صفات اصحاب‌یمین 1: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
جز (جایگزینی متن - '، اما ' به '؛ اما ')
 
سطر ۲۳: سطر ۲۳:
 
اگر امام‌زمان {{عج}} نیست، امرش که هست، قرآن‌مجید که هست. آیا وقتی کسی برای کاری به تو مراجعه کرد، رفتی به‌قرآن مراجعه کنی که قرآن این حرف را تأیید کرده یا دویدی؟ ما هنوز فکر تأییدی نیستیم، فکر تهِ دیگ هستیم. ما بیشترمان فکر تهِ دیگ هستیم که ته‌دیگ کجاست؟ بیایید فکر تأیید بگردید! اصحاب‌یمین باید انسان‌سازی کند.
 
اگر امام‌زمان {{عج}} نیست، امرش که هست، قرآن‌مجید که هست. آیا وقتی کسی برای کاری به تو مراجعه کرد، رفتی به‌قرآن مراجعه کنی که قرآن این حرف را تأیید کرده یا دویدی؟ ما هنوز فکر تأییدی نیستیم، فکر تهِ دیگ هستیم. ما بیشترمان فکر تهِ دیگ هستیم که ته‌دیگ کجاست؟ بیایید فکر تأیید بگردید! اصحاب‌یمین باید انسان‌سازی کند.
  
{{موضوع|پاسخ متقی به کسی‌که می‌گفت: علی آدم را درست‌کرده؛ علی خدا نیست، اما آنچه دارد خدا به او داده؛ علی گِل آدم را سِرِشت و خدا جان داد؛ آدم درست‌کردن با انسان‌سازی فرق می‌کند؛ انسان‌سازی، یعنی امر خود را نگفتن|امیرالمؤمنین/ابوتراب/آدم/انسان‌سازی/امر از خود نداشتن}} مگر به امیرالمؤمنین علی {{علیه}} ابوتراب نمی‌گویند؟ یعنی گِل آدم را سرشته‌است. یکی از علماء اعلام که او را دوستش دارم، سیّد است، بزرگ‌وار است، راجع‌به همین قسمت این‌جا تشریف آوردند. ایشان خیلی ولایتی است. می‌گفت: با ولایتی‌ها حدود یک‌ساعت صحبت می‌کرده‌است. حالا داشت می‌گفت: علی {{علیه}} آدم را درست کرده‌است. گفتم: عزیز من! گوش بده! علی {{علیه}} سِرِشت، {{دقیقه|10}} خدا جان داد. علی {{علیه}} می‌گوید: من گِل آدم را سِرِشتم؛ اما خدا جان داد. تند نرو! بنا کرد به گریه‌کردن. گفتم: عزیز من! هر چیزی جای خود دارد. اگر ما ولایت، ولایت می‌کنیم، آنچه را که علی {{علیه}} دارد، خدا به او داده‌است. آنچه را که رسول‌الله {{صلی}} داده، خدا داده. مگر تو نخواندی؟! این چند ساله چه درسی خواندی؟! مگر خدا نگفت یا محمّد! من به تو دادم، من به تو دادم؟ خب، علی {{علیه}} را هم خدا داده‌است. ما نیامدیم بگوییم که علی {{علیه}} خداست. من دو، سه‌سال است راجع‌به ولایت صحبت می‌کنم، هر روزش هم یک‌مطلب جدیدی می‌گویم؛ اما مگر ولایت تمامی دارد؟!  
+
{{موضوع|پاسخ متقی به کسی‌که می‌گفت: علی آدم را درست‌کرده؛ علی خدا نیست؛ اما آنچه دارد خدا به او داده؛ علی گِل آدم را سِرِشت و خدا جان داد؛ آدم درست‌کردن با انسان‌سازی فرق می‌کند؛ انسان‌سازی، یعنی امر خود را نگفتن|امیرالمؤمنین/ابوتراب/آدم/انسان‌سازی/امر از خود نداشتن}} مگر به امیرالمؤمنین علی {{علیه}} ابوتراب نمی‌گویند؟ یعنی گِل آدم را سرشته‌است. یکی از علماء اعلام که او را دوستش دارم، سیّد است، بزرگ‌وار است، راجع‌به همین قسمت این‌جا تشریف آوردند. ایشان خیلی ولایتی است. می‌گفت: با ولایتی‌ها حدود یک‌ساعت صحبت می‌کرده‌است. حالا داشت می‌گفت: علی {{علیه}} آدم را درست کرده‌است. گفتم: عزیز من! گوش بده! علی {{علیه}} سِرِشت، {{دقیقه|10}} خدا جان داد. علی {{علیه}} می‌گوید: من گِل آدم را سِرِشتم؛ اما خدا جان داد. تند نرو! بنا کرد به گریه‌کردن. گفتم: عزیز من! هر چیزی جای خود دارد. اگر ما ولایت، ولایت می‌کنیم، آنچه را که علی {{علیه}} دارد، خدا به او داده‌است. آنچه را که رسول‌الله {{صلی}} داده، خدا داده. مگر تو نخواندی؟! این چند ساله چه درسی خواندی؟! مگر خدا نگفت یا محمّد! من به تو دادم، من به تو دادم؟ خب، علی {{علیه}} را هم خدا داده‌است. ما نیامدیم بگوییم که علی {{علیه}} خداست. من دو، سه‌سال است راجع‌به ولایت صحبت می‌کنم، هر روزش هم یک‌مطلب جدیدی می‌گویم؛ اما مگر ولایت تمامی دارد؟!  
  
 
پس بنا شد اصحاب‌یمین، انسان‌سازی کند. انسان‌سازی این‌است که امر خودش را نگوید. چطور انسان‌سازی کند؟
 
پس بنا شد اصحاب‌یمین، انسان‌سازی کند. انسان‌سازی این‌است که امر خودش را نگوید. چطور انسان‌سازی کند؟
سطر ۷۳: سطر ۷۳:
 
{{موضوع|اصحاب‌یمین با تفکّر حرف می‌زنند، شهوت کلام ندارند؛ در انسان‌سازی خیلی باید متوجّه بود، اگر حرف ولایت را به کسی‌که نمی‌کشد بزنی، انگار یک ورق قرآن را پاره کردی و زیر دست و پا انداختی|اصحاب‌یمین/حرف ولایت/انسان‌سازی/شهوت کلام}} پس حالا بنا شد که اصحاب‌یمین در هر قسمتی انسان‌سازی می‌کنند؛ اما مواظب خودشان هستند. لای بُت‌پرستان هستند؛ اما انسان‌سازی می‌کنند. اصحاب‌یمین انسان‌سازی می‌کنند. ما باید انسان‌سازی را متوجّه باشیم. یک‌روایت داریم [که] خیلی عزیز است. یک‌وقت تو می‌روی انسان‌سازی کنی، آن انسان‌سازی درست نیست.{{دقیقه|30}} من این‌همه سفارش می‌کنم [که] هر حرفی را نزنیم. والله! روایت داریم،: اگر حرف ولایت را به کسی زدی و نکشید، انگار یک ورق قرآن [را] پاره کردی و زیر دست و پا انداختی. این‌که اصحاب‌یمین انسان‌سازی می‌کنند، شما باید خیلی مواظب باشید! مبادا خدای‌نخواسته شهوت کلام داشته‌باشید. خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند! می‌گفت: بعضی‌ها شهوت کلام دارند. فقط می‌خواهند صحبت کنند؛ اما اصحاب‌یمین با تفکّر صحبت می‌کنند.  
 
{{موضوع|اصحاب‌یمین با تفکّر حرف می‌زنند، شهوت کلام ندارند؛ در انسان‌سازی خیلی باید متوجّه بود، اگر حرف ولایت را به کسی‌که نمی‌کشد بزنی، انگار یک ورق قرآن را پاره کردی و زیر دست و پا انداختی|اصحاب‌یمین/حرف ولایت/انسان‌سازی/شهوت کلام}} پس حالا بنا شد که اصحاب‌یمین در هر قسمتی انسان‌سازی می‌کنند؛ اما مواظب خودشان هستند. لای بُت‌پرستان هستند؛ اما انسان‌سازی می‌کنند. اصحاب‌یمین انسان‌سازی می‌کنند. ما باید انسان‌سازی را متوجّه باشیم. یک‌روایت داریم [که] خیلی عزیز است. یک‌وقت تو می‌روی انسان‌سازی کنی، آن انسان‌سازی درست نیست.{{دقیقه|30}} من این‌همه سفارش می‌کنم [که] هر حرفی را نزنیم. والله! روایت داریم،: اگر حرف ولایت را به کسی زدی و نکشید، انگار یک ورق قرآن [را] پاره کردی و زیر دست و پا انداختی. این‌که اصحاب‌یمین انسان‌سازی می‌کنند، شما باید خیلی مواظب باشید! مبادا خدای‌نخواسته شهوت کلام داشته‌باشید. خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند! می‌گفت: بعضی‌ها شهوت کلام دارند. فقط می‌خواهند صحبت کنند؛ اما اصحاب‌یمین با تفکّر صحبت می‌کنند.  
  
