سیزده رجب 84: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
جز (جایگزینی متن - 'باباجان‌من' به 'باباجانِ من')
 
جز (جایگزینی متن - '، اما ' به '؛ اما ')
 
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۸: سطر ۸:
 
'''السلام علیک یا اباعبدلله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته، السلام علی‌الحسین و علی‌بن الحسین و اولاد الحسین و اهل بیت‌الحسین و رحمةالله و برکاته''' (صلوات)
 
'''السلام علیک یا اباعبدلله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته، السلام علی‌الحسین و علی‌بن الحسین و اولاد الحسین و اهل بیت‌الحسین و رحمةالله و برکاته''' (صلوات)
  
{{موضوع|«این الرجبیون» یعنی هیچ‌کس غیر از خدا نمی‌تواند مزد ولایت را بدهد|این الرجبیون/مزد ولایت}} «این الرجبیون»؟ خدا می‌فرماید: «این الرجبیون»؟ آیا توجه کردید؟ یا درس خواندید و نفهمیدید؟ خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عباس را، استاد آقای‌خمینی بود، می‌گفت: خوب خواندبم و خوب گفتیم و خوب نفهمیدیم. آیا فهمیدیم می‌گوید: «این الرجبیون» یعنی‌چه؟ چرا نمی‌گوید: این الرمضانیون؟ این الشعبانیون؟ چرا خدا نمی‌گوید؟ «این الرجبیون»، یعنی‌چه کسانی هستند که علی را قبول دارند به «الیوم اکملت لکم دینکم» عبادت می‌کنند؟ رمضانش را رها کرده، شعبانش را هم رها کرد. الان عده‌ای هستند که ماه‌مبارک رمضان را عبادت می‌کنند اما به‌غیر «این الرجبیون». چرا خدا می‌گوید: «این الرجبیون»؟ به تمام آیات قرآن، تمام موهای بدنم، گلوله‌های خونم گواهی می‌دهد، هیچ‌کس نمی‌تواند مزد ولایت را بدهد. آخر چه به شما بدهد؟ حالا سلطنت سلیمان را خدا به او داده، یک وزغ می‌آید ناراحتش می‌کند. پس در دنیا چیزی ارزش ندارد که بیاید جزای ولایت را بدهد. حالا خدا می‌گوید: «این الرجبیون»؟ [مزد ولایت را] من به شما می‌دهم. خدا بهشت و رضوان به شما می‌دهد. خدا چه به شما می‌دهد؟  
+
{{موضوع|«این الرجبیون» یعنی هیچ‌کس غیر از خدا نمی‌تواند مزد ولایت را بدهد|این الرجبیون/مزد ولایت}} «این الرجبیون»؟ خدا می‌فرماید: «این الرجبیون»؟ آیا توجه کردید؟ یا درس خواندید و نفهمیدید؟ خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عباس را، استاد آقای‌خمینی بود، می‌گفت: خوب خواندیم و خوب گفتیم و خوب نفهمیدیم. آیا فهمیدیم می‌گوید: «این الرجبیون» یعنی‌چه؟ چرا نمی‌گوید: این الرمضانیون؟ این الشعبانیون؟ چرا خدا نمی‌گوید؟ «این الرجبیون»، یعنی‌چه کسانی هستند که علی را قبول دارند به «الیوم اکملت لکم دینکم» عبادت می‌کنند؟ رمضانش را رها کرده، شعبانش را هم رها کرد. الان عده‌ای هستند که ماه‌مبارک رمضان را عبادت می‌کنند اما به‌غیر «این الرجبیون». چرا خدا می‌گوید: «این الرجبیون»؟ به تمام آیات قرآن، تمام موهای بدنم، گلوله‌های خونم گواهی می‌دهد، هیچ‌کس نمی‌تواند مزد ولایت را بدهد. آخر چه به شما بدهد؟ حالا سلطنت سلیمان را خدا به او داده، یک وزغ می‌آید ناراحتش می‌کند. پس در دنیا چیزی ارزش ندارد که بیاید جزای ولایت را بدهد. حالا خدا می‌گوید: «این الرجبیون»؟ [مزد ولایت را] من به شما می‌دهم. خدا بهشت و رضوان به شما می‌دهد. خدا چه به شما می‌دهد؟  
  
 
{{موضوع|اگر به درس و دکتری و دارایی و خوش‌لفظی و حج و عمره‌ات می‌نازی، ادیانی هستی؛ دوستان امیرالمؤمنین ادیانی نیستند|دوستان ولایت/ادیانی}} اما کسانی‌که امیرالمؤمنین را، علی {{علیه}} را به «الیوم اکملت لکم» قبول دارند و امرش را اطاعت می‌کنند، ادیانی نمی‌شوند. ما اغلبمان ادیانی هستیم؛ این آقا به درسش می‌نازد، آن‌آقا به مهندسی‌اش می‌نازد. این به دکتری‌اش می‌نازد، آن به دارایی‌اش می‌نازد. این به خوش‌لفظ و کلامی‌اش می‌نازد، این به حجش می‌نازد، این به عمره‌اش می‌نازد، آن به مکه‌اش می‌نازد، این به خانه‌هایی که بلوار امین دارد [می‌نازد].  
 
{{موضوع|اگر به درس و دکتری و دارایی و خوش‌لفظی و حج و عمره‌ات می‌نازی، ادیانی هستی؛ دوستان امیرالمؤمنین ادیانی نیستند|دوستان ولایت/ادیانی}} اما کسانی‌که امیرالمؤمنین را، علی {{علیه}} را به «الیوم اکملت لکم» قبول دارند و امرش را اطاعت می‌کنند، ادیانی نمی‌شوند. ما اغلبمان ادیانی هستیم؛ این آقا به درسش می‌نازد، آن‌آقا به مهندسی‌اش می‌نازد. این به دکتری‌اش می‌نازد، آن به دارایی‌اش می‌نازد. این به خوش‌لفظ و کلامی‌اش می‌نازد، این به حجش می‌نازد، این به عمره‌اش می‌نازد، آن به مکه‌اش می‌نازد، این به خانه‌هایی که بلوار امین دارد [می‌نازد].  
سطر ۱۴: سطر ۱۴:
 
{{موضوع|در اطاعت باشید، نه در عبادت و زیارت؛ بیایید حاجت کسی را برآورده کنید تا در تولید شجره توحید شریک شوید|شجره توحید/اطاعت/عبادت}} عزیز من، قربانت بروم بیا امین شو. بلوار امین که تو را نجات نمی‌دهد. من نمی‌گویم نرو، توجه کن من چه می‌گویم؟ با امر برو. کجا هر سال پا می‌شوی می‌روی مکه؟ به کمرت بزند! خب، یک‌سال رفتی، دو سال رفتی بس است. کجا هر سال می‌روید عمره؟ به کمرتان بزند! تو می‌خواهی بروی آن‌جا خوش باشی، یک‌جایی به تو بدهند با خانم باشی. این بنده‌های خدا به حضرت‌عباس، اجاره‌خانه ندارند، وسایلش را گذاشته بیرون. این سید بنده‌خدا جهاز ندارد، {{دقیقه|5}} والله بالله رفته کلیه‌اش را داده برای جهاز دخترش. بی‌انصاف! کجا هر سال می‌روی عمره؟ بده به این بنده‌خدا. بیا شجره توحید بنشان. تو اگر به جهاز یکی خدمت کردی، این‌ها رفتند در آغوش هم، تو شجره توحید نشاندی. چرا عبادتی می‌شوی؟ شیطان سیصد سال عبادت کرد، یک اطاعت نکرد، مغضوب و مورد لعنت شد. چقدر ما اطاعت نمی‌کنیم؟ بیایید به خود بیایید. بیایید از این رویه‌ای که تا حالا داشتیم برگردیم. {{موضوع|کسی‌که حساب‌سال ندارد و به زیارت می‌رود، جُنب است؛ قضیه شخصی که خدمت امام‌صادق آمد و جُنب بود|خمس/زیارت}} کجا تو می‌روی زیارت امام‌حسین، [در حالی‌که] حساب‌سال نداری؟ حالا حساب سالت را دست چه‌کسی می‌دهی؟ جنب می‌روی حرم امام‌رضا، جنبی، می‌روی حرم امام‌حسین. مگر نبود شخصی آمده‌بود مسئله سراغ بگیرد، جنب بود، در کلیاس امام رئیس‌مذهب ما امام‌صادق گفت: برو غسلت را کن. تو چه‌کار داری می‌کنی؟ شما یک‌مشت عبادت جمع و جور کردید بی‌اطاعت، خیال می‌کنید جزا به شما می‌دهد. {{موضوع|باید بدانی حساب سالت را به چه‌کسی می‌دهی؛ فطریه روزه را در صندوق‌ها نیندازید، اول به قوم و خویش‌ها و بعد همسایه‌هایتان بدهید|خمس/فطریه}} «این الرجبیون»؟ عزیز من، بیایید به خود بیا. حالا حساب‌سال داری من نمی‌گویم به علما ندهید که بگویید می‌گوید ندهید. هر چیزی اهمیت دارد. همه‌چیز را از ما گرفتند و توجه نکردی. می‌گوید تو فطریه روزه‌ات را اول بده به قوم و خویش‌هایت، بعد هم بده به همسایه‌هایت، بعد هم بینداز در سوراخ! آخر، این سوراخ که به تو جزا نمی‌دهد. حالا به تو می‌گوید عزیز من، خب یک‌سال رفتی، دو سال رفتی بس است دیگر، به‌درد این‌ها برس، شجره توحید بنشان. ما عبادتی شدیم، نه اطاعتی. بیایید اطاعتی بشویم.  
 
