شناخت اسم علی: تفاوت بین نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'انبیائی' به 'انبیایی') |
جز (جایگزینی متن - '، اما ' به '؛ اما ') |
||
سطر ۱۹۴: | سطر ۱۹۴: | ||
خدایا، حضور امیرالمؤمنین را در قلب ما پیادهکن. | خدایا، حضور امیرالمؤمنین را در قلب ما پیادهکن. | ||
− | عزیزان من، آن میآید سر به تو میزند، یکوقت این بندهزاده آمد یکحرفی زد من خیلی به او توپیدم؛ یعنی من تا حالا از اول عمرم آنجور نشدم، ولایت یکچیزی است اصلاً بیتابم میکند. یکحرفی زد که من یک نعره کشیدم افتادم زمین، اصلاً افتادم، دیگر اینقدر اینها ترسیدند به خیالشان من مردم. یکقدری به حال آمدم و گفتم که اگر {{توضیح|البته حالا خوب شده، حالا خیلی خوب شده، من تشکر از او میکنم، آنموقعکه یکقدری مثل بعضیهایتان بود. گفتم بابا اگر}} رضایت پدر شرط است، من راضی نیستم اینجا بیایی، مگر آدم بچهاش را نمیخواهد؟ ایناست که من میگویم ولایت را از بچهات بیشتر بخواهید. من بچهام روحانی است، یک عمر زحمت کشیده، اینقدر پول در جیبش گذاشتم. من نمیخواهم بگویم من برایش عقد کردم، بهدست خالی من برایش آوردم، آنجور هم که میخواست برایش کردم، آنجور که میخواست مجلسش را درست کردم. توجه میکنی؟ اما خب، حالا این حاصل زحمت من است، این بچهها حاصل زحمت من است، پیر شدم اینرا | + | عزیزان من، آن میآید سر به تو میزند، یکوقت این بندهزاده آمد یکحرفی زد من خیلی به او توپیدم؛ یعنی من تا حالا از اول عمرم آنجور نشدم، ولایت یکچیزی است اصلاً بیتابم میکند. یکحرفی زد که من یک نعره کشیدم افتادم زمین، اصلاً افتادم، دیگر اینقدر اینها ترسیدند به خیالشان من مردم. یکقدری به حال آمدم و گفتم که اگر {{توضیح|البته حالا خوب شده، حالا خیلی خوب شده، من تشکر از او میکنم، آنموقعکه یکقدری مثل بعضیهایتان بود. گفتم بابا اگر}} رضایت پدر شرط است، من راضی نیستم اینجا بیایی، مگر آدم بچهاش را نمیخواهد؟ ایناست که من میگویم ولایت را از بچهات بیشتر بخواهید. من بچهام روحانی است، یک عمر زحمت کشیده، اینقدر پول در جیبش گذاشتم. من نمیخواهم بگویم من برایش عقد کردم، بهدست خالی من برایش آوردم، آنجور هم که میخواست برایش کردم، آنجور که میخواست مجلسش را درست کردم. توجه میکنی؟ اما خب، حالا این حاصل زحمت من است، این بچهها حاصل زحمت من است، پیر شدم اینرا دارم؛ اما به او گفتم اگر رضایت من شرط است اینجا نیا. چنان هم به او گفتم غش کردم افتادم، اینطرز باید باشی، غری نباشی. چرا؟ من علی را بیشتر از بچهام میخواهم. راه علی را بیشتر میخواهم، دیدم در یک راه دیگر است، گفتم اصلاً برو. حالا حرفم سر ایناست، این رفت و ما گرفتیم خوابیدیم دیگر حرف نتوانستیم که بزنیم، یکمرتبه دیدیم که همین علیمان آمد گفت بابا، گفتم هان، گفت من دیشب خواب دیدم یک خانهای است همه ما را به ما گفتند که امامصادق آمده، بروید بیرون. ما آمدیم بیرون، من آنجا ایستادم یکوقت دیدم که آنشخص گفت علی، به اینها بگو امامصادق میگوید پدرت یاور امامزمان است، پدرت یاور امامزمان است، اذیتش نکنید، نکنید. خب بفرما؛ اما باید بیندازیاش بیرون، حالا خودش هم نصفشب پاشده بود آمدهبود، گفتهبود مادر من بد کردم، گفتهبود پسر جان تو نزدیک سی سالت است، بابایت را نشناختی؟ بابایت اگر راهی را تشخیص بدهد که راه خداست، هیچکسی را نمیبیند. هیچ، خلاصه ببین اینجور بشوی امامصادق افشایت میکند، میگوید کارش نداشتهباش یاور امامزمان است. افشایت میکند اما تو باید چهکنی؟ تو هنوز هم تلویزیون برای بچهات میخری، کجا افشایت کند؟ تو هنوز هم میروی از این عروسک مروسکها میخری برای خانمت، کجا افشایت بکند؟ آدم نباید کسی را ببیند بهغیر ولایت، بچه کیست؟ حالیات میشود چه میگویم؟ صلوات بفرستید. |
باز یکدفعه دیگر یکجور دیگر شد من مختصرش میکنم، این علی ما میگفت بابا ما آمدیم گلزار، دیدیم دارند آبپاشی میکنند، گوسفند حاضر کردند، گاو حاضر کردند، گفتند چرا؟ گفت امیرالمؤمنین علی میآید. گفت [امیرالمؤمنین] یکمرتبه آمد رفت منبر، گفت یکقدری صحبت کرد همه مردم رفتند، آره گفت فقط تو ماندی. گفت یکنفر هم با امیرالمؤمنین بود، تو با امیرالمؤمنین، با آنها آمدی در خانه. حالا خوابش که درستاست ایناست، گفت تو نمیخواستی پشت به امیرالمؤمنین کنی بروی در خانه را باز کنی. گفت یکدفعه امیرالمؤمنین همچنین کرد در باز شد. گفت آنشخص گفت که علی، ببین [امیرالمؤمنین] علی خانه هیچکس نمیرود، خانه بابایت میآید. بیا آرام بشو خانهات بیاید، اینخانه را با چهچیز ساختی تو؟ با چه پولی میسازی؟ به چه نیتی میسازی؟ کجا علی بیاید داخل؟ شیطان میآید داخل. | باز یکدفعه دیگر یکجور دیگر شد من مختصرش میکنم، این علی ما میگفت بابا ما آمدیم گلزار، دیدیم دارند آبپاشی میکنند، گوسفند حاضر کردند، گاو حاضر کردند، گفتند چرا؟ گفت امیرالمؤمنین علی میآید. گفت [امیرالمؤمنین] یکمرتبه آمد رفت منبر، گفت یکقدری صحبت کرد همه مردم رفتند، آره گفت فقط تو ماندی. گفت یکنفر هم با امیرالمؤمنین بود، تو با امیرالمؤمنین، با آنها آمدی در خانه. حالا خوابش که درستاست ایناست، گفت تو نمیخواستی پشت به امیرالمؤمنین کنی بروی در خانه را باز کنی. گفت یکدفعه امیرالمؤمنین همچنین کرد در باز شد. گفت آنشخص گفت که علی، ببین [امیرالمؤمنین] علی خانه هیچکس نمیرود، خانه بابایت میآید. بیا آرام بشو خانهات بیاید، اینخانه را با چهچیز ساختی تو؟ با چه پولی میسازی؟ به چه نیتی میسازی؟ کجا علی بیاید داخل؟ شیطان میآید داخل. | ||
سطر ۲۰۲: | سطر ۲۰۲: | ||
امیدوارم این دعاها که من در حق شما کردم خدایا مستجاب کن. | امیدوارم این دعاها که من در حق شما کردم خدایا مستجاب کن. | ||
− | خدایا هرچند از دهان کثیف من آمده | + | خدایا هرچند از دهان کثیف من آمده بیرون؛ اما التماس به تو کردم، آن ارزش دارد. آن ارزش را، خدایا با آن ارزش دعا کردم در حق رفقا مستجاب کن. |
خدایا همیشه اینها را سرفراز کن. | خدایا همیشه اینها را سرفراز کن. |
نسخهٔ کنونی تا ۱ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۲:۴۶
شناخت اسم علی | |
کد: | 10298 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
تاریخ سخنرانی: | 1385-01-23 |
تاریخ قمری (مناسبت): | 13 ربیعالاول |
اعوذ بالله من الشیطان اللعین الرجیم
العبد المؤید الرسولالمکرم ابوالقاسم محمد
السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
ائمهطاهرین اینها خاکی نیستند، اینها والله، بالله، از خاک عمل نیامدهاند؛ یعنی تمام این دوازدهامام، چهاردهمعصوم بهخصوص زهرایعزیز اینها خاکی نیستند؛ چونکه از خاک عمل نیامدهاند. اما تمام انبیاء، پیغمبرها بهغیر پیغمبر آخرالزمان خاکیاند. خاکی، مطلق نمیشود؛ هرچند انبیاء باشد. ما چند تا پیغمبر مرسل داریم، مرسلها صاحب کتابند. آنچه که بشر خاکی به جایی میرسد، بهواسطه ولایت است. ما (تا حالا هیچکدامتان، نه من که هیچ، من که مثل یک حیوانی هستم که در خانه شماها هستم، من خودم هم هنوز درک نکردهام. اما من نقل میکنم، یعنی چیزهایی که بالاخره حالا یکقدری، یک دیدهای ولایت دارم برایتان نقل میکنم که ما) هنوز هیچ کداممان نه ولایت را نشناختیم، اسم ولایت را هم نشناختیم. نه ولایت را نشناختیم، والله اسم ولایت را نشناختیم. اگر اسم ولایت در قلب شما باشد سکونت دارید، نسبت به دلتان سکونت مطلق دارید. چرا؟ مگر [نیست که] کشتی نوح آرام نمیگرفت، اسم اینها را زدند آرام شد. آن چوب است، تو که اشرف مخلوقاتی؛ چرا آرام نیستی؟ پس ما هنوز درک اسم ولایت علی (علیهالسلام) را نکردیم. باید انشاءالله امیدوارم در این حرفها و در این گفتارها قانع نباشید. چونکه آنچه را که در خلقت تا حتی انبیاء رشد کردند، بهواسطه ولایت بوده. ولایت پیش من خیلی روشن است، من قسم میخورم شاید پنجدفعه من خدمت امیرالمؤمنین رسیدهام.
[در زمان امیرالمؤمنین] یکنفر بود آمد اینجا، عملهای بود و خلاصه او را سر کار نبردند، آمد رفت در نخلستانها دیدن امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام). یک نگاهی کرد، آمد خدمت پیغمبر، گفت کجا بودی؟ گفت: یا رسولالله، ما را کار نبردند رفتم آنجا، چونکه امیرالمؤمنین کارش نخلستاندرستکن بوده و هر کدام روی نوبتش که این نخلستانها به بار مینشسته میفروخته میبرده در مسجد میداده به فقرا. ما حالا کجاییم که [پول] پیدا میکنی مدام میگذاری رویهم، میگذاری رویهم؟ تو باید صفاتعلی داشتهباشی، حالا اینقدر جمع میکنی ببین میتوانی بخوری؟ تا حتی یکوقت یک باغی داشت آورد داد به فقرا، سهم خودش را کنار میگذاشت. ببین من میگویم که شما کسری مردم را درست کنید، هستی مردم [را] نمیتوانید درست کنید. صلوات بفرستید. سهم خودش را گذاشت. در راه یکی گفت علیجان، خیلی محتاجم داد، زهرایعزیز گفت چرا سهم ما را نیاوردی؟ گفت زهرا جان اینجور شد، گفت اختیار با خودت، پس حدیث درستاست. حالا این مرد رفت سر به امیرالمؤمنین بزند، درستاست؟ حالا پیغمبر گفت این یک ثوابی کرده به انس و جن قسمت کنید، همه رستگارند. تو علی را شناختی؟ پس یکبار به امیرالمؤمنین یکسری زد، [اینقدر ثواب دارد] اینچه دیدنی است؟ اما دوازدهسال پیش علی بودند و اهل آتشند. ده، پانزدهسال بودند، شماها بهتر [میدانید] اهل آتشند. پس این دیدن چه دیدنی است؟ آن دیدن چه دیدنی است؟ این دیدن منافقی است، آن دیدن امر خداست. چقدر فرق دارد یک دیدن با یک دیدن، چقدر فرق دارد.
حالا انبیاء که مرسل شدند خدای تبارک و تعالی یک ندا روز الست به ذرات همهشما، همه خلقت کرد. یک عدهای گفتند لبیک، عدهای گفتند لا، یک عدهای سکوت کردند. حالا آنها بیایند بگویند لاالهالاالله، محمدرسولالله، علیولیالله، صلوات بفرستید. خدا میگوید بهمن گفتید لبیک، اگر گفتی علیولیالله، علیحجةالله، اینها زمینه است. آنوقت میگوید بهمن گفتی، من قبول دارم. حالا اینها که پیغمبر مرسل شدند، ولایت وقتی مثل ذرات [بودند]، خدای تبارک و تعالی به ذرات که گفت، به انبیاء هم، به صد و بیست و چهار هزار پیغمبر یکدفعه ابلاغ کرد، به ذرات اینها. آنوقت یک عدهای فوراً [لبیک گفتند] روایت داریم اینها مرسلند گفتند لبیک، اینها مرسل شدند. همینجور که قرآن به پیغمبر نازلشد، همینجور به این چهار نفر [کتاب نازلشد]، ما چهار پیغمبر مرسل داریم: رسولالله و عیسی و موسی و میدانید که خودتان اینها مرسلند صاحب کتابند. خدا کتاب به اینها نازل کرد چونکه قبول کرد، چرا به دیگری کتاب نازل نکرده؟ حالا کتاب نازل کرد، ببین موسی رفت الواح بیاورد، گفت بیا به تو بدهم دیگر.
این ولایتقبولکردن باید قبولی ولایت شما کلاً مطلق باشد. اگر ولایتتان مطلق نباشد، ولایتتان لغو است، مثل تخم مرغهای لق را دیدهای؟ دیدهای که، من مادرم تخممرغ داشت، لقها را میزد، میگفت این دیگر بدرد نمیخورد، بدرد نمیخوری. ولایتت باید مطلق باشد، خداشناسیات باید مطلق باشد، اگرنه ولایتت لق است. کجایی؟ صلوات بفرست. این تخممرغ یکجوری است که یک پردهای است دوباره یک پرده رویش است. باید روی ولایت تو هم همینجور باشد. ولایتت باید بکر باشد، آن ولایت درستاست. چرا مطلق باشد؟ تو اگر ولایتت مطلق شد، اگر خلق مطلق است، میروید دنبالش [در حالیکه نیست]. والله به علی قسم، اگر رفتی دنبال خلق، ولایتت مطلق نیست. کجا میروید دنبال مردم؟ چرا رفتید دنبال مردم؟ چرا میروید؟ چرا شما هنوز یک رگتان با بعضیها هست؟ قطع کن، از خدا بخواه قطع کنی. من به تمام آیات قرآن، هیچکسی را در این دنیا نمیبینم. دیدن موقت میماند، اصلاً دیدن نمیبینم که بهمن امر بکند. باید اینجور باشید، شل و ملی درنیاور. چرا؟ تو اگر از امیرالمؤمنین بالاتر داری، باید به حرفش بروی. چرا بعضیهایمان اینقدر تزلزل داریم؟ هنوز در جلسه ما هم تزلزلی هست، من ناراحتم. دو چیز را باید مطلق بدانید: یکی خدا را، یکی امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را، صلوات بفرستید. چرا؟ اینها توام بههم است، امیرالمؤمنین هم همینجور است، امر هیچکسی را در تمام خلقتها اطاعت نمیکند، فقط امر خدا را. شما نباید امر هیچکسی را اطاعت کنید مگر ولایت، چونکه آن امر خداست. کجاییم ما؟ چهخبر است دنیا؟ امروز یکقدری درد دلم را گفتم. امروز انشاءالله اینجا عنایتی کرد حضرت به ما، گفتم به همه اینها هم عنایت کن. الحمدلله الان قدر اینرا بدانید که الان دور هم نشستیم داریم حرف علی میزنیم. یک صلوات دیگر بفرستید.
