانه رسولالله، حدی به خانه علیولیالله، حدی به خانه مادرم زهرا، حدی به خانه امامحسن، حدی به خانه امامحسین. خیلی خوب، حالا دارد میرود یا میگویند یک کاغذی افتاده شد، یا میگویند چشمهایش را باز کرد. گفت بدانید امامصادق به عهد خودش وفا کرد، آن خانه را بهمن داد. خب، مگر این حرفها حرفهای حسین کرد است؟ مگر این حرفها قصه است؟ این حرفها عملی است که امام کرد. این حرفها صحیح است که دارد تو را به ماوراء [وصل میکند]، یقین ماورائی دارد به تو میدهد که آنجا خانه میخواهی، بهقدر حدت یککاری بکن. دارد حالیات میکند آنجا خانه میخواهی، بخواه خانه داشتهباش.
من گفتهام. آقایان باید [خانه داشتهباشند]، آقایان، الان شما را میگویم آقایان. کسانیکه امر امامزمان را اطاعت کنند آقا هستند چونکه اتصال به آقا هستند. ایننیست که تا نگاه کنی آنآقا هست، بگویی عبایش نمیدانم بلند است، ریشش اینجور است، نه، آن لباسش است. شما خانه میخواهید، ماشین میخواهید، باید چیز داشتهباشید. نمیتوانی بروی کنار خیابان زنت را ببینند، آنهم امروز که زنها در چشم افتادند، این زن فلانی است. تو باید ماشین داشتهباشی، خانه خوب داشتهباشی اما مطابق شانت، مطابق آنکه دستور دادهاند. نه که یارو یکخانه دارد، بیست تا اتاق به آن درست میکند. بیست تا اتاق میخواهی چهکنی؟ خدا فردا در یک سوراخ قرارت میدهد. الان مثلاً باغ داشتهباش، چیز داشتهباش. الان آقایدکتر الحمدلله باغ دارد ما هم کیف کردیم. خب، یک عدهای مؤمن را هم دعوت کرده میگوید خب یک لقمهای بخورند. خودش هم بندهخدا خادم شماست، من میبینم، اینطرف بزن، اینطرف بزن. خب این از باغش خیر میبیند، یعنی این یک ترشحی از این شده، این خیر هم میبیند، زن و بچهاش هم کیف میکنند. تو هم داشتهباش اما خب من میبینم، من با اینها هم یکقدری چیزم، هر طرف یک باغی چیزی درست کرد جای فساد شد. یک عده را میآورند پاسور بزنند، یک عده ساز بزنند، یک عده نواز بزنند، خب این چرا؟ این باغ، باغ جهنم است. یکوقت باغ تو باغ بهشت است، یکوقت باغت باغ جهنم است. ما تشکر از ایشان میکنیم، یکسال یاد ماست که ما را دعوت کند، یکسال دارد ثواب پایش مینویسد. البته میزبانهایش هم همینجورند، اینها که میزبانی کردند هم همینجورند، حالا بعضیها میآیند مدام پرانتز میزنند. میزبانان هم میزبانان خدا هستند، خورندگانشان هم خورندگان خدا هستند. هر لقمهای که میخورید ثواب حج و عمره پای پدر ایشان نوشته میشود.
من عقیده خودم ایناست به این حرفها یقین کنید، اگر یقین کردید عمل کنید، حرف من ایناست. اگر حرفی را، کاری را شنیدید عمل نکردید یقین ندارید. میگویند علمالیقین، حقالیقین، یقین، اصل یقین است. ما علم داریم که این عالم صانعی دارد، یقین هم یک اندازهای داریم اما حقالیقین میگوییم این حرفها هم حق است، بهحق عمل نمیکنیم. چرا؟ آن دو تا را هم از بین بردی. پس باید حتیالامکان بشر این حرفها که به گوشش میرسد انشاءالله امیدوارم که چیز شوید. اگر بخواهید اینزمان، یعنی در همان زمان هم بوده، شما امر خدا و امام را، امامزمانتان را، امر حجتخدا را به هر امری ترجیح بدهید. اصلاً امر نبینید که امر خلق را اطاعت کنید، فقط باید امر خدا و امر حجتخدا را، امر رسولالله را اطاعت کنید. چرا به شما خود امامصادق میگوید، میگوید در سایه اهلتسنن نروید، ما آنجا گیر هستیم. یعنی چرا میگوید گیر است؟ مگر اگر بروی توی سایه اهلتسنن امامصادق را گیر میاندازی؟ میگوید نه، شما فرزندان مایید، شما اگر آنجا یک گیرهایی دارید ما باید رد کنیم. ما باید (ببین گفت که اینها را پرداخت کن) امامصادق میگوید ما شما را آنجا باید پرداخت کنیم. حالا تو میروی برادر این میشوی، حالا با امامصادق چهکار میکنیم؟ به تو میگوید سایهاش نرو، تو میروی برادرش میشوی!!! آیا میفهمیم این حرفها را؟ آیا اینجور هستیم یا نه؟ شب چهچیز بخوریم و ظهر چهچیز داریم و ماشین یکقدری نمیدانم چرخش اینجور شدهاست و اگر در نوار نبود میگفتم به چهچیز. ما همیشه در همین فکرهاییم، اینرا بخرند و اینرا بفروشند، همهاش در این فکرهاییم. اصلاً این مسیری که من میگویم یک مسیری است که شما باید از تمام آن مسیرها بری بشوید بیایید در این صراط مستقیم. «اهدنا الصراط المستقیم» یعنی بیایید در صراط مستقیم.
حالا من یک جمله دیگر هم یادم افتاد بگویم، من به شما گفتم نماز شما را نجات نمیدهد، نماز شب نجاتت نمیدهد، کتاب نجاتت نمیدهد، خلق نجاتت نمیدهد. ببین اینها مگر نماز نمیخواندند؟ چقدر گفتند «اهدنا الصراط المستقیم»؟ چقدر میگویند «بسمالله الرحمنالرحیم، قل هو الله احد، الله الصمد، لمیلد ولم یولد و لمیکن له کفواً احد»؟ این خدا زاییده کسی نیست، از او زاییده هم نشده، چرا به فرعون گفتند خدا؟ چرا به گوساله گفتند خدا؟ تو که داری هر روز اینرا میگویی، اما هر روز نفهمیدی. یکچیز، نماز اینها عادت شده برای ما. من بیخود نیست این نمازها را رد میکنم، عادت را میبینم رد میکنم. مگر من چهکسی هستم که نماز را رد کنم، روزه را رد کنم؟ اما روزه با علی، نماز با علی، نماز با یقین خدا [قبول است]. چقدر اینها «قل هو الله احد» گفتند؟ «الله الصمد، لمیلد و لمیولد»، پس چرا میگویند فرعون خداست؟ چرا میگویند گوساله خداست؟ پس تو نماز نخواندهای. مگر نبود آن خانمی که نسبتاً عفیف بود، جوانی آمد چشمش گیر کرد به این، نگاه کرد دید این جوان بیحیا نیست، حالا گرفتار شده، [به او گفت برو نماز بخوان، نماز خواند از این خیال برگشت]، پس اینهم از اول من به این جوانانعزیز و کسانیکه اصلاً شهوت دارند، یکوقت یکنفر است میبینی که پنجاه سالش است، شصت سالش است، جوان نیست شهوت دارد، میگویم نگاه به زن مردم نکنید، گرفتار میشوید. حالا چرا [این نماز تو را حفظ نمیکند]؟ این نماز بیامر است، این کتابخواندن بیامر است، این مکه رفتن بیامر است. اگر [با امر] بودند بابا ببین من چقدر قشنگ دارم برایتان میگویم، چقدر نماز خواندند؟ والله داریم یکشب را امامحسین فرجه خواست، [فرمود:] عباسجان، یکشب برای ما وقت بگیر. دهانت پر آتش بشود، دهانت پر آتش بشود که تو ادعای علم و اینکارها میکنی، میگوید امامحسین میخواست آن شب توبه کند! امامحسین توبه میکند؟ امامحسین، حجتخدا گناه کرده امشب میخواهد توبه کند؟ نه بابا، امامحسین آن شب رفت در فکر که حر را بیاورد اینطرف. حر یکحرف [امام] را جوابش را نداده، امامحسین به فکرش است. وقتی گفت مادرت به عزایت بنشیند، گفت مادرت زهراست. امامحسین میبیند حر مادرش را احترام کرده، خانمها، چرا زهرا را احترام نمیکنید به امرش باشید؟ وقتیکه گفت مادرت به عزایت بنشیند، گفت مادرت زهراست حسین جواب نمیدهم، حالا حسین میخواهد سپاس کند برایش، حالا حسین میخواهد بهشتیاش کند، چرا اسم مادرش را نیاورد، حیا کرد. عباس، تو امشب وقت بگیر، تا اینکه حر به ابنسعد گفت حسین را میکشی؟ گفت آره، گفت من بروم اسبم را آب بدهم آمد طرف حسین. حالا یک بیاحترامی به زهرا نکردهاست، حالا والله بالله امیرالمؤمنین بهمن گفت حر نایب ماست. خانمها، بیایید امر زهرا را اطاعت کنید، امر پدر شما امر زهراست، خانم بیا امر پدرت را اطاعتکن. پی شهوت نرو، نگو من اینرا میخواهم، آنرا میخواهم. این خواستنها همهاش شهوت است، این خواستنها همهاش خواست امامزمان نیست. خواست امامزمان امر امامزمان است، جوانانعزیز امر پدر و مادرتان را اطاعت کنید. شما هم بیایید جوانها و غیر جوانها امر خدا و پیغمبر را اطاعت کنید. چرا اطاعت نمیکنید؟ این قدرتتان را صرف قدرت کنید. حالا این فلانی میگوید که نه، میخواست حسین توبه کند. حالا اینها آمدند رهبران ما شدند با این نفهمیشان، شما هم نفهمترید که دنبال اینها میروید. صلوات بفرستید.
خدا برای شما الگو معلومکرده، پیغمبر روانه کرده. مگر قومهای اینها کاری میکردند؟ امر پیغمبرشان را اطاعت نمیکردند، شهرها زیر و رو میشد. شما توجه ندارید ما را عذاب کرده، کسانیکه امر اینها را اطاعت نمیکنند، خودشان امر شدند، آنها جدا هستند. باید عزیزان من بیایید امر را اطاعت کنید، صلوات بفرستید.
خدایا عاقبتتان را بهخیر کن.
خدایا ما را بیامرز.
خدایا ما را از خواب غفلت بیدار کن.
خدایا من جداً در تمام موها و گلولههای خونم ایناست که دلم میخواهد خوب شوند، خدایا دعای من را مستجاب کن تمام بدها را هم خوب کن.
خدایا تمام اینهایی که زیر این آسمان هستند تا حتی کفار، خدایا آنها را هم خوب کن.
خدایا ما داریم «هل من ناصر» میگوییم، این جوانانعزیز اینها به «هل من ناصر» پاسخ بدهند.
خدایا عاقبتشان را بهخیر کن.
خدایا با قدرتت حفظشان کن.
خدایا هر محبتی بهغیر محبت خودت و اولیاست از دلشان بیرون کن.
خدایا در مقابل گناه یک قدرتی به آنها بده گناهها را خنثی کنند.
خدایا یقین خودت را، یقین ائمه را در دل اینها زیاد کن.
خدایا این حضار مجلس را و کسانیکه این نوار من را میشنوند، خدایا همه را اگر هدایتند هدایتترشان کن.
خدایا یقینشان را زیاد کن.
خدایا در صراط زانویشان نلرزد.
خدایا هر چه که میخواهند بهواسطه تو بخواهند، نه بهواسطه شهوتشان. با صلوات بر محمد