منتخب: اخلاق در خانواده 17: تفاوت بین نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'رده: منتخب 1402' به 'رده: منتخب') |
|||
(۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱۱: | سطر ۱۱: | ||
امیدوارم که همیشه قلب مبارک آقایان و خانمها نزدیک به ولایت باشد. چه وقت نزدیک میشود؟ گذشت داشته باشید! با هم دوست باشید! اگر خانم حالا یک کاری کرد، دیگر کینه نکن که چند سال پیش این کار را کردی یا خانمهای عزیز! اگر مردشان یک کاری کرد که مطابق میل تو نیست، دیگر اینقدر دنبال نکن! اگر آن کاری که همسر شما کرد، مطابق دستور خدا و پیامبر {{صلی}} نبود، مردت را نصیحت کن! تو هم آقای عزیز! اگر خانم یک کاری کرد مطابق امر خدا و پیامبر {{صلی}} نبود، تذکّر به او بده، خیلی دنبال نکن! {{ارجاع|گذشت خانمها 84}} | امیدوارم که همیشه قلب مبارک آقایان و خانمها نزدیک به ولایت باشد. چه وقت نزدیک میشود؟ گذشت داشته باشید! با هم دوست باشید! اگر خانم حالا یک کاری کرد، دیگر کینه نکن که چند سال پیش این کار را کردی یا خانمهای عزیز! اگر مردشان یک کاری کرد که مطابق میل تو نیست، دیگر اینقدر دنبال نکن! اگر آن کاری که همسر شما کرد، مطابق دستور خدا و پیامبر {{صلی}} نبود، مردت را نصیحت کن! تو هم آقای عزیز! اگر خانم یک کاری کرد مطابق امر خدا و پیامبر {{صلی}} نبود، تذکّر به او بده، خیلی دنبال نکن! {{ارجاع|گذشت خانمها 84}} | ||
− | همسرت از عایشه که بدتر نیست؟ پیامبر {{صلی}} به عایشه میگفت: حمیرا! با من حرف بزن! دارد او را تحویل میگیرد. خانمِ خودتان را تحویل بگیرید! اینطوری ساخته | + | همسرت از عایشه که بدتر نیست؟ پیامبر {{صلی}} به عایشه میگفت: حمیرا! با من حرف بزن! دارد او را تحویل میگیرد. خانمِ خودتان را تحویل بگیرید! اینطوری ساخته شده است که شما به جهنّم نروید. با هم بسازید! رفیق باشید! ما روایت داریم، من بیحیایی نمیکنم؛ شما اگر با همسرتان مطابق نباشید، این جاذبه باید بین شما باشد؛ وگرنه فرزندی که به دنیا میآید، لت و لوث میشود. اغلب این بچّهها که لت و لوث میشوند، جاذبه نبوده است؛ یک طرف ناراضی بوده است. عزیز من! جاذبه داشته باشید! با هم خوب باشید و رفیق باشید! {{ارجاع|جلوه ، تجلّی 80}} |
این خانم آمده توی خانه، «من» دارد؛ آقا هم «من» دارد. من را بگذار کنار، خدا را بیاور توی کار، این بنده خدا میخواهد پدرش را مهمان کند، خانم میگوید: نه! چرا؟ مرا احترام نکرده، آمده برود، نمیدانم رویش را از من برگردانده. همینطور میگوید «من»! «من» را بگذار کنار، خدا را بیاور توی کار. آقا! به تو هم میگویم، شما هم همینطور، به خانم میگوید: «من» گفتم این کار را بکن! چرا نکردی؟! «من» به تو گفتم این کار را بکن! چرا نکردی؟! چرا «من» را احترام نکردی؟! آخر هر دو نفر «من» دارید! | این خانم آمده توی خانه، «من» دارد؛ آقا هم «من» دارد. من را بگذار کنار، خدا را بیاور توی کار، این بنده خدا میخواهد پدرش را مهمان کند، خانم میگوید: نه! چرا؟ مرا احترام نکرده، آمده برود، نمیدانم رویش را از من برگردانده. همینطور میگوید «من»! «من» را بگذار کنار، خدا را بیاور توی کار. آقا! به تو هم میگویم، شما هم همینطور، به خانم میگوید: «من» گفتم این کار را بکن! چرا نکردی؟! «من» به تو گفتم این کار را بکن! چرا نکردی؟! چرا «من» را احترام نکردی؟! آخر هر دو نفر «من» دارید! | ||
سطر ۱۹: | سطر ۱۹: | ||
این خانمها ناموس شما هستند، ناموس پرور باشید نه شهوت پرور! ناموست را حفظ کن! ابراهیم میخواهد زنش را از این شهر به یک جای دیگر ببرد، او را در صندوق میگذارد، چند جایش را سوراخ میکند تا بتواند نَفَس بکشد. حالا عزیز من! لب گمرک میآید، از او میپرسد: این چیست؟ میگوید: هر چه قاچاق است، من میدهم. ابراهیم پولدار بود، علم کیمیا داشت، یک مُشت از این خاکها به او میداد. گفت: هر چه بگویی میدهم. | این خانمها ناموس شما هستند، ناموس پرور باشید نه شهوت پرور! ناموست را حفظ کن! ابراهیم میخواهد زنش را از این شهر به یک جای دیگر ببرد، او را در صندوق میگذارد، چند جایش را سوراخ میکند تا بتواند نَفَس بکشد. حالا عزیز من! لب گمرک میآید، از او میپرسد: این چیست؟ میگوید: هر چه قاچاق است، من میدهم. ابراهیم پولدار بود، علم کیمیا داشت، یک مُشت از این خاکها به او میداد. گفت: هر چه بگویی میدهم. | ||
− | خبر به مَلَک [پادشاه] دادند: یک نفر آمده، نمیگذارد درِ صندوقش را باز کنیم. میگوید هر چه قاچاق است میدهم، هر چه بخواهی میدهم، دست به صندوق نزن! گفت: بدهید آن را بیاورند. تا آمد در صندوق را باز کرد، دید یک زن داخل آن است. ناراحتی من این است که ابراهیم با این زن خانه خدا را ساخته، اینقدر آفتاب به او خورده که دیگر سیاه است! گفت: میخواستی این زن را بکُشی؟ فلان فلان شده! این حاکم خیال خیانت کرد، حالا تا رفت حرف با او بزند، لال شد. رفت دست به او بزند، دستش روایت داریم، شاید آیه قرآن باشد، سه دفعه دستش خشک شد. | + | خبر به مَلَک [پادشاه] دادند: یک نفر آمده، نمیگذارد درِ صندوقش را باز کنیم. میگوید هر چه قاچاق است میدهم، هر چه بخواهی میدهم، دست به صندوق نزن! گفت: بدهید آن را بیاورند. تا آمد در صندوق را باز کرد، دید یک زن داخل آن است. {{توضیح|ناراحتی من این است که ابراهیم با این زن خانه خدا را ساخته، اینقدر آفتاب به او خورده که دیگر سیاه است!}} گفت: میخواستی این زن را بکُشی؟ فلان فلان شده! این حاکم خیال خیانت کرد، حالا تا رفت حرف با او بزند، لال شد. رفت دست به او بزند، دستش روایت داریم، شاید آیه قرآن باشد، سه دفعه دستش خشک شد. |
باغیرت! تو ملّت از ابراهیم داری؟ کجا زنت را در ادارهها روانه میکنی؟ شیعهگی {{روایت|«بشرطها و شروطها و أنا من شروطها»}} است. ببین چقدر غیرت دارد؟ حالا مگر کسی جرأت دارد به خانمهای شما که در خانه هستند، نگاه کند؟ والله، دستش خشک میشود. خانمها که در خانه هستند، خودخواه نیستند، خودشان را میخواهند حفظ کنند، خدا آنها را حفظ میکند. خانمها! مگر تو به غیر از زن ابراهیم هستی؟ خدا تو را حفظ میکند، اگر میخواهی حفظ باشی، در خانه بنشین! اگر میخواهی آزاد باشی که خب، هر کاری میخواهی بکن. {{ارجاع| شناخت امام 88}} | باغیرت! تو ملّت از ابراهیم داری؟ کجا زنت را در ادارهها روانه میکنی؟ شیعهگی {{روایت|«بشرطها و شروطها و أنا من شروطها»}} است. ببین چقدر غیرت دارد؟ حالا مگر کسی جرأت دارد به خانمهای شما که در خانه هستند، نگاه کند؟ والله، دستش خشک میشود. خانمها که در خانه هستند، خودخواه نیستند، خودشان را میخواهند حفظ کنند، خدا آنها را حفظ میکند. خانمها! مگر تو به غیر از زن ابراهیم هستی؟ خدا تو را حفظ میکند، اگر میخواهی حفظ باشی، در خانه بنشین! اگر میخواهی آزاد باشی که خب، هر کاری میخواهی بکن. {{ارجاع| شناخت امام 88}} | ||
سطر ۲۷: | سطر ۲۷: | ||
{{یا علی}} | {{یا علی}} | ||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
− | [[رده: منتخب | + | [[رده: منتخب]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۲۵
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
تذکّراتی به همسران
امیدوارم که همیشه قلب مبارک آقایان و خانمها نزدیک به ولایت باشد. چه وقت نزدیک میشود؟ گذشت داشته باشید! با هم دوست باشید! اگر خانم حالا یک کاری کرد، دیگر کینه نکن که چند سال پیش این کار را کردی یا خانمهای عزیز! اگر مردشان یک کاری کرد که مطابق میل تو نیست، دیگر اینقدر دنبال نکن! اگر آن کاری که همسر شما کرد، مطابق دستور خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نبود، مردت را نصیحت کن! تو هم آقای عزیز! اگر خانم یک کاری کرد مطابق امر خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نبود، تذکّر به او بده، خیلی دنبال نکن! [۲]
همسرت از عایشه که بدتر نیست؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به عایشه میگفت: حمیرا! با من حرف بزن! دارد او را تحویل میگیرد. خانمِ خودتان را تحویل بگیرید! اینطوری ساخته شده است که شما به جهنّم نروید. با هم بسازید! رفیق باشید! ما روایت داریم، من بیحیایی نمیکنم؛ شما اگر با همسرتان مطابق نباشید، این جاذبه باید بین شما باشد؛ وگرنه فرزندی که به دنیا میآید، لت و لوث میشود. اغلب این بچّهها که لت و لوث میشوند، جاذبه نبوده است؛ یک طرف ناراضی بوده است. عزیز من! جاذبه داشته باشید! با هم خوب باشید و رفیق باشید! [۳]
این خانم آمده توی خانه، «من» دارد؛ آقا هم «من» دارد. من را بگذار کنار، خدا را بیاور توی کار، این بنده خدا میخواهد پدرش را مهمان کند، خانم میگوید: نه! چرا؟ مرا احترام نکرده، آمده برود، نمیدانم رویش را از من برگردانده. همینطور میگوید «من»! «من» را بگذار کنار، خدا را بیاور توی کار. آقا! به تو هم میگویم، شما هم همینطور، به خانم میگوید: «من» گفتم این کار را بکن! چرا نکردی؟! «من» به تو گفتم این کار را بکن! چرا نکردی؟! چرا «من» را احترام نکردی؟! آخر هر دو نفر «من» دارید!
خانم اگر ولایت را اطاعت کرد، یواش یواش به ولایت اتّصال میشود، آقا هم اگر مناش را کنار گذاشت، به ولایت اتّصال میشود. خانمها! بیاید محض خدا، محض امام شوهرانتان را بخواهید، همسرتان را محض خدا بخواهید. خدا گفته اطاعت کن! اگر یک لیوان آب دستِ او دادی، محض خدا بده! روایت صحیح داریم، می فرماید: کسیکه آب به یک مؤمن، یا به یک نفر بدهد، مثل این است که یکی از اولاد اسماعیل را خریده و در راه خدا آزاد کرده است. شما هم خانمهایتان را محض خدا بخواهید، والله، اگر محض شهوت، محض دیگری بخواهید، قیامت میگوید: تو خانمت را محض شهوت خواستی، جهاد اکبر قسمت تو نمیشود. اگر به زور به خانمت گفتی برو برایم آب بیاور! او هم ناراحت بود. با این آب نمیتوانی وضو بگیری، نمیتوانی آن را بخوری. «لا إکراه فی الدّین»[۴]: دین اکراه ندارد. ما چه کار میکنیم؟ بیایید زندگی علی (علیهالسلام) را ببینید! [۵]
این خانمها ناموس شما هستند، ناموس پرور باشید نه شهوت پرور! ناموست را حفظ کن! ابراهیم میخواهد زنش را از این شهر به یک جای دیگر ببرد، او را در صندوق میگذارد، چند جایش را سوراخ میکند تا بتواند نَفَس بکشد. حالا عزیز من! لب گمرک میآید، از او میپرسد: این چیست؟ میگوید: هر چه قاچاق است، من میدهم. ابراهیم پولدار بود، علم کیمیا داشت، یک مُشت از این خاکها به او میداد. گفت: هر چه بگویی میدهم.
خبر به مَلَک [پادشاه] دادند: یک نفر آمده، نمیگذارد درِ صندوقش را باز کنیم. میگوید هر چه قاچاق است میدهم، هر چه بخواهی میدهم، دست به صندوق نزن! گفت: بدهید آن را بیاورند. تا آمد در صندوق را باز کرد، دید یک زن داخل آن است. (ناراحتی من این است که ابراهیم با این زن خانه خدا را ساخته، اینقدر آفتاب به او خورده که دیگر سیاه است!) گفت: میخواستی این زن را بکُشی؟ فلان فلان شده! این حاکم خیال خیانت کرد، حالا تا رفت حرف با او بزند، لال شد. رفت دست به او بزند، دستش روایت داریم، شاید آیه قرآن باشد، سه دفعه دستش خشک شد.
باغیرت! تو ملّت از ابراهیم داری؟ کجا زنت را در ادارهها روانه میکنی؟ شیعهگی «بشرطها و شروطها و أنا من شروطها» است. ببین چقدر غیرت دارد؟ حالا مگر کسی جرأت دارد به خانمهای شما که در خانه هستند، نگاه کند؟ والله، دستش خشک میشود. خانمها که در خانه هستند، خودخواه نیستند، خودشان را میخواهند حفظ کنند، خدا آنها را حفظ میکند. خانمها! مگر تو به غیر از زن ابراهیم هستی؟ خدا تو را حفظ میکند، اگر میخواهی حفظ باشی، در خانه بنشین! اگر میخواهی آزاد باشی که خب، هر کاری میخواهی بکن. [۶]