منتخب: مناسک حج ابراهیمی 3: تفاوت بین نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'رده: منتخب 1402' به 'رده: منتخب') |
|||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۷: | سطر ۷: | ||
{{صوت منتخب|haje-ebrahimi-3}} | {{صوت منتخب|haje-ebrahimi-3}} | ||
− | عزیز من! بعد از این مناسک که انجام دادی، چه کار میکنی؟ باید به سرزمین منا بروی، آنجا خیلی جای حسّاسی است؛ چونکه حضرت میفرماید: وای به حال آن کسیکه در شب قدر آمرزیده نشود! آدم باید ماه مبارک رمضان آمرزیده شود، اگر آمرزیده نشد، میگوید باید زیر قبّه امام حسین {{علیه}} بروی، اگر آنجا نشد، میگوید به منا بروی؛ چونکه آنجا خیلی از پیغمبرها از دنیا رفتهاند، یک هوایی دارد و یک عظمتی دارد و آقا امام زمان {{عج}} هم آنجا تشریف دارند؛ آنوقت به پاس احترام آقا امام زمان {{عج}} شما تقصیرت رفع میشود؛ یعنی گناه که کردی، آنجا به واسطه وجود امام زمان {{عج}} محلِّ توبه است. الآن که در مِنا هستی، باید | + | عزیز من! بعد از این مناسک که انجام دادی، چه کار میکنی؟ باید به سرزمین منا بروی، آنجا خیلی جای حسّاسی است؛ چونکه حضرت میفرماید: وای به حال آن کسیکه در شب قدر آمرزیده نشود! آدم باید ماه مبارک رمضان آمرزیده شود، اگر آمرزیده نشد، میگوید باید زیر قبّه امام حسین {{علیه}} بروی، اگر آنجا نشد، میگوید به منا بروی؛ چونکه آنجا خیلی از پیغمبرها از دنیا رفتهاند، یک هوایی دارد و یک عظمتی دارد و آقا امام زمان {{عج}} هم آنجا تشریف دارند؛ آنوقت به پاس احترام آقا امام زمان {{عج}} شما تقصیرت رفع میشود؛ یعنی گناه که کردی، آنجا به واسطه وجود امام زمان {{عج}} محلِّ توبه است. الآن که در مِنا هستی، باید {{آیه|ربّ إرجعونی [لعلی] أعمل صالحاً|سوره=۲۳|آیه=۹۹}} بگویی: مرا برگردان که در ایران بیایم و عمل صالح کنم؛ آنوقت تو را بر میگرداند. وقتی در قیامت میگوید: {{آیه|ربّ إرجعونی|سوره=۲۳|آیه=۹۹}}! خدا میگوید: حرف نزن! بعضیها که {{آیه|ربّ إرجعونی|سوره=۲۳|آیه=۹۹}} میگویند، یک حرف بدتر هم به آنها میزند؛ اما خدا در منا میگوید: من یک دفعه دیگر تو را برگرداندم. عزیزم! این ربّ إرجعونیِ مکّه، لطف خداست. تو را بر میگرداند. برگرد و کار خیر کن! دست یک بیچاره را بگیر! با زن و بچّهات بداخلاقی نکن! عزیز من! خوش اخلاقی و خوش رفتاری کن! تو اصحاب یمین هستی. |
حالا جمره یعنی چه؟ جمره باید سنگ به وسوسه بزنی؛ یعنی آنجا شیطان حضرت ابراهیم را وسوسه میکرده، به او میگفت: این خوابی که تو دیدی، شیطانی است، از این کارت دست بردار! ابراهیم هفت سنگ به او زد. تو هفت سنگ که میزنی، داری به شیطان میزنی. خدا نکند که ما خودمان شیطان باشیم! بدجنسی کنیم، یک زبانهایی داشته باشیم. آنجا شیطان همینطور وسوسهات میکند که چه چیزی بخری؟ چه چیزی بیاوری؟ چه کار بکنی؟ پس سنگ به شیطان بزن! نه اینکه شیطان به تو سنگ بزند. | حالا جمره یعنی چه؟ جمره باید سنگ به وسوسه بزنی؛ یعنی آنجا شیطان حضرت ابراهیم را وسوسه میکرده، به او میگفت: این خوابی که تو دیدی، شیطانی است، از این کارت دست بردار! ابراهیم هفت سنگ به او زد. تو هفت سنگ که میزنی، داری به شیطان میزنی. خدا نکند که ما خودمان شیطان باشیم! بدجنسی کنیم، یک زبانهایی داشته باشیم. آنجا شیطان همینطور وسوسهات میکند که چه چیزی بخری؟ چه چیزی بیاوری؟ چه کار بکنی؟ پس سنگ به شیطان بزن! نه اینکه شیطان به تو سنگ بزند. | ||
سطر ۱۳: | سطر ۱۳: | ||
عزیز من! ببین حضرت ابراهیم خلیل الله چه کار کرده؟ حالا میخواهد بچّهاش را فدا کند، قربانی کند و آن امر را به جا بیاورد، ببین پسرش چقدر خوب است! میگوید: بابا! درِ چشم مرا ببند که آن جاذبه چشم من، تو را نگیرد که امر را اطاعت نکنی، حالا کارد را به گردنش میزند، نمیبُرد. به زمین میزند، سنگی را میبُرد، کارد به حرف میآید و میگوید: تو میگویی بکن؛ اما خالق میگوید نکن! تو بفهم یک برندگی چاقو هم به امر خداست، برگهای درخت به امر خداست، این کارها که در دنیا میشود، به امر خداست. حاجی! متوجّه باش که کارد هم حرف میزند، کجا خودت را از دست دادی و این طرف و آن طرف رفتی؟! ای بیتوجّه! هر چیزی در عالم کلام دارد، ابراهیم خانه خدا را ساخته، اینهمه خدمت کرده، حالا آمده و میخواهد قربانی کند؛ اما کارد نمیبُرد! خدای تبارک و تعالی به ملائکه امر کرد، گوسفندی آورد. آنجا گوسفند خیلی نیست؛ اما این دو سه روزه [در ایّام حّج]، بیابان در بیابان گوسفند میشود. حالا وقتی [جبرئیل] گوسفند را آورد، حضرت ابراهیم آن را کشت؛ اما بعد از آن گفت: خدایا! من گوسفند را به امر تو کُشتم؛ امّا اگر پسرم را میکُشتم، بهتر بود. خدا گفت: ای ابراهیم! قربانی مال حسین {{علیه}} است. ببین اینکه گفتم یک کاری که پیش میآید، خدا میداند که شما نمیتوانی آن کار را بکنی. حالا این بچّه یعنی اسماعیل پیش هاجر رفت، هاجر دید که زیر گلویش یک ذرّه خراشیده شده، اگر بدانی چقدر گریه کرد و گفت: اِی قربان گلویت بروم! خب اگر این بچّه گلویش بریده میشد، از خدا و پیغمبر برمیگشت! پس قربانی مال حسین {{علیه}} است، مال زینب {{علیها}} است که حالا در ظاهر اسیر شده؛ اما دهان یزید را سرویس میکند [نابودش کرد]! ابراهیم! قربانی مال تو نیست که! تو لیاقت نداری! گفت: حسین {{علیه}} کیست؟ خدا گفت: این حسین {{علیه}} است که در صحرای کربلا کشته میشود، تمام عزیزانش کشته میشوند. همه که کشتهشدند، میگوید: {{روایت|«رِضاً برضائک، تسلیماً بأمرک»}}. تو چه تسلیمیّتی داری؟! آنوقت ابراهیم یک لکّه اشک ریخت، خدا گفت: یا ابراهیم! به عزّت و جلال خودم! این لکّه اشکی که ریختی {{متمایز|«ذبح العظیم»}} شد. | عزیز من! ببین حضرت ابراهیم خلیل الله چه کار کرده؟ حالا میخواهد بچّهاش را فدا کند، قربانی کند و آن امر را به جا بیاورد، ببین پسرش چقدر خوب است! میگوید: بابا! درِ چشم مرا ببند که آن جاذبه چشم من، تو را نگیرد که امر را اطاعت نکنی، حالا کارد را به گردنش میزند، نمیبُرد. به زمین میزند، سنگی را میبُرد، کارد به حرف میآید و میگوید: تو میگویی بکن؛ اما خالق میگوید نکن! تو بفهم یک برندگی چاقو هم به امر خداست، برگهای درخت به امر خداست، این کارها که در دنیا میشود، به امر خداست. حاجی! متوجّه باش که کارد هم حرف میزند، کجا خودت را از دست دادی و این طرف و آن طرف رفتی؟! ای بیتوجّه! هر چیزی در عالم کلام دارد، ابراهیم خانه خدا را ساخته، اینهمه خدمت کرده، حالا آمده و میخواهد قربانی کند؛ اما کارد نمیبُرد! خدای تبارک و تعالی به ملائکه امر کرد، گوسفندی آورد. آنجا گوسفند خیلی نیست؛ اما این دو سه روزه [در ایّام حّج]، بیابان در بیابان گوسفند میشود. حالا وقتی [جبرئیل] گوسفند را آورد، حضرت ابراهیم آن را کشت؛ اما بعد از آن گفت: خدایا! من گوسفند را به امر تو کُشتم؛ امّا اگر پسرم را میکُشتم، بهتر بود. خدا گفت: ای ابراهیم! قربانی مال حسین {{علیه}} است. ببین اینکه گفتم یک کاری که پیش میآید، خدا میداند که شما نمیتوانی آن کار را بکنی. حالا این بچّه یعنی اسماعیل پیش هاجر رفت، هاجر دید که زیر گلویش یک ذرّه خراشیده شده، اگر بدانی چقدر گریه کرد و گفت: اِی قربان گلویت بروم! خب اگر این بچّه گلویش بریده میشد، از خدا و پیغمبر برمیگشت! پس قربانی مال حسین {{علیه}} است، مال زینب {{علیها}} است که حالا در ظاهر اسیر شده؛ اما دهان یزید را سرویس میکند [نابودش کرد]! ابراهیم! قربانی مال تو نیست که! تو لیاقت نداری! گفت: حسین {{علیه}} کیست؟ خدا گفت: این حسین {{علیه}} است که در صحرای کربلا کشته میشود، تمام عزیزانش کشته میشوند. همه که کشتهشدند، میگوید: {{روایت|«رِضاً برضائک، تسلیماً بأمرک»}}. تو چه تسلیمیّتی داری؟! آنوقت ابراهیم یک لکّه اشک ریخت، خدا گفت: یا ابراهیم! به عزّت و جلال خودم! این لکّه اشکی که ریختی {{متمایز|«ذبح العظیم»}} شد. | ||
− | والله! بعضیها باید عقب بیفتند؛ اما جلو افتادند؟! اینها در ماوراء عقب هستند. میگویند: بُز {{متمایز| | + | والله! بعضیها باید عقب بیفتند؛ اما جلو افتادند؟! اینها در ماوراء عقب هستند. میگویند: بُز {{متمایز|«ذبح العظیم»}} است! در روایت میفرماید: قرآن العظیم، عرش العظیم، خدای عظیم. کجا بُز عظیم است؟! خدا به ابراهیم گفت: به عزّت و جلالم! این لکّه اشکی که ریختی، بهتر از این بود که بچهات را قربانی میکردی؛ آن لکّه اشکی که ابراهیم ریخت، عظیم است. عزیز من! آنجا توجّه کن! ما چه توجّهی داریم؟! همانجا ولیّ نعمتت، خدا را بشناس! ببین چقدر حسین {{علیه}} را دوست دارد! ای حاجی عزیز! وقتی به منا رفتی و قربانی کردی، از آنجا که بالا میآیی، لای این حاجیان نرو! قدری آن طرفتر برو و مصیبت امام حسین {{علیه}} را در نظرت بیاور و لکّه اشکی بریز تا قربانیات {{متمایز|«ذبح العظیم»}} شود. کاش این طرح را متوجّه بودند، حاجیان را جمع میکردند و یک روضهخوانِ با اخلاص یک روضه میخواند و حاجیان گریه میکردند تا ذبحشان {{متمایز|«ذبح العظیم»}} میشد. حالا که یک همچین وسایلی نیست و چیزهای دیگری است، خودت این کار را بکن! |
عزیز من! چرا آنجا عید میگیرند؟ حالا که تمام کارهایت قبولشده، باید عید بگیری؛ یعنی عید قربان؛ خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند! درود خدا به روحش! میگفت: یک حاجی، کمتر نتیجهای که حجّ برایش دارد این است که خدا تمام گناهانش را به غیر از {{متمایز|«حق النّاس»}} میآمرزد؛ انگار از مادر متولّد شده است. تو باید در مکّه که مُحرم هستی، تا آخر عمرت از مُحرم بودن خارج نشوی، باید همیشه لباس احرام را پوشیده باشی، مؤمن باید همیشه مُحرم باشد. ما اینجا، گوشه زایشگاه ایزدی آمدیم و حرف میزنیم که شما از آن حاجیان باشی؛ حاجی آخرالزّمان نباشی. حاجی! وقتی از مکّه آمدی، باید دائم با امام زمانت نجوا کنی، با امیرالمؤمنین علی {{علیه}} نجوا کنی؛ نه اینکه با غیر علی نجوا کنی. اگر با غیر علی نجوا کنی، مُحرم نیستی. شما باید از مُحرم بودنت لذّت ببری، از منایت لذّت ببری، از قربانیات لذّت ببری، از سنگی که به شیطان زدی لذّت ببری، از تقصیرت لذّت ببری. ما چه میگوییم؟! این است که میگوید حاجیان آخرالزّمان کارشان خراب است. عزیزان من! بیاید فکر کنید! {{ارجاع|[[حج ابراهیمی]] 78 و [[تذکر حج 82]]}} | عزیز من! چرا آنجا عید میگیرند؟ حالا که تمام کارهایت قبولشده، باید عید بگیری؛ یعنی عید قربان؛ خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند! درود خدا به روحش! میگفت: یک حاجی، کمتر نتیجهای که حجّ برایش دارد این است که خدا تمام گناهانش را به غیر از {{متمایز|«حق النّاس»}} میآمرزد؛ انگار از مادر متولّد شده است. تو باید در مکّه که مُحرم هستی، تا آخر عمرت از مُحرم بودن خارج نشوی، باید همیشه لباس احرام را پوشیده باشی، مؤمن باید همیشه مُحرم باشد. ما اینجا، گوشه زایشگاه ایزدی آمدیم و حرف میزنیم که شما از آن حاجیان باشی؛ حاجی آخرالزّمان نباشی. حاجی! وقتی از مکّه آمدی، باید دائم با امام زمانت نجوا کنی، با امیرالمؤمنین علی {{علیه}} نجوا کنی؛ نه اینکه با غیر علی نجوا کنی. اگر با غیر علی نجوا کنی، مُحرم نیستی. شما باید از مُحرم بودنت لذّت ببری، از منایت لذّت ببری، از قربانیات لذّت ببری، از سنگی که به شیطان زدی لذّت ببری، از تقصیرت لذّت ببری. ما چه میگوییم؟! این است که میگوید حاجیان آخرالزّمان کارشان خراب است. عزیزان من! بیاید فکر کنید! {{ارجاع|[[حج ابراهیمی]] 78 و [[تذکر حج 82]]}} | ||
سطر ۲۵: | سطر ۲۵: | ||
[[منتخب: مناسک حج ابراهیمی 2|مناسک حج ابراهیمی 2]] | [[منتخب: مناسک حج ابراهیمی 2|مناسک حج ابراهیمی 2]] | ||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
− | [[رده: منتخب | + | [[رده: منتخب]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۵۴
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
عزیز من! بعد از این مناسک که انجام دادی، چه کار میکنی؟ باید به سرزمین منا بروی، آنجا خیلی جای حسّاسی است؛ چونکه حضرت میفرماید: وای به حال آن کسیکه در شب قدر آمرزیده نشود! آدم باید ماه مبارک رمضان آمرزیده شود، اگر آمرزیده نشد، میگوید باید زیر قبّه امام حسین (علیهالسلام) بروی، اگر آنجا نشد، میگوید به منا بروی؛ چونکه آنجا خیلی از پیغمبرها از دنیا رفتهاند، یک هوایی دارد و یک عظمتی دارد و آقا امام زمان (عجلاللهفرجه) هم آنجا تشریف دارند؛ آنوقت به پاس احترام آقا امام زمان (عجلاللهفرجه) شما تقصیرت رفع میشود؛ یعنی گناه که کردی، آنجا به واسطه وجود امام زمان (عجلاللهفرجه) محلِّ توبه است. الآن که در مِنا هستی، باید «ربّ إرجعونی [لعلی] أعمل صالحاً»[۲] بگویی: مرا برگردان که در ایران بیایم و عمل صالح کنم؛ آنوقت تو را بر میگرداند. وقتی در قیامت میگوید: «ربّ إرجعونی»[۲]! خدا میگوید: حرف نزن! بعضیها که «ربّ إرجعونی»[۲] میگویند، یک حرف بدتر هم به آنها میزند؛ اما خدا در منا میگوید: من یک دفعه دیگر تو را برگرداندم. عزیزم! این ربّ إرجعونیِ مکّه، لطف خداست. تو را بر میگرداند. برگرد و کار خیر کن! دست یک بیچاره را بگیر! با زن و بچّهات بداخلاقی نکن! عزیز من! خوش اخلاقی و خوش رفتاری کن! تو اصحاب یمین هستی.
حالا جمره یعنی چه؟ جمره باید سنگ به وسوسه بزنی؛ یعنی آنجا شیطان حضرت ابراهیم را وسوسه میکرده، به او میگفت: این خوابی که تو دیدی، شیطانی است، از این کارت دست بردار! ابراهیم هفت سنگ به او زد. تو هفت سنگ که میزنی، داری به شیطان میزنی. خدا نکند که ما خودمان شیطان باشیم! بدجنسی کنیم، یک زبانهایی داشته باشیم. آنجا شیطان همینطور وسوسهات میکند که چه چیزی بخری؟ چه چیزی بیاوری؟ چه کار بکنی؟ پس سنگ به شیطان بزن! نه اینکه شیطان به تو سنگ بزند.
عزیز من! ببین حضرت ابراهیم خلیل الله چه کار کرده؟ حالا میخواهد بچّهاش را فدا کند، قربانی کند و آن امر را به جا بیاورد، ببین پسرش چقدر خوب است! میگوید: بابا! درِ چشم مرا ببند که آن جاذبه چشم من، تو را نگیرد که امر را اطاعت نکنی، حالا کارد را به گردنش میزند، نمیبُرد. به زمین میزند، سنگی را میبُرد، کارد به حرف میآید و میگوید: تو میگویی بکن؛ اما خالق میگوید نکن! تو بفهم یک برندگی چاقو هم به امر خداست، برگهای درخت به امر خداست، این کارها که در دنیا میشود، به امر خداست. حاجی! متوجّه باش که کارد هم حرف میزند، کجا خودت را از دست دادی و این طرف و آن طرف رفتی؟! ای بیتوجّه! هر چیزی در عالم کلام دارد، ابراهیم خانه خدا را ساخته، اینهمه خدمت کرده، حالا آمده و میخواهد قربانی کند؛ اما کارد نمیبُرد! خدای تبارک و تعالی به ملائکه امر کرد، گوسفندی آورد. آنجا گوسفند خیلی نیست؛ اما این دو سه روزه [در ایّام حّج]، بیابان در بیابان گوسفند میشود. حالا وقتی [جبرئیل] گوسفند را آورد، حضرت ابراهیم آن را کشت؛ اما بعد از آن گفت: خدایا! من گوسفند را به امر تو کُشتم؛ امّا اگر پسرم را میکُشتم، بهتر بود. خدا گفت: ای ابراهیم! قربانی مال حسین (علیهالسلام) است. ببین اینکه گفتم یک کاری که پیش میآید، خدا میداند که شما نمیتوانی آن کار را بکنی. حالا این بچّه یعنی اسماعیل پیش هاجر رفت، هاجر دید که زیر گلویش یک ذرّه خراشیده شده، اگر بدانی چقدر گریه کرد و گفت: اِی قربان گلویت بروم! خب اگر این بچّه گلویش بریده میشد، از خدا و پیغمبر برمیگشت! پس قربانی مال حسین (علیهالسلام) است، مال زینب (علیهاالسلام) است که حالا در ظاهر اسیر شده؛ اما دهان یزید را سرویس میکند [نابودش کرد]! ابراهیم! قربانی مال تو نیست که! تو لیاقت نداری! گفت: حسین (علیهالسلام) کیست؟ خدا گفت: این حسین (علیهالسلام) است که در صحرای کربلا کشته میشود، تمام عزیزانش کشته میشوند. همه که کشتهشدند، میگوید: «رِضاً برضائک، تسلیماً بأمرک». تو چه تسلیمیّتی داری؟! آنوقت ابراهیم یک لکّه اشک ریخت، خدا گفت: یا ابراهیم! به عزّت و جلال خودم! این لکّه اشکی که ریختی «ذبح العظیم» شد.
والله! بعضیها باید عقب بیفتند؛ اما جلو افتادند؟! اینها در ماوراء عقب هستند. میگویند: بُز «ذبح العظیم» است! در روایت میفرماید: قرآن العظیم، عرش العظیم، خدای عظیم. کجا بُز عظیم است؟! خدا به ابراهیم گفت: به عزّت و جلالم! این لکّه اشکی که ریختی، بهتر از این بود که بچهات را قربانی میکردی؛ آن لکّه اشکی که ابراهیم ریخت، عظیم است. عزیز من! آنجا توجّه کن! ما چه توجّهی داریم؟! همانجا ولیّ نعمتت، خدا را بشناس! ببین چقدر حسین (علیهالسلام) را دوست دارد! ای حاجی عزیز! وقتی به منا رفتی و قربانی کردی، از آنجا که بالا میآیی، لای این حاجیان نرو! قدری آن طرفتر برو و مصیبت امام حسین (علیهالسلام) را در نظرت بیاور و لکّه اشکی بریز تا قربانیات «ذبح العظیم» شود. کاش این طرح را متوجّه بودند، حاجیان را جمع میکردند و یک روضهخوانِ با اخلاص یک روضه میخواند و حاجیان گریه میکردند تا ذبحشان «ذبح العظیم» میشد. حالا که یک همچین وسایلی نیست و چیزهای دیگری است، خودت این کار را بکن!
عزیز من! چرا آنجا عید میگیرند؟ حالا که تمام کارهایت قبولشده، باید عید بگیری؛ یعنی عید قربان؛ خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند! درود خدا به روحش! میگفت: یک حاجی، کمتر نتیجهای که حجّ برایش دارد این است که خدا تمام گناهانش را به غیر از «حق النّاس» میآمرزد؛ انگار از مادر متولّد شده است. تو باید در مکّه که مُحرم هستی، تا آخر عمرت از مُحرم بودن خارج نشوی، باید همیشه لباس احرام را پوشیده باشی، مؤمن باید همیشه مُحرم باشد. ما اینجا، گوشه زایشگاه ایزدی آمدیم و حرف میزنیم که شما از آن حاجیان باشی؛ حاجی آخرالزّمان نباشی. حاجی! وقتی از مکّه آمدی، باید دائم با امام زمانت نجوا کنی، با امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) نجوا کنی؛ نه اینکه با غیر علی نجوا کنی. اگر با غیر علی نجوا کنی، مُحرم نیستی. شما باید از مُحرم بودنت لذّت ببری، از منایت لذّت ببری، از قربانیات لذّت ببری، از سنگی که به شیطان زدی لذّت ببری، از تقصیرت لذّت ببری. ما چه میگوییم؟! این است که میگوید حاجیان آخرالزّمان کارشان خراب است. عزیزان من! بیاید فکر کنید! [۳]
دیگر ببینید
ارجاعات
- ↑ حج ابراهیمی 78 (دقیقه 34 و 40 و 46) و تذکر حج 82 (دقیقه 31)
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ (سوره المؤمنون، آیه ۹۹)
- ↑ حج ابراهیمی 78 و تذکر حج 82