منتخب: حضرت‌معصومه: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
 
 
(۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۴: سطر ۴:
  
 
'''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است. حضرت‌زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته‌باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.'''
 
'''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است. حضرت‌زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته‌باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.'''
==گفتار متقی{{ارجاع|سخنرانی [[حبل‌المتین]] (دقیقه 20 و 25) و [[مشهد 93؛ حرکت امام‌رضا از مدینه به طوس]] (دقیقه 44)}}==
+
==مقام حضرت‌معصومه{{ارجاع|سخنرانی [[حبل‌المتین]] (دقیقه 20 و 25) و [[مشهد 93؛ حرکت امام‌رضا از مدینه به طوس]] (دقیقه 44)}}==
 
{{صوت منتخب|hazrat-masoumeh}}
 
{{صوت منتخب|hazrat-masoumeh}}
  
سطر ۱۷: سطر ۱۷:
 
وقتی حضرت‌معصومه {{علیها}} از دنیا رفت، اُفّ بر این‌مردم! تاریخ فوت حضرت‌معصومه {{علیها}} معلوم نیست. خدا تولیت را بیامرزد! پولی به اندازه یک‌میلیون به یک‌نفر داد، به قاهره و مصر رفت، هر کجا رفت، تاریخ فوت ایشان را به‌دست نیاورد. وقتی حضرت به میدان میر آمد، همان‌جا از دنیا رفت، من خانه‌اش را دیده‌بودم. یک‌خانه کوچکی بود که یک درخت انجیر هم داخلش بود، یک اتاق هم داشت؛ آن‌وقت سیتیه که می‌گویند حضرت می‌رفت آن‌جا عبادت می‌کرد.{{ارجاع|[[مشهد 93؛ حرکت امام‌رضا از مدینه به طوس]]}}  
 
وقتی حضرت‌معصومه {{علیها}} از دنیا رفت، اُفّ بر این‌مردم! تاریخ فوت حضرت‌معصومه {{علیها}} معلوم نیست. خدا تولیت را بیامرزد! پولی به اندازه یک‌میلیون به یک‌نفر داد، به قاهره و مصر رفت، هر کجا رفت، تاریخ فوت ایشان را به‌دست نیاورد. وقتی حضرت به میدان میر آمد، همان‌جا از دنیا رفت، من خانه‌اش را دیده‌بودم. یک‌خانه کوچکی بود که یک درخت انجیر هم داخلش بود، یک اتاق هم داشت؛ آن‌وقت سیتیه که می‌گویند حضرت می‌رفت آن‌جا عبادت می‌کرد.{{ارجاع|[[مشهد 93؛ حرکت امام‌رضا از مدینه به طوس]]}}  
  
[[فرمایشات منتخب|فهرست فرمایشات منتخب]]
+
==نظر حضرت معصومه به جلسه ولایت است{{ارجاع|[[خداشناسی]] 75 (دقیقه 28) و [[مشهد 84؛ حضرت‌زهرا]] (دقیقه 32) و [[تار عنکبوت]] 85 (دقیقه 4)}}==
 +
{{صوت منتخب|hazrate-masumeh-2}}
 +
 
 +
یک‌نفر به‌نام حاج‌دارابی بود، خواهری به‌نام سکینه داشت که معروف به «سکینه‌قلعه‌نشین» بود. این‌ها به قم آمدند و ما مهمان‌شان کردیم؛ سکینه به‌من گفت که پانصد تومان دارم، می‌خواهم یک روپوش روی ضریح حضرت‌معصومه {{علیها}} بیندازم. گفتم: خانم! با این پول که نمی‌شود روپوش به اندازه ضریح خرید. پولت را به‌من بده تا به یک سیّد بدهیم! او را به یک بَزّازی بردم، یک پیراهن برای آن سیّد و زن و دخترش خرید، پانصد تومان شد. وقتی به خانه آن سیّد رفتیم، بیست‌تومان هم به خودش داد، روی‌هم پانصد و بیست‌تومان شد. با هم‌دیگر به خانه برگشتیم. قدری که از شب گذشت، دیدم صدای گریه سکینه بلند شد. ما با حاج‌دارابی در اتاق دیگری خوابیده‌بودیم. من به حاج‌دارابی گفتم: اگر ایشان مریض است، او را به مریض‌خانه ببریم! اما ایشان که گفته‌بود، دیدیم نه، قضیّه، قضیّه دیگری است. سکینه قدری‌که گریه کرد، گفت: وقتی می‌خواستم بخوابم، در این فکر رفتم که این چه‌کاری بود که پسر دایی کرد؟ من چهل‌سال بود که به قم نیامده‌بودم، می‌خواستم یک روپوش روی ضریح بیندازم؛ تا خوابیدم، دیدم که وارد صحن شدم و بی‌بی معصومه {{علیها}} با چند خانم آن‌جاست. یک‌دفعه حضرت فرمود: بروید به سکینه قلعه‌نشین بگویید بیاید! سکینه گفت: یک لوحی جلوی حضرت بود، به آن نوشته شده‌بود: ای سکینه‌قلعه‌نشین! پانصد و بیست‌تومان به‌توسّط حاج‌حسین به‌دست ما رسید. ببین حضرت‌معصومه {{علیها}} ارتباط دارد که وقتی پول می‌دهی و سخاوت می‌کنی، تو را می‌بیند و جوابت را می‌دهد. چرا شما او را نمی‌بینید؟! چه ارتباطی با او دارید؟! اگر ارتباط داشته‌باشید، حضرت‌زهرا {{علیها}} «تَقبّلَ الله» به شما می‌گوید. رفقا! حضرت‌معصومه {{علیها}} نظرش به حضرت‌زهرا {{علیها}} و جلسه ولایت است؛ زهرای‌عزیز {{علیها}} هم نظرش به این‌جاست؛ چون از این‌جا، ولایت به تمام خلقت پخش می‌شود، اما به‌دست متقی! حضرت نظرش به ولایت است، به هیچ‌کجا نظر ندارد! قدر بدانید! {{ارجاع|کتاب [[امام‌رضا]]}}
 +
 
 +
ما با خودمان عهد کردیم که همه رفقا سالم باشند، من توی شما هستم، شما خیال نکن در خانه‌ات خوابیدی، من توی تو هستم؛ همیشه فکر شما هستم. تمام شما مثل ایمانی که در قلب من است، در قلبم حضور دارید. از قم که می‌خواستیم به مشهد بیاییم، پیش حضرت‌معصومه {{علیها}} رفتم، گفتم بی‌بی‌جان! به داداشت بگو رفقایم را تحویل بگیرد: اوّلی‌اش این‌است که اگر می‌خواهد آسیبی به این‌ها برسد، مَلَک روانه کند که این‌ها حفظ باشند؛ چون‌که ملائکه در اختیار داداشت هستند، این رفقای مرا حفظ کنید؛ تا حتّی گفتم از قطار پایین می‌آیند، بالا می‌روند؛ حفظ‌شان کن! بعد بگو جای خوب هم قسمت‌شان کن! بعد حاجت‌شان را برآورده کن! بعد عنایت به آن‌ها بکن! بعد آن‌ها را تحویل بگیر! مگر من یک‌چیز خواستم؟! بعد ارادة‌الله‌شان کن! بعد دست خالی روانه‌شان نکن! «الحمد لله شکر ربّ‌العالمین» تا یک‌ذرّه چیزی شد، گفتم: آقاجان! من یک‌روضه حضرت‌زهرا {{علیها}} می‌خوانم که این‌ها هم کسالت‌شان خوب شود؛ چون‌که سلامتی شما رفقا، سلامتی من است. شما همه‌تان به قلب من وصل هستید. {{ارجاع|[[مشهد 84؛ حضرت‌زهرا]]}}
 +
 
 +
یک خلقت قربان حضرت‌معصومه {{علیها}} بشود! خدا می‌داند که چقدر من ممنونش هستم! اگر یک‌میلیارد چشم داشتم، راجع‌به حضرت‌معصومه {{علیها}} کور بودم، یک‌میلیارد نه این دو تا چشم. گفتم عنایت کن که من به این رفقا بگویم، فرمود: زیارت می‌کنند قبر ما را، اطاعت نمی‌کنند امر ما را؛ امر آمادگی است. امام‌حسین {{علیه}} در شب‌عاشورا گفت: امشب هر کسی می‌خواهد برود، برود. هر کسی بماند، فردا شهید می‌شود؛ تمام رفتند. این‌ها آمادگی حضور امام را داشتند؛ اما آمادگی که جان‌شان را بدهند، نداشتند. عزیز من! تو الآن آمادگی داری که زیارت امام‌رضا {{علیه}} بیایی، اما آیا آمادگی هم داری که امرش را اطاعت کنی؟ تو هنوز توجّه نداری که آمادگی یعنی‌چه؟ تو آماده نیستی. این‌ها که ماندند، آمادگی داشتند. حالا مگر امام‌زمان {{عج}} از کسانی‌که حمایت از جدّش کردند، دست برمی‌دارد؟ می‌فرماید: ای اصحاب باوفای جدّم حسین! جان خودم و پدر و مادرم به قربان‌تان! تو هم الآن باید حمایت از ولایت کنی. {{ارجاع|[[تار عنکبوت]] 85}}
 +
 
 +
==درخواست‌هایی از حضرت‌معصومه{{ارجاع|ارکان ۸۲ (دقیقه ۲۸) و ندا، مشهد ۸۶ (دقیقه ۲۷)}}==
 +
{{صوت منتخب|hazrat-masoumeh-3}}
 +
 
 +
من برای شما خدمت حضرت‌ معصومه {{علیها}} خواستم، گفتم: خدایا! هر چیزی که برای خودم می‌خواهم، برای رفقا هم می‌خواهم. قسمش دادم و گفتم: از سر گناه کوچک و بزرگ ما درگذر! ما را بی‌گناه وارد این سال نو کن! حالا گفتم: حالا بی‌گناه کردی مثل سابق‌مان نمی‌شود، هوایمان را داشته ‌باش، گناه نکنیم. یکی هم این‌که گفتم: خدایا امسال این‌طوری بوده‌، سال دیگر خیر بیشتر در دست ما جاری کن! یکی هم دعا کردم و گفتم: خدایا! دل ما را با یکدیگر مهربان کن! این مهربانی دل ما را به قلب مبارک امام‌ زمان {{عج}} متّصل کن! اگر این‌طوری باشد، اتّصال به خدا هم هست؛ پس آن‌جا دعا کردم و گفتم: خدایا! این‌ها که خَیّر هستند، سایه این‌ها را از سر فقرا کم نکن! این فقرا به یک‌ نوایی برسند. امیدوارم که باطن امام‌ زمان {{عج}} این سال نو را برای کوچک و بزرگ و زن و مرد مبارک گرداند! شما همه پول دادید، چیزی دادید، دل مردم را خوش کردید، غیرممکن است خدا دل‌تان را خوش نکند. {{ارجاع|ارکان 82}}
 +
 
 +
الحمد لله همه‌جور نعمت در مجلس فراوان است. ملائکه‌ها در مجلس ولایت می‌آیند! چرا؟ آن‌جا خدمت حضرت‌ معصومه {{علیها}} همه‌جور آدمی می‌رود، مجلس ولایت به غیر از ولایتی، کسی دیگر نمی‌آید. تمام شماها سخی هستید، اصلاً شما در تمام دنیا نابغه‌اید؛ ملائکه هم این‌جا می‌آیند. حالا عجیبش این ‌است که این‌جا یک بوی عطری دارد که این‌ها استشمام می‌کنند! به حضرت‌ عباس قسم، دینم، حضرت‌ زهرا {{علیها}}، امیرالمؤمنین {{علیه}} آمده، امام‌ حسین {{علیه}} به خودش قسم، که به قدر همه خلقت ارزش دارد، آمده. کجا می‌آیند؟ آن‌ها در مجلس ولایت می‌آیند. کجا می‌روی؟! آقا! چرا در خانه تو نمی‌آیند؟! چرا مجلس‌ها که شما می‌گیرید، در آن مجلس نمی‌آیند؟! آن مجلس تأیید خلق است؛ نه مجلس ولایت! {{ارجاع|رمضان 96}}
 +
 
 +
به زنم می‌گویم: زن! به حضرت‌ عباس اگر تو با خدا باشی، بچّه‌های مردم بچّه‌مان می‌شوند، اگر هم نباشی، بچّه‌هایت یا تریاکی می‌شوند یا هروئینی می‌شوند یا ‌کار دیگر می‌کنند. این ‌را دارم در خودم لمس می‌کنم. اما حالا چه‌کنم؟ حالا یکی به من خدمت می‌کند؛ می‌گویم: خدایا! من نمی‌توانم، من نه مال دارم، نه قدرت دارم. خدایا! خودت کمکش کن! خدایا! خودت عوض به او بده! یک حواله می‌نویسم، به خدا می‌دهم. خدا هم حواله ما را تا حالا که ردّ نکرده. رفتم به حضرت‌ معصومه گفتم: بی‌بی‌جان، قربانت بروم، خاک کف پایت شوم، خیلی من تشکّر می‌کنم، حواله‌های مرا ردّ نکردی. به ارواح پدرم ردّ نمی‌کند. {{ارجاع|مشهد، ندا 86}}
  
 
{{یا علی}}
 
{{یا علی}}
 
+
==ارجاعات==
[[رده: منتخب 1401]]
+
[[رده: منتخب]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۸ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۲۴

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است. حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته‌باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

مقام حضرت‌معصومه[۱]

یکی از علماء به مدینه رفت و چندین‌وقت سرِ قبر پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بیتوته کرد و رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را قسم داد که قبر مخفی دخترت زهرا (علیهاالسلام) را نشانم بده، من به کسی نمی‌گویم. حضرت فرمود: چه می‌خواهی؟! آنچه را که می‌خواهی، برو قم، از حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) بخواه، آنچه را که پیش دخترم زهراست، پیش حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) هم هست. چرا بی‌ادبی می‌کنید؟! چرا ایشان را نمی‌شناسید؟! ما نمی‌فهمیم که خدای تبارک و تعالی چه عنایتی به ما کرده که این بی‌بی را در قم قرار داده! اگر بفهمیم به حرمش می‌رویم و از ایشان می‌خواهیم، والله! می‌دهد. این‌قدر حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) پیش خدا و ائمه‌طاهرین (علیهم‌السلام) مقام دارد که هنوز به ظاهر به‌دنیا نیامده، امام‌صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: یکی از پاره‌های تن ما در قم دفن می‌شود. چرا پیش حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) نمی‌روید، این‌را که من می‌گویم، از این بی‌بی بخواهید؟! بگویید: ای بی‌بی دو عالَم! بیا عنایت کن! بیا در دل ما نظری مرحمت کن! لذّت بیتوته به ما بده! لذّت فکر ولایت به ما بده! ما ولایت را پایمال نکنیم. بی‌بی‌جان! قلب ما را به محبّت خودتان منوّر کن! رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و امام‌صادق (علیه‌السلام) سفارش شما را کرده‌اند. اصلاً ایشان مشکل‌گشای حقیقی است. اگر بُنیه و توان ندارید، بیایید درِ خانه این بی‌بی بروید![۲]

خدا حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) را گذاشته که با او نجوا کنید. حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) انگار این‌جا نشسته؛ هر وقت از ایشان چیزی می‌خواهم، فوری می‌دهد. خدا قبور ائمه‌طاهرین (علیهم‌السلام) را گذاشته؛ تا با آن‌ها نجوا کنید.[۳]

حالا عزیز من! تو که زیارت حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) می‌روی، باید سنخه حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) باشی تا «إشفعی لنا فی‌الجنّة» باشی. دو زن هستند که زیارت‌شان «إشفعی لنا فی‌الجنّة» است: یکی حضرت‌زینب (علیهاالسلام) و دیگری حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) است. چطور «إشفعی لنا فی‌الجنّة» می‌شوید؟ باید صفات آن‌ها را داشته‌باشید، آن‌ها هم صفات‌شان را به شما می‌دهند. این‌ها صفات‌الله هستند.[۴] حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) به‌من فرمود: زیارت می‌کنند قبر ما را، اطاعت نمی‌کنند امر ما را؛ یعنی امر به شما جزا می‌دهد؛ پس رفقا! مواظب باشیم امر را اطاعت کنیم. حضرت این کلام را به همه‌کس نمی‌گوید، به کسی می‌گوید که خودش اهل آن نباشد که فقط زیارت کند و اطاعت نکند. حالا به او دستور می‌دهد که این کلام را افشا کن![۵] خدایا! ما از آن‌هایی نباشیم که به علّت عدم شناخت و معرفت نسبت به حقّ حضرت‌معصومه (علیهاالسلام)، زیارت می‌کنند قبر ایشان را، ولی اطاعت نمی‌کنند امر ایشان را، ما از آن‌هایی باشیم که هم قبر ایشان را زیارت کنیم و هم امرشان را اطاعت کنیم.[۶]

عزیزان من! روایت داریم و در قرآن هم آمده که ریسمانی به‌نام حبل‌المتین هست. من آن‌را دیده‌ام؛ یعنی حسّ کرده‌ام. یک‌وقت خواب دیدم که به حرم حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) رفتم. دیدم همه گنبد و بارگاه، صحن و سرا، تا حتّی کفش‌داری در فضای آسمان رفته‌است. هر چه نگاه کردم، دیدم قبری نیست؛ اما همه گل‌دسته‌ها در فضای آسمان رفته‌بود؛ صدها زنجیر مثل انگشتان دست که کوتاه و بلند است، از آن‌جا به‌قول ما سرازیر بود، هر کسی‌که یک‌دانه از این زنجیرها را به‌دست می‌گرفت، زنجیر روح داشت، فوراً او را بالا می‌برد. تمام خَلْق‌الله از شهر قم و غیر آن، جمع شده‌بودند، تعجّب کرده‌بودند. می‌خواستند یکی از آن زنجیرها را بگیرند؛ اما دست‌شان به آن‌ها نمی‌رسید. زنجیر هم به امر بود. من رفتم آن گوشه صحن، دمِ آن در، آن‌جایی که بعضی وقت‌ها می‌ایستم؛ گفتم: خدایا! نمی‌خواهم به تو بگویم، اما خودت می‌دانی، من چند دفعه آبروی خودم را به‌خاطر مردم ریختم، آبروی کسی را نریختم، بیا جلوی مردم آبروی مرا نریز! به حضرت‌عباس! یک زنجیر پایین آمد، نه این‌که من دستم را به آن بگیرم، بردم زیر پایم گذاشتم و بالا رفتم؛ در ایوان حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) نشستم. این حبل‌المتین است، شما را ضبط می‌کند و به مقصد می‌رساند، آن‌جا که بخواهید بروید شما را می‌برد. اگر به حبل‌المتین دست زدید؛ آن‌وقت ارادة‌الله می‌شوید؛ حبل‌المتین یعنی نجات بشر؛ اما اوّل باید چه‌کار کنید؟ باید بدانید که بالا و پایین دست خودش است. خودش به شما می‌گوید پایین بیا! بالا برو! اما این‌قدر آن‌جا صفا داشت که آدم حظّ می‌کرد. یک باد خنکی هم می‌وزید؛ اما باید دست‌تان را به پیچ تلویزیون نگذارید؛ آن‌وقت دست‌تان به حبل‌المتین می‌رسد.[۷]

وقتی حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) از دنیا رفت، اُفّ بر این‌مردم! تاریخ فوت حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) معلوم نیست. خدا تولیت را بیامرزد! پولی به اندازه یک‌میلیون به یک‌نفر داد، به قاهره و مصر رفت، هر کجا رفت، تاریخ فوت ایشان را به‌دست نیاورد. وقتی حضرت به میدان میر آمد، همان‌جا از دنیا رفت، من خانه‌اش را دیده‌بودم. یک‌خانه کوچکی بود که یک درخت انجیر هم داخلش بود، یک اتاق هم داشت؛ آن‌وقت سیتیه که می‌گویند حضرت می‌رفت آن‌جا عبادت می‌کرد.[۸]

نظر حضرت معصومه به جلسه ولایت است[۹]

یک‌نفر به‌نام حاج‌دارابی بود، خواهری به‌نام سکینه داشت که معروف به «سکینه‌قلعه‌نشین» بود. این‌ها به قم آمدند و ما مهمان‌شان کردیم؛ سکینه به‌من گفت که پانصد تومان دارم، می‌خواهم یک روپوش روی ضریح حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) بیندازم. گفتم: خانم! با این پول که نمی‌شود روپوش به اندازه ضریح خرید. پولت را به‌من بده تا به یک سیّد بدهیم! او را به یک بَزّازی بردم، یک پیراهن برای آن سیّد و زن و دخترش خرید، پانصد تومان شد. وقتی به خانه آن سیّد رفتیم، بیست‌تومان هم به خودش داد، روی‌هم پانصد و بیست‌تومان شد. با هم‌دیگر به خانه برگشتیم. قدری که از شب گذشت، دیدم صدای گریه سکینه بلند شد. ما با حاج‌دارابی در اتاق دیگری خوابیده‌بودیم. من به حاج‌دارابی گفتم: اگر ایشان مریض است، او را به مریض‌خانه ببریم! اما ایشان که گفته‌بود، دیدیم نه، قضیّه، قضیّه دیگری است. سکینه قدری‌که گریه کرد، گفت: وقتی می‌خواستم بخوابم، در این فکر رفتم که این چه‌کاری بود که پسر دایی کرد؟ من چهل‌سال بود که به قم نیامده‌بودم، می‌خواستم یک روپوش روی ضریح بیندازم؛ تا خوابیدم، دیدم که وارد صحن شدم و بی‌بی معصومه (علیهاالسلام) با چند خانم آن‌جاست. یک‌دفعه حضرت فرمود: بروید به سکینه قلعه‌نشین بگویید بیاید! سکینه گفت: یک لوحی جلوی حضرت بود، به آن نوشته شده‌بود: ای سکینه‌قلعه‌نشین! پانصد و بیست‌تومان به‌توسّط حاج‌حسین به‌دست ما رسید. ببین حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) ارتباط دارد که وقتی پول می‌دهی و سخاوت می‌کنی، تو را می‌بیند و جوابت را می‌دهد. چرا شما او را نمی‌بینید؟! چه ارتباطی با او دارید؟! اگر ارتباط داشته‌باشید، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) «تَقبّلَ الله» به شما می‌گوید. رفقا! حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) نظرش به حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) و جلسه ولایت است؛ زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) هم نظرش به این‌جاست؛ چون از این‌جا، ولایت به تمام خلقت پخش می‌شود، اما به‌دست متقی! حضرت نظرش به ولایت است، به هیچ‌کجا نظر ندارد! قدر بدانید! [۱۰]

ما با خودمان عهد کردیم که همه رفقا سالم باشند، من توی شما هستم، شما خیال نکن در خانه‌ات خوابیدی، من توی تو هستم؛ همیشه فکر شما هستم. تمام شما مثل ایمانی که در قلب من است، در قلبم حضور دارید. از قم که می‌خواستیم به مشهد بیاییم، پیش حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) رفتم، گفتم بی‌بی‌جان! به داداشت بگو رفقایم را تحویل بگیرد: اوّلی‌اش این‌است که اگر می‌خواهد آسیبی به این‌ها برسد، مَلَک روانه کند که این‌ها حفظ باشند؛ چون‌که ملائکه در اختیار داداشت هستند، این رفقای مرا حفظ کنید؛ تا حتّی گفتم از قطار پایین می‌آیند، بالا می‌روند؛ حفظ‌شان کن! بعد بگو جای خوب هم قسمت‌شان کن! بعد حاجت‌شان را برآورده کن! بعد عنایت به آن‌ها بکن! بعد آن‌ها را تحویل بگیر! مگر من یک‌چیز خواستم؟! بعد ارادة‌الله‌شان کن! بعد دست خالی روانه‌شان نکن! «الحمد لله شکر ربّ‌العالمین» تا یک‌ذرّه چیزی شد، گفتم: آقاجان! من یک‌روضه حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) می‌خوانم که این‌ها هم کسالت‌شان خوب شود؛ چون‌که سلامتی شما رفقا، سلامتی من است. شما همه‌تان به قلب من وصل هستید. [۱۱]

یک خلقت قربان حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) بشود! خدا می‌داند که چقدر من ممنونش هستم! اگر یک‌میلیارد چشم داشتم، راجع‌به حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) کور بودم، یک‌میلیارد نه این دو تا چشم. گفتم عنایت کن که من به این رفقا بگویم، فرمود: زیارت می‌کنند قبر ما را، اطاعت نمی‌کنند امر ما را؛ امر آمادگی است. امام‌حسین (علیه‌السلام) در شب‌عاشورا گفت: امشب هر کسی می‌خواهد برود، برود. هر کسی بماند، فردا شهید می‌شود؛ تمام رفتند. این‌ها آمادگی حضور امام را داشتند؛ اما آمادگی که جان‌شان را بدهند، نداشتند. عزیز من! تو الآن آمادگی داری که زیارت امام‌رضا (علیه‌السلام) بیایی، اما آیا آمادگی هم داری که امرش را اطاعت کنی؟ تو هنوز توجّه نداری که آمادگی یعنی‌چه؟ تو آماده نیستی. این‌ها که ماندند، آمادگی داشتند. حالا مگر امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) از کسانی‌که حمایت از جدّش کردند، دست برمی‌دارد؟ می‌فرماید: ای اصحاب باوفای جدّم حسین! جان خودم و پدر و مادرم به قربان‌تان! تو هم الآن باید حمایت از ولایت کنی. [۱۲]

درخواست‌هایی از حضرت‌معصومه[۱۳]

من برای شما خدمت حضرت‌ معصومه (علیهاالسلام) خواستم، گفتم: خدایا! هر چیزی که برای خودم می‌خواهم، برای رفقا هم می‌خواهم. قسمش دادم و گفتم: از سر گناه کوچک و بزرگ ما درگذر! ما را بی‌گناه وارد این سال نو کن! حالا گفتم: حالا بی‌گناه کردی مثل سابق‌مان نمی‌شود، هوایمان را داشته ‌باش، گناه نکنیم. یکی هم این‌که گفتم: خدایا امسال این‌طوری بوده‌، سال دیگر خیر بیشتر در دست ما جاری کن! یکی هم دعا کردم و گفتم: خدایا! دل ما را با یکدیگر مهربان کن! این مهربانی دل ما را به قلب مبارک امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) متّصل کن! اگر این‌طوری باشد، اتّصال به خدا هم هست؛ پس آن‌جا دعا کردم و گفتم: خدایا! این‌ها که خَیّر هستند، سایه این‌ها را از سر فقرا کم نکن! این فقرا به یک‌ نوایی برسند. امیدوارم که باطن امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) این سال نو را برای کوچک و بزرگ و زن و مرد مبارک گرداند! شما همه پول دادید، چیزی دادید، دل مردم را خوش کردید، غیرممکن است خدا دل‌تان را خوش نکند. [۱۴]

الحمد لله همه‌جور نعمت در مجلس فراوان است. ملائکه‌ها در مجلس ولایت می‌آیند! چرا؟ آن‌جا خدمت حضرت‌ معصومه (علیهاالسلام) همه‌جور آدمی می‌رود، مجلس ولایت به غیر از ولایتی، کسی دیگر نمی‌آید. تمام شماها سخی هستید، اصلاً شما در تمام دنیا نابغه‌اید؛ ملائکه هم این‌جا می‌آیند. حالا عجیبش این ‌است که این‌جا یک بوی عطری دارد که این‌ها استشمام می‌کنند! به حضرت‌ عباس قسم، دینم، حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام)، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آمده، امام‌ حسین (علیه‌السلام) به خودش قسم، که به قدر همه خلقت ارزش دارد، آمده. کجا می‌آیند؟ آن‌ها در مجلس ولایت می‌آیند. کجا می‌روی؟! آقا! چرا در خانه تو نمی‌آیند؟! چرا مجلس‌ها که شما می‌گیرید، در آن مجلس نمی‌آیند؟! آن مجلس تأیید خلق است؛ نه مجلس ولایت! [۱۵]

به زنم می‌گویم: زن! به حضرت‌ عباس اگر تو با خدا باشی، بچّه‌های مردم بچّه‌مان می‌شوند، اگر هم نباشی، بچّه‌هایت یا تریاکی می‌شوند یا هروئینی می‌شوند یا ‌کار دیگر می‌کنند. این ‌را دارم در خودم لمس می‌کنم. اما حالا چه‌کنم؟ حالا یکی به من خدمت می‌کند؛ می‌گویم: خدایا! من نمی‌توانم، من نه مال دارم، نه قدرت دارم. خدایا! خودت کمکش کن! خدایا! خودت عوض به او بده! یک حواله می‌نویسم، به خدا می‌دهم. خدا هم حواله ما را تا حالا که ردّ نکرده. رفتم به حضرت‌ معصومه گفتم: بی‌بی‌جان، قربانت بروم، خاک کف پایت شوم، خیلی من تشکّر می‌کنم، حواله‌های مرا ردّ نکردی. به ارواح پدرم ردّ نمی‌کند. [۱۶]

یا علی

ارجاعات

حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه