مشهد 90؛ عنایت امامرضا به زوار: تفاوت بین نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'فاسقدرستکن' به 'فاسقدرستکن') |
جز (جایگزینی متن - '، اما ' به '؛ اما ') |
||
(۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱۹: | سطر ۱۹: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
− | حالا بهاصطلاح معاویه آمده گفته من خلیفه | + | حالا بهاصطلاح معاویه آمده گفته من خلیفه هستم؛ اما خلیفه عمری است. خلیفه عمری است. کجا خلیفه عمری است؟ ما هم امامحسین را قبول داریم، هم حرفش را قبول داریم. من حرف هیچخلقی را قبول ندارم. شما هم باید قبول نداشتهباشید. خلقی که حرف خودش را بخواهد به ما تزریق کند، نه خلقی که حرف آنها را بزند. الان هم خدا نماینده گذاشته. اگر الان امامزمان نیست، والله، بالله، خدا نماینده گذاشتهاست. جانم، ما یکقدری تقصیر کاریم. ما باید تقصیرکار نباشیم. حالا آنها چهکار کردند؟ میدانید که چهکار کردند، چه غاصبیتی کردند؟ اگر اینها که ادیانی شدند، غاصب شدند، اینها را کشتند، به تمام آیات قرآن، خدا را کشتند. چونکه امیرالمؤمنین امر خداست، امامحسن امر خداست، ائمه امر خدا هستند، امامزمان امر خداست. کجا میروید؟ قربانتان بروم چرا بیدار نمیشوید؟ والله، بالله، این جلسه الان عنایت امامرضاست، عنایت میکند این حرفها را بزنیم. حالا عزیز من، دنیا حکومتی شد. حرفم سر ایناست. بشر هم {{توضیح|نه شما حالا یا آنها}}، مردم دنیا رفتند دنبال حکومتها. حالا رفتند. مگر خدا دست برداشت؟ گفت اینها که رفتند دنبال حکومت، دنبال عمر و ابابکر، دنبال علیبنابوطالب وصی رسولالله، امام انس و جان، امر خدا، مقصد خدا نرفتند، رفتند دنبال آن دو نفر، یکدفعه خدا گفت: اینها مرتد و کافر شدند. چرا توجه ندارید؟ نگفت؟ ببین، آنها میدانند که آنها خدا، خدا میکنند، گفت باید علی، علی کنید. نکردند؛ گفت مرتد و کافر شدند. به ما دارد چه میگوید؟ میگوید اگر یکی با دین از دنیا رفت، ملائکه تعجب میکنند. ما هم حکومتی شدیم. (صلوات) |
حالا هر کاری میکنند با اسم اسلام میکنند. مگر شریحقاضی به اسم اسلام نکرد. بهاصطلاح خودش طرفدار خداست. میگوید حسین کافر شده؟! یعنیچه؟ یعنی دست از خدا برداشته است. تمام مردم باور کردند. آخر حجتخدا، نور خداست. حجتخدا، امر خداست. حجتخدا، یقین خداست. حجتخدا، امر خداست. گذاشتند کنار، رفتند دنبال حکومت، دنبال اسلام. کجا دنبال اسلام میروید؟ یعنی اسلام عمری. حالا میگوید چه؟ میگوید این هشتم محرم آمده، بیرون پشت به خانه کرده. ببین، اصلاً من به تو میخواهم بگویم: مرتیکه، مکه سنگ و کلوخ است. این چیست که امامحسین به این پشت کند؟ اصلاً ارزش ندارد. ارزشش مال ایناست که دور بزنی بگویی علی. نه اینکه دور بزنی بگویی غاصب کثیف عمر!!! تو دور میزنی چه میگویی؟ خدا کند من تند نشوم، کند هست. بس ناراحت میشوم. تو دور برای چه میزنی؟ چهچیزی داری میگویی؟ چهکسی را تایید کردی، آنجا میروی؟ خب، حالا این یککار امامحسین ناجور بوده! یکی هم به خلیفه مسلمین پشت کرده!!! بفرما! خلیفه مسلمین! آخر، یزید، سگباز بچهملوط کثیف بیدین لا مصب است؟ من به قربان امامحسین بروم، وقتی از طرف یزید آمدند گفتند بیا خلاصه اینرا قبولکن، {{توضیح|ببین من دارم میگویم امامحسین خوب توجه کرد. اما شما توجه میکنید؟}} امامحسین گفت: فلانی، اینکه خلیفهای که خدا معلومکرده نیست. هم اینرا عمر معلومکرده، هم بابای اینرا. یک کسانی هستند الان هم هست، بهدینم هست، به آیینم هست، به روح تمام انبیاء هست، الان هم آمده به اسم اسلام مردم را گمراه میکند. در هر زمانی اینجوری بوده. حالا به او آمده میگوید {{توضیح|ببین چقدر این اباسفیان، اسلام را میخواست}} آمد گفت آخر، چهکار کردی؟ چرا تو زهرا را کشتی؟ آخر، این زهرا میگوید بوی بهشت میدهد. این زهرا را گفت هر که اذیت کند من را اذیت کرده، هر که من را اذیت کند خدا را اذیت کرده. اینجا حالا متدین شده!!! حالا این متدینی ها مثل متدینی های بعضیها است. به تمام آیات قرآن، دارم میبینم. این مسلمانیها را دارم میبینم و میسوزم و نمیتوانم بگویم. شماها هم آنها را میخواهید. حالا خیلی نخواهید، کم میخواهید. گفت: ابوسفیان من حکومت شام را میدهم به پسرت. سر شترش را برگرداند، از حمایت دست برداشت!!! [امامحسین] گفت این بابایش اینرا داده، گفت اینهم که غاصب است، من بیایم غاصب را قبول کنم؟ | حالا هر کاری میکنند با اسم اسلام میکنند. مگر شریحقاضی به اسم اسلام نکرد. بهاصطلاح خودش طرفدار خداست. میگوید حسین کافر شده؟! یعنیچه؟ یعنی دست از خدا برداشته است. تمام مردم باور کردند. آخر حجتخدا، نور خداست. حجتخدا، امر خداست. حجتخدا، یقین خداست. حجتخدا، امر خداست. گذاشتند کنار، رفتند دنبال حکومت، دنبال اسلام. کجا دنبال اسلام میروید؟ یعنی اسلام عمری. حالا میگوید چه؟ میگوید این هشتم محرم آمده، بیرون پشت به خانه کرده. ببین، اصلاً من به تو میخواهم بگویم: مرتیکه، مکه سنگ و کلوخ است. این چیست که امامحسین به این پشت کند؟ اصلاً ارزش ندارد. ارزشش مال ایناست که دور بزنی بگویی علی. نه اینکه دور بزنی بگویی غاصب کثیف عمر!!! تو دور میزنی چه میگویی؟ خدا کند من تند نشوم، کند هست. بس ناراحت میشوم. تو دور برای چه میزنی؟ چهچیزی داری میگویی؟ چهکسی را تایید کردی، آنجا میروی؟ خب، حالا این یککار امامحسین ناجور بوده! یکی هم به خلیفه مسلمین پشت کرده!!! بفرما! خلیفه مسلمین! آخر، یزید، سگباز بچهملوط کثیف بیدین لا مصب است؟ من به قربان امامحسین بروم، وقتی از طرف یزید آمدند گفتند بیا خلاصه اینرا قبولکن، {{توضیح|ببین من دارم میگویم امامحسین خوب توجه کرد. اما شما توجه میکنید؟}} امامحسین گفت: فلانی، اینکه خلیفهای که خدا معلومکرده نیست. هم اینرا عمر معلومکرده، هم بابای اینرا. یک کسانی هستند الان هم هست، بهدینم هست، به آیینم هست، به روح تمام انبیاء هست، الان هم آمده به اسم اسلام مردم را گمراه میکند. در هر زمانی اینجوری بوده. حالا به او آمده میگوید {{توضیح|ببین چقدر این اباسفیان، اسلام را میخواست}} آمد گفت آخر، چهکار کردی؟ چرا تو زهرا را کشتی؟ آخر، این زهرا میگوید بوی بهشت میدهد. این زهرا را گفت هر که اذیت کند من را اذیت کرده، هر که من را اذیت کند خدا را اذیت کرده. اینجا حالا متدین شده!!! حالا این متدینی ها مثل متدینی های بعضیها است. به تمام آیات قرآن، دارم میبینم. این مسلمانیها را دارم میبینم و میسوزم و نمیتوانم بگویم. شماها هم آنها را میخواهید. حالا خیلی نخواهید، کم میخواهید. گفت: ابوسفیان من حکومت شام را میدهم به پسرت. سر شترش را برگرداند، از حمایت دست برداشت!!! [امامحسین] گفت این بابایش اینرا داده، گفت اینهم که غاصب است، من بیایم غاصب را قبول کنم؟ |
نسخهٔ کنونی تا ۱ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۱:۵۸
مشهد 90؛ عنایت امامرضا به زوار | |
کد: | 10344 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
تاریخ سخنرانی: | 1390-02-04 |
تاریخ قمری (مناسبت): | 20 جمادیالاول |
اعوذ بالله من الشیطان اللعین الرجیم
العبد المؤید، الرسولالمکرم ابوالقاسم محمد
السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته، السلام علیالحسین و علیبنالحسین و اولاد الحسین و اهلبیتالحسین و رحمةالله و برکاته
رفقایعزیز، یکقدری توجه کنید؛ شما آسایش غیر امر نباید داشتهباشید. تمام آسایش شما باید با امر باشد؛ کسبتان، کارتان، راهتان، خوابیدنتان، تمام باید به امر باشد. حکومت تا زمان پیغمبر واحد بود؛ یعنی یک اسلام واحد بود. چونکه خدای تبارک و تعالی وقتی پیغمبر را بهاصطلاح برانگیخته کرد، امر برانگیخته کرد. گفت: «انالله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما.» (صلوات) نه به زمینیها به آسمانیها هم گفت تسلیم پیغمبر باشید. من یکدفعه یک اشارهای یکجا کردهام، خدا مقصد دارد. مثلاً یکی که یک درختی مینشاند، الان که میوه نمیدهد، مقصدش ایناست که این میوه بدهد. میوه اسلام، علیبنابوطالب است. (صلوات)
حکومت واحد بود. حالا نگویید که پیغمبر با آنها میجنگید. آنها اسلام نداشتند؛ اما کسانیکه اسلام داشتند آنها واحد بودند تا حتی ملائکهها. حالا خدا گفت ای محمد، تا تو بودی اسلام واحد بود، بعد از تو اینمردم (اینها که بهاصطلاح اصحاب تو هستند) اینها هفتاد و سه فرقه میشوند. به پیغمبر هشدار داد. به پیغمبر هشدار داد. حالا از کجا اینها فرقهای شدند؟ از آنجا که عمر، جلسه بنیساعده درست کرد. دلم میخواهد بنویسید، حواستان جمع باشد، یادداشت کنید. معلوم نیست من دیگر این حرفها را بزنم؛ خیلی توجه کنید. نگو من میدانم یا میکنم، فهمیدی؟ بنویسید، تنبلی نکنید. حالا از آنجا مردم مرتب فرقه، فرقه شدند، خدا رحمت کند حاجشیخعباس را گفت، کاش حرف پیغمبر هفتاد و سه فرقه بود، مردم فرقه، فرقه شدند. تمام این فرقهها که شدند، تقصیر این دو نفر است. حالا شما حسابش را بکن، خدا در هر زمانی برای شما حجت گذاشتهاست.
قربانتان بشوم، عزیزان من، فدایتان بشوم، بیایید روح شوید از جسم دست بردارید تا این حرفها را توجه کنید. به تمام آیات قرآن، اگر جسم باشید این حرفها را توجه نمیکنید. گوش میدهید، مینویسید، عمل نمیکنید؛ اصل، عمل است. «حی علی خیر العمل». حالا مردم فرقه، فرقه شدند. اینکه خدا میگوید تمام گناه انس و جن گردن این دو تاست. چرا؟ اینها مردم را به گناه واداشتند. حالا وقتیکه اینجور شد، خب، رفتند. هفتاد هزار نفر رفتند دنبال این دو نفر، اینها دست از آنکسیکه خدا معین کرده برداشتند. امیرالمؤمنین، صاحب الامر. الان هم ما خدا نکند دست از ولیاللهالاعظم برداریم، ما ادیانی میشویم. خیلیها ادیانی شدند. حالا خلق بالاخره مرتب حرفهایی را بهوجود آورد. او یک اسلامی را بهوجود آورد که به تمام آیات قرآن، اصلاً آن اسلام وجود نیست. با اسلام رفت چهکار کرد؟ عزیز ما نه، عزیز تمام خلقت را، زهرایعزیز را کشت. بیا علی نماز جماعت بخوان!! میخواست علی را به ثواب برساند، بیاید نماز جماعت ثواب کند. به تمام آیات قرآن این دو نفر امیرالمؤمنین را خلق حساب میکردند. میگوید بیاید نماز. آخر، پیغمبر فرمود: هر کسیکه بیاید نماز اگر از دهتا تجاوز کند، انس و جن بیاید نمیتواند [ثوابش را مشخص کند]؛ اما پشت پیغمبر باشد. فردا که انشاءالله امامزمان بیاید، پشتسر امامزمان باشد، نه پشتسر غاصب. حالا آمده چهکار کند؟ میگوید علی بیاید نماز جماعت یکچنین ثوابی را ببرد. بهحساب دلسوز شده در ظاهر. مردم هم قبول کردند. ایناست که جز میزنم بابا، یکی اینها را خلق حساب نکنید، یکی هم دنبال خلق نروید. چهخبر است دنیا؟ الان چهخبر است؟ آنوقت مردم دنبال حکومتها رفتند. خب میدانید که از بعد از عمر و ابابکر چه شد؟ افتاد دست بنیعباس. امامصادق میگوید اینقدر که اینها ما را اذیت کردند، بنیامیه نکرد. چرا؟ به اینها توهین میکردند. وقتی آن توهین را کردی کافری. زمان بنیعباس مرتب توهین میکردند. از آنموقعکه بنیعباس چندینسال حکومت کردند، افتاد دست چهکسی؟ دست خلفایغاصب. آنها آمدند حکمران شدند. در هر زمانی حکمرانند. مگر در زمان ما حکمران نیستند؟ پی چهکسی میروید؟ همه اینکارها را که کردند، به اسم اسلام کردند.
اسلام به ذات خود ندارد عیبی | هر عیب که هست در مسلمانی ماست |
حالا بهاصطلاح معاویه آمده گفته من خلیفه هستم؛ اما خلیفه عمری است. خلیفه عمری است. کجا خلیفه عمری است؟ ما هم امامحسین را قبول داریم، هم حرفش را قبول داریم. من حرف هیچخلقی را قبول ندارم. شما هم باید قبول نداشتهباشید. خلقی که حرف خودش را بخواهد به ما تزریق کند، نه خلقی که حرف آنها را بزند. الان هم خدا نماینده گذاشته. اگر الان امامزمان نیست، والله، بالله، خدا نماینده گذاشتهاست. جانم، ما یکقدری تقصیر کاریم. ما باید تقصیرکار نباشیم. حالا آنها چهکار کردند؟ میدانید که چهکار کردند، چه غاصبیتی کردند؟ اگر اینها که ادیانی شدند، غاصب شدند، اینها را کشتند، به تمام آیات قرآن، خدا را کشتند. چونکه امیرالمؤمنین امر خداست، امامحسن امر خداست، ائمه امر خدا هستند، امامزمان امر خداست. کجا میروید؟ قربانتان بروم چرا بیدار نمیشوید؟ والله، بالله، این جلسه الان عنایت امامرضاست، عنایت میکند این حرفها را بزنیم. حالا عزیز من، دنیا حکومتی شد. حرفم سر ایناست. بشر هم (نه شما حالا یا آنها) ، مردم دنیا رفتند دنبال حکومتها. حالا رفتند. مگر خدا دست برداشت؟ گفت اینها که رفتند دنبال حکومت، دنبال عمر و ابابکر، دنبال علیبنابوطالب وصی رسولالله، امام انس و جان، امر خدا، مقصد خدا نرفتند، رفتند دنبال آن دو نفر، یکدفعه خدا گفت: اینها مرتد و کافر شدند. چرا توجه ندارید؟ نگفت؟ ببین، آنها میدانند که آنها خدا، خدا میکنند، گفت باید علی، علی کنید. نکردند؛ گفت مرتد و کافر شدند. به ما دارد چه میگوید؟ میگوید اگر یکی با دین از دنیا رفت، ملائکه تعجب میکنند. ما هم حکومتی شدیم. (صلوات)
حالا هر کاری میکنند با اسم اسلام میکنند. مگر شریحقاضی به اسم اسلام نکرد. بهاصطلاح خودش طرفدار خداست. میگوید حسین کافر شده؟! یعنیچه؟ یعنی دست از خدا برداشته است. تمام مردم باور کردند. آخر حجتخدا، نور خداست. حجتخدا، امر خداست. حجتخدا، یقین خداست. حجتخدا، امر خداست. گذاشتند کنار، رفتند دنبال حکومت، دنبال اسلام. کجا دنبال اسلام میروید؟ یعنی اسلام عمری. حالا میگوید چه؟ میگوید این هشتم محرم آمده، بیرون پشت به خانه کرده. ببین، اصلاً من به تو میخواهم بگویم: مرتیکه، مکه سنگ و کلوخ است. این چیست که امامحسین به این پشت کند؟ اصلاً ارزش ندارد. ارزشش مال ایناست که دور بزنی بگویی علی. نه اینکه دور بزنی بگویی غاصب کثیف عمر!!! تو دور میزنی چه میگویی؟ خدا کند من تند نشوم، کند هست. بس ناراحت میشوم. تو دور برای چه میزنی؟ چهچیزی داری میگویی؟ چهکسی را تایید کردی، آنجا میروی؟ خب، حالا این یککار امامحسین ناجور بوده! یکی هم به خلیفه مسلمین پشت کرده!!! بفرما! خلیفه مسلمین! آخر، یزید، سگباز بچهملوط کثیف بیدین لا مصب است؟ من به قربان امامحسین بروم، وقتی از طرف یزید آمدند گفتند بیا خلاصه اینرا قبولکن، (ببین من دارم میگویم امامحسین خوب توجه کرد. اما شما توجه میکنید؟) امامحسین گفت: فلانی، اینکه خلیفهای که خدا معلومکرده نیست. هم اینرا عمر معلومکرده، هم بابای اینرا. یک کسانی هستند الان هم هست، بهدینم هست، به آیینم هست، به روح تمام انبیاء هست، الان هم آمده به اسم اسلام مردم را گمراه میکند. در هر زمانی اینجوری بوده. حالا به او آمده میگوید (ببین چقدر این اباسفیان، اسلام را میخواست) آمد گفت آخر، چهکار کردی؟ چرا تو زهرا را کشتی؟ آخر، این زهرا میگوید بوی بهشت میدهد. این زهرا را گفت هر که اذیت کند من را اذیت کرده، هر که من را اذیت کند خدا را اذیت کرده. اینجا حالا متدین شده!!! حالا این متدینی ها مثل متدینی های بعضیها است. به تمام آیات قرآن، دارم میبینم. این مسلمانیها را دارم میبینم و میسوزم و نمیتوانم بگویم. شماها هم آنها را میخواهید. حالا خیلی نخواهید، کم میخواهید. گفت: ابوسفیان من حکومت شام را میدهم به پسرت. سر شترش را برگرداند، از حمایت دست برداشت!!! [امامحسین] گفت این بابایش اینرا داده، گفت اینهم که غاصب است، من بیایم غاصب را قبول کنم؟
[والی مدینه] رفت به یزید گفت فایده ندارد، اصلاً فایدهای ندارد. گفتم که ریختند دور خانه امامحسین، بنیهاشم همه دست به شمشیر کردند. گفت (آخر، ببین چه میگوید) گفت یا قبول کند، یا او را بکش. این کشتن توی یزید است. قربانتان بروم، همهتان باید ولایت تویتان باشد، نه خلق. دوباره تکرار میکنم. به سیجزء کلامالله، میفهمم چیزی که شما را از دین باز میدارد خلق است. اینهمه میگویم پیرو خلق نباشید، میفهمم و میدانم و میگویم پیرو خلق نباش. عزیز من. تندش کنم؟ به تمام آیات قرآن، پیرو خلق باشی، ولایتکش هستی. حسین نیست که او را بکشید، امرش را میکشید. امر آنها را قبول میکنید. وقتی امر آنها را قبول کردی، مقصد حسین را کشتی. حسین را کشتیم، به دینمان کشتیم. قربانتان بروم، من هشدار میدهم به شما. به سیجزء کلامالله، اینقدر من به امامرضا جز زدم که آقاجان یکچیزی بگو من به اینها بگویم. حالا چهکار کرد؟ حالا امامحسین قبول نکرد. حالا میخواهد امامحسین را بکشد. کمک میخواهد، کمکش نشو. شریح کمک میخواهد، منافق کمک میخواهد. حالا چرا؟ اگر یزید یکنفر بود، ببین آیا میتوانست امامحسین را شهید کند؟ پس تو که پیرو حکومت عمری هستی شریکی. با جلسه بنیساعده شریکی. آیا حالیتان میشود یا نه، یا میدوید یکچیزی میگیرید و یکچیزی هم میخورید و یک مرغی هم میگیرید و میدانم یک مرغی چیزی درست میکنند و میخورید و یککار دیگر هم میکنی و یک نمازی هم میکنی؟ آره تو بمیری تو موحدی!!! عزیز من، تو مقصدت چیست؟ کجایید؟ برگردید بیایید بیدار شوید. بیاییم از عبادتهایمان توبه کنیم. چقدر من امروز التماس به حضرترضا کردم. آقاجان اینها از آنها نباشند که کارشان باشد. اینها را تحویلشان بگیر. اینها را از آن روحی که خدا به تو داده، به این رفقای من بده. تو خیال نکن من شما را نمیخواهم. من که دیگر نمیتوانم خیلی افشا کنم بگویند اینها، حسین هم خلقپرست است. نمیگویند. این میفهمد، میداند، میگوید اینهم خلقپرست است. اتکایش به مریدهایش است!!! من مرید ندارم. من که مرید ندارم، من مطیع همهشما هستم. بهدینم، راست میگویم. اگر حرفی بزنید که ببینم درستاست، اطاعت میکنم. اما حرف چرت و پرت نباشد. آنرا متلک هم به شما میگویم. من پی این میگردم.
حالا حرف من ایناست. آمدند رفتند به حرف حکومت. ببین، اینکه دارد میگوید پیغمبر دارد میگوید به امر هر که راضی باشی جزء آن هستی، ایناست. امامسجّاد میگوید: هر که را دوست باشی، [با آن محشور میشوی] ایناست. تو کسی را تا دوست نداشتهباشی، دنبالش نمیروی. تا کسی را دوست نداشتهباشی، او را نمیخواهی. آدم کسی را دوست دارد، شب و روز به فکرش است. مگر ممکناست ما کشتن حضرتزهرا را فراموش کنیم؟ مگر ممکناست ما کشتن امامحسین را فراموش کنیم؟ شیعه میسوزد.
خب، حالا خلق تو را چهکار میکند؟ تجددیات میکند. یکچیزهایی با لذت میآورد جلویت، تو هم میروی پی همانها. الان مگر نیاورده؟ چهچیزی آورده؟ دیگر نمیدانم چقدر بگویم؟ ما اغلبمان پی لذتیم، نه پی عزت. انشاءالله امیدوارم که همهشما پی عزت باشید. عزت کجاست؟ آنموقعکه امر را اطاعت کنید، آنموقعکه گناه نکنید؛ عزیز من، آنموقع امامزمان تو را میپذیرد. چرا اعلام کرد، آنچیزی که به عمر و ابابکر گفته، به زمان ما هم گفته که اگر یکی با دین از دنیا بروید، ملائکه تعجب میکنند. اما به همهکس گفت؟ نه. حالا هم کسی هست که در هر شهری باشد، به واسطهاش آن شهر محفوظ میشود. حالا هم هست خیال نکنید نیست. خب حالا خدا شما را رها کرده؟ نه راهنماییات کرده. میگوید من اگر الان امامزمانم را مخفی کردم، اولاً که امامزمان مخفی برای همهکس نیست؛ اما مخفیکردن امامزمان عمومی است؛ یعنی الان در تمام این عالم در تمام این دنیا در تمام اینجا چیز است. این حرفی که میزنم عمومی است اما خصوصیاش هم هست. مگر آن ناصبی نبود که به انار نوشت ابابکر، عمر، عثمان، علی. این مرتب فشار داد، نقش بست. ناصبی برد آورد، گفت خلیفه بیا دیگر چه میگویی، امر خداست. یکی دوتا از شیعهها را خواست گفت جواب بدهید. گفتند یکهفته. حضرت گفت چرا گفتید یکهفته؟ پس هست. حضور مییابد و حضور میکند و به حضور میآید. به حضور شیعه میآید. بهدینم، راست میگویم. خوب شد؟ اما دنیا را بریز دور. [عیسی] یک سوزن و نخ داشت، نگهش داشت. تو کجا به آسمان میروی؟ بروی، یک سوزن و نخ نداری، تو را میبرد. خدا تو و عیسی و اینها را فرق نمیگذارد. خدا میگوید اینکه من میگویم پیش تو نباشد، بیا بالا. بیا برو تا «قاب قوسین او ادنی» الان بگویم تند میشود. مگر پیغمبر کیست؟ برای پیغمبر هم، خدا همه اینها را به او داده. پیغمبر آخرالزمان هم مستقل نیست. اگر مستقل است، پس چرا خدا میگوید: ای محمد، تو بچه یتیم بودی، من اینرا به تو دادم، من اینرا به تو دادم، من اینرا به تو دادم. پس با داشتن خدا طیران میکند میرود در آسمان تا «قاب قوسین او ادنی» میرود. تو هم بیا همینجور بشو، میروی. «اهدنا الصراط المستقیم». من نمیگویم مانند نبی میشوی، او نور خداست. من الان دارم در جسمیت، در اسلام، حرف میزنم. یکی حرف نزند بگوید این اینجوریاست. من در اسلام دارم میگویم. در اسلام اگر تو هم باشی، میروی به آسمان. (صلوات)
البته من تشکر میکنم که شما میآیید. خدا اجر به شما بدهد. چقدر التماس به حضرترضا کردم چه بده، چه بده. خب دوستتان دارم، میخواهمتان؛ اما آنکه باید بشوید، هنوز نشدهاید. من دلم میخواهد شما آسمانی شوید. کجا آسمانی میشوید؟ عزیز من، تجددی نشو. کجا آسمانی میشوید؟ عزیز من، گناه نکن. دروغ نگو، خدعه نکن، چشمت بکر باشد، پایت بکر باشد، علی در قلبت باشد. بهتوسط امیرالمؤمنین میروی بالا. از اینها که میروند بالا چه میگویند؟ آپولو. آپولو بالا میرود، با چهچیزی میرود؟ یکچیزی تویش است، هیکلش بهتوسط آن میرود. مثلاً ببین، ماشین بنزین به آن میزنند، میرود. فهمیدی؟ جسارت میشود این حرف را بزنم. آن باید در تو باشد که تو بروی در آسمان. آسمان که اصلاً چیزی که نیست. پیش من که هیچچیز نیست. اما تو قربانت بروم، محبت نداشتهباش برو. یک محبتهایی است، میبینید این محبتها امر خداست. خانمت را باید بخواهی، بچهات را باید بخواهی، ماشینت را باید بخواهی، خانهات را باید بخواهی. تمام اینها را باید بخواهی؛ اما علاقه به آن نداشتهباشی. یکوقت اشتباه نکنید بگویید حاجحسین ما را میخواهد چیز کند. زنهایتان هم بیایند بگویند دیگر نمیخواهد بروی. جداً باید خانمت را بخواهی. امرش هم که امر خداست، باید اطاعت کنی. چهچیزی میگویی تو فضولی نکن، حرف نزن، این حرفها چیست که میزنید؟ او هم انسان است. (صلوات)
پس بعد از رسولالله رفتند طرف حکومتها. باز هم خدا میداند مرتب میخواهم بگویم، میتوانم بگویم که الان چهخبر است. دنیا چهخبر است؟ ما چهجوری هستیم آنها چه جوریاند. قربانتان بروم، یک اشاراتی میکنم. پس بنا شد که شما، تند است اما درستاست، نمیخواهد دنبال اسلام بروی. بس است رفتی. حالا خدا میدانید، معلومکرده. گفتم امامزمان برای همهکس غایب نیست. دیدی گفتم [امامزمان] حضور کرد. [امام گفت] این قالب است. این [وزیر] درستکرده در بالاخانه است. به آن حاکم بگویید اینرا [وزیر را] نگهدار. خودتان بروید. نشان داد رفت گفت دیدید این هست. پس امامزمان هست. حالا هم هست، در عالم رویا حرف میزند. آدم حرفش را میپرسد. مشکلاتش را میگوید. رفع مشکلات میکند. مگر نبود که گفتم میخواهم یاورت باشم، گفت صلوات بفرست، راه را نشانت میدهد.
اصلاً صلوات یعنیچه؟ الان بیشتر علمایاعلام، اعلیهایشان میگویند صلوات ایناست که آنها [اهلتسنن] میگویند: اللهم صلی علی النبی، ما میگوییم اللهم صلی علی محمد و آلمحمد. گفتم به محمد، ایننیست. داد طلبهها در آمد. حالا آنها هم من را میشناسند. اگر کافرم میکنند، کافری من را افشاء نمیکنند، آنهم یکخرده میترسند. فهمیدید؟ گفتم میدانید چهچیز است؟ گفتم: «انالله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما.» (صلوات)
آن صلواتی که میفرستید باید تسلیم پیغمبر باشید. آن صلواتی که یکیاش اینهمه ثواب دارد، ایناست. تو تسلیمیت پیغمبر را باید افشاء کنی. چه صلوات میفرستی؟ تسلیمیت پیغمبر ایناست که حرف پیغمبر را بشنوی. حرف پیغمبر گفتم علیبنابوطالب است. (صلوات)
گفت پس ما یک عمری صلوات فرستادیم اینجوری فرستادیم. گفتم اینقدر میخواهی بفرست که...؛ اما انصافاً وجداناً قبول کرد. چقدر الان این اهلتسنن صلوات میفرستند؟ بیخود نیست که حاجیها وقتی میروند، میآیند سنی میشوند. خب، عبادتهای آنها را میبینند، کارهای آنها را میبینند. آخر، کار آنها را وقتی دیدند، میگویند که یعنی آنها درستند؛ اما از نادرستی نادرستتر است. آنها، حاجیها، عبادت را میبینند، نه اینکه خودشان عبادت نمیکنند وقتی اینها میکنند، میگویند به، به، اینها عجب آدمی هستند!!! کاش مکه را نروید که سنی بشوید. عزیز من، تو که مکه میروی باید چهکار کنی؟ چهخبر شده مکه؟ چه ظلمهایی شده؟ چه دلهایی را، اینها دل خدا و پیغمبر را آتش زدند؟ حالا خوب است دیگر. اینکه میگوید یکی از دنیا برود، بیدین میشود [چون] اینها را میخواهید. عمر را نمیخواهی، اصحابش را میخواهید. عمر را نمیخواهی کارش را میخواهی. خیلی من درد دل دارم. یکروز گفتیم دلمان درد میکند یکی رفت یکخرده آبنبات آورد!!! حالیاش نیست من چه مشکلی دارم. الحمدلله شما حالیتان است. قربانتان بروم، فدایتان شوم، عزیزان من.
آنوقت حکومتها یوم جلوی تو میآورند، مردم هم میروند دنبال یوم. مگر یوم نیست؟ چه یومی است؟ یک اشجع درست میکند، میگوید بدو دنبال من. هر که هم نرود، پدرش را درمیآورند. حالا برو کنار. من الان دوباره میگویم قربانتان بروم، نه کسی را تایید کنید، نه تکذیب؛ بروید کنار. اطمینان داشتهباش چونکه خدا میگوید من در کمینگاه ظالم هستم، هر وقت باشد به او میزنم. مگر به عمر و ابابکر نزد؟ فاششان کرد؛ گفت اینها مرتد و کافرند. مگر به قلدرهای زمان نزده؟ این ادعای خدایی میکرد، یک پشه روانه کرد در دماغ این. گفت مرتیکه تو خدایی؟ من پشه را خلق میکنم، حالا پدرت را در میآورم. رفت در دماغ خدا! حالا یکی از این تخم مرغها درست کردند نمیدانم از چه، این میخواهد چیز بخورد اینرا مرتب بزند توی سر خدا، این چیز بخورد. این آخر خداست تو رفتی [دنبالش]؟ بدتر از آن ایناست که تو دنبالش میروی. حالا این میگوید من خدا هستم این میگوید من یکچیز دیگر هستم. میروی دنبالش. توجه، توجه!!! توجه، توجه کنید به این حرفها. آرام.
قربانتان بروم، فدایتان بشوم، عزیزان من، بیایید حرف بشنوید. پس گفتم که الان زمان ما ثواب، شده عبادت. ببین، پس همان زمان است. آره، برود در مسجد و برود جلسه بگیرد و برود اینجا، همه اینکارها را بکند. آخرش چه میخواهی؟ به تمام آیات قرآن، من یکدفعه، دو دفعه آقا را دیدم تنهای تنها بود. خب حالا ببین خدا چهکار کردهاست؟ حالا اینرا میخواهم بگویم. اینرا الان به شما بگویم، خدا معلومکرده.، خدا میگوید: برو دنبال متقی. آن متقی، نماینده امامزمان است. آن متقی را خدا نگهش میدارد. مگر موسی را نگه نداشت؟ در دامن دشمنش بزرگش کرد. مگر یوسف را نینداخت در چاه؟ یا اخا جبرئیل، بگیر یوسف را. به او گفت کجا صدمه خوردی؟ گفت: امر را اطاعت کردم. گفت من در سدر المرسلین بودم، گفتی بگیر. چهجور آمدم اینرا گرفتم. خدا میگیرد تو را. نگاه نکن حالا یکی با تو بد میشود. بد بشود. به فلانی گفتم (آنکه گفتم را نمیخواهم بگویم. گفتهام به این) تازه میگوید بیا مثل من بشو؛ اگرنه من از تو راضی نمیشوم. من هم به او گفتم، حالا اینجا نمیگویم. تو هم باید همینجور باشی. من که اینجورم، تو هم باید اینجوری باشی. حالا دلخور بشود، چطور میشود؟ ما اصلاً نباید بخواهیم که این ما را بخواهد. خدا میداند من بعضیها را اینقدر میخواهم که فقط جانم را فدایش نمیکنم. هر چه دارم را فدایش میکنم؛ فقط جانم را گذاشتم برای امامزمان. اگر آنرا هم برای امامزمان نگذاشته بودم، فدایش میکنم. چرا؟ علی دارد، حسین دارد، زهرا دارد، سخاوت دارد، اخوت دارد، کمال دارد، جمال دارد، همهچیز دارد. پی چه میگردی تو؟ حالا خدا گفت متقی، برو آنجا. حالا باز هم پاداش به تو میدهد. هستند. حالا به تو میگوید که برو آنجا، با او بساز، آخر، او یکوقت، داد هم میزند، یکوقت یکچیزهایی که مطابق میل تو نیست، هم میگوید. اینها را آنوقت شیطان بزرگ میکند. میگوید اگر آدم خوبی بود، چرا اینرا گفت، چرا آنرا گفت. اینرا بزرگ میکند. از اینجا شما را ورمیآورد. از اینجا که شما را ورآورد، بهدینم، به آیینم، از امر ولایت ورمیآورد. کسانیکه از اینجا ورآمدند، از امر ولایت ورآمدند. اینجا دارد امر ولایت افشاء میشود. خوش به حال شماها که این کتابها را کمک کردید، پخش شدهاست. الان جزوهها، کتابها، اینها همهاش حضرتزهرا خوشحال است که دارید حمایت میکنید. مواظب باشید نقامت نکنید. نقامت آنموقعی است که دست از اینجا برداشتید. (صلوات)
پس بنا شد دنبال خلق نروید. اینها ادیان بهوجود آوردن است. الان میگوید اینکه خدا گفته عیب ندارد، تو هم میگویی عیب ندارد. بیا اینجا برویم، ثواب کنیم! امامصادق قسم میخورد، میگوید آنها که حربه نداشتند، دامنهایشان را پر از سنگ کردهبودند، میانداختند طرف جدم حسین، ثواب کنند. اینرا چهکسی کرده؟ من جز میزنم اینرا چهکسی کرده؟ خلق کرده. خدا کرده؟ خدا که میگوید این نور من است. خدا که میگوید اگر این نباشد، عالم فروریزان میشود. حالا به تو چه میگوید؟ میگوید برو به حرف متقی. من باز هم پاداش میدهم. یک قصر به تو میدهم خلق اولین تا آخرین را دعوت کنی جا دارد. خب، بفرما. اگر امامزمان در ظاهر نیست، متقی که هست. تو صبر نداری که با متقی بسازی. متقی جلوی عشقت را میگیرد. تو عشقبازی، میخواهی عشق کنی. آنرا میخواهی بگذاری، که اسمش را نمیآورم، عشق کنی، تجددیها را عشق کنی. مال مردم را بگیری عشق کنی. تو عشقبازی. تو باید ولایتخواه باشی، نه عشقباز. اینها که همه میروند آنطرف. الان چهکسی است؟ الان ببینم کدام ما [اینطرف هست]؟ قربانتان بروم، ما یک حدی هستیم. من دلم میخواهد تمام وجود شما بگوید علی، تمام وجودتان بگوید امامزمان، همه وجودتان بگوید متقی. این زبان، دیگر زبان خداست. این زبان، دیگر بهدینم قسم، زبان خداست. کلام، کلام خداست.
الحمدلله شکر ربالعالمین من نگاه میکنم میبینم همهشما همینسان هستید. این حرفها را میزنم که از آنها منزجر بشوید. نه اینکه شیطان یکدفعه شما را بازی بدهد. آره فلان کس یکچنین کاری کردهاست و نمیدانم کارش خیلی بهجا بودهاست. مگر ابوحنیفه کارش بهجا نبود؟ مگر بهغیر اینبود که یکچیزهایی گرفت داد به مردم؟ کارش بهجا بود؛ اما [چون] به امر خدا، به امر امامزمان نبود، بیجا بود. کارهایتان که به امر امامزمان، به امر امیرالمؤمنین [نباشد] بیجا است. حالا او میداند با او چه میکند؟ اصلاً امامصادق را نصیحت کرد. بعضیها هم هنوز همینجورند. چطور نصیحت کرد؟ گفت آقا چیز گرفتن و به فقرا دادن عیب دارد؟ خب، عیبش را فهمید. آخر هم بیدین رفت. یکوقت انفاق تو را بیدین میکند. خوب شد؟ بهجا نمیدهی. میدهی به بدعتگذار یا میروی به آنکه با بدعتگذار است میدهی. به تو میگوید یک لقمه بده به مؤمن، خدا ثواب حج و عمره به تو میدهد. تو مؤمن را تشخیص نمیدهی. چرا تشخیص نمیدهی؟ ما ولایتمان کم است، نمیگویم نداریم. اگر ولایت داشتهباشید، به تمام آیات قرآن، خودش راهنمایت میشود. توجه میکنی یا نه؟ من یک پاره وقتها یکچیز به یکی میدهم، یک سجده شکر میکنم که خدایا اینرا حواله کردی و اینجا آمد و من به او دادم، خدایا شکر. اما یکوقت میبینی یکچیز به یکی میدهی کفر است. گیج و ویج نشوید.
پس بنا شد حکومتها غاصبند. عزیز من، دنبال غاصب نرو. کجا میروی؟ پی خوشی میروی. الان چهخبر است؟ گفتم چقدر «لا اله الا الله» گفتند و «لا اله الا الله» را نفهمیدند. اصلاً خدا طردت کرده. میگوید اگر «لا اله الا الله» گفتی، قبولی من علی است. قبولی من علی (علیهالسلام)، یعسوبالدین، امامالمبین، حجتخدا، وصی رسولالله است. آنوقت «لا اله الا الله» گفتی. دروغ میگویی. تو اگر من را قبول داری، چرا امر من را قبول نداری؟ امر من، علیبنابوطالب است. (صلوات)
حالا که امر امیرالمؤمنین را قبول داری، امیرالمؤمنین خودش امر است و یک امرهایی هم میکند باید آنها را قبول کنید. یکی امر امیرالمؤمنین ایناست که سخی باشید. یکی امر امیرالمؤمنین ایناست که میگوید من عدالت دارم، تو هم عدالت داشتهباشی. ببین، امیرالمؤمنین چهجور است؟ به یک بچه یهودی ظلم شدهاست، امیرالمؤمنین میتواند برود آن ظالم را بکشد، علی آنکار ندارد میگوید خودم ناراحت شدم. کاری به آن ندارد، میگوید من ناراحت شدم. خدا رحمت کند حاجشیخعباس را، گفت چنان ناراحت شد امامالمبین، یعسوبالدین، قدرت تمام خلقت، گفت کمرم لطمه خورد، نمازهای نافلهاش را تا چند وقت نشسته میخواند. این مظلومپرور است، نه ظالمپرور. اینمردم، حکومتها، بیشترشان ظالمپرورند. میگوید به حرف من باش، نباشد، اینجوریاش میکنند. چه فرق میکند؟ او هم به امامحسین همین حرف را زد. گفت: بیا به حرف من باش. بفهم من چه میگویم؟ کجایید؟ کجا میروید؟ چرا ناراحت نیستی؟ من رفتم دیدم یکمشت از این کیفیها، همچنین میخندیدند و میگفتند. گفتم نمیفهمد چهکار دارد میکند، میخندد. خنده نفهمی است. خندههای شما همهاش فهمیدگی است. نمیفهمد دارد چهکار میکند، چهکسی را پرورش میدهد. دنیا پرورشگاه است، باید امر خدا را پرورش بدهی. الان قسم میخورم همهشما تا الان (فردا چهجور بشود را نمیدانم) شما الان دارید ولایت را پرورش میدهید، امر حضرتزهرا را پرورش میدهید. من بیخود اینقدر شماها را نمیخواهم. خیلی میخواهم.
قربانتان بروم، توجه کنید چهکار خدا؟ چطور موفق نمیشوید؟ یکنفر از زاهدان (بهاصطلاح خیلی در زاهدان از این متدینتر کم هست) این برمیداشت یکوقت من به او گفتهبودم که یکی از این بچههای دهات است، حالا آمده مهندس فلانشده، گفتم یک گوسفندی، یکقدری نانی ببر آنجا دو سهسال برد. یکدفعه حس کرده نه که اینها خوششان نیاید نبرد. حس کرده نه که اینها بگویند باند درست کردی، نبرد. این بدبخت شد، بیچاره شد. خدا گرفت از او. یکوقت مییینی کسی را بهاصطلاح در ظاهر نمیخواهی؛ اما در باطن داری امر او را اطاعت میکنی، خواست او را اطاعت میکنی. تو همانی!!! چهکسی میفهمد این حرف را؟ تو داری خواست او را اطاعت میکنی. توی مردم است، بهحساب میگوید من که با آنها نیستم. با او نیست، با خواستش است. با خواستش است. یکوقت یک تلفن به ما میزد گفت به یکنفر خصوصی گفتهبود پسرم بهمن گفت، گفت من به ایشان تلفن بزنم، آنوقت میگوید تو با آنها سر و کار داری. هنوز حرف نزده این حرفها را دارد خودش درست میکند. این بدبختی از توی خودش ایجاد میشود. خدا نکند ما بدبختی از توی خودمان ایجاد شود. عزیز من چهکسی را میخواهی؟
من به قربان ائمه بروم، مگر امامصادق نبود که میگوید یک عدهای از یمن میآمدند پدرم میگرفت اینها را میبوسید میگفت صادقجان، اینها بوی بهشت میدهند. تمام شما بوی بهشت میدهید. اما والله، خجالت میکشم وگرنه سر اندر پایتان را میبوسیدم. چرا؟ شما الان دارید خواست حضرتزهرا را اطاعت میکنید. عزیز من، چرا اینهمه یک مؤمن را بالا برده؟ چونکه این مؤمن ولایت دارد. میگوید میخواهید جمع ما را زیارت کنید؟ یک مؤمن را برو زیارت کن. اما «شرطا و شروطها» نه هر مؤمنی. شما مومن ها را اشتباه میگیرید. ایناست که من یکقدری این حرف برایم مشکل است که بزنم. شرط و شروط دارد. آنکس که نمیدانم یک ماشین پنجاه میلیونی دارد، یکخانه دارد، آتشکده درست کردهاست. یکنفر از اینها که خیلی اسم و رسم دارد یکنفر گفت ما یکماه در زیر زمین اینکار میکردیم. آینه [کاری] کرده. خجالت میکشم، میخواست آنجا برود، همه جانش پیدا باشد. تو او را میخواهی، تو با اعمالش شریکی بدبخت بیچاره. این مؤمن است آخر؟ هم فاسق است، هم فاسقدرستکن است این. من نمیتوانم بگویم. هم فاسق است، هم فاسقدرستکن. کاش خودش فاسق بود. همین آدم مبلغ است. حالیات است چه میگویم؟ من هم گفتم، گفتم همهشما خطیب هستید. امامسجّاد گفت: ای خطیب، تو از برای خلق، خدا و رسول را به غضب آوردی. من به فرحزاد و اینها گفتم همهشما خطیب هستید. نمیتوانند همدست بردارند. اگر گفتید چرا؟ قانع و راضی نیستند. خدا رحمت کند علما را، این حاجشیخعباس، مهدیشان میگفت (خدا او را بیامرزد) بابا جان، برو از این محله نگیر. برو دو سه تا از این محلهها که ما را نمیشناسند، از اینچیزها، زدهها، بگیر. ببین، آبروی خودش را حفظ میکند، میگوید از اینها بگیر. چهخبر است؟ درد بیدرمان من ایناست که شماها دنبال آنها میروید. برو کنار. همیشه خدای تبارک و تعالی شما بشر را راهنمایی کرده. سلمان گفت اگر عمر من طولانی شد، آنزمان را درک کردم چهکنم؟ گفت: واجبات، ترک محرمات، انتظار الفرج، بهخیر و شر مردم شرکت نکن که خیرشان هم شر است. تمام خیرها در زمان ما شر شدهاست. به سیجزء کلامالله، نمیتوانم بگویم. نوار است همهکس میشنود، نمیتوانم بگویم. همهاش شر است. ما میگوییم، خود پیغمبر گفته، ما میاندازیم گردن این. چهکارهای بابا؟ برو کنار عزیز من. اگر شما ثواب نخواهید کنید، کار درستاست. من میگویم گناه نکنید، ثواب هم نخواهید بکنید. چونکه حضرت فرمود که خیرشان شر است. آنها رفتند پی خیر به حرف خلق [رفتند] شما هم میروید پی شان. (صلوات)
رفتند به حرف خلق، زهرای ما را کشتند. رفتند به حرف خلق، نور خدا را، حقیقت خدا را، حسین ما را کشتند. کجا میروید دنبال خلق؟ آخ، آخ، وقتی آدم آتش میگیرد تمام کسانیکه گمراه شدند دنبال خلق رفتند. اولاً کاری که کردند اینها را خلق حساب کردند. چقدر میگویم اینها را خلق حساب نکنید. حالا میگویی به فلانی، رئیسدانشگاه، میگوید که آنزمان اینجوری بودهاست. زمان عوض میشود، آیا زهرای ما هم عوض میشود؟ آیا حسین ما هم عوض میشود؟ آیا امامرضا هم عوض میشود که زهر میدهید؟ تو عوضی هستی. خدا عذابتان را زیاد کند. نوشت به معاویه، معاویه میخواهم خوشحالت کنم خیالت راحت باشد. دیگر مزاحم در حکومتت نداری. زهرایعزیز میخواست فاش کند، دیگر نمیتواند. چنان فشار آوردم عضلههایش را خرد کردم. اگر این مصحف را فاش میکرد، الان ما از بین میرفتیم.
حالا حرف من ایناست؛ چهکسی هیزم جمع کرد؟ گفت بروید هیزم جمع کنید. گفت به علی بگو بیاید بیرون؛ اگرنه در خانه را آتش میزنم. باور نمیکردند. حالا شخصی گفت عمر، آخر این در را پیغمبر میگرفته، این الان این در، تبرک است. گفت: حکومت از این حرفها بالاتر است. آخ، آخ، آخ. زهرا گفت بروید، [دارد] قرآن را جمعآوری میکند. گفت: برو این حرفهای زنانه را بگذار کنار، حکومت باید واحد باشد. آخر چهکار کرد؟ فشار آورد زهرا را کشت. حالا کی علی را میکشد؟ چهکسی امیرالمؤمنین را میکشد؟ آیا میفهمید یا نه؟ خلق. خلق به حرف خلق رفت. تمام تا آخر عمرم اینرا میگویم. بیدار شوید. حالا زهرایعزیز غش کردهبود. آخر خدا نکند چیزی به پهلویت بخورد، تمام عضلههایش را خرد کردهبود. این داداش من یک بچه داشت، اسمش حسن بود، این اینجا کار میکرد. یکمشت نئوپان اینطرف گذاشتهبود، یکدفعه نئوپانها آمد، این بچه اینجا بود نئوپانها خورد رویش. او را مریضخانه بردیم، دکتر وقتی عمل کرد گفت: تمام این بچه فشار آورده خرد است. اینها هم حضرتزهرا را همینکار کردند. تمام اجزاء بدن زهرا خرد شد. حالا نفس دارد. باز هم بیدار شد، گفت: فضه علی کو؟ تا جان دارد فکر علی است. تو فکر که هستی؟ حالا پا شد دست گرفت. چنان جسارت به علی، به زهرا فشار آورد، از بچهاش که زیر پا رفت صرفنظر کرد؛ میخواهد علی را نجات بدهد. دید چهلنفر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را میکشند و یک عده هم هل میدهند. علی دارد اعلام میکند به تمام خلقت تا قیامقیامت من اینرا قبول ندارم، من بیعت نکردم. بیایید شما هم بیعت نکنید با اینها. بیعتکردن با اینها یک عالمی را فاسد میکند. آمد سر طناب را گرفت یک تکان داد. آخر، زهرایعزیز بازویش، هم بازوی ولایت است و هم نبوت. اینها همه ریختند رویهم. [گفت:] قنفذ، دست زهرا را کوتاه کن. مگر باور میکردند میشود زهرا را بزنی. گفت بزن زهرا را. حالا چهکار کردند؟ علی را بردند مسجد. خدا لعنت کند اینها را، شمشیر روی سر علی گرفتند که بیعت کن. این یکوقت از اصحاب رسولالله بود، همین انس. انسبنمالک مالکیتی داشته بود. حالا رفتهبود آنطرف. زهرا داشت میدید اینها اینکار را میکنند. گفت دست از علی بردارید [اگرنه] نفرین میکنم. ستونها همه از جا حرکت کردند. من دو سال پیش رفتم مکه. تو اینکار را نکنی، حاجی برو در حرم پیغمبر، اینکار مال تو نیست. ادا درنیاوری نروی در حرم. آقاجان برو تو باید بروی، یکدفعه دیدم یک برقی زد، حسن و حسین در مسجدند. بهدینم دیدم، زینب و امکلثوم در مسجدند. مرتب دارد میگوید آخر مبادا بداء حاصل شود پدرمان را بکشند. همه دارند گریه میکنند. یکدفعه داد زدم، مسجد خراب شوی. مسجدی که تویش علی را بگذارند، اینها اینجوری بشوند، نمیخواهم ببینم. نه ثواب میخواهم، نه مسجد را. اما حاجیها به شما میگویم شما اینکار را نکنید. حاجی من علی دیدم و زهرا، تو دنیا میبینی. مبادا اینکار را بکنی؛ مگر دنیا از دلت برود بیرون. اینکار همهکس نیست. این یک وحی به آدم نازل میشود.
خدایا، عاقبتمان را بهخیر کن.
خدایا، ما را بیامرز.
خدایا، تو را به حقیقت امیرالمؤمنین به این رفقای من حقیقت بده.
خدایا، این حرفها تزریق بشود به ما.
خدایا، اینها از خدا بخواهند عقلشان برسد. خدایا، این مجلس را از اینها نگیرد.
خدایا، شما بهمن کار نداشتهباشید دعا کنید رفقا را ازشان نگیرد.
خدا، همه رفقا را یکدل کند.
خدا، انشاءالله «المومنون اخوة» همه باهم برادر حقیقی باشید.
خدا را قسم میدهم به باطن امامزمان، ما از اینجا وقتی میخواهیم برویم امر ببریم به قم. با امر زندگی کنیم. با امر بخوابیم، با امر پاشویم. با امر حرف بزنیم. شما دیگر از دهانتان باید از زیارت که آمدید، امر صادر شود.
خدای بهحق امامزمان، بهحق دوازدهامام، بهحق زهرایعزیز، دعاهای ما را مستجاب بگردان.
عاقبت تمام این رفقای من را بهخیر بگردان.
خدایا، من گنهکار را مدیون اینها نکن، یککاری بکنیم مدیون باشم. گفتم خدایا یکجوری بشود که تو نازل کن ما به اینها بگوییم.
خدایا، دعای ما را مستجاب کن.
خدایا، خواست ما ایناست که امامزمان ما را برسان. ظهورش را نزدیک بفرما.
ما را یاور خلق حساب نکن. ما را یاور امامزمان حساب کن. (صلوات)