سخنی با خانمها: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
 
(۵ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱۰۰: سطر ۱۰۰:
 
خانم‌ها! تجدّدی نشوید! یک پیراهنی نگیرید که یک بیچاره را خجالت بدهید. یک‌قدری طلا دارید نشان ندهید! یک‌نفر می‌گفت: فلانی هر وقت می‌آید طلاهایش را نشان می‌دهد، آن‌ها خجالت می‌کشند. مواظب باشید، کسی را خجالت ندهید! {{ارجاع|مستقلّ و محدوده 91}}
 
خانم‌ها! تجدّدی نشوید! یک پیراهنی نگیرید که یک بیچاره را خجالت بدهید. یک‌قدری طلا دارید نشان ندهید! یک‌نفر می‌گفت: فلانی هر وقت می‌آید طلاهایش را نشان می‌دهد، آن‌ها خجالت می‌کشند. مواظب باشید، کسی را خجالت ندهید! {{ارجاع|مستقلّ و محدوده 91}}
  
<section begin="گفتار متقی" />
 
 
==ارتباط با نامحرم{{ارجاع|شناخت امر ۸۲ (دقیقه ۵) و تذکّر ۷۸ (دقیقه ۳۰ و ۱۵)}}==
 
==ارتباط با نامحرم{{ارجاع|شناخت امر ۸۲ (دقیقه ۵) و تذکّر ۷۸ (دقیقه ۳۰ و ۱۵)}}==
 
{{صوت منتخب|khanomha-6}}
 
{{صوت منتخب|khanomha-6}}
سطر ۱۱۵: سطر ۱۱۴:
  
 
شما الآن یک سفره انداختی، مرد و زن قاطی هم هستند، این فساد است. خب، سفره بینداز، زن‌ها این‌جا باشند، مردها آن‌جا. این‌ها را دور هم جمع می‌کنی، چه‌کنی؟ می‌گوید: صله‌رَحِم! والله، این قطع‌ رَحِم است؛ به‌دینم، قطع ‌رَحِم است. چرا؟ پدر و مادر حقیقی ما؛ یعنی پیامبر {{صلی}}، یعنی امیرالمؤمنین {{علیه}}، یعنی فاطمه ‌زهرا {{علیها}} راضی نیستند. چرا؟ خدا گفته: هر کجا زن و مرد نامحرم قاطی هستند، عذاب خدا آن‌جا می‌ریزد. به‌دینم، سر این سفره، عذاب خدا دارد می‌ریزد. {{ارجاع|تذکّر ۷۸؛ شب‌نشینی و خلوت دل}}
 