{{موضوع|ولایت باید رزق تو باشد؛ یک‌نفر اعرابی، یک‌حرف از پیغمبر پرسید، قلبش مملوّ از ایمان شد؛ عمر و ابابکر هم چندین‌سال پیش پیغمبر بودند، اما چون یقین به پیغمبر نداشتند، عوض این‌که ترقّی کنند، اهل‌طاغوت شدند|ولایت/رزق/یقین/تشخیص/نجوا/عمر و ابابکر}} عزیز من! ولایت باید رزق تو باشد. من آن‌جا گفتم، [حرف] تمام نشد، نمی‌خواهم تکرار کنم. همواره [این‌جا] می‌آیند [و] آیات قرآن [را] می‌پرسند. گفت: بپرس! اما شخص عربی پیش پیغمبر اکرم {{صلی}} آمد. می‌گوید: یا رسول‌الله! یک آیه‌ای، چیزی به‌من بگو که من هدایت شوم. رسول‌الله {{صلی}} فرمود: {{آیه|و من یعمل مثقال ذرّةٍ خیراً یره، و من یعمل مثقال ذرّةٍ شرّاً یره|سوره=99|آیه=7}}. از خدمت پیغمبر {{صلی}} بلند شد و رفت. پیغمبر {{صلی}} فرمود: این مرد، مملوّ از ایمان شد. دعایش مستجاب است و نفرینش گیراست. عزیزان من! والله! بالله! تالله! این حرف‌ها فکر می‌خواهد. یک‌قدری بنشینید روی این حرف‌ها فکر کنید! حالا ببین، کسی است که هفده، هجده‌سال، پیش پیغمبر {{صلی}} بوده، می‌دیده که جبرئیل نازل‌شده، می‌دیده آیات قرآن که نازل‌شده، هر آیه‌ای را می‌دیده که نازل شده‌است. جبرئیل را می‌دیده که پیش پیغمبر {{صلی}} است. حالا ردّ چه‌کسی می‌دود؟! مثل ما که پی بعضی‌ها می‌دویم. {{توضیح|چه‌کنم که نمی‌توانم آنچه را که باید بگویم، [برای شما] بگویم؟ چه‌کار کنم؟}} حالا پا [بلند] شدند و دنبال او دویده‌اند. دنبال چه‌کسی؟ دنبال این‌شخص. عمَر و ابابکر [را] خدا لعنت‌شان کند! به او رسیدند. عمَر گفت: ای شخص! بشارت باد [بر تو]! پیغمبر {{صلی}} درباره تو چنین گفت: تو دعایت مستجاب است و نفرینت هم گیراست. یک دعایی به ما دو تا بکن! گفت: آقاجان! {{توضیح|هر حرفی زدم روایت و حدیث رویش گذاشتم.}} این [شخص] تا نَفَس پیغمبر {{صلی}} به او خورد، پیغمبر {{صلی}} با او نجوا کرد. او هم با پیغمبر {{صلی}} نجوا کرد. نجوا، اتّصال می‌آورد. همین‌طور که نجوا، روح را تجلّی می‌دهد، اگر با دیگری نجوا کنی، ظلمت در وجودت می‌آید، ظلمت در قلبت می‌آید، ظلمت در دلت می‌آید. عزیز من! با همه‌کس، نجوا نکن! بیا با اصحاب‌یمین نجوا کن! نه با اصحاب‌شمال. خدا، إن‌شاءالله، باطن امام‌زمان {{عج}}، به ما تشخیص بدهد! من بارها گفتم: ما یک علم تشخیص داریم، یک فهم تشخیص داریم، {{دقیقه|35}} یک تشخیص داریم. اصل، تشخیص است. حالا می‌گوید یک دعایی به ما بکن! می‌گوید چند سال پیش پیغمبر {{صلی}} هستید؟ می‌گوید: شانزده، هفده‌سال [است]. گفت: خدا شما دو تا را لعنت کند! خدا شما دو تا را از رحمت خودش دور کند! من یک‌روز نیم‌ساعت پیش پیغمبر {{صلی}} آمدم، دعایم مستجاب می‌شود، نفرینم گیراست؛ اما شما چندین‌سال پیش پیغمبر {{صلی}} بودید. من برای شما دعا کنم؟ ببین، عزیز من! یک‌وقت شما هستید، این‌همه دارم می‌گویم: یقین داشته‌باش! این‌ها منافق بودند، یقین به پیغمبر {{صلی}} نداشتند؛ اما ببین چقدر طرف‌دار دارند؟ چه‌کار کنم؟ هفت‌میلیون طرف‌دار دارند. علی {{علیه}} چهار یا پنج‌نفر طرف‌دار دارد. حالا عزیز من! بیایید کاری کنید که خدا طرف‌دار شما باشد! من بارها دارم به شما می‌گویم [که] یک‌قدری تأمّل داشته‌باشید! {{روایت|«المؤمن کالجبل»}} باشید! تأنّی داشته‌باشید! هر کجا نروید! هر کجا ندوید! هر حرفی را نزنید! تأمّل داشته‌باشید، تفکّر داشته‌باشید! حالا ببین، این دو نفر خبیث، چندین‌سال پیش پیغمبر {{صلی}} بودند. عوض این‌که ترقّی کنند، اهل‌طاغوت شدند.
+
{{موضوع|ولایت باید رزق تو باشد؛ یک‌نفر اعرابی، یک‌حرف از پیغمبر پرسید، قلبش مملوّ از ایمان شد؛ عمر و ابابکر هم چندین‌سال پیش پیغمبر بودند؛ اما چون یقین به پیغمبر نداشتند، عوض این‌که ترقّی کنند، اهل‌طاغوت شدند|ولایت/رزق/یقین/تشخیص/نجوا/عمر و ابابکر}} عزیز من! ولایت باید رزق تو باشد. من آن‌جا گفتم، [حرف] تمام نشد، نمی‌خواهم تکرار کنم. همواره [این‌جا] می‌آیند [و] آیات قرآن [را] می‌پرسند. گفت: بپرس! اما شخص عربی پیش پیغمبر اکرم {{صلی}} آمد. می‌گوید: یا رسول‌الله! یک آیه‌ای، چیزی به‌من بگو که من هدایت شوم. رسول‌الله {{صلی}} فرمود: {{آیه|و من یعمل مثقال ذرّةٍ خیراً یره، و من یعمل مثقال ذرّةٍ شرّاً یره|سوره=99|آیه=7}}. از خدمت پیغمبر {{صلی}} بلند شد و رفت. پیغمبر {{صلی}} فرمود: این مرد، مملوّ از ایمان شد. دعایش مستجاب است و نفرینش گیراست. عزیزان من! والله! بالله! تالله! این حرف‌ها فکر می‌خواهد. یک‌قدری بنشینید روی این حرف‌ها فکر کنید! حالا ببین، کسی است که هفده، هجده‌سال، پیش پیغمبر {{صلی}} بوده، می‌دیده که جبرئیل نازل‌شده، می‌دیده آیات قرآن که نازل‌شده، هر آیه‌ای را می‌دیده که نازل شده‌است. جبرئیل را می‌دیده که پیش پیغمبر {{صلی}} است. حالا ردّ چه‌کسی می‌دود؟! مثل ما که پی بعضی‌ها می‌دویم. {{توضیح|چه‌کنم که نمی‌توانم آنچه را که باید بگویم، [برای شما] بگویم؟ چه‌کار کنم؟}} حالا پا [بلند] شدند و دنبال او دویده‌اند. دنبال چه‌کسی؟ دنبال این‌شخص. عمَر و ابابکر [را] خدا لعنت‌شان کند! به او رسیدند. عمَر گفت: ای شخص! بشارت باد [بر تو]! پیغمبر {{صلی}} درباره تو چنین گفت: تو دعایت مستجاب است و نفرینت هم گیراست. یک دعایی به ما دو تا بکن! گفت: آقاجان! {{توضیح|هر حرفی زدم روایت و حدیث رویش گذاشتم.}} این [شخص] تا نَفَس پیغمبر {{صلی}} به او خورد، پیغمبر {{صلی}} با او نجوا کرد. او هم با پیغمبر {{صلی}} نجوا کرد. نجوا، اتّصال می‌آورد. همین‌طور که نجوا، روح را تجلّی می‌دهد، اگر با دیگری نجوا کنی، ظلمت در وجودت می‌آید، ظلمت در قلبت می‌آید، ظلمت در دلت می‌آید. عزیز من! با همه‌کس، نجوا نکن! بیا با اصحاب‌یمین نجوا کن! نه با اصحاب‌شمال. خدا، إن‌شاءالله، باطن امام‌زمان {{عج}}، به ما تشخیص بدهد! من بارها گفتم: ما یک علم تشخیص داریم، یک فهم تشخیص داریم، {{دقیقه|35}} یک تشخیص داریم. اصل، تشخیص است. حالا می‌گوید یک دعایی به ما بکن! می‌گوید چند سال پیش پیغمبر {{صلی}} هستید؟ می‌گوید: شانزده، هفده‌سال [است]. گفت: خدا شما دو تا را لعنت کند! خدا شما دو تا را از رحمت خودش دور کند! من یک‌روز نیم‌ساعت پیش پیغمبر {{صلی}} آمدم، دعایم مستجاب می‌شود، نفرینم گیراست؛ اما شما چندین‌سال پیش پیغمبر {{صلی}} بودید. من برای شما دعا کنم؟ ببین، عزیز من! یک‌وقت شما هستید، این‌همه دارم می‌گویم: یقین داشته‌باش! این‌ها منافق بودند، یقین به پیغمبر {{صلی}} نداشتند؛ اما ببین چقدر طرف‌دار دارند؟ چه‌کار کنم؟ هفت‌میلیون طرف‌دار دارند. علی {{علیه}} چهار یا پنج‌نفر طرف‌دار دارد. حالا عزیز من! بیایید کاری کنید که خدا طرف‌دار شما باشد! من بارها دارم به شما می‌گویم [که] یک‌قدری تأمّل داشته‌باشید! {{روایت|«المؤمن کالجبل»}} باشید! تأنّی داشته‌باشید! هر کجا نروید! هر کجا ندوید! هر حرفی را نزنید! تأمّل داشته‌باشید، تفکّر داشته‌باشید! حالا ببین، این دو نفر خبیث، چندین‌سال پیش پیغمبر {{صلی}} بودند. عوض این‌که ترقّی کنند، اهل‌طاغوت شدند.
  
 
{{موضوع|با اطاعت امر به یقین می‌رسید؛ یقین روح را رشد می‌دهد|یقین/رشد/اطاعت امر}} یقین، به روح شما رشد می‌دهد. یقین، به خون شما رشد می‌دهد. یقین، دین شما را محکم می‌کند. الآن می‌گویید این خودش است؛ اما وقتی ما یقین نداریم، چه استفاده‌ای برای ما می‌کند؟ از کجا به این‌جا برسیم؟ امر را اطاعت کنیم. ما باید امر را اطاعت کنیم. اگر امر را اطاعت کردیم، به ماوراء می‌رسیم. من تکرار می‌کنم: مگر اصحاب امام‌حسین {{علیه}} به‌غیر این‌است که امر را اطاعت کردند؟ مگر اصحاب‌یمین به‌غیر این‌است که اطاعت کردند و رسیدند. بیایید اطاعت کنید!  
 
{{موضوع|با اطاعت امر به یقین می‌رسید؛ یقین روح را رشد می‌دهد|یقین/رشد/اطاعت امر}} یقین، به روح شما رشد می‌دهد. یقین، به خون شما رشد می‌دهد. یقین، دین شما را محکم می‌کند. الآن می‌گویید این خودش است؛ اما وقتی ما یقین نداریم، چه استفاده‌ای برای ما می‌کند؟ از کجا به این‌جا برسیم؟ امر را اطاعت کنیم. ما باید امر را اطاعت کنیم. اگر امر را اطاعت کردیم، به ماوراء می‌رسیم. من تکرار می‌کنم: مگر اصحاب امام‌حسین {{علیه}} به‌غیر این‌است که امر را اطاعت کردند؟ مگر اصحاب‌یمین به‌غیر این‌است که اطاعت کردند و رسیدند. بیایید اطاعت کنید!  

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۳:۰۱

بسم الله الرحمن الرحیم
صفات اصحاب‌یمین 1
کد: 10165
پخش صوت: پخش
دانلود صوت: دانلود
پی‌دی‌اف: دریافت
تاریخ سخنرانی: 1377-12-06
تاریخ قمری (مناسبت): ایام ولادت امام‌رضا (9 ذیقعده)

رفقای‌عزیز! ما راجع‌به اصحاب‌یمین و اصحاب‌شمال صحبت کردیم. اصحاب‌یمین باید تأیید شده و متقی باشند. اصحاب‌شمال هم معلوم است، مثل بادهای شمالی می‌ماند. گاهی این‌طرف هستند، گاهی آن‌طرف هستند. بدانید [که] اصحاب‌یمین خیلی‌کم هستند.

من یک‌وقت در عالم خواب دیدم یک‌جایی هستیم، یک دیواری بود، اصحاب‌شمال آن‌جا بودند. خدا می‌داند چقدر جمعیّت آن‌جا بود. آدم نه پهنای جمعیّت را می‌دید، نه درازای جمعیّت را. به‌دینم قسم! اصحاب‌یمین، هشت‌نفر یا نه‌نفر بودیم؛ اما من در رأسش بودم. من نمی‌خواهم بگویم [که] من در رأسش بودم. اگر من برای خودم بگویم، جزء اصحاب‌شمال باشم. می‌خواهم بگویم که گوش به حرف من بدهید! من نمی‌خواهم خودم را معرّفی کنم. دیگر معرّفی‌کردن چه فایده دارد؟! من شب و روز چشمم گریه است. دارم برای مرگ خودم روزشماری می‌کنم. من با چه‌کسی بد باشم؟ با چه‌کسی خوب باشم؟ هفتاد و پنج‌سال [از عمرم] گذشته‌است. ما اوّل [عمرمان] هم این‌جوری نبودیم. حالا هم این‌جوری نیستیم؛ اما اگر می‌گویم من جزء رأس اصحاب‌یمین بودم، به‌دینم! می‌خواهم گوش به حرف بدهید! این اصحاب‌یمین خیلی‌کم هستند.

اشخاصی هستند که جزء اصحاب‌یمین هستند، روح که از بدن این‌ها بیرون برود، به بهشت جاویدانی می‌روند. ما روایت داریم، گویا در [کتاب] کافی نوشته‌است که وقتی این‌ها [به] بهشت می‌روند، ملائکه‌ای که در بهشت جاویدان هستند، می‌پرسند: آیا قیامت شده؟ (چون قیامت ما باید آن‌جا برویم) می‌گویند: نه! ما وقتی مُردیم، ما را این‌جا آوردند. می‌پرسند: شما از اُمّت کدام [پیغمبر] هستید؟ می‌گویند: ما اُمّت پیغمبر آخرالزّمانیم. ما کسانی هستیم که آقا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را قبول کردیم.

شما الآن می‌پرسید که بعد از رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، «الیوم أکملت لکم دینکم» بوده‌است. باباجان! من یک‌وقت دیگر هم اشاره کردم، غدیر که برای ما چهار نفر نبوده‌است، غدیر در آسمان‌ها بوده. غدیرِ اوّل که برای ملائکه شد. این غدیر ما، دوباره و شاید چندمی است. شاید در هر کُراتی یک غدیر شده‌است. شما خیال می‌کنید. والله! شما ولایت را نشناختید. من یک‌وقت که وارد ولایت می‌شوم، اصلاً می‌خواهم از نادانی بیشتر مردم سکته کنم. چرا [ولایت را] نشناختیم؟ معلوم می‌شود که چه زمانی بوده که در بهشت آمده‌است. غدیر در عالم بوده‌است. یکی عاشورا در عالم بوده [و] یکی هم غدیر [بوده]. مگر عاشورا این‌جا شده‌است؟ مگر نیست که امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) از جنگ صفّین برمی‌گردد، زمین را می‌بوید، های‌های گریه می‌کند؟ این زمین را می‌بوید و گریه می‌کند. می‌گوید: ای زمین! عنقریب است کسانی در دل تو می‌آیند که جواب [و] سؤال ندارند.

بابا! ببین دارم به تو چه می‌گویم؟ تمام عالم با نظم است. عزیزان من! کجا می‌روید؟! شیطان فکرتان را به کجا می‌برد؟! کجا لای عدّه‌ای از اصحاب‌شمال می‌روید؟! بیایید جزء اصحاب‌یمین! تمام زمین‌های عالم تأیید شده‌است. اگر می‌خواهید با روایت و حدیث با شما حرف می‌زنم. هنوز موسی‌بن‌جعفر به‌دنیا نیامده‌است، امام‌صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: پاره‌تن ما در قم دفن می‌شود؛ پس هر چیزی تأیید شده‌است. رفقای‌عزیز! توجه بفرمایید! دنبال تأییدی بروید!

حالا از این‌ها می‌پرسند [که] چه شد که شما را این‌جا آوردند؟ چه‌کار می‌کردید؟ می‌گویند: یکی این‌که ما کار لغو نمی‌کردیم، یکی هم تسلیم بودیم. امر خدا را به امر خودمان ترجیح می‌دادیم؛ اصلاً امر نداشتیم. یکی هم معصیت‌ولایتی نکردیم و دوستان‌علی (علیه‌السلام) را اذیّت نکردیم.

باباجانِ من! عزیزجان من! چقدر اذیّت می‌کنی؟ مگر اذیّت این‌است بیایی جلوی من فحش بدهی؟ اذیّت این‌است که کم‌فروشی می‌کنی، اذیّت این‌است که غِش در معامله می‌کنی، اذیّت این‌است که حرف می‌زنی و چیزی را که نیست می‌گویی، اذیّت این‌است که پدر و مادرت را احترام نمی‌کنی. مگر اذیّت چیست؟ اذیّت این‌است که بی‌وجدانی می‌کنی. اذیّت این‌است که خُدعه می‌کنی. این‌قدر هست که اگر بخواهم بگویم، یک‌ساعت روی همین مطلب حرف می‌زنم، کوتاهش کردم. می‌گویند: ما دوستان‌علی (علیه‌السلام) را اذیّت نکردیم. این‌ها چه کسانی هستند؟ اصحاب‌یمین. هم آسان [و] هم سخت است.

حالا ما اصحاب‌یمین و صفاتش را گفتیم، عدّه‌ای سوءاستفاده کردند. حالا تو که اصحاب‌یمین شدی، باید تولید داشته‌باشی. تولیدش چیست؟ تولید اصحاب‌یمین، انسان‌سازی است؛ پس نه این‌که حرف نزند. یکی گفته‌بود: حاج‌حسین گفته حرف نزنید! باید حرف بزند؛ اما انسان‌سازی کند. حالا من انسان‌سازی را به شما می‌گویم:

اوّل کسی‌که انسان ساخته، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بوده‌است. او خود یمین است، ما اصحاب‌یمین هستیم؛ یعنی ما اصحاب‌امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هستیم، ما اصحاب‌پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هستیم. اصحاب، چه‌کسی است؟ او که گوش بدهد. او که فرمان علی (علیه‌السلام) را ببرد. الآن ما باید فرمان وجود مبارک امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را ببریم.

اگر امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) نیست، امرش که هست، قرآن‌مجید که هست. آیا وقتی کسی برای کاری به تو مراجعه کرد، رفتی به‌قرآن مراجعه کنی که قرآن این حرف را تأیید کرده یا دویدی؟ ما هنوز فکر تأییدی نیستیم، فکر تهِ دیگ هستیم. ما بیشترمان فکر تهِ دیگ هستیم که ته‌دیگ کجاست؟ بیایید فکر تأیید بگردید! اصحاب‌یمین باید انسان‌سازی کند.

مگر به امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) ابوتراب نمی‌گویند؟ یعنی گِل آدم را سرشته‌است. یکی از علماء اعلام که او را دوستش دارم، سیّد است، بزرگ‌وار است، راجع‌به همین قسمت این‌جا تشریف آوردند. ایشان خیلی ولایتی است. می‌گفت: با ولایتی‌ها حدود یک‌ساعت صحبت می‌کرده‌است. حالا داشت می‌گفت: علی (علیه‌السلام) آدم را درست کرده‌است. گفتم: عزیز من! گوش بده! علی (علیه‌السلام) سِرِشت، خدا جان داد. علی (علیه‌السلام) می‌گوید: من گِل آدم را سِرِشتم؛ اما خدا جان داد. تند نرو! بنا کرد به گریه‌کردن. گفتم: عزیز من! هر چیزی جای خود دارد. اگر ما ولایت، ولایت می‌کنیم، آنچه را که علی (علیه‌السلام) دارد، خدا به او داده‌است. آنچه را که رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) داده، خدا داده. مگر تو نخواندی؟! این چند ساله چه درسی خواندی؟! مگر خدا نگفت یا محمّد! من به تو دادم، من به تو دادم؟ خب، علی (علیه‌السلام) را هم خدا داده‌است. ما نیامدیم بگوییم که علی (علیه‌السلام) خداست. من دو، سه‌سال است راجع‌به ولایت صحبت می‌کنم، هر روزش هم یک‌مطلب جدیدی می‌گویم؛ اما مگر ولایت تمامی دارد؟!

پس بنا شد اصحاب‌یمین، انسان‌سازی کند. انسان‌سازی این‌است که امر خودش را نگوید. چطور انسان‌سازی کند؟

یکی از من سؤال کرد چطور او را بشناسیم؟ گفتم: وقتی تو اصحاب‌یمین شدی، از «العلمُ [نورٌ] یقذفه الله فی قلب من یشاء» به تو می‌دهد، علم حکمت هم به تو می‌دهد. من قسم خوردم، گفتم من شخصی را نمی‌شناسم؛ اما وقتی آن‌طرف خیابان دارد می‌رود، او را می‌شناسم. کسی هم این‌جا می‌آید، این‌جا که به‌دینم قسم! این‌قدر تاریک است که یک شبانه‌روز تاریکی از دل من بیرون نمی‌رود. اگر تو اصحاب‌یمین شدی، دلت این‌جور می‌شود. تو بیا بشو!

اصحاب یمین‌شدن خیلی مشکل است. صد و بیست و چهار هزار پیغمبر داریم. پیغمبر آخرالزّمان خود یمین است؛ اما توی همه این پیغمبران، حضرت‌ابراهیم، اصحاب‌یمین شده‌است. ابراهیم یعنی شیعه و متقی است. حالا یک کج‌دهنی نگوید: مگر آن‌ها نیستند؟ نه، شیعه‌گی مراتب دارد. ابراهیم تأیید شد. حالا چه کرده؟ چرا تأیید شد؟

حرف مهمّی که امروز می‌خواهم بزنم، این‌است: شما عبادت می‌کنید، این عبادت، عبادت است، اطاعت هم هست. توجّه بفرمایید، این‌هم عبادت [و] هم اطاعت است. نماز، روزه، خمس، سهم امام، همه این‌ها اطاعت است. چرا می‌گوید جزء ضروریّات دین است؟ الآن می‌خواهم یک اشاره‌ای بکنم. دو موقع است که پدر و مادرها در فشار قرار می‌گیرند: یک‌موقع نزدیک عید [و] یک‌موقع هم وقتی‌که بچّه‌ها می‌خواهند مدرسه بروند. الآن من چند نفر سراغ دارم. این کفش ندارد، یکی لباس ندارد. اگر شما حساب‌سال دارید، این موقع‌ها بگذارید! من خودم وقتی‌که کاسب بودم، این‌موقع حساب‌سال داشتم و به این‌ها می‌دادم. اگر می‌توانید و دارید، بدهید! اگر هم ندارید، من عقیده‌ام این‌است که یک‌مقدار جلوتر بدهید! من نمی‌گویم خیلی بدهید! شرکت کنید!

به شما بگویم اگر شوهرت اصحاب‌یمین شد، اذیّتش نکن! خدا از اصحاب‌یمین حمایت می‌کند. خدا پدرت را درمی‌آورد. والله! اصحاب‌یمین به‌فکر زن و بچّه‌اش است. حالا تو نمی‌خواهد خیلی اذیّتش کنی.

خدا از اصحاب‌یمین حمایت می‌کند. مگر سلمان اصحاب‌یمین نیست؟! تا می‌خواستند او را اذیّت کنند، این آیه نازل‌شد: «إنّ أکرمکم عندالله أتقاکم»[۱] چه می‌گویید که می‌خواهید سلمان را خجالت بدهید؟! مگر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، یمین نیست؟ تا به او می‌گویند ابتر، آیه می‌آید که «إنّ شانئک هو الأبتر»[۲] اگر تو اصحاب‌یمین هستی، باید مواظب باشی، خدا تو را حمایت می‌کند. توقّع از این و آن نداشته‌باش! مگر آقا امام‌حسن (علیه‌السلام) یمین نیست که به او می‌گویند: ای حسن‌بن‌علی، آسمان به‌سر تو و پدرت دروغ‌گوتر سایه نینداخته‌است؟ یمین است. این‌ها را نمی‌شناسی؟ اصحاب‌یمین باید این‌جوری باشد؟

حالا عزیز من! نماز، روزه، خمس حسّاس است، خواهش دارم، تمنّا دارم، توجّه بفرمایید! همه این‌ها ضروریّات دین است. هر کدام را منکر شوی، نجس هستی؛ اما این‌ها مقصد خدا نیست. این‌ها عبادت و اطاعت است، مقصد خدا چیزی دیگری است. حالا به شما عرض می‌کنم:

حضرت‌ابراهیم دارد خانه‌خدا را می‌سازد. مگر امر خدا نیست که دارد می‌سازد؟ مگر امر خدا نیست؟ عبادت هم دارد می‌کند؛ اما حالا که خانه را ساخته‌است، می‌گوید: خدایا! اجر من چقدر است؟ خب، بروید ببینید! بروید به‌قرآن مراجعه کنید! خدا می‌فرماید: یا ابراهیم! اجر نیکوکاران با من است. می‌گوید: گرسنه‌ای را سیر کردی یا برهنه‌ای را پوشاندی؟ والله! این خانه‌ساختن، این نمازخواندن، این روزه‌گرفتن، مقصد خدا نیست. اگر می‌خواهید بهتر بفهمید، مگر اهل‌تسنّن نماز نمی‌خوانند؟ مکّه نمی‌روند؟ روزه نمی‌گیرند؟ حجّ نمی‌روند؟ عمره نمی‌روند؟ حالا بلد شدند و زیارت ائمه هم می‌آیند؛ اما چرا اهل‌آتش هستند؟ مقصد را قبول ندارند. مقصد خدا، علی (علیه‌السلام) است. ابراهیم جزء اصحاب‌یمین است. حالا خدا می‌گوید گرسنه‌ای را سیر کردی؟ یا برهنه‌ای را پوشاندی؟ پوشاندن یک‌نفر، مقصد خداست.

عزیزان من! به‌فکر قوم و خویشان باشید! به‌فکر مستمندان باشید؟ اگر مقصد خدا را می‌خواهید عملی کنید، این‌است. حالا ابراهیم مُشتی گوسفند خرید و در بیابان ریخت. دارد مقصد خدا را عملی می‌کند. باباجانِ من! عزیزجان من! اصحاب‌یمین، فقط می‌خواهد مقصد خدا را عملی کند. خیلی این حرف سنگین است که به شما بگویم: نماز و روزه واجب است، سنّت پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است، اگر منکر شوید، نجس هستید؛ اما مقصد خدا نیست. حالا [گوسفند] در بیابان ریخت، پشم و گوشتش را داد، بدون مهمان هم، دیگر غذا نمی‌خورد.

حالا خدا دوباره می‌خواهد امتحانش کند. بابا! خدا همیشه ما را امتحان می‌کند. جبرئیل می‌آید و می‌گوید: «سُبّوحٌ قُدُّوس، رَبُّنا و رَبُّ‌الملائکة و الرّوح» همه این‌ها بُت‌پرست هستند. باباجانِ من! اگر می‌خواهی اصحاب‌یمین بشوی، گوش به حرف بده! عموی ابراهیم بت می‌تراشد. ابراهیم پدر ندارد، بت می‌فروشد. همان‌موقع که دارد بت می‌فروشد، دارد انسان‌سازی می‌کند. می‌گوید: چه خدایی است که نه جان دارد [و] نه قدرت؟! هیچ‌کاری از او برنمی‌آید. ببین، عزیز من! اگر لای بت‌پرست‌ها هستی، باید تقیّه کنی. ابراهیم لای همه این مردمِ بُت‌پرست بود؛ اما دارد انسان‌سازی می‌کند. دارد این‌کارها را می‌کند؛ اما یک انتظار هم می‌کشد. شما هم باید این‌جوری شوید. الحمد لله الآن زمان، خوب است. سوءتفاهم نشود. اگر یک‌زمانی شد که مردم بت‌پرست شدند، تو می‌توانی انسان‌سازی کنی. ابراهیم دارد انسان‌سازی می‌کند؛ اما مواظب یک‌زمانی است. شما هم باید مواظب یک‌زمانی باشید؛ یعنی منتظر ولیّ‌الله‌الأعظم باشید!

آسوده‌خاطرم که در دامن تواَمدامن نبینم که در دامنش بروم
دامن به‌غیر دامن تو بی‌محتوا بُوَددامان توست که اتّصال به ماوراء بُوَد

ای امام‌زمان!

ابراهیم دامن نمی‌دید.

نه هر کس شد مسلمان، می‌توان گفتش که سلمان شداز اوّل بایدش سلمان شد و آنگه مسلمان شد
تو حُسن یوسفی داری، ز حسن خود مَشو غرّهصفات‌یوسفی باید تو را، تا ماه کنعان شد

نه هر کسی لاف از حکمت زد، می‌توان گفتش که لقمان شد. لقمان شکر [خدا را] کرد، خدا می‌فرماید: من علم حکمت به او دادم. باید شکر خدا بکنید!

حالا منظور بنده این‌است. حالا وقتی‌که [جبرئیل] گفت: «سُبُّوحٌ قُدُّوس رَبُّنا و رَبُّ‌المَلائکةِ و الرُّوح» ابراهیم گفت: کیست که اسم محبوب من را می‌آورد؟ ثلث مال من، مال تو [باشد]. یک‌بار دیگر گفت، یک‌بار دیگر گفت، ابراهیم گفت: من بنده تو هستم. مگر این بنده‌خدا نیست؟ بنده اسم خدا شد. ما می‌گوییم بیایید بنده‌خدا بشوید! بنده اسم خدا شد؛ چون غیر محبوب چیزی نمی‌بیند.

حالا من به شما عرض کنم: عیسی که مُرده زنده می‌کند، چیزی نیست. شما اگر کسی یک‌کاری بکند، ردّش را می‌گیرد، حرفش را می‌زنند، اعلامیه می‌زنند... وِل کن، باباجان! مگر تو عقل نداری؟! تو می‌خواهی حرف ائمه (علیهم‌السلام) را بزنی؛ اما ائمه (علیهم‌السلام) را کوچک می‌کنی. بنشین سر جایت! ای بی‌معرفت! معرفت پیدا کن! عیسی که مُرده زنده می‌کند، کاری نمی‌کند، علی (علیه‌السلام) می‌گوید. حالا من به شما بگویم: عزیزان من! آن زنده‌کردن تولید ندارد؛ اما اصحاب یمین‌شدن تولید دارد؛ یعنی اگر شما اصحاب‌یمین شدی و یک‌نفر را هدایت کردی، خدا می‌گوید عالَمی را هدایت کردی. تو به جایی می‌رسی که از عیسی بالاتر می‌شوی. به حرف گوش بده! این عیسی که مُرده را زنده می‌کند، خدا می‌خواهد عظمت ولایت را افشاء کند. آخر، چرا آدم این‌قدر شعور ندارد که طرف این و آن می‌رود؟ عیسی چیزی نیست که مُرده زنده می‌کند. می‌گوید: علی! مُرده را زنده می‌کند. چرا آن‌موقع مُرده را زنده می‌کند؟ در آن‌زمان عدّه‌ای جادوگر درست شدند، حالا خدا دارد معرّفی می‌کند که این جادوگرها نمی‌تواند مُرده را زنده کنند. پیغمبر این‌است. یک‌کاری می‌کند که همه این‌ها فلج‌اند. خدا دارد حالی می‌کند که دنبال کسی نروید! این‌که چیزی نیست. بیایید دنبال عیسی که نبیّ من است؛ اما افشای بالاتر این‌است که برای زنده‌کردن باید «علی» بگوید.

داوود دارد زِره درست می‌کند، آهن به دستش نرم می‌شود چه‌کسی نرم می‌کند؟ علی (علیه‌السلام) نرم می‌کند. کارساز، اسم علی (علیه‌السلام) است، نه علی (علیه‌السلام). مگر می‌توانیم مقام علی (علیه‌السلام) را بگوییم. کارساز، اسم علی (علیه‌السلام) است؛ اما [در] آخرالزّمان می‌گوید: اسم او را هم می‌گیریم.«إسمُهُ‌أعظم.»

به روح تمام انبیاء! حاج‌شیخ‌عباس تهرانی می‌فرمود: اسم حسین (علیه‌السلام)، اسم اعظم است. اسم علی (علیه‌السلام) اعظم است. آخرش هم گفتند او صوفی است. مگر این حرف را می‌کشند؟ یک‌روز نشسته‌بود، گفت: حسین! الحمد لله، خیلی خوشحال هستم. همه‌چیز به علی (علیه‌السلام) گفتند. داشتم فکر می‌کردم دیدم آنچه را که به علی (علیه‌السلام) گفتند، به‌من هم گفتند. گفت: دیدم به‌من کافر نگفتند، فلانی هم کافرمان کرد. گفتم: خدایا! شکر. هر چه به علی (علیه‌السلام) گفتند، به‌من هم گفتند. گفتند: «کَفَرَ علی‌بن‌ابی‌طالب» گفتند: علی (علیه‌السلام)، کافر است.

حالا عزیزان من! بیایید گوش بدهید! بیایید این‌قدر این‌طرف و آن‌طرف نزنید! دوباره تکرار می‌کنم: هیچ‌کدام از پیغمبران، اصحاب‌یمین نیستند؛ اما گفتم: پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، خود یمین است. می‌گوید: اصحاب‌یمین؛ یعنی آن‌ها یمین هستند و شیعیان، اصحاب آن‌ها هستند. ببین، من چطور دارم حالی می‌کنم؛ یعنی اصحاب هستند؛ یعنی دارند امر را اطاعت می‌کنند. بیایید امر وجود مبارک آقا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را اطاعت کنیم! دوباره تکرار می‌کنم: اگر خودش نیست، امرش که هست. این [حرف] که گفته‌شود خودش نیست، [هم] کفر است. به حضرت‌عباس! کفر است. به خودش قسم! کفر است. به علی قسم! کفر است، به‌قرآن قسم! کفر است. کجا [امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه)] نیست؟ تو نیستی. تا می‌گویی، می‌گویند [امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه)] نیست، کجا نیست؟! کجا در خلقت هست که او نیست؟ یک‌جا نشانِ من بدهید [که نیست]! کجای این خلقت هست که امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) نیست؟ چه‌کار می‌کنند؟ گفتند و ما هم شنیدیم و قبول کردیم. این‌چه نیستی است که اگر دقیقه‌ای نباشد، تمام خلقت فرو می‌ریزد. بروید ببینید! بروید در قرآن و کتاب‌ها بخوانید! این‌نیست؟! این حرف چیست که می‌زنید؟!

پس حالا بنا شد که اصحاب‌یمین در هر قسمتی انسان‌سازی می‌کنند؛ اما مواظب خودشان هستند. لای بُت‌پرستان هستند؛ اما انسان‌سازی می‌کنند. اصحاب‌یمین انسان‌سازی می‌کنند. ما باید انسان‌سازی را متوجّه باشیم. یک‌روایت داریم [که] خیلی عزیز است. یک‌وقت تو می‌روی انسان‌سازی کنی، آن انسان‌سازی درست نیست. من این‌همه سفارش می‌کنم [که] هر حرفی را نزنیم. والله! روایت داریم،: اگر حرف ولایت را به کسی زدی و نکشید، انگار یک ورق قرآن [را] پاره کردی و زیر دست و پا انداختی. این‌که اصحاب‌یمین انسان‌سازی می‌کنند، شما باید خیلی مواظب باشید! مبادا خدای‌نخواسته شهوت کلام داشته‌باشید. خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند! می‌گفت: بعضی‌ها شهوت کلام دارند. فقط می‌خواهند صحبت کنند؛ اما اصحاب‌یمین با تفکّر صحبت می‌کنند.

عزیز من! ولایت باید رزق تو باشد. من آن‌جا گفتم، [حرف] تمام نشد، نمی‌خواهم تکرار کنم. همواره [این‌جا] می‌آیند [و] آیات قرآن [را] می‌پرسند. گفت: بپرس! اما شخص عربی پیش پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمد. می‌گوید: یا رسول‌الله! یک آیه‌ای، چیزی به‌من بگو که من هدایت شوم. رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «و من یعمل مثقال ذرّةٍ خیراً یره، و من یعمل مثقال ذرّةٍ شرّاً یره»[۳]. از خدمت پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بلند شد و رفت. پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: این مرد، مملوّ از ایمان شد. دعایش مستجاب است و نفرینش گیراست. عزیزان من! والله! بالله! تالله! این حرف‌ها فکر می‌خواهد. یک‌قدری بنشینید روی این حرف‌ها فکر کنید! حالا ببین، کسی است که هفده، هجده‌سال، پیش پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بوده، می‌دیده که جبرئیل نازل‌شده، می‌دیده آیات قرآن که نازل‌شده، هر آیه‌ای را می‌دیده که نازل شده‌است. جبرئیل را می‌دیده که پیش پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است. حالا ردّ چه‌کسی می‌دود؟! مثل ما که پی بعضی‌ها می‌دویم. (چه‌کنم که نمی‌توانم آنچه را که باید بگویم، [برای شما] بگویم؟ چه‌کار کنم؟) حالا پا [بلند] شدند و دنبال او دویده‌اند. دنبال چه‌کسی؟ دنبال این‌شخص. عمَر و ابابکر [را] خدا لعنت‌شان کند! به او رسیدند. عمَر گفت: ای شخص! بشارت باد [بر تو]! پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) درباره تو چنین گفت: تو دعایت مستجاب است و نفرینت هم گیراست. یک دعایی به ما دو تا بکن! گفت: آقاجان! (هر حرفی زدم روایت و حدیث رویش گذاشتم.) این [شخص] تا نَفَس پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به او خورد، پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با او نجوا کرد. او هم با پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نجوا کرد. نجوا، اتّصال می‌آورد. همین‌طور که نجوا، روح را تجلّی می‌دهد، اگر با دیگری نجوا کنی، ظلمت در وجودت می‌آید، ظلمت در قلبت می‌آید، ظلمت در دلت می‌آید. عزیز من! با همه‌کس، نجوا نکن! بیا با اصحاب‌یمین نجوا کن! نه با اصحاب‌شمال. خدا، إن‌شاءالله، باطن امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه)، به ما تشخیص بدهد! من بارها گفتم: ما یک علم تشخیص داریم، یک فهم تشخیص داریم، یک تشخیص داریم. اصل، تشخیص است. حالا می‌گوید یک دعایی به ما بکن! می‌گوید چند سال پیش پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هستید؟ می‌گوید: شانزده، هفده‌سال [است]. گفت: خدا شما دو تا را لعنت کند! خدا شما دو تا را از رحمت خودش دور کند! من یک‌روز نیم‌ساعت پیش پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمدم، دعایم مستجاب می‌شود، نفرینم گیراست؛ اما شما چندین‌سال پیش پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بودید. من برای شما دعا کنم؟ ببین، عزیز من! یک‌وقت شما هستید، این‌همه دارم می‌گویم: یقین داشته‌باش! این‌ها منافق بودند، یقین به پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نداشتند؛ اما ببین چقدر طرف‌دار دارند؟ چه‌کار کنم؟ هفت‌میلیون طرف‌دار دارند. علی (علیه‌السلام) چهار یا پنج‌نفر طرف‌دار دارد. حالا عزیز من! بیایید کاری کنید که خدا طرف‌دار شما باشد! من بارها دارم به شما می‌گویم [که] یک‌قدری تأمّل داشته‌باشید! «المؤمن کالجبل» باشید! تأنّی داشته‌باشید! هر کجا نروید! هر کجا ندوید! هر حرفی را نزنید! تأمّل داشته‌باشید، تفکّر داشته‌باشید! حالا ببین، این دو نفر خبیث، چندین‌سال پیش پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بودند. عوض این‌که ترقّی کنند، اهل‌طاغوت شدند.

یقین، به روح شما رشد می‌دهد. یقین، به خون شما رشد می‌دهد. یقین، دین شما را محکم می‌کند. الآن می‌گویید این خودش است؛ اما وقتی ما یقین نداریم، چه استفاده‌ای برای ما می‌کند؟ از کجا به این‌جا برسیم؟ امر را اطاعت کنیم. ما باید امر را اطاعت کنیم. اگر امر را اطاعت کردیم، به ماوراء می‌رسیم. من تکرار می‌کنم: مگر اصحاب امام‌حسین (علیه‌السلام) به‌غیر این‌است که امر را اطاعت کردند؟ مگر اصحاب‌یمین به‌غیر این‌است که اطاعت کردند و رسیدند. بیایید اطاعت کنید!

از کجا ما اطاعت را بفهمیم؟ دنبال تأیید بروید. (الآن تند می‌شود) مگر من به شما نگفتم؟ پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رحمت است؛ امرش رحمت است. قرآن کریم هم امرش رحمت است، خدا هم امرش رحمت است. خدا چیست؟ عزیز من! خدا، امرش رحمت است. امر خدا کیست؟ الآن وجود مبارک امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است. «أطیعُوا الله و أطیعُوا الرّسول و اُولی‌الأمر منکم»[۴] آیا خواندید و فهمیدید و یا پشت‌سر انداختید؟ آخر اصحاب‌شمال این آیه را حالی‌شان نیست. پرسیدند: یا رسول‌الله، خدا و رسول را شناختیم، اُولی‌الأمر کیست؟ پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) روی شانه علی (علیه‌السلام) دست گذاشت. اطاعت اُولی‌الأمر واجب است؛ اما اگر بخواهیم به این واجب برسیم، باید دنبال آن‌ها برویم که تأیید شدند.

عزیزان من! فدایتان بشوم، بیایید تأمّل داشته‌باشید! من به قربان بعضی‌ها بروم که این‌جا هم کم می‌آیند، فدایشان بشوم، آن‌ها در کوه‌ها هستند؛ اما این‌ها جزء اصحاب‌یمین هستند. (من نمی‌خواهم تملّق بگویم، من اهل‌تملّق نیستم. به‌هیچ چون و چرایی کار ندارم. دارم امر را اطاعت می‌کنم.) من قسم می‌خورم [که] این‌ها جزء اصحاب‌یمین هستند. مگر اویسِ قرنِ عزیز، جزء اصحاب‌یمین نیست؟ دوباره تکرار می‌کنم: دوازده‌امام، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) خودشان یمین هستند، این‌ها اصحاب هستند؛ یعنی اطاعت می‌کنند.

یک عدّه‌ای آمدند [و] گفتند ما اصحاب هستیم. پس چرا لعنت شدند؟ من هم همین‌جور هستم. حالا تو خیال کردی آن‌ها این‌جور بودند؟! من باید امر را اطاعت کنم. من هم که [امر را اطاعت] نکنم، همین هستم. اصحاب‌یمین یعنی‌چه؟ امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) الآن خودش یمین است. زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) خودش یمین است. امام‌حسین (علیه‌السلام) خودش یمین است. دوازده‌امام (علیهم‌السلام) خودشان یمین هستند، تو باید اصحاب باشی. در عالم چه‌خبر است؟! آن‌ها خودشان یمین درست کردند. اهل‌تسنّن خودش یمین درست کرده‌است. یمینی که خودت درست‌کنی، اصحاب‌شمال است. (دوباره تکرار می‌کنم. هر چه تکرار می‌کنم، روحش بهتر می‌شود.) اصحاب‌یمین آن‌ها هستند که تأیید شده‌اند. خدای تبارک و تعالی علی (علیه‌السلام) را تأیید کرده‌است. این‌ها خودشان آمدند کسی دیگر را تأیید کردند. مگر امام‌حسین (علیه‌السلام) نمی‌فرماید: من کشته جلسه بنی‌ساعده هستم؟ جلسه بنی‌ساعده را چه‌کسی درست کرد؟ عمَر و ابابکر درست کردند. آن کسی‌که تأیید نشود، حسین‌کُش می‌شود. چه‌کسی این‌کار را کرد؟ عمَر و ابابکر. چرا می‌گویند تا قیام‌قیامت همه گناهان گردن اوست؟ خودش تأیید درست کرد. تأیید درست‌کردن، صحیح نیست. خدا عمَر و ابابکر را لعنت کند! بنی‌عباس هم همین‌جور بودند. خودشان، خودشان را تأیید کردند. بابا! عزیز من! قرآن چه‌کسی را تأیید کرده‌است؟ امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را تأیید کرده‌است. امام هر زمانی را [تأیید کرده‌است]. امام‌زمان که می‌گویم؛ یعنی امام هر زمانی را. زمان امام‌صادق (علیه‌السلام)، او بوده، زمان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، او بوده، زمان امام‌حسن (علیه‌السلام) او بوده. امام‌زمان که می‌گویم؛ یعنی امام آن‌زمان. حالا ائمه (علیهم‌السلام) چه می‌گویند؟ اگر می‌خواهید ببینید همه این‌ها یکی هستند، اگر هر کدام این‌ها را قبول نداشته‌باشی، اهل‌آتش هستی.

الآن چون تولّد علی‌بن‌موسی الرّضا (علیه‌السلام) است من یک جمله‌ای بگویم. آقا علی‌بن‌موسی الرّضا (علیه‌السلام) یک کنیه‌هایی داشت. مثلاً یکی‌اش را می‌گویند عالِم آل‌محمّد. کسی این‌جا آمد و سؤال کرد: مگر موسی‌بن‌جعفر، عالِم نیست؟ مگر امام‌حسین (علیه‌السلام) و امام‌حسن (علیه‌السلام) عالِم نیستند؟ عالم آل‌محمّد به این عنوان است که اگر شما امام‌رضا (علیه‌السلام) را قبول داشته‌باشی، دوازده‌امام (علیهم‌السلام) را قبول داری. ما شش امامی داریم، چهار امامی داریم، تا حتّی هفت امامی داریم؛ اما اگر کسی هشت امامی باشد، دوازده‌امام (علیهم‌السلام) را قبول دارد. این عالم آل‌محمّد که می‌گویند به این معناست که اگر او را قبول داشته‌باشی! یعنی همه آن‌ها را قبول داری.

حالا ببین، مأمون چه‌کار کرد؟ به شما بگویم آقا رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: فرزند من با کسی روبرو می‌شود که عالِمِ همه بنی‌عباس است؛ یعنی از همه بنی‌عباس این [مأمون] عالِم‌تر است؛ یعنی مُلّاتر است، درس‌خوانده‌تر است. همیشه تشکیلاتی درست می‌کرد و بحث علمی می‌کرد.

قربان‌تان بروم، بحث علم به‌غیر از بحث ولایت است. چقدر در زمان بنی‌عباس بحث می‌شد؟ آیا بحث ولایت هم می‌شد؟ بحث علم‌کردن، یک‌حرفی است، بحث ولایت‌کردن حرف دیگری است. حالا مأمون به هر نحو می‌خواست حضرت را اذیّت کند. آمد و یک دلقک درست کرد، او جادوگری می‌کرد. مجلسی درست کرد و آقا امام‌رضا (علیه‌السلام) را دعوت کرد. حضرت تا رفت لقمه را بردارد، لقمه از دستش پرید. لقمه دوّم، [آن‌هم] پرید، حضرت به دلقک فرمود: آرام بگیر! نگرفت! تا لقمه دوّم یا سوّم. حضرت به پرده‌ای که عکس شیر بود گفت: بخورید این فاسق را! این‌ها یک‌دفعه چیز [زنده] شدند. این‌که دارم می‌گویم، امام هم جان می‌دهد و هم جان می‌گیرد. چه‌کسی جان داد؟ چطوری شد؟ آن‌که علی (علیه‌السلام) می‌گوید و مُرده زنده می‌کند، آیا خود امام نمی‌تواند؟ امام یعنی این. کجا می‌روید؟ آرام! این دلقک را خورد. دو تایی [شیرها] رُو کردند به علی‌بن‌موسی الرّضا (علیه‌السلام) آیا این [مأمون] را هم بخوریم؟ حضرت اشاره کرد، بروید سر جایتان، رفتند سر جایشان. چه دارید می‌گویید؟ کجا می‌روید؟

هزار چراغ دارد و بی‌راهه می‌رودبگذار تا رود و ببیند سزای خویش

اگر از اصحاب‌یمین هستی، باید تا می‌توانی آبروی کسی را حفظ‌کن! افشاء نکن! اگر چیزی می‌دانی، نگو! به‌دینم قسم! به ایمان قسم! من هنوز آبروی کسی را نبردم. یک‌وقت می‌دیدید با منبری‌ها روبرو می‌شدم؛ اما آهسته به ایشان می‌گفتم.

برادر ما یک‌وقت یکی از کسانی را که نمی‌خواهم اسمش را بیاورم؛ اما خیلی مهمّ است و استاد تمام این‌هاست، دعوت کرد. او راجع‌به ولایت صحبت کرد. یک‌وقت گفت: اوّل کسی‌که ایمان به پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آورد، علی (علیه‌السلام) بود. خدا می‌داند چه به‌سر من آمد؟! این برادر ما خیلی دلش می‌خواست که ما دربست در اختیار جلسه باشیم. خلاصه از ایشان اجازه گرفتم. گفتم: برادر، ممکن‌است با این آقا حرف بزنم؟ گفت: باشد. وقتی‌که از منبر پایین آمد، اشاره کرد و ما بغل دستش رفتیم. گفتم: عزیز من، قربانت بروم، این روایت را چه کنیم که می‌گوید این دوازده‌امام، چهارده‌معصوم یک‌لحظه از خدا منفکُ نشدند. دوازده‌امام، نور خدا هستند. نور خدا که منفکّ نمی‌شود. چرا گفتی ایمان آورد؟ عمَر و ابابکر ایمان آوردند. جبرئیل نازل‌شد و گفت: یا محمّد! به این‌ها ابلاغ کن! هر کسی‌که با تو بیعت کند، او وصیّ توست. حالا اوّلِ کار است. امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام)، یعسوب‌الدّین، امام‌المبین، حجّت‌خدا بلند شد با پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بیعت کرد. این بنده‌خدا رفت و بعد از دو روز درِ دکّان آمد. گفت: فلانی! من جستجو کردم. شما درست می‌گویید.

باباجانِ من! عزیزجان من! این منبری‌ها که بی‌ادبند، بی‌تربیتند. تو چرا بلد نیستی؟ کجا می‌روی؟ می‌گوید: من روضه رفتم، من مسجد رفتم. می‌گویند: عجب آدم خوبی شده‌ست! هر شب روضه می‌رود. هر شب مسجد می‌رود. من نمی‌گویم روضه نروید! مسجد نروید! روضه برو؛ اما بفهم! توان هم باید داشته‌باشی! یا به‌واسطه رفیقت رفتی و حرف زدی و اختلاط کردی. آخر این‌چه می‌گوید؟

یک‌وقت پای منبر یکی از این منبری‌های شاخص رفتیم. (به زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) قسم! هر وقت من پای منبرها رفتم، به‌غیر غصّه و جوش هیچ‌چیزی برایم نداشت. فقط خدا حاج‌شیخ‌عباس تهرانی را رحمت کند! او از روی جگر حرف می‌زد.) گفت: هر کسی‌که قرآن بخواند، بهتر بخواند و تجویدش درست باشد؛ مثل زمان ما که همه می‌گویند قرآن را بخوان و از معنی‌اش خبری نیست، او از همه بلندتر است. منبری است در قیامت و آن آدمی که قرآن را صحیح می‌خواند، از تمام اهل‌محشر بلندتر است! آمد بغل ما نشست. این دل ما داشت می‌سوخت. برخی وقت‌ها می‌خواهم سکته کنم. خدا نکند کسی راجع‌به ولایت چیز جزئی بگوید، من جانم را می‌خواهم از دست بدهم. به او گفتم: پس عبدالباسط از تمام قرآن‌خوان‌ها بالاتر است؛ هم خیلی صحیح می‌خواند، هم خیلی با صوت می‌خواند. قرآن که می‌خوانی باید اتّصال به خود قرآن باشد. اگر قرآن بخوانی و اتّصال به خود قرآن نباشد که قرآن نیست. گفتم: پس چرا عبدالباسط با همه حرف‌هایش اهل‌جهنّم است؟ قرآن کیست؟ چیست؟ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌گوید: «أنا قرآن‌النّاطق» قرآن را باید بخوانی! قشنگ بخوانی! ثواب هم دارد، نگاه به آن کردن ثواب دارد. اما چه ثوابی دارد؟

چند چیز است که ثواب دارد. این مکّه‌معظّمه ثواب دارد. به‌قرآن نگاه کنی، ثواب دارد. به روی پدر و مادرت نگاه کنی، ثواب دارد. عزیزان من! شما که پدر و مادر دارید، قدر این‌ها را بدانید! روایت داریم: نیم‌ساعت با این‌ها بیتوته کنی، خدا ثواب هفتاد سال عبادت را به تو می‌دهد. بعضی‌ها یک حرف‌هایی می‌زنند. من رویم نمی‌شود که بگویم. می‌گوید: مادر ما این‌جوری است. اگر مادری باشد که همه‌اش بگوید چقدر خوبی که ثواب ندارد. مادر، آن‌است که فحش به تو بدهد. مادر آن‌است [که] بد به تو بگوید. مادر آن‌است که با تو بداخلاقی کند؛ اما تو محض خدا با او خوش‌اخلاقی کنی.

من نمی‌خواهم محض خودخواهی بگویم. ما یک‌وقت نشسته‌بودیم. من همیشه حرف‌های مزاح می‌زدم. ما یک‌وقت ناهار می‌خوردیم، سر ناهار خوردن ما دعوا بود. بس‌که من یک حرف‌های چیزی می‌زدم. یک‌دفعه نمی‌دانم چه گفتم که جلوی زن ما یک‌حرفی زد که من نمی‌خواهم این‌جا بگویم، چون یک‌وقت خانم‌ها می‌شنوند. خیلی حرف ناجوری بود. من گفتم: بابا! تو خیلی خوش‌اخلاق شدی و من نمی‌دانستم که تو به این خوبی حرف می‌زنی! خیلی حرف بدی زد. اگر کسی بخواهد، در گوشش می‌گویم! این‌جا نمی‌گویم! فهمیدی؟! گفتم: خیلی بابا! خیلی قشنگ حرف زدی! این یک‌قدری فکر کرد، دید خیلی بد حرف زده. پا شد، آخر جلوی زن ما این حرف را زد. [آمد] و دست گردن ما انداخت و می‌خواست بهترش کند، آن‌را بدتر کرد. گفت بی‌غیرت! حالا بدت نیاید، ما یک‌چیزی گفتیم. خب بفرما! حالا همین‌جور که دارد می‌گوید، من امر را می‌بینم. اگر می‌خواهی اصحاب‌یمین شوی، این‌است. همین‌طور که دارد این‌ها را می‌گوید، من دارم امر را می‌بینم، که از امر پایم را این‌طرف نگذارم. بگوید! هرچه می‌خواهد بگوید! عزیز من! فدایت شوم، قربانت بروم، این مادر خیلی حقّ به گردن تو دارد. ببین او را در اطراف قرآن آورده. باباجان! فکر کن! ببین من چه می‌گویم؟ این مادرت را روبه‌روی قرآن آورده. می‌گوید به روی این نگاه کنی، ثواب دارد. به‌قرآن نگاه کنی، ثواب دارد. چرا می‌گوید: به خانه‌خدا نگاه کنی، ثواب دارد؟ مگر خشت و گِل ثواب دارد؟ زایشگاه علی ثواب دارد، به این عنوان نگاه کنی.

من الآن به شما عرض می‌کنم. ما مکه رفتیم، آن‌جا رفتیم، من دارم پی محبوبم می‌گردم [که ببینم] محبوب من کجاست؟ به‌قرآن مجید! به روح تمام انبیاء! آن‌ها را سنگ می‌دیدم! این‌ها چیزی نیست!

یا علی

ارجاعات

  1. (سوره الحجرات، آیه 13)
  2. (سوره الكوثر، آیه 3)
  3. (سوره الزلزلة، آیه 7)
  4. (سوره النساء، آیه 59)
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه