مشهد 81؛ توحید: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
جز (جایگزینی متن - '، اما ' به '؛ اما ')
 
(۷ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۲: سطر ۲:
 
{{جعبه اطلاعات فراداده سخنرانی|10408}}
 
{{جعبه اطلاعات فراداده سخنرانی|10408}}
  
«اعوذ بالله من الشیطان اللعین الرجیم»
+
«أعوذ بالله من الشّیطان اللّعین الرّجیم»
  
«العبد المؤید الرسول المکرم ابوالقاسم محمد»
+
«العبد المؤیّد الرّسول المکرّم أبوالقاسم محمّد»
  
{{پررنگ|السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته}}
+
{{پررنگ|السلام علیک یا أباعبدالله، السلام علیکم و رحمة‌ الله و برکاته}}
  
عزیزان من، توحید خیلی مبنا دارد. همین‌جور که ولایت این‌قدر مبنا دارد [و] گسترده است، من گفتم غدیر هم گسترده است. این‌قدر توحید گسترده است که هیچ قدرتی توان کامل توحید را ندارد، تاحتی انبیاء، تاحتی اولیاء؛ آنها هم ندارند، آنها هم یک حدی دارند. چون که ائمه طاهرین بی‌حدند در خلقت؛ اما درباره خدا حد دارند. توحید خیلی گسترده است، ما اغلبمان توحیدمان همان است که به ما [گفته‌اند]، توی اصول دین ما هست که می‌گویند خدا یک است و دو نیست، عادل است و ظالم نیست.  
+
عزیزان من! توحید خیلی مبنا دارد. همین‌جور که ولایت این‌قدر مبنا دارد [و] گسترده است، من گفتم غدیر هم گسترده است. این‌قدر توحید گسترده است که هیچ قدرتی توان کامل توحید را ندارد، تاحتّی انبیاء، تاحتّی اولیاء؛ آن‌ها هم ندارند، آن‌ها هم یک حدّی دارند. چون‌که ائمه طاهرین {{علیهم}} بی‌حدّند در خلقت؛ اما درباره خدا حدّ دارند. توحید خیلی گسترده است، ما اغلب‌مان توحیدمان همان است که به ما [گفته‌اند]، توی اصول دین ما هست که می‌گویند خدا یک است و دو نیست، عادل است و ظالم نیست.  
  
نبوت هم همین‌جور است اگر مردم پِی به نبوت می‌بردند، حقیقت نبوت در قلبشان القا می‌شد، افشا می‌شد، امر پیغمبر را اطاعت می‌کردند. این «انّ الله و ملائکته یصلّون علی النبی یا أیها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیما» [را اگر] مردم اطاعت می‌کردند، اگر امر پیغمبر را اطاعت می‌کردند، اصلاً والله در دنیا مشکلی نبود. تمام مشکلات که به وجود آمد، عمَر و ابابکر کرد، خدا لعنتشان کند [خودشان] با پیروانشان را؛ آنها مشکل به وجود آوردند. خدا در ظاهر یک طرحی می‌ریزد، آن طرحی که می‌ریزد به نفع بنده‌هایش است، به نفع تمام موجودات است. چرا به پیغمبر می‌گویند رحمة‌للعالمین؟ یعنی رحمت به تمام عالَم القا می‌شود. رحمة‌للعالمین که می‌گوید، رحمت والله امر پیغمبر است، اما حقیقتش علی است. توجه بفرمایید.
+
نبوّت هم همین‌جور است اگر مردم پِی به نبوّت می‌بردند، حقیقت نبوّت در قلب‌شان القا می‌شد، افشا می‌شد، امر پیغمبر را اطاعت می‌کردند. این «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبیّ یا أیّها الّذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً» [را اگر] مردم اطاعت می‌کردند، اگر امر پیغمبر را اطاعت می‌کردند، اصلاً والله، در دنیا مشکلی نبود. تمام مشکلات که به وجود آمد، عمَر و ابابکر کرد، خدا لعنت‌شان کند [خودشان] با پیروان‌شان را؛ آن‌ها مشکل به وجود آوردند. خدا در ظاهر یک طرحی می‌ریزد، آن طرحی که می‌ریزد به نفع بنده‌هایش است، به نفع تمام موجودات است. چرا به پیغمبر می‌گویند {{متمایز|رحمة‌ٌ للعالمین}}؟ یعنی رحمت به تمام عالَم القا می‌شود. {{متمایز|رحمة‌ٌ للعالمین}} که می‌گوید، رحمت والله، امر پیغمبر {{صلی}} است؛ اما حقیقتش علی {{علیه}} است. توجّه بفرمایید!
  
این همه که خدای تبارک و تعالی حساب کرد روی این که پیغمبر را اطاعت کنید، نکردند. اگر پیغمبر را اطاعت می‌کردند، امر پیغمبر علی بود. چرا نکردند؟ رفقای عزیز بیایید یک قدری تفکر داشته باشیم، فکر کنیم. فکر، اندیشه می‌آورد؛ اندیشه، حقیقت می‌آورد؛ تمام این‌ها وصل به هم است. شما حساب کنید، ببین که این‌ها، دوباره من جای دیگر گفته‌ام، خدا چه احتیاج به عبادت دارد که مردم را عبادتی می‌کنید؟ بیایید مردم را ولایتی کنید. حالا مگر خدا احتیاج به ولایت دارد؟ نه، خدای تبارک و تعالی روی امرش حساب می‌کند. [می‌گوید] چرا امر من را اطاعت نکردند؟ چرا امر من را جسارت کردند؟ کاش اطاعت نمی‌کردند، به امر خدا جسارت کردند. جسارت از این بالاتر چیست که طناب گردن امر خدا انداختند؟ حالا هم خدا پاداش به آنها داد، گفت بعد رسول‌الله کافر و مرتد شدید. به چه [کافر و مرتد شدید]؟ به امر خدا.
+
این همه که خدای تبارک و تعالی حساب کرد روی این‌که پیغمبر {{صلی}} را اطاعت کنید! نکردند. اگر پیغمبر {{صلی}} را اطاعت می‌کردند، امر پیغمبر {{صلی}} علی {{علیه}} بود. چرا نکردند؟ رفقای عزیز! بیایید یک قدری تفکّر داشته باشیم، فکر کنیم. فکر، اندیشه می‌آورد؛ اندیشه، حقیقت می‌آورد؛ تمام این‌ها وصل به هم است. شما حساب کنید، ببین که این‌ها، دوباره من جای دیگر گفته‌ام، خدا چه احتیاج به عبادت دارد که مردم را عبادتی می‌کنید؟ بیایید مردم را ولایتی کنید! حالا مگر خدا احتیاج به ولایت دارد؟ نه! خدای تبارک و تعالی روی امرش حساب می‌کند. [می‌گوید:] چرا امر من را اطاعت نکردند؟ چرا امر من را جسارت کردند؟ کاش اطاعت نمی‌کردند، به امر خدا جسارت کردند. جسارت از این بالاتر چیست که طناب گردن امر خدا انداختند؟ حالا هم خدا پاداش به آن‌ها داد، گفت بعد رسول‌ الله {{صلی}} کافر و مرتدّ شدید. به چه [کافر و مرتدّ شدید]؟ به امر خدا.
  
توحید، ما باید توجه کنیم، توحید یعنی چه؟ نه توحید پدر [و] مادری. {{دقیقه|۵}} آن توحید پدر [و] مادری که به ما گفته‌اند، آن پله اول است. مثل یک شهادتی است که شما می‌دهی برای یکی، آن که داری می‌دهی یک شهادتی است دادی. اما آن حقیقت آن مطلب را آدم نمی‌داند، یک شهادتی می‌دهد، یعنی توحید مثل شهادت می‌ماند. یک صلوات بفرستید. اگر عزیزان من ما بخواهیم توحید را توجه کنیم، باید خرد شویم در اشیاء. اگر شما فکرتان عزیزان من، تفکرتان در اشیاء پخش بشود، یعنی مدد از خدا بخواهید، اشیاء را اگر به آن توجه کنید، والله توحید ما جوری می‌شود که هرکجا پامی‌گذاریم می‌بینی توحید است، هرکجا می‌نگری می‌بینی توحید است. ما خیلی توجه به توحید نکردیم.
+
توحید، ما باید توجّه کنیم، توحید یعنی چه؟ نه توحید پدر [و] مادری. {{دقیقه|۵}} آن توحید پدر [و] مادری که به ما گفته‌اند، آن پلّه اوّل است. مثل یک شهادتی است که شما می‌دهی برای یکی، آن که داری می‌دهی یک شهادتی است دادی. اما آن حقیقت آن مطلب را آدم نمی‌داند، یک شهادتی می‌دهد، یعنی توحید مثل شهادت می‌ماند. (یک صلوات بفرستید.)
  
شما وقتی که حسابش را می‌کنی، می‌بینی خدای تبارک و تعالی چقدر موجودات خلق کرده در روی زمین؟ باید پِی ببری این که امیرالمؤمنین می‌گوید [دنیا] مثل استخوان خوک در دهان سگ خوره‌دار است، چقدر پِی برده؟ خدا چقدر کرات دارد؟ خدا چقدر در این ماوراء کرات دارد؟ چقدر در ماوراء مخلوق دارد؟ این یک [چیز] صِرف است، یک چیز کوچک است. حالا از این چیز کوچک باید پِی به اسماء خدا ببری، پِی به قدرت خدا ببری، پِی به عظمت خدا ببری، پِی به موجودات خدا ببری، پِی به ممکنات خدا ببری، پِی به اشیاء ببری، پِی به زبانهای این‌ها ببری. پِی ببری، تا پِی نبری توجهت [کامل] نیست، توحیدت عزیز من کامل نیست. توحید پدر [و] مادری [اگر داشته باشی،] فقط جهنم نمی‌روی، اما کمال یک حرف دیگری است. تو باید عزیز من، این روح تو پرش کند به یقین، روح تو عزیز من، پرش کند به یقین. ببین خدای تبارک و تعالی در زمین چه کار کرده؟ این آب یک آب است، ببین چه تولیدی دارد؟ [خدا] چقدر ماهی از این آب به وجود آورده؟ هر وجودی که خدا در این عالَم خلق کرده، او به آن وجود [به] وجود می‌آید.  
+
اگر عزیزان من! ما بخواهیم توحید را توجّه کنیم، باید خرد شویم در اشیاء. اگر شما فکرتان عزیزان من! تفکّرتان در اشیاء پخش بشود، یعنی مدد از خدا بخواهید، اشیاء را اگر به آن توجّه کنید، والله، توحید ما جوری می‌شود که هرکجا پا می‌گذاریم می‌بینی توحید است، هرکجا می‌نگری، می‌بینی توحید است. ما خیلی توجّه به توحید نکردیم.  
  
ان‌شاءالله، امیدوارم که این‌جا من مورد ایراد نباشم. بشوم هم چیزی نیست، من با کمک خدا، با کمک امام زمان، با کمک ائمه، ان‌شاءالله جوابگو هستم. اگرنه این چیست که هر موجودی، موجودی [را] به عمل می‌آورد؟ این‌ها تناسب ندارد با هم. چرا این آب موجودی [به وجود] می‌آورد؟ این ماهی‌ها از کجا خلق می‌شوند؟ [از] توی آب. آن‌وقت ببین چقدر رنگارنگ [هستند]؟ این ماهی‌ها را چه کسی رنگ می‌کند؟ این ماهی‌ها را چه کسی جورواجور می‌کند؟ هرجوری که این‌ها هست، یک مبنایی دارد. هر ماهی که در دریاست یک مبنایی دارد، هر موجودی روی زمین مبنا دارد. اگر مبنایش را توجه کنی عزیزم توحیدت کامل می‌شود، اگرنه توحیدت پدر [و] مادری است. یکی از رفقای عزیز من، یک وقت گفت از توحید صحبت کن. من یک قدری فکر کردم که خدایا، دوست عزیز ما گفت، در دهان من بالاخره یک چیزی القا کن بگویم، من که چیزی بلد نیستم. {{دقیقه|۱۰}} ان‌شاءالله، امیدوارم که ایشان به خواست خودش برسد.
+
شما وقتی‌که حسابش را می‌کنی، می‌بینی خدای تبارک و تعالی چقدر موجودات خلق کرده در روی زمین؟ باید پِی ببری این‌که امیرالمؤمنین {{علیه}} می‌گوید [دنیا] مثل استخوان خوک در دهان سگ خوره‌دار است، چقدر پِی برده؟ خدا چقدر کُرات دارد؟ خدا چقدر در این ماوراء کُرات دارد؟ چقدر در ماوراء مخلوق دارد؟ این یک [چیز] صِرف است، یک چیز کوچک است. حالا از این چیز کوچک باید پِی به اسماء خدا ببری، پِی به قدرت خدا ببری، پِی به عظمت خدا ببری، پِی به موجودات خدا ببری، پِی به ممکنات خدا ببری، پِی به اشیاء ببری، پِی به زبانهای این‌ها ببری. پِی ببری، تا پِی نبری توجّهت [کامل] نیست، توحیدت عزیز من! کامل نیست. توحید پدر [و] مادری [اگر داشته باشی،] فقط جهنّم نمی‌روی؛ اما کمال یک حرف دیگری است. تو باید عزیز من! این روح تو پرش کند به یقین، روح تو عزیز من! پرش کند به یقین. ببین خدای تبارک و تعالی در زمین چه کار کرده؟ این آب یک آب است، ببین چه تولیدی دارد؟ [خدا] چقدر ماهی از این آب به وجود آورده؟ هر وجودی که خدا در این عالَم خلق کرده، او به آن وجود [به] وجود می‌آید.  
  
یعنی توجه کنید، حالا عزیز من توجه کن ببین من چه می‌گویم. هر موجودی، هر چیزی که روی این زمین راه می‌رود، یک زبانی دارد. هر چیزی که راه می‌رود یک ادراک دارد؛ تو ولایت داری، آن [موجود] ادراک دارد. هیچ چیزی [از موجوداتی] که روی زمین راه می‌رود را خدای تبارک و تعالی بیخود خلق نکرده. تو نگاه [حقارت] به آن می‌کنی، آن [موجود] با خدای خودش یک زبان دارد. تاحتی پشه با خدای خودش یک زبان دارد. این سوسکها، این‌ها، این‌ها همه با خدا یک زبانی دارند؛ توحید یعنی این. [تمام آنها] یک خداشناسی دارند. ببین الان من به شما روایتش را می‌گویم. کارهایی که ما می‌بینیم [را] با عقل خودمان [می‌سنجیم]، با بی‌عقلی خودمان می‌سنجیم، خیال می‌کنیم ما عقل داریم. با بی‌عقلی خودمان می‌آییم خودمان را روی توحید پیاده می‌کنیم. توجه کنید، ناراحت نشوید از این حرفها؛ پِی ببر، ببین درست است یا نه؟
+
إن‌شاءالله، امیدوارم که این‌جا من مورد ایراد نباشم. بشوم، هم چیزی نیست، من با کمک خدا، با کمک امام زمان {{عج}}، با کمک ائمه {{علیهم}}، إن‌شاءالله جواب‌گو هستم؛ اگرنه این چیست که هر موجودی، موجودی [را] به عمل می‌آورد؟ این‌ها تناسب ندارد با هم. چرا این آب موجودی [به وجود] می‌آورد؟ این ماهی‌ها از کجا خلق می‌شوند؟ [از] توی آب. آن‌وقت ببین چقدر رنگارنگ [هستند]؟ این ماهی‌ها را چه کسی رنگ می‌کند؟ این ماهی‌ها را چه کسی جورواجور می‌کند؟ هرجوری که این‌ها هست، یک مبنایی دارد. هر ماهی که در دریاست، یک مبنایی دارد، هر موجودی روی زمین مبنا دارد. اگر مبنایش را توجّه کنی عزیزم! توحیدت کامل می‌شود؛ اگرنه توحیدت پدر [و] مادری است. یکی از رفقای عزیز من، یک وقت گفت: از توحید صحبت کن! من یک قدری فکر کردم که خدایا! دوست عزیز ما گفت، در دهان من بالأخره یک چیزی القا کن بگویم، من که چیزی بلد نیستم. {{دقیقه|۱۰}} إن‌شاءالله، امیدوارم که ایشان به خواست خودش برسد.
  
