مغز بشر: تفاوت بین نسخهها
(تمیزکاری متن و اصلاح نیم فاصله) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۲۲:۲۴
مغز بشر | |
کد: | 10238 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
تاریخ سخنرانی: | 1381-09-08 |
نام دیگر: | روح تمام خلقت ولایت است |
تاریخ قمری (مناسبت): | 24 رمضان |
السلام علیک یا ابا عبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته، السلام علیالحسین و علیبنالحسین و اولاد الحسین و اصحاب الحسین و اهلبیتالحسین
بشر اگر فکر و اندیشه داشتهباشد، آن فکر و اندیشه را به کار میگیرد. خدای تبارک و تعالی، در مغز بشر همهچیز را خلق کردهاست. هر علمی که بگویید در مغز بشر هست؛ علم جغرافیا هست، علم ادیان هست، علم کلام هست، علم سخن هست، علم حرف است، آنچه را که حساب آنرا بکنید هست، من از یکچیزی استفاده کردم، انشاءالله امیدوارم که مجلس خیلی معظم است، توجه بفرمایید. یکروایتی داریم که میگوید: یک بشر به اندازه دور کره رگ دارد. خدای تبارک و تعالی چقدر رگ دارد، دید ولایت من ایناست که تمام این دنیا و کرات احتیاج به مغز بشر دارد. حالا خدا بهقدر دور کرات در بدن رگ خلق کردهاست. چرا؟ تمام این کرات احتیاج به بشر دارد. بشر باید فکر و اندیشه داشتهباشد، خیلی مواظب باشد؛ مثلاً شما ببین، تمام صنایعی که بهوجود میآید از مغز بشر بهوجود میآید. من به دوستعزیز خودم قول دادم که از مغز بشر صحبت کنم. آنچه که توان من هست، چون همینجور که ولایت انتها ندارد، فکر حقیقی بشر انتها ندارد. چونکه میگوید: نیمساعت فکر، بهتر از هفتاد سال عبادت است؛ چونکه آن فکر، فکر ولایت باشد. وقتی فکر، فکر ولایت شد، اتصال به ولایت شد، فکر هم انتها ندارد.
حالا شما حساب کنید، هر چه در اینجا هست، از مغز بشر استخراج شدهاست. خدای تبارک و تعالی مغز بشر را برای این دنیا ذخیره قرار دادهاست. مثلاً یکزمانی بود که با شتر مکه میرفتند. مثلاً در این قم ما، آقای تولیت، خدا رحمتش کند، وقتی رفت، یکی دو تا حاجی توی قم پیدا شد؛ اما خب اینجوری بود. مردم توان نداشتند؛ اما الحمدلله فعلاً توان دارند. حالا خدای تبارک و تعالی در مغز بشر هر چیزی را بهموقع خودش تولید پیدا میکند. حالا طیاره جت هست، داخل آن مینشینی و میروی. پس این فکر طیاره در مغز بشر بودهاست. الان همین دستگاه در مغز بشر بودهاست، طیاره بودهاست. چرا؟ ببینید تا کره ماه میرود. حالا همه اینها وقتی آنرا حساب کنید، باید پی به اصل آن ببرید. حواست به خارجیها نباشد؛ آنهم یک امانتی است که به او دادهاست. چرا؟ حواست به رئیسمذهب باشد که میگفت زمانی میشود که آهن بالای آسمان برود. خدا حاجشیخعباس را رحمت کند، میگفت: ما میخواندیم، متوجه نبودیم که امامصادق چه میگوید. حالا طیاره هست. مگر با فکر ما میشد که بسنجیم که زمانی شود که آهن بالای آسمان برود؛ اشاره فرموده است. یا امامصادق فرمود: من یک نوری، یک برقی در آب میبینم. ادیسون آمد و رفت و این برق را بهوجود آورد.
پس آنچه را که در خلقت هست، امام اشاره فرموده است و متفکرین میروند فکر میکنند آنرا بهوجود میآورند. وقتی تمام متفکرین این عالم را میبینید، باید پی به اصلش ببرید. اول پی به خدا ببرید که اینرا خلق کردهاست، بعد پی ببرید که این صنایع را در مغز او گذاشتهاست. الان خارجیها، یا ژاپن یا انگلستان که اینچیزها را درست میکنند، مثل جعبه میمانند. نباید از خود اینها تشکر کنیم؛ اما صنایع دارند. ما روایت داریم با اینها جدل نکنید، اینها را اذیت نکنید. چرا؟ مگر خدا کافرپسند هست. در مغز او چیزهایی گذاشتهاست که باید تولید شود و شیعه از آن استفاده کند. آیا توجه دارید من چه میگویم؟ حالا چرا اینها را گذاشتهاست؟ اینها ذخیره است. امیدوارم خدا عاقبت همهشما را بهخیر کند. همهشما در مقابل خدا و پیامبر و امامزمان (عجلاللهفرجه) عزیز هستید، در مقابل من هم عزیز هستید.
یکوقت ما با کسی، حرف معدن میزدیم، ایشان میگفت قرآن میگوید: اینها میخهای زمین است که تکان نخورد. گفتم: قربانت بروم، آن درستاست؛ اما اینها را خدا ذخیره گذاشتهاست، میداند این بشر زیاد میشود. آنموقع اگر بشر آنزمان بود، یکقدری لغو بود؛ کسی نبود، آدم ابوالبشر بوده و چهار نفر بودند، حالا صد نفر، دویست نفر بودند. اینکه این نبودند. حالا میگویند یک چین کمونیست، یکمیلیارد و دویست میلیون نفر است. حالا جاهای دیگر هم همینطور. حالا چهکار میکند؟ حالا اینرا هم به شما بگویم. یکزمانی بود که بشر کار نمیکرد، آمدند بتپرست شدند. یکقدری مال و اموالشان درست شد، آنوقت خدای تبارک و تعالی اراده کرد که اینها کار کنند. خود ما به خود ما صدمه میزنیم. حالا برای این کوهها به او گفتم: قربانت بروم اینها را ذخیره گذاشتهاست. این آقا باید برود سنگ مرمر دربیاورد که آدم حظ کند، او برود زغال سنگ دربیاورد، آن برود طلا دربیاورد. تمام اینها را خدا ذخیره در این کوهها گذاشتهاست. بشر برود زحمت بکشد آنها را دربیاورد. مثلاً آهن. حالا که اینها را درآورد، آن تولید مغز متفکر میآید دستگاهی درست میکند آهن را ذوب میکند. اگرنه این خاک به خودی خود که آهن نمیشود. این خاک به خودی خود که فابر نمیشود، در مغز بشر گذاشتهاست. حالا میگوید مغز بشر بهقدر دور کره است، تمام کره احتیاج به بشر دارد. هر کجا میبینید در این دنیا آباد است، میبینید بشر آنرا آباد کردهاست. الان ممکناست آقایدکتر بهمن بگوید: پس جنگل چطور بهوجود آمدهاست؟ خدا جنگل را برای حیوانات گذاشتهاست. اگر این حیوانات هر کدام در شهر پخش میشدند، بچه آقایمهندس که هول میکرد، من هم میترسیدم. حالا خدا جنگل را بهوجود آورد، میوههایی هم در جنگل هست که تمام حیوانات که در این عالم که خدا خواستهاست و نفعی دارد در این جنگل باشند. جنگل را هم خودش بهوجود آوردهاست. منافع جنگل را هم خدا برای مستضعفین گذاشتهاست. ماهیهای دریا را هم برای مستضعفین گذاشتهاست. والله، اگر حکومتی باشد که یعنی واقع به امر خدا، واقع به امر قرآن عمل کند، یکدانه فقیر پیدا نمیشود. خدا خمس را برای سید گذاشتهاست. حالا نگاه نکنید که ولایت در قلب شما نفوذ کردهاست، آن ولایت یکجوری شدهاست که شما خمس و سهم امام میدهید. حالا برو ببین چهکار میکنند؟ اینرا گذاشته برای سیدها، سهم امام هم گذاشته برای آنها که ندارند. این عالم والله، بانظم است. تمام این خلقت را خدا بانظم خلق کردهاست. من نظم را بههم میزنم، تو نظم را بههم میزنی. همینجور که احتیاج بشر است، از مغز بشر اخراج میشود. یکزمانی بود خدا رحمت کند مادر ما را، یکگوشه اینقدر با دسته، گوشت را میزد که میخواست یک شامی درست شود. من به ارواح پدرم، بچه بودم؛ اما یک بچهای بودم که فهمیده بودم. نه اینکه من خودم را تعریف کنم. من آن شامی به دلم نمیچسبید. بسکه میدیدم مادرم پایش درد میکند. چقدر باید بزند. حالا با چرخگوشت سریع درست میکنند. توجه میکنید؟
حواستان پیش خارجیها نرود که خارجیپرست شوید. آن تولید که بهدست شما میآید، بدان یک صانعی بودهاست که اینرا در مغز بشر قرار دادهاست، تا ما استفاده کنیم. پس ما باید صانعپرست باشیم، نه خارجیپرست باشیم؛ یعنی آن صانعی که اینرا خلق کردهاست. حالا شما میگویید چرا ایران یا بیشتر خاکهایی که اسلامی هستند، الحمدلله ایران که شیعه هستند، چرا آنها ندارند؟ آنها رهبری ندارند؛ ژاپن رهبری دارد، آنها بهفکر کشورشان هستند. یکچیز از یکنفر که میخری اولش خوب است، دو دفعه که میخری، خراب است. والله، این ایران بیشترشان دزد صنایع هستند. ای کسیکه ادعای شیعهگی میکنی، یکچیز درست کردی که خوب باشد. چرا؟ امر را اطاعت نمیکنی. عبدالله، پسر رسولالله از دنیا رفتهبود، پیامبر میگفت: قبرش را محکم کنید. گفت: یا رسولالله، اینجور؟ گفت: خدا رحمت کند کسی را که محکم کار کند. کسیکه درستکار باشد. آقا، تو اگر درستکار باشی، به فرمایش پیامبر هم که باشد، آمرزیده هستی. پیامبر دعایش مستجاب است. این بندهزاده اینجا تشریف دارد، یک لباسشویی خرید، چلوکش بود. همه جایش آب میآمد. من یک لباسشویی خریدم، بیست و هشتسال است که اینرا دارم که این خارجی درست کردهاست. آنها امامصادق ما را به امامت قبول ندارد، پیامبر را هم شاید قبول نداشتهباشند، بالاخره عیسی را قبول دارند، موسی را قبول دارند؛ اما کارها و امر امامصادق را قبول دارند. امر پیامبر را قبول دارند. ما امام و پیامبر را مصنوعی قبول داریم؛ من دارم تند میشوم، اگر قبول داشتهباشی، امرش را اطاعت میکنی. او امرش را اطاعت میکند. چیز درست درست میکنی. چرا هر کسی میرود میگوید من خارجی میخواهم؟ خب، بابا، خارجی کارهایش درستاست. آنها درستی انبیاء و پیامبر را دارند، ما نادرستی را داریم. نادرستی آنها را ما قبول کردیم، آنها درستی ما را قبول کردند. آنها درستی را که قبول کردند؛ نه اینکه پیامبر و امام ما را قبول دارند، به نفع مملکت آنها تمام میشود. به نفع پیشرفت مملکت خودشان تمام میشود. خدا رحمت کند حاجشیخعباس را، من حرف ایشان را میزنم. میگفت: مغزهای ایرانی الکلی نیست. اگر رهبری واقع، رهبری صنایع من به این رهبر کار ندارم، من به رهبری صنایع کار دارم، من کار به اینکارها ندارم، من در رهبری صنایع هستم، صنایع ما رهبری ندارد. این آدم اگر امروز خرجش درست شد، بگوید خدا برکت دهد، یا پول برقش میدهد، یا پول آبش را میدهد، یا پول بچهاش را میدهد، اینجا میآیند. به ارواح پدرم، بسکه اینجا میآیند، میگویم خدایا، من را نگهدار، مبادا من تندی کنم. آنها ما را محتاج کردند. ممالک اسلامی همهاش محتاج هستند. آنها میروند فکر میکنند، بهفکر مملکتشان هستند. این بیتالمال مملکت را همهاش را خرج مملکت خودشان میکنند. کجا انگلیسها و آمریکاییها آمدند پول توی بانک ما بگذارند. آقای رئیس بانک، ما میرویم پول توی بانک آنها میگذاریم. آنها بهفکر مملکتشان هستند. کوچک و بزرگشان بهفکر مملکتشان هستند، مملکتشان ترقی میکند.
حالا من سر مغز متفکر بودم که مغز متفکر صحیح هست. حالا اینها با تمام متفکریشان اهلجهنم هستند؛ اما یک پاداش به اینها میرسد که این صنایعی که درست کردهاند ما استفاده میکنیم. یکمقدار از عذاب اینها کم میشود. اما تو اگر مغزت متفکر باشد، از برای ولایت کار کنی، تا زمانیکه این هست برای تو ثواب مینویسد، او اگر یک چرخگوشت یا طیاره درست کرد، این نتیجه منافع اینطرف هست، منافع ماورایی ندارد؛ چونکه دلش میخواهد مملکتش ترقی کند، دلش میخواهد پولدار شود، دلش میخواهد در مملکتها خوب باشند. اما ایشان میگفت: مغز ایرانی الکی نیست، بیشتر میتواند ترقی کند، اما اگر رهبری صنایع داشتهباشد. پس مغز بشر خیلی احترام دارد. هر موقع مطابق زمان، مغز بشر تولید دارد، بهقدر احتیاج بشر از این مغز تولید میکند. مگر مغز بشر جوری هست که حد داشتهباشد. چرا؟ خدا در مغز بشر گذاشتهاست. چیزی که خدا عطا کند، حد ندارد. این ولایتی که خدا به شما دادهاست، حد ندارد. بیحد است. شما ببالید که حتیالامکان یک صنایعی دارید این صنایع را خرج ولایت میکنید، خرج امر میکنید. آنها امر ندارند، صنایع اینها پیشرفته است، روی اصل اینکه آنکسیکه مدیریت صنایع دارد، اینها را تشویق میکند. چهکسی من را تشویق میکند؟
آمدم سر جغرافیا، آقایانی که اینجا تشریف دارند یا مهندس هستند یا دکتر هستند از جغرافیا سر درمیآورند. جغرافیا را از برای ترقی ممالک درست کردند. تمام ممالکی که راجعبه جغرافیا کار میکنند، ترقی کردند. اما اینها چطور ترقی میکنند؟ در جغرافیا کار میکنند. جغرافیا درست شد؛ اما این جغرافیا که درست شد، از برای فواید مملکتهایشان درست شد. حالا این جغرافیا را اگر خرج امر کنند و با امر کار کنند، هم بهدرد اینجایشان میخورد، هم بهدرد آنجا. ای جغرافیادان، بدانید جغرافیا بهدرد اینجای شما میخورد. بیایید این جغرافیا را خرج ولایت کنید، خرج امر کنید. بیایید در جغرافیای خودتان، امیرالمؤمنین علی را تشویق کنید. بیایید رسولالله را در جغرافیا تشویق کنید، بیایید قرآن را در جغرافیا تشویق کنید، بیایید احکام را در جغرافیا تشویق کنید. ای جغرافیادان، اینجا جای این حرفهاست. چرا نمیکنید؟ همان هم رهبری ندارد. در همان کار جغرافیایش قانع و راضی است. یک رهبری ندارد که اینرا تشویق کند به اینجا بیاید. جغرافیادان ممالک تشویق میکند، اما چی هست که در جغرافیا بیایی، دین و ولایت را هم ترقی بدهی. از تو میخرند، از من که نمیخرند. آقایانی که از تو میخرند، ولایت را حتیالامکان در خودتان پیاده کنید. وقتی ولایت را در خودتان پیاده کردید، این یواش، یواش در کسی دیگر هم سرایت میکند. حقیقت ولایت یکچیزی است. من دیشب هم اشاره کردم؛ اول باید تجلی شود. تا تجلی نشود، ولایت را قبول نمیکنید، عناد دارید، عناد با خیال. این دو تا جلوی ولایت را میگیرند. توی سر هم میدوند. این اینجا میگوید، من آنجا اینجوری میگویم. بابا جان، من این حرف را اینجا میزنم. من نمیگویم دعای کمیل نخوان، غلط میکنم بگویم نخوان، نمیگویم دعای افتتاح نخوان، غلط میکنم بگویم نخوان. من دارم به شما میگویم یک کارهایی است مثل یک حمال و باربر، این بار را برداشته و از میدان برداشته آورده سر قبرستان. اینچه به سرش میآید؟ کلی دردش آمدهاست. پاهایش درد آمدهاست. اینجایش تاول زدهاست که تا اینجا آوردهاست. من میگویم بابا جان، دعای کمیل، دعای افتتاح بیعلی مثل همان میماند. چیزی که به تو نمیدهند. من دارم نتیجه اینرا به تو میگویم. میگوید: گفته نخوان. من گفتم: نخوان؟ تو که داری میگویی هم بهمن تهمت زدی، هم دروغ گفتی. والله، من از تو راضی نیستم. برو اینکار را بکن. اگر خدا و پیامبر را قبول داری، حالا که راضی نیستم، هیچ عبادت تو قبول نیست. این حرفها چیست که گوشه و کنار میزنید. با من حرف بزنید. والله، تو خودت ولایت در قلبت تجلی نکردهاست. تو تقصیر نداری. برو عنادت را بینداز کنار. خیالت را کنار بگذار تا ولایت در قلب تو تجلی پیدا کند. اگر دیگر از این حرفها بزنی اسمت را میآورم. دهانت را ضبط کن وگرنه اسمت را میآورم. معنی ندارد.
بنا شد گفتم علم جغرافیا خیلی خوب است. در این مملکت چند مغز داریم که علم جغرافیا بداند. در این مملکت کم داریم که علم ادیان داشتهباشد. خیلی علم ادیان خوب است؛ اما آخربین باش. علم ادیان یعنی موسی، عیسی، پیامبران مرسل، خیلی خوب است؛ اما بدان همه اینها باید زیر بار علی بروند. «یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما» تمام انبیاء باید تسلیم پیامبر شوند. خدای تبارک و تعالی اینرا بالا برد. گفت: ای ملائکه، شما هم تسلیم پیامبر شوید. ما داریم میگوییم تمام اینها باید تسلیم پیامبر شوند، پیامبر هم گفت: تمام اینها باید تسلیم وجود امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شوند. ما نمیگوییم آنها را قبول نداریم، آنها را به جایش قبول داریم. پس عزیزان من، قدردانی کنید. من میگویم عصاره همه این حرفها آناست. باید وصل به آن باشید که آن به تو جزا میدهد، نه اینها که بخوانی. مگر اهلتسنن نیستند؟ چقدر میخوانند. به ارواح پدرم، قرآن را تا صبح در مسجد الحرام ختم کرد. یکماه رمضان نمیشود یک قرآن را ختم کرد. آخر هم گفت: خدایا، ما را با عمر و ابابکر محشور کن. گفت: الهیآمین. ما هم گفتیم: آقا جان، خودتان را اینقدر صدمه نزنید. اصل باید چهکنی؟ اصل باید امیرالمؤمنین را قبول داشتهباشی، آنوقت برو دعا بخوان، نماز بخوان، هر کاری میخواهی بکنی بکن. قبول امیرالمؤمنین حساب است. مثل کامپیوتر جهانی؛ اینهم خوب است؛ اما مرد میخواهد آنجا که خدا گفته نگاه نکن، نکنی. اصلاً دین بکن، نکن. اینجا گفته نکن، نکن، برو کار کن. سیاهها را ببین، مردم را ببین. اینمردم بیچاره را ببین. اصلاً تو که کامپیوتر جهانی کار میکنی، باید غیر از من باشی. تو باید شکرت بیشتر باشد. این سودانیها را میبینی. بیچارهها را میبینی، خدایا، ما اینجور نیستیم. اینها هم انسان هستند. اینجور شدهاست. اینها را عقب انداختند. رهبرانشان اینجورشان کردند، رهبرانشان سازش کردند. اینها را اینجور کردند. من گفتم علم فلسفه ایناست که تو درس خواندی، فلسفه حدیث و روایت را بلد شدی به آن عمل کنی، نه اینکه از خودت حرف بزنی. تو خودت چهکسی هستی؟ چهکاره هستی؟ به پیامبرش میگوید: یا محمد، اگر از خودت حرف بزنی، رگ دلت را قطع میکنم، آقای فلسفهدان، تو چهکارهای که میگویی من از خودم حرف بزنم؟ تو از نبی بالاتری یا یک خدای دیگری به تو گفتهاست که از خودت حرف بزن. نشان ما بده، به ما بگو. بابا جان، ما میخواهیم روشن شویم. پس باید آقا فلسفهدان بداند که رفته درسخوانده فلسفه اینکارها را بلد شده، قشنگ عمل کند.
من هر چیزی که شما از پیامبر و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و این حرفها بخواهد تزلزلی ایجاد کند، اطلاع میدهم. من گفتم خدای تبارک و تعالی این مکه معظمه را خلق کردهاست. اینرا که خلق کردهاست از روی آب خلق کردهاست. امالقری؛ یعنی زاییده تمام زمینها، از اینجا به تمام زمین کشیده شدهاست. الان این منزل دوستعزیزم، یک تکه از مکه معظمه است. حالا این مکه هست تا وقتی کسی آنرا بتکده نکند. آنموقع آنجا هم بتکده شدهاست. حتیالامکان کسیکه میتواند قال و دعوا راه نیندازید، باید با همدیگر سازش کنید. اگر همه مردم میدانستند، همه زنها میدانستند، خدا، پیامبر را راونه نمیکرد میگفت: بلغ، برو اینها را هدایتکن. پس اگر تو یکقدر هدایت هستی، یکی هدایت نیست. خیلی با آن افاده نکن، چهکسی به تو اینها را دادهاست. حالا اینجا بیت خدا شد. چرا خدا میگوید: من سه چیز را سر تو منت گذاشتم: یکی ولایت، یکی زن خوب، یکی خانه خوب. نتیجهاش ایناست. ولایت تو را از جهنم، از پلیدی نجات میدهد. اگر ولایت داشتهباشی، تمام امراض میرود. ولایت تصفیه شدهاست، اگر ولایت داشتهباشی، تو هم تصفیه شدی؛ اما چرا یکدفعه میگوید زن خوب هم منت سر تو گذاشتم؟ خانه خوب هم منت سر تو گذاشتم؟ چرا؟ این زن، ولایتپرور است، اینقدر سر به سرش نگذار. قربانت بروم، با او سازش کن، عدالت داشتهباش. مرد اگر عدالت نداشتهباشد، خیلی کسری دارد. مقصد خدا از تمام خلقت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. حالا به شما میگوید این خانمی که به تو دادم ولایتپرور است. الحمدلله، شکر ربالعالمین، آیا آقازادههایتان را شکر میکنید؟ چهکسی آقازادههای شما را پرورش دادهاست. نمیخواهم اسم بیاورم. هر کدام از این آقازادهها مثل ستارهای میمانند. اگر آسمان ستاره دارد، شما ستارههای زمین هستید. حالا روایتش را بگویم.
میفرماید همینطور که ما به نور این ستارههای آسمان زندگی میکنیم، آسمانیها به ستارههای جوانان ما، عزیزان ما، شما و بالخصوص به این پیرمردانی که خداخدا میکنند، نور اینها آسمان را از جا برداشته است. آیا شکرانه میکنید؟ اینها ولایتپرور هستند. اینرا چهکسی پرورش دادهاست؟ این خانم. تو چه کردی؟ آقا، چرا بیعدالتی میکنی؟ تو هم یک کلفت به خانهات بیاور، ببین چقدر باید به او بدهی. عزیز من، بیعدالتی نکن؛ این ولایتپرور است. ببین، چه گلهایی پرورش دادهاست؟ تو بیرون رفتی یکچیزی پیدا کردی؛ اما این خانم باید شوهرش را اطاعت کند. خانه بزرگ چیست که درباره ولایت میگوید؟ بچههای شما در آن پرورش پیدا میکنند. خدا حاجشیخعباس را رحمت کند؛ میگفت: در آخرالزمان، خدا مردم را عذاب کردهاست. این خانهها را کوچک به آنها دادهاست، این خانههای کوچک عذاب است. ببین، نفرتش کجاست. خانه بزرگ نعمت است که به شما دادهاست، خانه بزرگ نعمت است، بچه نعمت است. آیا باید شکر این نعمت بکنی؟ اگر شکر این نعمت نکنی، خدا نکند، اصلاً به زبان من نیاید، اگر از تو بگیرد، بعد پدرت دربیاید. گفتم: خانمهایی که شوهرشان را اطاعت کنند.
من یکروایت برای شما بگویم. یکنفر بود که شوهرش گفت: از خانه بیرون نرو. مسافرت رفت، پدرش مریض شد. آمدند به رسولخدا، پیامبر گفت: من بروم؟ گفت: نه، شوهرت گفته نرو. حالش بد شد، مرد، گفت: من بروم. گفت: نرو. گفت: شوهرت گفت نرو، نرو؛ نرفت. آن شوهر آمد. گفت: پدرم مریض شد، پیامبر گفت: نرو، خلاصه مرد. یکدفعه جبرئیل نازلشد. یا رسولالله، پدر این، مادر این، اهلجهنم بودند. بهواسطه اینکه این خانم امر شوهرش را اطاعت کرد، هم خودش را، هم پدر و مادرش را آمرزیدم. پس اطاعت امر، شما را آمرزیده میکند، عزیزان من، بیایید حرف بشنوید.
حالا سر مغزهای متفکر بودیم. دوباره تکرار میکنم؛ خدای تبارک و تعالی تمام صنایع را در این مغزها گذاشتهاست. حالا چیزهایی درآید که اینهایی که الان تعجب میکنید آن تعجبآورتر باشد، هنوز به انتها نرسیدهاست. مغز بشر انتها ندارد. هر کسی میگوید انتها دارد، بیاید با او صحبت کنم تا به او بگویم که انتها ندارد. هر روزی از این مغز بشر یک تولیدی میشود، هر روزی یک تولید دارد. اصلاً مغز بشر بیحد است، حد ندارد. چرا؟ تولید هم حد ندارد. کاش رهبران اینها، اینها را با ولایت توأم میکردند. خدا میداند اینها چقدر درجه دارند. مثلاً میگوید: یکچیزی را تو تولید کردی، اگر این شرعی باشد، تا زمانیکه اینباشد، پای تو ثواب مینویسد؛ اما یکچیز غیرشرعی باشد، این تا زمانیکه اینباشد، پای تو گناه مینویسد. چقدر اینها که تولید میکنند خوب است که اینها را محض خدا بکنند، محض پیامبر بکنند. اینها محض ندارند؛ میفهمند مملکت اینها ترقی میکند، اینکارها را میکنند. اما ای آقا، تو هم بیا اینکار را بکن، یکچیزی که درست میکنی درست، درستکن. این لباسشویی را درست، درستکن. والله، اگر شما اگر چیز برقی را درستکنی، یکچیزی از آن کم بگذاری، این برق اتصال کند، یکی را بکشد، خون کردی. چرا؟ تو باید در اختیار امر باشی، نه امر در اختیار تو. خدا امر کرده درستکار کنی، خدا امر کرده درستکار باشی.
این درستکاری مثل ذکر حقیقت میماند؛ ذکری که با ولایت نباشد، ور است؛ ور، ور داری میکنی؛ اما ذکری که با ولایت باشد، چقدر ابعاد دارد. ابعادش ببین چقدر است. سلیمان یک قالیچهای دارد. اینها یدً به ید دارد. چونکه به خدا گفت: سلطنتی بهمن بده که به کسی نداده باشی، آن قالیچه را در اختیارش گذاشتند. آنوقت روی این نشستهاست، دارد روی آسمان پرواز میکند، یک دهقان دستهایش را نشان داد، گفت: خدایا، آیا این عدالت است، من اینجوری کار کنم، یک لقمه نان بخورم، این همپرواز کند؟ سلیمان شنید، آمد پایین. گفت: ای مرد، یک «سبحانالله و الحمدلله و لا اله الا الله» بگویی از این سلطنت من پیش خدا بالاتر است. پس یکدانه ذکر بگویی از سلطنت سلیمان بالاتر است، اینرا به تو میدهد. تو اینجا توجه نمیکنی، آنجا توجه میکنی. «سبحانالله»، خدا منزه است. «والحمدلله و لا اله الا الله». این بالاتر است. پس ذکری که محض خدا باشد، چقدر هست؟ آنوقت ذکری که غیر خدا باشد، بهدرد نمیخورد. ما همه حرفمان از اولی که صحبت کردیم، هر چیزی را باید اتصال به ولایت کنی، رزقت را، کارت را، رفتارت را، همه کارهایت باید به ولایت اتصال باشد؛ خدا اینجوری میخواهد.
یکی از رفقایعزیز، اینجا تشریف آوردند، قدری راجعبه ادیان صحبت کردیم، من یکقدری هم راجعبه ادیان با شما صحبت کنم. ایشان فرمایشی فرمودند، الان هم اینجا حضور دارند، یک فرمایشی راجعبه ادیان فرمودند، درست هم گفتند. گفتند: ما علم ادیان را نمیدانیم؛ یعنی علم اشیاء را نمیدانیم. گفتم: علم اشیاء یکجوری هست که به ما گفتند، ما باید یقین به این حرفها داشتهباشیم. ما یک علم داریم در اشیاء، یک یقین داریم در اشیاء. علم اشیاء؛ یعنی ما نمیدانیم اشیاء چه زبانی دارند. زبان اشیاء را فقط دوازدهامام، چهاردهمعصوم میدانند. هیچکس زبان اشیاء را نمیداند؛ امامزمان خوب میداند، رسولالله میداند، زهرایعزیز میداند، امیرالمؤمنین میداند. چرا؟ چرا اینها میدانند؟ از طرف آنها به اینها داده شدهاست. خدای تبارک و تعالی وقتی تمام خلقت را خلق کرد، گفت: من را عبادت کنید؛ حالا همه عبادت میکنند. یکدفعه گفت: پیامبر من را اطاعت کنید. حالا تمام ممکنات باید پیامبر را اطاعت کنند؛ پیامبر را پرورش داد، چونکه رسولش است، قرآن به آن نازل شدهاست، جبرئیل به آن نازل شدهاست. در ظاهر پیامبر را پرورش داد؛ نه اینکه پیامبر پرورش داده نباشد. الان آقا بهمن ایراد میکند که میگوید این خلق دارد. نه، ببین، این حرفها را در مردم پرورش داد؛ یعنی باید همهشما نبی من را اطاعت کنید، نه اینکه بگوییم خود پیامبر را پرورش داد، حرفها را پرورش داد. حالا یکدفعه گفت: امسال سال آخر شما است، میخواهی از دنیا بروی. پیامبر خاتم است، ختم شدهاست؛ تا حتی روی دوش پیامبر مهر نبوت زدند؛ یعنی خاتم شد، یعنی نبوت خاتمه پیدا کرد؛ اما نه، آن چیزهای پیامبر خاتمه پیدا نکردهاست، نماز و روزه و احکامش خاتمه پیدا نکردهاست. احکام پیامبر محترم است. اگر دو رکعت عمداً نماز نخوانی کافری، اگر حج را قبول نداشتهباشی، کافر هستی، اگر نماز و روزه را قبول نداشتهباشی کافر هستی؛ نه اینکه نکنی کافر باشی. رفقا، اگر نماز نکردید، یکدفعه روزه نگرفتی، نه [اینکه کافر بشوی]؛ اگر قبول نداشتهباشی [کافر هستی]؛ آن یک توبه میکنی یک روزه میگیری. اینها همهاش محترم است، سنت محترم است.
حالا خدا میخواهد چهکار کند، حالا خدا میخواهد افشای ولایت شود. حالا گفت: ایشان را معرفی کن. یکذره کندی کرد، گفت: کاری نکردهای. نبوت کاری نیست. اصل، آن مقصد من است. حالا امیرالمؤمنین را بلند کرد، شد: «الیوم اکملت لکم دینکم». من اینرا میگویم یکدفعه دیگر هم گفتم، میخواهم مطلب جا بیفتد. حالا این ولایت وقتی اینجوری شد، روح تمام اشیاء شد. ولایت وقتیکه شد، روح تمام اشیاء شد. تمام اشیاء، تمام خلقت از جن و انس، اگر علی (علیهالسلام) را قبول نداشتهباشند، جسم هستند؛ پس علی، روح تمام خلقت است. امیرالمؤمنین علی؛ یعنی این. جسم علی را نبینید، روح را ببینید، جلال را ببینید، مقام و مرتبه را ببینید، کمال را ببینید، هستی خدا را ببینید، مقصد خدا را ببینید، اگر امامزمان را ببینید؛ امامزمان، امامزمان میکنید. پس قرار شد امیرالمؤمنین، روح تمام خلقت است. اگر خلقت، این روح را نداشتهباشد، تمام جسم هستند و گندیده هستند. چیز گندیده بهدرد نمیخورد. دو روز نگهداری، متعفن است، باید دور بیندازی، خاک روی او بریزی. [البته] نه این قبولی که حرفش را میزنند و قبولش ندارند، عمر هم از این قبولیها که من دارم داشت، این قبولیها قبول نیست. قبولی علی؛ یعنی امرش را اطاعت کنید. امر امیرالمؤمنین علی، قبولی است؛ پس روح تمام اشیاء، ولایت است.
حالا حرف من سر ایناست. فدایتان شوم، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) زبان تمام اشیاء را بلد است، امامزمان بلد است. تو چهکارهای؟ تو که بلد نیستی. حجتخدا؛ یعنی این. میداند ریگ چه میگوید، میداند سنگ چه میگوید، دریا چه میگوید، حالا میخواهی روایتش را بگویم که کسی یکوقت ایراد بیخودی نکند. ببین، چطور زبان میداند؟ سنگ حرف میزند، تو نمیفهمی. سنگ اینجا پیش تو جسم است، تو نمیفهمی. مگر ستون حنانه حرف نزد؟ مرتب نعره کشید، نعره کشید؟ سابق، پیامبر به ستون حنانه تنه میداد و صحبت میکرد. امر شد یا رسولالله منبر درستکن. منبر درست کرد، سه پله شد. آنوقت پیامبر گفت: آمین، جبرئیل گفت: دارد دعا میکند من آمین میگویم. گفت: از رحمت خدا دور باشد کسیکه صلوات برای تو میفرستد، او نمیفرستد؛ سه تا حرف زد، یکی هم راجعبه عاقوالدین، حالا کاری ندارم. حالا دست گذاشت رویش گفت: آرام باش. من قول میدهم تو سنگ بهشت باشی؛ پس سنگ حرف میزند، پیامبر هم حالیاش میشود. این کوهها، در مقابل ما جماد است. وقتیکه در کوهها هستی، حواست جمع باشد. یکوقت کاری نکنی، گوشت را میمالد. نگو اینجا کسی نیست، خود آن سنگ کسی است. خود آن اشیاء کسی است. ما توجه نداریم.
به ارواح پدر و مادرم، هر وقت بیابان میرفتم همینجور بودم. تا حتی یککاری میکردم، یکمقدار گریه میکردم، اشک میریختم، میگفتم: ای سنگ، جواب بدهی، بیا آنجا ما را همراهی کن، این گریه کرد. میفهمیدم این میآید. چرا؟ صبح که میشود، زمین بیابان با زمین شهر میگوید چه کردند؟ میگوید روی من زنا کردند. میگوید: بدان وقتی این بمیرد، همچنین به او فشار میآورم که دنده چپ و راستش یکی شود. آن یکی زمین میگوید: روی من نماز شب کردهاست. میگوید: تو بدان من میآیم آنجا شهادت میدهم. خدا آنجا شهود میخواهد. همه را میداند؛ اما شهود هم میخواهد؛ آنجا محاکمه است. به ایننیست که همچنین کنی. به والله، مردم نمیفهمند، تو را محاکمه میکند. زمین میآید شهادت میدهد، همه میآیند شهادت میدهند. عزیز من، بترسید از آن روزی که بیایند شهادت ناجور برای ما بدهند. پس تمام اشیاء روح دارند؛ روحشان ولایت است. تمام اشیاء خدا را اطاعت میکنند؛ دریا اطاعت میکند، صحرا اطاعت میکند، کوه اطاعت میکند، آب اطاعت میکند، ریگ اطاعت میکند، آنچه که زیر آسمان است، اطاعت میکند. الان طاق اطاعت میکند. ما خبر داریم که اگر یک طاق بخواهد خراب شود، اول یکمقدار میریزد. خبر میکند که من میخواهم خراب شوم. ما روایت داریم، تو را خبر میکند. اگر تو اینجور شدی تمام اینها را روح میبینی، کسی گناه نمیکند. تمام آنچه که گناه میکنیم، برای ایناست که ما چشم عالمبین و چشم یقینبین نداریم. اگر چشم یقین داشتهباشی، گناه نمیکنیم. اصلاً جای خلوت نیست. خلوت جایی است که ولایت در آن تسلط نداشتهباشد. خلوت جایی است که خدا تسلط نداشتهباشد. کجا خدا تسلط ندارد؟ کجا ولایت تسلط ندارد؟ چرا ما توجه نمیکنیم؟
حالا خدا سفارش اشیاء را به تو کردهاست. مثلاً میفرماید گوجهها را وقتیکه کوچک است نچینید، بگذارید اینها بزرگ شوند؛ سفارش اینها کردهاست. آب به درخت بده، اگر به آن آب ندهی پشتپایش را میخوری. من یکدوستی داشتم الان در مجلس است، دو تا درخت در خانهاش بود. یکوقت دیدم خیلی به آن آب ندادهبود. گفتم: به اینها آب بده. حالا ایشان یک فرمایشی فرمودند. خیلی هم سخی هست. آخر، یکوقت خدا، آدم سخی را یک گوشههایی، یک گره چینیهایی را حالیاش نمیکند. از اینها به شما بگویم. چرا؟ میخواهد به سخاوتش مغرور نشود. به ایشان گفتم: وقتیکه اینها باشد، به فرزندانت ضربه میخورد. به ارواح پدرم، فردا بچههایش ضربه خوردند. اینقدر من پا شدم دعا کردم. ببین، سفارش درخت به تو کردهاست. میگوید: این درخت تولیدش به تو میوه میدهد، آب به او بده. متوجه هستید؟ چرا؟ میگوید بیخودی یک آجر را نشکن. روایت داریم اگر از جلوی پای مردم، یک بوته تیغ را بکنی، خدا تو را میآمرزد. چرا؟ امامحسین (علیهالسلام)، شبعاشورا آنجا تیغها را کند که به پای بچههایش نرود. آن تولید آنجا آمده تولید. هر چیزی در این عالم است یک مصداق دارد، ما باید مصداق آنکار را بدانیم و آنکار را بکنیم. به یکی رحم کنیم، خدا به تو رحم میکند. فردایقیامت یکی را میآورد میگوید: خدایا، بهمن رحم کن، میگوید تو به چهکسی رحم کردی؟ اصلاً آدم فردایقیامت سر به زیر است. چرا؟ خدا «ارحم الراحمین» است، میخواهد به کسی رحم کنی. تو هم به کسی رحم کن، تو هم «ارحم الراحمین» بشو. خدا میخواهد خودش شوی. چرا اینقدر صدقه را سفارش کردهاست؟ خدا رزاق است، میخواهد تو رزاق شوی. مگر بلد نیست بدهد؟ تا حتی پیامبر، پیراهنش را کند و داد. فوری جبرئیل نازلشد، چرا اینکار را کردی؟ مگر من بلد نیستم به اینها بدهم. من گفتم بده، نه اینکه پیراهنت را. من بارها دارم به شما میگویم. میگویم: هستیتان را ندهید، کسری مردم را درست کنید. تو الان از پیشت نمیرود که به این بنایی که هیچچیزی ندارد، کمک کنی؛ اما میتوانی که پشتبامش را اصلاح کنی، میتوانی پول یک مهتابی به این بدهی که اینجا روشن شود، میتوانی اتاقش را سفید کنی. هستیات را نده. آخر چرا هستی ندهی؟ تو با هستیات داری این هستی را پرورش میدهی؛ یعنی زیادش میکنی. از این تولیدش خمس میشود، از این تولیدش سهم امام میشود، از این تولید صدقه میشود، از این تولید این سفرهها میشود، از این تولید میشود که دل کسی را بهدست آوری. از چهچیزی؟ از هستیات. اما اگر تو هستیات را بهمن دادی، چهچیزی داری؟ آنوقت خدا اینجا ملامتت میکند. میگوید چرا دادی؟ یکی بود اینجا تندروی میکرد، گفتم: تندرویات گیر من میآید، والله، من حاضرم گرسنگی بخورم تو بهمن ندهی. چرا؟ تو از شخصیت میافتی. جلویش را بگیر. آنچه که گفتند بدهید، آنچه که گفتند، صدقه بده، تندروی نکن، ذوقی نشو؛ آنوقت خدا میگوید حالا که این کردی، تو رزاقیت کردی، من تو را رزاق کردم.
دیشب گفتم: پیامبر به یکنفر گفت تو باید یکسال فقیر باشی، یکسال دارا. گفت: من بروم از زنم مشورت کنم. آخر، بعضی زنها خوب هستند، بعضی زنها مغزشان خوب کار میکند. مثلاً ببینید خدیجه مغزش چقدر قشنگ کار کردهاست. در خانه فرعون، آسیه چقدر قشنگ کار کردهاست. نمیشود بگویید همه زنها عقل ندارند. این حرفها چیست که درست میکنید که این کتابهای بندتمبانی را میبینید؟ گفتهاست زن اینجوریاست، زن لعنت است! این کتابها بند تمبانی است. زن هم انسان است. خب، مثل خدیجه هم پیدا میشود. آنها به عصاره تمام خلقت یعنی حضرتزهرا اتصال هستند. بعضی زنها اتصال هستند، اینها را باید احترام کنید. گفت: بروم به زنم بگویم. زن عاقل بود، گفت: اول دارایی را بخواه، حالا تا به فقر مبتلا شویم لااقل باشد. این دارایی را خواست. یکمقدار انفاق کرد، به قوم و خویشهایش داد، صلهرحم کرد. سر سال رفت، گفت: ما آمدیم. گفت: خدا میگوید تا آخر عمر دارا هستی؛ چون به مردم رحم کردی. تو اگر به مردم رحم کنی، تا آخر عمر داری. من والله، نمیخواهم بگویم، میگویم: خدایا، اینها که انفاق میکنند، از مالشان کم نکن، از عمرشان کم نکن. عمرشان را زیاد کن، سایهشان را بالای سر فقرا مستدام بدار. بنا میکنم دعا کردن. آخر، خدا دعای من را مستجاب نمیکند؟ چرا. آخر بهمن که نمیدهد، بیشترش را میدهم به مردم؛ اما من وظیفهام هست که اینکار را بکنم. این صدقه که میگوید بده که یک مالی بدهی، میدانید چرا اینقدر مهم هست؟ این یقین میخواهد. میگوید: اینکه از مالم برداشتم کم میشود؛ اما یقین داشتهباشی. میگویی: اینرا خدا داد، دوباره هم خدا میدهد؛ اما به جایش، دوباره میگویم: هستیتان را ندهید، بیخود دلسوز نشوید، امر را اطاعت کنید. همه با امر کار کنید درستاست. امر، اعمال شما را قبول میکند، امر به شما جزا میدهد.
خدایا، عاقبتان را بهخیر کن
خدایا، ما را بیامرز
خدایا، ما را از خواب غفلت بیدار کن.
خدایا، در این شبهای قدر ما را محروم نکن
خدایا، ما گرفتیم خوابیدم نمیدانم بالای سر ما گذاشتی یا نه؟ خدایا، اگر نگذاشتی بگذار.
خدایا، روایت داریم اگر ماهمبارک رمضان خدا تو را نیامرزد، وای به حالمان، خدایا، ما را بیامرز.
خدایا، از سر گناه کوچک و بزرگ ما درگذر.
خدایا، ما را در ولایت ثابت قدم بدار. کسانیکه در ولایت ثابت قدم هستند، در آخرت روایت داریم زانویشان نمیچندد. خدایا، ما از آنها باشیم.
خدایا، قدرتمان را صرف نعمت تو کنیم.
خدایا، این قدرت از برای ما نعمت باشد. اگر قدرت را صرف امر کنیم نعمت است، اگر نکنیم نقمت است. خدایا، این قدرت ما را صرف ولایت کن.
خدایا، عاقبتتان را بهخیر کند.
خدایا، بهحق پیامبر، خُلق عظیم به ما بده.
خدایا، ما بهغیر امر تو اصلاً ناراحت نشویم، خدایا، اگر ناراحت شویم از برای تو بشویم.
خدایا، بهحق خُلق العظیم به ما خُلق عظیم بده
خدایا، عاقبتتان را بهخیر کند.
خدایا، بهقول پدرم، میگفت این درقه ما را از هم نپاش. یکروز گفت: درقه، گفت همین جمعیت که هستیم از هم نپاشد. خدایا، درقه ما را از هم نپاش.
خدایا، پدر و مادر ما را بیامرز. پدر و مادر شما را هم بیامرز. آنها هم که پدر و مادر دارند به آنها ببخش. آنها هم که فرزند دارند به پدر و مادرشان ببخش، همه ما را هم به امامزمان ببخش.