السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
ما شب اول ماه مبارک رمضان بلند شدیم و نشستیم. گفتیم: خدایا! مهمان تو هستیم. تو خودت گفتی بیا! ماه توست. مگر ماههای دیگر مال خدا نیست؟ باباجان! این ماه ابعاد دارد. این ماه باید مُحرم شوی. همانطور که میگوید در خانهخدا باید مُحرم بشوید، این ماه هم باید مُحرم بشوید! چرا؟ اگر یک روزه خوردید، باید هشتاد تازیانه به شما بزنند! روزه دوم، روی زبانتان را بتراشند، روزه سوم باید تو را بکشند! حکمش این است؛ یا اینکه باید مراقب باشی مُبطلات بهجا نیاوری. ماه رمضان عین مکّه، مبطلات دارد. حالا من به خدا چه بگویم؟ از خدا چه چیزی بخواهم؟ نان بخواهم که به من داده، برنج بخواهم که به من داده، مرغ بخواهم که به من داده، همهچیز به من دادهاست؛ یکخانه به من داده، در آن نشستهام، قانع و راضی هم هستم؛ پس از خدا چه چیزی بخواهم؟ هر چه فکر کردم که چه چیزی بخواهم؟ چیزی به ذهنم نیامد. گفتم: خدایا! فکرش را خودت به من بده! گفتم:
مهمان توییم ایخدا! راهمان بده! | توی خانه علی (علیهالسلام) و فاطمه (علیهاالسلام) جایمان بده! |
شما در ابعاد همه مردم نگاه کن! ببین اول ماه مبارک رمضان از خدا چه چیزی خواستهاند؟ ببین چه چیزی به تو میگویند؟ این است که آدم نمیخواهد بگوید. بابا! خدا یادت میدهد. به تو میگوید اینطوری کن! اینطوری حرف بزن! بیا پیش من! اگر تو از خدا و ولایت کمک خواستی، تو را یاری میکنند. عزیز من! اصلاً شیعه باید مُحرم باشد. اگر باید ماه مبارک رمضان مُحرم باشی، شیعه باید همیشه مُحرم باشد. این شهر رمضان که میگوید مثل «أنا مدینة العلم و علیٌ بابها» است. باید همینطور که از این در میروی، از درِ رمضان هم بروی؛ یا مثلاً مطلب دیگری میفرماید که با نظافت بیا! خودت را پاک کن! ما داریم چهکار میکنیم؟ اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میگوید در ماه رمضان یک خرما به مردم بده و روزهشان را باز کن! والله! دارد افشا میکند. این آقا تمام ماه رمضان میگذرد و یک افطاری به کسی نمیدهد. خب، نمیتوانی افطاری بدهی، آیا میتوانی یک کیسه برنج بخری و بین مردم تقسیم کنی؟! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میخواهد تو را با خدا آشنا کند. میگوید: به قدر یک خرما، به بیچارهای رحم کن! به گرسنهای رحم کن! ما داریم چه میگوییم؟! گفت: یک نصف خرما به کسی بده! آیا همیناست؟!
چندین سال پیش یکی از رفقای عزیز یک پول زیادی داد و من میخواستم به مشهد بروم. آن روزی که این پول را بهمن داد، فردایش ماه مبارک رمضان بود. من هم قدری مرغ و برنج گرفتم و به فقرا دادم. عقیدهام این است که اگر نیّت کردید به مشهد بروید، حتماً بروید؛ آدم پشتِ پایش را میخورد. خلاصه وقتی اینکار را کردم، در فکر رفتم که از آنهایی نباشم که نیّت کردم و نرفتم؛ بعد از یک شب یا دو شب، خواب دیدم که با یک نفر دیگر به عمره رفتهام و دارم برمیگردم. او به من گفت: آیا میخواهی ائمه طاهرین (علیهمالسلام) را به تو معرّفی کنم؟ گفتم: معرّفی کن! همان جایی که اشاره کرد، قدری جلو رفتم، دیدم ائمه طاهرین (علیهمالسلام) آنجا هستند. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بیرون آمد، فوری دستش را بوسیدیم و خیلی با هم «لَحمُک لَحمی» بودیم، از خواب بیدار شدم. ببین امام رضا (علیهالسلام) به من حالی کرد و فرمود: من که از دست تو راضی هستم، دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) هم راضیاند. اینکاری که تو کردی، رضایت ماست. اگر بخواهی امام رضا (علیهالسلام) حالیات میکند و برایت راهنما و هدایت کننده میگذارد که هدایتت کند. ما داریم چه میگوییم؟! ما نباید از یک زنبور کمتر باشیم. زنبور عسل نوکش را پُر از آب کرد که آتش ابراهیم را خاموش کند. جبرئیل به او گفت: کجا میروی؟ گفت: میخواهم بروم آتش ابراهیم را خاموش کنم. گفت: با چهچیزی؟ گفت: با این آبی که در نوکم هست. گفت: دوازده فرسخ آتش است! گفت: به قدر وسعم آنرا خاموش میکنم. حالا ببین خدای تبارک و تعالی چه کرده؟ دهانش را پُر از عسل کرده، عسل شفاست. همینطور که میخواست ابراهیم را شفا دهد، خدا دهانش را پُر از عسل کرده، وحی هم به او میرسد. بیایید به قدر یک زنبور عسل تکان بخوریم و برویم آتش یک بیچارهای را خاموش کنیم تا وحی به ما برسد. از بس خدا خوشش میآید، وحی به او میرسد.
چرا به ما وحی نمیرسد؟ البتّه به ما هم وحی میرسد؛ اما از طرف چهکسی؟ از طرف شیطان. مرتّب به ما میگوید: اینکار را بکن! اینکار را نکن! ما هم میگویم: چشم! چشم! فدایت بشوم، امرت را اطاعت میکنم. اصلاً شیطان فرصت به تو نمیدهد که بهفکر مردم باشی. بهقدری کار جلویت گذاشته که اصلاً وقت نداری! [۲]