{{موضوع|در اطاعت باشید، نه در عبادت و زیارت؛ بیایید حاجت کسی را برآورده کنید تا در تولید شجره توحید شریک شوید|شجره توحید/اطاعت/عبادت}} عزیز من، قربانت بروم بیا امین شو. بلوار امین که تو را نجات نمی‌دهد. من نمی‌گویم نرو، توجه کن من چه می‌گویم؟ با امر برو. کجا هر سال پا می‌شوی می‌روی مکه؟ به کمرت بزند! خب، یک‌سال رفتی، دو سال رفتی بس است. کجا هر سال می‌روید عمره؟ به کمرتان بزند! تو می‌خواهی بروی آن‌جا خوش باشی، یک‌جایی به تو بدهند با خانم باشی. این بنده‌های خدا به حضرت‌عباس، اجاره‌خانه ندارند، وسایلش را گذاشته بیرون. این سید بنده‌خدا جهاز ندارد، {{دقیقه|5}} والله بالله رفته کلیه‌اش را داده برای جهاز دخترش. بی‌انصاف! کجا هر سال می‌روی عمره؟ بده به این بنده‌خدا. بیا شجره توحید بنشان. تو اگر به جهاز یکی خدمت کردی، این‌ها رفتند در آغوش هم، تو شجره توحید نشاندی. چرا عبادتی می‌شوی؟ شیطان سیصد سال عبادت کرد، یک اطاعت نکرد، مغضوب و مورد لعنت شد. چقدر ما اطاعت نمی‌کنیم؟ بیایید به خود بیایید. بیایید از این رویه‌ای که تا حالا داشتیم برگردیم. {{موضوع|کسی‌که حساب‌سال ندارد و به زیارت می‌رود، جُنب است؛ قضیه شخصی که خدمت امام‌صادق آمد و جُنب بود|خمس/زیارت}} کجا تو می‌روی زیارت امام‌حسین، [در حالی‌که] حساب‌سال نداری؟ حالا حساب سالت را دست چه‌کسی می‌دهی؟ جنب می‌روی حرم امام‌رضا، جنبی، می‌روی حرم امام‌حسین. مگر نبود شخصی آمده‌بود مسئله سراغ بگیرد، جنب بود، در کلیاس امام رئیس‌مذهب ما امام‌صادق گفت: برو غسلت را کن. تو چه‌کار داری می‌کنی؟ شما یک‌مشت عبادت جمع و جور کردید بی‌اطاعت، خیال می‌کنید جزا به شما می‌دهد. {{موضوع|باید بدانی حساب سالت را به چه‌کسی می‌دهی؛ فطریه روزه را در صندوق‌ها نیندازید، اول به قوم و خویش‌ها و بعد همسایه‌هایتان بدهید|خمس/فطریه}} «این الرجبیون»؟ عزیز من، بیایید به خود بیا. حالا حساب‌سال داری من نمی‌گویم به علما ندهید که بگویید می‌گوید ندهید. هر چیزی اهمیت دارد. همه‌چیز را از ما گرفتند و توجه نکردی. می‌گوید تو فطریه روزه‌ات را اول بده به قوم و خویش‌هایت، بعد هم بده به همسایه‌هایت، بعد هم بینداز در سوراخ! آخر، این سوراخ که به تو جزا نمی‌دهد. حالا به تو می‌گوید عزیز من، خب یک‌سال رفتی، دو سال رفتی بس است دیگر، به‌درد این‌ها برس، شجره توحید بنشان. ما عبادتی شدیم، نه اطاعتی. بیایید اطاعتی بشویم.  
  
{{موضوع|آن‌ها که چیزی در راه خدا نداده‌اند، آن‌دنیا پشت دستشان را می‌جوند؛ تا می‌توانید انفاق داشته‌باشید؛ قضیه به‌قبرستان رفتن امیرالمؤمنین و حرف‌زدن با مرده‌ها؛|سخاوت/مرگ}} عزیز من به خود بیا. امیرالمؤمنین علی {{علیه}} آمد سر قبرستان، گفت: مرده‌ها چطورید؟ من بگویم یا شما؟ گفت: بگو، گفت: زنانتان شوهر رفت، مالتان هم تقسیم شد. گفت: ما بگوییم، اگر چیزی دادیم این‌جا به دردمان می‌خورد، اگرنه داریم می‌بینیم آن‌ها می‌خورند، پشت دستمان را می‌جویم. کسانی‌که ثروت دارید، مواظب باشید به این روز نیفتید پشت دستتان را بگیرید. یک‌قدری انفاق داشته‌باشید. چرا به شما می‌گوید اگر شخص مؤمنی را مهمان کنی، هر لقمه‌ای که بخورد [ثواب] این [مطابق] حج و عمره است. من از خود نمی‌گویم. شخصی آمده خدمت آقا جوادالائمه می‌گوید: زیارت قبر پدر شما هفتاد حج، هفتاد عمره است. می‌گوید: بله، اما «لا اله الا الله [حصنی]، شرطا و شروطها، انا من شروطها». در صورتی‌که شروط را داشته‌باشی. آقا از این بالاتر هست؟ [برآوردن] یک حاجت برادر مؤمن از این بالاتر است. چرا تو از این‌کارها نمی‌کنی، هر سال می‌روی عمره؟ مردم بیایند ماچت کنند؟! (صلوات)
+
{{موضوع|آن‌ها که چیزی در راه خدا نداده‌اند، آن‌دنیا پشت دستشان را می‌جوند؛ تا می‌توانید انفاق داشته‌باشید؛ قضیه به‌قبرستان رفتن امیرالمؤمنین و حرف‌زدن با مرده‌ها؛|سخاوت/مرگ}} عزیز من به خود بیا. امیرالمؤمنین علی {{علیه}} آمد سر قبرستان، گفت: مرده‌ها چطورید؟ من بگویم یا شما؟ گفت: بگو، گفت: زنانتان شوهر رفت، مالتان هم تقسیم شد. گفت: ما بگوییم، اگر چیزی دادیم این‌جا به دردمان می‌خورد، اگرنه داریم می‌بینیم آن‌ها می‌خورند، پشت دستمان را می‌جویم. کسانی‌که ثروت دارید، مواظب باشید به این روز نیفتید پشت دستتان را بگیرید. یک‌قدری انفاق داشته‌باشید. چرا به شما می‌گوید اگر شخص مؤمنی را مهمان کنی، هر لقمه‌ای که بخورد [ثواب] این [مطابق] حج و عمره است. من از خود نمی‌گویم. شخصی آمده خدمت آقا جوادالائمه می‌گوید: زیارت قبر پدر شما هفتاد حج، هفتاد عمره است. می‌گوید: بله؛ اما «لا اله الا الله [حصنی]، شرطا و شروطها، انا من شروطها». در صورتی‌که شروط را داشته‌باشی. آقا از این بالاتر هست؟ [برآوردن] یک حاجت برادر مؤمن از این بالاتر است. چرا تو از این‌کارها نمی‌کنی، هر سال می‌روی عمره؟ مردم بیایند ماچت کنند؟! (صلوات)
  
 
{{موضوع|با کسی بنشین که تو را یاد خدا بیندازد|رفیق/یاد خدا}} «این الرجبیون»؟ کجا هستند کسانی‌که علی را قبول دارند و امرش را اطاعت می‌کنند؟ بیایند من [مزد] به آن‌ها بدهم. یک حرف‌هایی است که گیج‌کننده بشر است. به شما می‌گوید اگر رفیقی پیدا کردی که همیشه تو را یاد من بیندازد، من یک قصری به تو می‌دهم خلق اولین تا آخرین را بخواهی دعوت کنی، جا دارد. می‌گوید با کسی بنشین که همیشه شما را یاد من بیندازد، یاد خدا بیندازد. {{موضوع|لهو و لعب حرام است؛ هیچ‌کس نمی‌تواند حلال خدا را حرام کند و حرام خدا را حلال کند؛ وگرنه مورد لعنت است|لهو و لعب/تلویزیون/لعنت}} چه‌خبر است حالا؟ حالا چرا این‌قدر وقتتان را صرف تلویزیون می‌کنید؟ تا می‌گویی، [می‌گوید:] فلانی [هم تلویزیون] دارد. مگر فلانی حجت است برای ما؟ حجت‌خدا، امام‌زمان است، پیغمبر می‌گوید: لهو و لعب حرام است. چه‌کسی می‌تواند حلال خدا را حرام کند، حرام خدا را حلال کند؟ پیغمبر فرمود: هر کس حرام من را حلال، حلال من را حرام کند، لعنت‌الله الی یوم‌القیامة، لعنت خدا بر او. کجایی عزیز من؟ بیا بیدار شو. بیا عمْر دارد می‌گذرد والله. من یک‌موقع در صحن بودم، دیدم دو تا مو این‌جایم درآورده، حالا دیگر سفید شد و هشتاد سالمان است دیگر حالا. {{دقیقه|10}} هر روز داریم روز شماری می‌کنیم، به حضرت‌عباس. به حضرت‌عباس، امروز مردن سرقفلی دارد که آدم این‌چیزها را نبیند. سرقفلی می‌دهم من بمیرم. اما نه خیال کنید من چیزی ندارم. الحمدلله امام‌زمان من را تأمین کرده، نه که از روی ناراحتی بگویم. چرا؟ پیغمبر فرمود: آن مؤمن واقعی مثل سنگ‌نمک دلش آب می‌شود. این‌قدر گوش به این تلویزیون بی‌صاحب‌مانده نمی‌دهد. این‌قدر کارهای ویدیویی نمی‌کند. این‌قدر کارهای تماشایی نمی‌کند. (صلوات)
 
{{موضوع|با کسی بنشین که تو را یاد خدا بیندازد|رفیق/یاد خدا}} «این الرجبیون»؟ کجا هستند کسانی‌که علی را قبول دارند و امرش را اطاعت می‌کنند؟ بیایند من [مزد] به آن‌ها بدهم. یک حرف‌هایی است که گیج‌کننده بشر است. به شما می‌گوید اگر رفیقی پیدا کردی که همیشه تو را یاد من بیندازد، من یک قصری به تو می‌دهم خلق اولین تا آخرین را بخواهی دعوت کنی، جا دارد. می‌گوید با کسی بنشین که همیشه شما را یاد من بیندازد، یاد خدا بیندازد. {{موضوع|لهو و لعب حرام است؛ هیچ‌کس نمی‌تواند حلال خدا را حرام کند و حرام خدا را حلال کند؛ وگرنه مورد لعنت است|لهو و لعب/تلویزیون/لعنت}} چه‌خبر است حالا؟ حالا چرا این‌قدر وقتتان را صرف تلویزیون می‌کنید؟ تا می‌گویی، [می‌گوید:] فلانی [هم تلویزیون] دارد. مگر فلانی حجت است برای ما؟ حجت‌خدا، امام‌زمان است، پیغمبر می‌گوید: لهو و لعب حرام است. چه‌کسی می‌تواند حلال خدا را حرام کند، حرام خدا را حلال کند؟ پیغمبر فرمود: هر کس حرام من را حلال، حلال من را حرام کند، لعنت‌الله الی یوم‌القیامة، لعنت خدا بر او. کجایی عزیز من؟ بیا بیدار شو. بیا عمْر دارد می‌گذرد والله. من یک‌موقع در صحن بودم، دیدم دو تا مو این‌جایم درآورده، حالا دیگر سفید شد و هشتاد سالمان است دیگر حالا. {{دقیقه|10}} هر روز داریم روز شماری می‌کنیم، به حضرت‌عباس. به حضرت‌عباس، امروز مردن سرقفلی دارد که آدم این‌چیزها را نبیند. سرقفلی می‌دهم من بمیرم. اما نه خیال کنید من چیزی ندارم. الحمدلله امام‌زمان من را تأمین کرده، نه که از روی ناراحتی بگویم. چرا؟ پیغمبر فرمود: آن مؤمن واقعی مثل سنگ‌نمک دلش آب می‌شود. این‌قدر گوش به این تلویزیون بی‌صاحب‌مانده نمی‌دهد. این‌قدر کارهای ویدیویی نمی‌کند. این‌قدر کارهای تماشایی نمی‌کند. (صلوات)
سطر ۲۲: سطر ۲۲:
 
{{موضوع|امیرالمؤمنین چشمش را به روی پیامبر باز کرد، نه روی دنیا؛ تو هم باید چشمت را به روی ولایت باز کنی و اهل‌دنیا نباشی|امیرالمؤمنین/ولایت/دنیا/اهل‌دنیا}} حالا روی دست فاطمه بنت‌اسد است. حالا چشمهایش را باز نمی‌کند، فاطمه گریه می‌کند، [می‌گوید] بچه‌ام چشمش نابیناست. حالا رسید دست پیغمبر، چشمش را روی پیغمبر باز کرد، نه روی دنیا. چقدر اهل دنیایید؟ عزیز من، بیا چشمت را باز کن رو به ولایت.{{موضوع|این‌که امیرالمؤمنین هنگام ظاهر شدندش در خانه‌خدا تمام کتب آسمانی را می‌خواند، یعنی تمام کتب آسمانی به حضرت نازل‌شده؛ اولین سخن امیرالمؤمنین، آیه «قد افلح المؤمنون» بود|امیرالمؤمنین}} حالا قرآن می‌خواند، تورات می‌خواند، انجیل می‌خواند، زبور می‌خواند. یا محمد (صلوات) اگر قرآن به تو نازل می‌شده، به‌من نازل‌شده، تورات به‌من نازل‌شده، زبور به‌من نازل‌شده، انجیل به‌من نازل‌شده، تمام این‌ها به‌من نازل‌شده. محمد جان، به تو هم در باطن نازل‌شده، می‌خواهی برایت بخوانم؟ حالا ببین چه می‌خواند؟ اول سخن امیرالمؤمنین، «قد افلح المؤمنون» است. علی مؤمن را دوست دارد. اگر این آیه را می‌خواند، ای مؤمن، آیه به [برای] تو نازل‌شده. آیا توجه می‌کنی یا نه؟  
 
{{موضوع|امیرالمؤمنین چشمش را به روی پیامبر باز کرد، نه روی دنیا؛ تو هم باید چشمت را به روی ولایت باز کنی و اهل‌دنیا نباشی|امیرالمؤمنین/ولایت/دنیا/اهل‌دنیا}} حالا روی دست فاطمه بنت‌اسد است. حالا چشمهایش را باز نمی‌کند، فاطمه گریه می‌کند، [می‌گوید] بچه‌ام چشمش نابیناست. حالا رسید دست پیغمبر، چشمش را روی پیغمبر باز کرد، نه روی دنیا. چقدر اهل دنیایید؟ عزیز من، بیا چشمت را باز کن رو به ولایت.{{موضوع|این‌که امیرالمؤمنین هنگام ظاهر شدندش در خانه‌خدا تمام کتب آسمانی را می‌خواند، یعنی تمام کتب آسمانی به حضرت نازل‌شده؛ اولین سخن امیرالمؤمنین، آیه «قد افلح المؤمنون» بود|امیرالمؤمنین}} حالا قرآن می‌خواند، تورات می‌خواند، انجیل می‌خواند، زبور می‌خواند. یا محمد (صلوات) اگر قرآن به تو نازل می‌شده، به‌من نازل‌شده، تورات به‌من نازل‌شده، زبور به‌من نازل‌شده، انجیل به‌من نازل‌شده، تمام این‌ها به‌من نازل‌شده. محمد جان، به تو هم در باطن نازل‌شده، می‌خواهی برایت بخوانم؟ حالا ببین چه می‌خواند؟ اول سخن امیرالمؤمنین، «قد افلح المؤمنون» است. علی مؤمن را دوست دارد. اگر این آیه را می‌خواند، ای مؤمن، آیه به [برای] تو نازل‌شده. آیا توجه می‌کنی یا نه؟  
  
{{موضوع|قضیه آقای تولیت که به‌واسطه آقای قمی، هر شب گروهی از مردم را دعوت می‌کرد؛ حالا خدا هم امیرالمؤمنین را به خانه‌اش دعوت کرده و به‌واسطه این مهمان تمام ممکنات را دعوت کرده که به این‌جا بیایند و دوستی و محبت علی داشته‌باشند؛ حالا خدا به عنوان پاداش، فردوس و جنات و بهشت به آن‌ها می‌دهد، اصلا خودش را می‌دهد|آقای تولیت/امیرالمؤمنین/محبت علی/پاداش}} حالا قربانت بروم، فدایت شوم، حرف من چیز دیگری است؟ حرفم این‌است، یک‌موقعی ما، من الان هشتاد سالم است، آقای قمی تشریف آوردند. من یادم است قمی بزرگ، آقای تولیت ایشان را دعوت کرد. چند شبانه‌روز ایشان را مهمان کرد. یک‌شب علما را دعوت می‌کرد، یک‌شب تجار را دعوت می‌کرد. یک‌شب اداره‌ای‌ها را دعوت می‌کرد، یک‌شب رعیت‌ها را دعوت می‌کرد. تمام این‌ها را به‌واسطه آقای قمی هر شب [دعوت می‌کرد] خب، می‌دانید که تولیت شاهِ این قم بود. در ثروت خیلی ممتاز بود. حالا من حرفم این‌است، اما خدای تبارک و تعالی علی را دعوت کرده. خیلی دلم می‌خواهد به این نکته توجه کنید. این نکته، نکته حساسی است. حالا خدا علی را دعوت کرده در خانه‌اش. حالا ببین چه‌کار می‌کند خدا، حالا به‌واسطه علی ببین چه‌کسی را دعوت می‌کند؟ حالا ای ملکوتی‌ها، ای آسمانی‌ها، ای کراتی که به ما گفته هجده‌هزار کرات دارم، من صدها هزار کرات دارم، ای جن، ای انس، ای ملکوتی‌ها، ای خلقت، ای آسمانی‌ها، ای عرشی‌ها، ای فرشی‌ها، ای ممکن‌هایی که در تمام خلقت ممکن هستید، بیایید این‌جا مهمانتان می‌کنم، دعوتتان می‌کنم به خواست علی، به دوستی و محبت علی. این‌را باید دوست داشته‌باشید. اگرنه عبادت ثقلین کنید، به‌رو در جهنم می‌اندازمتان. خدا تمام بشر و خلقت را به‌واسطه علی دعوت کرده. حالا مگر پاداشش همین‌است؟ می‌گوید: حالا که علی را به «الیوم اکملت لکم دینکم» قبول داری، حالا بهشت به تو می‌دهم، فردوس به تو می‌دهم، جنات به تو می‌دهم، خودم را به تو می‌دهم. چرا؟ علی مقصد من است. علی مقصد خداست. کجا می‌روید دنبال این‌ها؟ چرا مشاور درست می‌کنید؟ ای بدبخت بیچاره! خدا دعوتت کرده، چرا دعوت شیطان {{دقیقه|20}} را می‌پذیری؟ چرا دعوت خدا را نمی‌پذیری؟ همین‌جور که ابراهیم دعوت کرد به خانه‌اش، حالا خدا دعوت می‌کند به خود علی. یک‌دفعه حکم می‌گذارد رویش، می‌گوید اگر قبول نداشته‌باشی، عبادت ثقلین کنی می‌سوزانمت. حالا علی است و امرش. امر امیرالمؤمنین، امر خداست.{{موضوع|علی در صور می‌دمد، نه اسرافیل!|علی/صور اسرافیل}} چه داری می‌گویی تو؟ این صور اسرافیل که می‌گوید می‌دمد، علی می‌دمد. اسرافیل کیست که جان بدهد؟ چرا باسوادها عقلشان نمی‌رسد؟ تو کتابی هستی، بیا بیرون از کتاب. بیا در ولایت. تا در کتابی، در کتاب هستی. با کتاب محشور می‌شوی. عزیز من، بیا ولایتی شو نه عبادتی شو، نه کتابی. (صلوات)
+
{{موضوع|قضیه آقای تولیت که به‌واسطه آقای قمی، هر شب گروهی از مردم را دعوت می‌کرد؛ حالا خدا هم امیرالمؤمنین را به خانه‌اش دعوت کرده و به‌واسطه این مهمان تمام ممکنات را دعوت کرده که به این‌جا بیایند و دوستی و محبت علی داشته‌باشند؛ حالا خدا به عنوان پاداش، فردوس و جنات و بهشت به آن‌ها می‌دهد، اصلا خودش را می‌دهد|آقای تولیت/امیرالمؤمنین/محبت علی/پاداش}} حالا قربانت بروم، فدایت شوم، حرف من چیز دیگری است؟ حرفم این‌است، یک‌موقعی ما، من الان هشتاد سالم است، آقای قمی تشریف آوردند. من یادم است قمی بزرگ، آقای تولیت ایشان را دعوت کرد. چند شبانه‌روز ایشان را مهمان کرد. یک‌شب علما را دعوت می‌کرد، یک‌شب تجار را دعوت می‌کرد. یک‌شب اداره‌ای‌ها را دعوت می‌کرد، یک‌شب رعیت‌ها را دعوت می‌کرد. تمام این‌ها را به‌واسطه آقای قمی هر شب [دعوت می‌کرد] خب، می‌دانید که تولیت شاهِ این قم بود. در ثروت خیلی ممتاز بود. حالا من حرفم این‌است؛ اما خدای تبارک و تعالی علی را دعوت کرده. خیلی دلم می‌خواهد به این نکته توجه کنید. این نکته، نکته حساسی است. حالا خدا علی را دعوت کرده در خانه‌اش. حالا ببین چه‌کار می‌کند خدا، حالا به‌واسطه علی ببین چه‌کسی را دعوت می‌کند؟ حالا ای ملکوتی‌ها، ای آسمانی‌ها، ای کراتی که به ما گفته هجده‌هزار کرات دارم، من صدها هزار کرات دارم، ای جن، ای انس، ای ملکوتی‌ها، ای خلقت، ای آسمانی‌ها، ای عرشی‌ها، ای فرشی‌ها، ای ممکن‌هایی که در تمام خلقت ممکن هستید، بیایید این‌جا مهمانتان می‌کنم، دعوتتان می‌کنم به خواست علی، به دوستی و محبت علی. این‌را باید دوست داشته‌باشید. اگرنه عبادت ثقلین کنید، به‌رو در جهنم می‌اندازمتان. خدا تمام بشر و خلقت را به‌واسطه علی دعوت کرده. حالا مگر پاداشش همین‌است؟ می‌گوید: حالا که علی را به «الیوم اکملت لکم دینکم» قبول داری، حالا بهشت به تو می‌دهم، فردوس به تو می‌دهم، جنات به تو می‌دهم، خودم را به تو می‌دهم. چرا؟ علی مقصد من است. علی مقصد خداست. کجا می‌روید دنبال این‌ها؟ چرا مشاور درست می‌کنید؟ ای بدبخت بیچاره! خدا دعوتت کرده، چرا دعوت شیطان {{دقیقه|20}} را می‌پذیری؟ چرا دعوت خدا را نمی‌پذیری؟ همین‌جور که ابراهیم دعوت کرد به خانه‌اش، حالا خدا دعوت می‌کند به خود علی. یک‌دفعه حکم می‌گذارد رویش، می‌گوید اگر قبول نداشته‌باشی، عبادت ثقلین کنی می‌سوزانمت. حالا علی است و امرش. امر امیرالمؤمنین، امر خداست.{{موضوع|علی در صور می‌دمد، نه اسرافیل!|علی/صور اسرافیل}} چه داری می‌گویی تو؟ این صور اسرافیل که می‌گوید می‌دمد، علی می‌دمد. اسرافیل کیست که جان بدهد؟ چرا باسوادها عقلشان نمی‌رسد؟ تو کتابی هستی، بیا بیرون از کتاب. بیا در ولایت. تا در کتابی، در کتاب هستی. با کتاب محشور می‌شوی. عزیز من، بیا ولایتی شو نه عبادتی شو، نه کتابی. (صلوات)
  
 
{{موضوع|شب‌عید سخاوت داشته‌باشید. امیرالمؤمنین در خرابه‌ها می‌رفت و به فقرا کمک می‌کرد؛ باید صفات‌علی داشته‌باشی|سخاوت/اطعام/امیرالمؤمنین}} حالا خدا باز هم پاداش به تو می‌دهد. می‌گوید بیا امر علی را اطاعت‌کن، نزول نخور، غش در معامله نکن. نگاه به بچه مردم نکن، نگاه به زن مردم نکن، خدعه نکن، سخی باش. سه تا چیز داشته‌باش: ولایت، سخاوت، عدالت. کجا تو عدالت داری؟ چرا عدالت نداری؟ نداشتند ببین چه‌کار کردند؟ سخاوت تو را نجات می‌دهد، آقاجان، به‌فکر فرو بروید. الان به خانمت بگو، چه‌کسی جهاز ندارد؟ چه‌کسی بیچاره است؟ یک مبلغی بده برای این. عید است دیگر، خوشحال‌کن این‌ها را. الحمدلله شکر رب‌العالمین در رفقای من هستند. الان مرغ دادند، برنج دادند، اطعام کردند، پول دادند، عیدی دادند. امیدوارم خدا به شما عیدی بدهد. عیدی علی را به شما بدهد. عزیز من، قربانتان بروم، ببین من چه دارم می‌گویم. امیرالمؤمنین سه‌روز، سه‌روز نانش را نمی‌خورد می‌داد به مردم، در خرابه‌ها می‌رفت. تو یک قوم و خویش داشته‌باشی، من واقع دارم می‌گویم، من یک عمری در علما بودم، چندین‌سال در این بازار بودم، چندین‌سال آن‌جا بودم، همه‌اش تفکر داشتم، با تفکر قدم می‌زدم. چه‌کار می‌کنی عزیز من، قربانت بروم، فدایت شوم؟ یک‌قدری ما باید صفات‌علی داشته‌باشیم. {{موضوع|ما امیرالمؤمنین را خلق حساب می‌کنیم که می‌گوییم سیزدهم رجب به‌دنیا آمده و بیست و یکم رمضان مرده! علی که خودش جلوی جنازه‌اش را می‌گیرد که مرده ندارد|امیرالمؤمنین/خلق حساب‌کردن}} او می‌رفت در خرابه‌ها. حالا دیده امام‌حسن به‌قول ما از تشییع دارد برمی‌گردد، چون‌که ما علی را خلق حساب می‌کنیم. سیزدهم رجب آمده، بیست و یکم هم مرده، آره تو بمیری!، پس آن کیست که جلوی جنازه علی را می‌گیرد؟ آقا امام‌حسن [می‌گوید:] که هستی؟ نقاب را بالا می‌زند، می‌بیند خود علی است. مگر علی می‌میرد؟ تو دلت مرده است که نمی‌فهمی.{{موضوع|عمر و ابابکر، بنی‌امیه و بنی‌عباس مسیر هدایت را عوض کردند؛ دنبالشان نروید|عمر/ابابکر/بنی‌امیه/بنی‌عباس}} علی آمد این‌جا ما را هدایت کند، عمر نگذاشت، ابابکر نگذاشت. مسیر را عوض کرد. با فکر کسانی‌که مسیر را عوض کردند نرو دنبالشان. اول کسی‌که مسیر را عوض کرد عمر و ابابکر بودند. بعد هم بین عباس و بنی‌امیه بودند، مسیر را عوض کردند. (صلوات)
 
{{موضوع|شب‌عید سخاوت داشته‌باشید. امیرالمؤمنین در خرابه‌ها می‌رفت و به فقرا کمک می‌کرد؛ باید صفات‌علی داشته‌باشی|سخاوت/اطعام/امیرالمؤمنین}} حالا خدا باز هم پاداش به تو می‌دهد. می‌گوید بیا امر علی را اطاعت‌کن، نزول نخور، غش در معامله نکن. نگاه به بچه مردم نکن، نگاه به زن مردم نکن، خدعه نکن، سخی باش. سه تا چیز داشته‌باش: ولایت، سخاوت، عدالت. کجا تو عدالت داری؟ چرا عدالت نداری؟ نداشتند ببین چه‌کار کردند؟ سخاوت تو را نجات می‌دهد، آقاجان، به‌فکر فرو بروید. الان به خانمت بگو، چه‌کسی جهاز ندارد؟ چه‌کسی بیچاره است؟ یک مبلغی بده برای این. عید است دیگر، خوشحال‌کن این‌ها را. الحمدلله شکر رب‌العالمین در رفقای من هستند. الان مرغ دادند، برنج دادند، اطعام کردند، پول دادند، عیدی دادند. امیدوارم خدا به شما عیدی بدهد. عیدی علی را به شما بدهد. عزیز من، قربانتان بروم، ببین من چه دارم می‌گویم. امیرالمؤمنین سه‌روز، سه‌روز نانش را نمی‌خورد می‌داد به مردم، در خرابه‌ها می‌رفت. تو یک قوم و خویش داشته‌باشی، من واقع دارم می‌گویم، من یک عمری در علما بودم، چندین‌سال در این بازار بودم، چندین‌سال آن‌جا بودم، همه‌اش تفکر داشتم، با تفکر قدم می‌زدم. چه‌کار می‌کنی عزیز من، قربانت بروم، فدایت شوم؟ یک‌قدری ما باید صفات‌علی داشته‌باشیم. {{موضوع|ما امیرالمؤمنین را خلق حساب می‌کنیم که می‌گوییم سیزدهم رجب به‌دنیا آمده و بیست و یکم رمضان مرده! علی که خودش جلوی جنازه‌اش را می‌گیرد که مرده ندارد|امیرالمؤمنین/خلق حساب‌کردن}} او می‌رفت در خرابه‌ها. حالا دیده امام‌حسن به‌قول ما از تشییع دارد برمی‌گردد، چون‌که ما علی را خلق حساب می‌کنیم. سیزدهم رجب آمده، بیست و یکم هم مرده، آره تو بمیری!، پس آن کیست که جلوی جنازه علی را می‌گیرد؟ آقا امام‌حسن [می‌گوید:] که هستی؟ نقاب را بالا می‌زند، می‌بیند خود علی است. مگر علی می‌میرد؟ تو دلت مرده است که نمی‌فهمی.{{موضوع|عمر و ابابکر، بنی‌امیه و بنی‌عباس مسیر هدایت را عوض کردند؛ دنبالشان نروید|عمر/ابابکر/بنی‌امیه/بنی‌عباس}} علی آمد این‌جا ما را هدایت کند، عمر نگذاشت، ابابکر نگذاشت. مسیر را عوض کرد. با فکر کسانی‌که مسیر را عوض کردند نرو دنبالشان. اول کسی‌که مسیر را عوض کرد عمر و ابابکر بودند. بعد هم بین عباس و بنی‌امیه بودند، مسیر را عوض کردند. (صلوات)
  
حالا ببین چقدر قشنگ است، حالا به‌واسطه این مهمان همه را دعوت می‌کند. بیایید این مهمان من را دوست داشته‌باشید، بهشت به شما می‌دهم، رضوان به شما می‌دهم، فردوس به شما می‌دهم، تو را حاکم می‌کنم، به‌طوری تو را قرار می‌دهم اگر یکی توهین به تو کند، خانه من را خراب می‌کند. اگر علی من را دوست داشته‌باشید و بپذیرید، اما مشاور درست نکنید. به امر علی باشید، علی امر می‌خواهد.{{موضوع|زنگ در بهشت علی است؛ همانطور که دیوار کعبه از برای علی شکافته‌شد و حضرت داخل شد، تو هم اگر محبت علی داشته‌باشی، در بهشت به رویت باز می‌شود و ملائک می‌گویند: بفرما|علی/در بهشت/کارت علی/محبت علی}} زنگ در بهشت علی است، والله علی است. وقتی می‌زنی می‌گوید: علی. تمام کون و مکان می‌گوید: علی، تو گوش نداری. والله، دیدم در بیابان از یک محل زمین، علی‌علی بلند می‌شد. افتادم روی زمین، گوشم را گذاشتم این‌جا، دیدم تمام امکانات خدا می‌گوید علی. علی یعنی این. حالا کارت درِ بهشت را علی می‌دهد. {{دقیقه|25}} حالا بهشت اگر محبت داشته‌باشی اتوماتیک است. همین‌جور که این‌جا دیوار شکافته‌شد، علی رفت در خانه، در بهشت هم باز می‌شود ملائکه‌ها می‌گویند: بفرما. اگر نداشته‌باشی، می‌گوید: گم‌شو، برو. آن‌جا از تو کارت می‌خواهد.  
+
حالا ببین چقدر قشنگ است، حالا به‌واسطه این مهمان همه را دعوت می‌کند. بیایید این مهمان من را دوست داشته‌باشید، بهشت به شما می‌دهم، رضوان به شما می‌دهم، فردوس به شما می‌دهم، تو را حاکم می‌کنم، به‌طوری تو را قرار می‌دهم اگر یکی توهین به تو کند، خانه من را خراب می‌کند. اگر علی من را دوست داشته‌باشید و بپذیرید؛ اما مشاور درست نکنید. به امر علی باشید، علی امر می‌خواهد.{{موضوع|زنگ در بهشت علی است؛ همانطور که دیوار کعبه از برای علی شکافته‌شد و حضرت داخل شد، تو هم اگر محبت علی داشته‌باشی، در بهشت به رویت باز می‌شود و ملائک می‌گویند: بفرما|علی/در بهشت/کارت علی/محبت علی}} زنگ در بهشت علی است، والله علی است. وقتی می‌زنی می‌گوید: علی. تمام کون و مکان می‌گوید: علی، تو گوش نداری. والله، دیدم در بیابان از یک محل زمین، علی‌علی بلند می‌شد. افتادم روی زمین، گوشم را گذاشتم این‌جا، دیدم تمام امکانات خدا می‌گوید علی. علی یعنی این. حالا کارت درِ بهشت را علی می‌دهد. {{دقیقه|25}} حالا بهشت اگر محبت داشته‌باشی اتوماتیک است. همین‌جور که این‌جا دیوار شکافته‌شد، علی رفت در خانه، در بهشت هم باز می‌شود ملائکه‌ها می‌گویند: بفرما. اگر نداشته‌باشی، می‌گوید: گم‌شو، برو. آن‌جا از تو کارت می‌خواهد.  
  
 
{{موضوع|قضیه متقی و داشتن کارت بهشت؛ کارت بهشت، امر علی است|کارت بهشت}} من نمی‌خواهم خودم را معرفی کنم، یک عده‌ای مغزشان مثل گنجشک می‌ماند! من می‌خواهم بگویم می‌شود بشوی، نمی‌خواهم بگویم من هستم. می‌توانی بشوی. دیدم یک عده‌ای آن‌جا خیلی، ائمه جمع هستند. فضای خیلی بزرگی بود. من وارد شدم، گفت: آقا، برای چه وارد شدی؟ گفتم: من کارت دارم، کارت علی. گفت: بفرما برو بالا، بنشین. کارت علی، امر علی است.{{موضوع|قضیه متقی و باغ زنبیل‌آباد و نخوردن مال مردم؛ متقی وقتی در کارگاه دستش خونی شد، حتی ذره‌ای از خاک زمین مردم را برنداشت، دوید و خونش را در جاده ریخت؛ تو چطور می‌روی زمین مردم را می‌گیری و در آن خانه می‌سازی؟|زنبیل‌آباد}} والله، بالله، من از اول عمرم امر را اطاعت کردم. من زشت است به شما بگویم، من بچه رعیت هستم، وقتی باغ زنبیل‌آباد می‌رفتم، ماه‌رمضان بود، روزه هم می‌گرفتم، من یک‌ماه می‌رفتم باغ زنبیل‌آباد، یک‌دانه انجیر، یک‌دانه انار دهانم نگذاشتم. باور می‌کنید؟ زنبیل‌آباد مثل بهشت است. حالا این‌ها برداشتند یک کارهایی را کردند. چرا؟ می‌گفتم: مال چه‌کسی را بخورم؟ به رفقا گفتم، من یک‌وقت کارگاه داشتم، یک چوب خورد روی دستم، دستم را این‌جور گرفتم، خونش را آمدم در جاده ریختم. دیدم می‌گوید: «فمن یعمل مثقال ذرة شراً یره» مبادا من ذره‌ای خاک مردم [را بردارم]. حالا می‌رود خانه می‌گیرد، می‌رود در آن زندگی می‌کند. چه‌خبر است در این دنیا؟ چه‌خبر است؟ عزیز من، قربانتان بروم بیایید کلاه سرتان نرود. بیایید علی را دوست داشته‌باشید، بیایید این حرف‌های موهوم را، این نمره‌ها که به خودتان می‌دهید دست بردارید. والله این نمره‌ها مثل چک بی‌امضاست.  
 
{{موضوع|قضیه متقی و داشتن کارت بهشت؛ کارت بهشت، امر علی است|کارت بهشت}} من نمی‌خواهم خودم را معرفی کنم، یک عده‌ای مغزشان مثل گنجشک می‌ماند! من می‌خواهم بگویم می‌شود بشوی، نمی‌خواهم بگویم من هستم. می‌توانی بشوی. دیدم یک عده‌ای آن‌جا خیلی، ائمه جمع هستند. فضای خیلی بزرگی بود. من وارد شدم، گفت: آقا، برای چه وارد شدی؟ گفتم: من کارت دارم، کارت علی. گفت: بفرما برو بالا، بنشین. کارت علی، امر علی است.{{موضوع|قضیه متقی و باغ زنبیل‌آباد و نخوردن مال مردم؛ متقی وقتی در کارگاه دستش خونی شد، حتی ذره‌ای از خاک زمین مردم را برنداشت، دوید و خونش را در جاده ریخت؛ تو چطور می‌روی زمین مردم را می‌گیری و در آن خانه می‌سازی؟|زنبیل‌آباد}} والله، بالله، من از اول عمرم امر را اطاعت کردم. من زشت است به شما بگویم، من بچه رعیت هستم، وقتی باغ زنبیل‌آباد می‌رفتم، ماه‌رمضان بود، روزه هم می‌گرفتم، من یک‌ماه می‌رفتم باغ زنبیل‌آباد، یک‌دانه انجیر، یک‌دانه انار دهانم نگذاشتم. باور می‌کنید؟ زنبیل‌آباد مثل بهشت است. حالا این‌ها برداشتند یک کارهایی را کردند. چرا؟ می‌گفتم: مال چه‌کسی را بخورم؟ به رفقا گفتم، من یک‌وقت کارگاه داشتم، یک چوب خورد روی دستم، دستم را این‌جور گرفتم، خونش را آمدم در جاده ریختم. دیدم می‌گوید: «فمن یعمل مثقال ذرة شراً یره» مبادا من ذره‌ای خاک مردم [را بردارم]. حالا می‌رود خانه می‌گیرد، می‌رود در آن زندگی می‌کند. چه‌خبر است در این دنیا؟ چه‌خبر است؟ عزیز من، قربانتان بروم بیایید کلاه سرتان نرود. بیایید علی را دوست داشته‌باشید، بیایید این حرف‌های موهوم را، این نمره‌ها که به خودتان می‌دهید دست بردارید. والله این نمره‌ها مثل چک بی‌امضاست.  

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۲:۲۹

بسم الله الرحمن الرحیم
سیزده رجب 84
کد: 10278
پخش صوت: پخش
دانلود صوت: دانلود
پی‌دی‌اف: دریافت
تاریخ سخنرانی: 1384-05-28
تاریخ قمری (مناسبت): ایام سیزده رجب (14 رجب)

اعوذ بالله من الشیطان اللعین الرجیم

العبد المؤید الرسول‌المکرم ابوالقاسم محمد

السلام علیک یا اباعبدلله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته، السلام علی‌الحسین و علی‌بن الحسین و اولاد الحسین و اهل بیت‌الحسین و رحمةالله و برکاته (صلوات)

«این الرجبیون»؟ خدا می‌فرماید: «این الرجبیون»؟ آیا توجه کردید؟ یا درس خواندید و نفهمیدید؟ خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عباس را، استاد آقای‌خمینی بود، می‌گفت: خوب خواندیم و خوب گفتیم و خوب نفهمیدیم. آیا فهمیدیم می‌گوید: «این الرجبیون» یعنی‌چه؟ چرا نمی‌گوید: این الرمضانیون؟ این الشعبانیون؟ چرا خدا نمی‌گوید؟ «این الرجبیون»، یعنی‌چه کسانی هستند که علی را قبول دارند به «الیوم اکملت لکم دینکم» عبادت می‌کنند؟ رمضانش را رها کرده، شعبانش را هم رها کرد. الان عده‌ای هستند که ماه‌مبارک رمضان را عبادت می‌کنند اما به‌غیر «این الرجبیون». چرا خدا می‌گوید: «این الرجبیون»؟ به تمام آیات قرآن، تمام موهای بدنم، گلوله‌های خونم گواهی می‌دهد، هیچ‌کس نمی‌تواند مزد ولایت را بدهد. آخر چه به شما بدهد؟ حالا سلطنت سلیمان را خدا به او داده، یک وزغ می‌آید ناراحتش می‌کند. پس در دنیا چیزی ارزش ندارد که بیاید جزای ولایت را بدهد. حالا خدا می‌گوید: «این الرجبیون»؟ [مزد ولایت را] من به شما می‌دهم. خدا بهشت و رضوان به شما می‌دهد. خدا چه به شما می‌دهد؟

اما کسانی‌که امیرالمؤمنین را، علی (علیه‌السلام) را به «الیوم اکملت لکم» قبول دارند و امرش را اطاعت می‌کنند، ادیانی نمی‌شوند. ما اغلبمان ادیانی هستیم؛ این آقا به درسش می‌نازد، آن‌آقا به مهندسی‌اش می‌نازد. این به دکتری‌اش می‌نازد، آن به دارایی‌اش می‌نازد. این به خوش‌لفظ و کلامی‌اش می‌نازد، این به حجش می‌نازد، این به عمره‌اش می‌نازد، آن به مکه‌اش می‌نازد، این به خانه‌هایی که بلوار امین دارد [می‌نازد].

عزیز من، قربانت بروم بیا امین شو. بلوار امین که تو را نجات نمی‌دهد. من نمی‌گویم نرو، توجه کن من چه می‌گویم؟ با امر برو. کجا هر سال پا می‌شوی می‌روی مکه؟ به کمرت بزند! خب، یک‌سال رفتی، دو سال رفتی بس است. کجا هر سال می‌روید عمره؟ به کمرتان بزند! تو می‌خواهی بروی آن‌جا خوش باشی، یک‌جایی به تو بدهند با خانم باشی. این بنده‌های خدا به حضرت‌عباس، اجاره‌خانه ندارند، وسایلش را گذاشته بیرون. این سید بنده‌خدا جهاز ندارد، والله بالله رفته کلیه‌اش را داده برای جهاز دخترش. بی‌انصاف! کجا هر سال می‌روی عمره؟ بده به این بنده‌خدا. بیا شجره توحید بنشان. تو اگر به جهاز یکی خدمت کردی، این‌ها رفتند در آغوش هم، تو شجره توحید نشاندی. چرا عبادتی می‌شوی؟ شیطان سیصد سال عبادت کرد، یک اطاعت نکرد، مغضوب و مورد لعنت شد. چقدر ما اطاعت نمی‌کنیم؟ بیایید به خود بیایید. بیایید از این رویه‌ای که تا حالا داشتیم برگردیم. کجا تو می‌روی زیارت امام‌حسین، [در حالی‌که] حساب‌سال نداری؟ حالا حساب سالت را دست چه‌کسی می‌دهی؟ جنب می‌روی حرم امام‌رضا، جنبی، می‌روی حرم امام‌حسین. مگر نبود شخصی آمده‌بود مسئله سراغ بگیرد، جنب بود، در کلیاس امام رئیس‌مذهب ما امام‌صادق گفت: برو غسلت را کن. تو چه‌کار داری می‌کنی؟ شما یک‌مشت عبادت جمع و جور کردید بی‌اطاعت، خیال می‌کنید جزا به شما می‌دهد. «این الرجبیون»؟ عزیز من، بیایید به خود بیا. حالا حساب‌سال داری من نمی‌گویم به علما ندهید که بگویید می‌گوید ندهید. هر چیزی اهمیت دارد. همه‌چیز را از ما گرفتند و توجه نکردی. می‌گوید تو فطریه روزه‌ات را اول بده به قوم و خویش‌هایت، بعد هم بده به همسایه‌هایت، بعد هم بینداز در سوراخ! آخر، این سوراخ که به تو جزا نمی‌دهد. حالا به تو می‌گوید عزیز من، خب یک‌سال رفتی، دو سال رفتی بس است دیگر، به‌درد این‌ها برس، شجره توحید بنشان. ما عبادتی شدیم، نه اطاعتی. بیایید اطاعتی بشویم.

عزیز من به خود بیا. امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) آمد سر قبرستان، گفت: مرده‌ها چطورید؟ من بگویم یا شما؟ گفت: بگو، گفت: زنانتان شوهر رفت، مالتان هم تقسیم شد. گفت: ما بگوییم، اگر چیزی دادیم این‌جا به دردمان می‌خورد، اگرنه داریم می‌بینیم آن‌ها می‌خورند، پشت دستمان را می‌جویم. کسانی‌که ثروت دارید، مواظب باشید به این روز نیفتید پشت دستتان را بگیرید. یک‌قدری انفاق داشته‌باشید. چرا به شما می‌گوید اگر شخص مؤمنی را مهمان کنی، هر لقمه‌ای که بخورد [ثواب] این [مطابق] حج و عمره است. من از خود نمی‌گویم. شخصی آمده خدمت آقا جوادالائمه می‌گوید: زیارت قبر پدر شما هفتاد حج، هفتاد عمره است. می‌گوید: بله؛ اما «لا اله الا الله [حصنی]، شرطا و شروطها، انا من شروطها». در صورتی‌که شروط را داشته‌باشی. آقا از این بالاتر هست؟ [برآوردن] یک حاجت برادر مؤمن از این بالاتر است. چرا تو از این‌کارها نمی‌کنی، هر سال می‌روی عمره؟ مردم بیایند ماچت کنند؟! (صلوات)

«این الرجبیون»؟ کجا هستند کسانی‌که علی را قبول دارند و امرش را اطاعت می‌کنند؟ بیایند من [مزد] به آن‌ها بدهم. یک حرف‌هایی است که گیج‌کننده بشر است. به شما می‌گوید اگر رفیقی پیدا کردی که همیشه تو را یاد من بیندازد، من یک قصری به تو می‌دهم خلق اولین تا آخرین را بخواهی دعوت کنی، جا دارد. می‌گوید با کسی بنشین که همیشه شما را یاد من بیندازد، یاد خدا بیندازد. چه‌خبر است حالا؟ حالا چرا این‌قدر وقتتان را صرف تلویزیون می‌کنید؟ تا می‌گویی، [می‌گوید:] فلانی [هم تلویزیون] دارد. مگر فلانی حجت است برای ما؟ حجت‌خدا، امام‌زمان است، پیغمبر می‌گوید: لهو و لعب حرام است. چه‌کسی می‌تواند حلال خدا را حرام کند، حرام خدا را حلال کند؟ پیغمبر فرمود: هر کس حرام من را حلال، حلال من را حرام کند، لعنت‌الله الی یوم‌القیامة، لعنت خدا بر او. کجایی عزیز من؟ بیا بیدار شو. بیا عمْر دارد می‌گذرد والله. من یک‌موقع در صحن بودم، دیدم دو تا مو این‌جایم درآورده، حالا دیگر سفید شد و هشتاد سالمان است دیگر حالا. هر روز داریم روز شماری می‌کنیم، به حضرت‌عباس. به حضرت‌عباس، امروز مردن سرقفلی دارد که آدم این‌چیزها را نبیند. سرقفلی می‌دهم من بمیرم. اما نه خیال کنید من چیزی ندارم. الحمدلله امام‌زمان من را تأمین کرده، نه که از روی ناراحتی بگویم. چرا؟ پیغمبر فرمود: آن مؤمن واقعی مثل سنگ‌نمک دلش آب می‌شود. این‌قدر گوش به این تلویزیون بی‌صاحب‌مانده نمی‌دهد. این‌قدر کارهای ویدیویی نمی‌کند. این‌قدر کارهای تماشایی نمی‌کند. (صلوات)

حالا چیزی که به رفقای‌عزیز می‌خواهم بگویم، اول تشکر از قدم‌های شما می‌کنم که تشریف آوردید. امیدوارم که در صراط قدم‌هایتان نلرزد. امیدوارم من امروز من عیدی خواستم، برای شما هم خواستم، عیدی ما این‌باشد که خدای تبارک و تعالی علی را به ما بدهد، علی در دل شما باشد. اگر علی را به تو داد، تمام خلقت را به تو داده. اما اگر علی نداشته‌باشی، بیچاره‌ای. حالا امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام)، بیشتر باسوادها می‌گویند امروز امیرالمؤمنین، متولد شد، به‌دنیا آمد. نه! حضرت ظاهر شد. چرا ظاهر شد؟ علی که می‌فرماید: با تمام انبیاء آمدم، با پیغمبر آخرالزمان آشکارا آمدم این‌که بوده، پس این چیست؟ این‌هم درست‌است، نمی‌خواهیم بگوییم نادرست است. اما خدا یک مقصدی داشته، مقصدش علی است. حالا توجه بفرمایید، خدای تبارک و تعالی آن روزی که به ابراهیم خلیل‌الله گفت خانه را بساز، مقصد داشت. اگرنه این‌خانه، شما بپرسید از آن قدیمی‌ها که با شتر می‌رفتند، یک‌جایی بود که فقط الاغ می‌توانست برود. اینجوری نبود، یک پیچ اینجوری داشت، یک پیچ اینجوری. گفت: خدایا چه‌کسی می‌آید این‌جا؟ ابراهیم ندا بده، یک ندا به تمام ذرات داد. آن‌ها که لبیک گفتند، می‌روند مکه. حالا خدا این‌خانه را ساخته، مقصد دارد. شما هم یک‌خانه می‌سازی، مقصد داری؟ اما عزیز من، با خون فقرا خانه نساز. با غش [در معامله] نساز. این‌خانه که می‌سازی ببین چیست؟ چه دارد به تو می‌گوید؟ آجرهایش چه می‌گوید؟ سنگش چه می‌گوید؟ می‌گوید: چرا مال فقرا را آوردی این‌جا، من را اسیر کردی؟ چه جواب خدا را می‌دهی؟ حالا دلم می‌خواهد توجه بفرمایید، ببینید من چه به شما می‌گویم رفقای‌عزیز. حرف‌های من یک‌قدری تازه است. حرف‌های من به‌غیر بعضی منبری‌هاست. یک‌وقت القای خداست. دلم می‌خواهد توجه بفرمایید. حالا این‌خانه را خدا ساخته، حالا به مریم می‌گوید: «اُخرج». اما به فاطمه بنت‌اسد می‌گوید: داخل شو. بعضی‌ها مغزهایشان گنجشکی است! می‌گویند: غلو می‌کند ایشان! غلو یعنی‌چه؟ باباجانِ من، تو باید علم علی را بدانی. اگر امیرالمؤمنین، مثلاً الان شما این کلاس هفتم است، اگر من گفتم دیپلم دارد. شما به‌من بگو، نه بابا من می‌دانم این این‌جوری است. تو چه می‌فهمی؟ من هنوز جرأت نکردم وصف علی را کنم. امروز به حول و قوه خدا، به کمک زهرای‌عزیز می‌کنم. (صلوات) حالا دیوار شکافته شده، حالا هم جایش هست. چه‌کسی به دیوار جان داد، گفت: برو آن‌طرف؟ مگر دیوار جان دارد برود این‌ور، بیاید این‌جا؟ مگر اتوماتیک است؟! آیا می‌فهمی یعنی‌چه؟ یعنی به‌دنیا، نه دنیا به تمام خلقت دارد اعلام می‌شود، من که علی هستم از هیچ دری داخل نمی‌روم، مگر از در خدا. ممکن بود از در، تو بیاید، در هم مسدود شد. سه‌روز آزگار [مردم] مکه همه‌اش هیجان می‌کردند. مگر علی از هر دری داخل می‌رود؟ به تو هم می‌گوید: آقا، «انا مدینة‌العلم، علی بابها» از این در بیا داخل، چرا از در خلق می‌روی داخل؟ چرا از در هوا می‌روی داخل؟ چرا از در هوس می‌روی داخل؟ چرا از در فکر خودت می‌روی داخل؟ از در علی بیا. علی از هیچ دری نرفته، تو هم از در علی بیا. چرا از در خلق می‌روی؟ (صلوات)

حالا روی دست فاطمه بنت‌اسد است. حالا چشمهایش را باز نمی‌کند، فاطمه گریه می‌کند، [می‌گوید] بچه‌ام چشمش نابیناست. حالا رسید دست پیغمبر، چشمش را روی پیغمبر باز کرد، نه روی دنیا. چقدر اهل دنیایید؟ عزیز من، بیا چشمت را باز کن رو به ولایت. حالا قرآن می‌خواند، تورات می‌خواند، انجیل می‌خواند، زبور می‌خواند. یا محمد (صلوات) اگر قرآن به تو نازل می‌شده، به‌من نازل‌شده، تورات به‌من نازل‌شده، زبور به‌من نازل‌شده، انجیل به‌من نازل‌شده، تمام این‌ها به‌من نازل‌شده. محمد جان، به تو هم در باطن نازل‌شده، می‌خواهی برایت بخوانم؟ حالا ببین چه می‌خواند؟ اول سخن امیرالمؤمنین، «قد افلح المؤمنون» است. علی مؤمن را دوست دارد. اگر این آیه را می‌خواند، ای مؤمن، آیه به [برای] تو نازل‌شده. آیا توجه می‌کنی یا نه؟

حالا قربانت بروم، فدایت شوم، حرف من چیز دیگری است؟ حرفم این‌است، یک‌موقعی ما، من الان هشتاد سالم است، آقای قمی تشریف آوردند. من یادم است قمی بزرگ، آقای تولیت ایشان را دعوت کرد. چند شبانه‌روز ایشان را مهمان کرد. یک‌شب علما را دعوت می‌کرد، یک‌شب تجار را دعوت می‌کرد. یک‌شب اداره‌ای‌ها را دعوت می‌کرد، یک‌شب رعیت‌ها را دعوت می‌کرد. تمام این‌ها را به‌واسطه آقای قمی هر شب [دعوت می‌کرد] خب، می‌دانید که تولیت شاهِ این قم بود. در ثروت خیلی ممتاز بود. حالا من حرفم این‌است؛ اما خدای تبارک و تعالی علی را دعوت کرده. خیلی دلم می‌خواهد به این نکته توجه کنید. این نکته، نکته حساسی است. حالا خدا علی را دعوت کرده در خانه‌اش. حالا ببین چه‌کار می‌کند خدا، حالا به‌واسطه علی ببین چه‌کسی را دعوت می‌کند؟ حالا ای ملکوتی‌ها، ای آسمانی‌ها، ای کراتی که به ما گفته هجده‌هزار کرات دارم، من صدها هزار کرات دارم، ای جن، ای انس، ای ملکوتی‌ها، ای خلقت، ای آسمانی‌ها، ای عرشی‌ها، ای فرشی‌ها، ای ممکن‌هایی که در تمام خلقت ممکن هستید، بیایید این‌جا مهمانتان می‌کنم، دعوتتان می‌کنم به خواست علی، به دوستی و محبت علی. این‌را باید دوست داشته‌باشید. اگرنه عبادت ثقلین کنید، به‌رو در جهنم می‌اندازمتان. خدا تمام بشر و خلقت را به‌واسطه علی دعوت کرده. حالا مگر پاداشش همین‌است؟ می‌گوید: حالا که علی را به «الیوم اکملت لکم دینکم» قبول داری، حالا بهشت به تو می‌دهم، فردوس به تو می‌دهم، جنات به تو می‌دهم، خودم را به تو می‌دهم. چرا؟ علی مقصد من است. علی مقصد خداست. کجا می‌روید دنبال این‌ها؟ چرا مشاور درست می‌کنید؟ ای بدبخت بیچاره! خدا دعوتت کرده، چرا دعوت شیطان را می‌پذیری؟ چرا دعوت خدا را نمی‌پذیری؟ همین‌جور که ابراهیم دعوت کرد به خانه‌اش، حالا خدا دعوت می‌کند به خود علی. یک‌دفعه حکم می‌گذارد رویش، می‌گوید اگر قبول نداشته‌باشی، عبادت ثقلین کنی می‌سوزانمت. حالا علی است و امرش. امر امیرالمؤمنین، امر خداست. چه داری می‌گویی تو؟ این صور اسرافیل که می‌گوید می‌دمد، علی می‌دمد. اسرافیل کیست که جان بدهد؟ چرا باسوادها عقلشان نمی‌رسد؟ تو کتابی هستی، بیا بیرون از کتاب. بیا در ولایت. تا در کتابی، در کتاب هستی. با کتاب محشور می‌شوی. عزیز من، بیا ولایتی شو نه عبادتی شو، نه کتابی. (صلوات)

حالا خدا باز هم پاداش به تو می‌دهد. می‌گوید بیا امر علی را اطاعت‌کن، نزول نخور، غش در معامله نکن. نگاه به بچه مردم نکن، نگاه به زن مردم نکن، خدعه نکن، سخی باش. سه تا چیز داشته‌باش: ولایت، سخاوت، عدالت. کجا تو عدالت داری؟ چرا عدالت نداری؟ نداشتند ببین چه‌کار کردند؟ سخاوت تو را نجات می‌دهد، آقاجان، به‌فکر فرو بروید. الان به خانمت بگو، چه‌کسی جهاز ندارد؟ چه‌کسی بیچاره است؟ یک مبلغی بده برای این. عید است دیگر، خوشحال‌کن این‌ها را. الحمدلله شکر رب‌العالمین در رفقای من هستند. الان مرغ دادند، برنج دادند، اطعام کردند، پول دادند، عیدی دادند. امیدوارم خدا به شما عیدی بدهد. عیدی علی را به شما بدهد. عزیز من، قربانتان بروم، ببین من چه دارم می‌گویم. امیرالمؤمنین سه‌روز، سه‌روز نانش را نمی‌خورد می‌داد به مردم، در خرابه‌ها می‌رفت. تو یک قوم و خویش داشته‌باشی، من واقع دارم می‌گویم، من یک عمری در علما بودم، چندین‌سال در این بازار بودم، چندین‌سال آن‌جا بودم، همه‌اش تفکر داشتم، با تفکر قدم می‌زدم. چه‌کار می‌کنی عزیز من، قربانت بروم، فدایت شوم؟ یک‌قدری ما باید صفات‌علی داشته‌باشیم. او می‌رفت در خرابه‌ها. حالا دیده امام‌حسن به‌قول ما از تشییع دارد برمی‌گردد، چون‌که ما علی را خلق حساب می‌کنیم. سیزدهم رجب آمده، بیست و یکم هم مرده، آره تو بمیری!، پس آن کیست که جلوی جنازه علی را می‌گیرد؟ آقا امام‌حسن [می‌گوید:] که هستی؟ نقاب را بالا می‌زند، می‌بیند خود علی است. مگر علی می‌میرد؟ تو دلت مرده است که نمی‌فهمی. علی آمد این‌جا ما را هدایت کند، عمر نگذاشت، ابابکر نگذاشت. مسیر را عوض کرد. با فکر کسانی‌که مسیر را عوض کردند نرو دنبالشان. اول کسی‌که مسیر را عوض کرد عمر و ابابکر بودند. بعد هم بین عباس و بنی‌امیه بودند، مسیر را عوض کردند. (صلوات)

حالا ببین چقدر قشنگ است، حالا به‌واسطه این مهمان همه را دعوت می‌کند. بیایید این مهمان من را دوست داشته‌باشید، بهشت به شما می‌دهم، رضوان به شما می‌دهم، فردوس به شما می‌دهم، تو را حاکم می‌کنم، به‌طوری تو را قرار می‌دهم اگر یکی توهین به تو کند، خانه من را خراب می‌کند. اگر علی من را دوست داشته‌باشید و بپذیرید؛ اما مشاور درست نکنید. به امر علی باشید، علی امر می‌خواهد. زنگ در بهشت علی است، والله علی است. وقتی می‌زنی می‌گوید: علی. تمام کون و مکان می‌گوید: علی، تو گوش نداری. والله، دیدم در بیابان از یک محل زمین، علی‌علی بلند می‌شد. افتادم روی زمین، گوشم را گذاشتم این‌جا، دیدم تمام امکانات خدا می‌گوید علی. علی یعنی این. حالا کارت درِ بهشت را علی می‌دهد. حالا بهشت اگر محبت داشته‌باشی اتوماتیک است. همین‌جور که این‌جا دیوار شکافته‌شد، علی رفت در خانه، در بهشت هم باز می‌شود ملائکه‌ها می‌گویند: بفرما. اگر نداشته‌باشی، می‌گوید: گم‌شو، برو. آن‌جا از تو کارت می‌خواهد.

من نمی‌خواهم خودم را معرفی کنم، یک عده‌ای مغزشان مثل گنجشک می‌ماند! من می‌خواهم بگویم می‌شود بشوی، نمی‌خواهم بگویم من هستم. می‌توانی بشوی. دیدم یک عده‌ای آن‌جا خیلی، ائمه جمع هستند. فضای خیلی بزرگی بود. من وارد شدم، گفت: آقا، برای چه وارد شدی؟ گفتم: من کارت دارم، کارت علی. گفت: بفرما برو بالا، بنشین. کارت علی، امر علی است. والله، بالله، من از اول عمرم امر را اطاعت کردم. من زشت است به شما بگویم، من بچه رعیت هستم، وقتی باغ زنبیل‌آباد می‌رفتم، ماه‌رمضان بود، روزه هم می‌گرفتم، من یک‌ماه می‌رفتم باغ زنبیل‌آباد، یک‌دانه انجیر، یک‌دانه انار دهانم نگذاشتم. باور می‌کنید؟ زنبیل‌آباد مثل بهشت است. حالا این‌ها برداشتند یک کارهایی را کردند. چرا؟ می‌گفتم: مال چه‌کسی را بخورم؟ به رفقا گفتم، من یک‌وقت کارگاه داشتم، یک چوب خورد روی دستم، دستم را این‌جور گرفتم، خونش را آمدم در جاده ریختم. دیدم می‌گوید: «فمن یعمل مثقال ذرة شراً یره» مبادا من ذره‌ای خاک مردم [را بردارم]. حالا می‌رود خانه می‌گیرد، می‌رود در آن زندگی می‌کند. چه‌خبر است در این دنیا؟ چه‌خبر است؟ عزیز من، قربانتان بروم بیایید کلاه سرتان نرود. بیایید علی را دوست داشته‌باشید، بیایید این حرف‌های موهوم را، این نمره‌ها که به خودتان می‌دهید دست بردارید. والله این نمره‌ها مثل چک بی‌امضاست.

حالا این مطلب را بگویم، حاجی‌های حالا، کوچه نجس‌کن و خیابان‌نجس‌کن شدند حاجی‌های آخرالزمان. شیطان ببین چه یادش می‌دهد؟ پیرو شیطان شده. کجا رفتید سنگ به شیطان زدید؟ کجا سنگ به شیطان زدید؟ آره تو بمیری! چرا این‌ها خیابان نجس‌کن شدند؟ دیدم آن‌جا، این یک گوسفند می‌آورد، یک چرخی هم ردش است. حالا بلد هستید، یاد نگیرید!، گوسفند را می‌کشد، می‌گذارد در چرخ و می‌دهد به قصاب. این خیابان را هم نجس می‌کند. آمد این‌جا، من یک داد زدم که تا در خیابان رفت. گفتم: این‌جا نمی‌خواهد بکشی، برو لب جوب بکش. آخر، کشت و انداخت آن‌جا شست و از آن‌جا برد بفروشد. آخر، تو چه فایده‌ای داری؟ این‌هم حاجی‌های آخرالزمان! چرا خیرت به مردم نمی‌رسد عزیز من؟ فردای‌قیامت چه‌کار می‌کنی؟ یک گوسفندی را رسول‌اکرم کشت، من بی‌روایت حرف نزنم. به عایشه گفت: خیر کن. گفت: یا رسول‌الله گردنش را گذاشتم، همه را دادم. آن‌ها را که دادی، داری. گردنش را می‌خوری. کجا ما اینجوری شدیم؟ چرا ما اینجوری شدیم؟ چرا ما پیرو شیطان شدیم. خدا دارد دعوتت می‌کند، امام‌حسین دعوتت می‌کند. چرا تو به دعوت شیطان گوش می‌دهی عزیز من؟

خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عباس را، می‌گفت: هرجوری می‌خواهی بشوی، [بشو، اما] تجددی نشو. تجدد پدر ما را درآورده. تجدد ببین چه‌کار کرده؟ شما مادرانتان چه‌جور بودند قربانت بروم؟ خدا لعنت کند پهلوی را، چادر از سر زنها می‌کشید و زن‌ها جیغ می‌زدند. کسی بود همین‌جور می‌ماند از غیرتت. حالا همان خانم اینجوری می‌کند، می‌دود در خیابان! مگر این پیغمبر نیست که می‌گوید: اگر حاضر شوی نگاه به زنت کنند دیوثی، امت من نیستی. حالا بدو مکه‌برو! بدو عمره برو! بدو زیارت امام‌رضا برو! تو دیوثی! تو دیوثی، امت پیغمبر نیستی که. حالا همین‌طور برو مکه. آره رزرو می‌کند! یکی می‌گفت: من چقدر می‌دهم، آره به چند سال مانده، حالا می‌خرند می‌روند. (صلوات) پس معلوم شد قربانتان بروم بیایید به این دعوت خدا، به این مهمانی خدا، تکرار می‌کنم علی را در خانه‌اش راه داد، به‌واسطه این مهمان تمام خلقت را دعوت کرده، بیایید مهمان من را بخواهید؛ من بهشت به شما می‌دهم، فردوس به شما می‌دهم.

این گفته اگر مکه بروی اینجوری‌است، اگر عمره بروی اینجوری‌است. بابا نمی‌گویم عمره نرو، نمی‌گویم مکه نرو. نمی‌گویم کربلا نرو. یکی نگوید این می‌گوید نرو. برو اما الان که می‌خواهی بروی یک جهازی را لااقل صدهزار تومان، دویست‌هزار تومان بده، ببین برو قربانت بروم. جمع‌کن مطلب را. عمره‌ات را تبرک کن با همین صدقات. (صلوات)

قربانتان بروم، مطلب این شد که «این الرجبیون» کجا هستند آن‌هایی که با محبت علی عبادت کردند، بیایند من به آن‌ها بدهم. آن‌وقت خدا چه‌چیزی به شما می‌دهد؟ بهشت به تو می‌دهد، فردوس به تو می‌دهد، تو را حاکم می‌کند. والله، اگر تو امر را اطاعت کردی، در ماوراء هم به تو راه می‌دهد. جان من، عزیز من، بیایید این حرف من را بشنوید. من هشتاد سالم است، دیگر هوا و هوس ندارم. بیایید قربانتان بروم حرف بشنوید. از امروز آن رویه غلطی که بعضی‌هایمان داریم، آن‌را بالاخره نرویم دیگر. بیاییم خودمان را بیندازیم در دامن علی. چرا در دامن دنیا خودت را می‌اندازی؟

یک‌کلام دیگر من بگویم، این عمر و ابابکر گفتند: «حسبنا کتاب‌الله». والله بیشتر ما گفتیم: حسبنا دنیا! عمر گفت: «حسبنا کتاب‌الله»، ما گفتیم: حسبنا دنیا! دست از ولایت برداشتیم. هر روزی برایتان یک‌چیزی می‌آورد. حالا چیز دیگر هم می‌آورد. حالا توجه کنید، زمانی بشود که این تلویزیون و رادیو دیگر دمده شود. اما می‌دانی ما چه‌کار کردیم؟ ما اهل‌بیت را دمده کردیم، گذاشتیم کنار. ما اهل‌بیت را دمده کردیم که من می‌سوزم و می‌گویم. خب، باباجان تو صفات آن‌ها را باید داشته‌باشی قربانت بروم، فدایت شوم.

خدایا، عاقبتمان را به‌خیر کن.

خدایا، ما را بیامرز.

خدایا، ما را از خواب غفلت بیدار کن.

خدایا، همین‌که من از تو خواستم، خدایا برای رفقایم هم می‌خواهم. خدایا عیدی، علی را به ما بده.

خدایا، قربانت بروم، ما را در پناه علی حفظ‌کن.

خدایا، ما از آن‌ها نباشیم که علی‌علی گفتیم و آخر عمر، عُمَرعُمَر گفتیم. خدایا ما تا آخر، دنیا، دنیا نگوییم. تا آخر عمرمان علی بگوییم. از این گلوله‌های خون ما علی بجوشد.

امیدوارم که خدایا این دعای ما را مستجاب کن.

رفقایی که بالا هستید، ان‌شاءالله ایشان شما را به فیض کامل می‌رساند. (صلوات)

یا علی
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه