علی، علی: تفاوت بین نسخهها
جز (جایگزینی متن - '| ' به '|') |
جز (جایگزینی متن - '، اما ' به '؛ اما ') |
||
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
سطر ۵: | سطر ۵: | ||
{{جعبه اطلاعات فراداده سخنرانی|10270}} | {{جعبه اطلاعات فراداده سخنرانی|10270}} | ||
− | {{موضوع| | + | {{موضوع|کسی که درست کار کند مشمول دعای پیامبر و مورد رحمت خداست؛ چرا که درستکار، به امر خدا کار میکند|کار}} رفقایعزیز، فدای همهتان بشوم، بیایید گوش کنید. ما باید حتیالامکان؛ یعنی آنچه که امکانمان است، دست از آنکار برنداریم، یعنی در آنکار، کار کنیم. آقا اگر در شغل خودش کار کند و آن کار را صحیح کند، پیامبر {{صلی}} گفت: خدا رحمت کند کسیکه محکم کار کند. اگر شما در هر پست و مقامی که هستید، درستکار باشید، همان دعای پیامبر {{صلی}} برای شما بس است. این آقایی که الان سنگبر است، این آقایی که مهندس است، این آقایی که مهندس برق است، این آقایی که مدیر کارخانه است، آنآقا که بنا است، ببین، میفرماید: «هر که درستکار کند» چرا میگوید درستکار باشید؟ درستکار با امر کار میکند. آنوقت پیامبر {{صلی}} فرمود: خدا یکچنین آدمی را رحمت کند. چرا مرتب از اینطرف و آنطرف میزنید؟ الحمد لله، شکر ربالعالمین، رشد کردید، دیگر نمیگویید ما به کجا برسیم. عزیز من، شما رسیدی. ماهی توجه ندارد؛ اما وقتی از آب بیرون میافتد، توجه دارد. الان الحمد لله، شکر ربالعالمین، رفقایعزیز دیگر نمیگویند ما به کجا برسیم و به کجا نرسیدیم. عزیز من، قربانتان بروم، انشاءالله فدای همهتان بشوم، تو اگر به ولایت رسیدی، به همهجا رسیدی. شما همهتان الان به ولایت رسیدید. ببین، امامصادق {{علیه}} میفرماید: هیچکس نمیفهمد، مگر جان به اینجایش بیاید، آنوقت میداند ما چهکسی هستیم. |
− | رفقایعزیز، فدای همهتان بشوم، | ||
− | این حرفها که ما میزنیم، هنوز مال کلاس اول است؛ کلاس، خیلی است. انشاءالله امیدوارم در این کلاس کار کنید و تخصص بگیرید؛ تخصص، آنموقعی است که شما را تأیید کنند؛ یعنی بگویند این دوست ماست، این شیعه ماست. الحمد لله شما، حضرتعباسی، همهتان، کوچک و بزرگ، تخصص دارید؛ اما توجه نمیکنید. تو باید از سوادت تخصص بگیری، حالا هم که گرفتی اول زحمت است؛ این آقایدکتر تخصص دارد، باید کار کند، آنآقا در کارخانه تخصص دارد، باید کار بکند، آنآقا در برق تخصص گرفته، باید کار کند، این آقا، تخصص معماری دارد، باید کار بکند. والله، اگر این تخصصها به امر باشد، تأیید است؛ اگر به امر نباشد، تأیید نیست. پس تخصص همین هست. ببین، تأیید اینها ولایت است. ببین، به پیامبر {{صلی}} گفت کاری نکردی، مگر علی {{علیه}} را معرفی کنی، همه کارها را کنار گذاشت. عزیز من، شما هم اگر بخواهید آن تخصص واقعی را داشتهباشید، باید علی {{علیه}} را در تمام وجودتان پیاده کنید؛ تا حتی زبانت بگوید علی، قلبت هم بگوید علی، علی {{علیه}} که ایننیست که همینجور مثل بعضیها صدای دهانت باشد؛ باید موهای بدنت علی {{علیه}} بگوید، نفسی که میکشی علی {{علیه}} بگوید. والله، اگر به اینصورت باشی، با علی {{علیه}} محشور میشوی. الان، شما جدایید؛ اما وصل هستید. عزیز من، بیایید یکقدری توجه کنید. این حرفها که میزنم همهاش حالا فلسفه است. | + | {{موضوع|کار کنید و تخصص بگیرید؛ تخصص اگر به امر باشد، مورد تأیید است؛ اگر بخواهید آن تخصص واقعی را داشتهباشید، باید علی را در تمام وجودتان پیاده کنید|کار/امر}} این حرفها که ما میزنیم، هنوز مال کلاس اول است؛ کلاس، خیلی است. انشاءالله امیدوارم در این کلاس کار کنید و تخصص بگیرید؛ تخصص، آنموقعی است که شما را تأیید کنند؛ یعنی بگویند این دوست ماست، این شیعه ماست. الحمد لله شما، حضرتعباسی، همهتان، کوچک و بزرگ، تخصص دارید؛ اما توجه نمیکنید. تو باید از سوادت تخصص بگیری، حالا هم که گرفتی اول زحمت است؛ این آقایدکتر تخصص دارد، باید کار کند، آنآقا در کارخانه تخصص دارد، باید کار بکند، آنآقا در برق تخصص گرفته، باید کار کند، این آقا، تخصص معماری دارد، باید کار بکند. والله، اگر این تخصصها به امر باشد، تأیید است؛ اگر به امر نباشد، تأیید نیست. پس تخصص همین هست. ببین، تأیید اینها ولایت است. {{دقیقه|5}} ببین، به پیامبر {{صلی}} گفت کاری نکردی، مگر علی {{علیه}} را معرفی کنی، همه کارها را کنار گذاشت. عزیز من، شما هم اگر بخواهید آن تخصص واقعی را داشتهباشید، باید علی {{علیه}} را در تمام وجودتان پیاده کنید؛ تا حتی زبانت بگوید علی، قلبت هم بگوید علی، علی {{علیه}} که ایننیست که همینجور مثل بعضیها صدای دهانت باشد؛ باید موهای بدنت علی {{علیه}} بگوید، نفسی که میکشی علی {{علیه}} بگوید. والله، اگر به اینصورت باشی، با علی {{علیه}} محشور میشوی. الان، شما جدایید؛ اما وصل هستید. عزیز من، بیایید یکقدری توجه کنید. این حرفها که میزنم همهاش حالا فلسفه است. |
− | {{موضوع| | + | {{موضوع|نگاه بشر به خدا و ولایت، مانند نگاه به خورشید است که آن را کوچک میبینید؛ اما همین خورشید در حقیقت از دنیا بزرگتر است|عظمت خدا/شناخت ولایت}} من یک پارهوقتها در این فکر میروم که تقریباً بهقول ما از متر یکذره سر در میکردیم؛ به ماه نگاه میکنی چهل در چهل است؛ خورشید وقتی بخواهد بگیرد یا یکخرده نورش کم باشد نگاه میکنی، میبینی آنهم چهل در چهل است. حالا این چهل در چهل را تو میبینی. اغلب ما ولایت را به اینصورت میبینیم. ببین، این خورشید چهل در چهل است؛ اما عزیز من، این خورشید از دنیا بزرگتر است. این خورشید را ببین، به همهجا دارد میتابد، اینرا که میبینی؛ مثلاً الان مغرب میشود و خورشید میزند، خورشید سر جایش است؛ کرات میگردد؛ یعنی کرات دور خورشید میگردد. آقای علم جغرافیا، این علمها که شما دارید، علم جغرافیا؛ یعنی اینکه بدانی این کرات دارد دور خورشید میگردد. خورشید هست، ماه هم همینجور است. چرا اینها در کره ماه میروند؟ یعنی ماه سر جایش است که میروند. اگر به اینصورت نباشد، نمیتوانند بروند. {{موضوع|حرفی نیست که ائمهطاهرین نزدهباشند؛ اما اغلب ما حواسمان پیش خارجیهاست|خارجیپرستی}} ببین الان خارجیها در کره ماه میروند؛ اما شما توجه ندارید. بیشتر ما توجه نداریم. حرفی نیست که این ائمه {{علیهم}} نزده باشند. عزیز من، شما باید خودتان را فدای ائمه {{علیهم}} کنید، تسلیم ائمه {{علیهم}} بشوید، حواستان پیش خارجیها نباشد. والله، روایت داریم حضرت فرمود: در آخرالزمان، به آسمان میروند، به کرات میروند؛ اما فایدهای ندارد. این مردک به اندازه یک شهر خرج کرده، حالا که رفته یکخرده سنگ آورده، اینهم بهدرد نمیخورد. حالا میخواهم به شما یکقدری از عظمت خدا بگویم، آنوقت اینکه خدا با همه این عظمتش با ولایت چهکار میکند را مقداری میگویم. (صلوات) |
− | من یک پارهوقتها در این فکر میروم که تقریباً بهقول ما از متر یکذره سر در میکردیم؛ به ماه نگاه میکنی چهل در چهل است؛ | ||
− | جان من، عزیز من، حالا ببین خدا چهکار کرده که این ماه به این عظمت، خورشید به این عظمت را خلق کرده، حالا خدا هر چیزی را که دارد در اختیار ولایت گذاشتهاست. نماز دارد قضا میشود، میگوید: یا رسولالله، {{توضیح|چونکه گفتم: آنچه را که هست، امام میداند؛ اما باید در اختیار باشد}} یا رسولالله، نماز دارد قضا میشود. علیجان، خورشید را برگردان. حالا میخواهد برگرداند؛ اما یک تعارف هم به پیامبر {{صلی}} میکند که خورشید را برگردان. فوراً اشاره کرد و خورشید برگشت. حالا که خورشید برگشتهاست، {{توضیح|خدا نکند منافق باشید، خدا نکند قلبتان یکجوری باشد که ولایت را نپذیرد. حالا مگر میپذیرند؛}} یک عدهای گفتند: نه، ایشان، سحر کرد. مگر علی {{علیه}} ساحر است؟ چرا؟ آن قبولی ولایت، ولایت را قبول میکند، اعجاز را قبول میکند، معجزه انبیاء را قبول میکند، والله، اگر آن نباشد، قبول نمیکند. الان شما باید به خودتان ببالید که این حرفها را قبول میکنید. والله، تو نیستی که قبول میکنی، قلبت قبول میکند | + | {{موضوع|خدا تمام خلقت را در اختیار ولایت قرار دادهاست؛ قضایای برگرداندن خورشید توسط امیرالمؤمنین|عظمت خدا/امیرالمؤمنین}} جان من، عزیز من، حالا ببین خدا چهکار کرده که این ماه به این عظمت، خورشید به این عظمت را خلق کرده، حالا خدا هر چیزی را که دارد در اختیار ولایت گذاشتهاست. نماز دارد قضا میشود، میگوید: یا رسولالله، {{توضیح|چونکه گفتم: آنچه را که هست، امام میداند؛ اما باید در اختیار باشد}} یا رسولالله، نماز دارد قضا میشود. علیجان، خورشید را برگردان. حالا میخواهد برگرداند؛ اما یک تعارف هم به پیامبر {{صلی}} میکند که خورشید را برگردان. فوراً اشاره کرد و خورشید برگشت. حالا که خورشید برگشتهاست، {{توضیح|خدا نکند منافق باشید، خدا نکند قلبتان یکجوری باشد که ولایت را نپذیرد. حالا مگر میپذیرند؛}} {{دقیقه|10}} یک عدهای گفتند: نه، ایشان، سحر کرد. مگر علی {{علیه}} ساحر است؟ چرا؟ آن قبولی ولایت، ولایت را قبول میکند، اعجاز را قبول میکند، معجزه انبیاء را قبول میکند، والله، اگر آن نباشد، قبول نمیکند. الان شما باید به خودتان ببالید که این حرفها را قبول میکنید. والله، تو نیستی که قبول میکنی، قلبت قبول میکند. |
− | حالا من نظرم ایناست باز از آسمان اول بخواهند آسمان دوم بروند، همینسان که تا عرش خدا بروند، هوا میخواهند، دوباره آنجا خفه میشوند. حالیتان هست دارم چه میگویم؟ من فدای یکی بشوم، گفت: از توحید بگو. میخواهم یکخرده از توحید بگویم. گفتم: ما باید در اختیار آنها باشیم؛ در | + | {{موضوع|هر کدام از هفت طبقه آسمان و زمین را خدا برای یک موجوداتی خلق کردهاست|عظمت خدا}} حالا شما وقتیکه حسابش را میکنی، ببین، خدای تبارک و تعالی چهکار کردهاست؟ الان اینها که آسمان میروند، یک هوای دیگری دارد. هوا آنها را میگیرد و میکشد. حالا وقتی بخواهند بروند، یک هوایی است که با خود میبرند. هم آسمان یک هوایی دارد، هم زمین. این آقایانی که چاه میکنند، یکقدری چاه که کندند و رفتند، دستگاه اکسیژن میخواهد؛ وگرنه آن چاهکَن خفه میشود، آسمان هم همینجور است؛ وقتی رفتی خفه میشوی؛ یعنی خدای تبارک و تعالی این کراتی که خلق کرده مال یک موجودات خلق کردهاست. ببین، الان شما که در این زمین هستید، هوا نمیخواهد؛ حالا اگر آسمان رفتی، هوا میخواهد. حالا من نظرم ایناست باز از آسمان اول بخواهند آسمان دوم بروند، همینسان که تا عرش خدا بروند، هوا میخواهند، دوباره آنجا خفه میشوند. حالیتان هست دارم چه میگویم؟ من فدای یکی بشوم، گفت: از توحید بگو. میخواهم یکخرده از توحید بگویم. گفتم: ما باید در اختیار آنها باشیم؛ در محضر خدا باشیم و در امر اینها. آن درستاست. حالا حسابش را بکن، ببین، همه این آسمانها اکسیژن میخواهند. |
− | {{موضوع| | + | {{موضوع|از عظمت خدا ایناست که هر چه را خلق میکند، مثل خودش واحد است؛ مثل سرانگشتان، مثل دانههای برف، مثل ملائکه|عظمت خدا/توحید}} یکی از عظمت خدا ایناست که هر چه را خلق کند، مثل خودش واحد است؛ یعنی این مثل آننیست، آن مثل آننیست. از قدیمها انگشتنگاری بود، آنموقعیکه کوچک بودیم، اینها انگشتنگاری میکردند، حالا اگر یکمیلیون مردم باشند، هیچکدام انگشتهایشان یکجور نیست. این برفها که میآید {{توضیح|شما به آیات رجوع کنید. من دارم این حرفها را روی آیات میزنم، من حرف بیخودی نمیزنم}} هرکدام از اینها یکجور است؛ اینها وقتی میآید، هر کدام مثل یک ششگوش است، اصلاً خود ششگوش بودن این برفها باز حرف دارد، آنچه که حرف روی ولایت و توحید بزنی، باز یکحرف دیگر دارد، ایننیست که الان ما میگوییم، حالا چه نتیجهای دارد؟ تو نمیفهمی، من نمیفهمم، این عظمت خداست. آیا فهمیدی؟ یعنی کسی است که اینها را بهوجود میآورد، کسی است که اینها را خلق میکند، ما باید یکقدری توجهمان به توحید باشد. حالا همه این حرفها که من دارم میزنم، میخواهم نتیجهگیری کنم. حالا، ببین خدا چهجور است؟ اصلاً یک عدهای از ملائکه هستند، دائم دارند سجده میکنند؛ یک عده از ملائکه هستند، در رکوع هستند، یک عدهای از ملائکه هستند، در سجود هستند، یک عدهای از ملائکه هستند، دارند با خدا نجوا میکنند، یک عدهای از ملائکه هستند، دعا به شما میکنند. |
− | |||
− | حالا جان من، قربانتان بروم، علیبنموسیالرضا {{علیه}} هم اینجوری است؛ اول نظرش به خداست. وقتی نظرش به خدا شد، این درستاست. حالا شما چطور میشود که آدم اینجوری | + | {{موضوع|ائمه محتاج خلق نیستند، محتاج خدا هستند؛ خدا آنها را خلق کرده و با اینکه تمام خلقت را در اختیار آنها قرار دادهاست؛ اما نظر آنها اول به خداست|ولایت/محتاج بودن/عظمت خدا}} آقا جان من، شما توجه کنید. الان این آقا امامرضا {{علیه}} اینجوری است؛ شما الان که آنجا میروید، باید توجه کنید، هم به امام، هم به خدا. {{دقیقه|15}} یک آقایی که ایشان فاضل است، {{توضیح|حالا اسمش را نمیخواهم بیاورم}} سی و پنجسال پیش میگفت: «باذنالله، باذن رسوله، ادخل هذا البیت»، امام را اینجوری میکنند. درستاست که امام محتاج خداست؛ اما امام محتاج خلق نیست. خدا یک تسلط خلقتی به امام دادهاست. مگر در خانه امالسلمه نیامد، گفت: علی کجاست؟ گفت: آسمان است. آسمان و زمین ندارد. مؤمن هم [آسمان و زمین] ندارد، مؤمن، نظرش دارد. اصلاً تمام خلقت محتاج ولایت است؛ اما مؤمن هم ممکناست تسلط داشتهباشد، تسلط ایناست که میگویم یکقدری در ماوراء کار کنید، یکقدری فکرتان بالا برود. با همه این حرفهایی که دارید میزنید، چرا فکر شما سقوط کردهاست؟ ما در ولایت، در توحید، سقوط داریم. ما باید از این سقوط یکقدری نجات پیدا بکنیم. کجا نجات پیدا میکنی؟ با چشم آن قلبت، تمام این عالم را ببینی؛ زمین را ببینی، آسمان را ببینی، عرش را ببینی، قیامت را ببینی، فرش را ببینی، تمام اینها را ببینی. حالا اگر همه را دیدی، آنوقت یکدفعه میگویی: «سبحان ربی العظیم و بحمده» «سبحانالله»، ای خدای منزه از هر عیبی، از هر حرفی، از هر چیزی. ایخدا، تمام اینها در اختیار توست؛ تا حتی ائمه {{علیهم}} هم در اختیار توست. الان علیبنموسیالرضا {{علیه}} در اختیار خداست؛ اما الان که شما بخواهید آنجا تشریف ببرید، اول باید یک نگاهی به خدا بکنید، این خدا چهکسی است که علیبنموسیالرضا {{علیه}} را خلق کرده؟ به این مرد بزرگوار گفتم: مثلاً هزار نفر میگویند یا علیبنموسیالرضا، یک حاجتی داریم، آیا اول امامرضا {{علیه}} باید برود خدا را ببیند، بعد هم برود رسول را ببیند؟ «ادخل هذا البیت» یعنی خودش یک بیتی است؛ اما ایننیست. خدا به علیبنموسیالرضا {{علیه}} اختیار دادهاست؛ اما حالا که به علیبنموسیالرضا {{علیه}} اختیار داده، اول توجه علیبنموسیالرضا {{علیه}} به خداست. |
+ | |||
+ | {{موضوع|دعای مؤمن مستجاب است؛ چرا که مؤمن به فکر خودش نیست، به فکر مردم است|مؤمن/درباره متقی}} {{درباره متقی|ببین، من که یک ذراتی از این ولایت دارم، شب که میشود، میگویم: تمام اینها که بهمن مراجعه کردند خودت جوابشان را بده، مگر من میتوانم؟ علیبنموسیالرضا {{علیه}} هم همینجور است. نه اینکه من مصداق [تعیین] کنم. کسیکه نوار من را میشنود، باید به این حرفها معرفت داشتهباشد، اگرنه من مجرمم. چرا؟ خدا اینجور خواستهاست. چرا میگوید دعای مؤمن مستجاب است؟ بابا، شما که روایت و حدیث دیدید، مراجعه کردید، چرا میگوید مستجاب است؟ چونکه آن مؤمن بهفکر خودش نیست، بهفکر مردم است.}} حالا جان من، قربانتان بروم، علیبنموسیالرضا {{علیه}} هم اینجوری است؛ اول نظرش به خداست. وقتی نظرش به خدا شد، این درستاست. | ||
+ | |||
+ | {{موضوع|شیعه اگر دعا کند، ائمه باید آمین بگویند که دعایش مستجاب شود؛ شیعه مستقل نیست؛ اما ائمه مستقل هستند؛ قضایای پیامبر که در مریضی امیرالمؤمنین، خدا را بهحق خود امیرالمؤمنین قسم داد|شیعه/ولایت/درباره متقی}} حالا شما چطور میشود که آدم اینجوری میشود [دعایش مستجاب شود]؟ همینطوری که گفتم اگر فکر دشمنی با امام باشی، کافر هستی، همینطور هم اگر فکر ولایت باشی، دعای تو مستجاب میشود. ببین، خود پیامبر {{صلی}} دارد دعا میکند، حالا که امیرالمؤمنین {{علیه}} مریض است و پیش پیامبر میآید، میگوید: خدایا، بهحق علی، علی {{علیه}} را شفا بده. {{درباره متقی|این دعای مؤمن [اینجوری است.] من یکوقت به شما گفتم، آن آدمی که بهحساب اینجوری است. حالا حضرتزهرا {{علیها}} فرمود: فلانی، صورتت سوختهاست؟ گفت: بله، میسوزد. {{توضیح|والله، دکتر گفتهبود این ماهیچهاش را باید اینقدر اینجا بگذاری و ماساژ بدهی تا این درست بشود.}} {{دقیقه|20}} حالا گفت: بیا حاجحسین بگوید. گفت: حاجحسین، همینجور که دعا کردی، دعا کن. گفتم: خدایا، بهحق زهرا {{علیها}}، این خانم را شفا بده، زهرا جان، بهحق دخترت زینب {{علیها}}، زینبجان، بهحق مادرت، زهرا {{علیها}}، شفایش بده. گفت: دعا کن، همین دعا را کردم. او هم گفت: «الهیآمین»،}} شیعه اگر واقعاً دعا کند، آنها باید «الهیآمین» بگویند. شیعه، مستقل نیست؛ باید آنها «الهیآمین» بگویند؛ اما امام مستقل است. توجه دارید چه میگویم؟ امام مستقل است؛ اما باز پیامبر احترام میکند، باز میگوید بهحق علی {{علیه}}. حالا گفت: آخر، علیجان، خدا از تو بهتر ندارد که من یک واسطهای ببرم، خود علی را واسطه خودش میکند. (صلوات) | ||
خدایا، بهحق این علیبنموسیالرضا {{علیه}} بهحق حضرتزهرا {{علیها}}، یا زهرا، بهحق مادرت، زینبجان، بهحق مادرت، این خانمی که سرطان دارد، خدایا شفایش بده. خدایا دل ما را خوشکن، خدایا دل مادرش را خوشکن، خدایا دل شوهرش را خوشکن. | خدایا، بهحق این علیبنموسیالرضا {{علیه}} بهحق حضرتزهرا {{علیها}}، یا زهرا، بهحق مادرت، زینبجان، بهحق مادرت، این خانمی که سرطان دارد، خدایا شفایش بده. خدایا دل ما را خوشکن، خدایا دل مادرش را خوشکن، خدایا دل شوهرش را خوشکن. | ||
− | اما وقتیکه فکر میکنی، میبینی در همه دعاها باز یک صلاحهایی است، یک جورهایی است که ما نمیفهمیم که چه میشود. الان این آقا که مثلاً مریض شده، یکوقت میبینی که قدرتش را صرف گناه میکند. مثلاً چقدر اینها قدرت داشتند؟ چهجور قدرتشان را صرف کردند؟ چونکه از ولایت خارج شدند. کسیکه از ولایت خارج شود، قدرتش را صرف جنایت میکند. این اهلتسنن، قدرتشان را صرف جنایت کردند. کسانیکه امامحسین {{علیه}} ما را کشتند، قدرتشان را صرف جنایت کردند. اگر قدرتشان را تسلیم ولایت میکردند که به اینصورت نبود. قربانتان بروم، ما باید قدرتمان را تسلیم ولایت کنیم، آنوقت ولایت کارساز باشد؛ این درستاست. (صلوات) | + | {{موضوع|مستجاب نشدن دعا برای عدهای، به صلاح آنهاست؛ کسی که تسلیم ولایت نیست، قدرتش را صرف گناه و جنایت میکند، مریض شدن این شخص به صلاح اوست|اجابت دعا/قدرت}} اما وقتیکه فکر میکنی، میبینی در همه دعاها باز یک صلاحهایی است، یک جورهایی است که ما نمیفهمیم که چه میشود. الان این آقا که مثلاً مریض شده، یکوقت میبینی که قدرتش را صرف گناه میکند. مثلاً چقدر اینها قدرت داشتند؟ چهجور قدرتشان را صرف کردند؟ چونکه از ولایت خارج شدند. کسیکه از ولایت خارج شود، قدرتش را صرف جنایت میکند. این اهلتسنن، قدرتشان را صرف جنایت کردند. کسانیکه امامحسین {{علیه}} ما را کشتند، قدرتشان را صرف جنایت کردند. اگر قدرتشان را تسلیم ولایت میکردند که به اینصورت نبود. قربانتان بروم، ما باید قدرتمان را تسلیم ولایت کنیم، آنوقت ولایت کارساز باشد؛ این درستاست. (صلوات) |
+ | |||
+ | {{موضوع|تمام خلقت دور ولایت میگردد؛ بیایید شما هم دور ولایت بگردید و تسلیم ولایت باشید تا اتصال به تمام خلقت شوید؛ مبادا گناه کنید و جدا شوید|اتصال به ولایت/تسلیم بودن}} حالا عزیز من، حرف من ایناست، ببین، این خورشیدی که به همه این دنیا تسلط دارد که هر جا میروی، این خورشید است؛ {{توضیح|الان مثلاً آمریکا شب است، چونکه کرات یکجوری است که آنجا را تاریک کردهاست، آنوقت روز میشود، دوباره کرات میگردد؛ اما خورشید سر جایش است. آیا متوجه هستید؟}} تمام این خلقت باید دور ولایت بگردد. ولایت، آنقدر بزرگ است که همه خلقت باید دور ولایت بگردد. ولایت؛ یعنی این، ولایت؛ یعنی اینقدر عظمت دارد. حالا ما به شما میگوییم، بابا، شما هم بیایید با این قد یک متر و نود تایی، تکبرت را کم کن، دور ولایت بگرد. کرات تمام خلقت دور ولایت میگردد؛ ما هم میگوییم، بابا، بیایید تسلیم ولایت شوید، به تمام کرات وصل شوید. من میخواهم شما را به تمام کرات وصل کنم. چرا توجه ندارید؟ نه اینکه خدا شما را بپذیرد، نه اینکه قرآن شما را بپذیرد، نه اینکه ولایت شما را بپذیرد، کرات شما را بپذیرد که بگوید اینهم مثل ما اطاعت میکند. چرا جدا میشوید؟ چرا از کرات جدا میشوید؟ چرا از علی {{علیه}} جدا میشوید؟ چرا از خدا جدا میشوید؟ چرا از قرآن جدا میشوید؟ موقعیکه گناه کنید، جدا میشوید. توجه فرمودید، من چه میگویم؟ {{دقیقه|25}} توجه کنید، این حرفها شما را یخ نزند. قربانتان بروم، فدایتان بشوم، توجه کنید، ما همینجور که الان تسلیم هستیم، باید این تسلیمیت را در اختیار امام بگذاریم. | ||
+ | |||
+ | {{موضوع|خدا ملائکه را از نور ولایت و برای محافظت از شیعیان خلق کردهاست|ملائکه/شیعه}} حالا متوجه شدید که خدای تبارک و تعالی که تمام این خلقت را تا حتی نباتات، تا حتی ملائکه خلق کرده، شاید الان اینجا صد هزار ملک باشد، معلوم که نیست، ملائکه همه هستند که شیعهها را حفظ کنند، اصلاً خدا آنها را برای شیعه خلق کردهاست. چرا از برای شیعه خلق کردهاست؟ آن ملائکه از نور ولایت خلق شدهاند. چرا ملائکه چیز نمیخورند؟ خدای تبارک و تعالی یکجوری آنها را خلق کرده؛ آنها مثل بهشت میمانند؛ یعنی چطور بهشت این نعمتهایش را چیز میکند، آنها هم همان هستند. {{موضوع|بهشت مخلوق است و حد دارد؛ اما شیعه اشرف مخلوقات است و حد ندارد؛ بهشت همه عظمتش به ایناست که ندای علی میدهد، شما امر علی را اطاعت کنید، تا از بهشت هم بالاتر شوید|بهشت/اشرفمخلوقات/اطاعت امر}} شما الان نگاه به بهشت میکنی، خیال میکنی که آنجا هم یکچهار تا درخت کاشتند، چهار تا درخت و گلگونه کاشتند، چهار تا درخت سیب کاشتند، چهکسی کاشته است؟ مگر بهشت جنگل است؟ نه، بابا جان، خدا اراده کرده و درخت طوبی را خلق کردهاست. بهشت و اینها همه از درخت طوبی خلق شدهاند. عزیز من، قربانت بروم، کجایی؟ یک بهشتی را که داری میبینی، دست دوم است. من میخواهم شما دست اول بشوید؛ داد میزنم! تو بیا دست اول بشو، چرا دست دوم میشوی؟ من امروز به شما باسوادها میگویم؛ مگر بهشت مخلوق نیست؟ مگر عرش مخلوق نیست؟ مگر جنات مخلوق نیست؟ خالق است یا مخلوق است؟ حالا یکمرتبه به تو میگوید: تو اشرف مخلوقاتی! بابا جان، من دارم درست میگویم، تو درست بشنو، درست بفهم، یکمرتبه میگوید: تو اشرف مخلوقاتی، چرا میگوید اشرفمخلوقات هستی؟ بهشت، رشد ندارد؛ یک حدی دارد، فردوس، یک حدی دارد، جنات، یک حدی دارد، تو اصلاً حد نداری. عزیز من، خدا تو را جوری خلق کرده که حد نداری. تو میتوانی به خدا برسی؛ اما بهشت به کجا میتواند برسد؟ بهشت یکچیزی دارد که خیلی عظمت دارد ایناست که ندای علی {{علیه}} میدهد، تا زنگش را میزنید، میگوید: علی، علی، علی. بهشتی که اینهمه سفارششده است، [برای ایناست که] ندای علی {{علیه}} میدهد، تو بیا امر علی {{علیه}} را اطاعتکن، بروی بالاتر بشوی. | ||
+ | |||
+ | {{موضوع|بشر اگر بهشت را در مقابل محشور شدن با ولایت بخواهد، حیوان است؛ قضایای متقی که بهشت و جنات و فردوس را نشان او دادند، به همه پشتپا زد و به دامن زهرا پناه برد|درباره متقی}} به تمام آیات قرآن، گفت: برو، گفتم: نه، بهشت را نشان من داد، جنات را نشان من داد، فردوس را نشان من داد، چرا؟ تو وقتیکه مؤمن شدی، خدا عظمتش را حالیات میکند. ما هنوز مؤمن نیستیم که خدا عظمتش را به ما بفهماند. | ||
− | + | {{درباره متقی|من عقیدهام ایناست اگر مؤمن واقعی بخواهد بهشت برود، [در مقابل] محشور شدن با زهرا {{علیها}} یا علی {{علیه}} حیوان است، من حسابش را کردم، دیدم من دارم میگویم یک عدهای خودشان درست میکنند، بُل میگیرند، من هم نماز شب میکنم، نماز میکنم، چیز به مردم میدهم، دارم بُل میگیرم. حالا تو را چهکار میکند؟ حالا تو را میآورد، زهرا را هم آنجا میگذارد، میگوید: اینهم بهشت و فردوس برو، مرد باید باشد، بگوید: برو | |
− | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|پشت پا بر عالم امکان زدم|دست بر دامن زهرا زدم}} | {{ب|پشت پا بر عالم امکان زدم|دست بر دامن زهرا زدم}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
− | بشر باید حیوانیت خودش را بفهمد، حیوانیت خودش را حس کند، مگر من بهشت میخواهم که آنجا بروم گلابیاش را بخورم، حوریهاش را ببینم؟ به تمام آیات قرآن، من میلیارد حوریه را به کفش زهرا صلح نمیکنم. یکی از حرفهایی که من با امامزمان {{عج}} میزنم، میگویم: آقا جان، افتخار تو ایناست کفش زهرا پیش توست، افتخار تو ایناست که پیراهن حسین {{علیه}} پیش توست، پیش من نیست! کجا دارید میروید؟ چهکار دارید میکنید؟ بیا اینطرف خط. به تمام آیات قرآن، اگر کفش زهرا را بهمن بدهند، به بهشت و فردوس صلح | + | {{دقیقه|30}} بشر باید حیوانیت خودش را بفهمد، حیوانیت خودش را حس کند، مگر من بهشت میخواهم که آنجا بروم گلابیاش را بخورم، حوریهاش را ببینم؟ به تمام آیات قرآن، من میلیارد حوریه را به کفش زهرا صلح نمیکنم. یکی از حرفهایی که من با امامزمان {{عج}} میزنم، میگویم: آقا جان، افتخار تو ایناست کفش زهرا پیش توست، افتخار تو ایناست که پیراهن حسین {{علیه}} پیش توست، پیش من نیست! کجا دارید میروید؟ چهکار دارید میکنید؟ بیا اینطرف خط. به تمام آیات قرآن، اگر کفش زهرا را بهمن بدهند، به بهشت و فردوس صلح نمیکنم. میگویم: من اینرا میخواهم بو کنم، چونکه بوی زهرا {{علیها}} به تمام خلقت میارزد، بوی علیبنموسیالرضا {{علیه}} به تمام این خلقت میارزد. چرا شما از جو این دنیا پرش نمیکنید؟ هنوز ما پابندیم! (صلوات)}} |
+ | |||
+ | {{موضوع|بشر باید در تمام خلقت یک مقصد داشته باشد، آن هم ولایت باشد؛ اگر سنخه ولایت شدید، سنخه تمام خلقت میشوید؛ تمام خلقت برای توهینی که به قدس ولایت شد، گریه کردند|مقصد خدا/توهین به ولایت/سنخه بودن}} مؤمن باید در عالم یک مقصد داشتهباشد، هر دوی اینها یکی هستند؛ خدا و ولایت. هیچ مقصدی در این عالم نداشتهباشد. باید جوری باشیم که به آنها برسیم، باید جوری باشیم که ما سنخه آنها شویم. اگر شما سنخه آنها شدید، سنخه تمام عالم شدید. عزیزان من، بیایید در تمام عالم، یک مقصد داشتهباشیم؛ مقصد ما، علی {{علیه}} باشد. چرا دست از علی {{علیه}} برداشتند؟ چرا دل زهرا {{علیها}} را شکستند؟ چرا دل خدا را شکستند؟ خدا دل ندارد، مقصد خدا را شکستند، حالا هم میگویند: برادر توست! عزیز من! کجا میروی؟ تو باید در این عالم قیمتگذاری کنی، محک داشتهباشی؛ یعنی بزنی، عزیزان من، قربانتان بروم، ببینید من چه دارم میگویم، حضرتزهرا {{علیها}} خودش عصاره تمام خلقت است. به حضرتعباس، اگر زهرا {{علیها}} گریه کرد، تمام آسمان و زمین و لوح و قلم و درخت و اشیاء و ریگ و بیابان و آنچه که زیر آسمانها است، گریه کرد، خود آسمان گریه کرده، مگر نمیگوید که برای امامحسین {{علیه}} گریه کرد؟ چرا؟ به قدس ولایت، جسارت شد. همینجور که امامزمان {{عج}} میگوید جسارت شد، همینجور هم اینها به قدس ولایت، جسارت کردند. {{دقیقه|35}} حالا علی {{علیه}} گریه میکند، زهرایعزیز {{علیها}} میآید اشکهایش را پاک میکند. میگوید: پدرم گفت مظلومی را نوازش کنی [خدا خوشش میآید]. چرا علی {{علیه}} مظلوم است؟ علی {{علیه}} تا زمانیکه {{روایت|«فزت و رب الکعبه»}} نگفتهبود، مظلوم بود؛ اما زهرا جان، بشارت به تو میدهم، وقتیکه عزیز تو را، ولایت را، ضربه زدند، گفت: {{روایت|«فزت و رب الکعبه»}}، میلیارد، میلیارد نجات پیدا کردند، علی {{علیه}} از غریبی در آمد؛ اما آنها غریبند که به علی {{علیه}} ظلم کردند. | ||
+ | |||
+ | {{موضوع|بیایید با ولایت نجوا کنید؛ نجوای ولایت، اطاعتامر ولایت است|نجوا با ولایت/اطاعت امر}} عزیز من، قربانتان بروم، حالا هم همین هست، دوباره تکرار میکنم، تا توان دارید، دنبال خلق نروید. درباره آخرالزمان، خدا حرفهایی زده، پیامبر {{صلی}} حرفهایی زده، گفت: بهخیر و شر مردم شرکت نکنید؛ خیرشان شر است. قربانتان بروم، فدایتان بشوم، بیایید با علی {{علیه}} نجوا کنید، بیایید با زهرا {{علیها}} نجوا کنید، بیایید با قرآن نجوا کنید، از کجا نجوا میکنی؟ امر آنرا اطاعتکن، شما اگر بخواهید به جایی برسید، باید با امر نجوا کنید. اگر علی {{علیه}} گفتید، باید بدانید دارید یک کرات را صدا میزنید، اگر علیبنموسیالرضا {{علیه}} گفتید، باید بدانی که یک کرات تماماً در اختیار علیبنموسیالرضا {{علیه}} است. اگر خدا گفتید، ببین، علیبنموسیالرضا {{علیه}}، دوازدهامام {{علیهم}}، در اختیار خدا هستند. اینجور باید بگویی: «السلام علیک یا علیبنموسیالرضا»، چه میگویی؟ حالا خدا نکند ما جدا شویم، وقتی گناه کردی جدا میشوی. | ||
+ | |||
+ | {{موضوع|اگر گناه کردید، آن گناه خیلی پیش شما بزرگ نباشد؛ عظمت خدا را ببینید، فورا توبه کنید تا اتصال به کُر شوید و پاک شوید|گناه/توبه}} جوانانعزیز، قربانتان بروم، [اگر گناه کردی،] باز هم توبه کن، وصل میشوی. اگر یک گناهی کردید، آن گناه پیش شما خیلی بزرگ نباشد، خدا پیش شما بزرگ باشد، فوری توبه کنید، شما فوراً باز به کُر اتصال میشوید. چرا؟ تو خودت کُر هستی. اصلاً، شیعه خودش کُر است؛ اما چطور کُر است؟ چون به کُر اتصال است. شیعه نمیتواند دست نجس در این بزند، از کُر جدا میشود. چرا؟ نجاست دنیا، گناه است، تا نجس میشوی، فوراً عظمت خدا را ببین. [میگوید:] من فلان کار را کردم، نمیدانم خدا من را میآمرزد یا نه؟! خدا همهچیز به تو داده، بهغیر عقل! چرا تو را نمیآمرزد؟ چرا دارد به تو میگوید {{آیه|ادعونی|سوره=40|آیه=60}}؟ حالا ببین، من یککمی عظمت خدا را به شما گفتم. عزیزان من، قربانتان بروم، ببین، من دارم چه به شما میگویم؟ | ||
− | {{موضوع| | + | {{موضوع|مبادا کنار قبر علی باشید و علیشناس نباشید؛ علیشناسی ایناست که مثل خدا در مقابل ولایت غیور باشید و یک خلقت را کنار بگذارید و بگویید علی؛ قضایای آقای شاهآبادی و برخوردش با متقی|آقای شاهآبادی/علیشناسی}} {{درباره متقی|خدا شاهآبادی را تأیید کند، میگفت: ما چندینسال پیش امیرالمؤمنین {{علیه}} بودیم، {{توضیح|آنها یعنی از مجاهدهای اول هستند}} بیرون آمدیم، ناراحت بودیم. گفت: وقتی پیش شما آمدیم، دیدیم ما پیش علی {{علیه}} بودیم؛ اما علی {{علیه}} را نمیشناختیم، علی {{علیه}} را خلق حساب میکردیم. گفت: الحمد لله که ما از کنار قبر علی امیرالمؤمنین {{علیه}} آمدیم به تو برخوردیم، حالا علیشناس شدیم. حالا یک علی {{علیه}} که میگویی، خدا ملک برای تو خلق میکند، «استغفر الله» میگوید. تو کنار قبر علی {{علیه}}، علی {{علیه}} را نشناسی، چه فایدهای دارد؟}} مگر هفده، هجدهسال پیش چهار امام نبودند و اهلآتش شدند؟ ما باید اینها را بشناسیم. عقیده من ایناست که شناسایی اینها [ایناست که] باید با ادب علی بگویی، وقتی میخواهی علی بگویی، ببین، باید به یک ماوراء باید بگویی علی، آنقدر علی {{علیه}} قیمت دارد {{دقیقه|40}} که خدا، یک ماوراء را کنار میگذارد! [میگوید:] به عزت و جلالم، اگر ثواب انس و جن کنی، علی {{علیه}} را دوست نداشتهباشی، تو را کنار میگذارم. مگر کنارگذاشتن عبادت شوخی است؟ خدا خیلی رئوف است؛ اما برای علی {{علیه}} غیور است؛ خدا خیلی رئوف است؛ اما برای ولایت غیور است، همه را میسوزاند. چرا؟ ولایت، مقصدش است. تو با مقصد خدا طرف هستی. تو مقصد خدا را کنار گذاشتی، آیا میدانی که چه گناهی کردی؟ اما اگر علی {{علیه}} را بپذیری، خدا هم تو را میپذیرد. این گناهان چیزی نیست. یکدفعه گفتم، حالا روی مناسبت میگویم: گناه کبیره، گناه بیولایتی است. |
− | |||
− | + | {{موضوع|اطاعتی باشید، نه عبادتی؛ مؤمن خودش عبادت است و میتواند به جایی برسد که خودش ریسمان حبلالمتین باشد|عبادت/اطاعت/مؤمن}} عزیزان من، برو بگیر دیگر بخواب. تو کجایی؟ اصلاً چه هستی؟ تو اشرف مخلوقاتی، اینقدر خودت را اذیت نکن! خستهای بگیر بخواب. من که میبینی نماز شب میخوانم، من یک بیکاره مملکت هستم. اصلاً تو خودت نمازی، اصلاً تو خودت رکوعی، اصلاً تو خودت سجودی، اصلاً خودت زیارتی، اصلاً خودت عبادتی؛ اما باید تسلیم ولایت باشی، چه داری میگویی؟ کجایی؟ چرا خودت رکوع هستی؟ چرا خودت سجود هستی؟ تو الان اینجا که هستی بهفکر مستضعف هستی، بهفکر مردم هستی، بهفکر این هستی که یکی را نجات بدهی. اصلاً بشر به جایی میرسد که خودش ریسمان حبلالمتین میشود، {{توضیح|امروز دارم یک حرفهای بالا برای شما میزنم، ثابت هم میکنم}} چرا؟ میگوید: ریسمان حبلالمتین؛ یعنی به دوازدهامام، چهاردهمعصوم چنگ بزنی؛ خب، تو اگر وقتی به دوازدهامام، چهاردهمعصوم {{علیهم}}، چنگ بزنی، مگر دست تو به آننیست؟ آنوقت صادراتت هم امر آنها میشود پس تو خودت ریسمان میشوی. توجه کنید من امروز دارم چه میگویم؟ خیلی نمیخواهد اینطرف و آنطرف بزنید. عبادتی نشوید؛ اطاعتی بشوید. الان برای چه شما اینجا آمدید؟ چرا میگفت اسم من را بنویس، اسم من را بنویس؟ من از این حرفها کِیف میکردم. گفتم: خدایا، یا امامزمان، ایخدا، اینها محض تو و محض علیبنموسیالرضا {{علیه}} میآیند، یکچیز هم بهمن بده، اینها محض من هم دارند میآیند؛ نه محض من، حرف من که نیست، من را باید سینه دیوار زد، محض این حرفها دارند میآیند. خب، شما به وحی اتصال هستید، به ولایت اتصال هستید. حالیتان بشود من دارم چه میگویم، داد بزنم؟ {{موضوع|مؤمن خودش خانه خداست؛ خانه خدا جماد است، مؤمن کمال است؛ کمال بشر ایناست که اتصال به ولایت باشد و حمایت از ولایت کند|مؤمن/کمال/اتصال به ولایت/حمایت از ولایت}} بابا جان من، تو هدایت هستی، تو اصلاً مکهای، تو منا هستی، تو خانه خدایی، تو حرم امامحسین {{علیه}} هستی، چرا قدردانی نمیکنی؟ چرا شکرانه نمیکنی؟ مگر حرم چهچیزی است؟ مگر خانهخدا چهچیزی است؟ جماد است؛ کمال نیست. ولایت کمال است. تو الان ولایت داری، کمال هستی، آن جماد است. من نمیخواهم به خانه جسارت کنم، بفهمید حرف من چهچیزی است. چرا میگوید اگر به یک مؤمن توهین کنی، خانه من را خراب کردی؟ پس خانه جماد است، تو کمالی؛ اما کمالت ایناست که اتصال به علی {{علیه}} باشی، {{دقیقه|45}} کمال تو ایناست که اتصال به علیبنموسیالرضا {{علیه}} باشی، کمالت ایناست اتصال به زهرا {{علیها}} باشی، بیایی زهرا {{علیها}} را یاری کنی، بیایی پهلوشکسته را یاری کنی، بیایی محسن سقطشده را یاری کنی، بیایی سیلیخورده را یاری کنید. یاری ایناست که ما همسر عزیزش را به ولیاللهالاعظم قبول کنیم. آن جسارتها را نبینیم، آن عظمت ولایت را ببینیم. آن مثل یک قرآنی است که زیر دست و پای الاغها پاره شدهاست. ولایت اینطوری شد، پر پر شد. خدا لعنت کند آنکسی را که پر پر کرد؛ آن عمر است و ابابکر. توجه میکنید من چه میگویم؟ (صلوات) | |
− | {{موضوع| | + | {{موضوع|مؤمن عُجب ندارد؛ بیایید مانند امیرالمؤمنین خاضع و خاشع باشید و سنخه علی شوید؛ آنوقت خودتان امر میشوید و دیگر بیامری نمیکنید|عجب/تواضع/امیرالمؤمنین}} شما را عجب نگیرد، تکبر نگیرد. مؤمن عجب ندارد، تکبر ندارد؛ میبیند اینها که دارد، او دادهاست. چرا امیرالمؤمنین {{علیه}} اینقدر خاضع و خاشع است؟ یک قدرت تمام خلقت، چرا اینقدر در مقابل خدا خاضع و خاشع است؟ بروید مناجاتنامه علی را بخوانید، ببین چه دارد میگوید؟ میبیند خدا به او دادهاست. تو هم باید سنخه علی {{علیه}} بشوی. حالا که این حرفها را به شما زدم، باید تواضع شما بیشتر باشد، شکر شما بیشتر باشد، بدانی او به تو دادهاست؛ آنوقت سنخه ولایت میشوی. من دلم میخواهد، کوچک و بزرگ شما، همه سنخه ولایت شوید؛ یعنی همیشه در مقابل خدا و ولایت سر به زیر باشید. اگر در مقابل ولایت سر به زیر هستی، به جایی دیگری نگاه نمیکنی، بهغیر امر نگاه نمیکنی؛ تو خودت امر هستی، خودت توی امر هستی، بیامری نمیکنی. (صلوات) |
− | |||
− | {{موضوع| | + | {{موضوع|ارزش تمام خلقت به ولایت است و خدا تمام این خلقت را کادوی ولایت قرار دادهاست|ارزش ولایت}} پس بنا شد که با آن چشم ولایتتان، این عالم را ببینید، با عقیدهتان، بهشت را ببینید، جنات را ببینید، جهنم را ببینید، همه را ببینید، آنوقت یک عظمتی برای آنها قائل شوید؛ یعنی بهشت چقدر عظمت دارد، قیامت چقدر عظمت دارد، جنات چقدر عظمت دارد، آسمان چقدر عظمت دارد، دریا چه عظمتی دارد، این دریا اگر نباشد، تمام دنیا خشک میشود، اگر آسمان رحمتش را نازل نکند، همه خشک میشوند؛ اما هر دانه بارانی به امر خداست، حالا حسابش را بکن، امامصادق {{علیه}} میگوید: والله، اگر علی {{علیه}} نباشد، امامزمان {{عج}} نباشد، زمین همه اهلش را فرو میبرد؛ یعنی هیچ قیمتی ندارد. چرا خدا دارد اینجوری حرف میزند؟ آیا فهمیدید؟ نه، نفهمیدید؛ یعنی ارزش تمام این خلقت، بهواسطه حجت خداست. حالا تو باید مواظب حجتخدا باشی. حالا یکدفعه خدا میگوید: همه اینها را برای تو خلق کردم. امامشناسی؛ یعنی این، نه این امامشناسی که مادرهایمان به ما گفتند. عزیز من، امامشناسی یعنی این؛ یک خلقتی را ببینید، خدا یک خلقتی را در مقابل امیرالمؤمنین {{علیه}} کادو میکند. مگر علی {{علیه}} شناختن ایناست که ما داریم میگوییم، مگر حسین {{علیه}} شناختن، علیبنموسیالرضا {{علیه}} شناختن اینجور است؟ {{موضوع|اگر واقع ولایت را قبول کنید و تسلیم ولایت باشید، خدا شما را میزبان ولایت قرار میدهد|میزبان ولایت بودن}} ادب داشتهباش، با ادب باش. ادب ایناست که من دارم میگویم، البته زحمت کشیدید، خرج میکنید، خدا به شما عوض بدهد، امیدوارم که خدا شما را میزبان امامزمان {{عج}} قرار دهد، میزبان امامحسین {{علیه}} قرار دهد، انشاءالله امیدوارم خدا از همهتان قبول کند؛ {{دقیقه|50}} اما شما ببینید حرف من چهچیزی است؟ حرف من، حرف دیگری است، حرف من چیز دیگری است که تمام اینکارها که میکنید، شرافت شما برای ایناست که علی {{علیه}} را قبول کردید، زهرا {{علیها}} را قبول کردید، حسین {{علیها}} را قبول کردید. حالا اگر آنها را قبول کردید، میزبان آنها میشوید. یکنفر میگوید: من کارهای نیستم. میگویم عین همینکه میگویی من کارهای نیستم، باید از وجودت بگویی من کارهای نیستم، آن وجود تو باید بگوید من کارهای نیستم، نه زبانت؛ البته زبان خوب است، نمیگویم نگو؛ اما وجود تو باید تسلیم باشد. توجه میکنید یا نه؟ (صلوات) |
− | |||
− | + | {{موضوع|تواضع خلقتی بخواهید نه تواضع خلقی! اگر ولایت شما کامل شود، تمام خلقت شما را بهواسطه ولایت تواضع میکنند|تواضع}} اگر ولایت شما کامل شود، آنچه که خدا خلقت کرده، به شما تواضع میکند، ریگ هم تواضع میکند، درخت هم تواضع میکند، دیوار هم تواضع میکند. عزیز من، بیایید ببینید من امروز دارم چه میگویم. چه احترامی از مردم میخواهی؟ چرا من احترامی از کسی نمیخواهم؟ من تواضع خلقتی میخواهم، تو چهکسی هستی؟ تو یک واسطهای. بابا جان، نمیخواهم شما را بیارزش کنم، دلم میخواهد امشب، یکخرده به حرفهای من فکر کنید، اصلاً خود ارزش تو مال ولایت است. مگر همه عالم تسلیم «ولی» نیست؟ | |
− | + | {{موضوع|در مقابل ولایت، بهواسطه اینکه امر خداست، تواضع کنید؛ اول امام را امر خدا ببینید، بعد به زیارت ائمه بروید|تسلیم بودن/اطاعت امر}} حالا همه عالم که تسلیم «ولی» است، عالم تسلیم خداست. خدا گفته، من آمدم رفتم اینجا پیش علیبنموسیالرضا {{علیه}} گفتم: خدا گفته من اینجا بیایم، من میآیم. پس تو باید اول امر خدا را ببینی، بعد زیارت بروی. چه داری میگویی؟ خود پیامبر {{صلی}} در آن قضیه نجران واسطه برد، گفت: اینها واسطهاند. بیاحترامی میشود یا حرف، کمال است؟ بیاحترامی نیست، تو توجه نداری من چه میگویم؟ ما تواضع به امر خدا میکنیم، امام، امر خداست، ما تواضع میکنیم. اگر من ولایت، ولایت، میگویم؛ حالا امروز خدا، خدا میگویم. ولایت، امر خداست که ما تواضع میکنیم. اما خدا دستوراتی فرموده که اگر امر من را اطاعت کنی، تا بگویی خدا، خدا بگوید لبیک. خدا به امرش لبیک میگوید. امرش علیبنابوطالب {{علیه}} است، امرش امامزمان {{عج}} است، امرش حالا علیبنموسیالرضا {{علیه}} است. | |
− | {{موضوع| | + | {{موضوع|خدا محتاج ذکر و عبادت نیست؛ همانطور که علی «ذکر الله» است، شیعه هم «ذکر الله» است|عبادت/ذکرالله/شیعه}} چرا گردنهای خوارج را زد؟ حالا به امیرالمؤمنین {{علیه}} میگویند اینها نمازخوان هستند، {{دقیقه|55}} اینجایشان باد کرده، سر کاسه زانوهایشان را میبریدند، اینها در زمینهای خشن میرفتند. اصلاً حق ندارد توی زمین خشن برود. مرتیکههای خر!! مگر خدا پیشانی بادکرده میخواهد؟ خدا، علی {{علیه}} میخواهد. یک عدهای اینجا مقدس شدند، عبادت میکنند، مگر خدا محتاج است؟ ایناست که من میگویم مقدس نشوید، تو خدا را محتاج میدانی؛ اینجا نماز کنم، اینجا فلان کنم، اصلاً حرف آدم را نمیفهمد، دائم دارد ذکر میگوید، ذکر من هستم، لامذهب! ببین من چه میگویم! علی {{علیه}}، «ذکر الله» است. والله، شیعه هم «ذکر الله» است، به ولایت اتصال است. من آخر، پیش اینها رفتهام، مرتب «سبحان، سبحان» میگوید. آخر، تو بابا ببین ایده من چیست؟ من چهچیزی میگویم؟ حالا چقدر هم باید برای بعضی از اینها اجازه بگیری تا بروی خدمت تاپاله! (صلوات) امیرالمؤمنین {{علیه}} میگوید: {{روایت|«انا ذکر الله»}} به تمام آیات قرآن، شیعه، «ذکر الله» است. |
− | |||
− | {{موضوع| | + | {{موضوع|حضرت ابراهیم بهواسطه کرنش در مقابل ولایت، اتصال به شیعه و «سلاماللهعلیه» شد؛ ابراهیم تسلیم اسم خدا شد؛ اما شیعه اسماء خدا را قبول دارد و از او بالاتر است|حضرت ابراهیم/شیعه}} چرا ابراهیم، «سلاماللهعلیه» شد؟ «سلاماللهعلیه» را به شیعه میگوید، به تو هم گفتهاست. آیا میفهمی یا نه؟ آنرا افشاء کرد که تو بفهمی. مگر آیه برای تو نازل نشده؛ اما برای ابراهیم شده؟ چرا میگوید اگر علی را نخواهی، هفتاد پیامبر {{صلی}} باشد همه آنها را میسوزانم؟ پس این ابراهیم اگر به کمال رسید، بهواسطه قبولی علی {{علیه}} رسید، بهواسطه کرنش در ولایت رسید، آن کارها که میکرد کرنش شد. گفت: کاری نکردی خانهخدا را ساختی. رفت یککاری بکند که امر ولایت باشد. امر ولایت، سخاوت است. امر ولایت، دستگیری از مردم است. حالا چهچیزی داری میگویی؟ حالا خدا میخواهد او را امتحان کند، میگوید: «سبوح قدوس، ربنا و رب الملائکة و الروح» گفت: ثلث گوسفندهایم برای تو، یکدفعه دیگر هم گفت، چوبش را زمین انداخت، گفت: من تسلیم تو هستم، من بنده تو هستم. آیا ابراهیم بنده آن فرد شد؟ نه، بنده ندای خدا شد. توجه میکنید؟ ندای خدا، علی {{علیه}} است، ندای خدا، حسن {{علیه}} است، ندای خدا، زهرا {{علیها}} است، تو بالاتر از ابراهیم هستی. ابراهیم تازه آمد و به شیعه اتصال شد، حالا سنخه تو شد. حالا قرآن هم نازلشد، چرا قرآن، زودتر نازل نشد؟ چرا زودتر ابراهیم «سلاماللهعلیه» نشد؟ ابراهیم، جزء همان پیامبرها بود، چرا توجه ندارید؟ بعضیها یکحرفی میزنند، هنوز هم یک رشته شما در آناست، بیایید بیرون. تمام کمال ابراهیم مال ایناست که تسلیم «سبوح قدوس، ربنا و رب الملائکة و الروح» شد. حالا این حرفی که میزند و میگوید من تسلیم تو هستم، تسلیم اسم خدا شد؛ اما علی {{علیه}} اسماء خداست؛ بالاتر از اسم است. شیعه، اسماء خدا را قبول دارد، ابراهیم پایینتر است. {{دقیقه|60}} هر طور میخواهد بشود، هر که حرف دارد بزند. |
− | |||
− | {{موضوع| | + | {{موضوع|شیعهای که از امتحان دربیاید، از انبیاء بالاتر است؛ به شیعه رسیده؛ اما به انبیاء باید برسد؛ تمام کمال انبیاء بهواسطه ولایت است|شیعه/انبیاء}} عزیز من، باید نظر ولایت تو مافوق تمام انبیاء باشد؛ آنوقت درستاست. هنوز نظر ولایت تو کوتاه است؛ هنوز انبیاء را میبینی. باید نظر ولایت، از انبیاء بالاتر باشد. چرا؟ اینقدر ولایت بالاست که میگوید: اگر اینرا قبول نداشتهباشی، تو را میسوزانم. خدا، نه عبادت میخواهد، نه انبیاء را میخواهد، بهغیر پیامبر آخرالزمان. خدا، علی {{علیه}} میخواهد، خدا، اطاعت علی {{علیه}} میخواهد، خدا، ولایت میخواهد، خدا، زهرا {{علیها}} را میخواهد. ای بشر، کجایی؟ کجا فکر تو میرود؟ بیا فکرت اینجا کار کند. اینها چهکسی هستند؟ تمام کمال انبیاء بهواسطه علی {{علیه}} است، بهواسطه حجتخدا، ولیاللهالاعظم، امامزمان {{عج}} است. انبیاء، در مقابل ولایت خنگ هستند. باید به او برسد. کجا این و آن میکنی؟ آرام بگیر، آنهم مثل تو است، تازه تو بالاتر از او هستی. شیعهای که از امتحان دربیاید، بالاتر است. ببین، شاهعبدالعظیم حسنی، ببین، سلمان، از اینها هست. عزیز من، تو بالاتر از انبیاء هستی. چرا؟ شیعه، وصل به ولایت است. به شیعه رسیدهاست؛ اما باید به انبیاء برسد. خود ابراهیم هم باید خواب ببیند، میترسم پایینتر بیاورم، شما بگویید جسارت شد، اگرنه باز هم پایینتر میآوردم که دیگر یک خری نگوید ابراهیم حجت خداست، جلوی دهنش را بگیرد، تمام حرفهایم که دارم با ابراهیم اینجور میکنم، میخواهم جلوی دهان اینها را بگیرم. (صلوات) تا اینکه خلق را حجتخدا نکند. ابراهیم، بیچاره است، ابراهیم، مضطر است؛ اما آیا علی {{علیه}} مضطر است؟ خدا تمام خلقت را در مقابل ولایت یک کادو کردهاست. مرتیکه، کجا میگویی این حجت خداست؟ جلوی دهنت را بگیر! ابراهیم، خیلی محترم است، ابراهیم، «سلاماللهعلیه» است. ما باید ابراهیم را کرنش کنیم؛ اما کرنشی که من از ابراهیم میکنم، بهواسطه ولایتش است. ما انبیاء را قبول داریم، صد و بیست و چهار هزار پیامبر را قبول داریم، دوازدهامام {{علیهم}} را قبول داریم؛ اما قبولی مثل ایناست که من تو را قبول دارم. مگر من تسلیم تو هستم؟ اما اگر در آنزمان بود، تسلیمش بودم. اما در اینزمان، ما باید تسلیم ولایت باشیم، تسلیم وجود مبارک امامزمان {{عج}} باشیم (صلوات) |
− | عزیز من، باید نظر ولایت تو مافوق تمام انبیاء باشد؛ آنوقت درستاست. هنوز نظر ولایت تو کوتاه است؛ هنوز انبیاء را میبینی. باید نظر ولایت، از انبیاء بالاتر باشد. چرا؟ اینقدر ولایت بالاست که میگوید: اگر اینرا قبول نداشتهباشی، تو را میسوزانم. خدا، نه عبادت میخواهد، نه انبیاء را میخواهد، بهغیر پیامبر آخرالزمان. خدا، علی {{علیه}} میخواهد، خدا، اطاعت علی {{علیه}} میخواهد، خدا، ولایت میخواهد، خدا، زهرا {{علیها}} را میخواهد. ای بشر، کجایی؟ کجا فکر تو میرود؟ بیا فکرت اینجا کار کند. اینها چهکسی هستند؟ تمام کمال انبیاء بهواسطه علی {{علیه}} است، بهواسطه حجتخدا، ولیاللهالاعظم، امامزمان {{عج}} است. انبیاء، در مقابل ولایت خنگ هستند. باید به او برسد. کجا این و آن میکنی؟ آرام بگیر، آنهم مثل تو است، تازه تو بالاتر از او هستی. شیعهای که از امتحان دربیاید، بالاتر است. ببین، شاهعبدالعظیم حسنی، ببین، سلمان، از اینها هست. عزیز من، تو بالاتر از انبیاء هستی. چرا؟ شیعه، وصل به ولایت است. به شیعه رسیدهاست؛ اما باید به انبیاء برسد. خود ابراهیم هم باید خواب ببیند، میترسم پایینتر بیاورم، شما بگویید جسارت شد، اگرنه باز هم پایینتر میآوردم که دیگر یک خری نگوید ابراهیم حجت خداست، جلوی دهنش را بگیرد، تمام حرفهایم که دارم با ابراهیم اینجور میکنم، میخواهم جلوی دهان اینها را بگیرم. (صلوات) تا اینکه خلق را حجتخدا نکند. ابراهیم، بیچاره است، ابراهیم، مضطر است؛ اما آیا علی {{علیه}} مضطر است؟ خدا تمام خلقت را در مقابل ولایت یک کادو کردهاست. مرتیکه، کجا میگویی این حجت خداست؟ جلوی دهنت را بگیر! ابراهیم، خیلی محترم است، ابراهیم، «سلاماللهعلیه» است. ما باید ابراهیم را کرنش کنیم؛ اما کرنشی که من از ابراهیم میکنم، بهواسطه ولایتش است. ما انبیاء را قبول داریم، صد و بیست و چهار هزار پیامبر را قبول داریم، دوازدهامام {{علیهم}} را قبول داریم؛ اما قبولی مثل ایناست که من تو را قبول دارم. مگر من تسلیم تو هستم؟ اما اگر در آنزمان بود، تسلیمش بودم. اما در اینزمان، ما باید تسلیم ولایت باشیم، تسلیم وجود مبارک امامزمان {{عج}} باشیم (صلوات) | ||
− | خانمهای عزیز، اگر بخواهید شما به جایی برسید، باید تسلیم زهرا {{علیها}} باشید، تو تسلیم مُد هستی، چرا تسلیم مُد هستی؟ با مد هم محشور میشوی، تو باید بیایی تسلیم ولایت شوی تا با ولایت محشور شوی. خانمهای عزیز، بیایید تسلیم زهرا {{علیها}} بشوید، که با زهرا {{علیها}} محشور شوید. مگر نمیگوید هر کسی هر قومی را بخواهد، با آن قوم محشور میشود؟ مگر حضرتسجاد {{علیه}} نمیگوید هر کس را دوست داری با او محشور میشوی؟ زمان را دوست نداشتهباشید، کمال را دوست داشتهباشید؛ کمال، ولایت است، با ولایت هم محشور میشوی (صلوات) | + | {{موضوع|خانمها! بیایید تسلیم ولایت باشید، تا با ولایت محشور شوید، نه تسلیم مُد که با مُد محشور شوید|محشور شدن}} خانمهای عزیز، اگر بخواهید شما به جایی برسید، باید تسلیم زهرا {{علیها}} باشید، تو تسلیم مُد هستی، چرا تسلیم مُد هستی؟ با مد هم محشور میشوی، تو باید بیایی تسلیم ولایت شوی تا با ولایت محشور شوی. خانمهای عزیز، بیایید تسلیم زهرا {{علیها}} بشوید، که با زهرا {{علیها}} محشور شوید. مگر نمیگوید هر کسی هر قومی را بخواهد، با آن قوم محشور میشود؟ مگر حضرتسجاد {{علیه}} نمیگوید {{دقیقه|65}} هر کس را دوست داری با او محشور میشوی؟ زمان را دوست نداشتهباشید، کمال را دوست داشتهباشید؛ کمال، ولایت است، با ولایت هم محشور میشوی (صلوات) |
− | {{موضوع|دعا}} | + | {{موضوع|دعا|دعا}} خدایا، یک گوش شنوا به ما بده |
− | خدایا، یک گوش شنوا به ما بده | ||
خدایا، در گوش ما را باز کن | خدایا، در گوش ما را باز کن | ||
سطر ۶۹: | سطر ۷۴: | ||
خدایا، این روح و جان ما تسلیم ولایت باشد | خدایا، این روح و جان ما تسلیم ولایت باشد | ||
− | خدایا، ولایت | + | خدایا، ولایت در جان و گوشت ما نفوذ کند، تمام هیکل ما، موهای بدن ما علی {{علیه}} بگوید، عقیده ما علی {{علیه}} بگوید، نفس ما علی {{علیه}} بگوید، رفتار ما، علی {{علیه}} بگوید، بیداری ما، علی {{علیه}} بگوید، نشستن ما، علی {{علیه}} بگوید، نفس ما، علی {{علیه}} بگوید، کار ما، علی {{علیه}} بگوید، رفتار ما، علی {{علیه}} بگوید، با علی {{علیه}} محشور بشویم (صلوات) {{دقیقه|67}} |
{{یا علی}} | {{یا علی}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۲:۵۴
السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته، السلام علیالحسین و علیبنالحسین و اولاد الحسین و اهلبیتالحسین و رحمةالله و برکاته
علی، علی | |
کد: | 10270 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
تاریخ سخنرانی: | 1384-01-27 |
تاریخ قمری (مناسبت): | 7 ربیعالاول |
رفقایعزیز، فدای همهتان بشوم، بیایید گوش کنید. ما باید حتیالامکان؛ یعنی آنچه که امکانمان است، دست از آنکار برنداریم، یعنی در آنکار، کار کنیم. آقا اگر در شغل خودش کار کند و آن کار را صحیح کند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: خدا رحمت کند کسیکه محکم کار کند. اگر شما در هر پست و مقامی که هستید، درستکار باشید، همان دعای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) برای شما بس است. این آقایی که الان سنگبر است، این آقایی که مهندس است، این آقایی که مهندس برق است، این آقایی که مدیر کارخانه است، آنآقا که بنا است، ببین، میفرماید: «هر که درستکار کند» چرا میگوید درستکار باشید؟ درستکار با امر کار میکند. آنوقت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: خدا یکچنین آدمی را رحمت کند. چرا مرتب از اینطرف و آنطرف میزنید؟ الحمد لله، شکر ربالعالمین، رشد کردید، دیگر نمیگویید ما به کجا برسیم. عزیز من، شما رسیدی. ماهی توجه ندارد؛ اما وقتی از آب بیرون میافتد، توجه دارد. الان الحمد لله، شکر ربالعالمین، رفقایعزیز دیگر نمیگویند ما به کجا برسیم و به کجا نرسیدیم. عزیز من، قربانتان بروم، انشاءالله فدای همهتان بشوم، تو اگر به ولایت رسیدی، به همهجا رسیدی. شما همهتان الان به ولایت رسیدید. ببین، امامصادق (علیهالسلام) میفرماید: هیچکس نمیفهمد، مگر جان به اینجایش بیاید، آنوقت میداند ما چهکسی هستیم.
این حرفها که ما میزنیم، هنوز مال کلاس اول است؛ کلاس، خیلی است. انشاءالله امیدوارم در این کلاس کار کنید و تخصص بگیرید؛ تخصص، آنموقعی است که شما را تأیید کنند؛ یعنی بگویند این دوست ماست، این شیعه ماست. الحمد لله شما، حضرتعباسی، همهتان، کوچک و بزرگ، تخصص دارید؛ اما توجه نمیکنید. تو باید از سوادت تخصص بگیری، حالا هم که گرفتی اول زحمت است؛ این آقایدکتر تخصص دارد، باید کار کند، آنآقا در کارخانه تخصص دارد، باید کار بکند، آنآقا در برق تخصص گرفته، باید کار کند، این آقا، تخصص معماری دارد، باید کار بکند. والله، اگر این تخصصها به امر باشد، تأیید است؛ اگر به امر نباشد، تأیید نیست. پس تخصص همین هست. ببین، تأیید اینها ولایت است. ببین، به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت کاری نکردی، مگر علی (علیهالسلام) را معرفی کنی، همه کارها را کنار گذاشت. عزیز من، شما هم اگر بخواهید آن تخصص واقعی را داشتهباشید، باید علی (علیهالسلام) را در تمام وجودتان پیاده کنید؛ تا حتی زبانت بگوید علی، قلبت هم بگوید علی، علی (علیهالسلام) که ایننیست که همینجور مثل بعضیها صدای دهانت باشد؛ باید موهای بدنت علی (علیهالسلام) بگوید، نفسی که میکشی علی (علیهالسلام) بگوید. والله، اگر به اینصورت باشی، با علی (علیهالسلام) محشور میشوی. الان، شما جدایید؛ اما وصل هستید. عزیز من، بیایید یکقدری توجه کنید. این حرفها که میزنم همهاش حالا فلسفه است.
من یک پارهوقتها در این فکر میروم که تقریباً بهقول ما از متر یکذره سر در میکردیم؛ به ماه نگاه میکنی چهل در چهل است؛ خورشید وقتی بخواهد بگیرد یا یکخرده نورش کم باشد نگاه میکنی، میبینی آنهم چهل در چهل است. حالا این چهل در چهل را تو میبینی. اغلب ما ولایت را به اینصورت میبینیم. ببین، این خورشید چهل در چهل است؛ اما عزیز من، این خورشید از دنیا بزرگتر است. این خورشید را ببین، به همهجا دارد میتابد، اینرا که میبینی؛ مثلاً الان مغرب میشود و خورشید میزند، خورشید سر جایش است؛ کرات میگردد؛ یعنی کرات دور خورشید میگردد. آقای علم جغرافیا، این علمها که شما دارید، علم جغرافیا؛ یعنی اینکه بدانی این کرات دارد دور خورشید میگردد. خورشید هست، ماه هم همینجور است. چرا اینها در کره ماه میروند؟ یعنی ماه سر جایش است که میروند. اگر به اینصورت نباشد، نمیتوانند بروند. ببین الان خارجیها در کره ماه میروند؛ اما شما توجه ندارید. بیشتر ما توجه نداریم. حرفی نیست که این ائمه (علیهمالسلام) نزده باشند. عزیز من، شما باید خودتان را فدای ائمه (علیهمالسلام) کنید، تسلیم ائمه (علیهمالسلام) بشوید، حواستان پیش خارجیها نباشد. والله، روایت داریم حضرت فرمود: در آخرالزمان، به آسمان میروند، به کرات میروند؛ اما فایدهای ندارد. این مردک به اندازه یک شهر خرج کرده، حالا که رفته یکخرده سنگ آورده، اینهم بهدرد نمیخورد. حالا میخواهم به شما یکقدری از عظمت خدا بگویم، آنوقت اینکه خدا با همه این عظمتش با ولایت چهکار میکند را مقداری میگویم. (صلوات)
جان من، عزیز من، حالا ببین خدا چهکار کرده که این ماه به این عظمت، خورشید به این عظمت را خلق کرده، حالا خدا هر چیزی را که دارد در اختیار ولایت گذاشتهاست. نماز دارد قضا میشود، میگوید: یا رسولالله، (چونکه گفتم: آنچه را که هست، امام میداند؛ اما باید در اختیار باشد) یا رسولالله، نماز دارد قضا میشود. علیجان، خورشید را برگردان. حالا میخواهد برگرداند؛ اما یک تعارف هم به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میکند که خورشید را برگردان. فوراً اشاره کرد و خورشید برگشت. حالا که خورشید برگشتهاست، (خدا نکند منافق باشید، خدا نکند قلبتان یکجوری باشد که ولایت را نپذیرد. حالا مگر میپذیرند؛) یک عدهای گفتند: نه، ایشان، سحر کرد. مگر علی (علیهالسلام) ساحر است؟ چرا؟ آن قبولی ولایت، ولایت را قبول میکند، اعجاز را قبول میکند، معجزه انبیاء را قبول میکند، والله، اگر آن نباشد، قبول نمیکند. الان شما باید به خودتان ببالید که این حرفها را قبول میکنید. والله، تو نیستی که قبول میکنی، قلبت قبول میکند.
حالا شما وقتیکه حسابش را میکنی، ببین، خدای تبارک و تعالی چهکار کردهاست؟ الان اینها که آسمان میروند، یک هوای دیگری دارد. هوا آنها را میگیرد و میکشد. حالا وقتی بخواهند بروند، یک هوایی است که با خود میبرند. هم آسمان یک هوایی دارد، هم زمین. این آقایانی که چاه میکنند، یکقدری چاه که کندند و رفتند، دستگاه اکسیژن میخواهد؛ وگرنه آن چاهکَن خفه میشود، آسمان هم همینجور است؛ وقتی رفتی خفه میشوی؛ یعنی خدای تبارک و تعالی این کراتی که خلق کرده مال یک موجودات خلق کردهاست. ببین، الان شما که در این زمین هستید، هوا نمیخواهد؛ حالا اگر آسمان رفتی، هوا میخواهد. حالا من نظرم ایناست باز از آسمان اول بخواهند آسمان دوم بروند، همینسان که تا عرش خدا بروند، هوا میخواهند، دوباره آنجا خفه میشوند. حالیتان هست دارم چه میگویم؟ من فدای یکی بشوم، گفت: از توحید بگو. میخواهم یکخرده از توحید بگویم. گفتم: ما باید در اختیار آنها باشیم؛ در محضر خدا باشیم و در امر اینها. آن درستاست. حالا حسابش را بکن، ببین، همه این آسمانها اکسیژن میخواهند.
یکی از عظمت خدا ایناست که هر چه را خلق کند، مثل خودش واحد است؛ یعنی این مثل آننیست، آن مثل آننیست. از قدیمها انگشتنگاری بود، آنموقعیکه کوچک بودیم، اینها انگشتنگاری میکردند، حالا اگر یکمیلیون مردم باشند، هیچکدام انگشتهایشان یکجور نیست. این برفها که میآید (شما به آیات رجوع کنید. من دارم این حرفها را روی آیات میزنم، من حرف بیخودی نمیزنم) هرکدام از اینها یکجور است؛ اینها وقتی میآید، هر کدام مثل یک ششگوش است، اصلاً خود ششگوش بودن این برفها باز حرف دارد، آنچه که حرف روی ولایت و توحید بزنی، باز یکحرف دیگر دارد، ایننیست که الان ما میگوییم، حالا چه نتیجهای دارد؟ تو نمیفهمی، من نمیفهمم، این عظمت خداست. آیا فهمیدی؟ یعنی کسی است که اینها را بهوجود میآورد، کسی است که اینها را خلق میکند، ما باید یکقدری توجهمان به توحید باشد. حالا همه این حرفها که من دارم میزنم، میخواهم نتیجهگیری کنم. حالا، ببین خدا چهجور است؟ اصلاً یک عدهای از ملائکه هستند، دائم دارند سجده میکنند؛ یک عده از ملائکه هستند، در رکوع هستند، یک عدهای از ملائکه هستند، در سجود هستند، یک عدهای از ملائکه هستند، دارند با خدا نجوا میکنند، یک عدهای از ملائکه هستند، دعا به شما میکنند.
آقا جان من، شما توجه کنید. الان این آقا امامرضا (علیهالسلام) اینجوری است؛ شما الان که آنجا میروید، باید توجه کنید، هم به امام، هم به خدا. یک آقایی که ایشان فاضل است، (حالا اسمش را نمیخواهم بیاورم) سی و پنجسال پیش میگفت: «باذنالله، باذن رسوله، ادخل هذا البیت»، امام را اینجوری میکنند. درستاست که امام محتاج خداست؛ اما امام محتاج خلق نیست. خدا یک تسلط خلقتی به امام دادهاست. مگر در خانه امالسلمه نیامد، گفت: علی کجاست؟ گفت: آسمان است. آسمان و زمین ندارد. مؤمن هم [آسمان و زمین] ندارد، مؤمن، نظرش دارد. اصلاً تمام خلقت محتاج ولایت است؛ اما مؤمن هم ممکناست تسلط داشتهباشد، تسلط ایناست که میگویم یکقدری در ماوراء کار کنید، یکقدری فکرتان بالا برود. با همه این حرفهایی که دارید میزنید، چرا فکر شما سقوط کردهاست؟ ما در ولایت، در توحید، سقوط داریم. ما باید از این سقوط یکقدری نجات پیدا بکنیم. کجا نجات پیدا میکنی؟ با چشم آن قلبت، تمام این عالم را ببینی؛ زمین را ببینی، آسمان را ببینی، عرش را ببینی، قیامت را ببینی، فرش را ببینی، تمام اینها را ببینی. حالا اگر همه را دیدی، آنوقت یکدفعه میگویی: «سبحان ربی العظیم و بحمده» «سبحانالله»، ای خدای منزه از هر عیبی، از هر حرفی، از هر چیزی. ایخدا، تمام اینها در اختیار توست؛ تا حتی ائمه (علیهمالسلام) هم در اختیار توست. الان علیبنموسیالرضا (علیهالسلام) در اختیار خداست؛ اما الان که شما بخواهید آنجا تشریف ببرید، اول باید یک نگاهی به خدا بکنید، این خدا چهکسی است که علیبنموسیالرضا (علیهالسلام) را خلق کرده؟ به این مرد بزرگوار گفتم: مثلاً هزار نفر میگویند یا علیبنموسیالرضا، یک حاجتی داریم، آیا اول امامرضا (علیهالسلام) باید برود خدا را ببیند، بعد هم برود رسول را ببیند؟ «ادخل هذا البیت» یعنی خودش یک بیتی است؛ اما ایننیست. خدا به علیبنموسیالرضا (علیهالسلام) اختیار دادهاست؛ اما حالا که به علیبنموسیالرضا (علیهالسلام) اختیار داده، اول توجه علیبنموسیالرضا (علیهالسلام) به خداست.
ببین، من که یک ذراتی از این ولایت دارم، شب که میشود، میگویم: تمام اینها که بهمن مراجعه کردند خودت جوابشان را بده، مگر من میتوانم؟ علیبنموسیالرضا (علیهالسلام) هم همینجور است. نه اینکه من مصداق [تعیین] کنم. کسیکه نوار من را میشنود، باید به این حرفها معرفت داشتهباشد، اگرنه من مجرمم. چرا؟ خدا اینجور خواستهاست. چرا میگوید دعای مؤمن مستجاب است؟ بابا، شما که روایت و حدیث دیدید، مراجعه کردید، چرا میگوید مستجاب است؟ چونکه آن مؤمن بهفکر خودش نیست، بهفکر مردم است. حالا جان من، قربانتان بروم، علیبنموسیالرضا (علیهالسلام) هم اینجوری است؛ اول نظرش به خداست. وقتی نظرش به خدا شد، این درستاست.
حالا شما چطور میشود که آدم اینجوری میشود [دعایش مستجاب شود]؟ همینطوری که گفتم اگر فکر دشمنی با امام باشی، کافر هستی، همینطور هم اگر فکر ولایت باشی، دعای تو مستجاب میشود. ببین، خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) دارد دعا میکند، حالا که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مریض است و پیش پیامبر میآید، میگوید: خدایا، بهحق علی، علی (علیهالسلام) را شفا بده. این دعای مؤمن [اینجوری است.] من یکوقت به شما گفتم، آن آدمی که بهحساب اینجوری است. حالا حضرتزهرا (علیهاالسلام) فرمود: فلانی، صورتت سوختهاست؟ گفت: بله، میسوزد. (والله، دکتر گفتهبود این ماهیچهاش را باید اینقدر اینجا بگذاری و ماساژ بدهی تا این درست بشود.) حالا گفت: بیا حاجحسین بگوید. گفت: حاجحسین، همینجور که دعا کردی، دعا کن. گفتم: خدایا، بهحق زهرا (علیهاالسلام)، این خانم را شفا بده، زهرا جان، بهحق دخترت زینب (علیهاالسلام)، زینبجان، بهحق مادرت، زهرا (علیهاالسلام)، شفایش بده. گفت: دعا کن، همین دعا را کردم. او هم گفت: «الهیآمین»، شیعه اگر واقعاً دعا کند، آنها باید «الهیآمین» بگویند. شیعه، مستقل نیست؛ باید آنها «الهیآمین» بگویند؛ اما امام مستقل است. توجه دارید چه میگویم؟ امام مستقل است؛ اما باز پیامبر احترام میکند، باز میگوید بهحق علی (علیهالسلام). حالا گفت: آخر، علیجان، خدا از تو بهتر ندارد که من یک واسطهای ببرم، خود علی را واسطه خودش میکند. (صلوات)
خدایا، بهحق این علیبنموسیالرضا (علیهالسلام) بهحق حضرتزهرا (علیهاالسلام)، یا زهرا، بهحق مادرت، زینبجان، بهحق مادرت، این خانمی که سرطان دارد، خدایا شفایش بده. خدایا دل ما را خوشکن، خدایا دل مادرش را خوشکن، خدایا دل شوهرش را خوشکن.
اما وقتیکه فکر میکنی، میبینی در همه دعاها باز یک صلاحهایی است، یک جورهایی است که ما نمیفهمیم که چه میشود. الان این آقا که مثلاً مریض شده، یکوقت میبینی که قدرتش را صرف گناه میکند. مثلاً چقدر اینها قدرت داشتند؟ چهجور قدرتشان را صرف کردند؟ چونکه از ولایت خارج شدند. کسیکه از ولایت خارج شود، قدرتش را صرف جنایت میکند. این اهلتسنن، قدرتشان را صرف جنایت کردند. کسانیکه امامحسین (علیهالسلام) ما را کشتند، قدرتشان را صرف جنایت کردند. اگر قدرتشان را تسلیم ولایت میکردند که به اینصورت نبود. قربانتان بروم، ما باید قدرتمان را تسلیم ولایت کنیم، آنوقت ولایت کارساز باشد؛ این درستاست. (صلوات)
حالا عزیز من، حرف من ایناست، ببین، این خورشیدی که به همه این دنیا تسلط دارد که هر جا میروی، این خورشید است؛ (الان مثلاً آمریکا شب است، چونکه کرات یکجوری است که آنجا را تاریک کردهاست، آنوقت روز میشود، دوباره کرات میگردد؛ اما خورشید سر جایش است. آیا متوجه هستید؟) تمام این خلقت باید دور ولایت بگردد. ولایت، آنقدر بزرگ است که همه خلقت باید دور ولایت بگردد. ولایت؛ یعنی این، ولایت؛ یعنی اینقدر عظمت دارد. حالا ما به شما میگوییم، بابا، شما هم بیایید با این قد یک متر و نود تایی، تکبرت را کم کن، دور ولایت بگرد. کرات تمام خلقت دور ولایت میگردد؛ ما هم میگوییم، بابا، بیایید تسلیم ولایت شوید، به تمام کرات وصل شوید. من میخواهم شما را به تمام کرات وصل کنم. چرا توجه ندارید؟ نه اینکه خدا شما را بپذیرد، نه اینکه قرآن شما را بپذیرد، نه اینکه ولایت شما را بپذیرد، کرات شما را بپذیرد که بگوید اینهم مثل ما اطاعت میکند. چرا جدا میشوید؟ چرا از کرات جدا میشوید؟ چرا از علی (علیهالسلام) جدا میشوید؟ چرا از خدا جدا میشوید؟ چرا از قرآن جدا میشوید؟ موقعیکه گناه کنید، جدا میشوید. توجه فرمودید، من چه میگویم؟ توجه کنید، این حرفها شما را یخ نزند. قربانتان بروم، فدایتان بشوم، توجه کنید، ما همینجور که الان تسلیم هستیم، باید این تسلیمیت را در اختیار امام بگذاریم.
حالا متوجه شدید که خدای تبارک و تعالی که تمام این خلقت را تا حتی نباتات، تا حتی ملائکه خلق کرده، شاید الان اینجا صد هزار ملک باشد، معلوم که نیست، ملائکه همه هستند که شیعهها را حفظ کنند، اصلاً خدا آنها را برای شیعه خلق کردهاست. چرا از برای شیعه خلق کردهاست؟ آن ملائکه از نور ولایت خلق شدهاند. چرا ملائکه چیز نمیخورند؟ خدای تبارک و تعالی یکجوری آنها را خلق کرده؛ آنها مثل بهشت میمانند؛ یعنی چطور بهشت این نعمتهایش را چیز میکند، آنها هم همان هستند. شما الان نگاه به بهشت میکنی، خیال میکنی که آنجا هم یکچهار تا درخت کاشتند، چهار تا درخت و گلگونه کاشتند، چهار تا درخت سیب کاشتند، چهکسی کاشته است؟ مگر بهشت جنگل است؟ نه، بابا جان، خدا اراده کرده و درخت طوبی را خلق کردهاست. بهشت و اینها همه از درخت طوبی خلق شدهاند. عزیز من، قربانت بروم، کجایی؟ یک بهشتی را که داری میبینی، دست دوم است. من میخواهم شما دست اول بشوید؛ داد میزنم! تو بیا دست اول بشو، چرا دست دوم میشوی؟ من امروز به شما باسوادها میگویم؛ مگر بهشت مخلوق نیست؟ مگر عرش مخلوق نیست؟ مگر جنات مخلوق نیست؟ خالق است یا مخلوق است؟ حالا یکمرتبه به تو میگوید: تو اشرف مخلوقاتی! بابا جان، من دارم درست میگویم، تو درست بشنو، درست بفهم، یکمرتبه میگوید: تو اشرف مخلوقاتی، چرا میگوید اشرفمخلوقات هستی؟ بهشت، رشد ندارد؛ یک حدی دارد، فردوس، یک حدی دارد، جنات، یک حدی دارد، تو اصلاً حد نداری. عزیز من، خدا تو را جوری خلق کرده که حد نداری. تو میتوانی به خدا برسی؛ اما بهشت به کجا میتواند برسد؟ بهشت یکچیزی دارد که خیلی عظمت دارد ایناست که ندای علی (علیهالسلام) میدهد، تا زنگش را میزنید، میگوید: علی، علی، علی. بهشتی که اینهمه سفارششده است، [برای ایناست که] ندای علی (علیهالسلام) میدهد، تو بیا امر علی (علیهالسلام) را اطاعتکن، بروی بالاتر بشوی.
به تمام آیات قرآن، گفت: برو، گفتم: نه، بهشت را نشان من داد، جنات را نشان من داد، فردوس را نشان من داد، چرا؟ تو وقتیکه مؤمن شدی، خدا عظمتش را حالیات میکند. ما هنوز مؤمن نیستیم که خدا عظمتش را به ما بفهماند.
من عقیدهام ایناست اگر مؤمن واقعی بخواهد بهشت برود، [در مقابل] محشور شدن با زهرا (علیهاالسلام) یا علی (علیهالسلام) حیوان است، من حسابش را کردم، دیدم من دارم میگویم یک عدهای خودشان درست میکنند، بُل میگیرند، من هم نماز شب میکنم، نماز میکنم، چیز به مردم میدهم، دارم بُل میگیرم. حالا تو را چهکار میکند؟ حالا تو را میآورد، زهرا را هم آنجا میگذارد، میگوید: اینهم بهشت و فردوس برو، مرد باید باشد، بگوید: برو
پشت پا بر عالم امکان زدم | دست بر دامن زهرا زدم |
بشر باید حیوانیت خودش را بفهمد، حیوانیت خودش را حس کند، مگر من بهشت میخواهم که آنجا بروم گلابیاش را بخورم، حوریهاش را ببینم؟ به تمام آیات قرآن، من میلیارد حوریه را به کفش زهرا صلح نمیکنم. یکی از حرفهایی که من با امامزمان (عجلاللهفرجه) میزنم، میگویم: آقا جان، افتخار تو ایناست کفش زهرا پیش توست، افتخار تو ایناست که پیراهن حسین (علیهالسلام) پیش توست، پیش من نیست! کجا دارید میروید؟ چهکار دارید میکنید؟ بیا اینطرف خط. به تمام آیات قرآن، اگر کفش زهرا را بهمن بدهند، به بهشت و فردوس صلح نمیکنم. میگویم: من اینرا میخواهم بو کنم، چونکه بوی زهرا (علیهاالسلام) به تمام خلقت میارزد، بوی علیبنموسیالرضا (علیهالسلام) به تمام این خلقت میارزد. چرا شما از جو این دنیا پرش نمیکنید؟ هنوز ما پابندیم! (صلوات)
مؤمن باید در عالم یک مقصد داشتهباشد، هر دوی اینها یکی هستند؛ خدا و ولایت. هیچ مقصدی در این عالم نداشتهباشد. باید جوری باشیم که به آنها برسیم، باید جوری باشیم که ما سنخه آنها شویم. اگر شما سنخه آنها شدید، سنخه تمام عالم شدید. عزیزان من، بیایید در تمام عالم، یک مقصد داشتهباشیم؛ مقصد ما، علی (علیهالسلام) باشد. چرا دست از علی (علیهالسلام) برداشتند؟ چرا دل زهرا (علیهاالسلام) را شکستند؟ چرا دل خدا را شکستند؟ خدا دل ندارد، مقصد خدا را شکستند، حالا هم میگویند: برادر توست! عزیز من! کجا میروی؟ تو باید در این عالم قیمتگذاری کنی، محک داشتهباشی؛ یعنی بزنی، عزیزان من، قربانتان بروم، ببینید من چه دارم میگویم، حضرتزهرا (علیهاالسلام) خودش عصاره تمام خلقت است. به حضرتعباس، اگر زهرا (علیهاالسلام) گریه کرد، تمام آسمان و زمین و لوح و قلم و درخت و اشیاء و ریگ و بیابان و آنچه که زیر آسمانها است، گریه کرد، خود آسمان گریه کرده، مگر نمیگوید که برای امامحسین (علیهالسلام) گریه کرد؟ چرا؟ به قدس ولایت، جسارت شد. همینجور که امامزمان (عجلاللهفرجه) میگوید جسارت شد، همینجور هم اینها به قدس ولایت، جسارت کردند. حالا علی (علیهالسلام) گریه میکند، زهرایعزیز (علیهاالسلام) میآید اشکهایش را پاک میکند. میگوید: پدرم گفت مظلومی را نوازش کنی [خدا خوشش میآید]. چرا علی (علیهالسلام) مظلوم است؟ علی (علیهالسلام) تا زمانیکه «فزت و رب الکعبه» نگفتهبود، مظلوم بود؛ اما زهرا جان، بشارت به تو میدهم، وقتیکه عزیز تو را، ولایت را، ضربه زدند، گفت: «فزت و رب الکعبه»، میلیارد، میلیارد نجات پیدا کردند، علی (علیهالسلام) از غریبی در آمد؛ اما آنها غریبند که به علی (علیهالسلام) ظلم کردند.
عزیز من، قربانتان بروم، حالا هم همین هست، دوباره تکرار میکنم، تا توان دارید، دنبال خلق نروید. درباره آخرالزمان، خدا حرفهایی زده، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) حرفهایی زده، گفت: بهخیر و شر مردم شرکت نکنید؛ خیرشان شر است. قربانتان بروم، فدایتان بشوم، بیایید با علی (علیهالسلام) نجوا کنید، بیایید با زهرا (علیهاالسلام) نجوا کنید، بیایید با قرآن نجوا کنید، از کجا نجوا میکنی؟ امر آنرا اطاعتکن، شما اگر بخواهید به جایی برسید، باید با امر نجوا کنید. اگر علی (علیهالسلام) گفتید، باید بدانید دارید یک کرات را صدا میزنید، اگر علیبنموسیالرضا (علیهالسلام) گفتید، باید بدانی که یک کرات تماماً در اختیار علیبنموسیالرضا (علیهالسلام) است. اگر خدا گفتید، ببین، علیبنموسیالرضا (علیهالسلام)، دوازدهامام (علیهمالسلام)، در اختیار خدا هستند. اینجور باید بگویی: «السلام علیک یا علیبنموسیالرضا»، چه میگویی؟ حالا خدا نکند ما جدا شویم، وقتی گناه کردی جدا میشوی.
جوانانعزیز، قربانتان بروم، [اگر گناه کردی،] باز هم توبه کن، وصل میشوی. اگر یک گناهی کردید، آن گناه پیش شما خیلی بزرگ نباشد، خدا پیش شما بزرگ باشد، فوری توبه کنید، شما فوراً باز به کُر اتصال میشوید. چرا؟ تو خودت کُر هستی. اصلاً، شیعه خودش کُر است؛ اما چطور کُر است؟ چون به کُر اتصال است. شیعه نمیتواند دست نجس در این بزند، از کُر جدا میشود. چرا؟ نجاست دنیا، گناه است، تا نجس میشوی، فوراً عظمت خدا را ببین. [میگوید:] من فلان کار را کردم، نمیدانم خدا من را میآمرزد یا نه؟! خدا همهچیز به تو داده، بهغیر عقل! چرا تو را نمیآمرزد؟ چرا دارد به تو میگوید «ادعونی»[۱]؟ حالا ببین، من یککمی عظمت خدا را به شما گفتم. عزیزان من، قربانتان بروم، ببین، من دارم چه به شما میگویم؟
خدا شاهآبادی را تأیید کند، میگفت: ما چندینسال پیش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بودیم، (آنها یعنی از مجاهدهای اول هستند) بیرون آمدیم، ناراحت بودیم. گفت: وقتی پیش شما آمدیم، دیدیم ما پیش علی (علیهالسلام) بودیم؛ اما علی (علیهالسلام) را نمیشناختیم، علی (علیهالسلام) را خلق حساب میکردیم. گفت: الحمد لله که ما از کنار قبر علی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمدیم به تو برخوردیم، حالا علیشناس شدیم. حالا یک علی (علیهالسلام) که میگویی، خدا ملک برای تو خلق میکند، «استغفر الله» میگوید. تو کنار قبر علی (علیهالسلام)، علی (علیهالسلام) را نشناسی، چه فایدهای دارد؟ مگر هفده، هجدهسال پیش چهار امام نبودند و اهلآتش شدند؟ ما باید اینها را بشناسیم. عقیده من ایناست که شناسایی اینها [ایناست که] باید با ادب علی بگویی، وقتی میخواهی علی بگویی، ببین، باید به یک ماوراء باید بگویی علی، آنقدر علی (علیهالسلام) قیمت دارد که خدا، یک ماوراء را کنار میگذارد! [میگوید:] به عزت و جلالم، اگر ثواب انس و جن کنی، علی (علیهالسلام) را دوست نداشتهباشی، تو را کنار میگذارم. مگر کنارگذاشتن عبادت شوخی است؟ خدا خیلی رئوف است؛ اما برای علی (علیهالسلام) غیور است؛ خدا خیلی رئوف است؛ اما برای ولایت غیور است، همه را میسوزاند. چرا؟ ولایت، مقصدش است. تو با مقصد خدا طرف هستی. تو مقصد خدا را کنار گذاشتی، آیا میدانی که چه گناهی کردی؟ اما اگر علی (علیهالسلام) را بپذیری، خدا هم تو را میپذیرد. این گناهان چیزی نیست. یکدفعه گفتم، حالا روی مناسبت میگویم: گناه کبیره، گناه بیولایتی است.
عزیزان من، برو بگیر دیگر بخواب. تو کجایی؟ اصلاً چه هستی؟ تو اشرف مخلوقاتی، اینقدر خودت را اذیت نکن! خستهای بگیر بخواب. من که میبینی نماز شب میخوانم، من یک بیکاره مملکت هستم. اصلاً تو خودت نمازی، اصلاً تو خودت رکوعی، اصلاً تو خودت سجودی، اصلاً خودت زیارتی، اصلاً خودت عبادتی؛ اما باید تسلیم ولایت باشی، چه داری میگویی؟ کجایی؟ چرا خودت رکوع هستی؟ چرا خودت سجود هستی؟ تو الان اینجا که هستی بهفکر مستضعف هستی، بهفکر مردم هستی، بهفکر این هستی که یکی را نجات بدهی. اصلاً بشر به جایی میرسد که خودش ریسمان حبلالمتین میشود، (امروز دارم یک حرفهای بالا برای شما میزنم، ثابت هم میکنم) چرا؟ میگوید: ریسمان حبلالمتین؛ یعنی به دوازدهامام، چهاردهمعصوم چنگ بزنی؛ خب، تو اگر وقتی به دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام)، چنگ بزنی، مگر دست تو به آننیست؟ آنوقت صادراتت هم امر آنها میشود پس تو خودت ریسمان میشوی. توجه کنید من امروز دارم چه میگویم؟ خیلی نمیخواهد اینطرف و آنطرف بزنید. عبادتی نشوید؛ اطاعتی بشوید. الان برای چه شما اینجا آمدید؟ چرا میگفت اسم من را بنویس، اسم من را بنویس؟ من از این حرفها کِیف میکردم. گفتم: خدایا، یا امامزمان، ایخدا، اینها محض تو و محض علیبنموسیالرضا (علیهالسلام) میآیند، یکچیز هم بهمن بده، اینها محض من هم دارند میآیند؛ نه محض من، حرف من که نیست، من را باید سینه دیوار زد، محض این حرفها دارند میآیند. خب، شما به وحی اتصال هستید، به ولایت اتصال هستید. حالیتان بشود من دارم چه میگویم، داد بزنم؟ بابا جان من، تو هدایت هستی، تو اصلاً مکهای، تو منا هستی، تو خانه خدایی، تو حرم امامحسین (علیهالسلام) هستی، چرا قدردانی نمیکنی؟ چرا شکرانه نمیکنی؟ مگر حرم چهچیزی است؟ مگر خانهخدا چهچیزی است؟ جماد است؛ کمال نیست. ولایت کمال است. تو الان ولایت داری، کمال هستی، آن جماد است. من نمیخواهم به خانه جسارت کنم، بفهمید حرف من چهچیزی است. چرا میگوید اگر به یک مؤمن توهین کنی، خانه من را خراب کردی؟ پس خانه جماد است، تو کمالی؛ اما کمالت ایناست که اتصال به علی (علیهالسلام) باشی، کمال تو ایناست که اتصال به علیبنموسیالرضا (علیهالسلام) باشی، کمالت ایناست اتصال به زهرا (علیهاالسلام) باشی، بیایی زهرا (علیهاالسلام) را یاری کنی، بیایی پهلوشکسته را یاری کنی، بیایی محسن سقطشده را یاری کنی، بیایی سیلیخورده را یاری کنید. یاری ایناست که ما همسر عزیزش را به ولیاللهالاعظم قبول کنیم. آن جسارتها را نبینیم، آن عظمت ولایت را ببینیم. آن مثل یک قرآنی است که زیر دست و پای الاغها پاره شدهاست. ولایت اینطوری شد، پر پر شد. خدا لعنت کند آنکسی را که پر پر کرد؛ آن عمر است و ابابکر. توجه میکنید من چه میگویم؟ (صلوات)
شما را عجب نگیرد، تکبر نگیرد. مؤمن عجب ندارد، تکبر ندارد؛ میبیند اینها که دارد، او دادهاست. چرا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) اینقدر خاضع و خاشع است؟ یک قدرت تمام خلقت، چرا اینقدر در مقابل خدا خاضع و خاشع است؟ بروید مناجاتنامه علی را بخوانید، ببین چه دارد میگوید؟ میبیند خدا به او دادهاست. تو هم باید سنخه علی (علیهالسلام) بشوی. حالا که این حرفها را به شما زدم، باید تواضع شما بیشتر باشد، شکر شما بیشتر باشد، بدانی او به تو دادهاست؛ آنوقت سنخه ولایت میشوی. من دلم میخواهد، کوچک و بزرگ شما، همه سنخه ولایت شوید؛ یعنی همیشه در مقابل خدا و ولایت سر به زیر باشید. اگر در مقابل ولایت سر به زیر هستی، به جایی دیگری نگاه نمیکنی، بهغیر امر نگاه نمیکنی؛ تو خودت امر هستی، خودت توی امر هستی، بیامری نمیکنی. (صلوات)
پس بنا شد که با آن چشم ولایتتان، این عالم را ببینید، با عقیدهتان، بهشت را ببینید، جنات را ببینید، جهنم را ببینید، همه را ببینید، آنوقت یک عظمتی برای آنها قائل شوید؛ یعنی بهشت چقدر عظمت دارد، قیامت چقدر عظمت دارد، جنات چقدر عظمت دارد، آسمان چقدر عظمت دارد، دریا چه عظمتی دارد، این دریا اگر نباشد، تمام دنیا خشک میشود، اگر آسمان رحمتش را نازل نکند، همه خشک میشوند؛ اما هر دانه بارانی به امر خداست، حالا حسابش را بکن، امامصادق (علیهالسلام) میگوید: والله، اگر علی (علیهالسلام) نباشد، امامزمان (عجلاللهفرجه) نباشد، زمین همه اهلش را فرو میبرد؛ یعنی هیچ قیمتی ندارد. چرا خدا دارد اینجوری حرف میزند؟ آیا فهمیدید؟ نه، نفهمیدید؛ یعنی ارزش تمام این خلقت، بهواسطه حجت خداست. حالا تو باید مواظب حجتخدا باشی. حالا یکدفعه خدا میگوید: همه اینها را برای تو خلق کردم. امامشناسی؛ یعنی این، نه این امامشناسی که مادرهایمان به ما گفتند. عزیز من، امامشناسی یعنی این؛ یک خلقتی را ببینید، خدا یک خلقتی را در مقابل امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کادو میکند. مگر علی (علیهالسلام) شناختن ایناست که ما داریم میگوییم، مگر حسین (علیهالسلام) شناختن، علیبنموسیالرضا (علیهالسلام) شناختن اینجور است؟ ادب داشتهباش، با ادب باش. ادب ایناست که من دارم میگویم، البته زحمت کشیدید، خرج میکنید، خدا به شما عوض بدهد، امیدوارم که خدا شما را میزبان امامزمان (عجلاللهفرجه) قرار دهد، میزبان امامحسین (علیهالسلام) قرار دهد، انشاءالله امیدوارم خدا از همهتان قبول کند؛ اما شما ببینید حرف من چهچیزی است؟ حرف من، حرف دیگری است، حرف من چیز دیگری است که تمام اینکارها که میکنید، شرافت شما برای ایناست که علی (علیهالسلام) را قبول کردید، زهرا (علیهاالسلام) را قبول کردید، حسین (علیهاالسلام) را قبول کردید. حالا اگر آنها را قبول کردید، میزبان آنها میشوید. یکنفر میگوید: من کارهای نیستم. میگویم عین همینکه میگویی من کارهای نیستم، باید از وجودت بگویی من کارهای نیستم، آن وجود تو باید بگوید من کارهای نیستم، نه زبانت؛ البته زبان خوب است، نمیگویم نگو؛ اما وجود تو باید تسلیم باشد. توجه میکنید یا نه؟ (صلوات)
اگر ولایت شما کامل شود، آنچه که خدا خلقت کرده، به شما تواضع میکند، ریگ هم تواضع میکند، درخت هم تواضع میکند، دیوار هم تواضع میکند. عزیز من، بیایید ببینید من امروز دارم چه میگویم. چه احترامی از مردم میخواهی؟ چرا من احترامی از کسی نمیخواهم؟ من تواضع خلقتی میخواهم، تو چهکسی هستی؟ تو یک واسطهای. بابا جان، نمیخواهم شما را بیارزش کنم، دلم میخواهد امشب، یکخرده به حرفهای من فکر کنید، اصلاً خود ارزش تو مال ولایت است. مگر همه عالم تسلیم «ولی» نیست؟
حالا همه عالم که تسلیم «ولی» است، عالم تسلیم خداست. خدا گفته، من آمدم رفتم اینجا پیش علیبنموسیالرضا (علیهالسلام) گفتم: خدا گفته من اینجا بیایم، من میآیم. پس تو باید اول امر خدا را ببینی، بعد زیارت بروی. چه داری میگویی؟ خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در آن قضیه نجران واسطه برد، گفت: اینها واسطهاند. بیاحترامی میشود یا حرف، کمال است؟ بیاحترامی نیست، تو توجه نداری من چه میگویم؟ ما تواضع به امر خدا میکنیم، امام، امر خداست، ما تواضع میکنیم. اگر من ولایت، ولایت، میگویم؛ حالا امروز خدا، خدا میگویم. ولایت، امر خداست که ما تواضع میکنیم. اما خدا دستوراتی فرموده که اگر امر من را اطاعت کنی، تا بگویی خدا، خدا بگوید لبیک. خدا به امرش لبیک میگوید. امرش علیبنابوطالب (علیهالسلام) است، امرش امامزمان (عجلاللهفرجه) است، امرش حالا علیبنموسیالرضا (علیهالسلام) است.
چرا گردنهای خوارج را زد؟ حالا به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میگویند اینها نمازخوان هستند، اینجایشان باد کرده، سر کاسه زانوهایشان را میبریدند، اینها در زمینهای خشن میرفتند. اصلاً حق ندارد توی زمین خشن برود. مرتیکههای خر!! مگر خدا پیشانی بادکرده میخواهد؟ خدا، علی (علیهالسلام) میخواهد. یک عدهای اینجا مقدس شدند، عبادت میکنند، مگر خدا محتاج است؟ ایناست که من میگویم مقدس نشوید، تو خدا را محتاج میدانی؛ اینجا نماز کنم، اینجا فلان کنم، اصلاً حرف آدم را نمیفهمد، دائم دارد ذکر میگوید، ذکر من هستم، لامذهب! ببین من چه میگویم! علی (علیهالسلام)، «ذکر الله» است. والله، شیعه هم «ذکر الله» است، به ولایت اتصال است. من آخر، پیش اینها رفتهام، مرتب «سبحان، سبحان» میگوید. آخر، تو بابا ببین ایده من چیست؟ من چهچیزی میگویم؟ حالا چقدر هم باید برای بعضی از اینها اجازه بگیری تا بروی خدمت تاپاله! (صلوات) امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میگوید: «انا ذکر الله» به تمام آیات قرآن، شیعه، «ذکر الله» است.
چرا ابراهیم، «سلاماللهعلیه» شد؟ «سلاماللهعلیه» را به شیعه میگوید، به تو هم گفتهاست. آیا میفهمی یا نه؟ آنرا افشاء کرد که تو بفهمی. مگر آیه برای تو نازل نشده؛ اما برای ابراهیم شده؟ چرا میگوید اگر علی را نخواهی، هفتاد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) باشد همه آنها را میسوزانم؟ پس این ابراهیم اگر به کمال رسید، بهواسطه قبولی علی (علیهالسلام) رسید، بهواسطه کرنش در ولایت رسید، آن کارها که میکرد کرنش شد. گفت: کاری نکردی خانهخدا را ساختی. رفت یککاری بکند که امر ولایت باشد. امر ولایت، سخاوت است. امر ولایت، دستگیری از مردم است. حالا چهچیزی داری میگویی؟ حالا خدا میخواهد او را امتحان کند، میگوید: «سبوح قدوس، ربنا و رب الملائکة و الروح» گفت: ثلث گوسفندهایم برای تو، یکدفعه دیگر هم گفت، چوبش را زمین انداخت، گفت: من تسلیم تو هستم، من بنده تو هستم. آیا ابراهیم بنده آن فرد شد؟ نه، بنده ندای خدا شد. توجه میکنید؟ ندای خدا، علی (علیهالسلام) است، ندای خدا، حسن (علیهالسلام) است، ندای خدا، زهرا (علیهاالسلام) است، تو بالاتر از ابراهیم هستی. ابراهیم تازه آمد و به شیعه اتصال شد، حالا سنخه تو شد. حالا قرآن هم نازلشد، چرا قرآن، زودتر نازل نشد؟ چرا زودتر ابراهیم «سلاماللهعلیه» نشد؟ ابراهیم، جزء همان پیامبرها بود، چرا توجه ندارید؟ بعضیها یکحرفی میزنند، هنوز هم یک رشته شما در آناست، بیایید بیرون. تمام کمال ابراهیم مال ایناست که تسلیم «سبوح قدوس، ربنا و رب الملائکة و الروح» شد. حالا این حرفی که میزند و میگوید من تسلیم تو هستم، تسلیم اسم خدا شد؛ اما علی (علیهالسلام) اسماء خداست؛ بالاتر از اسم است. شیعه، اسماء خدا را قبول دارد، ابراهیم پایینتر است. هر طور میخواهد بشود، هر که حرف دارد بزند.
عزیز من، باید نظر ولایت تو مافوق تمام انبیاء باشد؛ آنوقت درستاست. هنوز نظر ولایت تو کوتاه است؛ هنوز انبیاء را میبینی. باید نظر ولایت، از انبیاء بالاتر باشد. چرا؟ اینقدر ولایت بالاست که میگوید: اگر اینرا قبول نداشتهباشی، تو را میسوزانم. خدا، نه عبادت میخواهد، نه انبیاء را میخواهد، بهغیر پیامبر آخرالزمان. خدا، علی (علیهالسلام) میخواهد، خدا، اطاعت علی (علیهالسلام) میخواهد، خدا، ولایت میخواهد، خدا، زهرا (علیهاالسلام) را میخواهد. ای بشر، کجایی؟ کجا فکر تو میرود؟ بیا فکرت اینجا کار کند. اینها چهکسی هستند؟ تمام کمال انبیاء بهواسطه علی (علیهالسلام) است، بهواسطه حجتخدا، ولیاللهالاعظم، امامزمان (عجلاللهفرجه) است. انبیاء، در مقابل ولایت خنگ هستند. باید به او برسد. کجا این و آن میکنی؟ آرام بگیر، آنهم مثل تو است، تازه تو بالاتر از او هستی. شیعهای که از امتحان دربیاید، بالاتر است. ببین، شاهعبدالعظیم حسنی، ببین، سلمان، از اینها هست. عزیز من، تو بالاتر از انبیاء هستی. چرا؟ شیعه، وصل به ولایت است. به شیعه رسیدهاست؛ اما باید به انبیاء برسد. خود ابراهیم هم باید خواب ببیند، میترسم پایینتر بیاورم، شما بگویید جسارت شد، اگرنه باز هم پایینتر میآوردم که دیگر یک خری نگوید ابراهیم حجت خداست، جلوی دهنش را بگیرد، تمام حرفهایم که دارم با ابراهیم اینجور میکنم، میخواهم جلوی دهان اینها را بگیرم. (صلوات) تا اینکه خلق را حجتخدا نکند. ابراهیم، بیچاره است، ابراهیم، مضطر است؛ اما آیا علی (علیهالسلام) مضطر است؟ خدا تمام خلقت را در مقابل ولایت یک کادو کردهاست. مرتیکه، کجا میگویی این حجت خداست؟ جلوی دهنت را بگیر! ابراهیم، خیلی محترم است، ابراهیم، «سلاماللهعلیه» است. ما باید ابراهیم را کرنش کنیم؛ اما کرنشی که من از ابراهیم میکنم، بهواسطه ولایتش است. ما انبیاء را قبول داریم، صد و بیست و چهار هزار پیامبر را قبول داریم، دوازدهامام (علیهمالسلام) را قبول داریم؛ اما قبولی مثل ایناست که من تو را قبول دارم. مگر من تسلیم تو هستم؟ اما اگر در آنزمان بود، تسلیمش بودم. اما در اینزمان، ما باید تسلیم ولایت باشیم، تسلیم وجود مبارک امامزمان (عجلاللهفرجه) باشیم (صلوات)
خانمهای عزیز، اگر بخواهید شما به جایی برسید، باید تسلیم زهرا (علیهاالسلام) باشید، تو تسلیم مُد هستی، چرا تسلیم مُد هستی؟ با مد هم محشور میشوی، تو باید بیایی تسلیم ولایت شوی تا با ولایت محشور شوی. خانمهای عزیز، بیایید تسلیم زهرا (علیهاالسلام) بشوید، که با زهرا (علیهاالسلام) محشور شوید. مگر نمیگوید هر کسی هر قومی را بخواهد، با آن قوم محشور میشود؟ مگر حضرتسجاد (علیهالسلام) نمیگوید هر کس را دوست داری با او محشور میشوی؟ زمان را دوست نداشتهباشید، کمال را دوست داشتهباشید؛ کمال، ولایت است، با ولایت هم محشور میشوی (صلوات)
خدایا، یک گوش شنوا به ما بده
خدایا، در گوش ما را باز کن
خدایا، گوش ما را به قلب ما اتصال کن
خدایا، این روح و جان ما تسلیم ولایت باشد
خدایا، ولایت در جان و گوشت ما نفوذ کند، تمام هیکل ما، موهای بدن ما علی (علیهالسلام) بگوید، عقیده ما علی (علیهالسلام) بگوید، نفس ما علی (علیهالسلام) بگوید، رفتار ما، علی (علیهالسلام) بگوید، بیداری ما، علی (علیهالسلام) بگوید، نشستن ما، علی (علیهالسلام) بگوید، نفس ما، علی (علیهالسلام) بگوید، کار ما، علی (علیهالسلام) بگوید، رفتار ما، علی (علیهالسلام) بگوید، با علی (علیهالسلام) محشور بشویم (صلوات) 67
ارجاعات
- ↑ (سوره غافر، آیه 60)