نیمه شعبان 82
نیمه شعبان 82 | |
کد: | 10479 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
تاریخ سخنرانی: | 1382-07-17 |
تاریخ قمری (مناسبت): | ایام نیمه شعبان (12 شعبان) |
اعوذ بالله من الشیطان اللعین الرجیم
العبد المؤید الرسولالمکرم ابوالقاسم محمد
السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته، السلام علیالحسین و علیبنالحسین و اولاد الحسین و اهلبیتالحسین و رحمةالله و برکاته
... بشر باید بیتوته داشتهباشد. بیتوته آن درستاست که یکقدری، در یکجای خلوت برود. آن جای خلوت، خلوت نیست. جای خلوت، جاهایی که آدم میرود با خدای خودش خلوت میکند صحیح است. اما بیتوته قلبی ایناست که دائم تو بهفکر خدا و امامزمانت باشی. بیتوته قلبی ایناست که دائم بهفکر واجباتت باشی. بیتوته قلبی باید محرمات بهجا نیاوری. بیتوته قلبی [ایناست که] خداینخواسته نگاه ناجور نکنی، به جاییکه خدا گفته [نگاه] نکن، آنجا که گفته [نگاه] کن. چشمت در اختیار امر باشد. عزیز من، جوانانعزیز، فدایتان شوم، باید تو در اختیار امر باشی، نه امر در اختیار تو. تو باید در اختیار پول باشی، نه پول در اختیار تو که هر جور بخواهی خرج کنی. اینهم مثل هماناست. تو دائم باید پایت در اختیار امر باشد، چشمت در اختیار امر باشد، خیالت در اختیار امر باشد، نشستنت در اختیار امر باشد. چرا سر نماز میگوید «بحولالله و قوته اقوم و اقعد»؟ یعنی ایخدا تو قوت بهمن میدهی. تمام این حرفها که داری میبینی عزیز من، تو باید با آن چشم ولایت امامزمانت را ببینی، با چشم ولایت خدا را ببینی. خدا را چطور ببینی؟ خدا که جسم نیست، امرش را ببینی.
الان ایام، ایام وجود مبارک امامزمان است که تولد مبارکش است. شما ببین هیچکس، خلق نمیتواند به تو آسیب برساند، اگر تو در اختیار خدا باشی. آقا امامزمان تمام خلقت در اختیارش است، اما خودش در اختیار خداست. الان چقدر چراغانی میکنند! لامپ میزنند و اینکارها را میکنند! اما اینها هدایت بشر تویش نیست. هدایت بشر در این حرفهاست که ما امامزمانمان را حتیالامکان بشناسیم. عزیز من، الان نذری که از دستت برمیآید، یک برنجی، روغنی، چیزی، پولی [بده]، یک کسی را دلش را خوشکن، اینرا هدیه کن به روح مبارک امامزمان. مگر امامزمان احتیاج دارد؟ نه! وقتی اینجور شدی یقینت به امامزمان [زیاد میشود]. چرا من میگویم صدقه بدهید؟ صدقه یعنی وجود مبارکش هست، ما صدقه میدهیم سالم باشد. خب مگر پیغمبر نگفته، خدا نگفته، اینها مگر نگفتند [که امامزمان میآید]؟ چرا، خدا بداء دارد. همانموقع که عزیزان من صدقه برای امامزمان میدهید، منتظر بداء باشید که خدا بداء دارد. خدا نکند بداء بهوجود بیاید که امامزمان ما نیاید. امیدوارم حضرت حجت تشریف بیاورد، هر چه زودتر بهتر. حالا داریم که میگوید کسیکه خیلی تعجیل میکند، امامصادق فرموده: تعجیل صحیح نیست، آنها که تعجیل میکنند. اما حضرت میفرماید: ظهور من را از خدا بخواهید. حالا چهکار داری که آقا دیر بیاد یا زود بیاید. تو یککاری کن یاورش باشی. این حرفها چیست که دائم دارید درست میکنید؟ تو یاورش باش، اگر آقا تو آمد مردی، تو یاورش هستی. [عایشه] در خانه پیغمبر است، یاور پیغمبر نیست، قاتل پیغمبر است. چرا اینقدر دنبال بعضیها میروید، افتخار میکنید من نمیدانم چه کارهام؟ من فلانم! من دربار هارونم! من دربار مامونم! من نمیدانم چه کارهام! آنها که میکردند من میگویم. عزیز من، قربانت بروم، من آنجا دارم به شما میگویم که شما خودت باید یک شخصیتی باشی، خودت باید بیت خدا باشی، خودت باید باشی، ملاک نیست جایی. اویسقرن در بیابان است، اتصال به علی است، اتصال به خدا و پیغمبر است. چطور اینها را تایید نمیکند، لعنت به اینها میکند، آنها را تایید میکند؟ توجه کن! به این حرفها دلت را خوش نکن که من کجا هستم، من میروم مکه! خب حجاج هم هر سال میرفت مکه! من شاگرد امامصادقم! ابوحنیفه هم شاگرد امامصادق بود! به اینچیزها افتخار نکن. افتخار آناست که او تاییدت کند. مؤمنطاق را تایید کرده، ابوحنیفه را کجا تایید کرده؟ شاگرد اینبود، مبارز امامصادق شد. جا و مکان برای خودت درست نکن که افتخار به مکان کنی. تو ببین مکهای که رفتی با امر رفتی یا نه؟ کربلا که میروی به امر میروی یا نه؟ حسابسال داری؟ حساب سالت را میکنی؟ اینور و آنور را میپایی؟ من به قربان بعضیها بروم، میخواهد برود عمره آمده اینجا صد تومان داده. یک قرانش را من [برنداشتم]. پنجاه تومانش را دادم به این، پنجاه تومانش را دادم به آن. تو یک دلخوشی فقرا را ببر مکه، یک دلخوشی فقرا را ببر حج عمره، یک دلخوشی فقرا را ببر نزد امامحسین. حسینجان، قربانت بروم، من یکی که دوست تو بود، دلش را خوش کردم، آمدم. میگوید من هم دلت را خوش میکنم، [اما] نه اینکه خون مردم را ببری. خون مردم را بیشتر اینها میبرند مکه و منا. چرا؟ حیوانی آنجا! تو خونخواری عزیز من! حجاج خونخوار بود، اینقدر رفت تا یک صفت حجاجی به او دادند. خدا رحمت کند علمایاعلام را، خدا رحمت کند آقای نجفی را، [میگفت:] یکی از همین طلبهها با من رفیق است هر سال میرفت مکه. گفت امسال که میخواستم بروم، گفت: حجاج، میخواهی بروی مکه! یک صفت حجاجی به او داد. من حرفم ایناست، اصلاً پیام حرفهای من ایناست، امر را باید ببری آنجا. خب برو، چرا اینجوریاست؟ تو اگر امر را اطاعت کنی، آن صفاتالله، آن صفات خدا تو را پاک میکند. صفات ولایت تو را پاک میکند. آنها پاسخ به صفات ولایت میدهند. آنها پاسخ به صفاتالله میدهند. چه پاسخ میدهد؟ چهکار میکند؟ چقدر قال و قول درست میکنی عزیزان من، قربانت بروم، فدایت شوم. پا روی نفس خودت بگذار. اگر پا روی نفس خودت گذاشتی، پا روی امر شیطان گذاشتی. عزیزان من، خودمان به خودمان نمره میدهیم. من امروز رفتم حضرتمعصومه را زیارت کردم! ننهاش هم میگوید بابا خوش به حالت! خوش به حالت موفق شدی! چند تا خانم دیدی؟ چشمت را هم حفظ کردی یا نه؟ مسجد جمکران میروی چند تا خانم میبینی؟ تو توجه کن من چه میگویم. تمام وجود مبارک تو باید در امر باشد. اگر تمام وجود تو در امر شد میشوی امرالله. این دیگر نیست باباجان، قربانت بروم. تو الان گرفتی خوابیدی دارد پایت ثواب مینویسد. الان گرفتی خوابیدی، هیچکاری هم نکردی. والله، خیلی ما خدای خوبی داریم، امامزمان خوبی داریم، میگوید الان نداری، بگو اگر داشتم میدادم، ثواب چندینسال [عبادت] پایت مینویسد. بگو من اینرا ندارم. من یکچیزی میخواستم، یکی آمد یکچیزی از من میخواست. پا شدم رفتم حرم حضرتمعصومه، (محمد اینها بلد هستند، حالا کس دیگر بلد نشود! من یکوقت یکچیزی دارم، لای این رختخواب میگذارم. فهمیدی؟ حالا بلد نشوند بعضیها!) ، گفتم: حضرتمعصومه از لای رختخوابم خبر داری که من چیزی ندارم. همینجوری به ارواح پدر و مادرم. ما یکوقت چیزی میگذاریم اینجا، بعضی رفقا میدانند. قربانتان بروم، فدایتان شوم، تا آمدم به ارواح پدرم، رسید. گرفتم دادم به این. خب بفرما! در خانه چهکسی بروم من؟ به ائمه راست بگو. یکحرفی بزنم تند است، اگر تو در اختیار ائمه باشی، ائمه هم در اختیار تو میآیند. تو نیستی. تو اگر در اختیار امامزمان باشی، والله امامزمان در اختیارت میآید. به حضرتعباس، من رفتم مکه، رسولالله آمد دیدن من. آخر، رسولالله کجا و من کجا؟! باور کردید؟ چه دارید میگویید؟ به مکه و منا من خدمت امامزمان رسیدم، نمیخواهم خودم را معرفی کنم، البته در عالم رویا. خب، تو خدمت چهکسی میرسی؟ چه بردی؟ چهکار میکنی؟ تو حواست در بازار است. خانم چه گفته؟ اگر جاخالی نخری، سوسک میشوی! اگر اینکار را نکنی... میشوی. او هم از ترس اینکه سوسک نشود،... نشود میدود در بازار. (صلوات)
من همینجا که حرکت کردم، در اختیارم. او هم میآید در اختیار تو، میآید دلت را خوش میکند. چرا نیاید؟ آقا امامزمان اگر واقع تو بخواهی او را ببینی، خودش را نشان تو نمیدهد. تو واقع نمیخواهی ببینی، تو میخواهی چند تا چیز ببینی. چند تا خیال داری، بریز دور، بریز دور این حرفها را. امامزمان اگر نیاید به شیعهاش سر بزند، به چهکسی بیاید سر بزند؟ امامزمان افتخار به شیعهاش میکند. امامزمان تا حتی افتخار به دوستش میکند. والله، بهدینم، امامزمان غریب است. به تمام مقدسات عالم، حالا دیگر میگویم، من خدمت آقا رسیدم، گفت: مردم اهلدنیا شدند، بهدنیا نمیرسند. این دنیا که دشمن مادرش زهراست، کجا اینقدر میدوی دنبالش؟ مگر حالا درست میشود؟ یکخانه بزرگ داری، حالا غصه فرش آنرا داری. دوباره یکچیز داری، خداینخواسته زنت جوری است که نمیتواند بروبد. هر چه بروی دنبال دنیا، دنیا برایت مشکل بهوجود میآورد. اگر برایت مشکل بهوجود نمیآورد و خوب بود، ائمهطاهرین دنبالش میرفتند. دنیا را بخواه که با اشیاء شریک باشی، دست یک بینوا را بگیری. آنوقت خدای تبارک و تعالی صفات خودش را به تو میدهد.
عزیز من، قربانت بروم، فدایت شوم ببین من چه دارم به شما میگویم؟ امروز الان ایام [متعلق به] این آقاست. ببین این وجود مبارک چه میخواهد؟ چهکار میخواهد بکنی؟ دنیا والله بالله ما را از ولایت جدا میکند. اگر از ولایت جدا شدی، هستیات را نابود کردی، یعنی هم در این دنیا هم در آن دنیا. عزیزان من، ببینید من چه میگویم، قربانت بروم، فدایت شوم؟ جلوی پایتان را یکقدری بگیرید. ببین من چه به شما گفتم، وقتی تو در خانهات نشستی، معطل سه چیز هستی، آنوقت حالا که نشستی، یکوقت نبی هستی. اما الان هم که نشستی، باید در فکر باشی اگر یکی در خانهات را زد، حاجتی دارد، آنطور که میتوانی حاجت اینرا برآوری. اصلاً تجلی که در قلب تو میشود منور است، باید نور آن تجلی، فقرا را بگیرد. نور آن تجلی، مستضعف را بگیرد. این تجلی است. نه که نور تو برود (دیگر اسمش را نمیخواهم بیاورم) ! نور تو کجا را میگیرد؟! فدایتان شوم، عزیزم من دلم میخواهد والله بهدینم، اول دنیای شما درست باشد، بعد آخرت شما. ایشان فرمود، یکوقت تکرارش را خوشش نمیآید، این بندهزاده میخواست یک اتاق بسازد، یکجایی میخواست. خب الحمد لله، شکر ربالعالمین خانمش موافقت کرد، خودش موافقت کرد یکماه، دو ماه، سهماه رفت در زیرزمین، آبروی خودش و زن و بچهاش را حفظ کرد. یکچیز هم به او داد، عوض اینکه چیزی از او بگیرد. اگر این نداشت که نمیرسید به ماوراء. تو اگر مال نداشتهباشی، به ماوراء نمیرسی. مال باید داشتهباشی، اما مال که پیدا میکنی، با امر پیدا کن، من حرفم ایناست. عزیز من، آن مالی که پیدا میکنی، غصبی نباشد. اصلاً مال تو برکات است در این دنیا. برنج میشود، پول میشود، دل کسی خوش میشود، بنایی میشود، آنچه که چیز شود از برکات یک مؤمن، از دستدهنده یک مؤمن است. اصلاً همانساخت که خدا رحمت نازل میکند، یک مؤمن برکاتش به اشیاء نازل میشود. من دلم میخواهد شما از آنها باشید، دائم برکاتتان نازل شود.
امروز آقای حسین آقا آمد اینجا یکروایتی گفت از امامباقر بود گویا، گفت: حضرت میفرماید سخاوت جوری است که همه کارهایت را راهنمایی میکند. اصلاً امامباقر میگوید سخاوت تو را راهنمایی میکند، همه کارهایت را، نه اینکه ماشینت حفظ شود یا اینجوری شود. چرا؟ خدا میخواهد. پس گفتم، دوباره تکرار میکنم، پول خوب چیزی است، همهچیز خوب چیزی است، اما شما چهکار کنید؟ شریک با اشیاء باشید. الان الحمد لله پول و حساب سالت را میدهی. چند نفر اینرا میخورد؟ چند تا خوشحال میشود شبعید؟ بچهاش خوشحال میشود، این خوشحال میشود. اصلاً غیر ممکناست، والله از ذات خدا دور است که شما را خوشحال نکند. اصلاً از ذات خدا، از ذات امامزمان دور است که شما را خوشحال نکند. اما اتصال به ذات باید باشی، امر ذات را اطاعت کنی. اصلاً ذات تو را راه میدهد. در خانهاش راه میدهد. در دلت نفوذ میکند. مگر نمیگوید: «قلبالمؤمن عرشالرحمن»؟ در قلب تو حضور پیدا میکند. اما مؤمن باشی. مؤمن کسی است که، دوباره تکرار میکنم، امر خدا و پیغمبر را اطاعت کند، مواظب چشمش باشد، مواظب پایش باشد، مواظب باشد که چه مالی پیدا میکند؛ یعنی بنده باشد، بنده فرمان میبرد. فرمان چهکسی را میبرد؟ فرمان امر را میبرد. خدا امرش است، پیغمبر امرش است، قرآن امرش است. ما میگوییم بابا بیایید امر را اطاعت کنید، بعد با امر محشور میشوی.
عزیز من، قربانت بروم توجه کن ببین من چه میگویم امروز؟ بیگانه به امر نباش. یک عدهای هستیم که بیگانه به امریم. خودمان خیالی یک کارهایی میکنیم. اصلاً قبولی هر اعمالی را امر میدهد. خدا یک امری دارد. قبولی اعمال را امر میدهد. خدای تبارک و تعالی مقصدش از تمام خلقت علی بوده، [الان] وجود مبارک امامزمان است. اما خواستش عدالت است. خواست عدالت و خواست مقصد خدا، سخاوت است. حتیالامکان [سخاوت کنید]، حالا من دارم میگویم ذوقی نشوید، همان سخاوت را هم باید به امر خرج کنید. همان سخاوت را هم باید با امر خرج کنید. اگر الان... یکجوری است، یک بنایی داری، یککاری داری که خانمت صدمه میخورد، باید بروی آن کارها را کنی، من واجب نیستم. ما واجب و مستحب داریم، مستحب و امر داریم. عزیزان من، قربانتان بروم ببین من چه دارم به شما میگویم؟ ما باید دوباره تکرار میکنم، در اختیار امر باشیم. امر به شما جزا میدهد. این مردمی که اینطرف دارند میروند، اینها امر را اطاعت نمیکنند. هر کسی، یکجایی، یک طرفی را دارد میگیرد و میرود. به خودش هم نمره میدهد. چند سفر کجا رفتم! چهکار کردم. یکی بود داشت نماز میخواند، آفتاب بود. آنوقت یکی گفت: بندهخدا دارد در آفتاب نماز میخواند. نمازش را شکست! گفت: دو سفر کربلا هم رفتم، روزه هم هستم! یعنیچه؟ یعنی ما عبادتمان را میخواهیم دکور کنیم برای مردم! دکور میکنند برای مردم، دکور نکن. تو اینهمه رفتی، قبولیات از کجاست؟! آیا قبولی داری که افتخار کنی یا نداری؟ تو قبولی باید داشتهباشی. (صلوات)
این آقا اینجا نوشته که شما نمیدانم خلاصه محبت داشتهباش. گفتم باباجانِ من، قربانت بروم این، این حرف را زده یک جلوهای به مردم داده. هر غلطی میخواهد بکند میگوید محبت امامزمان را دارم. ایننیست که! به این آقا بگو: «بشرطها و شروطها و انا من شروطها»، شرط و شروط دارد محبت. تو اگر محبت به یکی داشتهباشی، اول گفتم چه؟ تبعیت محبت است، نه محبت تبعیت. این خیلی قشنگ است، ما داشتیم اینجا صحبت میکردیم. پس اول باید چهکنی؟ اول باید دنبالهروی کنی عزیز من، اول باید تبعیت کنی، بعد حب است. حالا این آقا با همه [خوبیهایش]، خیلی هم آدم خوبی است، با تمام حرفهایش برداشته یکچنین حرفی زده. توجه میفرمایید میگویم چه؟ گفتم پس هر کس کار میخواهد کند، بگوید من ایشان را میخواهم. ایننیست که. حالا چهجور میشود؟ این حرف را میزنند، یکقدری خودشان را میآورند در کار. وقتی خودت را آوردی در کار، آن القای حقیقی به زبانت جاری نمیشود که بگویی. تو باید به کلی خودت را بگذاری کنار تا آن القای واقعی به دهان تو ایجاد شود که بگویی. بعضیها که میبینی کتاب نوشتهاند، یک کارهایی میکنند، اینها در ولایت وقتی [صحبت] میشود، القای ولایت ندارند. ولایت دارد، من نمیگویم ندارد، غلط میکنم بگویم ندارد، القای ولایت غیر از ولایت است. پیغمبر ولایت دارد به او میگوید: بلغ. باید به تو هم اگر ولایت تو کامل باشد، خدا بگوید: بلغ. آنوقت حرفت اثر دارد. آنوقت دانشجو مثل باران اشک میریزد که من میخواهم از تو جدا شوم. این به دل این جوانعزیز سرایت کرده، به دل شما سرایت کرده که کار و زندگیتان را میگذارید اینجا. ولایت کشش دارد. آن کشش ولایت شما را میآورد در مجلسی که تبلیغ ولایت باشد. این تو را میکشد، تو بیقراری. حالا وقتی این تو را میکشد، چه میخواهد به تو بدهد؟ خودش را میخواهد به تو بدهد. چه میخواهد به تو بدهد؟ مگر خودش را به تو نداده؟ شما نگاه کنید در چند سال پیش تا حالا، ببینید چه شدید؟ به کجا رسیدید؟ امیدوارم که ما یقین کنیم به امامزمانمان، امرش را اطاعت کنیم. امیدوارم خدای تبارک و تعالی این اجزا را که داده، همه را در اختیار خدا بگذاریم. والله اگر در اختیار خدا بگذاری، بالاتر بگویم، خدا خودش را در اختیار تو میگذارد. چرا میگوید: بچه من است؟ چرا میگوید: ادعونی، بیا بیا. چه میخواهد به تو بدهد؟ سیب به تو بدهد، پرتقال به تو بدهد، خب اینها را داری میخوری. خدا میگوید: بیا خودم را به تو بدهم. اما ببری از همه چیزهای بیامر. بدانی خدا باید تو را کفایت کند. خدا هم گفته برو در خانه علی، «انا مدینةالعلم، علی بابها» او تو را کفایت کند. (صلوات)
انشاءالله هفته دیگر اگر باشد، یکقدری زودتر شروع میکنیم که وقت رفقا را نگیریم.
خدایا عاقبتمان را بهخیر کن.
خدایا ما را یاور امامزمان قرار بده.
خدایا این حرفها در قلب مبارک رفقای من تجلی کند.
خدایا آن تجلی که بهغیر تو و امر تو و پیغمبر هست از قلبشان بیرون کن.
خدایا این رفقای من را در تولد وجود مبارک آقا امامزمان، امامزمان عنایت کند، همه ما را به بلوغ برساند.
رفقا اگر به بلوغ برسید، دیگر هیچکس بازیات نمیدهد. شیطان هم بازیات نمیدهد، خلق هم بازیات نمیدهد. ما به تکلیف رسیدیم که بازیمان میدهد. تلویزیون بازی میدهد، ویدیو بازی میدهد، رفیقهای عشقی بازی میدهد، پول غیر امر بازی میدهد. ما به تکلیف رسیدیم. اگر به بلوغ برسیم دیگر ما بازی نمیخوریم. در زمان امام زمام، وجود مبارکش، تمام به بلوغ میرسند. یکدستی روی سر مردم میکشد، آنها که ماندهاند همه به بلوغ میرسند. امیدوارم امامزمان آن دست قدرتش را بهسر همهشما بزند، تمام به بلوغ برسید. (صلوات)