امامزمان | |
کد: | 10004 |
---|---|
پیدیاف: | دریافت |
پیدیاف (موبایل): | دریافت |
السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته، السلام علیالحسین و علیبنالحسین و اولاد الحسین و اصحاب الحسین و رحمةالله و برکاته
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: حضرتزهرا (علیهاالسلام) اُمّ ابیهاست؛ یعنی مادر پدرش است.
حضرتعلی (علیهالسلام) «کفواً أحد» است، حضرتزهرا (علیهاالسلام) «کفواً خلقت» است؛ چون اینها در تمام خلقت نابغه هستند، مثل آنها نیست.
در شب نوزدهم ماهرمضان، وقتی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ضربت خورد، جبرئیل میان زمین و آسمان ندا داد: «ارکان خدا شکست، علیمرتضی را کشتند». امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: «فزت و ربّالکعبه»، به پروردگار کعبه، رستگار شدم. مگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) رستگار نبود که میگوید رستگار شدم؟! آنچه رستگاری در تمام خلقت است، بهواسطه علی (علیهالسلام) است.
چرا علی (علیهالسلام) میگوید: من رستگار شدم؟! وقتی جبرئیل ندا داد، عدهای از اهلجهنم رقت کردند و بهواسطه این رقت، نجات یافتند! خدا لعنت کند آن دو نفر را که نگذاشتند امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بیاید دنیا را گلستان کند. امامزمان (عجلاللهفرجه) میآید دنیا را گلستان میکند. حضرتعلی (علیهالسلام) بعد از رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) میخواست همان کار را بکند؛ آن دو نفر نگذاشتند. چرا نگذاشتند؟ چون دیدند اگر امام شناخته شود، کسی دور خلفا نمیرود. خلفا دیدند اینها عدالت دارند، صداقت دارند، علم دارند، حلم دارند، ولایت دارند، از ماورای خلقت خبر میدهند، آنچه که خوبی در تمام این خلقت است بهواسطه اینها به خلقت افشاء میشود، تصمیم گرفتند تسلیم ائمه (علیهمالسلام) نشوند. دومی گفت: ما زیر بار علی نمیرویم، همینطور ادامه پیدا کرد تا زمان امامزمان (عجلاللهفرجه)، زیر بار ولایت نرفتند.
علی (علیهالسلام) هم نتوانست حرفش را بزند، نه اینکه نتوانست، مردم کشش نداشتند! بهخاطر همین رفت حرفش را به چاه زد! معنی تمام حرفها در دل علی (علیهالسلام) است! نجات بشر در دل علی (علیهالسلام) است! راهنمای همه خلقت علی (علیهالسلام) است! وصی رسولالله، علی (علیهالسلام) است!
انشاءالله زمانی بشود این چاه به زبان درآید! همینجور که دست شما در قیامت به زبان در میآید، زمانیکه امامزمان (عجلاللهفرجه) بیاید و پیچش را بگرداند، این چاه به زبان در میآید! این چاه مانند ضبط صوت از اول زمانیکه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) حرف زدهاست، تمام فرمایشات امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را بیان میکند؛ یعنی در عالم پخش میشود. امامزمان (عجلاللهفرجه) مقصد تمام خلقت را اجرا میکند. در تمام این دنیا هیچچیزی از ظهور مهمتر نیست، تمام این حرفها مشابه است، اصل، وجود مبارک امامزمان (عجلاللهفرجه) است، آنموقع حق و باطل از هم جدا میشود.
مگر خدا، پیامبر، ائمه نگفتند؟! جبرئیل نگفته؟! قرآن نگفته؟! امامصادق (علیهالسلام) قسم میخورد و میفرماید: جدّم رسولالله گفتهاست: اگر یکروز از دنیا باقی باشد، امامزمان (عجلاللهفرجه) تشریف میآورد.
آنچه در خلقت است، مقصدش رجعت است. اصلاً امامزمان (عجلاللهفرجه) خودش را فدای رجعت میکند که ائمه (علیهمالسلام) بیایند و احقاق حق شود. ظهور امامزمان (عجلاللهفرجه) مقدمه رجعت است.
امامزمان (عجلاللهفرجه) میداند چهوقت ظهورش است؛ اما دو اجازه میخواهد: اول، اجازه از خدا، بعد، اجازه از حضرتزهرا (علیهاالسلام).
والله، روایت داریم به اجازه مادرش ظهور میکند. توجه فرمودید؟! حالا نگویید که ائمه (علیهمالسلام) احتیاج دارند؛ اینها اجازه، روی اجازه است، احترام، روی احترام است.
باید آخرین امضای امامزمان (عجلاللهفرجه) را وجود مبارک حضرتزهرا (علیهاالسلام) بکند؛ انشاءالله آخرین امضاء، شدهاست. حالا شما باید مواظب خودتان باشید، جوری باشید که جزء یاوران امامزمان (عجلاللهفرجه) باشید. تو اگر بخواهی یاور امامزمان (عجلاللهفرجه) باشی، باید هیچکس و هیچچیز را نخواهی؛ فقط علاقهات به امامزمان (عجلاللهفرجه) باشد. وقتی امامزمان (عجلاللهفرجه) میآید، یک جان داری، فدای امامزمان (عجلاللهفرجه) کنی. جزء آنهایی باشید که بِدَوید. یاور، باید اول تشخیص نور بدهد؛ یعنی تشخیص ولایت، بعد به سمت نور حرکت کند. حالا که حرکت کرد، تسلیم نور باشد؛ مثل اصحاب امامحسین (علیهالسلام) که امامزمان (عجلاللهفرجه) دربارهشان میفرماید: «السلام علیک یا مطیع لله و رسوله، عبد الصالح»، پدر و مادرم به قربانتان.
روایت داریم وقتی آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) میآید وارد مکّه میشود. مردم باور نمیکنند این امامزمان (عجلاللهفرجه) است. خودش را به خانهخدا میرساند، مردم دیگر نمیتوانند آنجا کاری بکنند، میترسند؛ یعنی همینجور که میگوید در خانهخدا مبطل بهجا نیاور، همانها هم که بهاصطلاح دشمن امامزمان (عجلاللهفرجه) هستند، از ترسشان مکّه را احترام میکنند.
حالا آقا به تمام عالم یک هشدار میدهد، یک پرچمی باز میکند، در آن پرچم «إنّا فتحنا لک فتحاً مبیناً»[۱] نوشته شدهاست، از تمام عالم کمک میخواهد. روایت داریم که این پرچم را تمام دنیا میبینند. امامزمان (عجلاللهفرجه) یک ندا در مکّه میدهد «جاء الحق و زهق الباطل»[۲] یعنی آنچه که باطل است از بین میرود، حالا این ندا به تمام دنیا میرسد، یک جلوهای میکند.
آقا وقتی تشریف میآورد اول کاری که میکند، به مدینه میآید، سرِ قبرِ مادرش میرود و میفرماید: مادر جان، آمدم! قبر مادرش را معلوم میکند. صدا میزند: مادر جان! هر چقدر «هل من ناصر» گفتی کسی نیامد، من آمدم! مادر جان، من آمدم! عزیز من! چقدر «هل من ناصر» گفتی، هیچکس نیامد تو را یاری کند! من آمدم.
بعد از آن میآید آن دو نفر را از قبر در میآورد، آنها را به دار میزند که مردم ببینند، سپس میگوید: چرا بههم پیوستید؟! چرا پهلوی مادرم را شکستید؟! آخر مادرِ من چه کردهبود که بازویش را شکستید؟! چه کردهبود که سیلی به او زدید؟! تقصیر مادر من چه بود؟! این دو نفر را آتش میزند. پس هیچکس نمیتواند داغ دل شیعه و مقصد شیعه را عملی کند؛ مگر وجود امامزمان (عجلاللهفرجه).
وقتی آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) میآید روی دو چیز خیلی تکیه دارد:
اول: این دو نفر را در میآورد، میگوید: فراموش نمیکنم آنموقعیکه درِ خانه مادرم ریختند و اصلاً رحم نکردند! آن بچه زیر پای مسلمانها رفت! محسنِ مادرم را زیر پا له کردند.
آنقدر صحنه کربلا مهم است که امامزمان (عجلاللهفرجه) که تمام خلقت در اختیارش است، داخل آن نمیشود. امامزمان (عجلاللهفرجه) زمانی وارد صحنه کربلا میشود که قضایای کربلا را بگوید و مردم گریه کنند، محدوده را هم افشاء میکند، مستقل را افشاء میکند، تمام مردم مستقل میشوند. ما هم میگوییم بیایید مستقل شوید، بیایید محبوب خدا شوید.
دوم: امامزمان (عجلاللهفرجه) میگوید: یا جدّاه! فراموش نمیکنم آنموقعی را که ذوالجناح، اسب بیصاحبت، درِ خیمه آمد، همه از خیمهها بیرون زدند، آقا جان! این دفعه هم به خیالشان تو آمدهای. تا ذوالجناح شیهه کشید، همه اهلبیت آمدند دیدند زین واژگون! یالِ اسب غرقه خون! این اسب میگوید: «الظلیمه! الظلیمه!» وای به حال آن کسانیکه پسر پیامبر را کشتند! امامزمانِ خودشان را کشتند! حیوان دارد حرف میزند! مگر انسان، حسین (علیهالسلام) را میکشد!؟ مقدسها، حسین ما را کشتند.
روایت داریم، آنموقعیکه آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) میآید، قبله کربلاست؛ چونکه اصل، ولایت است، قبله هم ولایت است. اینکه میگوید: شما رو به قبله بایست؛ [یعنی] رو به ولایت بایست، رو به علی (علیهالسلام) بایست، رو به زهرا (علیهاالسلام) بایست. چرا؟! اگر آنها را قبول نداشتهباشی، نمازت بهدرد نمیخورد؛ یعنی به روی ولایت بایست، به روی مقصد خدا بایست، چونکه اگر مقصد خدا را قبول نداشتهباشی، تمام عبادتهایت هیچ است. چرا؟! قبله، علی (علیهالسلام) است، قبله، زهرا (علیهاالسلام) است، قبله، این دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) هستند؛ اگرنه، پشت به قبله ایستادهای. مگر هفتمیلیون مردم رو به مکّه نایستادند، چرا کافرند؟ سلمان، اباذر، میثم، مقداد رو به علی (علیهالسلام) ایستادند، چرا انسانند؟! [چون] ولایت دارند. رفقایعزیز بیایید رو به ولایت بایستیم.
خدا حاجشیخعباس را رحمت کند که میگفت: امامصادق (علیهالسلام) قسم کبیره میخورد و میگوید: وقتی امامزمان (عجلاللهفرجه) میآید، علیبنابوطالب، علی (علیهالسلام) مُهرزننده است؛ مُهر میزند: مؤمن یا منافق! اما عقیده ولایتی من ایناست: عقیدهای که آنموقع درون تو هست، صادر میشود. همینجور که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نگاه میکند، تمام خباثت تو بیرون میریزد و روی پیشانیات میآید!. مواظب باش! با دین و با اسلام، منافقبازی در نیاور، بترس از آن روزی که به پیشانیات نوشته میشود! امیرالمؤمنین (علیهالسلام) باید کمک کند. چرا؟! خدا همهجا میخواهد علی (علیهالسلام) را افشا کند، امامزمان (عجلاللهفرجه) خودش اختیار دارد، امامزمان (عجلاللهفرجه) تمام خلقت است، نَفَسهایی که خلقت میکشند، بهوجود امامزمان (عجلاللهفرجه) است.
من یکشب در عالم رؤیا خواب دیدم در مغازهام بودم که بهمن گفتند امامزمان (عجلاللهفرجه) ظهور کردهاست، پالتویم را هم نپوشیدم، فوراً پابرهنه شدم که زودتر بروم، خدا میداند، به امامزمان قسم، آمدم از سر کوچهمان بگذرم، در کوچه نگاه هم نکردم که مبادا پدرم صدایم بزند. رویم را برگرداندم و میدویدم، دیدم آقا نزدیک کارخانه ریسباف آمدهاست. آنموقع همه زمین بود، مورد عنایت آقا قرار گرفتم. آقا منشی داشت، گفت: برو به بازاریها بگو بیایند، بازاریها نیامدند. حالا عدهای از طرف کوهها به سمت ما توپ سوار کردهبودند. من به آقا گفتم: آقا جان، ما که اسلحه نداریم. آقا یکنظر به آسمان کرد، شمشیر از آسمان به زمین ریخت. یکی از آنها را برداشتم و مواظب آقا بودم. به آقا گفتم: اینها توپ و تانک دارند. حضرت گفت: فلانی، اینها از کار میافتد. آقا یک صوت حجاز خواند، انگار از تمام زمین و آسمان صدا میآمد، توپ و تانک از کار افتاد. آنوقت اینها دستهایشان را روی سرشان گذاشتهبودند و از کوهها پایین میآمدند.
وقتی آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) بیاید حتی یک توپ و تانک یا اتم اصلاً کار نمیکند. باباجانِ من! والله، اینهم عصاره دارد. چرا؟! توپ و تانک به امر امام است، به امر امام باید در برود. مگر تمام خلقت در قدرت امامزمان (عجلاللهفرجه) نیست؟! نَفَسهایی که عالم میکشند، در قدرت اوست، رشد حیوانها، رشد بشر، در قدرت اوست. رشد نباتات، در قدرت اوست. ریگ و بیابان، در قدرت اوست. والله، روایت داریم آقا وقتی میآید این دیوار حرف میزند و میگوید: یک منافق پشت من است، آقا! بیا اینرا بکُش! وقتی امامزمان (عجلاللهفرجه) بیاید، ولایت در تمام خلقت دمیده میشود؛ تا حتی در دیوارها، در درختها. الان دمیده شده، افشاء نمیشود. امامزمان (عجلاللهفرجه) وقتی بیاید، افشاء میشود.
حالا مگر امامزمان (عجلاللهفرجه) محتاج است؟! اصلاً کسی در روی زمین و غیر زمین مانند امامزمان (عجلاللهفرجه) نیست! چرا؟! تمام خلقت به امر اوست. مگر نمیگوید اگر نباشد عالم فروریزان میشود؟! این محبت امامزمان (عجلاللهفرجه) است که میگوید اگر نباشد فروریزان میشود؛ یعنی محبت، در تمام خلقت دمیده شدهاست، اگر آن دمیدگیِ روحی نباشد، همه خلقت فروریزان میشود.
حالا پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) رحمت در تمام خلقت است. ببین، مگر سلمان علم اولین تا آخرین را ندارد؟! میگوید: ای رسولاکرم! اگر ما آخرالزمان را درک کردیم، چه کنیم؟! رسولاکرم (صلیاللهعلیهوآله) میگوید: اگر آنزمان را درک کردی، واجبات، ترک محرمات، منتظر امامزمانت باش، برو کنار. مگر آن نیرویی که تو داری، میگذارد کنار بروی؟! همیشه میخواهی نیرویت را صرف شهوتت کنی! صرف دلت کنی! صرف خیالت کنی! صرف رفقایت کنی!
چرا به شما میگوید: آخرالزمان، مثل گلیم کهنه باش و برو کنار، بهخیر و شرّ مردم شرکت نکن؟ میگوید خیرشان شرّ است؛ یعنی آنکار خیری که دارد میکند شرّ است. یا سلمان! به خوب و بد آنزمان شرکت نکن، برو کنار! اینقدر اینطرف و آنطرف نرو! میتوانی آرام بگیری؟! شیطان، آن نیروی تو را، به نفع خودش استفاده میکند، آرام بگیر! چرا آرام نمیگیری؟! ما به ولایت هنوز خیلی یقین نکردهایم، اگر یقین کنی، آرام میگیری. مواظب باش! با چنگ و دندان ولایتت را حفظکن، خدشه به آن نخورد! والله، هیچکجا خبری نیست! عزیزان من! آخر، تو چه میخواهی؟! پیِ کجا میگردی؟! همهجا سراب است، آب که نیست!
تو که منتظر امامزمان (عجلاللهفرجه) هستی، امامصادق (علیهالسلام) هم منتظر است؛ اما منتظر! منتظر خلق نیست، منتظر شهوت نیست، منتظر غیر امر نیست، واحد است، منتظر امامزمانش است. من یکوقت یک مثالی زدم، گفتم: مانند آن تنگهای که در جنگ اُحد بود، حضرت گفت: چه فتح کردیم، چه شکست خوردیم، اینجا بایستید، تنگه را رها نکنید. اینها فتح کردند، نایستادند، رفتند غنیمت جمع کنند. دندان پیامبر شکست، نود زخم به امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) خورد، حمزه سیدالشهداء به شهادت رسید. ببینید، در تمام جهادهای پیامبر، هیچکجا مطابق این جهاد، به اسلام ضربه نخورد.
چرا به تو میگوید بایست، میروی؟! تو هم از همانهایی! به تو میگوید منتظر باش! کجا میروی؟! پیِ کی میروی؟! کجا میروی؟! چرا میروی؟! خب، وقتی نایستادند، ضربه به اسلام میخورد، ضربه به ولایت میخورد، ضربه به امر میخورد. چرا میروید؟! عناد دارید. میگویید من بروم یککاری بکنم، این وظیفه است و شیطان از این حرفها به تو میزند. عزیز من! بایست. اگر قوم موسی میایستادند که گوسالهپرست نمیشدند! نایستادند تا موسی بیاید!
پس آنکسیکه منتظر امامزمانش است، باید امر را اطاعت کند. آن امر، انتظار است، نه تو. آن امری که داری اطاعت میکنی، آن امر، انتظار امامزمان (عجلاللهفرجه) را میکشد، نه تو. امر چیست؟ آن امر، انتظار است. اگر امر را اطاعت نکنی، جدا میشوی. پس تو چی هستی؟! هیکل تو که منتظر نیست! آنکه توی توست، باید منتظر باشد، قربانت بگردم، آن معصومیتِ تو، انتظار امامزمان (عجلاللهفرجه) را میکشد، آن تقوایِ تو انتظار امامزمان (عجلاللهفرجه) را میکشد.
منتظر یعنیچه؟! مگر امامزمان (عجلاللهفرجه) غایب است؟! چهکسی میگوید امامزمان (عجلاللهفرجه) غایب است؟! غایب تو هستی که نمیفهمی! امامزمان (عجلاللهفرجه) از نظر تو غایب است.
شما باید آمادگی «هل من ناصر» خدا را داشتهباشید، آمادگی «هل من ناصر» امامزمان (عجلاللهفرجه) را داشتهباشید، اگر یک روزی امامزمان (عجلاللهفرجه) آمد، باید بدوی، «انتظار الفرج» یعنی انتظار ندای امامزمان (عجلاللهفرجه) را داشتهباشید. آنوقت دیگر کاری بهدنیا نداری، به گناهکاری نداری، انتظار لهو و لعب نداری، به تلویزیون کاری نداری. آنهم مرد میخواهد که اینجور باشد. حالا تازه امامزمان (عجلاللهفرجه) که میآید، یاوران امامزمان (عجلاللهفرجه) از او میراث میخواهند، یقینی که توی تو هست، آن میراث است!!!
به حضرتعباس، آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) بهمن گفت: حسین، مردم مسموم شدند، بار دیگر فرمود: مردم اهلدنیا شدند. اگر میگوید منتظر امامزمان (عجلاللهفرجه) باش، نه اینکه اینجا بیاید، منتظر امرش باش که دارد به تو صادر میشود، آنوقت ثواب هزار شهید میبری.
از آقا امامصادق (علیهالسلام) سؤال شد: یابن رسولالله! آن منتقم آلمحمد شمایید؟! گفت: نه، والله، آن مَهدی، حجت آخرالزمان است، من هم منتظرم.
خب حالا اگر ما منتظریم، اینکه میگوید «انتظار الفرج افضل العبادة» از همه عبادتها بالاتر است، باید اینجور باشیم:
اگر تمام این دنیا را به شما بدهند، باز باید مانند امامصادق (علیهالسلام) منتظر آقا باشید. منتظر؛ یعنی این! خدا تمام خلقت را به امامزمان (عجلاللهفرجه) دادهاست، باز امامزمان (عجلاللهفرجه) برای مصیبت امامحسین (علیهالسلام) گریه میکند، تا زمانیکه احقاق حق از جدش امامحسین (علیهالسلام) شود. پس مصیبت امامحسین (علیهالسلام) از تمام خلقت بالاتر است.
عزیزان من! شما هم باید همینجور باشید، دو چیز باید در عروق بدن شما، خون شما، تمام اشیای شما عضو باشد: اول، خواست خدا، ولایت، بعد، مصیبت امامحسین (علیهالسلام). این دو چیز را از ما گرفتند، یکچیز دیگر به ما دادند، حالا امامزمان (عجلاللهفرجه) به متقی میگوید، خوشی تمام شد. آن خوشی که امامزمان (عجلاللهفرجه) میگوید، خوشی تمام خلقت است. تو اگر ولایت و مصیبت امامحسین (علیهالسلام) در تمام عروق و خون و اشیای بدنت عضو باشد، در خلقت خوشی. اگر اینجوری باشی، در بهشت خوشی. اگر اینجور باشی، در فردوس خوشی. اگر اینجور باشی، پیش آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) هستی، اگر اینجور باشی، در عرش خدا هستی. خوشی یعنی این. حالا اینکه نباشد همه فاسد است! دنبال چهکسی میروی؟! چهکار میکنی؟!
امامزمان (عجلاللهفرجه) حالا هم دلش میسوزد، گاهگاهی میگوید: ایخدا! فرج من را نزدیک کن. رفقایعزیز! خواستهتان فرج امامزمان (عجلاللهفرجه) باشد. والله، اگر ایشان بیاید، تمام کارها اصلاح میشود.
منتظر؛ نه ایناست که منتظر دیدن امام باشیم، دیدن امام خیلی خوب است، اگر امام را دیدی، خلقت را دیدی؛ اما قیام امام از امام بالاتر است. چونکه قیام امام، مقصد خداست. امام، نور خداست، قیامش، مقصد خداست. چرا؟! آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) یا آقا امامحسین (علیهالسلام)، تمام ائمه (علیهمالسلام) مقصدشان همین بودهاست.
چرا وقتی امامزمان (عجلاللهفرجه) تشریف میآورد، میگوید: منم آدم، منم نوح، منم پیامبر آخرالزمان؟! یعنی همه آنها امامزمانند، همه آنها مقصدشان این بوده که مقصد خدا را به خلقت بگویند، خلقت، یک خلقت توحیدی بشود، یک خلقتی بشود که به ماوراء وصل شود.
کجا به ماوراء وصل هستی؟! نَفَسهایی که عالم میکشد، در قبضه قدرت ولیّاللهالأعظم است. کجا دنبال این و آن میروی؟! اگر منتظری، او هنوز نیامدهاست، کجا میرویم؟! چهکار میکنیم؟!
آقا امامحسن عسگری (علیهالسلام) در ظاهر که از دنیا رفت، نیشابور شهر معظمی بودهاست، نمایندگان اهل نیشابور از طرف مردم نیشابور برای آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) پول خیلی زیاد و هدایای فراوانی آوردهبودند. دیدند جعفر کذاب نشستهاست و میگوید من امامم. او ادعای امامت کرد. نمایندگان گفتند: ما خدمت امامحسن عسگری (علیهالسلام) میآمدیم و او میگفت چقدر پول درون این کیسهها است، مال چهکسی است! جواب کاغذها را هم ندیده میداد. اگر امام تو هستی! کاغذها را ندیده جواببِده. جعفر گفت: برو بابا جان! این حرفها چیست که میزنید؟! اینجوری از من اعجاز میخواهید؟ از من غیب میپرسید؟! چهچیزی از من میخواهید؟! پول آوردهاید بِدهید و اگر هم نیست که بروید.
حالا دمِ دروازه آمدند. وقتیکه اینها داشتند میرفتند، امامزمان (عجلاللهفرجه) یکی از اصحاب را پی اینها روانه کرد. اینها را پیش امامزمان (عجلاللهفرجه) بُرد. سلام کردند و گفتند: آقا! ما اینها را امانت آوردیم، گفت: امام من هستم. این کیسهها مال چهکسی است، اسم خود آنها را گفت، اسم پدرشان را هم گفت و اینکه چقدر در کیسه است، جواب نامهها را هم داد؛ اما گفت این کیسهها دیگر بهدرد من نمیخورد، من دست به این پولها نمیگذارم، قبولش نمیکنم.
بترسید از آن روزی که امامزمان (عجلاللهفرجه) اعمال ما را قبول نکند. به آنکسیکه اینها را آوردهبود، گفت: شطیطه، چه آوردهاست؟! او چقدر پول داده؟! راوی خبر میگوید: اصلاً من نمیخواستم به امامزمان (عجلاللهفرجه) بگویم، من خجالت میکشیدم؛ چونکه شطیطه چیز جزئی دادهبود. دو گز کرباس آوردهبود و یکچیز خیلی کمی. آنرا از او گرفت و یک پولی به او داد.
آقا، پولهای اهل نیشابور را برگرداند. راوی گفت: چرا؟! گفت: آنها حنفی شدهاند، از من برگشتند. سلام من را به شطیطه برسان، این مبلغ را هم به او بِده، به او بگو: تا چند ماه دیگر زندهای و میمیری، اینها را هم خرج کن، این تا آخر عمر برایت کافی است.
چرا ما دنبال حرام میرویم؟! چرا ما درِ خانه امامزمان (عجلاللهفرجه) نمیرویم؟! آخر، ما چه مسلمانی هستیم؟! ما چه توحیدی داریم؟!
به این راوی گفت: من میآیم به او نماز میخوانم. اگر من را دیدی، حرفی نزن. خوش به حال آن جنازهای که امامزمان (عجلاللهفرجه) بگوید، من از ایشان بدی ندیدم! راوی برگشت، وقتی رفت، دید اهل نیشابور همه برگشتند، اینها حنفی شدند. ما با چهکسی هستیم؟! چهکسی را مؤثر میدانیم؟! او حنفی شده، ما یکچیز دیگری شدهایم! چهکسی را مؤثر میدانی؟! خدا نکند ما اعمالمان غیر از علی (علیهالسلام) باشد، غیر از خدا باشد و قبول نکند.
حالا این راوی مواظب بود، قسم میخورد و میگوید: من روزشماری میکردم، یکوقت دیدم از خانه شطیطه صدای گریه بلند است، متوجه شدم شطیطه از دنیا رفتهاست و جنازهاش را به مصلی بردند. دیدم امامزمان (عجلاللهفرجه) تشریف آوردند، نماز به ایشان خواندند.
خیلی آدم یکجوری میشود، چه کسانی هستند؟! یکوقت، زنها از مردها جلو میافتند! عزیزان من! توجه بفرمایید! خدا با کسی این حرفها را ندارد، میگوید: «إنّ أکرمکم عند الله أتقاکم»[۳] نزد خدا زن و مرد ندارد، هر که تقوایش بیشتر باشد، او را میخواهد.
حالا هم گویا قبری دارد و زیارتگاه است. شطیطه تقوا دارد. بیایید شطیطه شوید تا امامزمان (عجلاللهفرجه) به شما نماز بخواند، امامزمان (عجلاللهفرجه) شما را قبول کند، امامزمان (عجلاللهفرجه) وجوهات شما را قبول کند. تمام اعمال ما را باید قبول کنند.
مگر این آقای سیستانی نیست؟! پدر بزرگواری داشت چهل جمعه، زیارتعاشورا خواند. ایشان در کوچه میرفت، تاریک بود، دید یک خانهای است که انگار، نور بالا میرود. آن خانه متعلق به پیرزنی بود که نه شوهر داشت و نه بچه. با اجازه داخل شد، دید آنزن در حال جاندادن است و امامزمان (عجلاللهفرجه) بالای سرش است. امامزمان (عجلاللهفرجه) فرمود: سیستانی! چهل شبجمعه، چهل زیارتعاشورا خواندی من را ببینی، یککاری بکن من به دیدن تو بیایم. این زن، زمان پهلوی هفتسال از خانه بیرون نیامد که نامحرم او را ببیند، من بالای سرش آمدم. خانم، کجا بیرون میآیی، خودت را نشان میدهی؟! ما آن حرفهایی را که هست میزنیم. تو چهکارهای؟ تو چرا خودت را میفروشی؟ تو چرا کاری نمیکنی که آقا بالای سرت بیاید؟ در صورتیکه امر امامزمان (عجلاللهفرجه) را اطاعت کنی، امامزمان (عجلاللهفرجه) بالای سرت میآید و به تو نماز میخواند؛ اما تو باید سنخه آن وجود مبارک باشی. اگر کنار بروی، امامزمان (عجلاللهفرجه) دنبال تو میفرستد.
اگر این پنج چیز را عمل کنید، رستگار هستید:
اول: ولایت امامزمان (عجلاللهفرجه) است، مشابه درست نکنید.
دوم: عدالت است، اگر آنها عادل بودند، با زهرایعزیز اینکار را نمیکردند، در هر کارتان عدالت داشتهباشید.
سوم: سخاوت است، حتیالإمکان سخی باشید. آنوقت بعضیها سخاوتشان مطلق است؛ یعنی همیشه جاری است، همیشه یاد است. الآن شما شب که میخوابی بهفکر حاجت برادر مؤمن هستی، این جاری است.
چهارم: ائمه (علیهمالسلام) را خلق حساب نکنید.
پنجم: دنبال خلق نروید.
حرف از خودت نزن، دنبال کسی هم که از خودش حرف میزند نرو.
بشر باید تسلیم باشد، اگر شما تسلیم شدید، یوم ندارید، تمام گمراهی بشر ایناست که تسلیم نیست، ببین میگوید: «انالله و ملائکته یصلّون علی النّبی یا أیّها الذین ءامنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً»[۴] باید تسلیم پیامبر بشوید، خدا این پیامبر را برانگیخته کرد. اگر تسلیم پیامبر بودند، اینهمه فجایع بهوجود نمیآمد.
قدری توی دنیا توجه کنیم چهچیزی ما را نجات میدهد؟! اینکه میگوید دین به منزله آتش کف دست است و یا در بیابانی که خار مغیلان است، بخواهی راه بروی، اینها که نیست! اینها یک هشدارهایی است که به بشر میشود، عزیز من! توجه کن، اگر آنروز پیامبر فرمود، امروز من آنرا افشاء میکنم، امروز از اینجا که رفتی، توی بیابان، توی تیغها میروی، عزیزان من! اگر میگوید آتش کف دست، عقیده ولایتیام ایناست: باید صبر داشتهباشید، باید تحمل داشتهباشید، آتش آخرالزمان را در دستت بگیری، نگذاری به اهلت، به عیالت، به بچهات، به شرفت، به غیرتت و به هستیات جرقه بزند. این آتش را در کف دستتان بگیرید.
عزیزان من! قانع و راضی باشید! اگر قانع و راضی شدیم، دستمان پیش خلق دراز نیست. مؤمن باید محترم باشد، نه ضعیف. در مقابل خدا و ولایت ضعیف باشیم. «یا لطیف! إرحم عبدک الضعیف!» ما در مقابل خلق باید قوی باشیم. عزیزان من! اگر قوی نباشید، سُر میخورید.
چطور قوی باشیم؟! خلق را مؤثر ندانیم. خدا مؤثر است، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) مؤثر است، ولایت مؤثر است. آیا ولایت اینقدر قدرت ندارد که ما را تأمین کند؟! اینقدر ما خدانشناسیم؟ قدرت خدا را نمیفهمیم؟! وجود امامزمان (عجلاللهفرجه) را، قدرت او را نمیفهمیم؟! مگر خدا نمیگوید «والله خیر الرّازقین»[۵]؟! رزقتان را میدهم، بهقدر یکآدم عادی به خدا اطمینان داشتهباشید، آنوقت سُر نمیخورید.
حالا در آخرالزمان به شما میگوید که شما برو تسلیم متقی بشو؛ اما تو نمیشوی، یک اندازهای میشوی! ما این ولایتخواستن ما، این امامحسین خواستن ما، حرف است؛ آن تسلیمیت را نداریم. هفتاد هزار نفر تسلیم نبودند، پنجنفر تسلیم بودند.
حالا چطور بشویم که دنبال امر برویم؟! خدا حق را فاش کردهاست، آخرالزمان میگوید برو دنبال متقی. قربانت بگردم، دنبال متقی رفتن، نه ایناست که دنبال من بیایی؛ دنبال کلام متقی برو، دنبال حرف متقی برو. حرف او نجات است، نه خودش. ببین، دارم چه میگویم؟! حرفش نجات است. من نود و پنج سالم است، شادم! هیچ غصهای ندارم! فقط غصهام ایناست که چرا امامزمان (عجلاللهفرجه) تشریف نمیآورد؟! فقط شما صدمهای که بهمن میزنید وقتی است که از این جلسه بروید. میفهمم گیر گرگها میافتید! هیچ غم و غصهای ندارم، هیچ ترسی ندارم، چرا نمیترسم؟! من محبت علی (علیهالسلام) دارم! من محبت رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) دارم! من محبت حضرتزهرا (علیهاالسلام) دارم! من محبت حسین (علیهالسلام) دارم! من محبت حسن (علیهالسلام) دارم! من محبت امامزمان (عجلاللهفرجه) دارم! با محبت اینها وارد محشر میشوم، چه ترسی دارم؟! تو باید بترسی که مرتب، دنیا، دنیا میکنی! محبت ائمه (علیهمالسلام) از تو گرفته میشود. چرا اهلدنیا میشوی که محبت اینها از تو گرفتهشود؟! بیا لااقل اهل این حرفها بشو! اگر حقیقت اینها را نمیدانیم، ظاهرش را باید بدانیم. نمیخواهم شما را ناراحت کنم، والله، توی کوچههای مدینه میگشتم، نالههای زهرا (علیهاالسلام) را میشنیدم! باور کن من چهجور سر میکردم! میگفتم: زهرایعزیز، توی این کوچهها رفته! آنجا به بیتالأحزان رفتم. خدا میداند چه به سرم آمد؟! یعنی همهاش در قلب من زهرا (علیهاالسلام) بود، همهاش زهرایعزیز (علیهاالسلام) از یادم نمیرفت!
چرا میگویند میخواهند صوت داوود را ضبط کنند؟! عدهای از خارجیها هستند که دارند زحمت میکشند، صوت داوود را از جوّ عالم بگیرند. آیا نالههای زهرا (علیهاالسلام) توی جوّ عالم نیست؟! آیا «هل من ناصر» امامحسین (علیهالسلام) توی جوّ عالم نیست؟! چطور صوت داوود را میگیرند؛ اما نالههای زهرا (علیهاالسلام) را نمیگیرند؟! نالههای زینب (علیهاالسلام) را نمیگیرند؟! والله، بالله، دوستعلی، باید لبش خندان باشد؛ اما دلش مانند آتش باشد، آنوقت است که اتصال به ولیّالله الاعظم میشود و ثواب هزار شهید به او میدهد.
لبت خنده باشد؛ اما در دلت گریه باشد. خنده آن روزی است که آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) بیاید، احقاق حق از دشمنان امامحسین (علیهالسلام) کند. خنده آن روزی است که بیاید احقاق حق از دشمنان حضرتزینب (علیهاالسلام) کند، انشاءالله خواهد آمد.
ای دوستان عزیز! من بارها به شما گفتم، یک کناری بروید با امامزمانتان (عجلاللهفرجه) نجوا کنید. والله، امامزمان (عجلاللهفرجه) غریب است. نه اینکه غریب باشد؛ مانند جدّش حسین است، «هل من ناصر» میگوید، چهکسی طرف او میرود؟! در «هل من ناصر»، امامزمان (عجلاللهفرجه) غریب است، نه اینکه امامزمان (عجلاللهفرجه) غریب باشد؛ یعنی خواست آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) ایناست شما درِ خانهاش بروی! خواستش ایناست با او نجوا کنی! شبها با چهکسی نجوا میکنی؟! با کجا نجوا میکنی؟! اگر گوشهای بروی، نجوا کنی، آنوقت میبینی چه لذتی دارد؟! اصلاً بهغیر از نجوای با خدا و نجوای با امامزمان (عجلاللهفرجه) لذت در عالم نیست.
من پارهای از وقتها میگویم: امامزمان (عجلاللهفرجه)! خوش به حال تو که کفش مادرت پیش توست، بو میکنی، بوی ولایت میدهد، اگر تمام خلقت مال من بود، آنرا میدادم، کفش زهرا را میگرفتم و بو میکردم.
در عالم رؤیا بیتوتهای داشتم، خدمت امامزمان (عجلاللهفرجه) رسیدم، گفتم: آقا جان دو چیز است من را میکُشد؛ یعنی تمام گوشت بدن من را دارد آب میکند! به خودت قسم، اگر تمام عالم را در اختیارم بگذاری، من میسوزم، هیچکس این سوختن من را نمیتواند آرام کند. بهدینم قسم، این سوختن من را نه بهشت، نه فردوس، نه جنات، آرام نمیکند، من میسوزم. امامزمان! یکی مصیبت جدّت حسین است، یکی هم مصیبتی است که به مادرتزهرا (علیهاالسلام) توهین کردند و البته یکی هم اسیری عمهات زینب (علیهاالسلام) است. به خودش قسم، تا اسم مادرش را آوردم یکدفعه تکان خورد، مصیبت زهرا (علیهاالسلام) امامزمان (عجلاللهفرجه) را تکان میدهد، اگر امامزمان (عجلاللهفرجه) تکان بخورد، تمام خلقت تکان خوردهاست. همانجا به خودم گفتم: چرا گفتی؟! حالا میسوزم! هیچچیزی سوختن من را خاموش نمیکند؛ مگر آن ذوالفقاری که در دست توست و با آن از دشمنان مادرتزهرا (علیهاالسلام) احقاق حق کنی.
مگر مؤمن باید اینها را فراموش کند؟! والله، اگر عیش و عشرت بکنید، خدا کم شما میگذارد، ما مؤمن نیستیم! ما مؤمنی که امضاء شده نیستیم! ما متقی واقعی نیستیم! ما مسلمانیم! مسلمانبودن بهغیر مؤمن است.
ما از امامزمان (عجلاللهفرجه) چه بخواهیم؟! شما آنچیزی که از ولیاللهالأعظم میخواهی، باید تولیدش به دوستانعلی (علیهالسلام) برسد. من عقیدهام ایناست که اول چیزی که شما میخواهید باید بگویید:
آقا جان! ما را در آخرالزمان در پناه خودت حفظکن.
آقا جان! ما را زیرِ بال خودت بگیر، همه میخواهند دین ما را ببرند، اصلاً کسی نیست که نخواهد دین ما را ببرد! ما را در پناه خودت حفظکن.
آقا جان! تتمه عمر ما را در خواسته خودت، هدف خودت، راه خودت قرار بِده. تو اینرا که از امامزمان (عجلاللهفرجه) میخواهی، باید صرف امر کنی، چرا به تو نمیدهد؟!
تو از امامزمان (عجلاللهفرجه) چه میخواهی؟ یک ماشین خوب، یکخانه خوب، یک عروس و داماد خوب،...؟! خجالت نمیکشی؟! حیاء نمیکنی؟! از امامت اینرا میخواهی؟! از امامت بخواه: من یاور تو باشم، بگو من سنخه تو باشم.
آسودهخاطرم که در دامن توام | امامزمان، دامن نبینم که در دامنش روم | |
دامن بهغیر دامن تو بیمحتوا بود | دامان توست اتصال به ماوراء بود |