ما اگر عقل داشته باشیم، [باید بفهمیم] هر چیزی را که داری می‌بینی، خدا این را بیخود خلق نکرده، به یک دردی می‌خورد. تو می‌گویی این چرا [خلق شده]؟ این نیست که حالا شما بگویی که من چرا این‌جورم؟ موسایش هم همین‌جور است، انبیاءش هم همین‌جور است. انبیاء هم به کل توحید والله پِی نبرده‌اند؛ فقط پیغمبر آخرالزمان، محمد‌بن‌عبدالله [این‌طور نیست]. ولایت به توحید پِی می‌برد، نه کسی که محتاج است و ولایت قطره‌بندی به او [داده] شده؛ تمام انبیاء ولایتشان قطره‌بندی است. ولایت یک چیز کامل است، یعنی علی‌بن‌ابی‌طالب، یعنی الان وجود امام زمان. وقتی که بررسی می‌کنی، با فکر و اندیشه نگاه می‌کنی، می‌بینی [بقیه] کامل نیستند. یعنی آن‌جور [که] باید خداشناس [باشند،] یک حدی هستند، حتی انبیاء، در صورتی که [انبیاء] عصمت دارند.  
+
یعنی توجّه کنید! حالا عزیز من! توجه کن ببین من چه می‌گویم؟ هر موجودی، هر چیزی که روی این زمین راه می‌رود، یک زبانی دارد. هر چیزی که راه می‌رود یک ادراک دارد؛ تو ولایت داری، آن [موجود] ادراک دارد. هیچ چیزی [از موجوداتی] که روی زمین راه می‌رود را خدای تبارک و تعالی بی‌خود خلق نکرده. تو نگاه [حقارت] به آن می‌کنی، آن [موجود] با خدای خودش یک زبان دارد. تاحتّی پشه با خدای خودش یک زبان دارد. این سوسک‌ها، این‌ها، این‌ها همه با خدا یک زبانی دارند؛ توحید یعنی این. [تمام آن‌ها] یک خداشناسی دارند. ببین الآن من به شما روایتش را می‌گویم. کارهایی که ما می‌بینیم [را] با عقل خودمان [می‌سنجیم]، با بی‌عقلی خودمان می‌سنجیم، خیال می‌کنیم ما عقل داریم. با بی‌عقلی خودمان می‌آییم خودمان را روی توحید پیاده می‌کنیم. توجّه کنید! ناراحت نشوید از این حرف‌ها؛ پِی ببر! ببین درست است یا نه؟
  
عزیزان من، بیایید یک قدری فکر و تفکر داشته باشید تا زنگ به شما بزند. ولایت زنگ  می‌زند، توحید زنگ به شما می‌زند. چطور زنگ به تو می‌زند؟ چرا زنگ به تو می‌زند؟ صبح زنگ به تو می‌زند بروی به یکی یک چیزی بدهی، شب زنگ به تو می‌زند. اصلاً من یک پاره‌وقتها [این‌طور] بودم، قرار نداشتم. به علی‌بن‌موسی‌الرضا، اصلاً یک وقت می‌بینی شب قرار ندارم، هی نگاه می‌کنم صبح نمی‌شود. قرار نداری [که] زنگ به تو زده، بروی یک چیز بدهی به یکی. توجه فرمودی؟ چرا زنگ به تو می‌زند؟ به تو داده می‌شود. تو به یکی چیزی می‌دهی، من می‌گویم زنگ می‌زند. من عقیده‌ام این است [که] وقتی [زنگ] می‌زند، یک چیزی به شما داده می‌شود از طرف خدا، از طرف این‌ها [ائمه]. اما یک وقت می‌بینی به انبیاءش داده نمی‌شود، حرف من سرِ این است. اگر من این روایت را نگذارم رویش، حرف تند است. تندی‌اش بعضی‌ها می‌دانی چه جور است؟ من یک نفر دیدم از این فلفل فرنگی‌ها یکهو گذاشت توی دهانش، خورد. آقا یکی [دیگر] یک ذره خورد، آتش گرفت. این من نمی‌دانم یک حرفی تند است، تو دهانت نازک نارنجی است عزیز من، قربانت بگردم. یک حرفی است یک وقت تند است، اما تند نیست. {{دقیقه|۱۵}} باید چه کنی تند نباشد؟ باید مِلک او باشی، تو هنوز مِلک خودت هستی؛ هنوز یک خود داری، هنوز یک من داری. تو اگر مِلک او باشی تند نیست، یعنی بنده او باشی تند نیست.  
+
ما اگر عقل داشته باشیم، [باید بفهمیم] هر چیزی را که داری می‌بینی، خدا این را بی‌خود خلق نکرده، به یک دردی می‌خورد. تو می‌گویی این چرا [خلق شده]؟ این نیست که حالا شما بگویی که من چرا این‌جورم؟ موسایش هم همین‌جور است، انبیاءش هم همین‌جور است. انبیاء هم به کلّ توحید والله، پِی نبرده‌اند؛ فقط پیغمبر آخرالزّمان {{صلی}}، محمّد‌ بن‌ عبدالله [این‌طور نیست]. ولایت به توحید پِی می‌برد، نه کسی‌که محتاج است و ولایت قطره‌بندی به او [داده] شده؛ تمام انبیاء ولایت‌شان قطره‌بندی است. ولایت یک چیز کامل است، یعنی علی‌ بن‌ ابی‌طالب، یعنی الآن وجود امام زمان {{عج}}. وقتی‌که بررسی می‌کنی، با فکر و اندیشه نگاه می‌کنی، می‌بینی [بقیّه] کامل نیستند؛ یعنی آن‌جور [که] باید خداشناس [باشند،] یک حدّی هستند، حتّی انبیاء، در صورتی‌که [انبیاء] عصمت دارند.  
  
حالا ببین من چه می‌گویم؟ حالا عزیز من موسی آمده برود، می‌بیند یکی از این جولاها [سوسک سرگین غلتان] دارد این‌ها را گندوله [گلوله] می‌کند. [می‌گوید] خدایا این را برای چه خلق کردی آخر؟ حالا یعنی [می‌گوید] این‌ها گندوله [گلوله] نباشد، همچین فکر می‌کند موسی. [خدا] گفت چند دفعه هم این [سوسک] به من گفته موسی را برای چه خلق کردی؟ پس هر اشیائی با خدا حرف دارد. تو کوچک می‌بینی‌اش، این بزرگ است. تو سوسک را کوچک داری می‌بینی [که] این‌ها را دارد گندوله [گلوله] می‌کند؛ اما این یک رابطه‌ای، یک چیزی با خدا دارد. این روایت درست است، برو ببین، [خدا] می‌گوید این هم به من گفت چرا موسی را خلق کردی؟ توجه می‌کنید من چه می‌گویم؟ هر اشیائی با خدا رابطه دارد، هر اشیائی با خدا حرف می‌زند، تاحتی پشه. این‌ها جهنم ندارند، بشر است که جهنم و بهشت دارد، جن است جهنم و بهشت دارد؛ [پاداش و جزا] منحصر به بشر است. اما تمام این‌ها متوجه به خدا هستند، اطاعت خدا را می‌کنند. این‌ها یکنواختند، چون که وقتی  هر اشیائی عقل ندارد، یک حدودی دارد؛ اما بشر نه.  
+
عزیزان من! بیایید یک قدری فکر و تفکّر داشته باشید تا زنگ به شما بزند. ولایت زنگ  می‌زند، توحید زنگ به شما می‌زند. چطور زنگ به تو می‌زند؟ چرا زنگ به تو می‌زند؟ صبح زنگ به تو می‌زند بروی به یکی یک چیزی بدهی، شب زنگ به تو می‌زند. اصلاً من یک پاره‌وقت‌ها [این‌طور] بودم، قرار نداشتم. به علی‌ بن‌ موسی‌ الرّضا، اصلاً یک وقت می‌بینی شب قرار ندارم، هی نگاه می‌کنم صبح نمی‌شود. قرار نداری [که] زنگ به تو زده، بروی یک چیز بدهی به یکی. توجّه فرمودی؟ چرا زنگ به تو می‌زند؟ به تو داده می‌شود. تو به یکی چیزی می‌دهی، من می‌گویم زنگ می‌زند. من عقیده‌ام این است [که] وقتی [زنگ] می‌زند، یک چیزی به شما داده می‌شود از طرف خدا، از طرف این‌ها [ائمه {{علیهم}}]. اما یک وقت می‌بینی به انبیاءش داده نمی‌شود، حرف من سرِ این است. اگر من این روایت را نگذارم رویش، حرف تند است. تندی‌اش بعضی‌ها می‌دانی چه جور است؟ من یک نفر دیدم از این فلفل فرنگی‌ها یکهو گذاشت توی دهانش، خورد. آقا یکی [دیگر] یک ذرّه خورد، آتش گرفت. این من نمی‌دانم یک حرفی تند است، تو دهانت نازک نارنجی است عزیز من! قربانت بگردم. یک حرفی است یک وقت تند است؛ اما تند نیست. {{دقیقه|۱۵}} باید چه کنی تند نباشد؟ باید مِلک او باشی، تو هنوز مِلک خودت هستی؛ هنوز یک خود داری، هنوز یک من داری. تو اگر مِلک او باشی، تند نیست، یعنی بنده او باشی، تند نیست.  
  
چرا؟ خدا عنایت به بشر کرده، اشرف مخلوقات [قرارش داده]، اشرف به تمام مخلوقات‌ [است]. اما یک وقت می‌بینی اسم تو [اشرف مخلوقات] هست، تو نیستی. مگر من نگفتم با آن مرد روبرو شدم؟ گفتم فرق شما با پیغمبر چیست؟ گفت هیچ، من اشرف مخلوقاتم [او هم هست]. چرا [این را می‌گوید]؟ [این شخص] سواد دارد نه کمال، ولایتش هم سست است؛ برای خودش یک چیزی درست کرده. گفتم که خب تو به معراج رفتی؟ [گفت] نه. به تو گفته‌اند انّ الله و ملائکته یصلّون علی النبی، [باید] تو را اطاعت کنیم؟ [گفت] نه. تو تا قیام قیامت [اموری که می‌شود را] گفتی؟ [گفت] نه. هرچه به او گفتم، گفت نه. گفتم پس تو چه اشرف مخلوقاتی هستی؟ تو اشرفیتت این است که امر پیغمبر را اطاعت کنی. تو آمدی این‌جا اشرفیت بهم بزنی، امر پیغمبر را اطاعت بکنی. چرا آنها امر پیغمبر را اطاعت نمی‌کنند اهل جهنمند؟ این چه اشرفیتی است؟ اهل تسنن چه اشرفیتی دارند که اهل جهنمند؟ اشرفیتِ چه دارند؟ پس اشرفیت تو به این است [که] امر پیغمبر را اطاعت کنی، امر پیغمبر علی است، امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است.
+
حالا ببین من چه می‌گویم؟ حالا عزیز من! موسی آمده برود، می‌بیند یکی از این جولاها [سوسک سرگین غلتان] دارد این‌ها را گندوله [گلوله] می‌کند. [می‌گوید:] خدایا! این را برای چه خلق کردی آخر؟ حالا یعنی [می‌گوید] این‌ها گندوله [گلوله] نباشد، همچین فکر می‌کند موسی. [خدا] گفت: چند دفعه هم این [سوسک] به من گفته موسی را برای چه خلق کردی؟ پس هر اشیائی با خدا حرف دارد. تو کوچک می‌بینی‌اش، این بزرگ است. تو سوسک را کوچک داری می‌بینی [که] این‌ها را دارد گندوله [گلوله] می‌کند؛ اما این یک رابطه‌ای، یک چیزی با خدا دارد. این روایت درست است، برو ببین، [خدا] می‌گوید این هم به من گفت چرا موسی را خلق کردی؟ توجّه می‌کنید من چه می‌گویم؟ هر اشیائی با خدا رابطه دارد، هر اشیائی با خدا حرف می‌زند، تاحتّی پشه. این‌ها جهنّم ندارند، بشر است که جهنّم و بهشت دارد، جنّ است جهنّم و بهشت دارد؛ [پاداش و جزا] منحصر به بشر است. اما تمام این‌ها متوجّه به خدا هستند، اطاعت خدا را می‌کنند. این‌ها یک‌نواختند، چون‌که وقتی  هر اشیائی عقل ندارد، یک حدودی دارد؛ اما بشر نه.  
  
حالا معلوم شد که توحید این‌ [است که بدانی] تمام اشیاء رابطه با خدا دارند. ما باید تمام اشیاء را [با] دید دیگری به آن نگاه کنیم. مگر نگفتم گرگ می‌آید پیش پیغمبر، یک زویی می‌زند [زوزه می‌کشدپیغمبر [زبانش را] می‌داند. حالا می‌گوید برو. [یکی] می‌گوید [معنی] این چیست؟ [پیغمبر] می‌گوید این [گرگ] زنش نمی‌زاید؛ گفت تو حبیب خدایی، دعا کن این فارغ بشود. والله گرگ از من خداشناس‌تر است، پیغمبر شناس‌تر است. چرا مردم حیوان می‌شوند؟ چرا؟ چرا حیوان می‌شوند؟ از انسانیت خارج می‌شوند. اگر انسانیت باشد، توحید است. امر این‌ها را باید اطاعت کرد، آن‌وقت می‌شوی انسان. من شبیه انسانم، آن هم خدا می‌خواهد آبروی من را توی دنیا نریزد. خدا آبروی من را حفظ کرده که من شکل انسانم، یا [می‌خواهد] مردم وحشت نکنند. رفقای عزیز، قدر این حرفها را بدانید. الان پسر شما نستجیر بالله [اگر] سگ باشد، خوک باشد، بیاید توی خانه، زنت نمی‌ترسد؟ بچه‌ات نمی‌ترسد؟ خودت نمی‌ترسی؟ من نسبت به آنها [حیوان] بشوم، همه آنها می‌ترسند که. پس خدا یک حجابی آورده جلوی ما، {{دقیقه|۲۰}} این حجاب چرا آنجا [برداشته] می‌شود؟ امام زمان می‌آید، این حجاب برداشته می‌شود عزیز من.
+
چرا؟ خدا عنایت به بشر کرده، اشرف مخلوقات [قرارش داده]، اشرف به تمام مخلوقات‌ [است]. اما یک وقت می‌بینی اسم تو [اشرف مخلوقات] هست، تو نیستی. مگر من نگفتم با آن مرد روبرو شدم؟ گفتم فرق شما با پیغمبر چیست؟ گفت هیچ، من اشرف مخلوقاتم [او هم هست]. چرا [این را می‌گوید]؟ [این شخص] سواد دارد نه کمال، ولایتش هم سست است؛ برای خودش یک چیزی درست کرده. گفتم که خب تو به معراج رفتی؟ [گفت] نه. به تو گفته‌اند «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبیّ»، [باید] تو را اطاعت کنیم؟ [گفت:] نه! تو تا قیام قیامت [اموری که می‌شود را] گفتی؟ [گفت:] نه! هر چه به او گفتم، گفت: نه! گفتم: پس تو چه اشرف مخلوقاتی هستی؟ تو اشرفیّتت این است که امر پیغمبر {{صلی}} را اطاعت کنی. تو آمدی این‌جا اشرفیّت بهم بزنی، امر پیغمبر {{صلی}} را اطاعت بکنی. چرا آن‌ها امر پیغمبر {{صلی}} را اطاعت نمی‌کنند اهل جهنّمند؟ این چه اشرفیّتی است؟ اهل تسنّن چه اشرفیّتی دارند که اهل جهنّمند؟ اشرفیّتِ چه دارند؟ پس اشرفیّت تو به این است [که] امر پیغمبر {{صلی}} را اطاعت کنی، امر پیغمبر {{صلی}} علی {{علیه}} است، امیرالمؤمنین علی «علیه‌السلام» است.
  
خدا دائم دارد عنایت به بشر می‌کند، بشر طغیان می‌کند. اگر ما واقع بدانیم تمام این‌ها دارند خدا را عبادت می‌کنند، [با آنها هماهنگ می‌شوی]. حالا هی خدا به شما هشدار می‌دهد، می‌گوید بیایید امر من را قبول کنید، بیایید مقصد من را قبول کنید. عزیزان من چون و چرا نکنید تا شما رشد پیدا کنید. شما باور کنید که این‌ها [هست]. آن‌وقت [علم] تمام موجودات را امام می‌داند، زبان‌هایشان را می‌داند؛ تمام ممکنات را، تمام موجودات را می‌داند. چرا؟ او مافوق بشر است، مافوق اشیاء است. امام مافوق اشیاء است، مافوق بشر است که یعنی من و شما باشیم، آن‌وقت تمام این‌ها را می‌داند. چرا می‌گوید که امام وجه‌الله است؟ نه [فقط] این‌که امیرالمؤمنین می‌گوید با انبیاء آمده‌ام در خفا، با پیغمبر [آمدم] آشکارا؛ باید علی به درد تمام ممکنات، تمام موجودات برسد. تمام ممکنات باید اطاعت کنند.
+
حالا معلوم شد که توحید این‌ [است که بدانی] تمام اشیاء رابطه با خدا دارند. ما باید تمام اشیاء را [با] دید دیگری به آن نگاه کنیم. مگر نگفتم گرگ می‌آید پیش پیغمبر {{صلی}}، یک زویی می‌زند [زوزه می‌کشد]؟ پیغمبر {{صلی}} [زبانش را] می‌داند. حالا می‌گوید: برو! [یکی] می‌گوید [معنی] این چیست؟ [پیغمبر {{صلی}}] می‌گوید: این [گرگ] زنش نمی‌زاید؛ گفت: تو حبیب خدایی، دعا کن این فارغ بشود. والله، گرگ از من خداشناس‌تر است، پیغمبر شناس‌تر است. چرا مردم حیوان می‌شوند؟ چرا؟ چرا حیوان می‌شوند؟ از انسانیّت خارج می‌شوند. اگر انسانیّت باشد، توحید است. امر این‌ها را باید اطاعت کرد، آن‌وقت می‌شوی انسان. من شبیه انسانم، آن هم خدا می‌خواهد آبروی من را توی دنیا نریزد. خدا آبروی من را حفظ کرده که من شکل انسانم، یا [می‌خواهد] مردم وحشت نکنند. رفقای عزیز! قدر این حرف‌ها را بدانید! الآن پسر شما نستجیر بالله [اگر] سگ باشد، خوک باشد، بیاید توی خانه، زنت نمی‌ترسد؟ بچّه‌ات نمی‌ترسد؟ خودت نمی‌ترسی؟ من نسبت به آن‌ها [حیوان] بشوم، همه آن‌ها می‌ترسند که. پس خدا یک حجابی آورده جلوی ما، {{دقیقه|۲۰}} این حجاب چرا آن‌جا [برداشته] می‌شود؟ امام زمان {{عج}} می‌آید، این حجاب برداشته می‌شود عزیز من!
  
ما چه توحیدی داریم؟ اگر تو واقع بدانی که یک سوسک، یک پشه، یک حیوان اطاعت می‌کند خدا را، تو خجالت نمی‌کشی نمی‌کنی؟ تو چه اشرف مخلوقاتی هستی؟ اشرف مخلوقات یعنی اطاعت باید بکند. به قول فرمایش یک دوستم، یکهو بل هم أضل هم گذاشته بغلش. تو که اشرف مخلوقاتی صحیح است، اما خودت را بل هم أضل نکن. چرا بل هم أضل است؟ الان از توحید دارم صحبت می‌کنم، چرا بل هم أضل است؟ این سوسک دارد اطاعت می‌کند، این مار دارد [اطاعت] می‌کند، گرگ دارد [اطاعت] می‌کند، سگ دارد [اطاعت] می‌کند، حیوان دارد [اطاعت] می‌کند، ماهی‌ها دارند [اطاعت] می‌کنند. یک قوه لامسه در تمام خلقت کار می‌کند، چرا توجه ندارید؟ چرا توحید ما این‌قدر ضعیف است؟ اصلاً آنها حالیشان می‌شود، هشدار به آنها داده می‌شود. اما پیغمبر آمده به ما هشدار داده، علی آمده [هشدار] داده، قرآن آمده [هشدار] داده، ما هشدار را نمی‌پذیریم. چرا؟ من داریم.
+
خدا دائم دارد عنایت به بشر می‌کند، بشر طغیان می‌کند. اگر ما واقع بدانیم تمام این‌ها دارند خدا را عبادت می‌کنند، [با آن‌ها هماهنگ می‌شوی]. حالا هی خدا به شما هشدار می‌دهد، می‌گوید بیایید امر من را قبول کنید! بیایید مقصد من را قبول کنید! عزیزان من! چون و چرا نکنید تا شما رشد پیدا کنید. شما باور کنید که این‌ها [هست]. آن‌وقت [علم] تمام موجودات را امام می‌داند، زبان‌هایشان را می‌داند؛ تمام ممکنات را، تمام موجودات را می‌داند. چرا؟ او مافوق بشر است، مافوق اشیاء است. امام مافوق اشیاء است، مافوق بشر است که یعنی من و شما باشیم، آن‌وقت تمام این‌ها را می‌داند. چرا می‌گوید که امام {{متمایز|وجه‌ الله}} است؟ نه [فقط] این‌که امیرالمؤمنین {{علیه}} می‌گوید با انبیاء آمده‌ام در خفا، با پیغمبر {{صلی}} [آمدم] آشکارا؛ باید علی {{علیه}} به درد تمام ممکنات، تمام موجودات برسد. تمام ممکنات باید اطاعت کنند.
  
الان من این مطلب را روایت می‌گذارم [رویش که] عزیزان من قبول کنید، قربانتان بروم، فدایتان بشوم. یک زمانی بود می‌‌آمدند ماهی می‌گرفتند. ماهی‌ها به انبیاءشان گفتند آخر ما یک روز فرصت پیدا کنیم یک قدری بیاییم رو[ی آب]، یک قدری آفتاب را ببینیم، آخر ما تا کِی برویم زیر دریا [که] توی دام این [آدم‌ها] نیفتیم؟ [پیغمبر با قومش] قرارداد گذاشت [که] مثلاً شنبه گویا ماهی نگیر. این‌ها رفتند یک چاله کندند، این زبان‌بسته‌ها همه آمدند رو[ی آب]. ببین [ماهی‌ها] حالیشان شد، چطور آمدند رو[ی آب]؟ توجه می‌فرمایید من چه می‌گویم؟ چرا آمدند رو؟ خیلی خوب، [به آنها] خبر داده شد، می‌آیند رو‌‌. چه خبری داده شد؟ [این‌که] کسی به شما کاری ندارد، بارک الله. این هشدار داده می شود به آن‌‌ [حیوان]. حالا آمدند چاله کندند، رفتند [ماهی‌ها را] بگیرند، فردا تمامشان بوزینه شدند. تمامشان بوزینه شدند.
+
ما چه توحیدی داریم؟ اگر تو واقع بدانی که یک سوسک، یک پشه، یک حیوان اطاعت می‌کند خدا را، تو خجالت نمی‌کشی نمی‌کنی؟ تو چه اشرف مخلوقاتی هستی؟ اشرف مخلوقات یعنی اطاعت باید بکند. به قول فرمایش یک دوستم، یکهو بل هم أضلّ هم گذاشته بغلش. تو که اشرف مخلوقاتی صحیح است؛ اما خودت را بل هم أضلّ نکن. چرا بل هم أضلّ است؟ الآن از توحید دارم صحبت می‌کنم، چرا بل هم أضلّ است؟ این سوسک دارد اطاعت می‌کند، این مار دارد [اطاعت] می‌کند، گرگ دارد [اطاعت] می‌کند، سگ دارد [اطاعت] می‌کند، حیوان دارد [اطاعت] می‌کند، ماهی‌ها دارند [اطاعت] می‌کنند. یک قوه لامسه در تمام خلقت کار می‌کند، چرا توجّه ندارید؟ چرا توحید ما این‌قدر ضعیف است؟ اصلاً آن‌ها حالی‌شان می‌شود، هشدار به آن‌ها داده می‌شود. اما پیغمبر {{صلی}} آمده به ما هشدار داده، علی {{علیه}} آمده [هشدار] داده، قرآن آمده [هشدار] داده، ما هشدار را نمی‌پذیریم. چرا؟ من داریم.
  
عزیزان من بیایید قدر امام زمان را بدانیم که ما بوزینه نمی‌شویم، والله ما هم می‌شویم. این یک کار بوده [که آن قوم] کرده؛ من صدتا، چندتا از این کارها کرده‌ام، اما باطنم بوزینه است. خدا باطن من را ظاهر نمی‌کند، اما مخالفت [کردن باعث می‌شود که در] باطن تو بوزینه‌ای. چرا این‌ها بوزینه شدند [اما ما نمی‌شویم]؟ به واسطه احترام حجت خدا دیگر این‌ [مردم حیوان] نشدند. وقتی ولایت را خدا در ظاهر در دنیا نصب کرد، {{دقیقه|۲۵}} یعنی ولایت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام را، (صلوات بفرستید)، خدا عذاب آبروریزی را از تمام این خلق برداشت. به واسطه آبروی ولایت، خدا این آبروریزی‌ها را برداشت.  
+
الآن من این مطلب را روایت می‌گذارم [رویش که] عزیزان من! قبول کنید! قربان‌تان بروم، فدایتان بشوم. یک زمانی بود می‌‌آمدند ماهی می‌گرفتند. ماهی‌ها به انبیاءشان گفتند: آخر ما یک روز فرصت پیدا کنیم یک قدری بیاییم رو [ی آب]، یک قدری آفتاب را ببینیم، آخر ما تا کِی برویم زیر دریا [که] توی دام این [آدم‌ها] نیفتیم؟ [پیغمبر با قومش] قرارداد گذاشت [که] مثلاً شنبه گویا ماهی نگیر! این‌ها رفتند یک چاله کندند، این زبان‌بسته‌ها همه آمدند رو [ی آب]. ببین [ماهی‌ها] حالی‌شان شد، چطور آمدند رو [ی آب]؟ توجّه می‌فرمایید من چه می‌گویم؟ چرا آمدند رو؟ خیلی خوب، [به آن‌ها] خبر داده شد، می‌آیند رُو‌‌. چه خبری داده شد؟ [این‌که] کسی به شما کاری ندارد، بارک الله! این هشدار داده می‌شود به آن‌‌ [حیوان]. حالا آمدند چاله کندند، رفتند [ماهی‌ها را] بگیرند، فردا تمام‌شان بوزینه شدند. تمام‌شان بوزینه شدند.
  
چرا قوم لوط شهرشان زیر و رو شد [اما الان] نمی‌شود؟ چرا قوم عاد [عذاب] شد؟ چرا قوم نوح [عذاب] شد؟ والله من الان قسم می‌خورم، زمان ما عین [زمان] قوم لوط است. چرا [عذاب نازل] نمی‌شود؟ به احترام ولایت‌. اما این [شخص] گناهش را می‌برد. گناهش را می‌برد، سوبسیدش را به او می‌دهند. از کجا به او می‌دهند؟ پیش آمد، والله اگر من می‌خواستم این را بگویم، به این علی‌بن‌موسی‌الرضا اگر من می‌خواستم بگویم. یک شخصی بود، آمد پیش [عمَر]، یک صلوات بفرستید. شخصی بود اربابش را کشت، در زمان خلافت عمَر بود. آن به اصطلاح بچه‌های ارباب رفتند شکایت کردند و گفتند این آدم کشته. [عمَر] می‌خواست [اعدامش کند]. [غلام] گفت آره این [که من کشتم] با من یک عمل زشتی کرد، یعنی آن به اصطلاح ارباب. غلام زد اربابش را کشت. امیرالمؤمنین آمد وساطت کرد. گفت این [مُرده] را خاکش کنید، بعد از سه روز بروید قبرش را بشکافید، اگر [جنازه] بود، غلام را بکشید؛ اگر نبود، راست می‌گوید، می‌رود پیش قوم لوط. [خدا] آنجا برایت تشریفات بجا آورده، خدا که از تشریفات دست برنمی‌دارد. قبر را شکافتند، دیدند یک ذره خاکستر [مانده] است. گفت بردش پیش قوم لوط.  
+
عزیزان من! بیایید قدر امام زمان {{عج}} را بدانیم که ما بوزینه نمی‌شویم، والله، ما هم می‌شویم. این یک کار بوده [که آن قوم] کرده؛ من صدتا، چندتا از این کارها کرده‌ام؛ اما باطنم بوزینه است. خدا باطن من را ظاهر نمی‌کند؛ اما مخالفت [کردن باعث می‌شود که در] باطن تو بوزینه‌ای. چرا این‌ها بوزینه شدند [اما ما نمی‌شویم]؟ به واسطه احترام حجّت خدا دیگر این‌ [مردم حیوان] نشدند. وقتی ولایت را خدا در ظاهر در دنیا نصب کرد، {{دقیقه|۲۵}} یعنی ولایت امیرالمؤمنین علی «علیه‌السلام» را، (صلوات بفرستید)، خدا عذاب آبروریزی را از تمام این خلق برداشت. به واسطه آبروی ولایت، خدا این آبروریزی‌ها را برداشت.  
  
توجه می‌فرمایید چه می‌گویم؟ من دارم [برکات] ولایت را می‌گویم که شما تشکر از ولایت کنید، تشکر از امام زمان کنید، تشکر از این‌ها بکنید. اما وقتی امیرالمؤمنین را خدای تبارک و تعالی امر کرد [معرفی کن]، جبرئیل به امر خدا [به پیغمبر ابلاغ کرد]. خدای تبارک و تعالی امر کرد امیرالمؤمنین را بلند کن. [وقتی پیغمبر ایشان را] بلند کرد، نصب کرد، ألیوم أکملت لکم دینکم [نازل شد]، دیگر این چیزها نشد، به احترام ولایت. توجه کنید عزیزان من، اگر یکی بیاید خدای نخواسته، نستجیر بالله، الهی امیدوارم که این پاها برای هیچ کدامتان ندهد، [جرمی مرتکب شود]. اگر ما یک خلافی بکنیم، ما را ببرند زندان، یکی بیاید ضمانت ما را بکند، آیا تا زنده‌ای از او تشکر می‌کنی یا نمی‌کنی؟ چرا تشکر از امام زمان نمی‌کنی؟ چرا تشکر از علی علیه‌السلام نمی‌کنی؟ به واسطه این [امیرالمؤمنین اگر] گناه ثقلین کنی، علی را دوست داشته باشی، [خدا] می‌بخشدت. آیا به قدر یک نفری که زندان می‌خواهی بروی، آمده ضمانتت را کرده، علی را دوست داری؟ آیا امام زمان را دوست داری؟ نه والله، توی این فکر نمی‌روی، یک مسیر دیگر داری می‌روی. من در این مسیر قدم می‌گذارم.  
+
چرا قوم لوط شهرشان زیر و رو شد [اما الآن] نمی‌شود؟ چرا قوم عاد [عذاب] شد؟ چرا قوم نوح [عذاب] شد؟ والله، من الآن قسم می‌خورم، زمان ما عین [زمان] قوم لوط است. چرا [عذاب نازل] نمی‌شود؟ به احترام ولایت‌. اما این [شخص] گناهش را می‌برد. گناهش را می‌برد، سوبسیدش را به او می‌دهند. از کجا به او می‌دهند؟ پیش آمد، والله، اگر من می‌خواستم این را بگویم، به این علی‌بن‌موسی‌الرضا، اگر من می‌خواستم بگویم. یک شخصی بود، آمد پیش [عمَر]، (یک صلوات بفرستید.) شخصی بود اربابش را کشت، در زمان خلافت عمَر بود. آن به اصطلاح بچّه‌های ارباب رفتند شکایت کردند و گفتند این آدم کشته. [عمَر] می‌خواست [اعدامش کند]. [غلام] گفت: آره این [که من کشتم] با من یک عمل زشتی کرد، یعنی آن به اصطلاح ارباب. غلام زد اربابش را کشت. امیرالمؤمنین {{علیه}} آمد وساطت کرد. گفت: این [مُرده] را خاکش کنید! بعد از سه روز بروید قبرش را بشکافید! اگر [جنازه] بود، غلام را بکشید! اگر نبود، راست می‌گوید، می‌رود پیش قوم لوط. [خدا] آن‌جا برایت تشریفات به جا آورده، خدا که از تشریفات دست برنمی‌دارد. قبر را شکافتند، دیدند یک ذرّه خاکستر [مانده] است. گفت: بردش پیش قوم لوط.  
  
هشدار می‌دهم به شما عزیزان من، بیایید ارزش ولایت را شب معلوم کنید، بیایید [واسطه] آزادی خودتان را معلوم کنید، بیایید رزقی که می‌خورید را معلوم کنید به چه توسطی به شما داده می‌شود. چرا ما این‌قدر این‌جوری هستیم؟ مگر امام صادق نمی‌گوید [اگر] یک دفعه، دو دفعه [جایی مهمان شدی] خوردی، [توی این] فکر باشی [که] دوباره بخوری، [نه این‌که جبران کنی] از ما [نیستیشیعه ما این صفت را ندارد؟ چقدر مِلک حضرت زهرا را خوردیم و نفهمیدیم؟ مگر [خدا] نمی‌گوید همه [خلقت] را به واسطه این‌ها خلق کردم؟ چقدر خوردیم؟ کاش می‌خوردیم و گناه نمی‌کردیم. پس این که می‌گوید از هزارتایمان یکی با دین از دنیا نمی‌رویم، [چون] ما این‌ها را نشناختیم. ما توی این حرفها خرد نشدیم، ما این حرفها را خیلی باور نمی‌کنیم، ما این حرفها را یک قدری شوخی می‌دانیم. {{دقیقه|۳۰}} آیا توجه کردی؟
+
توجّه می‌فرمایید چه می‌گویم؟ من دارم [برکات] ولایت را می‌گویم که شما تشکّر از ولایت کنید! تشکر از امام زمان {{عج}} کنید، تشکّر از این‌ها بکنید! اما وقتی امیرالمؤمنین {{علیه}} را خدای تبارک و تعالی امر کرد [معرّفی کن]! جبرئیل به امر خدا [به پیغمبر {{صلی}} ابلاغ کرد]. خدای تبارک و تعالی امر کرد امیرالمؤمنین {{علیه}} را بلند کن! [وقتی پیغمبر {{صلی}} ایشان را] بلند کرد، نصب کرد، ألیوم أکملت لکم دینکم [نازل شددیگر این چیزها نشد، به احترام ولایت. توجّه کنید عزیزان من! اگر یکی بیاید خدای نخواسته، نستجیر بالله، الهی امیدوارم که این پاها برای هیچ کدام‌تان ندهد، [جرمی مرتکب شود]. اگر ما یک خلافی بکنیم، ما را ببرند زندان، یکی بیاید ضمانت ما را بکند، آیا تا زنده‌ای از او تشکّر می‌کنی یا نمی‌کنی؟ چرا تشکّر از امام زمان {{عج}} نمی‌کنی؟ چرا تشکّر از علی «علیه‌السلام» نمی‌کنی؟ به واسطه این [امیرالمؤمنین {{علیه}} اگر] گناه ثقلین کنی، علی {{علیه}} را دوست داشته باشی، [خدا] می‌بخشدت. آیا به قدر یک نفری که زندان می‌خواهی بروی، آمده ضمانتت را کرده، علی {{علیه}} را دوست داری؟ آیا امام زمان {{عج}} را دوست داری؟ نه والله، توی این فکر نمی‌روی، یک مسیر دیگر داری می‌روی. من در این مسیر قدم می‌گذارم.
  
من امروز به یکی از رفقا گفتم، حالا نمی‌خواهم اسم بیاورم؛ گفتم این خدمتی که شما به ما می‌کنی، اگر من صد سال [در دنیا] بمانم، صد سال به من چیز بگویی، من نمی‌توانم این خدمتی که شما به ما کردی را جبران کنم. چرا؟ خب من که این‌جورم، پاسخ می‌دهم به حضرت زهرا، پاسخ می‌دهم به امام زمان، این که عقلم می‌رسد [را انجام می‌دهم]. [تو] چرا پاسخ نمی‌دهی؟ ببین قشنگ برایتان تشریح کردم، اگر بخواهی بروی زندان، یکی بیاید شما را وساطت کند، چقدر هروقت یادت می‌افتد [قدردانی می‌کنی]؟ آیا علی ما را وساطت نکرده؟ آیا امام زمان ما را وساطت نکرده؟ حالا توحید این است [که بدانیم] چه کسی این واسطه‌ها را خلق کرده، چه کسی این واسطه‌ها را برای تو گذاشته؛ توحید یعنی این، آن ولی‌نعمت را بشناسی. ولیِ علی خداست، ولیِ رسول‌الله خداست، ولیِ امام زمان خداست؛ او خودش ولی به کل خلقت است. اما ببین چه کسی آخر چیست؟ کجا می‌رویم؟ چه کار می‌کنیم؟ چرا توجه نداریم؟
+
هشدار می‌دهم به شما عزیزان من! بیایید ارزش ولایت را شب معلوم کنید! بیایید [واسطه] آزادی خودتان را معلوم کنید! بیایید رزقی که می‌خورید را معلوم کنید به چه توسطی به شما داده می‌شود؟ چرا ما این‌قدر این‌جوری هستیم؟ مگر امام صادق {{علیه}} نمی‌گوید [اگر] یک دفعه، دو دفعه [جایی مهمان شدی] خوردی، [توی این] فکر باشی [که] دوباره بخوری، [نه این‌که جبران کنی] از ما [نیستی]، شیعه ما این صفت را ندارد؟ چقدر مِلک حضرت زهرا {{علیها}} را خوردیم و نفهمیدیم؟ مگر [خدا] نمی‌گوید همه [خلقت] را به واسطه این‌ها خلق کردم؟ چقدر خوردیم؟ کاش می‌خوردیم و گناه نمی‌کردیم. پس این که می‌گوید از هزار تایمان یکی با دین از دنیا نمی‌رویم، [چون] ما این‌ها را نشناختیم. ما توی این حرف‌ها خرد نشدیم، ما این حرف‌ها را خیلی باور نمی‌کنیم، ما این حرف‌ها را یک قدری شوخی می‌دانیم. {{دقیقه|۳۰}} آیا توجّه کردی؟
  
حالا حرف من این است، من می‌گویم عزیزان من، تمام ممکنات خدا تاحتی این سوسک ببین چه جور حرف می‌زند؟ آنها همه هماهنگ می‌گویند لا اله الا الله، محمد رسول‌الله، علی ولی‌الله. عزیز من، من می‌گویم تو بشر بیا با این‌ها هماهنگ باشی. من مطلب را پایین آوردم که خودم حالیم بشود، حرف بالاتر است. چه کار کنم من؟ من با یک سبکی دارم حرف می‌زنم که هرکس نوار من را می‌شنود، توجه کند. تو بیا با این‌ها هماهنگ بشوی. اگر با این‌ها هماهنگ شدی و گناه نکردی، اگر با این‌ها هماهنگ شدی [و] امر خدا را اطاعت کردی، اگر هماهنگ شدی مثل همین‌ها، [توحید داری.] همین‌قدر ما خدا را بشناسیم، همین‌قدر توحید ما کامل بشود که بدانیم تمام اشیاء ذکر خدا را می‌گویند. ذکر یعنی چه؟ ذکر این است من بگویم سبحان الله و الحمدلله؟ این‌ها را بگویم؟
+
من امروز به یکی از رفقا گفتم، حالا نمی‌خواهم اسم بیاورم؛ گفتم این خدمتی که شما به ما می‌کنی، اگر من صد سال [در دنیا] بمانم، صد سال به من چیز بگویی، من نمی‌توانم این خدمتی که شما به ما کردی را جبران کنم. چرا؟ خب من که این‌جورم، پاسخ می‌دهم به حضرت زهرا {{علیها}}، پاسخ می‌دهم به امام زمان {{عج}}، این که عقلم می‌رسد [را انجام می‌دهم. تو] چرا پاسخ نمی‌دهی؟ ببین قشنگ برایتان تشریح کردم، اگر بخواهی بروی زندان، یکی بیاید شما را وساطت کند، چقدر هر وقت یادت می‌افتد، [قدردانی می‌کنی]؟ آیا علی {{علیه}} ما را وساطت نکرده؟ آیا امام زمان {{عج}} ما را وساطت نکرده؟ حالا توحید این است [که بدانیم] چه کسی این واسطه‌ها را خلق کرده؟ چه کسی این واسطه‌ها را برای تو گذاشته؟ توحید یعنی این، آن ولیّ‌نعمت را بشناسی. ولیِّ علی {{علیه}}خداست، ولیِّ رسول‌الله {{صلی}} خداست، ولیِّ امام زمان {{عج}} خداست؛ او خودش ولیّ به کلّ خلقت است. اما ببین چه کسی آخر چیست؟ کجا می‌رویم؟ چه کار می‌کنیم؟ چرا توجّه نداریم؟
  
والله روایت داریم، می‌گوید اشخاصی هستند که این‌ها ذکری هستند، این‌ها منافقند، «أشد من العذاب» [هستند]. منافق با تسبیح می‌خواهد گول بزند مردم را، با ذکر می‌خواهد گول بزند مردم را، با ریش و سنباده و عبا و ردا می‌خواهد گول بزند. خدا می‌گوید [این‌ها] منافقند، «أشد من العذاب» [هستند]. این‌ها مثل همان‌ها هستند که عبادت می‌کنند که خدا می‌گوید مرتد و کافر شدند. چرا؟ یک دام درست کرده برای خودش [که] یک عده‌ای مظلوم را به دام خودش بیندازد. (یک صلوات بفرستید.)
+
حالا حرف من این است، من می‌گویم عزیزان من! تمام ممکنات خدا تاحتّی این سوسک ببین چه جور حرف می‌زند؟ آن‌ها همه هماهنگ می‌گویند {{متمایز|لا إله إلّا الله، محمّد رسول‌الله، علی ولیّ‌الله.}} عزیز من! من می‌گویم تو بشر! بیا با این‌ها هماهنگ باشی. من مطلب را پایین آوردم که خودم حالی‌ام بشود، حرف بالاتر است. چه کار کنم من؟ من با یک سبْکی دارم حرف می‌زنم که هر کسی نوار من را می‌شنود، توجّه کند. تو بیا با این‌ها هماهنگ بشوی. اگر با این‌ها هماهنگ شدی و گناه نکردی، اگر با این‌ها هماهنگ شدی [و] امر خدا را اطاعت کردی، اگر هماهنگ شدی مثل همین‌ها، [توحید داری.] همین‌قدر ما خدا را بشناسیم، همین‌قدر توحید ما کامل بشود که بدانیم تمام اشیاء ذکر خدا را می‌گویند. ذکر یعنی چه؟ ذکر این است من بگویم {{متمایز|سبحان الله و الحمدلله؟}} این‌ها را بگویم؟
  
عزیزان من، قربانتان بروم، فدایتان بشوم، من دلم می‌خواهد ما بیاییم با این‌ها هماهنگ بشویم. والله اگر با این‌ها هماهنگ بشوی، یک خلقت با تو هماهنگ می‌شود. خدا نکند ما توحیدمان ضعیف باشد [و] هماهنگی را نفهمیم. بیایید با اشیاء هماهنگ بشویم، قربانتان بروم، فدایتان بشوم. اگر با اشیاء هماهنگ شدی، خیلی این کار صحیح است. او ذکر خدا را می‌گوید، تو هم ذکر خدا را بگو. ذکر یعنی چه؟ ذکر یعنی امر. یک ذکری است حرف است، ذکر یعنی امر. امیرالمؤمنین می‌گوید أنا ذکرالله، {{دقیقه|۳۵}} ذکر خدا منم. چرا؟ اگر علی را دوست داشته باشی، به میلیاردها میلیاردها ذکر ارزش دارد. ذکر چیست؟ اگر می‌گویی سبحان‌الله، باید بگویی منزّه است آن خدایی که علی را از نور خودش خلق کرده [که] به واسطه او ما بهشت می‌رویم.  
+
والله، روایت داریم، می‌گوید اشخاصی هستند که این‌ها ذکری هستند، این‌ها منافقند، {{روایت|«أشدّ من العذاب»}} [هستند]. منافق با تسبیح می‌خواهد گول بزند مردم را، با ذکر می‌خواهد گول بزند مردم را، با ریش و سجاده و عبا و رداء می‌خواهد گول بزند. خدا می‌گوید [این‌ها] منافقند، {{روایت|«أشد من العذاب»}} [هستند]. این‌ها مثل همان‌ها هستند که عبادت می‌کنند که خدا می‌گوید مرتدّ و کافر شدند. چرا؟ یک دام درست کرده برای خودش [که] یک عدّه‌ای مظلوم را به دام خودش بیندازد. (یک صلوات بفرستید.)
  
اگر لا اله الا الله می‌گویی، لا اله الا الله توحیدی این است [که بگویی] خدا به غیر تو هیچ‌کس نمی‌توانست این‌ها را به وجود بیاورد، ما تشکر از تو می‌کنیم؛ لا اله الا الله یعنی این. چه جور لا اله الا الله می‌گوییم؟ آیا یک دانه این[طور] لا اله الا الله گفتی؟ چرا پیغمبر به او گفت اگر یک لا اله الا الله بگویی رستگار می‌شوی؟ این لا اله الا الله است که من دارم می‌گویم. حالا عمَر می‌زند توی گوشش، می‌گوید [اگر این‌طور باشد او] دیگر عبادت نمی‌کند، جنگ نمی‌رود، چه کار نمی‌کند. ببین این‌ها را، عبادتها را دارد می‌آورد جلو. توجه فرمودی؟ او هم فقیه بود. خدا رحمت کند حاج شیخ عباس را، [می‌گفت عمَر] با فقاهت خودش حرف می‌زد. وای بر ما، وای بر دل امیدوار ما. پس لا اله الا الله یعنی تشکر از خدا که خدای تبارک و تعالی واسطه‌هایی در مقابل ما و گناه ما خلق کرده [تا] به واسطه آنها ما آمرزیده شویم. خدا تشکر از تو می‌کنیم، لا اله الا الله، هیچ قدرتی نمی‌تواند به غیر تو [این کار را بکند]. این لا اله الا الله است.
+
عزیزان من! قربان‌تان بروم، فدایتان بشوم، من دلم می‌خواهد ما بیاییم با این‌ها هماهنگ بشویم. والله، اگر با این‌ها هماهنگ بشوی، یک خلقت با تو هماهنگ می‌شود. خدا نکند ما توحیدمان ضعیف باشد [و] هماهنگی را نفهمیم. بیایید با اشیاء هماهنگ بشویم، قربان‌تان بروم، فدایتان بشوم. اگر با اشیاء هماهنگ شدی، خیلی این کار صحیح است. او ذکر خدا را می‌گوید، تو هم ذکر خدا را بگو! ذکر یعنی چه؟ ذکر یعنی امر. یک ذکری است حرف است، ذکر یعنی امر. امیرالمؤمنین می‌گوید {{روایت|«أنا ذکرالله»}}، {{دقیقه|۳۵}} ذکر خدا منم. چرا؟ اگر علی {{علیه}} را دوست داشته باشی، به میلیاردها میلیاردها ذکر ارزش دارد. ذکر چیست؟ اگر می‌گویی {{ متمایز|سبحان‌ الله}}، باید بگویی منزّه است آن خدایی که علی {{علیه}} را از نور خودش خلق کرده [که] به واسطه او ما بهشت می‌رویم.  
  
محمّد رسول‌الله یعنی چه؟ یعنی ای خدا از تو تشکر می‌کنیم، یک عمودی برای ما ثبت کردی، یک عمودی ما را به روی آن هدایت کردی، آن هم محمّد است. علی ولی‌الله یعنی چه؟ یعنی ای خدا این [علی] ولیِ توست؛ نه ولیِ تو، ولیِ تمام این خلقت است. خدایا محمّد ایشان را (صلوات بفرستید)، محمّد این را معرفی کرد، تشکر می‌کنیم از محمّد. تمام این حرفها که دارد در خلقت گفتگو می‌شود، اصلش ولایت است، اصل علی است. تمام این‌ها که داریم می‌گوییم، تمام این‌ها برمی‌گردد به مقصد خدا یعنی علی. چرا؟ هر چیزی جبران دارد، به غیر بی‌ولایتی. هر چیزی در تمام خلقت جبران دارد، به غیر بی‌ولایتی، آن جبران‌پذیر نیست. یک صلوات بفرستید.
+
اگر {{ متمایز|لا إله إلّا الله}} می‌گویی، {{متمایز|لا إله إلّا الله}} توحیدی این است [که بگویی] خدا به غیر تو هیچ‌کس نمی‌توانست این‌ها را به وجود بیاورد، ما تشکّر از تو می‌کنیم؛ {{متمایز|لا إله إلّا الله}} یعنی این. چه جور {{متمایز|لا إله إلّا الله}} می‌گوییم؟ آیا یک دانه این[طور] {{متمایز|لا إله إلّا الله}} گفتی؟ چرا پیغمبر {{صلی}} به او گفت اگر یک {{متمایز|لا إله إلّا الله}} بگویی رستگار می‌شوی؟ این {{متمایز|لا إله إلّا الله}} است که من دارم می‌گویم. حالا عمَر می‌زند توی گوشش، می‌گوید [اگر این‌طور باشد او] دیگر عبادت نمی‌کند، جنگ نمی‌رود، چه کار نمی‌کند. ببین این‌ها را، عبادت‌ها را دارد می‌آورد جلو. توجّه فرمودی؟ او هم فقیه بود. خدا رحمت کند حاج شیخ عباس را، [می‌گفت عمَر] با فقاهت خودش حرف می‌زد. وای بر ما! وای بر دل امیدوار ما! پس {{روایت|لا إله إلّا الله}} یعنی تشکّر از خدا که خدای تبارک و تعالی واسطه‌هایی در مقابل ما و گناه ما خلق کرده [تا] به واسطه آن‌ها، ما آمرزیده شویم. خدا تشکّر از تو می‌کنیم، {{متمایز|لا إله إلّا الله}}، هیچ قدرتی نمی‌تواند به غیر تو [این کار را بکند]. این {{متمایز|لا إله إلّا الله}} است.
  
پس بنا شد عزیزان من، توحید چیزی است که هر موجودی که دیدی [بفهمی] این وصل به خداست، وصل به توحید است. مگر حشرات؛ اگر عقرب را دیدی باید مثلاً [آن را] بکشی. توجه فرمودی؟ مگر حشرات، چون که حشرات از میکروب خلق شده‌اند. حشرات، این مگس‌ها مثلاً، یک چیزهایی است این‌ها اذیت می‌کنند. چرا آن را می‌کُشی؟ به واسطه این‌که باز به بنده خدا آسیب نرسانی. باز هم این [که] به واسطه این است، باز هم توحید است. باز چیست؟ (توحید است، می‌خواهی آزار نرساند به بقیه انسان‌ها). خب بارک‌الله.
+
{{متمایز|محمّد رسول‌ الله}} یعنی چه؟ یعنی ای خدا! از تو تشکّر می‌کنیم، یک عمودی برای ما ثبت کردی، یک عمودی ما را به روی آن هدایت کردی، آن هم محمّد است. {{متمایز|علی ولی‌ الله}} یعنی چه؟ یعنی ای خدا! این [علی {{علیه}}] ولیِّ توست؛ نه ولیِّ تو، ولیِّ تمام این خلقت است. خدایا! محمّد ایشان را (صلوات بفرستید) محمّد {{صلی}} این را معرّفی کرد، تشکّر می‌کنیم از محمّد {{صلی}}. تمام این حرف‌ها که دارد در خلقت گفت‌گو می‌شود، اصلش ولایت است، اصل علی {{علیه}} است. تمام این‌ها که داریم می‌گوییم، تمام این‌ها برمی‌گردد به مقصد خدا یعنی علی {{علیه}}. چرا؟ هر چیزی جبران دارد، به غیر بی‌ولایتی. هر چیزی در تمام خلقت جبران دارد، به غیر بی‌ولایتی، آن جبران‌پذیر نیست. (یک صلوات بفرستید.)
  
خدایا عاقبتتان را به خیر کن.
+
پس بنا شد عزیزان من! توحید چیزی است که هر موجودی که دیدی [بفهمی] این وصل به خداست، وصل به توحید است. مگر حشرات؛ اگر عقرب را دیدی، باید مثلاً [آن را] بکشی. توجّه فرمودی؟ مگر حشرات، چون‌که حشرات از میکروب خلق شده‌اند. حشرات، این مگس‌ها مثلاً، یک چیزهایی است این‌ها اذیّت می‌کنند. چرا آن را می‌کُشی؟ به واسطه این‌که باز به بنده خدا آسیب نرسانی. باز هم این [که] به واسطه این است، باز هم توحید است. باز چیست؟ (توحید است، می‌خواهی آزار نرساند به بقیّه انسان‌ها). خب بارک‌الله!
 +
 
 +
خدایا! عاقبت‌تان را به خیر کن!
  
خدایا ما را با خودت آشنا کن.
+
خدایا! ما را با خودت آشنا کن!
  
خدایا شناخت خودت را به ما بده.
+
خدایا! شناخت خودت را به ما بده!
  
خدایا یک چشمی به ما بده این‌ها را ببینیم، یک عقلی به ما بده باور کنیم. {{دقیقه|۴۰}}
+
خدایا! یک چشمی به ما بده این‌ها را ببینیم، یک عقلی به ما بده باور کنیم. {{دقیقه|۴۰}}
  
یکی از رفقای عزیز من، البته تمام رفقای من عزیزند، من همه‌شان را دوست دارم، تفاوت ندارند. تفاوتشان این است که خب یک اندازه‌ای یک وقت می‌بینی یک نکته‌هایی نقصان دارند. حالا هم که هست، من آن نقصانشان را یک قدری ناراحتم، اگرنه وجودشان، همه‌شان یکی است. اگر من یک حرفی می‌زنم آن یک نقصان است، [می‌خواهم نباشد]. خود پیغمبر هم همین‌جور بوده، خود امیرالمؤمنین هم همین‌جور بوده، او هم همه‌اش [می‌خواهد دوستش نقصان نداشته باشد]. دلم می‌خواهد [دوستم] نقصان نداشته باشد، اگرنه تمام رفقا یکسانند. یکی از رفقای من گفت راجع به امام زمان صحبت کن، حالا می‌خواهم یک چند کلامی از حضرت صحبت کنم.
+
یکی از رفقای عزیز من، البتّه تمام رفقای من عزیزند، من همه‌شان را دوست دارم، تفاوت ندارند. تفاوت‌شان این است که خب یک اندازه‌ای یک وقت می‌بینی یک نکته‌هایی نقصان دارند. حالا هم که هست، من آن نقصان‌شان را یک قدری ناراحتم، اگرنه وجودشان، همه‌شان یکی است. اگر من یک حرفی می‌زنم آن یک نقصان است، [می‌خواهم نباشد]. خود پیغمبر {{صلی}} هم همین‌جور بوده، خود امیرالمؤمنین {{علیه}} هم همین‌جور بوده، او هم همه‌اش [می‌خواهد دوستش نقصان نداشته باشد]. دلم می‌خواهد [دوستم] نقصان نداشته باشد، اگرنه تمام رفقا یکسانند. یکی از رفقای من گفت راجع به امام زمان {{عج}} صحبت کن! حالا می‌خواهم یک چند کلامی از حضرت صحبت کنم.
  
عرض بشود خدمت شما، قربانتان بروم، فدایتان بشوم، امام‌شناسی یک بُعدی دارد. یعنی چون که من به شما گفتم [ولایت] گسترده است. گسترده یعنی خیلی زیاد، آن‌وقت ما یک اندازه‌ای، یک گوشه‌اش را می‌خواهیم که به اصطلاح بفهمیم؛ اگرنه ما گستردگی امام را که توجه نداریم که. ما باید حداقل امام زمانمان را دوست داشته باشیم که تمام خوشی‌مان به واسطه این [وجود] است، اگرنه تمام عالَم فروزان می‌شود. خب اگر شما الان یک عشقی می‌کنی، آقازاده‌ای داری، می‌خندی، ماشینی داری، هر خوشی که می‌بینی داری، امام‌شناسی این است [که بدانی] این به واسطه وجود اوست.  
+
عرض بشود خدمت شما، قربان‌تان بروم، فدایتان بشوم، امام‌شناسی یک بُعدی دارد. یعنی چون‌که من به شما گفتم [ولایت] گسترده است. گسترده یعنی خیلی زیاد، آن‌وقت ما یک اندازه‌ای، یک گوشه‌اش را می‌خواهیم که به اصطلاح بفهمیم؛ اگرنه ما گستردگی امام را که توجّه نداریم که. ما باید حداقل امام زمان‌مان را دوست داشته باشیم که تمام خوشی‌مان به واسطه این [وجود] است، اگرنه تمام عالَم فروزان [فروریزان] می‌شود. خب اگر شما الآن یک عشقی می‌کنی، آقازاده‌ای داری، می‌خندی، ماشینی داری، هر خوشی که می‌بینی داری، امام‌شناسی این است [که بدانی] این به واسطه وجود اوست.  
  
چرا می‌گوید امیرالمؤمنین عمودالدین است؟  مثل این است که یک عمود است، تمام این عالَم، تمام این دنیا، آن عمود که هست، پایین نمی‌آید. آیا توجه می‌کنید من چه می‌گویم؟ من چه کار کنم؟ از هر راهی دارم یک جوری می‌کنم [که] یک قدری بفهمم. من که آخر نمی‌فهمم، یک راهی پیدا می‌کنم خودم بفهمم، جسارت به شماها نمی‌کنم. این سقف که دارد می‌آید، مثلاً یک [عمود دارد]. عمودالدین، یعنی دین یک عمود دارد، [آن هم] علی‌بن‌ابی‌طالب، امام زمان است. حالا حداقل این را باور کنید که اگر [او] نباشد، همه عالم فروزان می‌شود. من عقیده‌ام این است [که] به قدر یک ستون ما امام زمانمان را قبول کنیم. این است که من می‌گویم ولایت را خیلی نمی‌شود چیز کرد. خیلی والله ولایت ما سست است. یک ستونی که زیر سقف است، الان ببین [سقف] پایین نمی‌آید. باید امام زمان را به قدر ستون عالَم، ستون خلقت، ستون این دنیا توجه به او داشته باشید.  
+
چرا می‌گوید امیرالمؤمنین {{علیه}} {{متمایز|عمود الدّین}} است؟  مثل این است که یک عمود است، تمام این عالَم، تمام این دنیا، آن عمود که هست، پایین نمی‌آید. آیا توجّه می‌کنید من چه می‌گویم؟ من چه کار کنم؟ از هر راهی دارم یک جوری می‌کنم [که] یک قدری بفهمم. من که آخر نمی‌فهمم، یک راهی پیدا می‌کنم خودم بفهمم، جسارت به شماها نمی‌کنم. این سقف که دارد می‌آید، مثلاً یک [عمود دارد]. {{ متمایز|عمود الدّین}}، یعنی دین یک عمود دارد، [آن هم] علی‌بن‌ابی‌طالب {{علیه}}، امام زمان {{عج}} است. حالا حداقل این را باور کنید که اگر [او] نباشد، همه عالم فروزان می‌شود. من عقیده‌ام این است [که] به قدر یک ستون ما امام زمان‌مان را قبول کنیم. این است که من می‌گویم ولایت را خیلی نمی‌شود چیز کرد. خیلی والله، ولایت ما سست است. یک ستونی که زیر سقف است، الآن ببین [سقف] پایین نمی‌آید. باید امام زمان {{عج}} را به قدر ستون عالَم، ستون خلقت، ستون این دنیا توجّه به او داشته باشید.  
  
اگر توجه داشته باشی، من دارم به شما می‌گویم شکرانه یعنی این. [بگو] خدایا شکر؛ پسر داری، دختر داری، زندگی داری، ماشین داری، این‌جا آمدی. می‌گویم [خدایا] ما نمی‌توانیم شکرانه یک بنده‌ات را بکنیم. پس توی شکرانه بیا، بابا نمی‌توانی [شکر] بکنی، توی شکرانه بیا. این آقا امام زمان که به وجودش تمام این عالَم، دنیا سرپاست، تو هر عشقی داری می‌کنی برای کیست؟ به واسطه امام زمان است. چرا شکرانه امام زمانت را نمی‌کنی؟ چرا با این امام زمان نجوا نمی‌کنی؟ چرا امر امام زمان را اطاعت نمی‌کنی؟ چرا [اطاعت] نمی‌کنی، می‌میری به زمان جاهلیت؟ چرا اگر اطاعت کردی می‌شوی اشرف مخلوقات؟ ما به توسط امام زمان سقوط می‌کنیم، به توسط امام زمان به کمال می‌رسیم، باید توجه کنید.
+
اگر توجّه داشته باشی، من دارم به شما می‌گویم شکرانه یعنی این. [بگو] خدایا! شکر؛ پسر داری، دختر داری، زندگی داری، ماشین داری، این‌جا آمدی. می‌گویم [خدایا!] ما نمی‌توانیم شکرانه یک بنده‌ات را بکنیم؛ پس توی شکرانه بیا! بابا! نمی‌توانی [شکر] بکنی، توی شکرانه بیا! این آقا امام زمان {{عج}} که به وجودش تمام این عالَم، دنیا سرپاست، تو هر عشقی داری می‌کنی برای کیست؟ به واسطه امام زمان {{عج}} است. چرا شکرانه امام زمانت را نمی‌کنی؟ چرا با این امام زمان {{عج}} نجوا نمی‌کنی؟ چرا امر امام زمان {{عج}} را اطاعت نمی‌کنی؟ چرا [اطاعت] نمی‌کنی، می‌میری به زمان جاهلیّت؟ چرا اگر اطاعت کردی، می‌شوی اشرف مخلوقات؟ ما به توسط امام زمان {{عج}} سقوط می‌کنیم، به توسط امام زمان {{عج}} به کمال می‌رسیم، باید توجّه کنید!
  
امام زمان گفتم عزیزان من، امرش است؛ شما امرش را اطاعت کن. امر امام زمان گسترده است، [می‌فرماید] نگاه نکن، [بگو] چشم؛ غِش توی معامله نکن، چشم؛ عیال‌پرست باش، چشم؛ بچه‌هایت را توجه کن، چشم؛ بخل نداشته باش، چشم؛ حسد نداشته باش، چشم؛ تجاوز نکن به مال کسی، [به] عِرض [آبرو] کسی، چشم. بله؟ حالا عزیزان من، فدایت بشوم، امام زمان شناختن یعنی حدش این است، حدی که به اصطلاح حالا ما به کمال می‌رسیم. {{دقیقه|۴۵}} مگر عباس چه کرد که [حضرت زهرا] راه به او نداد؟ [به حرف خلق] رفت. جایی نرو، درِ خانه این آقا برو. تمام امکاناتت را درست می‌کند. تمام امکاناتت را امام درست می‌کند، آمده درست کند تو را. تو ناقص بودی که امام زمان آمد این‌جا تو را درست کند، مگر آمد خودش درست بشود؟حالا یک آدم بی‌عقلی می‌خواهد تملق بگوید، یک حرفهایی می‌زند، او تملق‌گوست. این‌ها آمدند چه کنند توی دنیا؟ آیا توجه داری؟ آمدند چه کنند توی دنیا؟ چرا فکر ندارید؟ آمدند من و تو را درست کنند؛ درستی [این است که] ما امر این‌ها را اطاعت کنیم.  
+
امام زمان {{عج}} گفتم عزیزان من! امرش است؛ شما امرش را اطاعت کن! امر امام زمان {{عج}} گسترده است، [می‌فرماید] نگاه نکن! [بگو] چشم؛ غِش توی معامله نکن! چشم؛ عیال‌پرست باش! چشم؛ بچّه‌هایت را توجّه کن! چشم؛ بخل نداشته باش! چشم؛ حسد نداشته باش! چشم؛ تجاوز نکن به مال کسی، [به] عِرض [آبرو] کسی، چشم. بله؟ حالا عزیزان من! فدایت بشوم، امام زمان {{عج}} شناختن یعنی حدّش این است، حدّی که به اصطلاح حالا ما به کمال می‌رسیم. {{دقیقه|۴۵}} مگر عباس چه کرد که [حضرت زهرا {{علیها}}] راه به او نداد؟ [به حرف خلق] رفت. جایی نرو! درِ خانه این آقا برو! تمام امکاناتت را درست می‌کند. تمام امکاناتت را امام درست می‌کند، آمده درست کند تو را. تو ناقص بودی که امام زمان {{عج}} آمد این‌جا تو را درست کند، مگر آمد خودش درست بشود؟حالا یک آدم بی‌عقلی می‌خواهد تملّق بگوید، یک حرف‌هایی می‌زند، او تملّق‌گوست. این‌ها آمدند چه کنند توی دنیا؟ آیا توجّه داری؟ آمدند چه کنند توی دنیا؟ چرا فکر ندارید؟ آمدند من و تو را درست کنند؛ درستی [این است که] ما امر این‌ها را اطاعت کنیم.  
  
حالا اگر امر این‌ها را اطاعت کردی، این‌قدر پاداش به تو می‌دهند، این‌قدر امکانات به تو می‌دهد، یکهو می‌گوید «سلمان منّا [اهل‌البیت]»، جزء اهل‌بیت می‌شوی. ما هنوز جزء [آنها] هم نیستیم، چه [برسد به] عضو؛ [عضو] بالاتر از این حرفهاست. بالاتر از این حرفهاست، اما همه‌اش این است [که] امر را اطاعت کنی. خدا والله خوب خدایی است، خدا آخر چه کار کند با شماها؟ چه کار کنند با من؟ اصلاً هدایت یعنی چه؟ هدایت یعنی حرف شنیدن، این‌قدر بوق مَنتشا [عصای درویشان] ندارد که. تو بیا به حرف این‌ها برو هدایت می‌شوی، پسرت به حرفت برود هدایت می‌شود، خانمت به حرفت برود هدایت می‌شود. ناهدایتی حرف نشنیدن است، هدایت حرف شنیدن است. این‌قدر بوق مَنتشا ندارد که این‌قدر بوق مَنتشا به آن می‌دهند، گیج می‌کنند شماها را. تکرار می‌کنم هدایت حرف شنیدن است، بی‌هدایتی مخالفت کردن است.
+
حالا اگر امر این‌ها را اطاعت کردی، این‌قدر پاداش به تو می‌دهند، این‌قدر امکانات به تو می‌دهد، یکهو می‌گوید {{ متمایز|«سلمان منّا [اهل‌البیت]»}}، جزء اهل‌بیت می‌شوی. ما هنوز جزء [آن‌ها] هم نیستیم، چه [برسد به] عضو؛ [عضو] بالاتر از این حرف‌هاست. بالاتر از این حرف‌هاست؛ اما همه‌اش این است [که] امر را اطاعت کنی. خدا والله، خوب خدایی است، خدا آخر چه کار کند با شماها؟ چه کار کنند با من؟ اصلاً هدایت یعنی چه؟ هدایت یعنی حرف شنیدن، این‌قدر بوق مَنتشا [عصای درویشان] ندارد که. تو بیا به حرف این‌ها برو! هدایت می‌شوی. پسرت به حرفت برود، هدایت می‌شود. خانمت به حرفت برود، هدایت می‌شود. ناهدایتی حرف نشنیدن است، هدایت حرف شنیدن است. این‌قدر بوق مَنتشا ندارد که این‌قدر بوق مَنتشا به آن می‌دهند، گیج می‌کنند شماها را. تکرار می‌کنم هدایت حرف‌شنیدن است، بی‌هدایتی مخالفت‌کردن است.
  
عزیزان من، ما باید اگر بخواهیم یک قدری فکر کنیم، این‌ها را یک قدری بیاوریم این‌جا، مثلاً یک قدری نگاه کنیم، یک قدری فکر کنیم، یک قدری می‌گویم به آن ماوراء فکر بکن؛ [ببین] آنها که سقوط کردند چه کردند؟ آنها که به جایی رسیدند چه کردند؟ چند چیز است که بشر را به کلی از بین می‌برد: یکی اطاعت خلق است. او می‌خواهد ولایت خودش را به تو بدهد، خلق می‌خواهد ولایت خودش را به تو بدهد. توجه فرمودی؟ پس دنبال خلق نروید. یکی هم تکبر و عناد، مگر شیطان نداشت؟ چرا این‌جوری شد؟ چرا این‌جوری شد؟ پس ما چه کار کنیم؟ عزیزم دنبال خلق تا می‌توانید نروید. من می‌دانم تمام سقوط آن اشخاصی که به اصطلاح صادقند، [به دلیل پیروی خلق است]. آن اشخاص، این بنده‌های خدا باید توجه کنند، به امر خلق نروند، مگر [این‌که] خلق امر خدا را بگوید. آن‌وقت او به امر خلق نرفته، به امر خدا رفته. توجه فرمودی؟
+
عزیزان من! ما باید اگر بخواهیم یک قدری فکر کنیم، این‌ها را یک قدری بیاوریم این‌جا، مثلاً یک قدری نگاه کنیم، یک قدری فکر کنیم، یک قدری می‌گویم به آن ماوراء فکر بکن! [ببین] آن‌ها که سقوط کردند، چه کردند؟ آن‌ها که به جایی رسیدند، چه کردند؟ چند چیز است که بشر را به کلّی از بین می‌برد: یکی اطاعت خلق است. او می‌خواهد ولایت خودش را به تو بدهد، خلق می‌خواهد ولایت خودش را به تو بدهد. توجّه فرمودی؟ پس دنبال خلق نروید! یکی هم تکبّر و عناد، مگر شیطان نداشت؟ چرا این‌جوری شد؟ چرا این‌جوری شد؟ پس ما چه کار کنیم؟ عزیزم! دنبال خلق تا می‌توانید نروید! من می‌دانم تمام سقوط آن اشخاصی که به اصطلاح صادقند، [به دلیل پیروی خلق است]. آن اشخاص، این بنده‌های خدا باید توجّه کنند، به امر خلق نروند، مگر [این‌که] خلق امر خدا را بگوید؛ آن‌وقت او به امر خلق نرفته، به امر خدا رفته. توجّه فرمودی؟
  
 
یکی هم من است. این من این همه دارم می‌گویم، باید آدم از خودش بیرونش کند. اگر من برود، اطاعت امر می‌آید؛ والله تا من باشد، اطاعت امر نیست. چرا؟ مَنَت دارد رهبری می‌کند، رهبر کل خلقت را، یعنی ولایت را اطاعت نمی‌کنی. بالاتر برود؟ یعنی کسی که ولایت را خلق کرده [اطاعت نمی‌کنی]. مگر شیطان من نداشت؟ کسی که ولایت را خلق کرده [یعنی خدا را] به امرش نرفت، مَنَش نگذاشت. {{دقیقه|۵۰}} بیایید رفقای عزیز اگر من تویتان است، بخواهید هدایت شوید، آن من را کنار بگذارید. اما کنار گذاشتنش خیلی مشکل است. مگر این حجت خدا، علی‌بن‌موسی‌الرضا نظری به ما کند که آن منِ ما را ببرد، آن ولایتش را در قلب ما نصب کند.
 
یکی هم من است. این من این همه دارم می‌گویم، باید آدم از خودش بیرونش کند. اگر من برود، اطاعت امر می‌آید؛ والله تا من باشد، اطاعت امر نیست. چرا؟ مَنَت دارد رهبری می‌کند، رهبر کل خلقت را، یعنی ولایت را اطاعت نمی‌کنی. بالاتر برود؟ یعنی کسی که ولایت را خلق کرده [اطاعت نمی‌کنی]. مگر شیطان من نداشت؟ کسی که ولایت را خلق کرده [یعنی خدا را] به امرش نرفت، مَنَش نگذاشت. {{دقیقه|۵۰}} بیایید رفقای عزیز اگر من تویتان است، بخواهید هدایت شوید، آن من را کنار بگذارید. اما کنار گذاشتنش خیلی مشکل است. مگر این حجت خدا، علی‌بن‌موسی‌الرضا نظری به ما کند که آن منِ ما را ببرد، آن ولایتش را در قلب ما نصب کند.
سطر ۹۲: سطر ۹۴:
 
خدایا منِ ما را [ببر]. امام رضا، ما آمدیم خدمت تو، تو را به حق آن محمدتقی‌ات، تو را به حق آن فرزند عزیزت، تو را به حق آن کسی که تو دوستش داری، تمام خلقت دوستش دارند، این من را اگر توی ما هست بگیر، خودت را به ما بده، جایگزینش خودت باشی. سوغاتی به ما بده، ما می‌خواهیم برویم قم، این سوغاتی را به ما بده، ما برویم در خدمت خواهرت تشکر کنیم، بگوییم این سوغاتی را [برادرت] به ما داد. بیا و بده.
 
خدایا منِ ما را [ببر]. امام رضا، ما آمدیم خدمت تو، تو را به حق آن محمدتقی‌ات، تو را به حق آن فرزند عزیزت، تو را به حق آن کسی که تو دوستش داری، تمام خلقت دوستش دارند، این من را اگر توی ما هست بگیر، خودت را به ما بده، جایگزینش خودت باشی. سوغاتی به ما بده، ما می‌خواهیم برویم قم، این سوغاتی را به ما بده، ما برویم در خدمت خواهرت تشکر کنیم، بگوییم این سوغاتی را [برادرت] به ما داد. بیا و بده.
  
خدایا، یا امام رضا، ما را دست خالی روانه نکن. غیرممکن است بکنی، اما دست خالی روانه‌مان نکن.
+
خدایا، یا امام رضا، ما را دست خالی روانه نکن. غیرممکن است بکنی؛ اما دست خالی روانه‌مان نکن.
  
 
امیدوارم که خدا عاقبت تمام دوستان امیرالمؤمنین را به خیر کند.
 
امیدوارم که خدا عاقبت تمام دوستان امیرالمؤمنین را به خیر کند.

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۲:۰۸

بسم الله الرحمن الرحیم
مشهد 81؛ توحید
کد: 10408
پخش صوت: پخش
دانلود صوت: دانلود
پی‌دی‌اف: دریافت
تاریخ سخنرانی: 1381-01-21
تاریخ قمری (مناسبت): 27 محرم

«أعوذ بالله من الشّیطان اللّعین الرّجیم»

«العبد المؤیّد الرّسول المکرّم أبوالقاسم محمّد»

السلام علیک یا أباعبدالله، السلام علیکم و رحمة‌ الله و برکاته

عزیزان من! توحید خیلی مبنا دارد. همین‌جور که ولایت این‌قدر مبنا دارد [و] گسترده است، من گفتم غدیر هم گسترده است. این‌قدر توحید گسترده است که هیچ قدرتی توان کامل توحید را ندارد، تاحتّی انبیاء، تاحتّی اولیاء؛ آن‌ها هم ندارند، آن‌ها هم یک حدّی دارند. چون‌که ائمه طاهرین (علیهم‌السلام) بی‌حدّند در خلقت؛ اما درباره خدا حدّ دارند. توحید خیلی گسترده است، ما اغلب‌مان توحیدمان همان است که به ما [گفته‌اند]، توی اصول دین ما هست که می‌گویند خدا یک است و دو نیست، عادل است و ظالم نیست.

نبوّت هم همین‌جور است اگر مردم پِی به نبوّت می‌بردند، حقیقت نبوّت در قلب‌شان القا می‌شد، افشا می‌شد، امر پیغمبر را اطاعت می‌کردند. این «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبیّ یا أیّها الّذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً» [را اگر] مردم اطاعت می‌کردند، اگر امر پیغمبر را اطاعت می‌کردند، اصلاً والله، در دنیا مشکلی نبود. تمام مشکلات که به وجود آمد، عمَر و ابابکر کرد، خدا لعنت‌شان کند [خودشان] با پیروان‌شان را؛ آن‌ها مشکل به وجود آوردند. خدا در ظاهر یک طرحی می‌ریزد، آن طرحی که می‌ریزد به نفع بنده‌هایش است، به نفع تمام موجودات است. چرا به پیغمبر می‌گویند رحمة‌ٌ للعالمین؟ یعنی رحمت به تمام عالَم القا می‌شود. رحمة‌ٌ للعالمین که می‌گوید، رحمت والله، امر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است؛ اما حقیقتش علی (علیه‌السلام) است. توجّه بفرمایید!

این همه که خدای تبارک و تعالی حساب کرد روی این‌که پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اطاعت کنید! نکردند. اگر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اطاعت می‌کردند، امر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) علی (علیه‌السلام) بود. چرا نکردند؟ رفقای عزیز! بیایید یک قدری تفکّر داشته باشیم، فکر کنیم. فکر، اندیشه می‌آورد؛ اندیشه، حقیقت می‌آورد؛ تمام این‌ها وصل به هم است. شما حساب کنید، ببین که این‌ها، دوباره من جای دیگر گفته‌ام، خدا چه احتیاج به عبادت دارد که مردم را عبادتی می‌کنید؟ بیایید مردم را ولایتی کنید! حالا مگر خدا احتیاج به ولایت دارد؟ نه! خدای تبارک و تعالی روی امرش حساب می‌کند. [می‌گوید:] چرا امر من را اطاعت نکردند؟ چرا امر من را جسارت کردند؟ کاش اطاعت نمی‌کردند، به امر خدا جسارت کردند. جسارت از این بالاتر چیست که طناب گردن امر خدا انداختند؟ حالا هم خدا پاداش به آن‌ها داد، گفت بعد رسول‌ الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) کافر و مرتدّ شدید. به چه [کافر و مرتدّ شدید]؟ به امر خدا.

توحید، ما باید توجّه کنیم، توحید یعنی چه؟ نه توحید پدر [و] مادری. ۵ آن توحید پدر [و] مادری که به ما گفته‌اند، آن پلّه اوّل است. مثل یک شهادتی است که شما می‌دهی برای یکی، آن که داری می‌دهی یک شهادتی است دادی. اما آن حقیقت آن مطلب را آدم نمی‌داند، یک شهادتی می‌دهد، یعنی توحید مثل شهادت می‌ماند. (یک صلوات بفرستید.)

اگر عزیزان من! ما بخواهیم توحید را توجّه کنیم، باید خرد شویم در اشیاء. اگر شما فکرتان عزیزان من! تفکّرتان در اشیاء پخش بشود، یعنی مدد از خدا بخواهید، اشیاء را اگر به آن توجّه کنید، والله، توحید ما جوری می‌شود که هرکجا پا می‌گذاریم می‌بینی توحید است، هرکجا می‌نگری، می‌بینی توحید است. ما خیلی توجّه به توحید نکردیم.

شما وقتی‌که حسابش را می‌کنی، می‌بینی خدای تبارک و تعالی چقدر موجودات خلق کرده در روی زمین؟ باید پِی ببری این‌که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌گوید [دنیا] مثل استخوان خوک در دهان سگ خوره‌دار است، چقدر پِی برده؟ خدا چقدر کُرات دارد؟ خدا چقدر در این ماوراء کُرات دارد؟ چقدر در ماوراء مخلوق دارد؟ این یک [چیز] صِرف است، یک چیز کوچک است. حالا از این چیز کوچک باید پِی به اسماء خدا ببری، پِی به قدرت خدا ببری، پِی به عظمت خدا ببری، پِی به موجودات خدا ببری، پِی به ممکنات خدا ببری، پِی به اشیاء ببری، پِی به زبانهای این‌ها ببری. پِی ببری، تا پِی نبری توجّهت [کامل] نیست، توحیدت عزیز من! کامل نیست. توحید پدر [و] مادری [اگر داشته باشی،] فقط جهنّم نمی‌روی؛ اما کمال یک حرف دیگری است. تو باید عزیز من! این روح تو پرش کند به یقین، روح تو عزیز من! پرش کند به یقین. ببین خدای تبارک و تعالی در زمین چه کار کرده؟ این آب یک آب است، ببین چه تولیدی دارد؟ [خدا] چقدر ماهی از این آب به وجود آورده؟ هر وجودی که خدا در این عالَم خلق کرده، او به آن وجود [به] وجود می‌آید.

إن‌شاءالله، امیدوارم که این‌جا من مورد ایراد نباشم. بشوم، هم چیزی نیست، من با کمک خدا، با کمک امام زمان (عجل‌الله‌فرجه)، با کمک ائمه (علیهم‌السلام)، إن‌شاءالله جواب‌گو هستم؛ اگرنه این چیست که هر موجودی، موجودی [را] به عمل می‌آورد؟ این‌ها تناسب ندارد با هم. چرا این آب موجودی [به وجود] می‌آورد؟ این ماهی‌ها از کجا خلق می‌شوند؟ [از] توی آب. آن‌وقت ببین چقدر رنگارنگ [هستند]؟ این ماهی‌ها را چه کسی رنگ می‌کند؟ این ماهی‌ها را چه کسی جورواجور می‌کند؟ هرجوری که این‌ها هست، یک مبنایی دارد. هر ماهی که در دریاست، یک مبنایی دارد، هر موجودی روی زمین مبنا دارد. اگر مبنایش را توجّه کنی عزیزم! توحیدت کامل می‌شود؛ اگرنه توحیدت پدر [و] مادری است. یکی از رفقای عزیز من، یک وقت گفت: از توحید صحبت کن! من یک قدری فکر کردم که خدایا! دوست عزیز ما گفت، در دهان من بالأخره یک چیزی القا کن بگویم، من که چیزی بلد نیستم. ۱۰ إن‌شاءالله، امیدوارم که ایشان به خواست خودش برسد.

یعنی توجّه کنید! حالا عزیز من! توجه کن ببین من چه می‌گویم؟ هر موجودی، هر چیزی که روی این زمین راه می‌رود، یک زبانی دارد. هر چیزی که راه می‌رود یک ادراک دارد؛ تو ولایت داری، آن [موجود] ادراک دارد. هیچ چیزی [از موجوداتی] که روی زمین راه می‌رود را خدای تبارک و تعالی بی‌خود خلق نکرده. تو نگاه [حقارت] به آن می‌کنی، آن [موجود] با خدای خودش یک زبان دارد. تاحتّی پشه با خدای خودش یک زبان دارد. این سوسک‌ها، این‌ها، این‌ها همه با خدا یک زبانی دارند؛ توحید یعنی این. [تمام آن‌ها] یک خداشناسی دارند. ببین الآن من به شما روایتش را می‌گویم. کارهایی که ما می‌بینیم [را] با عقل خودمان [می‌سنجیم]، با بی‌عقلی خودمان می‌سنجیم، خیال می‌کنیم ما عقل داریم. با بی‌عقلی خودمان می‌آییم خودمان را روی توحید پیاده می‌کنیم. توجّه کنید! ناراحت نشوید از این حرف‌ها؛ پِی ببر! ببین درست است یا نه؟

ما اگر عقل داشته باشیم، [باید بفهمیم] هر چیزی را که داری می‌بینی، خدا این را بی‌خود خلق نکرده، به یک دردی می‌خورد. تو می‌گویی این چرا [خلق شده]؟ این نیست که حالا شما بگویی که من چرا این‌جورم؟ موسایش هم همین‌جور است، انبیاءش هم همین‌جور است. انبیاء هم به کلّ توحید والله، پِی نبرده‌اند؛ فقط پیغمبر آخرالزّمان (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، محمّد‌ بن‌ عبدالله [این‌طور نیست]. ولایت به توحید پِی می‌برد، نه کسی‌که محتاج است و ولایت قطره‌بندی به او [داده] شده؛ تمام انبیاء ولایت‌شان قطره‌بندی است. ولایت یک چیز کامل است، یعنی علی‌ بن‌ ابی‌طالب، یعنی الآن وجود امام زمان (عجل‌الله‌فرجه). وقتی‌که بررسی می‌کنی، با فکر و اندیشه نگاه می‌کنی، می‌بینی [بقیّه] کامل نیستند؛ یعنی آن‌جور [که] باید خداشناس [باشند،] یک حدّی هستند، حتّی انبیاء، در صورتی‌که [انبیاء] عصمت دارند.

عزیزان من! بیایید یک قدری فکر و تفکّر داشته باشید تا زنگ به شما بزند. ولایت زنگ می‌زند، توحید زنگ به شما می‌زند. چطور زنگ به تو می‌زند؟ چرا زنگ به تو می‌زند؟ صبح زنگ به تو می‌زند بروی به یکی یک چیزی بدهی، شب زنگ به تو می‌زند. اصلاً من یک پاره‌وقت‌ها [این‌طور] بودم، قرار نداشتم. به علی‌ بن‌ موسی‌ الرّضا، اصلاً یک وقت می‌بینی شب قرار ندارم، هی نگاه می‌کنم صبح نمی‌شود. قرار نداری [که] زنگ به تو زده، بروی یک چیز بدهی به یکی. توجّه فرمودی؟ چرا زنگ به تو می‌زند؟ به تو داده می‌شود. تو به یکی چیزی می‌دهی، من می‌گویم زنگ می‌زند. من عقیده‌ام این است [که] وقتی [زنگ] می‌زند، یک چیزی به شما داده می‌شود از طرف خدا، از طرف این‌ها [ائمه (علیهم‌السلام)]. اما یک وقت می‌بینی به انبیاءش داده نمی‌شود، حرف من سرِ این است. اگر من این روایت را نگذارم رویش، حرف تند است. تندی‌اش بعضی‌ها می‌دانی چه جور است؟ من یک نفر دیدم از این فلفل فرنگی‌ها یکهو گذاشت توی دهانش، خورد. آقا یکی [دیگر] یک ذرّه خورد، آتش گرفت. این من نمی‌دانم یک حرفی تند است، تو دهانت نازک نارنجی است عزیز من! قربانت بگردم. یک حرفی است یک وقت تند است؛ اما تند نیست. ۱۵ باید چه کنی تند نباشد؟ باید مِلک او باشی، تو هنوز مِلک خودت هستی؛ هنوز یک خود داری، هنوز یک من داری. تو اگر مِلک او باشی، تند نیست، یعنی بنده او باشی، تند نیست.

حالا ببین من چه می‌گویم؟ حالا عزیز من! موسی آمده برود، می‌بیند یکی از این جولاها [سوسک سرگین غلتان] دارد این‌ها را گندوله [گلوله] می‌کند. [می‌گوید:] خدایا! این را برای چه خلق کردی آخر؟ حالا یعنی [می‌گوید] این‌ها گندوله [گلوله] نباشد، همچین فکر می‌کند موسی. [خدا] گفت: چند دفعه هم این [سوسک] به من گفته موسی را برای چه خلق کردی؟ پس هر اشیائی با خدا حرف دارد. تو کوچک می‌بینی‌اش، این بزرگ است. تو سوسک را کوچک داری می‌بینی [که] این‌ها را دارد گندوله [گلوله] می‌کند؛ اما این یک رابطه‌ای، یک چیزی با خدا دارد. این روایت درست است، برو ببین، [خدا] می‌گوید این هم به من گفت چرا موسی را خلق کردی؟ توجّه می‌کنید من چه می‌گویم؟ هر اشیائی با خدا رابطه دارد، هر اشیائی با خدا حرف می‌زند، تاحتّی پشه. این‌ها جهنّم ندارند، بشر است که جهنّم و بهشت دارد، جنّ است جهنّم و بهشت دارد؛ [پاداش و جزا] منحصر به بشر است. اما تمام این‌ها متوجّه به خدا هستند، اطاعت خدا را می‌کنند. این‌ها یک‌نواختند، چون‌که وقتی هر اشیائی عقل ندارد، یک حدودی دارد؛ اما بشر نه.

چرا؟ خدا عنایت به بشر کرده، اشرف مخلوقات [قرارش داده]، اشرف به تمام مخلوقات‌ [است]. اما یک وقت می‌بینی اسم تو [اشرف مخلوقات] هست، تو نیستی. مگر من نگفتم با آن مرد روبرو شدم؟ گفتم فرق شما با پیغمبر چیست؟ گفت هیچ، من اشرف مخلوقاتم [او هم هست]. چرا [این را می‌گوید]؟ [این شخص] سواد دارد نه کمال، ولایتش هم سست است؛ برای خودش یک چیزی درست کرده. گفتم که خب تو به معراج رفتی؟ [گفت] نه. به تو گفته‌اند «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبیّ»، [باید] تو را اطاعت کنیم؟ [گفت:] نه! تو تا قیام قیامت [اموری که می‌شود را] گفتی؟ [گفت:] نه! هر چه به او گفتم، گفت: نه! گفتم: پس تو چه اشرف مخلوقاتی هستی؟ تو اشرفیّتت این است که امر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اطاعت کنی. تو آمدی این‌جا اشرفیّت بهم بزنی، امر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اطاعت بکنی. چرا آن‌ها امر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اطاعت نمی‌کنند اهل جهنّمند؟ این چه اشرفیّتی است؟ اهل تسنّن چه اشرفیّتی دارند که اهل جهنّمند؟ اشرفیّتِ چه دارند؟ پس اشرفیّت تو به این است [که] امر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اطاعت کنی، امر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) علی (علیه‌السلام) است، امیرالمؤمنین علی «علیه‌السلام» است.

حالا معلوم شد که توحید این‌ [است که بدانی] تمام اشیاء رابطه با خدا دارند. ما باید تمام اشیاء را [با] دید دیگری به آن نگاه کنیم. مگر نگفتم گرگ می‌آید پیش پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، یک زویی می‌زند [زوزه می‌کشد]؟ پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) [زبانش را] می‌داند. حالا می‌گوید: برو! [یکی] می‌گوید [معنی] این چیست؟ [پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)] می‌گوید: این [گرگ] زنش نمی‌زاید؛ گفت: تو حبیب خدایی، دعا کن این فارغ بشود. والله، گرگ از من خداشناس‌تر است، پیغمبر شناس‌تر است. چرا مردم حیوان می‌شوند؟ چرا؟ چرا حیوان می‌شوند؟ از انسانیّت خارج می‌شوند. اگر انسانیّت باشد، توحید است. امر این‌ها را باید اطاعت کرد، آن‌وقت می‌شوی انسان. من شبیه انسانم، آن هم خدا می‌خواهد آبروی من را توی دنیا نریزد. خدا آبروی من را حفظ کرده که من شکل انسانم، یا [می‌خواهد] مردم وحشت نکنند. رفقای عزیز! قدر این حرف‌ها را بدانید! الآن پسر شما نستجیر بالله [اگر] سگ باشد، خوک باشد، بیاید توی خانه، زنت نمی‌ترسد؟ بچّه‌ات نمی‌ترسد؟ خودت نمی‌ترسی؟ من نسبت به آن‌ها [حیوان] بشوم، همه آن‌ها می‌ترسند که. پس خدا یک حجابی آورده جلوی ما، ۲۰ این حجاب چرا آن‌جا [برداشته] می‌شود؟ امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌آید، این حجاب برداشته می‌شود عزیز من!

خدا دائم دارد عنایت به بشر می‌کند، بشر طغیان می‌کند. اگر ما واقع بدانیم تمام این‌ها دارند خدا را عبادت می‌کنند، [با آن‌ها هماهنگ می‌شوی]. حالا هی خدا به شما هشدار می‌دهد، می‌گوید بیایید امر من را قبول کنید! بیایید مقصد من را قبول کنید! عزیزان من! چون و چرا نکنید تا شما رشد پیدا کنید. شما باور کنید که این‌ها [هست]. آن‌وقت [علم] تمام موجودات را امام می‌داند، زبان‌هایشان را می‌داند؛ تمام ممکنات را، تمام موجودات را می‌داند. چرا؟ او مافوق بشر است، مافوق اشیاء است. امام مافوق اشیاء است، مافوق بشر است که یعنی من و شما باشیم، آن‌وقت تمام این‌ها را می‌داند. چرا می‌گوید که امام وجه‌ الله است؟ نه [فقط] این‌که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌گوید با انبیاء آمده‌ام در خفا، با پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) [آمدم] آشکارا؛ باید علی (علیه‌السلام) به درد تمام ممکنات، تمام موجودات برسد. تمام ممکنات باید اطاعت کنند.

ما چه توحیدی داریم؟ اگر تو واقع بدانی که یک سوسک، یک پشه، یک حیوان اطاعت می‌کند خدا را، تو خجالت نمی‌کشی نمی‌کنی؟ تو چه اشرف مخلوقاتی هستی؟ اشرف مخلوقات یعنی اطاعت باید بکند. به قول فرمایش یک دوستم، یکهو بل هم أضلّ هم گذاشته بغلش. تو که اشرف مخلوقاتی صحیح است؛ اما خودت را بل هم أضلّ نکن. چرا بل هم أضلّ است؟ الآن از توحید دارم صحبت می‌کنم، چرا بل هم أضلّ است؟ این سوسک دارد اطاعت می‌کند، این مار دارد [اطاعت] می‌کند، گرگ دارد [اطاعت] می‌کند، سگ دارد [اطاعت] می‌کند، حیوان دارد [اطاعت] می‌کند، ماهی‌ها دارند [اطاعت] می‌کنند. یک قوه لامسه در تمام خلقت کار می‌کند، چرا توجّه ندارید؟ چرا توحید ما این‌قدر ضعیف است؟ اصلاً آن‌ها حالی‌شان می‌شود، هشدار به آن‌ها داده می‌شود. اما پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمده به ما هشدار داده، علی (علیه‌السلام) آمده [هشدار] داده، قرآن آمده [هشدار] داده، ما هشدار را نمی‌پذیریم. چرا؟ من داریم.

الآن من این مطلب را روایت می‌گذارم [رویش که] عزیزان من! قبول کنید! قربان‌تان بروم، فدایتان بشوم. یک زمانی بود می‌‌آمدند ماهی می‌گرفتند. ماهی‌ها به انبیاءشان گفتند: آخر ما یک روز فرصت پیدا کنیم یک قدری بیاییم رو [ی آب]، یک قدری آفتاب را ببینیم، آخر ما تا کِی برویم زیر دریا [که] توی دام این [آدم‌ها] نیفتیم؟ [پیغمبر با قومش] قرارداد گذاشت [که] مثلاً شنبه گویا ماهی نگیر! این‌ها رفتند یک چاله کندند، این زبان‌بسته‌ها همه آمدند رو [ی آب]. ببین [ماهی‌ها] حالی‌شان شد، چطور آمدند رو [ی آب]؟ توجّه می‌فرمایید من چه می‌گویم؟ چرا آمدند رو؟ خیلی خوب، [به آن‌ها] خبر داده شد، می‌آیند رُو‌‌. چه خبری داده شد؟ [این‌که] کسی به شما کاری ندارد، بارک الله! این هشدار داده می‌شود به آن‌‌ [حیوان]. حالا آمدند چاله کندند، رفتند [ماهی‌ها را] بگیرند، فردا تمام‌شان بوزینه شدند. تمام‌شان بوزینه شدند.

عزیزان من! بیایید قدر امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) را بدانیم که ما بوزینه نمی‌شویم، والله، ما هم می‌شویم. این یک کار بوده [که آن قوم] کرده؛ من صدتا، چندتا از این کارها کرده‌ام؛ اما باطنم بوزینه است. خدا باطن من را ظاهر نمی‌کند؛ اما مخالفت [کردن باعث می‌شود که در] باطن تو بوزینه‌ای. چرا این‌ها بوزینه شدند [اما ما نمی‌شویم]؟ به واسطه احترام حجّت خدا دیگر این‌ [مردم حیوان] نشدند. وقتی ولایت را خدا در ظاهر در دنیا نصب کرد، ۲۵ یعنی ولایت امیرالمؤمنین علی «علیه‌السلام» را، (صلوات بفرستید)، خدا عذاب آبروریزی را از تمام این خلق برداشت. به واسطه آبروی ولایت، خدا این آبروریزی‌ها را برداشت.

چرا قوم لوط شهرشان زیر و رو شد [اما الآن] نمی‌شود؟ چرا قوم عاد [عذاب] شد؟ چرا قوم نوح [عذاب] شد؟ والله، من الآن قسم می‌خورم، زمان ما عین [زمان] قوم لوط است. چرا [عذاب نازل] نمی‌شود؟ به احترام ولایت‌. اما این [شخص] گناهش را می‌برد. گناهش را می‌برد، سوبسیدش را به او می‌دهند. از کجا به او می‌دهند؟ پیش آمد، والله، اگر من می‌خواستم این را بگویم، به این علی‌بن‌موسی‌الرضا، اگر من می‌خواستم بگویم. یک شخصی بود، آمد پیش [عمَر]، (یک صلوات بفرستید.) شخصی بود اربابش را کشت، در زمان خلافت عمَر بود. آن به اصطلاح بچّه‌های ارباب رفتند شکایت کردند و گفتند این آدم کشته. [عمَر] می‌خواست [اعدامش کند]. [غلام] گفت: آره این [که من کشتم] با من یک عمل زشتی کرد، یعنی آن به اصطلاح ارباب. غلام زد اربابش را کشت. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آمد وساطت کرد. گفت: این [مُرده] را خاکش کنید! بعد از سه روز بروید قبرش را بشکافید! اگر [جنازه] بود، غلام را بکشید! اگر نبود، راست می‌گوید، می‌رود پیش قوم لوط. [خدا] آن‌جا برایت تشریفات به جا آورده، خدا که از تشریفات دست برنمی‌دارد. قبر را شکافتند، دیدند یک ذرّه خاکستر [مانده] است. گفت: بردش پیش قوم لوط.

توجّه می‌فرمایید چه می‌گویم؟ من دارم [برکات] ولایت را می‌گویم که شما تشکّر از ولایت کنید! تشکر از امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) کنید، تشکّر از این‌ها بکنید! اما وقتی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را خدای تبارک و تعالی امر کرد [معرّفی کن]! جبرئیل به امر خدا [به پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ابلاغ کرد]. خدای تبارک و تعالی امر کرد امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را بلند کن! [وقتی پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ایشان را] بلند کرد، نصب کرد، ألیوم أکملت لکم دینکم [نازل شد]، دیگر این چیزها نشد، به احترام ولایت. توجّه کنید عزیزان من! اگر یکی بیاید خدای نخواسته، نستجیر بالله، الهی امیدوارم که این پاها برای هیچ کدام‌تان ندهد، [جرمی مرتکب شود]. اگر ما یک خلافی بکنیم، ما را ببرند زندان، یکی بیاید ضمانت ما را بکند، آیا تا زنده‌ای از او تشکّر می‌کنی یا نمی‌کنی؟ چرا تشکّر از امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) نمی‌کنی؟ چرا تشکّر از علی «علیه‌السلام» نمی‌کنی؟ به واسطه این [امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) اگر] گناه ثقلین کنی، علی (علیه‌السلام) را دوست داشته باشی، [خدا] می‌بخشدت. آیا به قدر یک نفری که زندان می‌خواهی بروی، آمده ضمانتت را کرده، علی (علیه‌السلام) را دوست داری؟ آیا امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) را دوست داری؟ نه والله، توی این فکر نمی‌روی، یک مسیر دیگر داری می‌روی. من در این مسیر قدم می‌گذارم.

هشدار می‌دهم به شما عزیزان من! بیایید ارزش ولایت را شب معلوم کنید! بیایید [واسطه] آزادی خودتان را معلوم کنید! بیایید رزقی که می‌خورید را معلوم کنید به چه توسطی به شما داده می‌شود؟ چرا ما این‌قدر این‌جوری هستیم؟ مگر امام صادق (علیه‌السلام) نمی‌گوید [اگر] یک دفعه، دو دفعه [جایی مهمان شدی] خوردی، [توی این] فکر باشی [که] دوباره بخوری، [نه این‌که جبران کنی] از ما [نیستی]، شیعه ما این صفت را ندارد؟ چقدر مِلک حضرت زهرا (علیهاالسلام) را خوردیم و نفهمیدیم؟ مگر [خدا] نمی‌گوید همه [خلقت] را به واسطه این‌ها خلق کردم؟ چقدر خوردیم؟ کاش می‌خوردیم و گناه نمی‌کردیم. پس این که می‌گوید از هزار تایمان یکی با دین از دنیا نمی‌رویم، [چون] ما این‌ها را نشناختیم. ما توی این حرف‌ها خرد نشدیم، ما این حرف‌ها را خیلی باور نمی‌کنیم، ما این حرف‌ها را یک قدری شوخی می‌دانیم. ۳۰ آیا توجّه کردی؟

من امروز به یکی از رفقا گفتم، حالا نمی‌خواهم اسم بیاورم؛ گفتم این خدمتی که شما به ما می‌کنی، اگر من صد سال [در دنیا] بمانم، صد سال به من چیز بگویی، من نمی‌توانم این خدمتی که شما به ما کردی را جبران کنم. چرا؟ خب من که این‌جورم، پاسخ می‌دهم به حضرت زهرا (علیهاالسلام)، پاسخ می‌دهم به امام زمان (عجل‌الله‌فرجه)، این که عقلم می‌رسد [را انجام می‌دهم. تو] چرا پاسخ نمی‌دهی؟ ببین قشنگ برایتان تشریح کردم، اگر بخواهی بروی زندان، یکی بیاید شما را وساطت کند، چقدر هر وقت یادت می‌افتد، [قدردانی می‌کنی]؟ آیا علی (علیه‌السلام) ما را وساطت نکرده؟ آیا امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) ما را وساطت نکرده؟ حالا توحید این است [که بدانیم] چه کسی این واسطه‌ها را خلق کرده؟ چه کسی این واسطه‌ها را برای تو گذاشته؟ توحید یعنی این، آن ولیّ‌نعمت را بشناسی. ولیِّ علی (علیه‌السلام)خداست، ولیِّ رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خداست، ولیِّ امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) خداست؛ او خودش ولیّ به کلّ خلقت است. اما ببین چه کسی آخر چیست؟ کجا می‌رویم؟ چه کار می‌کنیم؟ چرا توجّه نداریم؟

حالا حرف من این است، من می‌گویم عزیزان من! تمام ممکنات خدا تاحتّی این سوسک ببین چه جور حرف می‌زند؟ آن‌ها همه هماهنگ می‌گویند لا إله إلّا الله، محمّد رسول‌الله، علی ولیّ‌الله. عزیز من! من می‌گویم تو بشر! بیا با این‌ها هماهنگ باشی. من مطلب را پایین آوردم که خودم حالی‌ام بشود، حرف بالاتر است. چه کار کنم من؟ من با یک سبْکی دارم حرف می‌زنم که هر کسی نوار من را می‌شنود، توجّه کند. تو بیا با این‌ها هماهنگ بشوی. اگر با این‌ها هماهنگ شدی و گناه نکردی، اگر با این‌ها هماهنگ شدی [و] امر خدا را اطاعت کردی، اگر هماهنگ شدی مثل همین‌ها، [توحید داری.] همین‌قدر ما خدا را بشناسیم، همین‌قدر توحید ما کامل بشود که بدانیم تمام اشیاء ذکر خدا را می‌گویند. ذکر یعنی چه؟ ذکر این است من بگویم سبحان الله و الحمدلله؟ این‌ها را بگویم؟

والله، روایت داریم، می‌گوید اشخاصی هستند که این‌ها ذکری هستند، این‌ها منافقند، «أشدّ من العذاب» [هستند]. منافق با تسبیح می‌خواهد گول بزند مردم را، با ذکر می‌خواهد گول بزند مردم را، با ریش و سجاده و عبا و رداء می‌خواهد گول بزند. خدا می‌گوید [این‌ها] منافقند، «أشد من العذاب» [هستند]. این‌ها مثل همان‌ها هستند که عبادت می‌کنند که خدا می‌گوید مرتدّ و کافر شدند. چرا؟ یک دام درست کرده برای خودش [که] یک عدّه‌ای مظلوم را به دام خودش بیندازد. (یک صلوات بفرستید.)

عزیزان من! قربان‌تان بروم، فدایتان بشوم، من دلم می‌خواهد ما بیاییم با این‌ها هماهنگ بشویم. والله، اگر با این‌ها هماهنگ بشوی، یک خلقت با تو هماهنگ می‌شود. خدا نکند ما توحیدمان ضعیف باشد [و] هماهنگی را نفهمیم. بیایید با اشیاء هماهنگ بشویم، قربان‌تان بروم، فدایتان بشوم. اگر با اشیاء هماهنگ شدی، خیلی این کار صحیح است. او ذکر خدا را می‌گوید، تو هم ذکر خدا را بگو! ذکر یعنی چه؟ ذکر یعنی امر. یک ذکری است حرف است، ذکر یعنی امر. امیرالمؤمنین می‌گوید «أنا ذکرالله»، ۳۵ ذکر خدا منم. چرا؟ اگر علی (علیه‌السلام) را دوست داشته باشی، به میلیاردها میلیاردها ذکر ارزش دارد. ذکر چیست؟ اگر می‌گویی سبحان‌ الله، باید بگویی منزّه است آن خدایی که علی (علیه‌السلام) را از نور خودش خلق کرده [که] به واسطه او ما بهشت می‌رویم.

اگر لا إله إلّا الله می‌گویی، لا إله إلّا الله توحیدی این است [که بگویی] خدا به غیر تو هیچ‌کس نمی‌توانست این‌ها را به وجود بیاورد، ما تشکّر از تو می‌کنیم؛ لا إله إلّا الله یعنی این. چه جور لا إله إلّا الله می‌گوییم؟ آیا یک دانه این[طور] لا إله إلّا الله گفتی؟ چرا پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به او گفت اگر یک لا إله إلّا الله بگویی رستگار می‌شوی؟ این لا إله إلّا الله است که من دارم می‌گویم. حالا عمَر می‌زند توی گوشش، می‌گوید [اگر این‌طور باشد او] دیگر عبادت نمی‌کند، جنگ نمی‌رود، چه کار نمی‌کند. ببین این‌ها را، عبادت‌ها را دارد می‌آورد جلو. توجّه فرمودی؟ او هم فقیه بود. خدا رحمت کند حاج شیخ عباس را، [می‌گفت عمَر] با فقاهت خودش حرف می‌زد. وای بر ما! وای بر دل امیدوار ما! پس لا إله إلّا الله یعنی تشکّر از خدا که خدای تبارک و تعالی واسطه‌هایی در مقابل ما و گناه ما خلق کرده [تا] به واسطه آن‌ها، ما آمرزیده شویم. خدا تشکّر از تو می‌کنیم، لا إله إلّا الله، هیچ قدرتی نمی‌تواند به غیر تو [این کار را بکند]. این لا إله إلّا الله است.

محمّد رسول‌ الله یعنی چه؟ یعنی ای خدا! از تو تشکّر می‌کنیم، یک عمودی برای ما ثبت کردی، یک عمودی ما را به روی آن هدایت کردی، آن هم محمّد است. علی ولی‌ الله یعنی چه؟ یعنی ای خدا! این [علی (علیه‌السلام)] ولیِّ توست؛ نه ولیِّ تو، ولیِّ تمام این خلقت است. خدایا! محمّد ایشان را (صلوات بفرستید) محمّد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) این را معرّفی کرد، تشکّر می‌کنیم از محمّد (صلی‌الله‌علیه‌وآله). تمام این حرف‌ها که دارد در خلقت گفت‌گو می‌شود، اصلش ولایت است، اصل علی (علیه‌السلام) است. تمام این‌ها که داریم می‌گوییم، تمام این‌ها برمی‌گردد به مقصد خدا یعنی علی (علیه‌السلام). چرا؟ هر چیزی جبران دارد، به غیر بی‌ولایتی. هر چیزی در تمام خلقت جبران دارد، به غیر بی‌ولایتی، آن جبران‌پذیر نیست. (یک صلوات بفرستید.)

پس بنا شد عزیزان من! توحید چیزی است که هر موجودی که دیدی [بفهمی] این وصل به خداست، وصل به توحید است. مگر حشرات؛ اگر عقرب را دیدی، باید مثلاً [آن را] بکشی. توجّه فرمودی؟ مگر حشرات، چون‌که حشرات از میکروب خلق شده‌اند. حشرات، این مگس‌ها مثلاً، یک چیزهایی است این‌ها اذیّت می‌کنند. چرا آن را می‌کُشی؟ به واسطه این‌که باز به بنده خدا آسیب نرسانی. باز هم این [که] به واسطه این است، باز هم توحید است. باز چیست؟ (توحید است، می‌خواهی آزار نرساند به بقیّه انسان‌ها). خب بارک‌الله!

خدایا! عاقبت‌تان را به خیر کن!

خدایا! ما را با خودت آشنا کن!

خدایا! شناخت خودت را به ما بده!

خدایا! یک چشمی به ما بده این‌ها را ببینیم، یک عقلی به ما بده باور کنیم. ۴۰

یکی از رفقای عزیز من، البتّه تمام رفقای من عزیزند، من همه‌شان را دوست دارم، تفاوت ندارند. تفاوت‌شان این است که خب یک اندازه‌ای یک وقت می‌بینی یک نکته‌هایی نقصان دارند. حالا هم که هست، من آن نقصان‌شان را یک قدری ناراحتم، اگرنه وجودشان، همه‌شان یکی است. اگر من یک حرفی می‌زنم آن یک نقصان است، [می‌خواهم نباشد]. خود پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم همین‌جور بوده، خود امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هم همین‌جور بوده، او هم همه‌اش [می‌خواهد دوستش نقصان نداشته باشد]. دلم می‌خواهد [دوستم] نقصان نداشته باشد، اگرنه تمام رفقا یکسانند. یکی از رفقای من گفت راجع به امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) صحبت کن! حالا می‌خواهم یک چند کلامی از حضرت صحبت کنم.

عرض بشود خدمت شما، قربان‌تان بروم، فدایتان بشوم، امام‌شناسی یک بُعدی دارد. یعنی چون‌که من به شما گفتم [ولایت] گسترده است. گسترده یعنی خیلی زیاد، آن‌وقت ما یک اندازه‌ای، یک گوشه‌اش را می‌خواهیم که به اصطلاح بفهمیم؛ اگرنه ما گستردگی امام را که توجّه نداریم که. ما باید حداقل امام زمان‌مان را دوست داشته باشیم که تمام خوشی‌مان به واسطه این [وجود] است، اگرنه تمام عالَم فروزان [فروریزان] می‌شود. خب اگر شما الآن یک عشقی می‌کنی، آقازاده‌ای داری، می‌خندی، ماشینی داری، هر خوشی که می‌بینی داری، امام‌شناسی این است [که بدانی] این به واسطه وجود اوست.

چرا می‌گوید امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) عمود الدّین است؟ مثل این است که یک عمود است، تمام این عالَم، تمام این دنیا، آن عمود که هست، پایین نمی‌آید. آیا توجّه می‌کنید من چه می‌گویم؟ من چه کار کنم؟ از هر راهی دارم یک جوری می‌کنم [که] یک قدری بفهمم. من که آخر نمی‌فهمم، یک راهی پیدا می‌کنم خودم بفهمم، جسارت به شماها نمی‌کنم. این سقف که دارد می‌آید، مثلاً یک [عمود دارد]. عمود الدّین، یعنی دین یک عمود دارد، [آن هم] علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام)، امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) است. حالا حداقل این را باور کنید که اگر [او] نباشد، همه عالم فروزان می‌شود. من عقیده‌ام این است [که] به قدر یک ستون ما امام زمان‌مان را قبول کنیم. این است که من می‌گویم ولایت را خیلی نمی‌شود چیز کرد. خیلی والله، ولایت ما سست است. یک ستونی که زیر سقف است، الآن ببین [سقف] پایین نمی‌آید. باید امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) را به قدر ستون عالَم، ستون خلقت، ستون این دنیا توجّه به او داشته باشید.

اگر توجّه داشته باشی، من دارم به شما می‌گویم شکرانه یعنی این. [بگو] خدایا! شکر؛ پسر داری، دختر داری، زندگی داری، ماشین داری، این‌جا آمدی. می‌گویم [خدایا!] ما نمی‌توانیم شکرانه یک بنده‌ات را بکنیم؛ پس توی شکرانه بیا! بابا! نمی‌توانی [شکر] بکنی، توی شکرانه بیا! این آقا امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) که به وجودش تمام این عالَم، دنیا سرپاست، تو هر عشقی داری می‌کنی برای کیست؟ به واسطه امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) است. چرا شکرانه امام زمانت را نمی‌کنی؟ چرا با این امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) نجوا نمی‌کنی؟ چرا امر امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) را اطاعت نمی‌کنی؟ چرا [اطاعت] نمی‌کنی، می‌میری به زمان جاهلیّت؟ چرا اگر اطاعت کردی، می‌شوی اشرف مخلوقات؟ ما به توسط امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) سقوط می‌کنیم، به توسط امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) به کمال می‌رسیم، باید توجّه کنید!

امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) گفتم عزیزان من! امرش است؛ شما امرش را اطاعت کن! امر امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) گسترده است، [می‌فرماید] نگاه نکن! [بگو] چشم؛ غِش توی معامله نکن! چشم؛ عیال‌پرست باش! چشم؛ بچّه‌هایت را توجّه کن! چشم؛ بخل نداشته باش! چشم؛ حسد نداشته باش! چشم؛ تجاوز نکن به مال کسی، [به] عِرض [آبرو] کسی، چشم. بله؟ حالا عزیزان من! فدایت بشوم، امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) شناختن یعنی حدّش این است، حدّی که به اصطلاح حالا ما به کمال می‌رسیم. ۴۵ مگر عباس چه کرد که [حضرت زهرا (علیهاالسلام)] راه به او نداد؟ [به حرف خلق] رفت. جایی نرو! درِ خانه این آقا برو! تمام امکاناتت را درست می‌کند. تمام امکاناتت را امام درست می‌کند، آمده درست کند تو را. تو ناقص بودی که امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) آمد این‌جا تو را درست کند، مگر آمد خودش درست بشود؟حالا یک آدم بی‌عقلی می‌خواهد تملّق بگوید، یک حرف‌هایی می‌زند، او تملّق‌گوست. این‌ها آمدند چه کنند توی دنیا؟ آیا توجّه داری؟ آمدند چه کنند توی دنیا؟ چرا فکر ندارید؟ آمدند من و تو را درست کنند؛ درستی [این است که] ما امر این‌ها را اطاعت کنیم.

حالا اگر امر این‌ها را اطاعت کردی، این‌قدر پاداش به تو می‌دهند، این‌قدر امکانات به تو می‌دهد، یکهو می‌گوید «سلمان منّا [اهل‌البیت]»، جزء اهل‌بیت می‌شوی. ما هنوز جزء [آن‌ها] هم نیستیم، چه [برسد به] عضو؛ [عضو] بالاتر از این حرف‌هاست. بالاتر از این حرف‌هاست؛ اما همه‌اش این است [که] امر را اطاعت کنی. خدا والله، خوب خدایی است، خدا آخر چه کار کند با شماها؟ چه کار کنند با من؟ اصلاً هدایت یعنی چه؟ هدایت یعنی حرف شنیدن، این‌قدر بوق مَنتشا [عصای درویشان] ندارد که. تو بیا به حرف این‌ها برو! هدایت می‌شوی. پسرت به حرفت برود، هدایت می‌شود. خانمت به حرفت برود، هدایت می‌شود. ناهدایتی حرف نشنیدن است، هدایت حرف شنیدن است. این‌قدر بوق مَنتشا ندارد که این‌قدر بوق مَنتشا به آن می‌دهند، گیج می‌کنند شماها را. تکرار می‌کنم هدایت حرف‌شنیدن است، بی‌هدایتی مخالفت‌کردن است.

عزیزان من! ما باید اگر بخواهیم یک قدری فکر کنیم، این‌ها را یک قدری بیاوریم این‌جا، مثلاً یک قدری نگاه کنیم، یک قدری فکر کنیم، یک قدری می‌گویم به آن ماوراء فکر بکن! [ببین] آن‌ها که سقوط کردند، چه کردند؟ آن‌ها که به جایی رسیدند، چه کردند؟ چند چیز است که بشر را به کلّی از بین می‌برد: یکی اطاعت خلق است. او می‌خواهد ولایت خودش را به تو بدهد، خلق می‌خواهد ولایت خودش را به تو بدهد. توجّه فرمودی؟ پس دنبال خلق نروید! یکی هم تکبّر و عناد، مگر شیطان نداشت؟ چرا این‌جوری شد؟ چرا این‌جوری شد؟ پس ما چه کار کنیم؟ عزیزم! دنبال خلق تا می‌توانید نروید! من می‌دانم تمام سقوط آن اشخاصی که به اصطلاح صادقند، [به دلیل پیروی خلق است]. آن اشخاص، این بنده‌های خدا باید توجّه کنند، به امر خلق نروند، مگر [این‌که] خلق امر خدا را بگوید؛ آن‌وقت او به امر خلق نرفته، به امر خدا رفته. توجّه فرمودی؟

یکی هم من است. این من این همه دارم می‌گویم، باید آدم از خودش بیرونش کند. اگر من برود، اطاعت امر می‌آید؛ والله تا من باشد، اطاعت امر نیست. چرا؟ مَنَت دارد رهبری می‌کند، رهبر کل خلقت را، یعنی ولایت را اطاعت نمی‌کنی. بالاتر برود؟ یعنی کسی که ولایت را خلق کرده [اطاعت نمی‌کنی]. مگر شیطان من نداشت؟ کسی که ولایت را خلق کرده [یعنی خدا را] به امرش نرفت، مَنَش نگذاشت. ۵۰ بیایید رفقای عزیز اگر من تویتان است، بخواهید هدایت شوید، آن من را کنار بگذارید. اما کنار گذاشتنش خیلی مشکل است. مگر این حجت خدا، علی‌بن‌موسی‌الرضا نظری به ما کند که آن منِ ما را ببرد، آن ولایتش را در قلب ما نصب کند.

خدایا عاقبتتان را به خیر کن.

خدایا ما را با خودت آشنا کن.

خدایا کار دنیا و آخرت ما را اصلاح کن.

خدایا منِ ما را [ببر]. امام رضا، ما آمدیم خدمت تو، تو را به حق آن محمدتقی‌ات، تو را به حق آن فرزند عزیزت، تو را به حق آن کسی که تو دوستش داری، تمام خلقت دوستش دارند، این من را اگر توی ما هست بگیر، خودت را به ما بده، جایگزینش خودت باشی. سوغاتی به ما بده، ما می‌خواهیم برویم قم، این سوغاتی را به ما بده، ما برویم در خدمت خواهرت تشکر کنیم، بگوییم این سوغاتی را [برادرت] به ما داد. بیا و بده.

خدایا، یا امام رضا، ما را دست خالی روانه نکن. غیرممکن است بکنی؛ اما دست خالی روانه‌مان نکن.

امیدوارم که خدا عاقبت تمام دوستان امیرالمؤمنین را به خیر کند.

خدایا اگر تقدیر بدی برای رفقای من، عزیزان من، کوچکشان، بزرگشان، شده، تو را به حق این علی‌بن‌موسی‌الرضا به خیر بگردان.

خدایا تقدیر بد اصلاً قسمت این‌ها نکن.

یک پاره‌وقتها می‌گویم خدایا درد به این‌ها نده که من اصلاً دعا کنم [برطرف بشود].

خدا، ان‌شاءالله به حق وجود امام زمان، ما را یاورش قرار بده.

ان‌شاءالله همه شماها منتظر امام زمان باشید.

خدا، امام زمان ما را بپذیرد. (با صلوات بر محمد)

یا علی
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه