منتخب: نباید در مؤمن غیظ باشد
نباید در مؤمن غیظ باشد
عزیزان من! قربانتان بروم! انسان باید کظم غیظ داشتهباشد. هیچچیزی بالاتر از ایننیست که غیظ خودت را فرو ببری. فقط غیظ از برای خدا کنی. اصلاً غیظ در تو وجود نداشتهباشد. ای شیعه علی! مگر علی (علیهالسلام) غیظ در وجودش بود؟ حالا فلانی میگوید: نمیدانم عمرو بن عبدود را کشته، یک شمشیر زده، بلند شده راه میرود، غیظش را فروکش کند. ای نادان! مگر علی (علیهالسلام) بهغیر خدا غیظ در وجودش هست؟ علی (علیهالسلام)، نور خداست. نور که غیظ در وجودش نیست. چه کسانی هم میگویند؟ کاش عوام این حرف را میزدند. من دارم میگویم در مؤمن نباید غیظ باشد، اگر هم غیظ هست، دعا برایش کنید. اصحابیمین؛ یعنی این. هر موقع دیدید که اینطوری نیستید، بدانید که اصحابیمین نیستید. هر موقع که دیدید اینطوری نیستید، متقی نیستید، امضا شده نیستید. کارت امضا به شما نمیدهند، کارت قبولی به شما نمیدهند. حالا اگر اینطوری شدید، امیرالمؤمنین، صفاتالله به تو میدهد. یک مدت باید اینطوری بشوید، فوری صفاتالله به تو میدهند، صفات خودشان را به تو میدهند، دیگر راحت میشوید. شما صفات خدا میشوید. ای مؤمن! بیایید حرف من را بشنوید. بیایید از این راه بروید. بیایید با هم از این راه برویم.
عزیزان من! بیایید حرف بشنوید. باید صبر داشتهباشید. خدای تبارک و تعالی، چهلروز گل آدم را سرشت. هر چیزی باید برسد. الان تو اگر میخواهی دخترت را شوهر بدهی، نرو از بانک پول بگیر، خب تو بانک رفتی، خدا هم تو را رها میکند. صبر کن، درست میشود. اگر یککار داری، حرام در آن نیاور صبر کن. عزیز من! تو حالا میخواهی چهکار کنی که این پولها را نزول میکنی؟ میگوید یک درهم از آن برابر است با اینکه هفتاد مرتبه با محرم خودت در خانه من زنا کردی. هیچچیزی مثل این خدای تبارک و تعالی حکم ندادهاست. میگوید جنگ با من است. هر چیزی که از این مهمتر هست، نمیگوید جنگ با من است. بروید در قرآن بخوانید. خودت داری درست میکنی. عزیز من! صبر کن. خدا میخواهد تو را امتحان کند. خدا میخواهد ببیند آیا دست تو جلوی خدایت دراز است، یا جلوی بانک. خدا میخواهد ببیند تو چهکاره هستی. مشغلهات را کم کن. به خودت رحم کن، به قلبت رحم کن، به انسانیت خودت رحم کن. آرام بگیر. مگر تو یک لقمه نان بیشتر میخواهی بخوری؟ «انما اموالکم و اولادکم فتنة»[۱] یا بنیآدم آیا قرآن را قبول دارید؟ اینها فتنه هستند. تو خودت را برای فتنه به عذاب میاندازی. حالا من یکروایت برای شما میگویم. موسی آمد برود، دید یکی گفت به خدا بگو یکخرده مال مرا کم کن. من اصلاً راحتی ندارم، چون مالم بسیار زیاد شدهاست. کمی آنطرفتر دید که شخصی خاکستر اطرافش هست. گفت: به خدا بگو یک شلوار به ما بده. رفت گفت: خدا خودت میدانی اینچه میگوید، آنشخص چه میگوید. گفت به او بگو اگر حرف بزنی زیادتر به تو میدهم. به اینهم بگو اگر زیادتر حرف بزنی میگویم باد بیاید همان را هم ببرد. گفت: خدایا سرّ اینکار چیست؟ گفت: او (که اطرافش خاکستر بود) پدرش خیلی متمول است. گفت ما را به چه میسپاری؟ گفت: اگر هفت پشتتان هم بخورید، باز هم دارید. او گفت: ما را به چهکسی سپردی؟ گفت: به خدا. شما را به خدا میسپارم که تمام غنیها ریزهخوار او هستند. گفت: او بچه من است. بابا، بیا بچه خدا بشو. چرا اینقدر اینطرف و آنطرف نزول میکنی؟ چرا اینقدر حلال و حرام میکنی؟ بیا بچه خدا باش. عزیز من! قربانت بروم! چرا بچه خدا بشوی؟ چون خدا تو را یاری میکند. آرام باشید، یقین داشتهباشید، آرامش داشتهباشید، یقین به این حرفها داشتهباشید.
مرجع: سخنرانی یتیم آلمحمد
تاریخ درج: [ 1397/05/24 ]
- ↑ (سوره الأنفال، آیه 28)