شما الآن یک سفره انداختی، مرد و زن قاطی هم هستند، این فساد است. خب، سفره بینداز، زن‌ها این‌جا باشند، مردها آن‌جا. این‌ها را دور هم جمع می‌کنی، چه‌کنی؟ می‌گوید: صله‌رَحِم! والله، این قطع‌ رَحِم است؛ به‌دینم، قطع ‌رَحِم است. چرا؟ پدر و مادر حقیقی ما؛ یعنی پیامبر {{صلی}}، یعنی امیرالمؤمنین {{علیه}}، یعنی فاطمه ‌زهرا {{علیها}} راضی نیستند. چرا؟ خدا گفته: هر کجا زن و مرد نامحرم قاطی هستند، عذاب خدا آن‌جا می‌ریزد. به‌دینم، سر این سفره، عذاب خدا دارد می‌ریزد. {{ارجاع|تذکّر ۷۸؛ شب‌نشینی و خلوت دل}}
 +
 +
==در خانه بودن{{ارجاع|عصاره زیارت ۷۷ (دقیقه ۴۵) و اربعین ۹۰، عبادت‌های خیالی (دقیقه ۹) و مشهد ۹۲؛ صنایع کفّار، تجدّد (دقیقه ۱۴)}}==
 +
{{صوت منتخب|khanomha-7}}
 +
 +
روایت صحیح داریم: وقتی علی «علیه‌السّلام» ضربت خورد، جبرئیل میان زمین و آسمان ندا داد: «قُتِل امیرالمؤمنین {{علیه}}، وصیّ رسول‌الله {{صلی}}» ارکان خدا شکست؛ امیرالمؤمنین علی {{علیه}} ارکان خداست. حضرت‌ زینب {{علیها}} هفتاد مرتبه، از عقبِ خانه تا درِ خانه آمد، برگشت؛ گفت: شاید پدرم راضی نباشد. همین هم مبنا دارد، حضرت زینب {{علیها}}، به امر ولایت است. کجا بی‌اجازه پدر و مادر و شوهرانتان از خانه بیرون می‌روید؟ {{ارجاع|عصاره زیارت 77}}
 +
 +
مگر این آقای سیستانی نیست؟! پدر بزرگواری داشت، چهل‌جمعه، زیارت عاشورا خواند. حالا یک شب آمد، دید یک‌جا، یک خانه‌ای است نورانی است. رفت دید امام‌زمان {{عج}} آن‌جاست، بالای سر یک زن نشسته. حضرت فرمود: سیستانی! چهل‌جمعه زیارت عاشورا خواندی که مرا ببینی، کاری کن من به دیدنت بیایم. این زن، زمان پهلوی هفت‌سال از خانه بیرون نیامد که نامحرم او را ببیند، حالا من بالای سرش آمدم. {{ارجاع|اربعین ۹۰؛ عبادت‌های خیالی}}
 +
 +
ای خانم‌های عزیز! این چیست که در مغزتان افتاده که ما هم باید برویم در اداره! آیا اداره تو را کفایت می‌کند؛ یا خدا؟ بعضی‌هایشان هم که مقدّس شدند، می‌گویند: می‌خواهیم کمک به شوهرمان کنیم! مگر خدا نمی‌گوید: {{آیه|و اللهُ خیرالرّازقین|سوره=62|آیه=11}}، من رزقت را می‌دهم؟ چرا خدا را کنار گذاشتی، خانم! می‌خواهی بروی در اداره؟ چند تا جوان نامحرم تو را می‌بیند؟ خانم! تو کافر به خدا شدی، خیال می‌کنی مسلمانی! بترس از خدا! {{ارجاع|علی ‌ولیّ‌الله، حجّة‌الله}}
 +
 +
مگر این شطیطه نیست؟ عدّه‌ای از نیشابور خدمت امام‌زمان {{عج}} آمدند و یک پول زیادی آوردند. امام پول آن‌ها را نپذیرفت؛ اما گفت: شطیطه چه داده‌است؟ راوی می‌گوید: من اصلاً نمی‌خواستم به امام‌زمان {{عج}} بگویم که شطیطه چه داده‌است؟ خجالت می‌کشیدم؛ چون شطیطه دو گز کرباس و چیز خیلی کمی داده‌بود! امام آن ‌را از او گرفت و یک پولی هم به او داد و فرمود: سلام مرا به شطیطه برسان و به او بگو: چند ماه دیگر زنده‌ای، این پول‌ها را خرج کن! تا آخر عمر برایت کافی است. {{ارجاع|کتاب [[احکام ولایت]]}}
 +
 +
امام‌زمان {{عج}} رزق شطیطه را داد. کجا می‌گویید من توی اداره بروم؟! من می‌خواهم چیزی بشوم و حقوق بگیرم، یا نمی‌دانم به شوهرم کمک کنم! ما دست از امام‌زمان {{عج}} برداشتیم! خجالت بکش که بگویی من امام‌زمان {{عج}} را قبول دارم! آخر، امام‌زمان {{عج}} رزّاق رزق ماست! ببین روزیِ این زن را داد و گفت: تا چه وقت دیگر هم زنده‌‌است.
 +
 +
آرام بگیرید! در خانه بنشینید و اطاعت کنید! واللهِ، از یک‌جایی خدا برای شوهرانتان می‌رساند که اصلاً شما باورتان نمی‌شود، مگر روایت نداریم که خدا می‌گوید: من روزیِ مؤمن را از جایی‌که باورش نمی‌شود، می‌رسانم. خانم! بیا شطیطه شو! تو امام‌زمان می‌گویی، آخر کجا بلند می‌شوی می‌آیی لای مردها؟! چه‌کار می‌کنی؟! مگر این امیرالمؤمنین {{عج}} نیست که داد می‌کشد و می‌گوید: یا رجال! شنیده‌ام در بازار خلاصه زن‌ها با مردها به‌هم برمی‌خورید. ای بی‌غیرت‌ها! لعنت خدا و رسول به شما! {{ارجاع|نیمه‌شعبان ۷۵}}
 +
 +
ببین تجدّد این‌است که تو عقاید خلق را اطاعت می‌کنی؛ این خیلی اشتباه است! تجدّد تولید خلق است، تمامتان را هم بیچاره کرده‌است. قربان آن‌موقعی که زن‌ها توی خانه می‌نشستند، کرباس می‌بافتند. مادرم کرباس می‌بافت. گیوه می‌چیدند، نمی‌دانم لیف درست می‌کردند، این‌ها مگر امورشان نمی‌گذشت؟ آن‌وقت این خانم جهادگر بود، شوهرش هم جهادگر بود. او می‌رفت برای این کار می‌کرد، جزء شهدا بود؛ این هم در خانه کار می‌کرد، جزء شهدا بود. حالا آقا دیوث شده، خانم را روانه کرده درِ دکّان کاسبی کند! عوض این‌که این‌ها بگویند زن بیرون نباشد؛ می‌گویند اگر بیرون نباشد، درست نیست! {{ارجاع|مشهد ۹۲؛ صنایع کفّار؛ تجدّد}}
 +
 +
پیامبر {{صلی}} به تو گفته توی خانه بنشین! تو داری غیر خدا و پیامبر {{صلی}} رفتار می‌کنی. من نفرین نمی‌کنم، اما به روح تمام انبیاء، از حقوقت هم خیر نمی‌بینی؛ چون داری بی‌امر می‌روی. {{ارجاع|صادرات مؤمن، اطاعت امر است 81}} معاون یکی از رؤسای مهمّ این شهر، زنش را به اداره فرستاد، حالا پیش من آمده و می‌گوید: فلانی! زن من سرطان گرفته، خب باید همه پول‌ها را خرج سرطان کند. آن دنیا خودش را جهنّمی کرده، این دنیا هم باید خرج سرطان کند! {{ارجاع|نیمه‌شعبان ۷۵}}
 +
 +
این خانم‌ها که اداره می‌روند، یک روزی نوکر داشتند؛ حالا خودشان نوکر شدند! هر کدام از آن‌ها که می‌بینی می‌روند، تأیید نیستند. پیامبر {{صلی}} گفته توی خانه بنشین! تو کجا می‌روی؟ او بهتر عقلش می‌رسد یا تو؟ تمام فسادی که در جامعه ایجاد می‌شود، به‌واسطه زن است. {{ارجاع|صادرات مؤمن، اطاعت امر است 81}}
 +
 +
خانم‌ عزیز! در خانه‌ات بنشین! برو یک گوشه‌ای با زهرای عزیز {{علیها}} نجوا کن! کجا می‌روی لای مردها؟ {{ارجاع|شناخت امر 82}} من به قربان یکی از جوانان بروم، به خانمش گفت: نمی‌خواهم دانشگاه بروی. یا من یا دانشگاه! خانم ایشان هم به‌ من یکی دو دفعه تلفن زد. گفتم: دختر خانم! باید امر شوهرت را اطاعت کنی. امر شوهرت، امر خداست. الآن این خانم خانه‌دار است. {{ارجاع|شناخت رحمیّت 85}}
 +
 +
<section begin="گفتار متقی" />
 +
==امر به شما ولایت می‌دهد؛ نه دانشگاه و سواد{{ارجاع|وابستگی ۸۶ (دقیقه ۱۶) و شناخت امام ۸۸ (دقیقه ۲۴)}}==
 +
{{صوت منتخب|khanomha-8}}
 +
 +
ای خانم‌ عزیز! والله، بالله، دانشگاه به تو ولایت نمی‌دهد. سواد به تو ولایت نمی‌دهد، امر به تو ولایت می‌دهد. رویت را بگیر! خودت را از نامحرم بپوشان! بیا امر را اطاعت ‌کن! خانم! بیا سوادت را فدای زهرا {{علیها}} کن تا زهرا {{علیها}} تو را شفاعت کند، تا زهرا {{علیها}} تو را ضمانت کند. تا زهرا {{علیها}} بگوید این شبیه من بود، شبیه زن‌های انگلیسی و آمریکایی نبود. {{ارجاع|علی ‌ولیّ‌الله، حجّة‌الله}}
 +
 +
وای به حال این جوان‌ها، این طفلک‌ها، که گیر این رؤسای دانشگاه افتادند! این دانشگاه را انگلیس‌ها درست کردند.  قبل از آن مکتب بود. من هشتاد و خُرده‌ای سنّ دارم، همه عمرم را در تجربیّات طی کردم. چه‌خبر است؟ قربانتان بروم، الآن چه‌خبر است؟ اگر یک‌ذرّه پیش بروند، دانشگاه ما هم مثل آن‌هاست. مگر آن‌ها چطورند؟ او رویش را نمی‌گیرد، این‌هم نمی‌گیرد. او ردّ آن می‌رود، این‌هم ردّ آن می‌رود. چه فرقی دارند؟ بابا! اگر شیعه نیستی، بیا اسلام حقیقی را قبول ‌کن! مگر حضرت‌ زهرا {{علیها}} نفرمود: افضل عبادت برای زن، این‌است که نه نامحرم او را ببیند؛ نه او نامحرم را.
 +
 +
حالا عوض نامحرمی، بغل پسرها می‌رود! بی‌حیاگری نکنم! کجا آن‌ها را در این دانشگاه، که خراب است، روانه می‌کنید. یک دیپلم گرفت، دیگر بس است. {{ارجاع| عید مبعث ۸۱ و وابستگی 86}} حالا هم الحمد لله دانشگاه‌ها خیلی ترقّی کرده! می‌گویند هر جوانی باید یک‌ رفیق پسر داشته‌باشد! این اسلام است که تو داری؟ {{ارجاع|عید غدیر ۹۱؛ جامعه}}
 +
 +
الآن اگر یک خانمی بخواهد دانشگاه نرود، ملامتش می‌کنند که حیفت نمی‌آید خدا چنین هوشی به تو داده‌، در خانه بنشینی؟ می‌روی دکتر می‌شوی! خدمت به مردم می‌کنی! خدمت به جامعه می‌کنی! از توی این‌ها ور می‌افتی، منزوی می‌شوی! این حرف‌ها مال آن ‌زمان بوده‌است! مال قدیم‌ها بوده‌است! {{ارجاع|عید مبعث ۸۱}} آخر مگر ولایت زمان دارد؟ مگر پیامبر {{صلی}} نگفت: {{روایت|«حلالی حلالٌ إلی یوم‌القیامة، حرامی حرامٌ إلی یوم‌القیامة»}}؟ مگر پیامبر {{صلی}} را قبول نداری؟ مگر {{آیه|إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبیّ|سوره=33|آیه=56}} را قبول نداری؟ حقیقت خدا و ولایت را که زمان نمی‌تواند تغییر دهد. تو تغییر می‌کنی، تو تابع زمان می‌شوی. {{ارجاع|ولایت، نجات‌دهنده خلقت است 81}}
 +
 +
خانمی برای من پیغام داده ما اگر نرویم ماما شویم، چه کسی بچّه را نجات دهد؟ به او گفتم: خب، آن‌موقع‌که یا علی می‌گفتند، بچّه به‌دنیا می‌آمد، چه‌جور بود؟ والله، ما زنمان می‌خواست بزاید، می‌گفت: یا علی! یا علی! تا می‌گفت: یا علی! یک‌دفعه بچّه به‌دنیا می‌آمد. خب بیا! این چیست؟ خدا بچّه را نجات می‌دهد. تو بروی بچّه را نجات بدهی؟! آرام باش! {{ارجاع|علی ‌ولیّ‌الله، حجّة‌الله}}
 +
 +
حالا که می‌خواهی شیعه‌گی‌ات معلوم بشود، می‌گوید: رئیس‌ مذهب شما، امام‌صادق {{علیه}} است؛ اما باید ملّت از ابراهیم داشته‌باشی. اگر بخواهیم ببینیم ما هم شیعگی‌مان رفوزه است یا نه؟ باید ملّت از ابراهیم داشته‌باشیم؛ غیرت‌مند باشیم. ابراهیم می‌خواهد زنش را از این شهر، یک‌جای دیگر ببرد، توی صندوق می‌گذارد. یکی دو تا سوراخ هم به آن می‌گذارد که بتواند نفَس بکشد. حالا لب گمرک می‌آید، می‌گوید این چیست؟ می‌گوید هر چه قاچاق است، من می‌دهم.
 +
 +
ابراهیم خب پول‌دار بود. علم کیمیا داشت، یک‌ مُشت از این خاک‌ها به او می‌داد. گفت: هر چیزی که بگویید می‌دهم، دست به صندوق نزنید! خبر به ملِک دادند. یک‌آدم ژوله‌پوش آمده، نمی‌گذارد در صندوقش را باز کنیم. می‌گوید هر چه قاچاق است می‌دهم، هر چه بخواهید می‌دهم، دست به صندوق نزنید! گفت: این‌جا بیاید. تا آمد، در را باز کرد، دید یک زن سوخته ‌است {{توضیح|ناراحتی من این‌است که ابراهیم با این زن، خانه‌ خدا را ساخته‌است، این‌قدر آفتاب به او خورده که دیگر سیاه است. می‌فهمید من چه می‌گویم؟}} گفت: فلان‌فلان‌شده! می‌خواستی این زن ‌را بکشی؟ این حاکم خیال خیانت کرد. تا رفت با او حرف بزند که تو کجایی هستی؟ لال شد، رفت دست به او زد، روایت داریم که شاید آیه قرآن باشد، سه‌دفعه دستش خشک شد.
 +
 +
باغیرت! تو ملّت از ابراهیم داری؟ کجا زنت را روانه می‌کنی؟ شیعه‌گی {{متمایز|«بشرطها و شروطها و أنا من شروطها»}} است. ببین، چقدر غیرت دارد! حالا مگر کسی جرأت دارد به خانم‌های شما که در خانه هستند، نگاه کند؟ والله، دستش خشک می‌شود. خانم‌هایی که در خانه هستند، خودخواه نیستند، می‌خواهند خودشان را حفظ کنند، خدا هم آن‌ها را حفظ می‌کند. اگر می‌خواهی حفظ باشی، در خانه بنشین! اگر هم می‌خواهی آزاد باشی، هر کاری می‌خواهی بکن! {{ارجاع|شناخت امام 88}}
  
 
{{یا علی}}
 
{{یا علی}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۱ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۵۰

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است. حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته‌باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

چادر لباس ولایت است[۱]

خانم‌های عزیز! بیایید فکر کنید! وقتی امام‌ حسین (علیه‌السلام) را شهید کردند و خیمه‌ها را آتش زدند، حضرت ‌زینب (علیهاالسلام) پیش حضرت‌ سجّاد (علیه‌السلام) دوید. گفت: یا حجّة ‌الله! آیا ما باید بسوزیم؟ ببینید حضرت زینب (علیهاالسلام) حرفی ندارد که در راه خدا بسوزد! یک‌وقت حضرت‌ سجّاد (علیه‌السلام) فرمود: عمّه‌جان! «علیکنّ بالفرار»؛ به بچّه‌ها بگو فرار کنند. تمام این بچّه‌ها سر به بیابان گذاشتند. در بیابان‌ها همه والله، گرسنه‌اند و تشنه‌. حالا زینب (علیهاالسلام)، یک خیمه نیمه سوخته درست‌ کرد، امام‌ سجّاد (علیه‌السلام) فرمود: عزیز من! برو بچّه‌ها را جمع‌ کن!

حالا زینب (علیهاالسلام) آمد، دید دو تا دختر دست گردن هم انداختند و از دست کفّار به یک بوته تیغ پناه بردند، تا عمّه‌شان را دیدند، گفتند: عمّه‌جان! معجر از سر ما کشیدند. نگفتند: مرا این‌طوری کردند، تشنه هستم، گرسنه‌ هستم، پدرم را کشتند، اوّل گفتند: معجر از سرم بردند. ببینید می‌خواهد خودش را حفظ کند. حجابی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفته در تمام خونش تزریق شده ‌است. می‌گوید: چرا به ‌من جسارت کردند؟ عزیزان من! شما که بی‌جسارت چادر از سرتان برداشتید! خانم عزیز! تو که همه ‌چیز داری، چرا خودت را حفظ نمی‌کنی که دوش به دوش حضرت‌ زینب و حضرت زهرا (علیهماالسلام) باشی؟[۲]

خانم‌ها! این چادر، شما را حفظ می‌کند. همه جایت را حفظ می‌کند. اصلاً چادر، یعنی حفاظت. چادر، لباس ولایت است! چون حضرت ‌زهرا (علیهاالسلام) چادری داشت که تا وقتی حرکت نمی‌کرد، متوجّه نمی‌شدند که رویش کدام طرف است، یعنی چادرش مثل خیمه بود. انگار زهرا (علیهاالسلام) داخل خیمه است. خانم! من نمی‌گویم این‌طوری باش! لااقل رویت را بگیر! من همین توقّع را از شما دارم. حالا زمانی شده که می‌گوید اگر رویت را باز کنی، اشکال ندارد! خدا و پیامبر و امام تاکید می‌کنند که رویت را بگیر؛ اما یکی که می‌گوید عیب ندارد، همه حرف او را قبول می‌کنید. تمام روهایتان را باز کردید، والله، به‌هیچ عنوانی نمی‌توانید جواب دهید. هر جوانی که نگاه به شما کند، گناه کردی. تو خانم! باعث گناه آن جوان می‌شوی. جوان شهوت دارد، جوان یک نیرویی دارد، تو باعث می‌شوی گناه کند. خوشا به حال آن‌موقعی‌که زن‌ها چادر کرباس داشتند، رویشان را می‌گرفتند. بترس از خدا! خودت را پنهان کن! از گناه توبه کن! [۳]

گول نخورید! نروید لباس‌هایی که خارجی‌ها درست کردند بپوشید. خدای نخواسته، نستجیر بالله یک جوانی به تو نگاه کند، اهل آتشی. پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: در آخرالزّمان زن‌ها پوشیده‌اند؛ اما برهنه‌اند. آن‌ها وضع‌شان درست نیست. خدا رحمت کند وعّاظ واقعی را؛ آقای انصاری می‌گفت: هشت‌ آیه راجع ‌به حجاب داریم. من دوباره تکرار می‌کنم، حجاب اصلی چادر است. عزیز من! چادر بپوش تا حفظت کند. بیا مثل زهرا (علیهاالسلام) بشو! زهرا (علیهاالسلام) رویش را می‌گرفت، زهرای ‌عزیز چادر داشت، خودش را حفظ می‌کرد. چرا می‌روی خودت را مثل خانم‌های انگلیسی و آمریکایی‌ می‌کنی؟ خب با آن‌ها محشور می‌شوی، بیا خودت را مثل زهرا (علیهاالسلام) کن تا با او محشور شوی. [۴]

من برای همه نوه‌هایم یک چادر خریدم، از ولایت خواسته‌ام آن‌هایی که من برایشان چادر خواستم، این چادر برایشان چادر ولایت باشد، مبادا چادر ولایت را بردارند. شما هم که چادر می‌خری، باید از خدا و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بخواهی این چادر، چادر ولایت باشد، نه مانتو. والله، مانتو، چادر انگلیس‌ها و آمریکایی‌هاست. از خدا بخواه مبادا این‌ها مانتویی شوند، این مانتو چیست؟ آیا زهرا (علیهاالسلام) مانتویی بوده؟! آیا زینب (علیهاالسلام) مانتویی بوده؟! آیا مریم مانتویی بوده؟! مگر این ابراهیم نیست که زنش را در صندوق گذاشته؟! یک زن سیاه سوخته! مانتو یعنی آدم زنش را در دکور بگذارد. خدایا! آن‌هایی که شوهر ندارند، همسری به این‌ها بده که همسرش نگوید من زن مانتویی می‌خواهم! جوان عزیز! اگر گفتی من زن مانتویی می‌خواهم؛ یعنی زن به غیر ولایت می‌خواهی. [۵]

خدایا! این زنانی که الآن مانع چادر شده‌اند، اگر هدایت می‌شوند، هدایت‌شان کن؛ اگرنه یک گرفتاری به آن‌ها بده که از این کار دست بردارند. حالا من می‌خواهم هشدار به این خانم بدهم. خدا پهلوی را لعنت کند! من یادم است، چادر از سر زن‌ها می‌کشید و چادرها را پاره می‌کرد. می‌گفت: چادر سر نکنید! خانم! الآن شما هم مشابه پهلوی هستی. او قلدر بود، چون‌که می‌گفت: چادر نباشد، تو هم که می‌گویی چادر نباشد، مشابه همان هستی. آن شوهرت هم که به تو حرف نمی‌زند، مشابه توست! پهلوی اهل آتش است، تو هم اهل آتش هستی. پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: هر کسی به عمل قومی راضی باشد، جزء آن قوم است. تو به عمل پهلوی راضی هستی. حالا این کار تو یک امراض بدی دارد. تو وقتی خودت این‌جوری شدی، دخترت هم همین‌جور می‌شود. توجّه کنید! شما وقتی‌که این‌جوری شدی، نسلت هم همین‌جور می‌شود، من غصّه نسل شما را هم می‌خورم. خانم! وقتی لاابالی شدی، دخترت هم لاابالی می‌شود؛ پسرت هم لاابالی می‌شود. تو باید شجره توحید درست کنی، شجره ولایت درست کنی، شجره ماورایی درست کنی، چرا گول می‌خوری؟ [۶]

خلق قانون خدا را عوض می‌کند که می‌گوید رویت را نگیر![۷]

خانم عزیز! حضرت زهرا (علیهاالسلام) حجّت است از برای تو؛ نه این‌که بروی این لباس‌ها را بخری و رویت را نگیری. روی تو را خدا باید ببیند، روی تو را زهرا (علیهاالسلام) باید ببیند، روی تو را امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) باید ببیند؛ نه مرد اجنبی! بگیر رویت را! خدا لعنت کند آن‌ کسی را که گفت رویت را باز کن! خانم عزیز! رویت را بگیر! من هر خانمی که می‌بینم رویش را نگرفته، به آن ‌کسی‌که گفت رویت را نگیر! یک لعنت می‌کنم. اگر رویت را نگیری فساد دارد، خدا و امام‌ زمان می‌گویند فساد قدغن! [۸]

والله، بالله، خانم‌های عزیز، من دوست شما هستم. این حرف‌ها را کسی به شما نمی‌زند، تازه شما را تشویق هم می‌کنند! بیا خودت را حفظ کن! بیا رویت را بگیر! مگر قانون خدا عوض می‌شود؟ قانون خدا عوض نمی‌شود، قانون را خلق عوض می‌کند. فردا به تو می‌گوید این قانون را خلق عوض کرد که گفت رویت را نگیر! چرا رویت را نگرفتی؟ زهرا (علیهاالسلام) گفت نگیر؟ علی (علیه‌السلام) گفت نگیر؟ امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) گفت نگیر؟ [۹]

من الآن چند تا دوست دارم، به من می‌گویند: ما در آمریکا وقتی خانم‌مان را پارک می‌بریم، چادر مشکی سر می‌کند، روبنده هم می‌زند؛ هیچ‌کسی هم کارش ندارد! آیا مؤمن باید غصّه بخورد یا نخورد؟! آیا باید بی‌خوابی بکشد یا نکشد که چرا این‌جا این‌جوری شده؟! حالا نگویید آمریکایی‌ها را می‌خواهد و تأیید می‌کند! لعنت خدا به کسی‌که آمریکا را بخواهد! [۱۰]

بدانید! این صورت‌های ماه‌رو، (زبانم لال شود!) می‌رود لای خاک. این ‌صورت شما امانت خداست. تو خودت آیاتی، صورتت امانت است. این‌ صورت ماه‌رو چروک می‌شود، مواظب باش! روایت داریم: صورتی‌که نامحرم آن را ندیده‌ باشد، هر چروکی که در آن بیفتد، مثل ناودانی از نور است. روی تو خانم امانت است، باید در اختیار همسرت بگذاری. [۱۱]

مگر این ‌نیست که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: چه عبادتی است که از برای زن، افضل عبادت است؟ ‌امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) خدمت حضرت ‌زهرا (علیهاالسلام) آمد، با هم نجوا کردند. گفت: به پدرم بگو: نه او نامحرم را ببیند، نه نامحرم او را. روایت داریم: سه ‌دفعه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بلند شد، فرمود: زهرا! پدرت به قربانت! زهرا! پدرت به قربانت! زهرا! پدرت به قربانت! یعنی پدرت به قربانت با این حرفی که زدی! چرا این حرف‌ها پیش ما دِمُده شده ‌است؟ [۱۲]

مگر این زهرای عزیز (علیهاالسلام) نیست که گریه می‌کند؟ فضّه می‌آید، می‌گوید: دختر پیامبر! خودت دیشب گفتی، پدرم گفته فرداشب مهمان مایی. ملائکه‌ صفّ کشیده‌اند، ائمه (علیهم‌السلام) صفّ کشیده‌اند، هفتاد هزار حوریّه همه دسته‌ گُل در دست دارند که تو بیایی؟ گفت: فضّه‌جان! این‌ها را می‌دانم؛ اما چه‌ کنم الآن که مرا می‌گذارید روی این تخته، جسمم پیداست؟ من غصّه این ‌را می‌خورم، نمی‌خواهم یک نامَحرم جسم مرا ببیند. (خانم! مگر پیرو زهرا (علیهاالسلام) نیستی؟ چرا مانتو می‌پوشی؟ این لباس‌ها را می‌پوشی که تو را ببینند؟) فضّه گفت: زهراجان! ما که در ایران بودیم، تابوت بود. این تابوت از آن زمان عمومیّت پیدا کرد. حضرت زهرا (علیهاالسلام) بنا کرد خندیدن و دعا کردن به فضّه. فوراً حضرت علی (علیه‌السلام) دستور یک تابوت داد و زهرای عزیز (علیهاالسلام) را در آن گذاشتند. [۱۳]

شخصی خیلی از حضرت ‌زهرا (علیهاالسلام) تعریف می‌کرد. به او گفتم: تو که این ‌را می‌گویی، چرا خانمت مثل حضرت ‌زهرا (علیهاالسلام) نیست؟ چرا مثل خارجی‌هاست؟! این ‌چه حجاب و لباسی است که در جامعه وجود دارد؟ ما باید در دار الأمر باشیم؛ اما در دار الفسادیم! پس حرف حضرت زهرا (علیهاالسلام) را زدن، شرط نیست. اصل این‌ است که امر حضرت را اطاعت کنیم. [۱۴]

تو حرف زهرا (علیهاالسلام) را می‌زنی؛ اما پیرو زهرا (علیهاالسلام) نیستی. رویت را بگیر! جوراب کلُفت بپوش! یک جوراب نپوش که تمام پاهایت پیدا باشد. پاهایت را دکوری نکن! چادر سر کن! چرا چادرهایتان را برداشتید؟ این لباس اسلام را چه ‌کسی درآورد؟ نگو این لباس اسلامی بود! خب چه اسلامی؟ اسلامی که خدا گفت؟ رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت؟ قرآن گفت که شبیه کفّار شوی؟ شبیه کفّار شدن که حرام است. [۱۱]

خدا لعنت کند آن ‌کسی‌که حجاب اسلامی برای ما آورد! مگر ما حجاب نداشتیم؟ مگر ما یهودی و نصارا بودیم که تو برای ما حجاب اسلامی آوردی؟ تو بدبختی که هنوز اسلام این‌ها را قبول می‌کنی! این‌که می‌گوید: مؤمن، مثل سنگ ‌نمک، دلش از غصّه آب می‌شود، درست ‌است. نمی‌دانم تا چه ‌موقع این غم و غصّه از دل من بیرون می‌رود؟ اصلاً آتش گرفتم! خدا می‌داند ما وقتی به مشهد آمدیم. دیدیم، به ‌قدر پانصد نفر خانم آمدند، هیچ‌کدام حجاب نداشتند؛ فقط سه تا زن و پیرزن، آن‌هم عصا داشتند و چادر داشتند. خدا پهلوی را لعنت کند! چادرهای این بیچاره‌ها و بندگان خدا را پاره می‌کرد؛ اما این‌ها خودشان بی‌حجاب شدند. این پهلوی‌پرست است، نه امام ‌زمان‌‌پرست، نه امام ‌رضا‌پرست!

این‌ها زن‌های چه کسانی هستند؟ زن‌های انگلیسی‌ها هستند؟ زن‌های آمریکایی‌ها هستند؟ زن‌های شما هستند که زیارتی هستید و به ‌حساب، به امام‌ رضا (علیه‌السلام) اعتقاد دارید! [۱۵] ما در ماشین بودیم، داشتیم می‌آمدیم، دیدیم یک پیرزنی خودش رویش را گرفته است، یک دختر دارد هفده، هجده سالش است، بی‌حجاب است. به او گفتم: کسی‌که به تو نگاه نمی‌کند، چادرت را به این دختر بده! گفت: آخر چه کنیم؟ این تهران بار آمده! گفتم: مگر زُرقان بار آمده؟! مگر توی بی‌دین‌ها بار آمده؟! تو این دختر را این‌طوری بار آوردی! من هر کجا بروم، حرف خودم را می‌زنم. [۱۶]

تجدّد، تولید شیطان[۱۷]

خانم‌ عزیز! اگر می‌خواهی به جایی برسی، باید تسلیم زهرای عزیز (علیهاالسلام) باشی. اگر می‌خواهی رستگار شوی، باید رویت را بگیری! این چیزها که همه می‌پوشند، نپوشی! [۱۸] تو تسلیم مُد هستی، با مُد هم محشور می‌شوی. [۱۹] خانم عزیز! چرا تجدّدی شدی که با تجدّد محشور شوی؟ [۲۰] تجدّد تولید آمریکاست، تجدّد تولید یهود است، تجدّد تولید شیطان است. چرا دنبالش می‌روی؟ [۲۱] بیا زهرا (علیهاالسلام) را دوست داشته‌ باش که با زهرا (علیهاالسلام) محشور شوی. اگر با زهرا (علیهاالسلام) محشور شدی، با تمام خلقت محشور می‌شوی. چرا تجدّدی می‌شوی؟ چرا رویت را نمی‌گیری؟ چرا لباس‌ کفّار را می‌خری و می‌پوشی؟ چرا خودت را عروسک می‌کنی؟ [۲۰]

خانم عزیز! بیا در مصحف زهرا (علیهاالسلام) برو تا زهرا (علیهاالسلام) تحویلت بگیرد. بیا امر زهرا (علیهاالسلام) را اطاعت ‌کن! امر چه‌ کسی را اطاعت می‌کنی؟! ببین امام‌ صادق (علیه‌السلام) می‌گوید: ما حجّتیم از برای تمام خلقت، مادرم زهرا (علیهاالسلام) حجّت است از برای ما. آیا خانم! زهرا (علیهاالسلام) از برای تو حجّت نیست که بیایی یک ‌قدری امرش را اطاعت کنی؟! چرا می‌روی لباس‌های دشمنان زهرا (علیهاالسلام) را می‌پوشی؟! وای بر تو ای جوان ‌عزیز! که از آن لباس‌ها کیف می‌کنی! به حضرت ‌عبّاس! فردای‌ قیامت گیر هستی؛ چون‌که آن لباس‌ها بیشترش لباس شهوت است. [۲۲]

مگر هر کفشی درآمد، باید برای خانم بگیری؟ چند وقت پیش داشتیم می‌رفتیم، یک خانم بس‌که پاشنه کفشش بلند بود، زمین خورد! گفتم: خانم! آخر، ملاحظه پایت را کن! این چه کفشی‌ است که پوشیدی؟ [۱۵] خانم‌ها! چرا می‌روید پی لباس‌های امروزی؟ والله، به خود زهرا، زهرا (علیهاالسلام) تهیّه لباس دیده برای تو. می‌خواهد لباس تقوا به تو بپوشاند. اما بیا و دست از لباس‌های خارجی بردار! آن لباس، لباس شیطان است. [۲۳]

خدا حاج‌ شیخ ‌عباس را رحمت کند! ایشان فرمود: چهار نفر از طرف سلطان نجران به دیدن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمدند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تا سه ‌روز به این‌ها راه نداد. این‌ها گفتند: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چه ‌کسی را خیلی دوست دارد؟ گفتند: امیرالمؤمنین، علی (علیه‌السلام) را. رفتند، گفتند: علی‌جان! ما از طرف سلطان نجران آمدیم. آخر، ما می‌خواهیم با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) یک گفتگویی کنیم. به ما راه نمی‌دهد. گفت: بروید لباس‌هایتان را عوض کنید! لباس‌هایشان را عوض کردند، لباس اسلام پوشیدند، حالا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به آن‌ها راه داد، بابت آن سه ‌روز هم که راه‌شان نداده ‌بود، عذرخواهی کرد. گفت: ای مردم! بدانید آن لباس‌ها پُر از شیطان بود، حرف حقّ به آن‌ها اثر نمی‌کرد. [۲۴]

ما مکّه که رفته‌ بودیم، این آقای وزیری تا آخر سفر، خدا می‌داند زنش چادر مشکی با جوراب مشکی پوشیده‌ بود؛ آن‌وقت یکی بود زنش رفت خودش را مثل زنان مصری کرد! این زن‌های مصری، یک‌ چیزی می‌اندازند روی شانه‌شان، کفش سفید، شلوار سفید، روسری‌ سفید. به‌ حساب حجاب اسلامی دارند؛ اما رویشان بیرون است! این زن رفت خودش را همان‌طور کرد. شب رفت و نیامد! [۲۵]

عایشه هم این‌طوری نبوده که بعضی زن‌ها در خیابان‌ها هستند! از کجا این‌ها این‌جوری شدند؟ از آن‌جا که دنبال مُد رفتند. مُد برانگیخته شیطان است. امر، برانگیخته امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است. پی مُد نروید! [۲۶] شما که هر روز پی یک مُد می‌روید، از امر بیرون می‌روید. [۲۴] خانم‌ عزیز! بیا محبّت زهرا (علیهاالسلام) داشته ‌باش، محبّت این‌ها را بیرون بینداز! حالا تو این لباس‌ها را پوشیدی، یک‌ قدری شوهرت بیشتر تو را خواست؛ این شوهر هم از بین می‌رود، مگر چند سال می‌خواهی با او زندگی کنی؟ [۲۷] با لباسی که می‌پوشی، خیلی هم به شوهرت خدمت کردی! شوهرت را هم دیوث کردی. تو امّت پیامبری؟ [۲۸] مگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نمی‌گوید: هر کسی حاضر شود به زنش نگاه کنند، دیوث است، از امّت من نیست؟ [۲۹]

بیا باباجان! امّت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) شو! چرا خانم‌ها! مثل انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها می‌شوید؟ چرا غیرت ندارید؟ چرا عروسک درست می‌کنید؟ چرا دکوری شدید؟ [۲۷]

خانم! سقوط نکن! کجا سقوط می‌کنی؟ وقتی‌که امر شوهرت [که امر خداست] را اطاعت نکنی، موقعی‌که تجدّدی بشوی. تجدّد را، نه خدا و نه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفته‌ است. تجدّد، پدر ما را درآورده است. [۳۰] والله، تجدّد، کم از ولایت شما می‌گذارد. [۲۴] بعضی خانم‌ها، من دیدم، توی خانه، یک خانم مطبخی است، یک چادری می‌پوشد، وقتی می‌خواهد بیرون برود، خودش را درست می‌کند. آخر، برای چه ‌کسی خودت را درست می‌کنی؟ مگر به خدا و ماوراء اعتقاد نداری؟ [۳۱] آیا این ‌کارها را می‌کنی، زهرا ناراحت نیست؟ ناراحت ‌کردن زهرا، گناه نابخشودنی است. خدا می‌گوید: اگر یک مؤمنی را ناراحت کنی، هیچ‌ عبادتت را قبول نمی‌کنم. برای چه زهرا! زهرا! می‌گویی؟ تو محبّت مُد داری، نه محبّت زهرا (علیهاالسلام). اگر محبّت مُد نداری، چند تا پیراهن داری، چند تا مانتو داری، یکی را به یک همسایه بده! این بنده ‌خدا می‌خواهد عروس بشود. آخر، این بنده ‌خدا هم آبرو دارد، او هم برادر دینی‌ توست. [۳۲]

فضّه خاک در مقابلش جواهر می‌شد؛ اما چادرش پینه داشت، کفشش پینه داشت. می‌گفتند: خانم! تو همه این‌ها برایت طلا می‌شود، می‌گفت: مگر ممکن ‌است من چادرم از زهرا (علیهاالسلام) بهتر باشد؟ کفشم از زهرا (علیهاالسلام) بهتر باشد؟ کفشش را می‌دوخت، پینه روی پینه می‌زد. فضه اصلاً نمی‌خواست برتری به زهرا (علیهاالسلام) داشته‌ باشد. بیا خودت را شبیه زهرا (علیهاالسلام) کن! رحمت خدا به آن خانمی که توی لباس‌ خارجی‌ها نرود و خودش را شبیه زنان خارجی نکند. [۳۳]

فرمان خدا را اطاعت کنید، نه فرمان شیطان و تجدّد را[۳۴]

خانم‌ عزیز! خانه شما بیت خداست، باید در این‌ خانه مُحرم باشی! شکر خدا را به‌جا بیاوری! [۳۵] نه این‌که بُتکده‌اش کنی و لهو و لعب در آن بزنی. چرا شیطان فریبت می‌دهد؟ حالا اگر فرمان خدا را در آن بردی، مریم هستی. پسر تو هم عیسی است؛ اما اگر با لهو و لعب باشی، پسرت هم منافق می‌شود و هم به‌غیر امر کار می‌کند. اما اگر به امر زهرا (علیهاالسلام) باشی، به امر خدا باشی، به امر قرآن باشی، تو مریم هستی و بچّه‌ات هم عیسی می‌شود. [۳۶]

خانم عزیز! تو که پای لهو و لعب هستی، فکر کردی تولیدت چه می‌شود؟ نسل تو چه می‌شود؟ چرا توجّه نداری؟! چرا آرام نیستی؟! درود خدا به روح حاج‌‌شیخ‌‌عباس تهرانی، یک ‌شب گفت: حسین! الآن از زمان‌ جاهلیّت بدتر است. زمان ‌جاهلیّت دختر را خاک می‌کردند، حالا دختر می‌شود افسر! (من این را می‌گویم.) می‌شود بی‌دین؛ تولیدش می‌شود بی‌دینی. چقدر از این بی‌دینی درمی‌آید؟ پس بی‌دینی از آدم‌کُشی بالاتر است. اگر دختر یا پسر شما بی‌دین شد، بدان خیلی بد است! عزیز من! بیا کارکردت «لا إله إلّا الله» باشد. چرا کارکرد من این‌جوری بود؟ موادی جلویم بود. (مواد همین غذاها و همین‌هاست، این‌ها که شما تناول می‌کنید. مواظب باش حرام نباشد.) حالا همچین می‌کردی صورتی می‌شد، می‌گفت: «لا إله إلّا الله». تو باید شجره توحید درست کنی، این بچّه‌ها چیست؟! [۳۷] خانم‌ عزیز! این تلویزیون، بیچاره‌کُنِ تو و بچّه‌ات است. کم‌کم آن‌ را از خانه‌ات بیرون کن تا اِشراف به‌هم بزنی. [۳۸] نتیجه ماهواره، گرسنگی است، تشنگی است، نا‌امنی است. [۳۹]

خانم‌های عزیز! زهراگفتن با این لباس‌‌ها را پوشیدن،‌ درست نیست. زهراگفتن با این‌که از شوهرهایتان تقاضا کنید که ویدیو و ماهواره در خانه بیاورند، درست نیست. این ماهواره‌ها جلوه شیطان است، بیایید در جلوه رحمان. جلوه رحمان به دینم، جلوه زهرای عزیز (علیهاالسلام) است؛ نه جلوه خارجی‌ها. آن نکبت است، آن علاقه‌ات را جدا می‌کند، گریه‌ات را خشک می‌کند، محبّتت را خشک می‌کند. [۴۰]

تجدّد، شما را برده، این ساز و تلویزیون دل شما را برده‌است. تجدّدی شدیم. والله، بالله، تجدّد آخر ندارد. دنبال چیزی بروید که آخر داشته‌باشد. مگر تجدّد آخر دارد؟ [۴۱] رحمت خدا به زن و شوهری که وقتی آقا به خانمش گفته‌بود تلویزیون را می‌خواهم کنار بگذارم، خانم گفته‌بود بگذار کنار! حالا قوم و خویش‌هایش می‌آیند او را ملامت می‌کنند. اُفّ به تو! تو باید مثل او بشوی، نه او مثل تو. چرا ملامتش می‌کنید؟ [۴۲]

من شنیده‌ام بعضی خانم‌ها می‌گویند: آدم باید مطابق روز باشد! یک جوانی بود اوایل، نوارهای ناجور گوش می‌داد، شطرنج‌بازی می‌کرد، از این‌ کارها می‌کرد، حالا آمده این حرف‌ها را شنیده (که تو می‌روی رقّاصی می‌کنی، امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) دارد گریه می‌کند، تو چه دوستی با امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) داری؟) به خانمش هم نگفته که این‌ها حرام است. حالا خانمش به این جوان پیام داده؛ اگر مثل اوّلت می‌شوی، تو را می‌خواهم، خب بفرما! [۴۳]

بعضی از خانم‌ها زنگ می‌زنند می‌گویند: ما تلویزیون را کنار گذاشتیم، راحت شدیم. حالا می‌فهمیم، دیگر چشم ما قرآن می‌بیند، دیگر چشم ما نوارهای شما را می‌بیند، دیگر چشم ما این کتاب‌ها را می‌بیند. به تمام آیات قرآن، این خانم با حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) محشور می‌شود؛ اما آن خانمی که نگاه به ویدیو و تلویزیون و این ‌چیزها می‌کند، من نمی‌دانم بگویم با چه‌ کسی محشور می‌شود؟! با همان خیال‌های خودش می‌شود، خیلی احترامش کنم می‌گویم با عایشه نمی‌شود! [۴۴]

خانم‌های عزیز شما باید الگویتان زهرا (علیهاالسلام) باشد، الگویتان زینب (علیهاالسلام) باشد، الگویت کیست؟ همین‌طور نگاه می‌کنی، هر چه از خارج می‌آید، می‌پوشی. آخر مگر تجدّد به داد شما می‌رسد؛ یا زهرا (علیهاالسلام) به دادتان می‌رسد؟ چرا دست از زهرا (علیهاالسلام) برداشتید؟ [۴۵] مگر نمی‌خواهید زهرا (علیهاالسلام) شفاعت‌تان کند؟! یا می‌خواهید تجدّد نجات‌تان بدهد؟! تجدّد که گرفتارتان می‌کند. [۴۶]

خانم عزیز! بیا دنبال زهرا (علیهاالسلام) برو! والله، روایت داریم: حضرت زهرا (علیهاالسلام) مانند مرغی که دانه خوب و بد را تمیز بدهد، دوستانش را از صحنه محشر جمع می‌کند. بیا دست از این دکور‌بازی‌ بردار تا از صحنه محشر جمعت کند، تا شب اوّل قبر به دادت برسد، موقع سؤال نکیر و منکر به دادت برسد، قیامت به دادت برسد و پیشوازت بیاید. تو که این‌قدر می‌روی دنبال تجدّد، چطور به دادت برسد؟ این دو روزه عمر تمام می‌شود. [۴۵] بیا پرونده‌ات را زهرا (علیهاالسلام) امضا کند! زینب (علیهاالسلام) امضا کند! تا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) آن امضا را ببوسد، بگوید: این امضای مادرم است، این امضای عمّه‌ام زینب (علیهاالسلام) است. [۴۷]

دل کسی را نسوزانید![۴۸]

خانم‌های عزیز! مجلس که می‌گیرید، مراعات کنید! یک‌قدری از طلاهایتان را پنهان کنید! دل این‌‌ها که ندارند را نسوزانید. اگر دل این دختر را سوزاندی، دلت را می‌سوزانند، دل کسی را نسوزان! [۴۹]

خانم‌ها! این مجلس‌ها چیست که برای بچّه‌هایتان می‌گیرید؟ چقدر دل دخترها را می‌سوزانید؟ عروسی برای میمنت بگیرید! مبادا دل کسی را بسوزانید. مردم را آتش نزنید! امروز بد موقعی شده، امروز فلان دختر می‌آید این بساط را می‌بیند، می‌سوزد. [۵۰] خانم! دل خودت هم می‌سوزد، اگر نسوخت، هر چه می‌خواهی بگو! مگر تو اختیار مالت را داری، که هر جور خواستی خرج کنی؟ این پول، بیت‌المال است، خدا پدرت را درمی‌آورد. مال را پیش تو امانت گذاشته، باید به امر خرج کنی. الآن یکی این ‌کار را کرده، به حضرت‌عباس، یک داماد گیرش آمده هروئینی! حالا چقدر پول داده تا طلاق دخترش را بگیرد. [۵۱] خانم‌های عزیز! شما که این لباس‌ها که از خارج می‌آید را می‌پوشی و باد به خودت می‌کنی، دل یک بینوا را می‌سوزانی، یا سرطان می‌گیری؛ یا زخم معده می‌گیری. خودت هم نمی‌فهمی از کجا خوردی؟ دل یکی را سوزاندی، دلت را می‌سوزانند. خب، چند دست لباس داری، یکی را بده به یک بنده‌خدا. این‌قدر شوهر عزیزت را در فشار نگذار که این را برایم بخر! توجّهت می‌رود پیش خارجی‌ها، باید توجّهت به حضرت زهرا (علیهاالسلام) باشد. عزیز من! مگر نمی‌خواهی زهرا (علیهاالسلام) شفاعتت را بکند؟! [۵۲]

خانم عزیز! بیا تشبّه به حضرت زهرا (علیهاالسلام) پیدا کن! [۵۰] مگر نبود که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دو تا پیراهن برای شب عروسی‌ حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) گرفت؟ یک پیراهن خوب، یکی یک‌قدری مندرس‌تر. حالا آمده پیش دخترش، می‌گوید: عزیز من! پیراهن خوبت کو؟ می‌گوید: مگر نگفتی چیز خوب در راه خدا بده؟ من داشتم می‌آمدم، یک ‌زنی آمد، گفت من برهنه‌ام، چیزی ندارم، یک پیراهن پاره دارم. من به زنان مدینه گفتم: دور مرا بگیرند. چادرهایشان را این‌طوری کردند، پیراهن را درآوردم، دادم به او و خودم این پیراهن را که کمی مندرس‌تر بود، پوشیدم. [۵۲]

چرا اسراف می‌کنید؟ خب، یک چادر داری، یک چادر دیگر هم داری، یکی را هم بده به یک زن بیچاره بینوا. به‌فکر او هم باش! [۵۳] خانم! تو چه ادّعایی می‌کنی که من پیرو زهرا (علیهاالسلام) هستم؟ پیرو زهرا (علیهاالسلام)، پیرو عمل زهرا (علیهاالسلام) است. [۵۴]

خانم عزیز! یک مناسبتی می‌شود، عیدی می‌آید، دل یک نفر را خوش کن! تو که این ‌همه طلا داری، یک بچّه سیّد، یک بچّه یتیم هم امشب، شب عروسی‌اش است. برو یکی از این انگشترها یا النگوها را دست یک بچّه یتیم کن! تا ثابت بمانی؛ اگرنه همین‌جور که در مجلس آمدی، دل آن‌ها را سوزاندی، شب در خانه‌ات می‌ریزند، چاقو، چاقویت می‌کنند، طلاهایت را هم می‌گیرند. همان‌طور که رفتی دل این بنده‌های خدا را آتش زدی، دل تو را آتش می‌زنند. والله قسم، یکی از رفقا به من گفت: یک زنی بود خیلی طلا داشت. مرتّب دست‌هایش را توی تاکسی‌ها و ماشین‌ها همچین می‌کرد. یکی از این راننده‌ها این را سوار کرد، برد بیرون، همه طلاهایش را گرفت، هیچ کارش هم نداشت، گفت: چقدر دل مردم را سوزاندی؟ حالا بسوز! بفرما! اگر من می‌گویم، با تجربه می‌گویم. [۵۰]

حالا من یک‌چیز به شما عرض کنم که زن‌ها هم بدانند. زنِ ما طلا ندارد، حالا ده‌تومان برداشته‌است دو تا گوشواره دارد. زن ما از اوّل هم در این حرف‌ها نبود. ایشان در یک مجلسی رفته‌بود، یک‌زنی که خیلی طلا داشت، آمده‌بود کنار ایشان نشسته‌بود و هر از گاهی دستش را، سر و گردنش را همچین می‌کرد که طلاهایش را نشان بدهد. ایشان گفت: صاحب‌ مجلس یک‌مرتبه آمد کنار من و گفت که فلانی! شما یک‌خُرده حال‌نداری، گرمت نیست؟! آخر تابستان بود. آن‌ زن که طلا داشت از بس‌که ناراحت شد، گفت: مثلا اگر گرمش باشد، چه می‌کنی؟ صاحب مجلس گفت: بادش را می‌زنم! ایشان در مجلس از آن زنی که خیلی طلا داشت، بیشتر احترام شد. ببین، صاحب‌خانه این‌ را عزّت کرد. پس عزّت را خدا می‌دهد، عزّت به طلا داشتن نیست. [۴۹]

خانم‌ها! تجدّدی نشوید! یک پیراهنی نگیرید که یک بیچاره را خجالت بدهید. یک‌قدری طلا دارید نشان ندهید! یک‌نفر می‌گفت: فلانی هر وقت می‌آید طلاهایش را نشان می‌دهد، آن‌ها خجالت می‌کشند. مواظب باشید، کسی را خجالت ندهید! [۵۵]

ارتباط با نامحرم[۵۶]

حالا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نشسته‌است، یک شخص نابینا آمد، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) بلند شد و رفت. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: زهراجان! این‌که نابیناست، چرا رفتی؟ گفت: خود شما گفتی که زن یک بویی دارد، نامحرم آن را استشمام می‌کند. این‌که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفته، برای من و شما گفته؛ اگرنه بوی زهرا (علیهاالسلام) که بهشت است. مگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سینه زهرا (علیهاالسلام) را نمی‌بوسد؟ می‌گوید بوی بهشت می‌دهد؛ اما آن مردی که الآن وارد شده، وارد این حرف‌ها نیست، زهرای عزیز (علیهاالسلام) روح او را می‌بیند، بلند می‌شود. چرا این حرف‌ها را کنار گذاشتید؟ مگر حرف خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) درست نبوده‌است؟ اگر درست بوده، چرا کنار گذاشتید؟ [۵۷]

مگر این‌نیست که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: چه عبادتی است که از برای زن، افضل عبادت است؟ حضرت‌علی (علیه‌السلام) خدمت حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) آمد، با هم نجوا کردند. گفت: به پدرم بگو: نه او نامحرم را ببیند، نه نامحرم او را. روایت داریم: به خود پیامبر، سه‌مرتبه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بلند شد، گفت: زهرا! پدرت به قربانت! زهرا! پدرت به قربانت! زهرا! پدرت به قربانت! برای چه تو خودت را در اختیار نامحرم می‌گذاری؟! خانم‌های‌ عزیز! والله، بالله، شما عاق زهرا (علیهاالسلام) هستید. این‌که دارد می‌گوید عاق‌والدین، زنی که این‌طور نباشد، عاق زهرا (علیهاالسلام) است، کارش مشکل است. [۵۸]

خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عباس را! می‌فرمود: اگر مرد در خانه است، زن حقّ ندارد برود پشت در. اگر می‌رود صدایش را خشن کند، بگوید کیست؟ کیست؟ این انگشتش را بگذارد این‌جای زبانش، حرف بزند؛ نه آن‌طوری که با آقایش صحبت می‌کند، با آن‌مرد نامحرم حرف بزند. حالا صحبت می‌کند، می‌گوید همکارم است!!! همه همکار شدند! [۵۹] انگار صیغه محرمیّت خوانده‌اند، همه با هم محرم شده‌اند، این‌جا بهشت شده‌است! الآن چه‌کسی نامحرم است؟! تو باید محرم حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) شوی، محرم امام‌حسین (علیه‌السلام) و ائمه‌طاهرین (علیهم‌السلام) شوی، محرم چه‌کسی شده‌ای؟ [۶۰] عزیز من! یک روزی از تو محاکمه می‌شود. [۵۹]

تا می‌توانید بدنتان را از نامحرم حفظ کنید، بدنتان را در اختیار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) و زهرای‌ عزیز (علیهاالسلام) و شوهرهای عزیزتان بگذارید. آن‌وقت زهرا (علیهاالسلام) شما را حفظ می‌کند. [۶۱]

اگر زن شما در کوچه باشد، یک مردی نگاه کند، رهگذر است، یک نگاه می‌کند، می‌رود؛ اما اگر نامحرم در خانه‌ات باشد، دائم دارد می‌بیند. پس خطر این نامحرم که در خانه‌ات بیاوری، بدتر است.

شما الآن یک سفره انداختی، مرد و زن قاطی هم هستند، این فساد است. خب، سفره بینداز، زن‌ها این‌جا باشند، مردها آن‌جا. این‌ها را دور هم جمع می‌کنی، چه‌کنی؟ می‌گوید: صله‌رَحِم! والله، این قطع‌ رَحِم است؛ به‌دینم، قطع ‌رَحِم است. چرا؟ پدر و مادر حقیقی ما؛ یعنی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، یعنی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، یعنی فاطمه ‌زهرا (علیهاالسلام) راضی نیستند. چرا؟ خدا گفته: هر کجا زن و مرد نامحرم قاطی هستند، عذاب خدا آن‌جا می‌ریزد. به‌دینم، سر این سفره، عذاب خدا دارد می‌ریزد. [۶۲]

در خانه بودن[۶۳]

روایت صحیح داریم: وقتی علی «علیه‌السّلام» ضربت خورد، جبرئیل میان زمین و آسمان ندا داد: «قُتِل امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، وصیّ رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله)» ارکان خدا شکست؛ امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) ارکان خداست. حضرت‌ زینب (علیهاالسلام) هفتاد مرتبه، از عقبِ خانه تا درِ خانه آمد، برگشت؛ گفت: شاید پدرم راضی نباشد. همین هم مبنا دارد، حضرت زینب (علیهاالسلام)، به امر ولایت است. کجا بی‌اجازه پدر و مادر و شوهرانتان از خانه بیرون می‌روید؟ [۶۴]

مگر این آقای سیستانی نیست؟! پدر بزرگواری داشت، چهل‌جمعه، زیارت عاشورا خواند. حالا یک شب آمد، دید یک‌جا، یک خانه‌ای است نورانی است. رفت دید امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) آن‌جاست، بالای سر یک زن نشسته. حضرت فرمود: سیستانی! چهل‌جمعه زیارت عاشورا خواندی که مرا ببینی، کاری کن من به دیدنت بیایم. این زن، زمان پهلوی هفت‌سال از خانه بیرون نیامد که نامحرم او را ببیند، حالا من بالای سرش آمدم. [۶۵]

ای خانم‌های عزیز! این چیست که در مغزتان افتاده که ما هم باید برویم در اداره! آیا اداره تو را کفایت می‌کند؛ یا خدا؟ بعضی‌هایشان هم که مقدّس شدند، می‌گویند: می‌خواهیم کمک به شوهرمان کنیم! مگر خدا نمی‌گوید: «و اللهُ خیرالرّازقین»[۶۶]، من رزقت را می‌دهم؟ چرا خدا را کنار گذاشتی، خانم! می‌خواهی بروی در اداره؟ چند تا جوان نامحرم تو را می‌بیند؟ خانم! تو کافر به خدا شدی، خیال می‌کنی مسلمانی! بترس از خدا! [۶۷]

مگر این شطیطه نیست؟ عدّه‌ای از نیشابور خدمت امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) آمدند و یک پول زیادی آوردند. امام پول آن‌ها را نپذیرفت؛ اما گفت: شطیطه چه داده‌است؟ راوی می‌گوید: من اصلاً نمی‌خواستم به امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بگویم که شطیطه چه داده‌است؟ خجالت می‌کشیدم؛ چون شطیطه دو گز کرباس و چیز خیلی کمی داده‌بود! امام آن ‌را از او گرفت و یک پولی هم به او داد و فرمود: سلام مرا به شطیطه برسان و به او بگو: چند ماه دیگر زنده‌ای، این پول‌ها را خرج کن! تا آخر عمر برایت کافی است. [۶۸]

امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) رزق شطیطه را داد. کجا می‌گویید من توی اداره بروم؟! من می‌خواهم چیزی بشوم و حقوق بگیرم، یا نمی‌دانم به شوهرم کمک کنم! ما دست از امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) برداشتیم! خجالت بکش که بگویی من امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را قبول دارم! آخر، امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) رزّاق رزق ماست! ببین روزیِ این زن را داد و گفت: تا چه وقت دیگر هم زنده‌‌است.

آرام بگیرید! در خانه بنشینید و اطاعت کنید! واللهِ، از یک‌جایی خدا برای شوهرانتان می‌رساند که اصلاً شما باورتان نمی‌شود، مگر روایت نداریم که خدا می‌گوید: من روزیِ مؤمن را از جایی‌که باورش نمی‌شود، می‌رسانم. خانم! بیا شطیطه شو! تو امام‌زمان می‌گویی، آخر کجا بلند می‌شوی می‌آیی لای مردها؟! چه‌کار می‌کنی؟! مگر این امیرالمؤمنین (عجل‌الله‌فرجه) نیست که داد می‌کشد و می‌گوید: یا رجال! شنیده‌ام در بازار خلاصه زن‌ها با مردها به‌هم برمی‌خورید. ای بی‌غیرت‌ها! لعنت خدا و رسول به شما! [۶۹]

ببین تجدّد این‌است که تو عقاید خلق را اطاعت می‌کنی؛ این خیلی اشتباه است! تجدّد تولید خلق است، تمامتان را هم بیچاره کرده‌است. قربان آن‌موقعی که زن‌ها توی خانه می‌نشستند، کرباس می‌بافتند. مادرم کرباس می‌بافت. گیوه می‌چیدند، نمی‌دانم لیف درست می‌کردند، این‌ها مگر امورشان نمی‌گذشت؟ آن‌وقت این خانم جهادگر بود، شوهرش هم جهادگر بود. او می‌رفت برای این کار می‌کرد، جزء شهدا بود؛ این هم در خانه کار می‌کرد، جزء شهدا بود. حالا آقا دیوث شده، خانم را روانه کرده درِ دکّان کاسبی کند! عوض این‌که این‌ها بگویند زن بیرون نباشد؛ می‌گویند اگر بیرون نباشد، درست نیست! [۷۰]

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به تو گفته توی خانه بنشین! تو داری غیر خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رفتار می‌کنی. من نفرین نمی‌کنم، اما به روح تمام انبیاء، از حقوقت هم خیر نمی‌بینی؛ چون داری بی‌امر می‌روی. [۷۱] معاون یکی از رؤسای مهمّ این شهر، زنش را به اداره فرستاد، حالا پیش من آمده و می‌گوید: فلانی! زن من سرطان گرفته، خب باید همه پول‌ها را خرج سرطان کند. آن دنیا خودش را جهنّمی کرده، این دنیا هم باید خرج سرطان کند! [۶۹]

این خانم‌ها که اداره می‌روند، یک روزی نوکر داشتند؛ حالا خودشان نوکر شدند! هر کدام از آن‌ها که می‌بینی می‌روند، تأیید نیستند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفته توی خانه بنشین! تو کجا می‌روی؟ او بهتر عقلش می‌رسد یا تو؟ تمام فسادی که در جامعه ایجاد می‌شود، به‌واسطه زن است. [۷۱]

خانم‌ عزیز! در خانه‌ات بنشین! برو یک گوشه‌ای با زهرای عزیز (علیهاالسلام) نجوا کن! کجا می‌روی لای مردها؟ [۵۹] من به قربان یکی از جوانان بروم، به خانمش گفت: نمی‌خواهم دانشگاه بروی. یا من یا دانشگاه! خانم ایشان هم به‌ من یکی دو دفعه تلفن زد. گفتم: دختر خانم! باید امر شوهرت را اطاعت کنی. امر شوهرت، امر خداست. الآن این خانم خانه‌دار است. [۷۲]


امر به شما ولایت می‌دهد؛ نه دانشگاه و سواد[۷۳]

ای خانم‌ عزیز! والله، بالله، دانشگاه به تو ولایت نمی‌دهد. سواد به تو ولایت نمی‌دهد، امر به تو ولایت می‌دهد. رویت را بگیر! خودت را از نامحرم بپوشان! بیا امر را اطاعت ‌کن! خانم! بیا سوادت را فدای زهرا (علیهاالسلام) کن تا زهرا (علیهاالسلام) تو را شفاعت کند، تا زهرا (علیهاالسلام) تو را ضمانت کند. تا زهرا (علیهاالسلام) بگوید این شبیه من بود، شبیه زن‌های انگلیسی و آمریکایی نبود. [۶۷]

وای به حال این جوان‌ها، این طفلک‌ها، که گیر این رؤسای دانشگاه افتادند! این دانشگاه را انگلیس‌ها درست کردند. قبل از آن مکتب بود. من هشتاد و خُرده‌ای سنّ دارم، همه عمرم را در تجربیّات طی کردم. چه‌خبر است؟ قربانتان بروم، الآن چه‌خبر است؟ اگر یک‌ذرّه پیش بروند، دانشگاه ما هم مثل آن‌هاست. مگر آن‌ها چطورند؟ او رویش را نمی‌گیرد، این‌هم نمی‌گیرد. او ردّ آن می‌رود، این‌هم ردّ آن می‌رود. چه فرقی دارند؟ بابا! اگر شیعه نیستی، بیا اسلام حقیقی را قبول ‌کن! مگر حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) نفرمود: افضل عبادت برای زن، این‌است که نه نامحرم او را ببیند؛ نه او نامحرم را.

حالا عوض نامحرمی، بغل پسرها می‌رود! بی‌حیاگری نکنم! کجا آن‌ها را در این دانشگاه، که خراب است، روانه می‌کنید. یک دیپلم گرفت، دیگر بس است. [۷۴] حالا هم الحمد لله دانشگاه‌ها خیلی ترقّی کرده! می‌گویند هر جوانی باید یک‌ رفیق پسر داشته‌باشد! این اسلام است که تو داری؟ [۷۵]

الآن اگر یک خانمی بخواهد دانشگاه نرود، ملامتش می‌کنند که حیفت نمی‌آید خدا چنین هوشی به تو داده‌، در خانه بنشینی؟ می‌روی دکتر می‌شوی! خدمت به مردم می‌کنی! خدمت به جامعه می‌کنی! از توی این‌ها ور می‌افتی، منزوی می‌شوی! این حرف‌ها مال آن ‌زمان بوده‌است! مال قدیم‌ها بوده‌است! [۷۶] آخر مگر ولایت زمان دارد؟ مگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نگفت: «حلالی حلالٌ إلی یوم‌القیامة، حرامی حرامٌ إلی یوم‌القیامة»؟ مگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را قبول نداری؟ مگر «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبیّ»[۷۷] را قبول نداری؟ حقیقت خدا و ولایت را که زمان نمی‌تواند تغییر دهد. تو تغییر می‌کنی، تو تابع زمان می‌شوی. [۷۸]

خانمی برای من پیغام داده ما اگر نرویم ماما شویم، چه کسی بچّه را نجات دهد؟ به او گفتم: خب، آن‌موقع‌که یا علی می‌گفتند، بچّه به‌دنیا می‌آمد، چه‌جور بود؟ والله، ما زنمان می‌خواست بزاید، می‌گفت: یا علی! یا علی! تا می‌گفت: یا علی! یک‌دفعه بچّه به‌دنیا می‌آمد. خب بیا! این چیست؟ خدا بچّه را نجات می‌دهد. تو بروی بچّه را نجات بدهی؟! آرام باش! [۶۷]

حالا که می‌خواهی شیعه‌گی‌ات معلوم بشود، می‌گوید: رئیس‌ مذهب شما، امام‌صادق (علیه‌السلام) است؛ اما باید ملّت از ابراهیم داشته‌باشی. اگر بخواهیم ببینیم ما هم شیعگی‌مان رفوزه است یا نه؟ باید ملّت از ابراهیم داشته‌باشیم؛ غیرت‌مند باشیم. ابراهیم می‌خواهد زنش را از این شهر، یک‌جای دیگر ببرد، توی صندوق می‌گذارد. یکی دو تا سوراخ هم به آن می‌گذارد که بتواند نفَس بکشد. حالا لب گمرک می‌آید، می‌گوید این چیست؟ می‌گوید هر چه قاچاق است، من می‌دهم.

ابراهیم خب پول‌دار بود. علم کیمیا داشت، یک‌ مُشت از این خاک‌ها به او می‌داد. گفت: هر چیزی که بگویید می‌دهم، دست به صندوق نزنید! خبر به ملِک دادند. یک‌آدم ژوله‌پوش آمده، نمی‌گذارد در صندوقش را باز کنیم. می‌گوید هر چه قاچاق است می‌دهم، هر چه بخواهید می‌دهم، دست به صندوق نزنید! گفت: این‌جا بیاید. تا آمد، در را باز کرد، دید یک زن سوخته ‌است (ناراحتی من این‌است که ابراهیم با این زن، خانه‌ خدا را ساخته‌است، این‌قدر آفتاب به او خورده که دیگر سیاه است. می‌فهمید من چه می‌گویم؟) گفت: فلان‌فلان‌شده! می‌خواستی این زن ‌را بکشی؟ این حاکم خیال خیانت کرد. تا رفت با او حرف بزند که تو کجایی هستی؟ لال شد، رفت دست به او زد، روایت داریم که شاید آیه قرآن باشد، سه‌دفعه دستش خشک شد.

باغیرت! تو ملّت از ابراهیم داری؟ کجا زنت را روانه می‌کنی؟ شیعه‌گی «بشرطها و شروطها و أنا من شروطها» است. ببین، چقدر غیرت دارد! حالا مگر کسی جرأت دارد به خانم‌های شما که در خانه هستند، نگاه کند؟ والله، دستش خشک می‌شود. خانم‌هایی که در خانه هستند، خودخواه نیستند، می‌خواهند خودشان را حفظ کنند، خدا هم آن‌ها را حفظ می‌کند. اگر می‌خواهی حفظ باشی، در خانه بنشین! اگر هم می‌خواهی آزاد باشی، هر کاری می‌خواهی بکن! [۷۹]

یا علی


ارجاعات

  1. در نجف ۸۵ (دقیقه ۱۹) و تذکر ۹۰ (دقیقه ۳)
  2. اصول دین، سلامت ولایت 78 و اربعین 83 و اقیانوس ولایت 83 و عید مبعث 81 و میلاد امام حسین 82
  3. مشهد 86؛ ندا و عنایت پنج‌تن به شیعه 90 و کتاب گنجینه و نازله 88 و مشهد 82؛ اطاعت امر، زیارت معصومین است
  4. تفکّر در اشیاء (إنّا أنزلناه فی لیلة القدر) 84 و شهادت حضرت زهرا 85 و عدالت 85
  5. در نجف 85
  6. تذکّر 90 و اربعین 84؛ نجات در ولایت است، نه در عبادت
  7. تذکر ۹۰ (دقیقه ۶) و عنایت پنج تن به شیعه ۹۰ (دقیقه ۵۰) و تفکّر در اشیا ۸۴ (دقیقه ۳۳)
  8. اقیانوس ولایت 83 و شهادت حضرت ‌زهرا 85
  9. علی‌ ولیّ ‌الله، حجّة ‌الله 82
  10. تذکّر 90
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ رمضان 83؛ رشد، معرفت به ولایت است؛ تفسیر سوره یوسف
  12. ماوراء در امر حضرت ‌زهرا؛ نور ولایت (حضرت زهرا عصاره خلقت) 78 و تذکر 90
  13. مشهد 86؛ ندا
  14. کتاب گنجینه
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ عنایت پنج ‌تن به شیعه 90
  16. تفکّر در اشیاء 84
  17. شیعه شفاعت‌کن است ۸۳ (دقیقه ۳۹) و عصاره تمام عصاره‌ها، ولایت است (شناخت ولایت) ۸۴ (دقیقه ۳۵)
  18. معرفت امام؛ اصحاب الیمین 78
  19. علی علی 84
  20. ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ افشای شیعه 84
  21. رمضان 85؛ ارتباط با ولایت
  22. شیعه، شفاعت‌کن است 83
  23. در کربلا 85
  24. ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ ۲۴٫۲ قدردانی از جلسه 85
  25. عید غدیر 79؛ غدیر و فتنه آخر الزّمان
  26. میلاد امام حسین ۸۲
  27. ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ شهادت حضرت زهرا ۸۵
  28. مشهد ۹۳؛ وداع امام‌ حسین
  29. سیزده رجب ۸۴
  30. شناخت الست 87
  31. در محضر خدا؛ در امر ولایت، حبل المتین 81
  32. ماوراء در امر حضرت‌زهرا؛ نور ولایت (حضرت زهرا عصاره خلقت) 78
  33. عصاره تمام عصاره‌ها، ولایت است (شناخت ولایت) 84
  34. شناخت ارتباط با ولایت ۸۵ (دقیقه ۲۰) و رمضان ۹۲ (دقیقه ۱۰) و نجات در ولایت است نه در عبادت؛ اربعین ۸۴ (دقیقه ۱۶)
  35. حجّ ۸۰
  36. شکرانه ولایت 82
  37. شناخت ارتباط با ولایت 85
  38. اشراف، اذان 76
  39. ایجاد 87
  40. حضرت‌یوسف ۸۹
  41. عیدی ما ولایت؛ اطاعةالله شدن 76
  42. فزت و ربّ‌الکعبه 85
  43. فتنه آخرالزّمان 81
  44. رمضان ۹۲
  45. ۴۵٫۰ ۴۵٫۱ اربعین ۸۴؛ نجات در ولایت است، نه در عبادت
  46. عید غدیر ۸۴
  47. در محضر خدا؛ در امر ولایت (حبل‌المتین) 81
  48. شب قدر ۸۲ (دقیقه ۲۸) و تولّی و برائت، فداشدن ۷۵ (دقیقه ۵۶)
  49. ۴۹٫۰ ۴۹٫۱ اصحاب‌کهف و رقیم؛ دزدی به‌نام شیطان 75
  50. ۵۰٫۰ ۵۰٫۱ ۵۰٫۲ تولّی و برائت؛ فداشدن 75
  51. تذکّر ۸۲
  52. ۵۲٫۰ ۵۲٫۱ شب‌قدر ۸۲
  53. جلوه و تجلّی 80
  54. شب قدر ۸۲
  55. مستقلّ و محدوده 91
  56. شناخت امر ۸۲ (دقیقه ۵) و تذکّر ۷۸ (دقیقه ۳۰ و ۱۵)
  57. شناخت امر 82 و وابستگی 86
  58. ماوراء در امر حضرت‌زهرا؛ نور ولایت (حضرت‌زهرا عصاره خلقت) 78
  59. ۵۹٫۰ ۵۹٫۱ ۵۹٫۲ شناخت امر 82
  60. کتاب امیرالمؤمنین؛ ولایت را بهتر بشناسیم
  61. شناخت اسم علی 85
  62. تذکّر ۷۸؛ شب‌نشینی و خلوت دل
  63. عصاره زیارت ۷۷ (دقیقه ۴۵) و اربعین ۹۰، عبادت‌های خیالی (دقیقه ۹) و مشهد ۹۲؛ صنایع کفّار، تجدّد (دقیقه ۱۴)
  64. عصاره زیارت 77
  65. اربعین ۹۰؛ عبادت‌های خیالی
  66. (سوره الجمعة، آیه 11)
  67. ۶۷٫۰ ۶۷٫۱ ۶۷٫۲ علی ‌ولیّ‌الله، حجّة‌الله
  68. کتاب احکام ولایت
  69. ۶۹٫۰ ۶۹٫۱ نیمه‌شعبان ۷۵
  70. مشهد ۹۲؛ صنایع کفّار؛ تجدّد
  71. ۷۱٫۰ ۷۱٫۱ صادرات مؤمن، اطاعت امر است 81
  72. شناخت رحمیّت 85
  73. وابستگی ۸۶ (دقیقه ۱۶) و شناخت امام ۸۸ (دقیقه ۲۴)
  74. عید مبعث ۸۱ و وابستگی 86
  75. عید غدیر ۹۱؛ جامعه
  76. عید مبعث ۸۱
  77. (سوره الأحزاب، آیه 56)
  78. ولایت، نجات‌دهنده خلقت است 81
  79. شناخت امام 88
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه