نجوا: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱۴۳: | سطر ۱۴۳: | ||
نتیجه بیتوته، رشد خداشناسی است، رشد ولایت است، رشد علیخواهی است، رشد امام حسینخواهی است، رشد متقیخواهی است. نتیجه بیتوته و نجوا: افشای علی {{علیه}} است، چون خدا در معراج با زبان علی {{علیه}} با پیامبرش صحبت میکرد. | نتیجه بیتوته، رشد خداشناسی است، رشد ولایت است، رشد علیخواهی است، رشد امام حسینخواهی است، رشد متقیخواهی است. نتیجه بیتوته و نجوا: افشای علی {{علیه}} است، چون خدا در معراج با زبان علی {{علیه}} با پیامبرش صحبت میکرد. | ||
− | خدا وقتیکه پیامبر را به آسمان برد، از | + | خدا وقتیکه پیامبر را به آسمان برد، از خانه امالسلمه با براق رفت که همه ببینند؛ حالا کجا پرده را کنار زد؟ با جبرئیل به جایی رسیدند که جبرئیل گفت: من از اینجا به بعد نمیتوانم با تو بیایم. |
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|گفت جبرئیل بپر اندر پیام|گفت: رو رو، من حریف تو نیام}} | {{ب|گفت جبرئیل بپر اندر پیام|گفت: رو رو، من حریف تو نیام}} |
نسخهٔ کنونی تا ۷ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۰:۴۹
نجوا | |
کد: | 10016 |
---|---|
پیدیاف: | دریافت |
پیدیاف (موبایل): | دریافت |
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) «کفواً احد» است، حضرتزهرا (علیهاالسلام) «کفواً خلقت» است؛ چون خدا میگوید: به عزت و جلالم قسم، اگر عبادت ثقلین کنی، اما امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را به «الیوم اکملت لکم دینکم»[۱] یعنی وصی رسولالله قبول نداشتهباشی، با صورت به آتش جهنم میاندازمت.
السلام علیک یا أبا عبدالله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته. السلام علیالحسین و علیبنالحسین و اولاد الحسین و اصحاب الحسین و رحمةالله و برکاته.
محتویات
- ۱ مقدمه
- ۲ بیتوته و نجوا
- ۳ چطور بیتوته کنیم؟
- ۴ خاصیت اتاق بیتوته
- ۵ شرایط بیتوته
- ۶ شرط نجوا صدقهدادن است
- ۷ انواع نجوا
- ۸ از کجا نجوا را شروع کنیم؟
- ۹ چطور نجوای شما پذیرفته میشود؟
- ۱۰ بالاترین بیتوته چیست؟
- ۱۱ چرا بیتوته حضور است؟
- ۱۲ نتیجه بیتوته و نجوا
- ۱۳ بیتوته و شبقدر
- ۱۴ چطور حال بیتوته پیدا کنیم؟
- ۱۵ تأثیر نجوا در آمرزش
- ۱۶ درجه نجوا بالاتر از درجه نبوت است
- ۱۷ طریقه نجوا کردن
- ۱۸ چهوقت امامزمان (عجلاللهفرجه) پاسخ نجوایت را میدهد؟
- ۱۹ عبادت ائمه (علیهمالسلام) نجوای با خداست
- ۲۰ با چهکسی نجوا کنیم و با چهکسی نجوا نکنیم؟
- ۲۱ فرق نجوا و در گوشی
- ۲۲ نجوا تمامی ندارد
- ۲۳ مصادیق بیتوته و نجوا
- ۲۳.۱ نجوا با تأییدهای خدا
- ۲۳.۲ نجوای ائمه (علیهمالسلام) با خدا
- ۲۳.۳ نجوای خدا با فقرا
- ۲۳.۴ نجوای ائمه (علیهمالسلام) با هم
- ۲۳.۵ نجوای پنجتن با یکدیگر
- ۲۳.۶ نجوای علی (علیهالسلام) با خدا
- ۲۳.۷ نجوای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)
- ۲۳.۸ نجوای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) با فقرا
- ۲۳.۹ نجوای حضرتزهرا (علیهاالسلام) با خدا
- ۲۳.۱۰ نجوای امامحسن (علیهالسلام) در مورد شهادت مادرش
- ۲۳.۱۱ نجوای حضرتزهرا (علیهاالسلام) با امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
- ۲۳.۱۲ نجوای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با خدا
- ۲۳.۱۳ نجوای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با علی (علیهالسلام)
- ۲۳.۱۴ نجوا با ائمه (علیهمالسلام) در قلبت
- ۲۳.۱۵ نجوای اصحاب با امامحسین (علیهالسلام) در شبعاشورا
- ۲۳.۱۶ نجوای امامحسین (علیهالسلام) با حضرتابوالفضل (علیهالسلام)
- ۲۳.۱۷ نجوای اصحابامامحسین (علیهالسلام)
- ۲۳.۱۸ نجوای حضرتقاسم (علیهالسلام)
- ۲۳.۱۹ نجوای غلام امامحسین (علیهالسلام)
- ۲۳.۲۰ نجوای آقا ابوالفضل (علیهالسلام) با دستانش
- ۲۳.۲۱ نجوای زینب (علیهاالسلام) با امامحسین (علیهالسلام)
- ۲۳.۲۲ نجوای حضرتزینب (علیهاالسلام) با حضرتابوالفضل (علیهالسلام)
- ۲۳.۲۳ نجوای متقی با امامحسین (علیهالسلام)
- ۲۳.۲۴ نجوای با امامرضا (علیهالسلام)
- ۲۳.۲۵ نجوا با امامهادی (علیهالسلام)
- ۲۳.۲۶ نجوا با حضرتمعصومه (علیهاالسلام)
- ۲۳.۲۷ نجوای متقی با خدا
- ۲۳.۲۸ نجوای مقداد با امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)
- ۲۳.۲۹ نجوای جبرائیل با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)
- ۲۳.۳۰ نجوا با امامزمان (عجلاللهفرجه)
- ۲۳.۳۱ نجوای متقی با امامزمان (عجلاللهفرجه)
- ۲۳.۳۲ نجوای متقی با چاه علی (علیهالسلام)
- ۲۳.۳۳ نجوای متقی با حضرتزینب (علیهاالسلام)
- ۲۳.۳۴ نجوای با متقی
- ۲۳.۳۵ نجوای ملائکه با امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
- ۲۳.۳۶ نجوای حیوانات با عاشورا
- ۲۳.۳۷ نجوای اویس
- ۲۳.۳۸ نجوای با مؤمن
- ۲۳.۳۹ نجوا با تاریخ
- ۲۳.۴۰ نجوای با احرام
- ۲۳.۴۱ نجوای با یکدیگر
- ۲۳.۴۲ نجوای با حرفهای ولایت
- ۲۳.۴۳ نجوای همیشگی
- ۲۴ بیتوته و دعا
- ۲۵ ارجاعات
مقدمه
باید با خدا نجوا کرد. امامزمان (عجلاللهفرجه) هم با خدا نجوا میکند. حالا که با خدا نجوا کرد، خدا آنچه را که خلقت است، در اختیار امامزمان (عجلاللهفرجه) گذاشتهاست؛ وقتی امامزمان (عجلاللهفرجه) میآید، یک پرچم برافراشته میکند و به تمام خلقت ابلاغ میکند: من آمدم! این یعنی نجوا.
شماها باید «دائم النجوا» باشید؛ با خدا حرف بزنید، خدا خوشش میآید. چهوقت خدا با شما نجوا میکند؟ موقعیکه یاد خدا باشید. من کارم اینبود که جمعهها در بیابان میرفتم و با خدا نجوا میکردم، یکشب خواب دیدم که دو نفر آمدند و گفتند: میخواهیم صحن امامحسین (علیهالسلام) را تعمیر کنیم؛ امامحسین (علیهالسلام) فرموده است: «بروید از وکیل من اجازه بگیرید» اینجا امامحسین (علیهالسلام) با متقی نجوا میکند؛ شما با چهکسی نجوا میکنید؟
روایت داریم شخصی بود که بیست سفر مکه رفتهبود؛ خدمت امامهادی (علیهالسلام) آمد و حضرت تمام آنها را رد کرد و فرمود: «تو اولاً بیتوته با خدا نداشتی و دیگر اینکه سخی نبودی و اینها را از خودت دانستی» تمام اینها را رد کرد. پس دسترنجی که از ما صادر میشود را باید از خدا بدانیم و بگوییم که اینکار را تو کمک کردی.
فرعون به موسی گفت: تو چه ادعایی میکنی؟ موسی گفت: من پیامبرم؛ خدا به پیامبرها چیزهایی داده که در اختیار غیر پیامبر نمیگذارد. فرعون گفت: چیست؟ گفت: آب دریا. فرعون هم گفت: در اختیار من هم هست! یکشب بهمن وقت بده. فردا قبطیها و سبطیها به کنار آب آمدند. موسی به آب گفت: بایست! آب ایستاد. گفت: برو! رفت. فرعون هم گفت: آب بایست! آب ایستاد، بعدش گفت: برو! رفت. عین حضرتموسی آب به امر فرعون شد!! حضرتموسی به خدا گفت: آبروی ما را جلوی فرعون ریختی! آنچیزی که بهمن دادی، به کافر هم دادی. خدا گفت: یا موسی! تو دیشب خوابیدی، فرعون نخوابید؛ او با من نجوا کرد و گفت: خدایا، من که میدانم تو خدایی، اما آبروی من را جلوی موسی نریز. ببین، خدا چقدر خوب است، آبرویش را نریخت.
خدای تبارک و تعالی، از نور خودش ولایت را صادر کرد، و از نور ولایت درخت طوبی را خلق کرد، یک شاخهای از درخت طوبی در دنیا برای مؤمن و متقی میآید، در آخرت هم شاخهای از درخت طوبی در قصر مؤمن و متقی میآید؛ درخت طوبی لطف ولایت است که در دنیا و آخرت به مؤمن و متقی میشود؛ [۲] چون اتصال به لطف و عنایت ولایت هستند. این لطف و عنایت شامل همهکس نیست. ولایت، صفاتالله است و با آن زندگی میکند، این مؤمن و متقی صفاتالله را از دنیا به آخرت بردهاست؛ چون ولایت را تا آخر رسانده. مردم ولایت را تا آخر نمیرسانند. خدا از درخت طوبی عرش را آفرید و از عرش، آسمانها و زمین را خلق کرد.[۳] حالا تمامی اینها عمودهایی دارند که بهواسطه آن عمود، خلقت سر پاست؛ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میفرماید: «انا عمود الدین» من عمود دینم. عمود آسمانها و زمین، ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. [۴] حالا متقی هم در مکه صحبت کرده که: هرکسیکه گناه بکند و دوباره گناه بکند و حال توبه نداشتهباشد، مصر به گناه است و خدا او را نمیآمرزد. حالا وقتی از مکه آمد، در خواب به ایشان گفتند: ما صحبتهایی که در مکه انجام دادی به لوح نوشتیم؛ حالا این صحبتها به تمام خلقت پخش میشود. بیایید متقی شوید و دست از متقی برندارید. عمود، امر ولایت است که به آسمانها پخش میشود، چطور؟ وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به معراج رفتند، قطار شتری دیدند که میرود؛ از جبرئیل پرسیدند: بار این شترها چیست؟ فرمود: فضائل پسر عمویت علی (علیهالسلام) است که سیهزار، سیهزار سال است که میرود، [۵] اینها امر ولایت است که به هفتآسمان پخش میشود. مردم زمین لیاقت ندارند، برای آنها نمیآید؛ چون به ولایت جسارت کردند و خدا فرمود: «ارتد الناس بعد رسولالله الا خمسة» فقط پنجنفر: سلمان، مقداد، اباذر، میثم و عمار ماندند، بقیه مرتد و کافر شدند.
عزیز من! شما باید به جاذبه الهی خلقت وصل باشی و ارتباط داشتهباشی. به توحید، به ائمه (علیهمالسلام) بهقرآن وصل شوی. این جاذبه الهی شما را بگیرد؛ هر آنچه که در این خلقت بهوجود میآید، باید بهوجود ولایت متصل باشد؛ چرا میگوید پیش متقی برو؟ چون متقی وصل به خدا و ولایت است؛ قبولی کل خلقت در ارتباط با ولایت است؛ تمامی آسمانها و زمین، تا حتی عرش خدا، کهکشانها، باید با ولایت ارتباط داشتهباشند، وگرنه قبولی ندارند. ارتباط با ولایت ائمه اطهار (علیهمالسلام) نجاتدهنده تمام خلقت است.
ارتباط فراتر از حضور و دیدن امام (علیهالسلام) است؛ در حضور امام (علیهالسلام) بودن و امام (علیهالسلام) را دیدن، ملاک نیست. این دو نفر، بیست و سهسال حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بودند، چهار امام (علیهمالسلام) را دیدند، پس چرا اهلجهنم هستند؟ این دو نفر جسمشان در حضور بود؛ بترسید از زمانیکه جسمتان در حضور باشد؛ اما ارتباط و اتصال نداشتهباشید. شما باید با امر خدا ارتباط داشتهباشید؛ امر خدا، وجود مبارک امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است.
وقتی شما به یاد امر خدا هستی، امر هم یاد شما هست و با هم نجوا میکنید. امامصادق (علیهالسلام) میفرماید: فلانی مریض شدی؟ عرض کرد: بله. امام (علیهالسلام) فرمودند: ما مریض شدیم، فرمودند: بهتر شدی؟ عرض کرد: بله. امام (علیهالسلام) فرمود: ما بهتر شدیم. ببین، اینشخص چطور با امامزمانش (علیهالسلام) نجوا میکند و ارتباط و اتصال دارد؛ چون اینشخص متصل بهوجود ائمه (علیهمالسلام) بود، اما ما وجودمان بهوجود خلق است.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: اویس، برادر من است. اویس چهکار کرده که برادر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شده و بوی بهشت میدهد؟ چون اویس حضور جسمی نداشت، بلکه با ولایت ارتباط داشت. ارتباط؛ یعنی تبری و تولی. اگر تبری نداشتهباشیم، ارتباطمان مصنوعی است. شما باید با خدا و ولایت ارتباط و اتصال داشتهباشید، یعنی اهلدنیا نباشید، به فقرا کمک کنید، بهفکر مردم باشید، نه اینکه با تلویزیون، ماهواره، ویدئو و فضای مجازی ارتباط داشتهباشید؛ آنوقت، شما با اینها نجوا کردهاید، نه با خدا و ولایت. «انما الدنیا فناء و الآخرة بقاء»، تمام فانی هستند، ولایت باقی است، شما باید با باقی ارتباط و اتصال داشتهباشید و نجوا کنید. شما اگر بخواهی به جایی برسی، باید با امر نجوا کنی؛ عناد نداشتهباشی و سخی باشی.
بیتوته و نجوا
بیتوته: یعنی یک فرصت داشتهباشی و از اهلدنیا خارج بشوی، از خلق هم کنار بروی، عناد نداشتهباشی، سخی باشی و توی فکر کمککردن به مردم بروی. اگر فکر نداشتهباشی، موفق نمیشوی. وقتی موفق میشوی که کمک به فقرا کنی، آنوقت رشد میکنی.
بیتوته: یعنی خلوت کردن با خدا، چطور؟ شما نباید بهفکر این باشی که با محبت اهلدنیا خلوت کنی. چون باید در این دنیا یک مقصد داشتهباشی. مقصدت خدا و ولایت باشد. این هر دو یکی هستند.
هر کسی، حال بیتوته ندارد. بیتوته را باید امامزمان (عجلاللهفرجه) اجازه بدهد تا موفق شوی که نجوا کنی. بیتوته وصل به خداست، وصل به امامزمان (عجلاللهفرجه) است، که به یک عالم میارزد. چونکه عالم خلق است؛ خلق که به تو عظمت و لذت نمیدهد؛ امام (علیهالسلام) عزت، شرافت و دین است. آنچه خوبی در خلقت هست، امام (علیهالسلام) است، اگر امام (علیهالسلام) را اینطور شناختی، آنوقت عبادتت لذتبخش است.
اگر بخواهی اینطوری باشی، باید منتظر الهام باشی، کسیکه منتظر الهام است، اینطرف و آنطرف نمیرود، توی حرفهای دنیا نیست. خدا به شما سرمایه داده، سرمایه حقیقی شما ولایت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است، با ولایت از اهلدنیا کنار برو. [۶]
بیتوته: اول باید امامزمان (عجلاللهفرجه) شما را بپذیرد، آنوقت به شما اجازه میدهد که نجوا کنی، چون شما امر خدا را اطاعت کردهای؛ یعنی داخل حریم ولایت و محدوده شدهای، حالا که داخل بیتوته شدی، با خدا و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و ائمه (علیهمالسلام) نجوا میکنی.
بیتوته: کنار رفتن از خلق است، بیتوته عمومی است، نجوا: خصوصی و پذیرفتهشدن است.
بیتوته: یعنی در حضور امر ولایت میروی. وقتی با خدا و ائمهطاهرین (علیهمالسلام) بیتوته میکنی، با مافوق خلقت نجوا کردهای. وقتی با ائمه (علیهمالسلام) نجوا کردی، شما در حضور آنها هستی، همیشه باید اینطوری باشید، آنوقت خدا اجازه حرف به شما میدهد، چون باید بگویی: ایخدا! من احتیاج به تو دارم.
خودت را در مقابل خدا و ائمه (علیهمالسلام) محتاج بدان. خودت را نابود کن، آنوقت ولایت شما را بود میکند و امامزمان (عجلاللهفرجه) به شما نوید و دلداری میدهد.
شما وقتی خوابیدی و بهفکر سخاوت باشی، در فکر برآورده شدن حاجت مؤمن هستی؛ شما داری نجوا میکنی. امامصادق (علیهالسلام) میفرماید: مؤمن که سرش را روی بالش میگذارد، اگر بهفکر این نباشد که حاجت برادر مؤمن را برآورد، از ما نیست؛ یعنی نجوا نکردهاست و ارتباط ندارد.
یکروز پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) چند شتر آورد و فرمود: هر کس دو رکعت نماز کند و در آن فکر و خیال نکند، حواسش پیش محبوبش باشد، من یکی از شترها را به او میدهم. همه نماز خواندند، فکر همه را گفت: یکدفعه به حضرتزهرا (علیهاالسلام) فرمود: زهرا جان! تو هم فکر کردی و گفتی: اگر نماز بخوانم و فکر نکنم، شتری که چاق است را بردارم تا به فقرا بیشتر برسد. فوراً جبرئیل نازلشد و گفت: یا محمد! این نماز است، فکر زهرا نماز است، زهرا بهفکر فقرا است.
در روایت است که خدا به پیامبرش گفت: لبیک من آناست که اجازه دادم با من حرف بزنی. مگر شوخی است؟ آیا هرکسی میتواند با خدا حرف بزند؟! بعضی آنقدر دنیا دورشان را گرفتهاست که تا آخر عمر یک «لا اله الا الله» واقعی نمیگویند.
هر کسی بخواهد ندای خدا را بشنود، باید با امر ولایت رفتار کند و سخی باشد. ندای خدا از تمام عالم میآید؛ خدا که یکجا نیست. انگار همه عالم با شما حرف میزند.
مگر قضایای حضرتعیسی را نگفتم؟ من یکشب دیدم مور مور میشوم؛ یعنی یکقدری ناراحتم. به خانواده گفتم: به طبقه بالا میروم، اگر خوابم برد صدایم بزن. یکدفعه دیدم کشف حقیقت شد، بیابان در بیابان شد، فقط خانه ما بود، همهاش بیابان شد. یکدفعه دیدم حضرتعیسی، آرام آرام، به زمین آمد. دیدم جبرئیل با پر و بالش آمد، عیسی را گرفت بالا بروند. وقتی کمی در جو آسمان رفتند، دیگر نتوانستند بالا بروند؛ ظلمت شد. یکدفعه عیسی گفت: خدایا، ما را از این تاریکی نجات بده! گفت: یا عیسی! من را به پنجتن قسم بده! حضرتعیسی گفت: خدایا، بهحق محمد بن عبدالله خاتمالنبیین (صلیاللهعلیهوآله) ما را نجات بده! نشد! بعد گفت: خدایا، بهحق وصی پیامبر؛ یعنی علیبنابیطالب (علیهالسلام) ما را نجات بده! یکدفعه نورانی شد. تمام ظلمت نابود شد. یکدفعه خدا ندا داد: یا عیسی! به عزت و جلالم قسم، تمام نور زمینها و آسمانها بهواسطه علی (علیهالسلام) است، صدای خدا از تمام خلقت میآید؛ به یکجا محدود نیست. پس در خلقت بهغیر از علی (علیهالسلام) نوری نیست؛ تمام روشنائی است.
اگر بیتوتهشب را داشتی، خدا میگوید: من معلمت میشوم، به شرطی که معلم دیگری نگیری و با خلق ارتباط نداشتهباشی. [۷]
وقتی در حضور امر ولایت رفتی، با خدا و ائمه (علیهمالسلام) نجوا میکنی؛ شما یک آن، از امامزمانت ولیاللهالاعظم (عجلاللهفرجه) منفک نیستی؛ آنوقت شما دیگر روح شدهای. روح به روح اتصال دارد، جدایی نیست.
والله، اگر شما طاقت داشتهباشید، با امامزمانتان (عجلاللهفرجه) بیتوته میکنید. ما توان و طاقت نداریم، یا یک چیزهای بیهوده میخواهیم. بعضیها توان ندارند؛ اینطرف و آنطرف میزنند، دنبال این و آن میروند.
توان چیست؟ اگر شما توان داشتهباشی، آنقدر قدرت داشتهباشی که امر را اطاعت کنی، اینطرف و آنطرف نمیروی. شما توان نداری که پیرو خلق میشوی. عزیزان من! قانع و راضی باشید، اگر قانع و راضی شدیم، دستمان پیش خلق دراز نیست. مؤمن باید محترم باشد، نه ضعیف، ضعیف در مقابل خدا و ولایت باشید. «یا لطیف! ارحم عبدک الضعیف». امروز ما باید در مقابل خلق قوی باشیم، اگر قوی نباشیم، سقوط میکنیم. چطور قوی باشیم؟ خلق را مؤثر ندانیم، «لا مؤثر فی الوجود الا الله»، خدا و ولایت مؤثر است، آیا آنها قدرت ندارند ما را تأمین کنند؟!
آیا از امامزمان (عجلاللهفرجه) بهتر هست؟ پس چرا دنبال کس دیگری میروی؟ پس شما توان نداری؛ چهکسی توان دارد؟ سلمان، اباذر، میثم و مقداد توان دارند. اینهمه به آنها جسارت کردند، تکان نخوردند و ارتباطشان را با ولایت حفظ کردند.
نجوا: این حرفهاست که به شما میگویم. نجوا؛ یعنی ائمه (علیهمالسلام) از قلب شما، از لسان شما کم نشود. نجوا؛ یعنی کناری، بروی محبت خلق را کنار بگذاری و این حرفها را در دست بگیری و در این حرفها تفکر کنی. نجوا ایناست که بروی گوشهای، این حرفها را در خودت پیاده کنی. باید درون این حرفها بروی و با این حرفها نجوا کنی. حالا اگر نجوا کردی، از خدا به شما القا میشود؛ آنوقت شما میفهمی و شما دائم النجوایی، نجوا توأم به امر است. شما در هر موقعیتی هستی، وقتی داری نجوا میکنی، در خط خدا و چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) هستی. روایت داریم ستارگان آسمان به نور شیعه زندگی میکنند؛ به نور چنین آدمی که کنار رفته و سخی بوده و نجوا کرده و ارتباط داشته، به نور نجواکن؛ نه عبادتکن. [۸]
نجوا؛ یعنی بیزاری جستن از اهلدنیا، چنان باید محبت خدا و ائمهطاهرین (علیهمالسلام) در قلبت باشد که چیزی را نبینی تا با آن ارتباط داشتهباشی و نجوا کنی.
نجوا؛ یعنی در قلبت یا خدا! یا علی (علیهالسلام)! یا زهرا (علیهاالسلام) یا حسین (علیهالسلام)! یا امامزمان (عجلاللهفرجه)! بگویی. باید چنان محبت ائمهطاهرین (علیهمالسلام) را داشتهباشی که چیزی را نبینی تا با آنها نجوا کنی. نجوا؛ یعنی بیزاری از اهلدنیا، بیزاری از بدعتگذار دین.
نجوا: خدا، خدا گفتن تنها نیست. بلکه در حال نجوا، بهفکر فقرا باشی و درباره آنها نجوا کنی که یک بیچارهای را دستش را بگیری. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید: من صفاتالله را پاسخ میدهم، اگر کافر هم باشد، به او جزا میدهم. چرا یک کافر اینجوری است؟ چون ثانیهای یا دقیقهای نجوا کرده، حالا کفرش بهجای خودش، مگر حاتمطایی نیست که آنجا در بهشت نیست؛ اما نمیسوزد!؟ چرا؟ چونکه همیشه با فقرا نجوا میکرد.
نجوا؛ یعنی «حبلالمتین»، از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) پرسیدند: کیست؟ دست روی دوش امیرالمؤمنین، «حبلالمتین»، علیبنابیطالب (علیهالسلام) گذاشتند و فرمودند: این «حبلالمتین» است. یعنی نجات بشر، نجات کل خلقت. یعنی نجوا با مقصد خدا که علی (علیهالسلام) است داشتهباشید. نجوا؛ یعنی چنگ به ریسمان الهی بزنی، نه خلق؛ پس هر نجوایی بیتوته است، اول باید خدا و ولایت شما را بپذیرد، سپس با آنها نجوا کنی.
شما هر وقت امر را اطاعت کردی، داری نجوا میکنی. یعنی آن کاری که داری میکنی، باید بگویی من احتیاج دارم؛ یعنی خودت را محتاج خدا بدان. ما نباید امر خدا و ولایت را فراموش کنیم؛ بلکه باید دائم با ولایت نجوا کنیم تا ولایت در قلبمان نفوذ کند.
بعضی وقتها نجوا با ولایت، ذکر است. آن ذکری که شما میگویی خیلی مهم است و حقیقت دارد. وقتیکه زهرایعزیز آمده پیش پدر بزرگوارش، میگوید: پدر جان! من خسته میشوم، یک کمکی میخواهم، یعنی یک کلفتی داشتهباشم. فوراً جبرئیل نازلشد: ای رسول من! به زهرا بگو این ذکر را بگوید: سی و چهار مرتبه «اللهاکبر»، سی و سهمرتبه «الحمد لله»، سی و سهمرتبه «سبحانالله». حالا کار برایش جور میشود. ببین امر را اطاعت کرد، ذکر، امر است. «انا ذکر الله»، حالا ببین زهرایعزیز امر را اطاعت کرد، حالا گرفته خوابیده، گهوارهاش میجنبد، دستاسش میگردد، تسبیحش میگردد، خمیرش درست میشود، چهکسی درست میکند؟ کمک خدا درست میکند.
حقیقتش یقین به ولایت است. اینهمه که ذکر میگویی، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید: «انا ذکر الله»؛ یعنی شما ذکر با حقیقت بگو. یقین به ولایت داشتهباش، نه ذکر، لقلقه زبانت باشد.
بدان ذکر با ولایت که میگویی، نجوا میکنی.
اذان با ولایت که میگویی، نجوا میکنی.
اقامه با ولایت که میگویی، نجوا میکنی.
نماز با ولایت که میخوانی، نجوا میکنی.
دومی به بلال گفت: اذان بگو! بلال گفت: اذانی که باد به پوست تو بیندازد نمیگویم! این نجواست.
دائم با خدا نجوا کن. دائم الشکر باش. خدایا شکرت! مرا بیدار کردی. خدایا شکرت! مرا هوشیار کردی. خدایا شکرت! بهمن ولایت دادی. خدایا شکرت! دستم راگرفتی.
چطور بیتوته کنیم؟
هر کدامیک اتاقی برای بیتوته داشتهباشید. با خودت فکر کن. بیتوتهشب و روز ندارد و فقط در تاریکی شب نیست. باید دست از کارهایت برداری، محبت خلق را نداشتهباشی، کناری رفته باشی و یقین داشتهباشی. در هر حال با خدا بیتوته کن. ببین آخرش کجا میخواهی بروی؟ خدا میخواهد شما را امتحان کند که دنبال چهکاری هستی؟ یک یا خدا، یا علی (علیهالسلام) یا زهرا (علیهاالسلام) بگو اتصال پیدا کن. خدا «مالک الملک و تؤتی الملک من تشاء»[۹] است همه عالم ملک خداست. آدم اگر یکشب بیتوته کند و بیتوتهاش وصل به خدا باشد، وصل به امامزمان (عجلاللهفرجه) باشد، نجوا کند، به یک عالم ارزش دارد؛ من قبلاً گفتهام که عالم، خلق است، خلق که به تو عظمت و لذت نمیدهد. اگر امام (علیهالسلام) را اینجوری شناختی که امام (علیهالسلام) عزت، شرافت و دین است و آنچه در خلقت است از آن امام (علیهالسلام) است، اگر اینرا فهمیدی، آنوقت عبادتت لذت دارد. اینقدر نجوا لذت بهمن دادهبود که به امامرضا (علیهالسلام) گفتم: آقا جان! من هم شما را میخواهم و هم نجوا را. امامرضا (علیهالسلام) هم بهمن نجوا داد.
خاصیت اتاق بیتوته
حضرتزهرا (علیهاالسلام) توی یک جاییکه مثل بیتالاحزان بود، عبادت میکرد. رفقایی که خانه میسازید، یک اتاقی را تشکیل بدهید بهنام بیتوته، آنجا بروید با خدا حرف بزنید و ارتباط داشتهباشید. شما برو توی اتاق بیتوته بنشین، یکقدری نگاه کن و تفکر کن، ببین رؤسا کجا رفتند؟ سلاطین چه شدند؟ «من» داشتند. سرکشهای عالم سرانجامشان چه شد؟ و به چه فتنهای گرفتار آمدند؟ آخرش کجا رفتند؟ چه کسانی جهنمی شدند؟ چه کسانی مردم را جهنمی کردند؟ آنهایی که به جایی رسیدند از کجا رسیدند؟ از چه دریچهای رفتند؟ سخی بودند و عناد نداشتند؛ شما هم از آن دریچه برو. قدری بنشین، تفکر داشتهباش راجعبه ولایت. خودت را تنظیم کن. شما یک مملکتی، ولایتت را تنظیم کن. تنظیم ولایت آناست که آنرا بسازی؛ مثل خانهای که ساختی، بعد داخلش میشوی.
آنقدر بیتوته به شما لذت میدهد که انگار در مقابل امامزمان (عجلاللهفرجه) ایستادهای و با او حرف میزنی. به رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) قسم بهطوری لذت میبری که پشیمان میشوی که چرا من تا به حال اینجوری نبودم؟ روایت داریم: موقع جاندادن، آنجایی او را بگذارید که عبادت کرده و ارتباط داشته؛ پس معلوم میشود اثر دارد. زمین میگوید: این آدم روی من بیتوته کرده، نجوا کرده، نماز خوانده، فکر کرده، یا علی، یا زهرا، یا حسین گفته. زمین به نکیر و منکر شهادت میدهد که جانش را خوب بگیرند، یادت میدهند. آنجا برایت حافظ میشود.
شرایط بیتوته
باید از همهچیز، از اهلدنیا و از لهو و لعب، از تلویزیون، از ویدئو و فضای مجازی و ماهواره فارغ شوی، از پیروی خلق کنار بروی، در حضور امر ولایت بیایی و با آن ارتباط برقرار کنی؛ آنوقت ائمه (علیهمالسلام) را حاضر میبینی و با آنها حرف میزنی و نجوا میکنی.
پس شرایط بیتوته عبارتند از:
- کنار بروی، سخی باشی و عناد نداشتهباشی؛ آنوقت خدا خوشش میآید.
- محبت اهلدنیا نداشتهباشی. تا محبت دنیا و اهلدنیا را داشتهباشی، به تو بیتوته نمیدهند.
- محبت ولایت را داشتهباشی و با ائمه (علیهمالسلام) ارتباط داشتهباشی. [۱۰]
- بغض دشمنان ائمه (علیهمالسلام) را داشتهباشی. [۱۱]
شرط نجوا صدقهدادن است
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یک دینار داشت؛ آنرا به ده درهم تبدیل کرد و هر زمان که میخواست با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نجوا کند، درهمی را در راه خدا صدقه میداد. [۱۲] برای امامزمانت (عجلاللهفرجه) صدقه بده؛ چون یقین داری وجود مبارک امامزمان (عجلاللهفرجه) هست و یقینت زیاد میشود و اینها را حاضر و ناظر میدانی. شما اگر واقع با امامزمان (عجلاللهفرجه) نجوا کنی، واقع با حضرتزهرا (علیهاالسلام) نجوا کنی، غشمعامله نمیکنی، غیبت نمیکنی و تهمت نمیزنی.
انواع نجوا
- نجوای در خلوت: شما باید بروی گوشهای بنشینی و به دور از هیاهو نجوا کنی. در هر مقامی هستی، هفتهای یکساعت فکر کن؛ اینکار را برای خودت تنظیم کن، همانطور که خدا تمام خلقت را تنظیم کرده، شما هم یک مملکت هستی، شما هم باید خودت را تنظیم کنی.
- نجوای عمومی: بعد از رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) نجوای عمومی را گرفتند. عمر و ابوبکر و پیروانش از نجوای با ولایت دور شدند. بنیعباس هم همینطور بودند، از نجوای ولایت دور شدند. آنها باید با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نجوا میکردند، رفتند با شیطان نجوا کردند. حالا در آخرالزمان، شیطان و خلق، هم نجوای در خلوت و هم نجوای عمومی را از ما گرفتند. حالا ما با چهچیزی نجوا میکنیم؟ ما با تجدد، ماهواره، تلویزیون، ویدئو، فضای مجازی و مجالس عشقی نجوا میکنیم و در ارتباط هستیم.
- نجوای رحمانی: این نجوای با امر است، نجوای با ولایت است، نجوای خوابیدن و در فکر برآوردن حاجت برادر مؤمن است. اگر اینطور شد، خواب شما نجوای با ولایت است. امامصادق (علیهالسلام) فرمود: به دیدن یک مؤمن برو! چون نور چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) در قلب آن مؤمن است و شما آن نور را زیارت میکنی. آن مؤمن با چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) نجوا میکند، شما هم که به زیارت آن مؤمن میروی، با آن نور نجوا میکنی. میفرماید: اگر قرآن را با امر ولایت بخوانی، چقدر به شما ثواب میدهد؛ چون شما داری با قرآنناطق، علی (علیهالسلام) نجوا میکنی. به خانهخدا نگاه میکنی، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از آنجا در دنیا ظاهر شد، شما داری با حضرتعلی (علیهالسلام) نجوا میکنی. اگر درس میخوانی، مقصدت اینباشد که کارهای بشوی، حاجت کسی را برآورده کنی، شما داری نجوا میکنی. زیارت امامرضا (علیهالسلام) به اندازه هفتاد حج ثواب دارد؛ این ثواب را به چهکسی میدهد؟ به کسیکه با امامرضا (علیهالسلام) نجوا کند و ارتباط داشتهباشد نه با خلق، این نجوا را خدای تبارک و تعالی و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) جزا میدهند.
- نجوای شیطانی: یعنی نجوای بدون امر، یعنی کسیکه امر خدا و چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) را اطاعت نکند. روایت داریم گاهی شخصی به یک مؤمن خدمت میکند ولی اهلجهنم است! چطور؟ چون آنموقعکه دارد به یک مؤمن خدمت میکند، در نیتش خیانتی نهفته است. آنشخص با نیتش نجوا میکند و با آن محشور میشود، چون نظر سوئی دارد. شما نباید منتظر القای شیطان باشید. صبح تا شام شیطان به ما القا میکند. ما نباید القای شیطان را بپذیریم. شیعه باید منتظر الهام باشد. شما نباید القای خلق را داشتهباشی. دعوت خلق را نپذیر! شما الان کسی میهمانت میکند، منتظر است که شما بیایی، حالا اگر کسی نزد تو بیاید میگویی، من دعوت دارم. شما باید اینطوری باشی؛ دعوت هیچکس را نپذیری. خدا و امامزمان (عجلاللهفرجه) شما را دعوت کرده «ادعونی استجب لکم»[۱۳] چرا دعوت خلق را میپذیری؟
وقتی کسی با چشمش به نامحرم نگاه میکند، چشمش خیانت میکند، یا کسیکه غش در معامله میکند، یا کسیکه درس میخواند به امید اینکه پول بگیرد و بیامری کند، یا کسیکه حرف از خودش بزند و مردم را به سوی خودش دعوت کند، اینها با شیطان ارتباط دارند و نجوا میکنند. این نجوا را شیطان جزا میدهد. [۱۴]
از کجا نجوا را شروع کنیم؟
اول باید با خودت نجوا کنی. نجوای خودت را به خدای تبارک و تعالی اظهار کنی.
نجوای خودت یعنیچه؟ یعنی خدا را بشناسی، ولی خدا را بشناسی، قرآن را بشناسی. «من عرف نفسه فقد عرف ربه» حالا که شناختی، با آن نجوا میکنی. دیگر با خلق نجوا نمیکنی و ارتباط نداری، چون شما با خدا ارتباط داری و نجوا میکنی. چرا اینقدر ما خدا را نمیشناسیم؟! چرا اینقدر ما قدرت خدا را نمیفهمیم؟! چرا اینقدر قدرت وجود امامزمان (عجلاللهفرجه) را نمیفهمیم؟! شما اگر به ماورای خلقت خودت فکر کنی، میبینی خداشناس نیستی. خدا میفرماید: «والله خیر الرازقین»[۱۵]. خدا فرمود که رزقتان را میدهم. ما اگر به اندازه یکآدم عادی به خدا اطمینان داشتهباشیم، آنوقت دیگر سر نمیخوریم.
خدا در قرآن میفرماید: «والله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم»[۱۶] هدایت میکند هر کسی را که بخواهد. اگر ما بخواهیم هدایت شویم راهش ایناست: پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: انجام واجبات، ترک محرمات، انتظار الفرج؛ یعنی بهخیر و شر مردم کاری نداشتهباش، کناری برو و تفکر کن. بگو: خدایا من نمیدانم! آنوقت خدا کمکت میکند. چون خدا که دروغ نمیگوید، فرمود: اگر بخواهی، هدایتت میکنم. وقتی خدا بخواهد ما را هدایت کند، در پناه خودش راهمان میدهد، دیگر شیطان سگ کیست که به شما کار داشتهباشد؟ این یعنی نجوا با خدا، اینکه از خدا بخواهی هدایت شوی، مثل ایناست که شما گرسنه هستی، نان میخواهی؛ هیچچیز بهغیر از نان شما را شاد نمیکند. هدایت هم همینطور است، باید از خدا بخواهی شما را هدایت کند. وقتی هدایت خواستی، خدا شادت میکند. نه اینکه اینطرف و آنطرف بزنی! این درست نیست، این خواستن خدا نیست. دسترنجی که از ما صادر میشود را باید از خدا بدانیم و بگوییم که او اینکار را کمک کرد. من والله شبها میگویم: خدایا، اگر من بهشت بروم تو کردی، تو این حرفها را یاد من دادی، نماز شب را تو یاد من دادی، بیتوتهشب را تو یاد من دادی، کمک به فقرا را تو یاد من دادی، پس اگر بهشت بروم تو کردی.
چطور نجوای شما پذیرفته میشود؟
شما باید از کانال ولایت در خانهخدا و علی (علیهالسلام) بروی «انا مدینةالعلم و علی بابها». عباس، عموی پیامبر، از کانال علی (علیهالسلام) نرفت که حضرتزهرا (علیهاالسلام) قبولش نکرد، چون با عمر و ابابکر ارتباط داشت. حالا هم امامزمان (عجلاللهفرجه) به شما میگوید برو و شما را قبول نمیکند، چون مطیع مادرش حضرتزهرا (علیهاالسلام) نیستی. شما از کانال علی (علیهالسلام) نرفتهای. شما از کانال خلق میروی و با خلق ارتباط داری که حضرتزهرا (علیهاالسلام) قبولت نمیکند. مثلاً شما در خانه کسی را میزنی؛ یکبار یا دو بار، دفعه سوم خانواده میگوید: برو پیش او ببین چهکار دارد، جوابش را بده! حالا برو در خانهخدا را بزن، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میگوید: خدا! جوابش را بده. زهرای (علیهاالسلام) عزیز میگوید: خدا! جوابش را بده. امامزمان (عجلاللهفرجه) میگوید: خدا! جوابش را بده، ائمه (علیهمالسلام) نور خدا هستند. واسطه بین خلق و خدا،[۱۷] وقتیکه برای آنشخص دعا میکنند، خدا سفارش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و حضرتزهرا (علیهاالسلام) را رد نمیکند. وقتی آدم ترکاولی کرد و از آن درخت خورد، از بهشت رانده شد، چهلسال گریه میکرد. حالا خدا گفت: مرا به پنجتن قسم بده تا توبهات پذیرفته شود. آدم، خدا را به پنجتن قسم داد، تا به اسم امامحسین (علیهالسلام) رسید دلش شکست، اشکی برای امامحسین (علیهالسلام) ریخت و خدا توبهاش را پذیرفت.
خدا میگوید «ادعونی استجب لکم»[۱۳]. از من بخواهید تا جوابتان را بدهم. بیا با من حرف بزن و ارتباط برقرار کن، بیا با من بیتوته کن، بیا از من ولایت بخواه، آنوقت است که دائم در حضور هستی. چگونه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و حضرتزهرا (علیهاالسلام) و امامزمان (عجلاللهفرجه) میفرمایند خدا! جوابش را بده؟ چون خدا، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و حضرتزهرا (علیهاالسلام) و امامزمان (عجلاللهفرجه) را اختیاردار تمام خلقت قرار دادهاست. «انا مدینةالعلم و علی بابها». در خانهخدا، علی (علیهالسلام) است، از کانال علی (علیهالسلام) بیا. وقتی از کانال علی (علیهالسلام) وارد شد، ائمه (علیهمالسلام) برای آنشخص دعا میکنند و خدا به او میدهد. بیتوته از کانال ائمه (علیهمالسلام)، نتیجهاش نجوا میشود. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دعا میکند، حضرتزهرا (علیهاالسلام) سفارش میکند: خدا! او را بیامرز و خدا هم او را میپذیرد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم در مباهله با سران مسیحی نجران، امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، حضرتزهرا (علیهاالسلام)، امامحسن (علیهالسلام) و امامحسین (علیهالسلام) را واسطه کرد، وقتی آن بزرگ نجران دید گفت: والله، اگر اینشخص لب بگشاید تمام ما نابود میشویم.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و حضرتزهرا (علیهاالسلام) به خدا میگویند: خدایا، ما او را پذیرفتیم، تو هم او را بپذیر. خدا او را میپذیرد؛ به چه دلیل؟ امامزمان (عجلاللهفرجه) به شطیطه نماز خواند و برای او دعا کرد؛ چون با امام (علیهالسلام) ارتباط داشت و کنار بود حالا خدا هم او را میپذیرد. خدا سفارش امام (علیهالسلام) را میپذیرد. امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، حضرتزهرا (علیهاالسلام) و امامزمان (عجلاللهفرجه) سفارش پروندهها را میکنند، خدا هم میپذیرد. خدا هم منتظر حضرتعلی (علیهالسلام)، حضرتزهرا (علیهاالسلام) و امامزمان (عجلاللهفرجه) است که اینکار را بکنند. اینها با هم عشقبازی و نجوا میکنند.
بالاترین بیتوته چیست؟
آناست که امامزمانت (عجلاللهفرجه) به شما سر میزند و شما را از غم و غصه در میآورد. مشکلاتت را حل میکند، چون یقین داری خدا و امامزمان (عجلاللهفرجه) هست و داری با خدا و امامزمان (عجلاللهفرجه) حرف میزنی. ما خدا و امامزمان (عجلاللهفرجه) را همه هستی میدانیم. شیعه هم دلخوشیاش به بیتوته است، بیتوته: خوشی و لذت است.
چرا بیتوته حضور است؟
نماز، عمومی و همگانی است؛ اما بیتوته خصوصی است. هر کسی حال بیتوته را ندارد. بیتوته را باید امام (علیهالسلام) اجازه بدهد، تا موفق شوی و نجوا کنی. خدمت امامزمان (عجلاللهفرجه) رسیدم؛ به ایشان گفتم: دو تا خوشی هست، یکی در حضور امامزمان (عجلاللهفرجه) بودن و یکی بیتوته. ایشان قبول کردند و خندیدند. نجوا بالاتر از این حرفهاست. چون شخصی نماز میخواند، امامصادق (علیهالسلام) او را صدا زد، نیامد. وقتی نمازش تمام شد، امام (علیهالسلام) به آنمرد فرمود: چرا تو را صدا زدم نیامدی؟ گفت: نماز میخواندم! اینشخص باید امر امام (علیهالسلام) را بر نماز مقدم میکرد. اهلتسنن بیتوته ندارند که خدا فرمود: مرتد و کافرند! در بیتوته باید محبت علی (علیهالسلام) باشد، خدا هم همین محبت را میخواهد.
نتیجه بیتوته و نجوا
نتیجه بیتوته، رشد خداشناسی است، رشد ولایت است، رشد علیخواهی است، رشد امام حسینخواهی است، رشد متقیخواهی است. نتیجه بیتوته و نجوا: افشای علی (علیهالسلام) است، چون خدا در معراج با زبان علی (علیهالسلام) با پیامبرش صحبت میکرد.
خدا وقتیکه پیامبر را به آسمان برد، از خانه امالسلمه با براق رفت که همه ببینند؛ حالا کجا پرده را کنار زد؟ با جبرئیل به جایی رسیدند که جبرئیل گفت: من از اینجا به بعد نمیتوانم با تو بیایم.
گفت جبرئیل بپر اندر پیام | گفت: رو رو، من حریف تو نیام |
چرا؟ گفت: اینجا محل وحی است، تمام وحیای که میآورم از اینجا میآورم، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: پرده را کنار بزن! جبرئیل گفت: من نمیتوانم! حضرت فرمود: به امر من کنار بزن! پرده را کنار زد. دید امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) آنجاست.
بیتوته و شبقدر
خدا میداند هنوز شبقدر نیامده چشمم گریان است. میخواهم بخوابم، خوابم نمیبرد. مینشینم و نگاه میکنم. شبی جلوی رویم آمده با گناهانم، آیا امامزمان (عجلاللهفرجه) میآید و از سر گناهانم میگذرد؟
شبقدر برو گوشهای، چراغها را هم خاموشکن، بیتوته کن. با امامزمانت (عجلاللهفرجه) حرف بزن، امامزمان (عجلاللهفرجه) میشنود. از امامزمان (عجلاللهفرجه) بخواه که از خدا بخواهد گناهان گذشتهات را بیامرزد، قلم عفو بر گناهانت بکشد و در پناه خودش حفظت کند.
از امامزمان (عجلاللهفرجه) بخواه که به ولایت وصل باشی. وصل به امامزمان (عجلاللهفرجه) باشی. اتصال به امامزمان (عجلاللهفرجه)، اتصال به کل خلقت است، بیا وصل بشو، چرا وصلت نکند؟
به گناهان و اشتباهات خودت اقرار کن! مقام، دکتری، مهندسی، عزت کردن مردم، مال و ثروت و تمامی عناوین را کنار بگذار و در شبقدر، خودت را در مقابل خدا و امامزمان (عجلاللهفرجه) محتاج بدان، آنوقت ببین چهکارت میکند! اگر امامزمان (عجلاللهفرجه) قبولت کند، با این چشمت عالم را میبینی و چشم ماورایی پیدا میکنی.
عزیزان من! شبقدر شب تقدیرات ما است. امشب شبی است که مطابق هزار ماه است، شما اسیر شکمت نباش؛ یکقدری کمتر بخور، یکقدری توجه داشتهباش، مبادا در شبقدر بخوابی، خودت را آماده کن که بگویی: خدا، علی (علیهالسلام)، زهرا (علیهاالسلام). شبقدر، شبقدردانی از ولایت است، شب گدایی است. ما باید گدای ولایت باشیم و بفهمیم کسری داریم، هستی نداریم. هستی بشر و هستی کل خلقت ولایت است.
شبقدر، شب عهد و پیمان کردن با امامزمان (عجلاللهفرجه) است با امامزمان (عجلاللهفرجه) عهد و پیمان میبندیم که تا توان داریم گناه نکنیم، تا توان داریم فرمان ببریم. شبقدر، شب عوض شدن است، بیایید عوض شویم یعنی خودمان را در دامن امامزمان (عجلاللهفرجه) بیندازیم.
آسودهخاطرم که در دامن توام | دامن نبینم که در دامنش روم (امامزمان) | |
دامن بهغیر دامن تو بیمحتوا بود | دامان توست، اتصال به ماوراء بود (امامزمان) |
شبقدر، شب توبه است. بگو: خدا! من را درستکن، چشمم نگاه به نامحرم کرده، درستکن. زبانم دروغ گفته، درستکن. گوشم غیبت شنیده، درستکن. پایم طرف بدعتگذار رفته، درستکن. فکرم هیجانی است، درستکن. شبقدر، تمام مشکلاتت را روی کاغذ بیاور، به خدا بگو تا اصلاح کند.
والله، روایت داریم: اگر شبقدر آمرزیده نشویم، کار ما مشکل است. میگوید: باید بروی عرفه تا آمرزیدهشوی. شبقدر، خودت را آماده فهم ولایت کن. از امامصادق (علیهالسلام) پرسیدند: یابن رسولالله! شبقدر چهکار کنیم؟ فرمودند: برو علم یاد بگیر، نفرمود: سواد! علم یعنیچه؟ یعنی برو فهم ولایت را یاد بگیر. افضل همه عبادتها، علم یاد گرفتن است؛ یعنی فهم ولایت.
شب احیا، شبی است که باید دلت را احیا کنی. ارتباط با خدا داشتهباشی و به او راست بگویی. کنار برو و هر آنچه که داری زمین بگذار. با خدا حرف بزن! بگو: خدا! من را بیامرز، من را از شرک و مشرکی پاکیزه کن، من را از اینکه خدمت به مردم نکردم، از اینکه حاجت برادر مؤمن را برآورده نکردم، پاکیزه کن.
شبقدر، شب شکرانه است. بگو:
خدایا، شکر، ولایت بهمن دادی.
خدایا، شکر، متقی بهمن دادی.
خدایا، شکر، پسر خوب بهمن دادی.
خدایا، شکر همسر خوب بهمن دادی.
خدایا، شکر، رفیق خوب بهمن دادی.
خدایا، شکر، آدم ناجور طرف من نیامدهاست.
خدایا، شکر، تو توفیقم دادی که در جلسه ولایت حاضر شوم.
تمام اینها را در شبقدر، شکرانهاش را بهجا بیاور؛ چون شبی است که با امامزمان (عجلاللهفرجه) نجوا میکنی.
از امامزمان (عجلاللهفرجه) بخواهید فرزندانتان وصل بشوند. خدا هوا و هوس را از دلشان بیرون ببرد.
از خدا بخواهید جوانانتان را به شما ببخشد. در حق فرزندانتان دعا کنید.
از خدا بخواهید ولایتتان ثابت بشود، و از شما گرفته نشود. از خدا بخواهید دستتان جلوی خلق، دراز نشود و خدا شما را کفایت کند.
از خدا بخواهید حقالناس گردنتان نباشد. از خدا بخواهید از آن کسانی باشیم که با ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از دنیا برویم.
از خدا بخواهید که قدرت ما را نگیرد و زمینگیر نشویم.
خدایا، ما را با ولایت کامل و بدن سالم از این دنیا ببر.
خدایا، ما از آنهایی نباشیم که در آخرالزمان بیدین از دنیا میروند.
چطور حال بیتوته پیدا کنیم؟
اهلدنیا را فراموش کنیم. اینقدر فکر دنیا را نکنیم، زیرا دنیا دینبر شده و باید به خدا پناه ببریم. خودت را محتاج خدا و ائمه (علیهمالسلام) بدان. اگر اینجوری باشیم، والله، با خدا نجوا میکنیم. والله، با علی (علیهالسلام) نجوا میکنیم. والله، با ائمه (علیهمالسلام) نجوا میکنیم. والله، با امر نجوا میکنیم.
تأثیر نجوا در آمرزش
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) قبل از رفتن به جنگ، برای هر کوچهای یک مأمور گذاشتهبود که کارهایشان را انجام بدهد. زنها از خانه بیرون نمیآمدند. از جنگ باز گشتند، سراغ مأموران را گرفت. هر کدام آمدند گزارش دادند. اگر آنها خرجی کردهبودند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از بیتالمال پرداخت میکرد. یکی از مأموران نیامد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: چه شده که او نیامده؟ گفتند: در خانهای رفته چیزی بدهد، دستش را به طرف بدن زنی برده، آنزن هم خودش را عقب کشیده، به او گفته: مگر تو برادرخوانده من نیستی؟! اینشخص به اشتباه خودش پی بردهاست. حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: او را بیاورید! وقتی آمد، به او گفت: آیا تو اینکار را کردی؟ گفت: بله. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به او گفت: برو! او هم سر به بیابان گذاشت. رفت و دید آبی از کوه سرازیر است و در زیر آن سنگی است که آنرا سوراخ کردهاست. به خودش گفت: من که بدتر از این نیستم! همانجا ماند، تا اینکه یکروز حال عجیبی پیدا کرده و با خدا نجوا کرد، گفت: خدایا، پیامبرت گفته برو! آیا تو هم میگویی برو؟ خدایا، آبروی من ریخته شده. اینشخص، از تمام جاها بریده شدهاست، بهغیر از خدا کسی او را نمیپذیرد، پیامبر هم به او گفته برو! جبرئیل نازلشد: ای محمد! اگر من او را نیامرزم، چهکسی او را بیامرزد؟ پیامبر فوراً دنبالش فرستاد، او نیامد! گفت: خدایا، پیامبرت را روانه کن، بیاید من را ببرد! خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بیاید که همه بفهمند!
درجه نجوا بالاتر از درجه نبوت است
حضرتموسی از جایی رد میشد. چوپانی با خدا نجوا میکرد. میگفت: خدا! الاغت را بیاور اینجا علف هست، بخورد. خدا! بیا اینجا سرت را شانه کنم، از موی بزها برایت چارقد درست کنم. موسی به او گفت: این حرفها را به کی میزنی؟ گفت: به خدا. موسی گفت: مگر کافر شدهای؟ خدا که الاغ ندارد. حالا خدا به موسی کلیم الله گفت: برو از دلش در بیاور، من حال او را میخواهم نه قالش را، این با من حرف میزند و با من ارتباط دارد. عزیز من! خدا حال ما را میخواهد. شما هم باید نجوا داشتهباشید، تا خدا شما را هم قبول کند.
ما درون را بنگریم و حال را | نی برون را بنگریم و قال را |
طریقه نجوا کردن
وقتی شما از اهلدنیا و خلق کنار رفتی، وضو میگیری. وضو یعنی باید دست از اهلدنیا و مافیهای آن بشویی. دنیا را پشت سرت بریز، با خدا بیتوته کن، همهچیز را کنار بگذار، خودت هم کناری برو. وقتی کنار رفتی مثل ایناست که هزار نفر در کوچه راه میروند، یکنفر میآید در خانه ما را میزند. پس معلوم میشود که یککاری دارد. ما هم باید کنار برویم، در خانه امامزمان (عجلاللهفرجه) را بزنیم. والله، به خودش قسم، جواب میدهد؛ اما به شرطی که در خانه دیگری را نزنیم و با خلق ارتباط نداشتهباشیم.
چهوقت امامزمان (عجلاللهفرجه) پاسخ نجوایت را میدهد؟
1-سخی باشی
2- از اهلدنیا بگذری و کنار بروی. چون ما صاحب داریم، صاحب ما خداست، صاحب ما امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، حضرتزهرا (علیهاالسلام) و امامزمان (عجلاللهفرجه) است. به امامزمان (عجلاللهفرجه) و جدش امامحسین (علیهالسلام) قسم، آنقدر امامزمان (عجلاللهفرجه) دوست دارد که با او نجوا کنیم، ولی ما اهل نجوا نیستیم و ارتباط نداریم.
همیشه باید توی فکر باشی وقتی از کارت دست کشیدی، بروی با امامزمان (عجلاللهفرجه) نجوا کنی، امامزمان (عجلاللهفرجه) را به اندازه یک سلطان با وفا، با وجدان، باعاطفه، قبول داشتهباشیم!
سلطانی بود که گذرش به بیابانی خورد. هوا گرد و غبار شد. به چادری پناه آورد. صاحب چادر تنها بزش را برایش کشت و کباب کرد، چون دید: این انسان با شخصیتی است. خیلی به او توجه کرد تا اینکه صبح شد. وقتی سلطان خواست برود، به آنمرد گفت: آیا باز هم گوسفند داری؟ گفت: نه! چون دیدم شما مهمان عزیزی هستید، آنرا برای شما کشتم. سلطان نامهای به او داد و گفت: اگر یکوقت کاری داشتی، عبورت به شهر افتاد، من آنجا هستم. بعد از چند وقت سیلی آمد و زندگی این مرد را برد. به زنش گفت: برویم شهر پیش آنشخص بزرگواری که مهمان ما بود، شاید یکجایی به ما بدهد. آن دو به شهر رفتند. نامه را که نشان دادند، دیدند نامه سلطان است. آنها را به کاخ سلطنتی بردند. فوراً لباسهایشان را عوض کردند و خیلی آنها را احترام کردند. حتی زنش را در حرمسرای خودش راه داد. سلطان رو به وزرایش کرد و داستان آن شب را تعریف کرد و گفت: وزرا! من به این مرد چه بدهم؟ هر کس چیزی گفت. یکی گفت: یک چادر به او بده. یکی گفت: در مقابل یک گوسفند، صد گوسفند به او بده. سلطان رو به آنها کرد و گفت: این مرد هستیاش را بهمن داده، من هم هستیام را به او میدهم! تاجش را برداشت و بر روی سر آنمرد گذاشت. به او گفت: تو سلطان هستی! آنمرد گفت: من سلطانم؟ سلطان گفت: آری. آنمرد گفت: ای سلطان عزیز! من لیاقت اینکار را ندارم! دوباره تاج را از سرش برداشت و روی سر سلطان گذاشت.
شما هم، اگر هستیات را به امامزمان (عجلاللهفرجه) بدهی، امامزمان (عجلاللهفرجه) هم، هستیاش را به شما میدهد. ما هم باید در مقابل امامزمان (عجلاللهفرجه) بگوییم: آقا جان! ما لیاقت نداریم؛ به ما لیاقت بده! ما لیاقت کار ولایت را نداریم؛ شما به ما ولایت بده! ولایت ما را کامل کن!
از کجا ولایتمان کامل میشود؟ از آنجا که پناه به امامزمان (عجلاللهفرجه) ببریم.
عبادت ائمه (علیهمالسلام) نجوای با خداست
ائمه (علیهمالسلام) نجوا میخواهند، هیاهو و سر و صدا نمیخواهند. اگر ائمه (علیهمالسلام) عبادت میکنند، آنها با خدا نجوا میکنند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یک شمشیر زده، افضل از عبادت ثقلین. علی (علیهالسلام) خودش ثقلین است. چرا؟ چون به ما میگوید: من که حمایت از دین کردم، یک نفسم افضل از عبادت ثقلین است؛ اینرا به دوستانم میدهم. علی (علیهالسلام) دارد کار، برای شما میکند. عزیزان من، ائمه (علیهمالسلام) خودشان روحند؛ مقصد خدا هستند. خدا در قرآن به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «قم اللیل الا قلیلاً»[۱۸] ثلث شب، نماز شب بخوان! حضرت موسیبنجعفر (علیهالسلام) شب تا صبح، کناری میرفت و عبادت میکرد، با خدا نجوا میکرد. عبادت از برای خلق است، خلق باید عبادت کند تا به جایی برسد. ائمه (علیهمالسلام) در دنیا آمدهاند تا ما را به جایی برسانند. [۱۹]
با چهکسی نجوا کنیم و با چهکسی نجوا نکنیم؟
اگر با غیر خدا و ائمه (علیهمالسلام) نجوا کنی و ارتباط داشتهباشی، ظلمت در قلب و روح و دلت میآید. عزیز من! با هر کسی نجوا نکن؛ با اصحابیمین نجوا کن، نه با اصحابشمال. بهدینم قسم، اگر شما جزء اصحابیمین بشوید، تمام لذتهای عالم، پیش شما، ذلت است. لذت آناست که انسان خدمت امامزمانش (عجلاللهفرجه) برسد، چرا؟ چون وقتی خدمت امامزمان (عجلاللهفرجه) رسیدی، خدمت همه خلقت رسیدهای. امامزمان (عجلاللهفرجه) یک خلقت است. بیایید از این آب زندگانی بچشید. نجوا اتصال میآورد، نجوا روح را تجلی میدهد.
رفقایعزیز! نجوا ایننیست که من برای نماز شب بلند شوم. اصلش، پیوند داشتن شما با ولایت است. باید دائم در اتصال با ائمه (علیهمالسلام) باشید، شب و روز متصل شوید؛ والله اگر اتصال به ائمه (علیهمالسلام) داشتهباشید، دیگر به خلق متصل نیستید. ما اتصالمان از ائمه (علیهمالسلام) قطع است.
امامصادق (علیهالسلام) میفرماید: موقعیکه دوستان ما گناه کنند، ارتباط و اتصالشان از ما قطع است، نجوایشان قطع است. اگر اتصالت از ولایت قطع نباشد، به ولایت وصل هستی، چون نجوا امر خداست. میفرماید: گناه که میکند قطع میشود.
شیعه اصلاً فرصت ندارد؛ یا دنبال کارش است یا دنبال فرصتی برای نجوای با خدا و ولایت. من همینجور بودم. تا از کار فارغ میشدم، پی فرصت میگشتم در بیابان بروم، با خدا و ولایت نجوا کنم.
شخصی پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمد و گفت: یا رسولالله (صلیاللهعلیهوآله)! عربی هستم، یکچیزی بهمن بگو تا هدایت شوم. رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) آیه «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره ومن یعمل مثقال ذرة شرا یره»[۲۰] را به او گفت. آن عرب گفت: یا محمد! کافی است! بلند شد و از خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) رفت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: این مرد آگاه برگشت؛ یعنی دلش مملو ایمان شد. حالا آن دو نفر، بیست و سهسال پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بودند، جبرئیل را میدیدند، نازل شدن آیات را میدیدند؛ آنقدر این دو تا خبیث بودند، عوض اینکه ترقی کنند، اهلطاغوت شدند.
فرق نجوا و در گوشی
خداوند در قرآنمجید میفرماید: در گوشی صحبت نکنید! آنرا امضاء نکرده. یعنی اگر ما در گوشی صحبت کنیم، دیگران به شک میافتند. اما بلافاصله فرمود: پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نجوا میکرد. در گوشی، از برای خلق است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خلق نیستند، اینها خود ساخته بودهاند. ولایت ساخته خداست؛ اما خلق آمده در دنیا، خودش را بسازد. [۲۱]
نجوا تمامی ندارد
نجوا چیزی است که تمامی ندارد. مگر نجوای با خدا تمامی دارد؟ اذان و اقامه با ولایت میگویی و نماز با ولایت میخوانی یا ذکر با ولایت میگویی، اینها نجوای با خداست، اینها شکر خداست. شما اگر در این فکرها بروی، وقت نداری اینطرف و آنطرف بروی.
مصادیق بیتوته و نجوا
نجوا با تأییدهای خدا
خدا در این عالم چهار چیز را برانگیخته کردهاست: خدا، ولایت، نبی و قرآن. این چهار چیز تأیید هستند، بقیه تأیید نیستند. خلق، تأیید نیست. شما باید با این چهار چیز نجوا کنید و ارتباط داشتهباشید و کسی دیگر را مؤثر ندانید.
نجوای ائمه (علیهمالسلام) با خدا
خدای تبارک و تعالی نظرش از تمام خلقت، ولایت است؛ یعنی نظرش چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) است. چرا؟ چون در حدیث کساء میخوانیم: خدا به محبت پنجتن خلقت را خلق کرده. خلقت یک کادویی است که خدا به پنجتن دادهاست. حالا خدا با ائمه (علیهمالسلام) نجوا میکند، ائمه (علیهمالسلام) هم با خدا نجوا میکنند؛ ائمهطاهرین (علیهمالسلام) هر چه دارند از خدا دارند، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هر چه دارد از خدا دارد. اینها دائم امر خدا را اطاعت میکنند. حالا ما هم باید با ائمه (علیهمالسلام) اینطوری باشیم، تا آنها هم با ما نجوا کنند. چون اطاعت ائمه (علیهمالسلام) واجب است. اینها را ناظر و حاضر بدانیم.
نجوای خدا با فقرا
دو ملک بههم برخوردند. یکی به آسمان میرفت و یکی از آسمان به زمین میآمد. آن ملکی که از زمین به آسمان میرفت، گفت: فرعون به میهمانانش وعده ماهی سمنقور دادهاست که در آبهای زمین نیست؛ میروم از آبهای آسمانی بگیرم و در تورش بیندازم. آن ملکی که از آسمان به زمین میآمد، گفت: بعد از مدتی گوشت برای بچههای یتیم رسیده تا غذایی بخورند؛ میروم بزنم تا غذایشان بریزد! چرا؟ آن بچههای یتیم را خدا خواسته؛ دعوتشان کرده که با آنها حرف بزند؛ اما فرعون را رد کرده که تکذیبش کند؛ چون نمیخواهد با او حرف بزند. میگوید: ماهی را در تورش بینداز که خدا نگوید! خدا اینقدر نجوا و هم صحبت شدن را دوست دارد.
نجوای ائمه (علیهمالسلام) با هم
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) «کفواً احد» است و حضرتزهرا (علیهاالسلام) «کفواً خلقت» است. اگر علی (علیهالسلام) نبود، برای زهرا (علیهاالسلام) کفوی نبود. امامصادق (علیهالسلام) میفرماید: ما شبهای جمعه در عرش خدا جمع میشویم و جدمان رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) برایمان صحبت میکند. ائمه (علیهمالسلام) در عرش با هم نجوا میکنند؛ آنها با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نجوا میکنند.
مگر زهرا (علیهاالسلام) کمکسی است؟ زهرا (علیهاالسلام) عصاره تمام خلقت است. خداوند میفرماید: «یا محمد! اگر تو نبودی افلاک را خلق نمیکردم؛ اگر علی نبود تو را خلق نمیکردم و اگر زهرا نبود تو و علی را خلق نمیکردم». این یک نجوایی است که با یکدیگر میکنند. تمام آنها یک نورند، مثل اینکه شما الان این پنج انگشت دست، عضو توست. هر کدام اینها نباشد، ناقصی دارد. اینها دارند با یکدیگر نجوا میکنند.
چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) یک نجوایی با هم دارند. آنچه را که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میداند، زهرایعزیز (علیهاالسلام) میداند. آنچه را که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میداند، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میداند. چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) آنچه را که هست میدانند، اما بعضی از ائمه (علیهمالسلام) تجلی میکنند؛ آنوقت تجلی که به ما میکنند، آمادهباش میدهند که دنبال خلق و مردم نرویم.
شخصی از مسافرت آمد و خدمت آقا امامصادق (علیهالسلام) رسید. امام (علیهالسلام) به او فرمود: برو سر گهواره! رفت و سلام کرد. امام (علیهالسلام) فرمود: اسم بچهات را عوض کن! امام موسیبنجعفر (علیهالسلام) از ماوراء مطلع است. ایناست حجتخدا! حالا که خانه میرود، میبیند اسم دخترش را حمیرا گذاشتهاند. به او میگوید: اسمش را عوض کن! اسم دشمن ما را نگذار و با دشمن ما ارتباط نداشتهباش!.
نجوای پنجتن با یکدیگر
در حدیث کساء، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) پنجتن را زیر عبای خود جمع کرد. این پنجتن با هم نجوا میکردند.
نجوای علی (علیهالسلام) با خدا
در یکشب، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) چهل جا بود: پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود، پیش زهرای (علیهاالسلام) عزیز بود، پیش مقداد بود، پیش سلمان بود. خدا هم ندا داد: علی (علیهالسلام) دیشب مهمان ما بود. همه با علی (علیهالسلام) نجوا میکنند، حتی زهرای (علیهاالسلام) عزیز، حتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله). حالا چرا خدا با علی (علیهالسلام) نجوا میکند؟ چون علی (علیهالسلام) امر خدا و مقصد خداست. همه خلقت با علی (علیهالسلام) نجوا میکنند، علی (علیهالسلام) با خدا نجوا میکند. [۲۲]
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) نخلستان درست میکند. اما وقتی هم برای نجوا میگذارد. شخصی خدمت زهرایعزیز (علیهاالسلام) آمد و گفت: زهرا جان، سرت سلامت، علی (علیهالسلام) را دیدم که در نخلستان افتاد و از دنیا رفت. زهرای (علیهاالسلام) عزیز فرمود: علی (علیهالسلام) تا صبح چندبار اینطور میشود. ببین، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کار میکند، نجوا هم دارد. علی (علیهالسلام) چنان غرق نجوا با خداست که میافتد. میگوید: ایخدا، شکرت! از شکر خدا میافتد. ای پیروان امیرالمؤمنین (علیهالسلام)! شما هم باید با علی (علیهالسلام) و خدا نجوا کنید، و شکرانه آنها را بهجا آورید.
نجوای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) سر قبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) رفت و گفت: یا رسولالله! ببین اینها چهکار کردند؟! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: علیجان! به آنها نفرین کن! امیرالمؤمنین (علیهالسلام) اینطور نفرینشان کرد: فرمود: خدایا، من را از اینها بگیر! مثل خودشان را به اینها بده! نفرین امیرالمؤمنین (علیهالسلام) جمعی است؛ نفرین شخصی به آنها نکرد. چون آن جمعیت، همه به قدس ولایت جسارت کردند؛ تمامی آنها با هم هماهنگ بودند. چرا اینها اهلجهنم شدند؟ چون از کل سعادت قطع شدند و از همه اینها بدتر، در نسل اینها تأثیر گذاشت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: هر کس، به عمل قومی راضی باشد، جزء همان قوم است.
نجوای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) با فقرا
بعد از شهادت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، وقتی امامحسن (علیهالسلام) از دفن حضرتعلی (علیهالسلام) بازمیگشت، صدایی از خرابه به گوشش رسید. وارد خرابه شد. مردی را دید که میگفت: دو شب است که شخصی میآمد به ما سر میزد، ولی نیامده. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به خرابهنشینها اینگونه میگفت: ای خرابهنشینها! خیال نکنید شماها در خرابه زندگی میکنید! خدا شما را در قیامت، کاخنشین میکند. خدا در قیامت میفرماید: «این الفقراء»؟! فقرای صابر، کجایید که هر چه میخواهید به شما بدهم؟! شما فقرای صابر هستید. ما را دلالت میداد، ما به خرابهنشینی افتخار میکردیم. اینها با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نجوا میکردند و ارتباط داشتند. ولی ما با خلق و ماهواره و فضای مجازی و ویدئو ارتباط داریم و به آنها افتخار میکنیم.
نجوای حضرتزهرا (علیهاالسلام) با خدا
روایت داریم: امامحسن (علیهالسلام) فرمود: مادرم حضرتزهرا (علیهاالسلام) تا صبح به مردم دعا میکرد، صبح که شد، به مادرم گفتم: چرا در حق ما دعا نکردی؟ مادرم فرمودند: درحق دیگران دعا کنی، برای شما مستجاب میگردد. «الجار ثم الدار». نجوای حضرتزهرا (علیهاالسلام) با خدا چه بود؟ حضرتزهرا (علیهاالسلام) در این نجوا از خدا میخواست که: خدایا، اینمردم دست از علی (علیهالسلام) برندارند، جهنمی بشوند. دعایی بهتر از ایننیست که حضرتزهرا (علیهاالسلام) به مردم بکند؛ چون حضرتزهرا (علیهاالسلام) میداند اگر مردم دست از علی (علیهالسلام) بردارند، جهنمی میشوند. حضرتزهرا (علیهاالسلام) مرتب خدا را قسم میداد: که خدایا، اینمردم را حفظکن، دست از علی (علیهالسلام) برندارند. چونکه خدایا، تو گفتی اگر کسی عبادت ثقلین کند و علی (علیهالسلام) را قبول نداشتهباشد، او را بهرو در جهنم میاندازی. [۲۳] خدایا، کاری کن که اینها دست از علی (علیهالسلام) برندارند.
نجوای امامحسن (علیهالسلام) در مورد شهادت مادرش
آقا امامحسن (علیهالسلام) فرمود: مادر ما را که کشتند، همه ما را کشتند، ما یک جان داریم؛ دومی همه اینها را کشت.
نجوای حضرتزهرا (علیهاالسلام) با امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
تمام کرات عالم، از برای دلخوشی حضرتزهرا (علیهاالسلام) است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) در تمام خلقت هست. وقتی زهرای (علیهاالسلام) عزیز ندای علی (علیهالسلام) را میشنود، خشنود میشود. چطور؟ حضرتزهرا (علیهاالسلام) فرمود: علی (علیهالسلام) جان! بیا سر قبر من، برایم قرآن بخوان! چون حضرتزهرا (علیهاالسلام) دوست دارد صدای علی (علیهالسلام) را بشنود. حضرتزهرا (علیهاالسلام) عصاره تمام خلقت است. آب، مهریه حضرتزهرا (علیهاالسلام) است. وقتی حضرتزهرا (علیهاالسلام) خشنود شود، تمام خلقت لذت میبرند. حالا شما هم علی (علیهالسلام) حقیقی بگویی، زهرای (علیهاالسلام) عزیز خشنود میشود. آنوقت با تمام خلقت نجوا میکنی و هماهنگ میشوی.
«انا اعطیناک الکوثر»[۲۴] ای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)! به تو فاطمه (علیهاالسلام) دادیم. حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بر سر حوض کوثر است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید: علیجان! مادرم خدیجه تمام مالش را در اختیار پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) قرار داد، من هم، همه مالم را در اختیار شما میگذارم. دارند با هم نجوا میکنند. حضرتزهرا (علیهاالسلام) میگوید: اگر خدا آب را مهر من قرار داد، در اختیار شماست. به هر کسی میخواهی بده، به بنیامیه نده! آنها قاتل حسین من هستند. شما هم که امامحسین (علیهالسلام) داری، حسین! حسین! میکنی، شریک کوثر هستی. وقتی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از آب حوض کوثر به شما بدهد، دیگر تشنگی به شما اثر نمیکند. در دنیا هم همینطور است: والله، اگر ولایت داشتهباشی، تشنه دنیا نیستی. ما ولایت نداریم که تشنه دنیاییم.
وقتی به دستور دومی، به خانه حضرتزهرا (علیهاالسلام) ریختند، محسنش را سقط کردند و طناب به گردن حضرتعلی (علیهالسلام) انداختند و او را بهمسجد بردند، حالا زهرای (علیهاالسلام) عزیز با پهلوی شکسته و صورت نیلی بهمسجد رفت و فرمود: دست از علی (علیهالسلام) بردارید وگرنه نفرین میکنم! حضرتزهرا (علیهاالسلام) یک نفس از روی ناراحتی کشید، ستونها از جا حرکت کرد. حالا زهرای (علیهاالسلام) عزیز، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را به خانه برگرداند. حالا حضرتزهرا (علیهاالسلام) گریه میکند، حضرتعلی (علیهالسلام) هم گریه میکند. حضرتزهرا (علیهاالسلام) از برای مظلومی علی (علیهالسلام) گریه میکند که چرا مردم علی (علیهالسلام) را نمیخواهند و بهخاطر خواستن عمر و ابابکر جهنمی میشوند، علی (علیهالسلام) هم از نجوای درون گریه میکند، چون درون علی (علیهالسلام) اینبود که از برای او، سیلی به زهرا (علیهاالسلام) زدند و محسنش را زیر پا له کردند. درون علی (علیهالسلام) را آتش زدند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) چهکار کند؟ هیچکس حمایت از ولایت نکرد. درون علی (علیهالسلام) را سوزاندند. درون علی (علیهالسلام) از برای زهرایعزیز (علیهاالسلام) ناراحت است. حالا علی (علیهالسلام) گریه میکند. از آنجا هم پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به او فرمود: علیجان! اگر چهلنفر یاور داشتی، حقت را از آن دو نفر بگیر! وگرنه سکوت کن و خون خود و شیعیانت را حفظکن. ایناست که علی (علیهالسلام) میفرماید: «مانند خاری که در چشم است و استخوانی که در گلویم است و گیر کرده غصه میخورم». عزیزان من! به شما میگویم: باید نجوای درون داشتهباشید. از نجوای دورنش گریه میکند؛ نگاه به مردم میکند، میبیند لیاقت ندارند، میرود در چاه حرفش را میزند.
یکروز حضرتزهرا (علیهاالسلام) با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نجوا داشتند. حضرتزهرا (علیهاالسلام) فرمود: یا علی (علیهالسلام)! میخواهی بگویم که چهوقت اصلاً عالمی نبوده؟ دنیا نبوده؟ زمین نبوده؟ آسمان نبوده؟ وجودی نبوده؟ در تمام این کون و مکان چهوقت اینها وجود شدند؟ چهوقت آسمان را خدا خلق کرده؟ نه این آسمان، خدا آسمانهایی دارد، خدا کهکشانهایی دارد. تمام این خلقت میگویند: علی! ما نه خدا را شناختیم، نه عظمت خدا را شناختیم، نه عالمی را دیدیم. ما محدودیم. نه اینکه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) تعجب کرد که زهرای (علیهاالسلام) عزیز اینجوری میفرماید؛ حضرتزهرا (علیهاالسلام) میگوید: علیجان! شما من هستی، من هم شما هستم. آن مطلبی را که شما میدانی، من هم میدانم. آن مطلبی را که من میدانم، شما هم میدانی. این دو با هم نجوا میکنند.
نجوای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با خدا
وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به معراج رفت، با خدا نجوا کرد. هنگام بازگشت، خدا گفت: یا علی! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم گفت: یا علی!. نتیجه نجوا، علی (علیهالسلام) بود.
نجوای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با علی (علیهالسلام)
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) چهلروز در غار حرا بود. هر روز امیرالمؤمنین (علیهالسلام) تشریف میبردند و با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نجوا میکردند. آیا ما متوجه شدیم که ریگ و سنگ و کلوخ و کوههای مکه به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اظهار ارادت میکردند، یعنیچه؟ اینها با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نجوا میکنند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم با اینها نجوا میکند.
نجوا با ائمه (علیهمالسلام) در قلبت
شما قلبت باید یا علی! یا زهرا! یا حسین! بگوید. محبت چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) درون قلب شما باشد، آنوقت شما داری ائمه (علیهمالسلام) را به اعضاء و جوارحت افشا میکنی. خدایا، علی را در قلب ما بگذار تا با خدا دیدن کند، چون خدا گفت: در قلب مؤمن هستم. خدایا، علی هم بیاید در قلب ما با خدا دیدن کند. آنوقت این نجوا ارتباط و اتصال است و شما به «حبلالمتین» یا ریسمان الهی چنگ زدهای. «حبلالمتین» یعنی ائمه (علیهمالسلام)؛ شما به ائمه چنگ زدهای، دیگر به خلق چنگ نمیزنی. [۲۶]
اصحابامامحسین (علیهالسلام) با امامحسین (علیهالسلام) نجوا کردند؛ اتصال به امامحسین (علیهالسلام) پیدا کردند. امامحسین (علیهالسلام) «حبلالمتین» است.
شما باید با خدا نجوا کنی، اشک بریزی.
با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نجوا کنی، اشک بریزی.
با زهرایعزیز (علیهاالسلام) نجوا کنی، اشک بریزی.
با امامحسین (علیهالسلام) نجوا کنی، اشک بریزی.
آنوقت، آن اشک، ارزش دارد.
اگر افشای ولایت، درون قلبت نباشد، حرف است؛ ارتباط با ولایت نیست. اغلب مردم اینطور هستند، چون پیرو خلقند و کنار نرفتند و درون قلبشان نجوا نیست. من از اول دنبال خلق نرفتم، کارهایی برای خودم جور میکردم و از آن لذت میبردم، شما که داری کار میکنی، مهندس یا دکتر یا کاسب هستی یا درس میخوانی، شما باید با روح کل خلقت ارتباط و اتصال داشتهباشی. روح کل خلقت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. الان هم بهوجود مبارک امامزمان (عجلاللهفرجه) اتصال پیدا کنی و اگر هدفت اینباشد، شما داری نجوا میکنی.
نتیجهای که شما باید از این حرفها بگیرید، ایناست که وقتی کار میکنی، درس میخوانی، راه میروی، نجوا میکنی، اینقدر فکر و خیال نکن! شما در نجوای با خدا باش! حالا مشتری آمد یا نیامد، پولها را هم جمع کردی، یکخانه هم ساختی، آخرش میخواهی با آن چهکار کنی؟! حالا یک دامادی قسمتت میشود که همه را از چنگت در میآورد! پس شما باید از نجوای با خدا دست برنداری و ارتباطت را با ائمه (علیهمالسلام) حفظ کنی.
آقایمهندس! آقایدکتر! آقای دبیر! آقای کارگر! خوب کار کن! اما نظرت با امامحسین (علیهالسلام) و امامزمان (عجلاللهفرجه) باشد. آنوقت شما متصل هستی. دلت را جای دیگر نبر. من همینطور بودم، دلم همهاش در اینبود که بعد از کار بروم گوشهای، بگویم خدا! امامزمان! آنوقت لذت میبردم. شما هم همینطور باشید. ما باید به جایی برسیم که از لقای خدا لذت ببریم؛ نه از خلق، لهو و لعب و جاهای شلوغ و ماهواره و فضای مجازی.
بهدینم قسم، تمام گُلهای عالم، پیش من مقواست؛ چون آخر ندارد. من چیزی را انتخاب میکنم که آخر داشتهباشد. تفریح برو، اما حواست پیش ائمه (علیهمالسلام) باشد. دلت را از آنها جدا نکن و با آنها ارتباط داشتهباش. نتیجهای که میگیریم ایناست که وقتی ارتباطتان را از خدا و ولایت جدا کردید، والله، چوب میخورید.
نجوای اصحاب با امامحسین (علیهالسلام) در شبعاشورا
امامحسین (علیهالسلام) جای اصحابش را به آنها نشان داد؛ ولی آنها خوشحال نشدند. یکدفعه امامحسین (علیهالسلام) جلوهای کرد، دیدند: امامحسین (علیهالسلام) جلو هست و اینها پیرو امامحسین (علیهالسلام) هستند؛ حالا خوشحال شدند. امام (علیهالسلام) هر کجا که بخواهد، جلوه میکند؛ امامحسین (علیهالسلام) در قلب اصحابش جلوه کرد. یکوقت دیدند: امامحسین (علیهالسلام) جلو میرود، اینها دنبالش هستند. اصحابش با امامحسین (علیهالسلام) نجوا کردند، امامحسین (علیهالسلام) هم با آنها نجوا کرد. یکوقت دیدند با هم ارتباط دارند و پیوند خوردهاند.
نجوای امامحسین (علیهالسلام) با حضرتابوالفضل (علیهالسلام)
شبعاشورا امامحسین (علیهالسلام) به آقا ابوالفضل (علیهالسلام) فرمود: عباسجان! تو هم میخواهی بروی، دست خواهرانت را بگیر و برو. گفت: برادر! عزیزم! من جواب مردم را چه بدهم؟ بگویند: برادرش را گذاشت و آمد؟! دیگر دنیا برای من دنیا نیست، زندگی دیگر توی عالم نیست. من مدینه را نمیخواهم بدون تو ببینم. من جانم، دینم فدای توست، تو امامزمان منی، تو جان منی، تو دین منی، من کجا بروم؟!.
نجوای اصحابامامحسین (علیهالسلام)
مسلمبنعوسجه گفت: حسینجان! کجا برویم؟ گرگهای بیابان ما را بدرند و بخورند؛ اگر دست از تو برداریم. یکی گفت: اگر هفتاد دفعه کشتهشویم، زندهشویم و بمیریم، دوباره زندهشویم و بمیریم، دست از تو بر نمیداریم، جانمان را فدایت میکنیم.
نجوای حضرتقاسم (علیهالسلام)
وقتی امامحسین (علیهالسلام) گفت: عزیز من! مرگ پیش تو چگونه است؟ حضرتقاسم (علیهالسلام) گفت: «احلی من العسل»؛ مانند عسل است که بخوریم، اینقدر لذیذ است.
نجوای غلام امامحسین (علیهالسلام)
وقتی امامحسین (علیهالسلام) به او گفت: آزادت کردم. او گفت: حسینجان! همهجا من را رهبری کردی، حالا گویا میخواهی کملطفی کنی. حسینجان! من هم رویم سیاه است و هم خونم، تو نمیخواهی جزء شهدایت بشوم! امامحسین (علیهالسلام) خیلی ناراحت شدند. دیدند در این عالم، یکنفر از دست ایشان ناراحت است. به غلام اجازه میدان دادند. وقتی آن غلام باوفا شهید شد و افتاد، هنوز جان در بدن داشت که امامحسین (علیهالسلام) بالای سرش آمد و دست به دعا برداشت که: خدایا، روی این غلام را در دنیا و آخرت سفید کن! مرحوم حاجشیخعباس تهرانی میگفت: چنان روی این غلام، سفید و درخشان شد که به همهجا تلألو میکرد. غلام قبل از اینکه از دنیا برود، دید که رویش سفید شد.
نجوای آقا ابوالفضل (علیهالسلام) با دستانش
وقتی دست آقا ابوالفضل را قطع کردند، دستش را گرفت و بوسید، گفت: ای دست! تو از من باوفاتر بودی و فدای شاه شهیدان شدی.
نجوای زینب (علیهاالسلام) با امامحسین (علیهالسلام)
امامحسین (علیهالسلام) با اهلبیتش نجوا کرد. در خیمهها آمد، اهل حرم را صدا زد. زینب! خداحافظ، سکینه! خداحافظ، رقیه! خداحافظ، فضه! خداحافظ. خداحافظی، یعنی با تمامی اهل حرم نجوا کرد. حالا حضرتزینب (علیهاالسلام) هم با امامحسین (علیهالسلام) در روز عاشورا نجوا کرد. چه نجوایی؟ زینب (علیهاالسلام) آمد و گفت: آیا تو حسین منی؟ آیا تو پسر مادر منی؟ در تمام بدن امامحسین (علیهالسلام) جایی نبود که زینب ببوسد، لبانش را به گلوی بریده برادرش گذاشت؛ آنرا میبوسید و نجوا میکرد. دست، زیر بدن برادر انداخت و گفت: خدایا، این قربانی را از آلرسول (علیهمالسلام) قبولکن!
نجوای حضرتزینب (علیهاالسلام) با حضرتابوالفضل (علیهالسلام)
وقتیکه در عصر عاشورا، میخواستند کاروان را به سوی کوفه حرکت بدهند، حضرتزینب کبری (علیهاالسلام) همه را سوار شترها نمودند و خود، رو به نهر علقمه کردند و فرمودند: عباسجان! هر وقت میخواستم سوار شتر بشوم، زانویت را خم میکردی که من سوار بشوم. عباسجان! کجایی؟! حضرتزینب (علیهاالسلام) با آن معرفت و ادب آقا ابوالفضل (علیهالسلام) نجوا میکند.
نجوای متقی با امامحسین (علیهالسلام)
خیلی حسین! حسین! میکردم. یکشب، خواب دیدم، کنار شریعه فرات آمدم، دیدم: یکنفر وسط شریعه، یک سر بهدست من داد؛ اشاره کرد: فلانی! این سر امامحسین (علیهالسلام) است! من این سر را میبوسیدم، به صورتم میزدم، میگفتم: حسینجان! چهکسی رگهای گردنت را جدا کرده؟ دوباره میبوسیدم، میبوسیدم، بهصورت خودم میزدم. یکوقت دیدم حضرتزینب (علیهاالسلام) با حضرتسکینه (علیهاالسلام) تشریف دارند. وقتیکه من، توی سر خودم میزدم، حضرتزینب (علیهاالسلام) گفت: سر حسین را بهمن بده! سر امامحسین (علیهالسلام) را تقدیم زینب (علیهاالسلام) کردم؛ حضرتزینب (علیهاالسلام) سر را از من گرفت و به سینهاش چسباند. حضرتسکینه (علیهاالسلام) ایستادهبود و حیرتزده شدهبود.
یکوقت، داشتم در بیابان میرفتم، دیدم امامحسین (علیهالسلام) با حضرتزینب (علیهاالسلام) میروند. خدمتشان سلام کردم. امامحسین (علیهالسلام) مرا در آغوش گرفت، سینهاش را به سینهام چسباند. من خجالت میکشیدم، دست من را گرفت، با من مصافحه کرد. پایم از زمین بالا رفتهبود. بهوجود امامزمان (عجلاللهفرجه) قسم گفتم: خدایا، میخواستم سگ در خانه امامحسین (علیهالسلام) باشم، امامحسین (علیهالسلام) مرا در بغلش گرفت؟! یکقدری طول کشید، فرمود: حسین! ایشان خواهرم زینب (علیهاالسلام) است. حضرتزینب (علیهاالسلام) آنطرف رفتهبود و نگاه میکرد که ما با هم ارتباط داریم و نجوا میکنیم.
نجوای با امامرضا (علیهالسلام)
در زیارتنامه امامرضا (علیهالسلام) میخوانیم، «تشهد مقامی و تسمع کلامی» ای کسیکه حرف مرا میشنوی و جوابم را میدهی. اگر سلام به امامرضا (علیهالسلام) میدهی، باید امامرضا (علیهالسلام) را ببینی و با ایشان ارتباط داشتهباشی. چطور ببینیم؟ آن روح ولایتی که داری، باید تجلی کند؛ با تجلی امام (علیهالسلام) روبرو بشود. با امامرضا (علیهالسلام) نجوا کن! یعنی تمام وجودت اینطور باشد.
امام حجت خداست، در زیارت امامرضا (علیهالسلام) گفتم: آقا جان! نطفه من هنوز منعقد نشده، شما میدانستی که من میآیم در دنیا و خدمت شما میرسم و با شما چه صحبتی میکنم، ولی من میخواهم با شما حرف بزنم. آنها یک واقعیت عظمای الهی دارند، اما در اینجا باید با ظاهر مردم و جامعه کار کنند.
نجوا با امامهادی (علیهالسلام)
شخصی، از یکی از شهرهای دور، به امامهادی (علیهالسلام) نامهای نوشت که آقا! من دور از شما هستم، گاهی حاجتی دارم، مشکلاتی دارم، در هر حال چهکنم؟ امام (علیهالسلام) در جواب ایشان نوشتند: لبت را حرکت بده! حرف بزن! بگو! ما دور نیستیم. یعنی نجوا کن. [۲۷]
نجوا با حضرتمعصومه (علیهاالسلام)
برای زیارت حضرتمعصومه (علیهاالسلام) که میروید، از این بیبی بخواهید که ای بیبی دو عالم! بیا عنایت کن! و در دل ما یک نظری مرحمت کن! لذت بیتوته و نجوا به ما بده! لذت فکر و ولایت به ما بده! ما ولایت را پایمال نکنیم! ای بیبی جان! قلب ما را به محبت خودت منور کن! ما بنیه و توان نداریم، به ما توان ولایت بده! ایشان مشکلگشای حقیقی است.
این علیآقای ما، همسر و پدر و مادر همسرش در بمباران، از دنیا رفتند. حرم حضرتمعصومه (علیهاالسلام) رفتم، گفتم: بیبی جان! اگر اینها داخل خانه من بودند، دفاع میکردم. شما میتوانی، چرا دفاع نمیکنی؟ وقتی از حرم بیرون آمدم، دیدم قلبم منور است. عدهای بودند که خانوادههایشان را در آبادیها گذاشتهبودند، اینقدر دل من منور شد که به آنها گفتم: بروید خانوادههایتان را بیاورید! دیگر بمباران نمیشود، والله، دیگر بمباران نشد.
نجوای متقی با خدا
یکوقت، در باغ مرحوم حاجعباس کریمی رفتم. آنجا یک آلونک بود، یک متر، در یک متر و نیم. به تمام مقدسات عالم، من توی این باغ نگاه کردم و گفتم: امشب بروم توی این آلونک، با خدا نجوا کنم!
بیایید یکقدری، از برای خودتان وظیفه بدانید، مهندس هستی یا دکتر و یا هر مقامی داری، اینکار را هم بکن. وقتی از کار و زندگی دست میکشی، روزی یکساعت، یا لااقل هفتهای یکساعت فکر کن و با ائمه (علیهمالسلام) ارتباط برقرار کن. در مقابل خدا و ولایت خودت را نابود کن. آنوقت ولایت، شما را بود میکند.
نجوای مقداد با امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)
به ذات خدا اگر به جایی برسیم، با نداری عشق میکنیم. دیگر حواست پیش این و آننیست. میفهمی خدا تقدیراتت را اینطوری قرار داده، با خدا عشقبازی میکنی. حالا یک یهودی مقداد را بسته و به او میگوید: چیزی بهمن بده تا تو را آزاد کنم! یهودی میداند که این ارتباط با صاحبش دارد، او میآید و اینرا نجات میدهد. حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمده برود، میگوید: مقداد جان! چی شده؟ او میگوید: این یهودی، مرا بسته و میگوید: چیزی بهمن بده! امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: مقداد جان! یک تکه سنگ بردار! «یا علی» بگو! طلا میشود، به او بده. مقداد «یا علی» گفت و طلا شد، و به او داد. حالا گفت: علیجان! مابقیاش را چهکنم؟ گفت: میخواهی آنرا بردار، اگر نمیخواهی، یک «یا علی» بگو او را بینداز. ببین، مقداد با بسته شدنش، نجوا میکند. شما هم اگر اعضاء و جوارحت را در اختیار خدا گذاشتی، با خدا و امامزمان (عجلاللهفرجه) ارتباط داری و عشقبازی میکنی؛ به شرطی که جلوی چشم و پا و زبانت را بگیری، مواظب ارکان دینت باشی.
نجوای جبرائیل با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)
جبرئیل بهصورت دحیه میآمد خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نجوا میکرد.
نجوا با امامزمان (عجلاللهفرجه)
من بارها به شما دوستان عزیز گفتم: یک کناری بروید و با امامزمان (عجلاللهفرجه) نجوا کنید. والله، امامزمان (عجلاللهفرجه) مانند جدش امامحسین (علیهالسلام) غریب است و «هل من ناصر» میگوید. چهکسی طرفش میرود؟ در «هل من ناصر»، امامزمان (عجلاللهفرجه) غریب است. امامزمان (عجلاللهفرجه) خواستش ایناست که با او نجوا کنید و با او ارتباط داشتهباشید. شبها با چهکسی بیتوته و نجوا میکنی؟ با تلویزیون؟ ماهواره و ویدئو و فضای مجازی؟ بیا عزیز من! نجوای حقیقی کن. اگر یک گوشهای بروی و نجوا کنی، آنوقت میبینی چه لذتی دارد! اصلاً لذت در عالم بهغیر نجوا با خدا و امامزمان (عجلاللهفرجه) نیست.
نجوای متقی با امامزمان (عجلاللهفرجه)
شیعه باید یک بیتوتهای و نجوایی با حضرتعلی (علیهالسلام)، با حضرتزهرا (علیهاالسلام) و امامزمان (عجلاللهفرجه) داشتهباشد. شیعه اگر بیتوته نداشتهباشد، خلاف شأن اوست.
بیتوتهای داشتم. در عالم رؤیا، خدمت امامزمان (عجلاللهفرجه) رسیدم و گفتم: آقا جان! دو چیز به شما میگویم؛ به خودت قسم! اگر تمام این عالم را در اختیارم بگذاری، من میسوزم و این سوختنم را، هیچکس آرام نمیتواند بکند. نه بهشت، نه فردوس، نه جنات. یکی برای جدت امامحسین (علیهالسلام)، یکی هم برای مادرت حضرتزهرا (علیهاالسلام). به خودش قسم! تا مادرش حضرتزهرا (علیهاالسلام) را گفتم، یکدفعه تکان خورد. مصیبت حضرتزهرا (علیهاالسلام)، امامزمان (عجلاللهفرجه) را تکان میدهد! اگر امامزمان (عجلاللهفرجه) تکان خورد، تمام خلقت تکان میخورد.
مردی بهنام مرحوم حاجحسین مظلوم بود، آدم خوبی بود، باغ داشت. از انارش به مردم میداد؛ اما اشخاص را میشناخت. ایشان با من خیلی دوست بود و من هم او را خیلی دوست میداشتم. او مریض شد، من برایش متوسل شدم. در خواب دیدم که در باغش آمدم، بهمن گفت: یکنفر است که بعضی وقتها میآید اینجا، آنچه که جهات خوبی است، به ایشان جمع است. من هوشیار بودم، فکر کردم، تمام جهات خوبی را فقط امامزمان (عجلاللهفرجه) دارد. رفتم انتهای باغ، دیدم امامزمان (عجلاللهفرجه) آنجا تشریف دارند. امامزمان (عجلاللهفرجه) فرمود: حسین! خوشی تمام شد. گفتم: آقا! جد شما هم فرموده است: خوشی در عالم نیست؛ اما به نظر من دو تا خوشی هنوز هست؛ یکی بیتوته و دوم در حضور امامزمان (عجلاللهفرجه) بودن. امامزمان (عجلاللهفرجه)، با متقی ارتباط دارد و با او نجوا میکند و درد دلش را به متقی میگوید.
نجوای متقی با چاه علی (علیهالسلام)
به تمام آیات قرآن، در بیابان رفتم. دیدم چاهی است، میگوید: علی! علی! علی! خودم را روی دهانه چاه انداختم و کیف میکردم. گویا آن چاهی بود که که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) حرفهایش را در آن چاه میزد. شما هم قلب مبارکتان مانند آن چاه باشد، علی، علی، علی! بگوید.
به تمام آیات قرآن اگر گفتی علی (علیهالسلام)، خدا به شما لبیک میگوید؛ اما اگر علی (علیهالسلام) نگفتی، خدا شما را نمیپذیرد. شما سرکش هستی. این چاه چطور علی (علیهالسلام) میگوید؟ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در آن چاه نفوذ کرده. چون در، دیوار، زمین، قوه لامسه دارد. اگر این حرفها در آن نفوذ نکند، جسارت است. قلب شما هم علی (علیهالسلام) میگوید! آدم هم عقل دارد، هم هوش، پس اگر حرفهای ولایت به او اثر نکند، جسارت کردهاست. ما عوض حرفهای ولایت، حرفهای بدعتگذار، ماهواره و فضای مجازی به ما اثر کردهاست؛ به همین خاطر است که روایت است: اگر در آخرالزمان یکی با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب میکنند.
نجوای متقی با حضرتزینب (علیهاالسلام)
حضرتزینب (علیهاالسلام) گفت: برادر جان! هرگز غم تو از دل خواهر نمیرود. مگر ممکناست غم مادرش زهرا (علیهاالسلام) از دل دوستانشان برود؟! مگر ممکناست محبت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و امامحسین (علیهالسلام) از دل ما برود؟! اگر مرا به رضوان و فردوس هم ببرند، این غصه از دل من بیرون نمیرود، مگر در رجعت.
نجوای با متقی
اگر قلب متقی را باز کنید، میبینید که میگوید: علی! علی! علی! ندای ولایت بر زبان متقی جاری میشود. حنجرهاش، حنجره ولی خداست. این کتابها و نوارها ندای ولایت است و وقتی شما ندای متقی را گوش دادی، لذت میبری و زهرایعزیز خشنود میشود. چرا؟ چون چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) امر خدا میباشند و متقی امر چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) است. ائمه (علیهمالسلام) فرمودند: برو پیش متقی! وقتی پیش متقی رفتی، امر خدا و چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) را اطاعت کردهای؛ چون شما باید توی امر باشی. خدا و چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) متقی را معلوم کردهاند. متقی هم با امامزمانش (عجلاللهفرجه) نجوا میکند. چون لحظهای از امامزمانش (عجلاللهفرجه) جدا نیست. ما باید با متقی نجوا کنیم؛ وقتی با متقی نجوا کردی، با خلقت نجوا کردهای. خلقت بههم متصل است؛ وقتی با خلقت نجوا کردهای، با خدا و چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) نجوا کردهای.
نجوای ملائکه با امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) وجهالله است. در تمام خلقت «کفواً احد» است؛ اما آنجایی که ظهور پیدا کند، ظاهر میشود. وقتی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در کعبه ظاهر شد، ملائکه آسمان ضجه زدند، که خدایا، ما در امر تو هستیم، ما که نمیتوانیم در زمین برویم و امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را زیارت کنیم؛ ما دلمان میخواهد علی (علیهالسلام) را زیارت کنیم. فوراً خدا دستور داد: در راستای کعبه، هفت بیتالمعمور در هفتآسمان درست شد. این هفت بیتالمعمور، اتصال به کعبه هستند و در هر کدامیک علی (علیهالسلام) قرار داد. حالا همانطور که مردم در زمین، دور زایشگاه علی (علیهالسلام) میگردند، ملائکه هم در آسمان دور بیتالمعمور طواف میکنند و با امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بیتوته میکنند. [۲۸]
نجوای حیوانات با عاشورا
عابدی بود که در کوه زندگی میکرد، رزقش هم میرسید. سالی یکمرتبه حیوانات را در حالت ضد و نقیض میدید، شکار و شکارچی که کنار هم در شبعاشورا جمع میشوند، خاک زمین را بر سرشان میریزند. این حیوانات بیتوته دارند، عادل هستند و به همدیگر کاری ندارند.
وقتی امامسجّاد (علیهالسلام) از دنیا رفت، شتر حضرت سر قبر ایشان رفت و گریه میکرد. امامباقر (علیهالسلام) فرمود: او را بیاورید! بعد از آن دوباره فرار کرد و رفت، حضرت فرمود: رهایش کنید! شتر امامسجّاد (علیهالسلام) آنقدر سرش را روی قبر زد تا جان داد.
نجوای اویس
اولی و دومی که خدا لعنتشان کند، با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به دیدن اویس رفتند. دومی گفت: اویس! تو را پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بشارت داده و درباره تو اینگونه فرموده: دعایت مستجاب است و نفرینت هم گیرا است. یک دعایی به ما دو تا بکن! اویس رو به آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کرد و گفت: آیا این پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بدون وصیت از دار دنیا رفت و یا کسی را انتخاب کرد؟ شما چرا دنبال انتخاب شده پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نمیروید و سراغ من آمدهاید؟ خدا شما دو تا را لعنت کند!.
نجوای با مؤمن
شما باید با کارتان نجوا کنید. موقعیکه کار با امر میکنید و امر خدا را اطاعت میکنید، دارید نجوا میکنید. چرا؟ چون کار میکنم که خانوادهام را اداره کنم، مشهد بروم، مکه بروم، سخاوت داشتهباشم، دست کسی را بگیرم. چون شما در خیال اینکار هستی، داری با امر نجوا میکنی، شما وقتی یک شخصیتی پیدا کردی، این شخصیت شما، ظاهری است؛ باید مردم از شما استفاده کنند. شما مثل نهر آب و معدن هستی، وجودی هستی که باید مردم از شما استفاده کنند. چرا زیارت امامرضا (علیهالسلام) مطابق با هفتاد حج است؟ چون در حال زیارت، نجوا با امامرضا (علیهالسلام) میکنی. چرا میروی با حضرتمعصومه (علیهاالسلام) نجوا میکنی؟ چون خدا ایشان را معرفی کردهاست، اگر حضرتمعصومه (علیهاالسلام) را با معرفت زیارت کنی، بهشت بر شما واجب میشود. چرا زیارت قبر عبدالعظیمحسنی، مطابق با زیارت امامحسین (علیهالسلام) است؟ برای اینکه با او نجوا میکنی؛ اما با زیارت یک مؤمن واقعی، ثواب زیارت چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) را به شما میدهند، چرا؟ چون، این کسی است که از وجودش نجوا میجوشد. این خودش را شناخته، خدا را هم شناخته «من عرف نفسه، فقد عرف ربه» این مؤمن که اینقدر عظمت دارد، این عظمتش را در مقابل امر خدا و نجوای با خدا خرد میکند.
وجود شما هم همینطور است. باید مردم با شما نجوا کنند و از وجودت استفاده ببرند. شما فامیل، خاله، عمه، برادر و خواهر داری. در ظاهر باید به اینها برسی، ولی بعضی اوقات، میخواهند با شخصیت شما نجوا کنند. چطوری؟ گاهی شما به ایشان چیزی میدهید، اما او میخواهد از شخصیت شما استفاده کند. دخترش را شوهر بدهد و یا پسرش را داماد کند. یعنی اینها افتخار به شخصیت شما کنند و بگویند این قوم و خویش ما است. خودت را در اختیار مؤمن و قوم و خویشت بگذار تا از شخصیت شما استفاده کنند. آنوقت، هم خودت و هم آنها لذت میبرند.
نجوا با تاریخ
تاریخ زندگی ائمهطاهرین (علیهمالسلام)، مثل تیتر روزنامه نیست که آنرا بخوانید و بعد کنارش بگذارید. باید تفکر داشتهباشید و درونش اندیشه داشتهباشید. ببین اباذر عزیز، زیر بار عثمان نمیرود. وقتی پیشنهاد زر و ریاست به او داده میشود، از گرسنگی میمیرد و زیر بار ظلم نمیرود. در بیابانهای ربذه رفت، علف میخورد. دارد با خدا نجوا میکند. میگوید: خدایا شکر، موفقم کردی، به سفرههای رنگین عثمان مرا مبتلا نکردی. من را اینجا آوردی دارم علف میخورم. حالا نجوا میکند. برای چه؟ برای اینکه امر خدا را اطاعت میکند و ارتباط با خدا و ولایت دارد. میگوید: خدایا شکر، تو مرا نگهداشتی، زیر بار عثمان نرفتم.
نجوای با احرام
حاجی وقتیکه از مکه میآید، باید دائم با خدا و امامزمان (عجلاللهفرجه) نجوا کند. دائم با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نجوا کند، نه اینکه با غیر اینها نجوا کند. اگر با غیر خداوند و ائمه (علیهمالسلام) نجوا کند محرم نیست. شما باید از محرم بودنت، از منایی که رفتی، از قربانی که کردی، از سنگی که به شیطان زدی، از طوافی که کردی، لذت ببری.
نجوای با یکدیگر
شما باید با همدیگر نجوا داشتهباشید. با تلفن با یکدیگر نجوای ولایت داشتهباشید. من هنوز از شما خواهش نکردهام، اما خواهش میکنم، شما را بهحق امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، این حرفها را بنویسید و یادداشت کنید، بعد با آنها نجوا کنید؛ این حرفها نجاتدهنده و هدایتکننده و رشددهنده ولایت شماست. حرفهای ولایت را از یکدیگر بپرسید، تا ولایت پرورش دادهشود. چون این حرفها روح است، و به جسم شما نازل میشود، تا شما هم روح بشوید و گناه را خنثی کنید. شما الان جسم هستید. حرف ولایت، روح است و بخواهید ولایت در درون جسمتان بیاید و روح بشوید.
نجوای با حرفهای ولایت
رفقایعزیز! شما باید با این حرفها، نوارها و کتابها نجوا کنید. آنوقت به تمام آیات قرآن، حضرتزهرا (علیهاالسلام) از شما راضی است. از نجوا دست برندارید! شما اگر با این حرفها نجوا کنید، اشکتان در میآید. والله، این حرفها، فکر میخواهد و به شما سازندگی میدهد. سازندگی، فکر و عمل است. چطور؟ شما میخواهی خانهای بسازی. آهن، آجر و سیمان آوردهای؛ اما بنّا نیست! این حرفها هم عین همیناست. همهاش را جمع کردهای، فکر و عمل نیست. حالا باید بگویی: خدایا، مرا فارغ کن، پیشامدی رخ ندهد که من را از این فکرها بیرون ببرد. خدایا، وقت بهمن بده، و مرا تنظیم کن، تا روی این حرفها فکر کنیم. حالا که فکر کردی، فکر به ذکر پیوند میخورد. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید: «انا ذکر الله». شما به ولایت پیوند میخوری، ولایت هم اتصال به خداست.
نجوای همیشگی
بشر در هر حال، باید یک حال داشتهباشد، آنهم حال ولایت. اگر یک حال نباشد، لطمه به بشریتش میخورد. یعنی در دارایی و نداری، مریضی و گرفتاری، یکجور باشد و خدا را شکر کند. چون آن شکر، هم نعمت و هم رحمت است. خدایا آنرا از ما نگیر! چرا؟ ما باید بدانیم صلاح ما همین بودهاست که به ما داده، اما حالا خانه نخواهی؟ چرا! بخواه! دارایی نخواهی؟ چرا! بخواه! پس چرا نجوا؟ چون اگر هم نداد، باید راضی باشی. خدایا، دارایی به ما بده، اما حفظمان هم بکن!
بیتوته و دعا
فرضاً شما هزار بار «یا علی» بگویی، هزار بار «یا زهرا» بگویی، این اصل نیست؛ شما باید علی (علیهالسلام) را بشناسی، حضرتزهرا (علیهاالسلام) را بشناسی.
شب که میشود، برو کناری و بیتوته کن! با خدا حرف بزن! شاید خدا ما را نجات بدهد و دعای شما باید اینباشد که:
- ایخدا! ای امامزمان! تو را بهحق مادرت حضرتزهرا (علیهاالسلام) قسمت میدهم دست ما را بگیر! ما قدرت نداریم. خلق میخواهد دین ما را ببرد؛ شیطان میخواهد دین ما را ببرد، ما را حفظکن.
- ایخدا! یا امیرالمؤمنین! ما را کامل کن، نگهدار دین ما باش!.
- ایخدا! یا حضرتزهرا! اینقدر مال بده که دستمان پیش مردم دراز نباشد!.
- ایخدا! ای امامزمان! توفیق سخاوت به ما بده!.
- ایخدا! ای امامزمان! عاقبت به خیرمان کن! خدایا، تو را بهحق امامزمان (عجلاللهفرجه) حمایت از ولایت به ما بده، زهرایعزیز حمایت از ولایت کرد. تا آخرین نفس بگوییم: علی! تا آخرین نفس، امر خدا را اطاعت کنیم، تا آخرین نفس، مقصد خدا که علی است را اطاعت کنیم. خدایا، از آنهایی باشیم که زهرایعزیز آمد و گفت: بیایید! آمده باشیم، دنبال شیطان و شیطانپرستها نرویم.
- ایخدا! یا حضرتزهرا! ما را از شر مردم حفظکن! مردم دیگر رحمت نیستند، دنبال خلق رفتهاند، ما نرویم!.
- ایخدا! بچههای ما را خودت حفظکن! در مجالسی نروند که دینشان را ببرند! گیر شکارچیها نیفتند!.
- ایخدا! منّت بر سر ما بگذار! محبت خودت و اهلبیت (علیهمالسلام) را به ما بده!.
- ایخدا! فرمودی: «والله، یهدی من یشاء الی صراط مستقیم»[۱۶] خدا هدایت میکند، کسی را که بخواهد. خدایا ما میخواهیم هدایت شویم، هدایتمان کن!.
- ایخدا! ما پناهی بهغیر تو نداریم. همهجا فساد شده. پناهمان بده! خدایا ما را حفظکن!.
- ایخدا! هر محبتی به دل ما آغشته شده، بیرون کن! محبت خودت و امامزمانت (عجلاللهفرجه) را جایگزین کن!.
- امامزمان (عجلاللهفرجه) فرمودند: مردم مسمومند. خدایا، ما از مسمومها نباشیم! خودت ما را حفظکن! غیر از تو کسی ما را نمیتواند حفظ کند.
- ایخدا! آنهایی که با تو نیستند، شر آنها را از سر ما کم کن! و آنهایی که با تو هستند، با ما باشند! چون مردم ما را به فساد دعوت میکنند و اهلدنیا هستند.
- ایخدا! این حرفها در گوشت و پوست و خون ما اثر کند! از خدا بخواهید این حرفها خستهتان نکند. باید تشنه باشید؛ اگر تشنه این حرفها باشید، بهدینم قسم حضرتزهرا (علیهاالسلام) از آن آب زندگانی که محبت خودش و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است به شما میدهد. بهدینم، راست میگویم؛ اگر اینجوری باشید، فقط به خواست امامزمان (عجلاللهفرجه) رضایت دارید. ببین، وقتی بهشت و فردوس و جنات را نشانم دادند و گفتند: برو داخل! گفتم:
پشت پا بر عالم امکان زدم | دست بر دامن زهرا زدم |
گفتم: برو رد کارت! و من را رها کن! میخواهم همینجا پیش حضرتزهرا (علیهاالسلام) بمانم.
ارجاعات
- ↑ (سوره المائدة، آیه 3)
- ↑ رسولخدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: خدای بلند مرتبه در قلب من انداخت که دوستی و محبت علی (علیهالسلام) درخت طوبایی است که خداوند بهدست خویش در قلب مؤمنان نشانده است. (عیون اخبار الرضا، محمد بن علیبنبابویه، تهران جهان، چاپ اول، 1378، ج 2، ص136)
- ↑ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میفرماید: «انا من الله و الخلق منی» نور من، از خدا و مخلوقات از، نور من است. (بحار، ج 40، ص 96)
- ↑ رسولخدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «علی عمود الدین» علی (علیهالسلام) عمود دین است. 1/294/1
- ↑ پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) در سفر معراج قطار شتری را ملاحظه کردند و از جبرئیل (علیهالسلام) پرسیدند که این قطار شتر چیست؟ جبرئیل (علیهالسلام) عرض کرد: ستارهای است که هر سیهزار سال یکبار طالع میشود و تا به حال سیهزار بار است که من شاهد طلوع آن بودهام و در طول این مدت این قطار شتر را میبینم که همچنان از اینجا در عبور است و هنوز به انتها نرسیدهاست. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) پرسیدند: بار این قطار شتر چیست؟ جبرئیل (علیهالسلام) پاسخ داد: بار آن، فضایل پسر عمت علی (علیهالسلام) است. منابع: (تفسیر قمی، بحار، امالی شیخ صدوق، الخصال و...)
- ↑ جابر میگوید: به امامباقر (علیهالسلام) عرض کردم: ای فرزند پیامبر، بهترین عمل مؤمن در آنزمان (زمان غیبت) چیست؟ حضرت فرمودند: حفظ زبان و خانهنشینی. (کمال الدین/ص 330)
- ↑ خدا میفرماید: هرگاه به دل بندهام سر بزنم و ببینم که یاد من بر آن چیره گشته است اداره و تربیت او را خود به عهده گیرم و همنشین و هم سخن و همدم او شوم. (بحار الانوار، باب 162-90، 1)
- ↑ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: یا علی (علیهالسلام) شیعه تو برای اهل آسمان میدرخشد همانطور که ستارگان برای اهل زمین میدرخشند و ملائکه با آنها خوشحال میشوند و بهشت مشتاق آنهاست و شیطان از آنها فرار میکند. کنزالعمال، ج 13، ص 156/ الطرائف، ج 1، ص 108
- ↑ (سوره آل عمران، آیه 26)
- ↑ اگر بندهای از بندگان خدا، هزار سال و هزار سال و هزار سال بین رکن و مقام، که هر رکعت نماز بین رکن و مقام برابر با هفتاد سال عبادت است، خدا را عبادت کند و در قیامت خدا را درحالی ملاقات کند که در دنیا دشمن علی (علیهالسلام) بوده و نسبت به او بغض و کینه داشتهباشد، خدا آنشخص را بهصورت به قعر جهنم میفرستد. ینابیع المودة، ص 155.
- ↑ پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: اگر مردم، به محبت علی (علیهالسلام) اجتماع میکردند، خداوند آتش را خلق نمیکرد. (المناقب)
- ↑ حضرتعلی (علیهالسلام) در اینباره میگوید: آیهای در قرآن هست که کسی پیش از من و بعد از من بدان عمل نکرده «دیناری داشتم (به ده درهم فروختم) و هر با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نجوا میکردم درهمی صدقه میدادم» (سوره مجادله، آیه 12 و 13)
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ (سوره غافر، آیه 60)
- ↑ سوره مجادله/ آیه 9 و 10
- ↑ (سوره الجمعة، آیه 11)
- ↑ ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ (سوره البقرة، آیه 213)
- ↑ حضرتزهرا (علیهاالسلام) فرمودند: «تمام آنچه در آسمانها و زمین است. برای تقرب به خداوند به دنبال وسیله هستند و ما وسیله و واسطه خداوند در میان خلقش هستیم». بغدادی، ص14
- ↑ (سوره المزمل، آیه 2)
- ↑ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میفرماید: «الهی ماعبدتک خوفاً من نارک و طمعاً فی جنتک ولکنی وجدتک اهلاً للعبادة فعبدتک» ای خدای من! تو را عبادت نمیکنم بهخاطر ترس از جهنم و نه طمع در بهشتت، بلکه تو را سزاوار پرستش میبینم، از این جهت تو را عبادت میکنم.
- ↑ (سوره الزلزلة، آیه 7)
- ↑ در بسیاری از سخنان درگوشی (و جلسات محرمانه) آنها، خیر و سودی نیست؛ مگر کسیکه (به این وسیله،) امر به کمک به دیگران، یا کار نیک، یا اصلاح در میان مردم کند؛ و هر کس برای خشنودی پروردگار چنین کند، پاداش بزرگی به او خواهیم داد. سوره نساء، آیه 114
- ↑ در غزوه طائف، سال 8 هجری، حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) با حضرتعلی (علیهالسلام) خلوت کردند. دومی نزد رسولخدا (صلیاللهعلیهوآله) آمد و گفت: آیا با او و نه با ما، نجوا میکنی و با او و نه با ما خلوت میکنی. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در پاسخ فرمودند: من با او نجوا نمیکنم؛ بلکه خداوند با او نجوا میکند.
- ↑ پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «والذی بعثنی بالحق نبیا لوجاء احدکم یومالقیامة باعمال کأمثال الجبال ولم یجیء بولایة علیبنابیطالب (علیهالسلام) لاکبه الله عزوجل فی النار» سوگند به آنکسیکه مرا بهحق به پیامبری فرستاد! اگر یکی از شما در روز قیامت به اندازه کوهها عمل نیک داشتهباشد و ولایت علیبنابیطالب (علیهالسلام) را نداشتهباشد، خداوند متعال او را بهرو به جهنم نگونسار خواهد کرد. بحارالانوار، ج 27، ص 171
- ↑ (سوره الكوثر، آیه 1)
- ↑ (سوره آل عمران، آیه 103)
- ↑ امامصادق (علیهالسلام) مراد از اعتصام به حبل الله در کلام خداوند «واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا»[۲۵] تمسک به ولایت ما اهلبیت است و «نحن حبل الله ولا تفرقوا»: یعنی کسیکه ولایت امیرالمؤمنین را ترک کند از عرصه ایمان خارج میشود. مفتاح النجاح، ص7، شواهد التنزیل، ج 1، ص130
- ↑ بحارالانوار، ج53، ص306
- ↑ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میفرماید: «انا بیتالمعمور» منم بیت معمور. (بحارالانوار/ج 38/ص78)