منتخب: عید مبعث 3: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{بسم الله}} '''السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته''' '''...» ایجاد کرد) |
جز (جایگزینی متن - 'رده: منتخب 1402' به 'رده: منتخب') |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۴: | سطر ۴: | ||
'''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است. حضرتزهرا {{علیها}} کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.''' | '''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است. حضرتزهرا {{علیها}} کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.''' | ||
+ | ==گفتار متقی{{ارجاع|عید مبعث ۸۹ (۱۰ دقیقه)}}== | ||
+ | {{صوت منتخب|eyde-mabas3}} | ||
حالا بنا کردند با پیامبر {{صلی}} مخالفتکردن و خیلی او را زدند. یکدفعه همه آنها جمع شدند، اینقدر پیامبر {{صلی}} را زدند، پشت یکدیوار که آنجا بود، مثل خرابهای، او را انداختند و گفتند: مُرد. پیامبر {{صلی}} یواشیواش بهقول ما یکخُرده به حال آمد و بلند شد، درِ خانه حمزه، عمویش رفت. {{توضیح|دو نفر بودند که عربها خیلی رویشان حساب میکردند: یکی آقا ابوالفضل {{علیه}} بود و یکی هم حمزه.}} به او گفت: عموجان! حمزه گفت: از من چه میخواهی؟ گفت: ایمان بیاور! فوراً حمزه ایمان آورد. بلند شد و دست به شمشیر کرد، آمد و گفت: هر کسی با بچّهبرادرم اینکارها را بکند، با این شمشیر او را میزنم. خیلی از حمزه میترسیدند، اینها یکقدری ظاهراً دست برداشتند؛ اما آیا منافق دست برمیدارد؟ از ترس شمشیر حمزه دست برداشتند، نه اینکه واقعاً بپذیرند. | حالا بنا کردند با پیامبر {{صلی}} مخالفتکردن و خیلی او را زدند. یکدفعه همه آنها جمع شدند، اینقدر پیامبر {{صلی}} را زدند، پشت یکدیوار که آنجا بود، مثل خرابهای، او را انداختند و گفتند: مُرد. پیامبر {{صلی}} یواشیواش بهقول ما یکخُرده به حال آمد و بلند شد، درِ خانه حمزه، عمویش رفت. {{توضیح|دو نفر بودند که عربها خیلی رویشان حساب میکردند: یکی آقا ابوالفضل {{علیه}} بود و یکی هم حمزه.}} به او گفت: عموجان! حمزه گفت: از من چه میخواهی؟ گفت: ایمان بیاور! فوراً حمزه ایمان آورد. بلند شد و دست به شمشیر کرد، آمد و گفت: هر کسی با بچّهبرادرم اینکارها را بکند، با این شمشیر او را میزنم. خیلی از حمزه میترسیدند، اینها یکقدری ظاهراً دست برداشتند؛ اما آیا منافق دست برمیدارد؟ از ترس شمشیر حمزه دست برداشتند، نه اینکه واقعاً بپذیرند. | ||
سطر ۹: | سطر ۱۱: | ||
حالا همین مردم میگویند که پیامبر {{صلی}} مجنون و دیوانه است. یکنفر از عاصبنوائل سراغ پیامبر {{صلی}} را گرفت. گفت آن بیعقبه را میگویی؟ منافق نیش میزند. حالا تا اینحرف را به او گفت، خدا پیامبر {{صلی}} را دلداری داد. پیامبر {{صلی}} هیچکجا دلش نشکست، اینجا دید دارد زخمزبان به او میزند. پسر که ندارد و در ظاهرِ نبوّتیاش خیلی ناراحت شد! فوراً جبرئیل نازلشد: ای محمّد! چرا ناراحت شدی؟! خدا میفرماید: ای محمّد! من زهرا {{علیها}} به تو دادم. من کسی را به تو دادم که آنها قدرش را نمیفهمند؛ فوراً خدا دلالتش داد. | حالا همین مردم میگویند که پیامبر {{صلی}} مجنون و دیوانه است. یکنفر از عاصبنوائل سراغ پیامبر {{صلی}} را گرفت. گفت آن بیعقبه را میگویی؟ منافق نیش میزند. حالا تا اینحرف را به او گفت، خدا پیامبر {{صلی}} را دلداری داد. پیامبر {{صلی}} هیچکجا دلش نشکست، اینجا دید دارد زخمزبان به او میزند. پسر که ندارد و در ظاهرِ نبوّتیاش خیلی ناراحت شد! فوراً جبرئیل نازلشد: ای محمّد! چرا ناراحت شدی؟! خدا میفرماید: ای محمّد! من زهرا {{علیها}} به تو دادم. من کسی را به تو دادم که آنها قدرش را نمیفهمند؛ فوراً خدا دلالتش داد. | ||
− | حالا حرفم سر ایناست: چرا مخالفت میکردند؟ نمیتوانستند ببینند؛ یعنی یک کسیکه بچّهیتیم بوده، اینقدر خدا عظمت به او داده؛ اینرا نمیتوانند ببینند؛ چون آنها خدا را نمیشناسند، آخر چه کسی پیامبر {{صلی}} را برانگیخته کرده؟ خدا. اینها بنا کردند مخالفتکردن و این | + | حالا حرفم سر ایناست: چرا مخالفت میکردند؟ نمیتوانستند ببینند؛ یعنی یک کسیکه بچّهیتیم بوده، اینقدر خدا عظمت به او داده؛ اینرا نمیتوانند ببینند؛ چون آنها خدا را نمیشناسند، آخر چه کسی پیامبر {{صلی}} را برانگیخته کرده؟ خدا. اینها بنا کردند مخالفتکردن و این مخالفتها ادامه داشت. اینها که تصفیه نشدهبودند، همینطور ادامه داشت. ادامهاش کجا بروز کرد؟ بعد از رسولالله {{صلی}}. دیگر رودربایستی با رسولالله {{صلی}} تمام شد، آنها میترسیدند که اگر کاری کنند، وحی نازل میشود که فلانی منافق است و رسوا میشوند؛ اما بعد از رسولالله {{صلی}} در ظاهر نجات پیدا کردند. |
− | حالا چهکار کردند؟ بعد از رسولالله {{صلی}} جلسه بنیساعده درستکردند، طناب گردن امیرالمؤمنین علی {{علیه}} انداختند، زهرایعزیز {{علیها}} | + | حالا چهکار کردند؟ بعد از رسولالله {{صلی}} جلسه بنیساعده درستکردند، طناب گردن امیرالمؤمنین علی {{علیه}} انداختند، زهرایعزیز {{علیها}} را زدند و کشتند. ببین آنها این بودند، ما هم قربانتان بروم، بیشترمان باید اسلاممان رودربایستی نباشد. آره! فلانی میگوید: ما اگر بخواهیم اینکار را بکنیم، آن قوم و خویشمان میفهمد، آن همسایه میفهمد. تو مردمبین هستی نه خدابین؛ عزیز من! ما باید خدابین باشیم. |
− | + | به تمام آیات قرآن! این اهلتسنّن محمّد محمّد کردند که امیرالمؤمنین {{علیه}} را کنار زدند و او را خانهنشین کردند. اگر پیامبر {{صلی}} را قبول دارند، باید امرش را اطاعت کنند. امر پیامبر {{صلی}} امیرالمؤمنین {{علیه}} است. کجا قبول داشتند؟! | |
− | حالا یکروز امیرالمؤمنین {{علیه}}، رسولالله {{صلی}} را در عالمرؤیا دید، به او گفت: من دیگر دنیا برایم تاریک شده؛ زهرایعزیز {{علیها}} را زدند و کشتند و اینکارها را کردند. پیامبر {{صلی}} گفت: علیجان! به آنها نفرین کن! مگر امیرالمؤمنین علی {{علیه}} گفت: خدایا! اینها را بکُش؟ نه! گفت: خدایا! مرا از آنها بگیر! مثل خودشان را به آنها بده! خدا هم علی {{علیه}} را از آنها گرفت و معاویه را به آنها داد. {{ارجاع|عید مبعث 89}} بترسید از روزی که ما قدردانی از امامزمان {{عج}} نکنیم، خدا کسی را به ما بدهد که دشمن امامزمان باشد، ما باید تشکّر از امامزمان {{عج}} کنیم. تشکّر ایناست که امرش را اطاعت کنیم. «الحمد لله شکر | + | از امیرالمؤمنین {{علیه}} میپرسند: چرا در خانه نشستی؟ میگوید: مردم مرا نمیخواستند. آخر خواستنِ مردم هم شرط است، حالا جانم! حرف من ایناست: چه کسی رسولالله {{صلی}} را قبول داشت؟ فقط چهار نفر با ولایت ماندند. پیامبر {{صلی}} بیستودو سال زحمت کشید، با تبلیغ، با امر خدا، با وحیجبرئیل؛ اما اینها اسلام، اسلام کردند، هفتاد هزار نفر هم طرف آنها رفتند و امیرالمؤمنین {{علیه}} را تنها در خانه گذاشتند. |
+ | |||
+ | حالا یکروز امیرالمؤمنین {{علیه}}، رسولالله {{صلی}} را در عالمرؤیا دید، به او گفت: من دیگر دنیا برایم تاریک شده؛ زهرایعزیز {{علیها}} را زدند و کشتند و اینکارها را کردند. پیامبر {{صلی}} گفت: علیجان! به آنها نفرین کن! مگر امیرالمؤمنین علی {{علیه}} گفت: خدایا! اینها را بکُش؟ نه! گفت: خدایا! مرا از آنها بگیر! مثل خودشان را به آنها بده! خدا هم علی {{علیه}} را از آنها گرفت و معاویه را به آنها داد. {{ارجاع|عید مبعث 89}} | ||
+ | |||
+ | بترسید از روزی که ما قدردانی از امامزمان {{عج}} نکنیم، خدا کسی را به ما بدهد که دشمن امامزمان باشد، ما باید تشکّر از امامزمان {{عج}} کنیم. تشکّر ایناست که امرش را اطاعت کنیم. «الحمد لله شکر ربّالعالمین» تمام شما دارید امر را اطاعت میکنید، فقط شکرانهتان کم است. {{ارجاع|ثواب هزار ماه مزد ولایت است 83}} | ||
[[فرمایشات منتخب|فهرست فرمایشات منتخب]] | [[فرمایشات منتخب|فهرست فرمایشات منتخب]] | ||
سطر ۲۱: | سطر ۲۷: | ||
{{یا علی}} | {{یا علی}} | ||
− | [[رده: منتخب | + | [[رده: منتخب]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۴۸
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
حالا بنا کردند با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) مخالفتکردن و خیلی او را زدند. یکدفعه همه آنها جمع شدند، اینقدر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را زدند، پشت یکدیوار که آنجا بود، مثل خرابهای، او را انداختند و گفتند: مُرد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) یواشیواش بهقول ما یکخُرده به حال آمد و بلند شد، درِ خانه حمزه، عمویش رفت. (دو نفر بودند که عربها خیلی رویشان حساب میکردند: یکی آقا ابوالفضل (علیهالسلام) بود و یکی هم حمزه.) به او گفت: عموجان! حمزه گفت: از من چه میخواهی؟ گفت: ایمان بیاور! فوراً حمزه ایمان آورد. بلند شد و دست به شمشیر کرد، آمد و گفت: هر کسی با بچّهبرادرم اینکارها را بکند، با این شمشیر او را میزنم. خیلی از حمزه میترسیدند، اینها یکقدری ظاهراً دست برداشتند؛ اما آیا منافق دست برمیدارد؟ از ترس شمشیر حمزه دست برداشتند، نه اینکه واقعاً بپذیرند.
حالا همین مردم میگویند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) مجنون و دیوانه است. یکنفر از عاصبنوائل سراغ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را گرفت. گفت آن بیعقبه را میگویی؟ منافق نیش میزند. حالا تا اینحرف را به او گفت، خدا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را دلداری داد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هیچکجا دلش نشکست، اینجا دید دارد زخمزبان به او میزند. پسر که ندارد و در ظاهرِ نبوّتیاش خیلی ناراحت شد! فوراً جبرئیل نازلشد: ای محمّد! چرا ناراحت شدی؟! خدا میفرماید: ای محمّد! من زهرا (علیهاالسلام) به تو دادم. من کسی را به تو دادم که آنها قدرش را نمیفهمند؛ فوراً خدا دلالتش داد.
حالا حرفم سر ایناست: چرا مخالفت میکردند؟ نمیتوانستند ببینند؛ یعنی یک کسیکه بچّهیتیم بوده، اینقدر خدا عظمت به او داده؛ اینرا نمیتوانند ببینند؛ چون آنها خدا را نمیشناسند، آخر چه کسی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را برانگیخته کرده؟ خدا. اینها بنا کردند مخالفتکردن و این مخالفتها ادامه داشت. اینها که تصفیه نشدهبودند، همینطور ادامه داشت. ادامهاش کجا بروز کرد؟ بعد از رسولالله (صلیاللهعلیهوآله). دیگر رودربایستی با رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) تمام شد، آنها میترسیدند که اگر کاری کنند، وحی نازل میشود که فلانی منافق است و رسوا میشوند؛ اما بعد از رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) در ظاهر نجات پیدا کردند.
حالا چهکار کردند؟ بعد از رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) جلسه بنیساعده درستکردند، طناب گردن امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) انداختند، زهرایعزیز (علیهاالسلام) را زدند و کشتند. ببین آنها این بودند، ما هم قربانتان بروم، بیشترمان باید اسلاممان رودربایستی نباشد. آره! فلانی میگوید: ما اگر بخواهیم اینکار را بکنیم، آن قوم و خویشمان میفهمد، آن همسایه میفهمد. تو مردمبین هستی نه خدابین؛ عزیز من! ما باید خدابین باشیم.
به تمام آیات قرآن! این اهلتسنّن محمّد محمّد کردند که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را کنار زدند و او را خانهنشین کردند. اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را قبول دارند، باید امرش را اطاعت کنند. امر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. کجا قبول داشتند؟!
از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میپرسند: چرا در خانه نشستی؟ میگوید: مردم مرا نمیخواستند. آخر خواستنِ مردم هم شرط است، حالا جانم! حرف من ایناست: چه کسی رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) را قبول داشت؟ فقط چهار نفر با ولایت ماندند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بیستودو سال زحمت کشید، با تبلیغ، با امر خدا، با وحیجبرئیل؛ اما اینها اسلام، اسلام کردند، هفتاد هزار نفر هم طرف آنها رفتند و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را تنها در خانه گذاشتند.
حالا یکروز امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) را در عالمرؤیا دید، به او گفت: من دیگر دنیا برایم تاریک شده؛ زهرایعزیز (علیهاالسلام) را زدند و کشتند و اینکارها را کردند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: علیجان! به آنها نفرین کن! مگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) گفت: خدایا! اینها را بکُش؟ نه! گفت: خدایا! مرا از آنها بگیر! مثل خودشان را به آنها بده! خدا هم علی (علیهالسلام) را از آنها گرفت و معاویه را به آنها داد. [۲]
بترسید از روزی که ما قدردانی از امامزمان (عجلاللهفرجه) نکنیم، خدا کسی را به ما بدهد که دشمن امامزمان باشد، ما باید تشکّر از امامزمان (عجلاللهفرجه) کنیم. تشکّر ایناست که امرش را اطاعت کنیم. «الحمد لله شکر ربّالعالمین» تمام شما دارید امر را اطاعت میکنید، فقط شکرانهتان کم است. [۳]