والله به علی قسم، تو اگر این دو چیز را مطلق ندانی، تو مثل تخممرغ لق میمانی، ارزش نداری. آنچیزی که در تمام این خلقت ارزش پیدا کرده به محبت علی (علیهالسلام) بوده. به پیغمبر گفت اگر اینکار را نکنی، هیچ کار نکردهای، تو چهکار کردی آخر؟ یک نماز شب پاشدی لق و لوق میکنی. من خودم را میگویم البته. خب مرتیکه، تو بیکاری دیگر خسته میشوی، پامیشوی نصفشب یک وق و ووقی میکنی. باز هم میگویم خدایا شکر تو مرا خواستی از صدای وق من خوشت آمده. نمیگویم از صدای عبادت، آخر عبادت که من نمیکنم، چه عبادتی است؟ آخر چه عبادتی است؟ چهچیز خوردی و چهکار کردی؟ میگویم خدایا شکر من یک سگی هستم در خانهات از سگ پستتر، خدایا شکر حالا از صدای وقوق ما خوشت میآید ما را به موقعش بیدار میکنی. یکدفعه نزدیک بود خواب [بد] ببینم، بلند شدم نماز را که خواندم بهجان، به ارواح پدرم راست میگویم به شیطان گفتم بیا، فهمیدی؟ تو به خدا زور نیستی خدا مرا بیدار کرد. یک خوابهای الکی دیدم همچنین به او کردم، حالیات هست چه میگویم؟ گفتم کسیکه حریف تو میشود خداست، من را بیدار کرد. حالا یکخرده دیر و زود، یک خوابهای الکی میدیدیم، دیدیم که از این دارد ما را باز میدارد، چهجور است؟ خوب است یا نه؟ اگر خوب است صلوات بفرستید.
خب حالا یکخرده کوتاهش میکنم، من هرچه میگویم شما سهدفعه باید بگویید علی، علی، این جگر من یکخرده به حال بیاید. یک صلوات دیگر بفرستید.
علی عرش خداست، از عرش بالاتر است. علی، علی، علی، علی
علی عالم خلقت است، علی از عالم خلقت بالاتر است. علی، علی، علی، علی
علی آسمان است، علی از آسمان بالاتر است. علی، علی، علی، علی
علی کرات است، علی از کرات بالاتر است. علی، علی، علی، علی
علی فرش زمین است، علی بالاتر است. علی، علی، علی، علی
علی مناست، علی از منا بالاتر است. علی، علی، علی، علی
علی خانه خداست، علی بالاتر است. علی، علی، علی، علی
علی مروه و صفاست، علی بالاتر است. علی، علی، علی، علی
علی مناست، علی بالاتر است. علی، علی، علی، علی
علی عالم است، علی از عالم بالاتر است. علی، علی، علی، علی، علی، علی، علی، علی. علی، علی، علی، علی
تمام این خلقت ممکناست، علی از ممکنات بالاتر است. علی، علی، علی، علی
علی خلقت عالم است، از خلقت بالاتر است. علی، علی، علی، علی
علی خلقت میکند؛ اما علی از خلقت بالاتر است. علی، علی، علی، علی
علی پس کیست؟ علی امر خداست. علی، علی، علی، علی
علی کیست؟ علی مقصد خداست. علی، علی، علی، علی
علی کیست؟ علی را ما نمیشناسیم، بهغیر از خدا. علی، علی، علی، علی، علی، علی، علی، علی
علیجان است؛ اما علی از جان بالاتر است. علی، علی، علی، علی، علی، علی، علی، علی. علی، علی، علی، علی
علی پس چیست؟ علی ممکنات است اما علی از ممکنات بالاتر است. چرا؟ ممکنات به امر ایناست، آن باز علی بالاتر است. علی، علی، علی، علی، علی، علی، علی، علی
علی میدمد روز قیامت، همه مردهها میآیند بیرون به امر علی. علی، علی، علی، علی
آن صور اسرافیل که میگویند والله بیخود میگویند، علی میدمد به همه زنده میشوند؛ پس علی از صور اسرافیل در آخر بالاتر است. علی، علی، علی، علی، علی، علی، علی، علی
تمام ممکنات باید بهتوسط علی ممکن بشود. از تمام ممکنات باز علی بالاتر است. علی، علی، علی، علی
گفتم به شما تمام انبیاء از خاکند، علی از خاک بالاتر است. علی، علی، علی، علی
نه جسارت کردم به انبیاء، انبیاء خلقند؛ اما علی از همه انبیاء بالاتر است. علی، علی، علی، علی
ما والله، علیاللهی نیستیم؛ اما علی را میشناسیم، علی از همه عالمها بالاتر است. علی، علی، علی، علی
ما حرف خود علی را میزنیم، فرمود من از انبیاء بالاترم. علی، علی، علی، علی
آنوقت میگوید چرا از انبیاء بالاترم؟ این دارد به تو میگوید، به تو میگوید که تو علی را مثل انبیاء حساب نکنی. علی میگوید نوح ترکاولی کرده، من بالاترم. علی، علی، علی، علی
از موسی بالاترم. چرا؟ عصایش را انداخت میترسد بردارد، علی کجا ترس در کلهاش است؟ جای پیغمبر میخوابد. علی، علی، علی، علی
پس علی اگر یک نفس میکشد افضل عبادت ثقلین است باز علی بالاتر است. علی، علی، علی، علی
هر انبیایی که صاحب کتاب است، علی، دارد میگوید [که] من بالاترم. چرا میگوید بالاتر؟ تو انبیاء را با علی فرق بگذاری، بدبختی ایناست که ما علی را با خلق فرق نمیگذاریم. بگو علی. علی، علی، علی، علی
علی نه [اینکه] خودش کار میکند، اسم علی در خلقتها کار میکند، بگو علی. علی، علی، علی، علی
والله، اگر اسم علی در قلب شما باشد، شما آرامش پیدا میکنی، پس ما هنوز کسری داریم. بگو علی. علی، علی، علی، علی، علی، علی، علی، علی
تو اشرفمخلوقات باید با اشرف ممکنات دوست باشی، یعنی با علی. علی، علی، علی، علی
تمام خلقت میگویند علی. علی، علی، علی، علی
ریگ بیابان میگوید علی. علی، علی، علی، علی
عرش میگوید علی. علی، علی، علی، علی
اشجار میگوید علی. علی، علی، علی، علی
بهشت میگوید علی. علی، علی، علی، علی
والله زنگ بهشت میگوید علی. علی، علی، علی، علی
علی در تمام ممکنات دمیده، ممکن نیست هیچ ممکنی بهغیر محبت علی، بگو علی. علی، علی، علی، علی
هر کس که سقوط کرد در عالم، از خلق باشد اگر علی را دوست نداشتهباشد، سقوط میکند هرچند انبیاء. بگو علی. علی، علی، علی، علی
علی نجاتدهنده تمام خلقت است. علی، علی، علی، علی
علی نجاتدهنده اشرفمخلوقات؛ یعنی گفت آدم [است] اما باید به اشرفمخلوقات شما وصل باشی یعنی به علی وصل باشی. علی، علی، علی، علی
یکدفعه دیگر سفت بگویید ببینم. علی، علی، علی، علی، علی، علی، علی، علی
علی ولی خداست، بگو علی. علی، علی، علی، علی
علی، مقصد خداست، از تمام کون و مکان. علی، علی، علی، علی، علی، علی، علی، علی
جانم علی، جانم علی. علی، علی، علی، علی
عمرم علی، عمرم علی. علی، علی، علی، علی
دینم علی، دینم علی. علی، علی، علی، علی
اگر قل هو الله احد نبود به علی میگفتم خدا، چونکه «قل هو الله احد» جلوی زبان و مقصد من را گرفته، اگر نه بهدینم، به علی قسم، به علی میگفتم خدا. علی، علی، علی، علی
چرا نمیگویم علی خداست؟ خدا «لمیلد و لمیولد» است اما زاده خدا علی است. علی، علی، علی، علی
مقصد خدا علی است. علی، علی، علی، علی
خواست خدا علی است. علی، علی، علی، علی
در تمام مدتی که پیغمبر معراج رفته اینجور نبود، چرا آن آخر، معراج آخر چرا با خدا خداحافظی کرد، پیغمبر را هم نمیگویم حالیاش کرد، بگویم حالیاش کرد میگویید مگر حالیاش نبود؟ از شما میترسم اما امروز میگویم، آخر بیست و دو سال پیغمبر رسالت کرده، حالا خداحافظیاش به پیغمبر میگوید: علی. علی، علی، علی، علی
چرا گفت علی؟ میگوید خدا که جان ندارد، خدا میگوید میل من ایناست، من ممکنی ممکن نیاوردم بهغیر علی، ای نبی من، من میگویم علی، تو هم بگو علی. علی، علی، علی، علی
به تو هم میگوید بگو علی. علی، علی، علی، علی
اما علی گفتنتان نباید مشابه درستکنی، والله بهدینم نگفتی علی. علی، علی، علی، علی
علی مطلق خداست. علی، علی، علی، علی
علی مقصد خداست. علی، علی، علی، علی
بیعلی هیچکسی را خدا قبول نمیکند. علی، علی، علی، علی
ببین انبیاء یکذره تزلزل داشتند، سیصد سال افتاد گریه کرد. تو هنوز حالیات نیست که تزلزل داری، داری گریه میکنی. تو هنوز نمیفهمی که خدا طردت کرده، شیطان یک امر را اطاعت نکرد. امر خدا را اطاعت نکرد گفت گمشو. اصلاً امر خدا علی است. علی، علی، علی، علی
میترسم بالاتر ببرم، تو اگر بگویی علی، با همه خلقت شریکی، بگو علی. علی، علی، علی، علی
اگر تو گفتی علی با همه ممکنات هماهنگی. علی، علی، علی، علی
چرا؟ تمام ممکنات میگوید علی، تو هم بگو علی. علی، علی، علی، علی
از قصد دل بگو علی. علی، علی، علی، علی
بهغیر علی کسی را نبینید. علی، علی، علی، علی
فقط خدا را ببینید. علی، علی، علی، علی
خدا را ببینید، صادرات خدا علی است. علی، علی، علی، علی
چرا صادرات خدا علی است؟ علی از نور خداست، نور خدا صادرات خداست، علی است. علی، علی، علی، علی، علی، علی، علی، علی. علی، علی، علی، علی
بیایید هماهنگ بشویم با عرش، عرش هم میگوید علی. علی، علی، علی، علی
بیا هماهنگ بشو با تمام خلقت، خلقت میگوید علی. علی، علی، علی، علی
بیا هماهنگ بشو با عرش خدا، آنها هم میگویند علی. علی، علی، علی، علی
چرا عرش میگوید علی؟ آنجا جای دوازدهامام، چهاردهمعصوم است. چهاردهمعصوم، دوازدهامام میگویند علی. علی، علی، علی، علی
اما آخرش میخواهم ناراحتتان کنم، وقت شما را نگیرم. بعضیهایتان الان یکذره، یک خردلی در دلتان ایجاد شد، مبادا حاجحسین خیلی حرف بزند میخواهید بروید جمع و جور کنید. والله، اگر با علی باشی همه کارهایت را جمع و جور میکند. چرا میگوید علی مشکلگشاست؟ والله اگر علی را داشتهباشی مشکل از همه کارهایتان میگشاید. شما درس خواندید و چند سال است در این محضر علی، در محضر خدا، در محضر ولایت آمدید، هنوز آنجور که باید ولایت را بشناسید، نشناختید. چرا عیسی میگوید علی، مرده را زنده میکند؟ چرا داوود میگوید علی آهن به دستش نرم میشود؟ اگر گفتی علی همه کارهایت، مشکلهایت حل میشود. اما هنوز ما درست علی را نشناختیم بگوییم علی.
پس آخرش اینجا یک اشکی بریزیم که انشاءالله امیدوارم تماممان آمرزیدهشویم. والله آمرزیدگی ما بهواسطه علی است و دوستانعلی. چقدر علی شما را میخواهد؟ میگوید یک دوست ما را قبول نداری ما را قبول نداری، خدا میگوید اگر علی را قبول نداشتهباشی هیچعبادتت قبول نیست. علی چقدر شما را میخواهد، میگوید اگر دوست ما را قبول نداشتهباشی دروغ میگویی ما را میخواهی، چونکه امر ما دوست ماست. شما امرالله هستید، امر خدایی، آیا میدانید یا نمیدانید؟ یا جفت جفت میزنی مثل بزغاله؟ بزن جفت جفت، جفتت را هم بگو علی بگذار. آن جفت معراج است که با جفتت هم بگویی علی. ما یکوقت میخواستیم از جوب بپریم، بعد یکمرتبه میپریدم میگفتم علی. اصلاً اگر شما یکقدری پیش بروی، خدا آب را برایتان مسخر میکند بهواسطه علی، بگو علی. علی، علی، علی، علی
زمین را مسخر میکند. علی، علی، علی، علی
ابرها به امرت است. علی، علی، علی، علی
خورشید به امرت است. علی، علی، علی، علی
اگر شدی امرالله، باید به امر علی، امرالله شوی، بگو علی. علی، علی، علی، علی
کجا امرالله میشوی؟ فقط امر خدا و امر علی را ببینی، نه امر خلق را. علی، علی، علی، علی، علی، علی، علی، علی
حالا همه میگویند علی، چونکه خدا دلش میخواهد، والله ملائکههای آسمان هم میگویند علی. همه خلقت میگوید علی. اما علیشناسی ایناست، جوانها، مبادا علی را ناراحت کنید. والله، هروقت گناه کنید علی ناراحت میشود، چرا؟ میگوید من را نمیبیند، خدا را هم نمیبیند، گناه کرده. آمدند پیش علی (علیهالسلام) گفتند [از] ادبا، علماء مجتهدها، همه صدیقین سؤال کردیم میگویند چه روزی خوب است؟ میگوید شبجمعه، در ماه اول ماه، در سال شبقدر. میگوید من که علیام [میگویم] آنموقعکه گناه نمیکنی. الان یکچیزی به شما میگویم که والله همه تویش میمانید. اصلاً من هم تویش ماندهام، من هم حرفش را میزنم. چرا اینقدر علی از گناه خوشش نمیآید؟ تو که گناه میکنی خدا را نمیبینی. اینقدر علی خدا را دوست دارد، میگوید جلوی خدا چرا گناه کردی؟ چرا از ما جدا شدی؟ امامصادق هم میگوید گناه کنی از ما جدا میشوی. جوانها قربانتان بروم، فدایتان بشوم، شما بهغیر آنهایید که یکقدری سالمندند، شماها الان، یکقدری شهوتتان سرکشی میکند. من نمیخواهم بگویم، من هم جوان بودم، خیلی پرقدرت بودم، به ارواح پدرم یکوقت ششتا هفت نفر اصلاً حریف من نمیشدند. یک همچنین میکردم میافتادند آنطرف. یکوقت تهران بودم، دیدم شهوت سرکشی میکند، درستاست حرف در این نوار درست نیست، میخواهم بگویم هر کسی باید شهوتش را به یکطرزی آرام کند، به یکفکری آرام کند مبادا شهوت طغیان کند. اگر شهوت طغیان کرد، آدم را به گناه میاندازد. تو اگر پول را بیشتر از امر خواستی، شهوت طغیان کرده. اما من چهکار کردم؟ رفتم یکجایی یک کبریت اسم نمیآورم گذاشتم رویش یکخرده سوخت، دوباره گذاشتم حسابی سوخت، تا چند وقت پنبه میگذاشتم روی آن. افشایش نمیکنم گفتم کجا میخواهی ببرمت؟ ای نفس کجا ببرمت؟ این آتش دنیاست، تو داری من را سرکشی میکنی رو به آتش، کجا ببرمت؟ آرام شدم اما تا چند وقت ناراحت بودم، الحمدلله آرام شد، آرام شد. جان من، هر کسی باید [به طرزی شهوتش را کنترل کند]، من نمیگویم شما اینکار را بکنید. اینکار در ظاهر خلاف است، دیه باید بدهند؛ اما دیدم سرکشی میکند، قدرت خیلی زیاد است. الان شما به هر وسیلهای هست باید شهوتتان را بکُشید، یکوقت یکی شهوت الکلام دارد. خیلی حرف نزن، عزیز من، قربانت بروم. همان را هم خدا گفته، حرف بزن یا مال دنیایت خوب باشد یا آخرت. شبنشینیهای مردم رفتید، چهخبر است؟ حرفی تویش نیست [حرفها] بهغیر حرف ولایت [است]، جگر من کباب است. آنها که دم از ولایت هم میزنند، حرف ولایت را نمیزنند. الان شما باید شکرانه کنید حرف ولایت را میزنید. حالا همه خلقت گفت علی، علی، چرا زهرایعزیز گفت «یا ابتا»؟ باباجان، ببین با دختر چند ماههات چهکار میکنند، صدا زد «یا ابتا». دو مرتبه زهرا چرا [علی را] صدا نزد؟ آخر، دید علی یک مصیبتهایی دارد، علی را طناب گردنش انداختند، چهکسی انداخت؟ نمازخوانها، [گفت:] حالا دیگر من غمی روی غم علی نیاورم، بابایش را صدا زد. یکجای دیگر هم باز مشابه شد، آنموقعی که ریختند خانه، بچهاش زیر پای اینمردم رفت، آنجا هم باز علی را صدا نزد. گفت فضه، به خدا بچهام را کشتند، آنجا هم صدا نزد علی را وگرنه همهجا علی را صدا میزد. «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم»
خدایا، یا امامرضا ما مهمان توییم، ما تا حالا آنجور که [باید] علی را که نشناختیم اسمش را هم نمیشناسیم، تو را بهحق جوادت از امروز شناخت ولایت به ما بده. حالا که شناخت دادی ما قدردانی ولایت کنیم.
خدایا، کسانیکه میخواهند به ولایت ما خدشه بزنند آنها را از ما دور کن.
خدایا، بکریت ولایت ما را حفظکن.
خدایا، بهحق خود ولایت قسمت میدهم هر محبتی در قلب ما است، بیرون کن بهغیر محبت خدا و خودت را.
خدایا ما [تغییر کنیم]، خدا رحمت کند حاجشیخعباس را میگفت اگر رفتی زیارت برگشتی تغییر نکردی زیارتت درست نیست. یعنی الان که ما برگشتیم باید یکقدری تغییر کنیم، شما که اهلش نیستی، ایشان میگفت اگر دروغ میگویی نگویی، اگر نگاه میکنی نکن، اگر یکخرده حرص داری نکن، بداخلاق هستی نکن. الان ما باید حضور امام را در قلبمان پیاده کنیم.
خدایا، حضور آقا امامرضا را در قلب ما پیادهکن.
خدایا، حضور امیرالمؤمنین را در قلب ما پیادهکن.
عزیزان من، آن میآید سر به تو میزند، یکوقت این بندهزاده آمد یکحرفی زد من خیلی به او توپیدم؛ یعنی من تا حالا از اول عمرم آنجور نشدم، ولایت یکچیزی است اصلاً بیتابم میکند. یکحرفی زد که من یک نعره کشیدم افتادم زمین، اصلاً افتادم، دیگر اینقدر اینها ترسیدند به خیالشان من مردم. یکقدری به حال آمدم و گفتم که اگر (البته حالا خوب شده، حالا خیلی خوب شده، من تشکر از او میکنم، آنموقعکه یکقدری مثل بعضیهایتان بود. گفتم بابا اگر) رضایت پدر شرط است، من راضی نیستم اینجا بیایی، مگر آدم بچهاش را نمیخواهد؟ ایناست که من میگویم ولایت را از بچهات بیشتر بخواهید. من بچهام روحانی است، یک عمر زحمت کشیده، اینقدر پول در جیبش گذاشتم. من نمیخواهم بگویم من برایش عقد کردم، بهدست خالی من برایش آوردم، آنجور هم که میخواست برایش کردم، آنجور که میخواست مجلسش را درست کردم. توجه میکنی؟ اما خب، حالا این حاصل زحمت من است، این بچهها حاصل زحمت من است، پیر شدم اینرا دارم؛ اما به او گفتم اگر رضایت من شرط است اینجا نیا. چنان هم به او گفتم غش کردم افتادم، اینطرز باید باشی، غری نباشی. چرا؟ من علی را بیشتر از بچهام میخواهم. راه علی را بیشتر میخواهم، دیدم در یک راه دیگر است، گفتم اصلاً برو. حالا حرفم سر ایناست، این رفت و ما گرفتیم خوابیدیم دیگر حرف نتوانستیم که بزنیم، یکمرتبه دیدیم که همین علیمان آمد گفت بابا، گفتم هان، گفت من دیشب خواب دیدم یک خانهای است همه ما را به ما گفتند که امامصادق آمده، بروید بیرون. ما آمدیم بیرون، من آنجا ایستادم یکوقت دیدم که آنشخص گفت علی، به اینها بگو امامصادق میگوید پدرت یاور امامزمان است، پدرت یاور امامزمان است، اذیتش نکنید، نکنید. خب بفرما؛ اما باید بیندازیاش بیرون، حالا خودش هم نصفشب پاشده بود آمدهبود، گفتهبود مادر من بد کردم، گفتهبود پسر جان تو نزدیک سی سالت است، بابایت را نشناختی؟ بابایت اگر راهی را تشخیص بدهد که راه خداست، هیچکسی را نمیبیند. هیچ، خلاصه ببین اینجور بشوی امامصادق افشایت میکند، میگوید کارش نداشتهباش یاور امامزمان است. افشایت میکند اما تو باید چهکنی؟ تو هنوز هم تلویزیون برای بچهات میخری، کجا افشایت کند؟ تو هنوز هم میروی از این عروسک مروسکها میخری برای خانمت، کجا افشایت بکند؟ آدم نباید کسی را ببیند بهغیر ولایت، بچه کیست؟ حالیات میشود چه میگویم؟ صلوات بفرستید.
باز یکدفعه دیگر یکجور دیگر شد من مختصرش میکنم، این علی ما میگفت بابا ما آمدیم گلزار، دیدیم دارند آبپاشی میکنند، گوسفند حاضر کردند، گاو حاضر کردند، گفتند چرا؟ گفت امیرالمؤمنین علی میآید. گفت [امیرالمؤمنین] یکمرتبه آمد رفت منبر، گفت یکقدری صحبت کرد همه مردم رفتند، آره گفت فقط تو ماندی. گفت یکنفر هم با امیرالمؤمنین بود، تو با امیرالمؤمنین، با آنها آمدی در خانه. حالا خوابش که درستاست ایناست، گفت تو نمیخواستی پشت به امیرالمؤمنین کنی بروی در خانه را باز کنی. گفت یکدفعه امیرالمؤمنین همچنین کرد در باز شد. گفت آنشخص گفت که علی، ببین [امیرالمؤمنین] علی خانه هیچکس نمیرود، خانه بابایت میآید. بیا آرام بشو خانهات بیاید، اینخانه را با چهچیز ساختی تو؟ با چه پولی میسازی؟ به چه نیتی میسازی؟ کجا علی بیاید داخل؟ شیطان میآید داخل.
اینخانه ما را قدرش را بدانید اگر من میمیرم، امیرالمؤمنین آمده، حضرتزهرا آمده، بهدینم امامحسین آمده، نگاه به این دکهایاش نکنید. گفتم این غار پیغمبر است، وقتی آمدم و رفتم، اینخانه را خالی نگذارید بالاخره حالا هر جور است. صلوات بفرستید.
امیدوارم این دعاها که من در حق شما کردم خدایا مستجاب کن.
خدایا هرچند از دهان کثیف من آمده بیرون؛ اما التماس به تو کردم، آن ارزش دارد. آن ارزش را، خدایا با آن ارزش دعا کردم در حق رفقا مستجاب کن.
خدایا همیشه اینها را سرفراز کن.
خدایا از شر اینها حفظشان کن، که از شر شیطان بدتر است.
خدایا از شر شیطان هم حفظشان کن.
خدایا اگر تقدیری شده روی اعمال اینها بد [است]، بهحق خوبترین خلقت امیرالمؤمنین، امامزمان، آنرا برطرف کن. تقدیرشان را تقدیر خیر قرار بده.
خانمهای عزیز هم همینجورند. آنها هم نباید دست از زهرا بردارند، اگر دست از زهرا برندارند زهرا شفاعتشان میکند. خانمها، والله بالله روایت داریم میگوید زهرایعزیز مثل مرغی که دانه را تشخیص بدهد، از صفحه محشر شما را برمیدارد [و شفاعتتان میکند] اما طرف بدعت و بدعتگذار نروید. تا میتوانید بدنتان از نامحرم حفظ کنید، بدنتان را در اختیار علی و امامزمان و زهرایعزیز و شوهرهای عزیزتان بگذارید. آنوقت زهرا شما را حفظ میکند. با صلوات بر محمد.