سیزده رجب 83؛ مزد ولایت؛ اسم اعظم | |
کد: | 10257 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
تاریخ سخنرانی: | 1383-06-09 |
تاریخ قمری (مناسبت): | ایام سیزده رجب (14 رجب) |
السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته، السلام علیالحسین و علیبنالحسین و اولاد الحسین و اهلبیتالحسین و رحمةالله و برکاته
أین الرجبیون؛ کجایند رجبیون؟ خدای تبارک و تعالی نمیگوید أین الرمضانیون که ماه خودش است، نمیگوید أین الشعبانیون که ماه خود پیامبر است. نمیتوانیم بگوییم چرا؛ چرا ندارد. میگوید: أین الرجبیون؛ چونکه اگر علی را قبول نداشتهباشی، خدا را هم قبول نداری، پیامبر هم قبول نداری، بهدینم و به تمام گلولههای خونم قسم، ایناست که قرآن را هم قبول ندارید. عزیزان من، باید علی را قبول داشتهباشید. تا شما در ماورای این خلقت، خرد نشوید، اینچیزها را توجه نمیکنید.
باید یکقدری کم کارتان بگذارید یا فرصتی [ایجاد کنید و در اینکارها، کار کنید] چرا گفت: هشتساعت کار کن، هشتساعت عبادتکن، هشتساعت بنشین یکقدری با زنت، بچهات، پدرت، مادرت خوشاخلاقی کن؟ یک حاجت برادر مؤمن را برآورده کن، یککاری بکن. ما تمام کارهایمان را روی کار و دنیا گذاشتهایم. من بهوجود امامزمان نمیخواهم خودم را مطرح کنم، میخواهم شما توجه کنید. آقا امامزمان در عالم رؤیا بهمن گفت: مردم اهلدنیا شدند، بهدنیا نمیرسند.
دیشب من داشتم این موضوع را مطالعه میکردم؛ برای من یک پیشامد خیلی خوبی شد، دیدم عین همان که مادرش زهرا گفت، رفتند جلسه بنیساعده درست کردند، اینها جلسه بنیساعده درست کردند. آقا امامحسین هم میگوید: من کشته جلسه بنیساعده هستم که بهاصطلاح یک ادیانی برای خودشان درست کردند. رفقایعزیز، همیشه برای خودشان ادیان درست میکنند. وقتی ادیان درست کردند، از ولایت جدا میشوند.
همینطور که حضرت میفرمایند: مردم اهلدنیا شدند، بهدنیا نمیرسند، امامزمان درست میگوید. دنیا ایننیست که تو دارا باشی. انگار دارا شدی و نزول پولخور شدی، دارا شدی و ظلم و جنایت میکنی، اینکه سعادت بشر نیست؛ «إن اکرمکم عندالله اتقاکم»؛ ای کسانیکه این نوار مرا میشنوید، فکر کنید: «الآخرة بقا و الدنیا فنا» همه دنیا فنا میشود. اگر تو میلیاردر باشی، وقتی روح از بدن تو خارج شود و بچه صغیر داشتهباشی، حق ندارند یک کاسه بردارند و آب روی تو بریزند. این دنیا به چه دردی میخورد که اینقدر تو پایبند آن شدی؟ تمام آن از تو گرفته میشود. بیا و به آخرت چنگ بزن و از این دنیا یکقدری انفاقکن، یکقدری به فقرا بده، یکقدری دلیکی را خوشکن. چرا امامصادق فرمود: دلیکی را خوش کردی؟ گفت: آری. گفت: دل مرا خوش کردی، [دل] مادرم زهرا را خوش کردی. خدا [هم گفت:] صادقجان، من هم دلم خوش شد.
«أین الرجبیون»؛ کجایند اینها که در این ماه امیرالمؤمنین را به «الیوم اکملت لکم دینکم» قبول داشتند، بیایند تا من مزد آنها را بدهم. به تمام آیات قرآن، تمام موهایم و تمام گلبولهای بدنم ایناست که هیچکس نمیتواند مزد ولایت را بدهد.
من تشویق میکنم که رفقا که در مجلس هستند، علمایی که هستند، دانشمندانی که هستند؛ [اینها] کسانی هستند که دوره تمام علما را دیدهاند، کسانی الان در مجلس هستند که دائم عمرشان را با آقای حائریها و علما طی کردهاند. اینها ما را تشویق کردند که در این مجلس آمدند. نمیتوانم بگویم بعضیها یکقدری چیز میشوند. این آقا تهران است، زندگی دارد، داماد دارد، عروس دارد، کسی را دارد، بزرگ است، مهندس است، دانشمند است، همه او را قبول دارند؛ به تمام آنها پشت پا زدهاست و به مجلس ولایت آمدهاست. چهکسی میتواند مزد او را بدهد؟ آخر چهچیزی در این عالم لیاقت دارد؟ چرا توجه ندارید؟ تمام گلبولهای خونم به این عمل، به اینکارها، توجه دارد. آنرا هم چهکسی دادهاست؟ والله، زهرا دادهاست، والله، پیامبر دادهاست، والله، امامزمان دادهاست.
باباجان، من یک بچه رعیت هستم، این حرفها بهمن چه؟ شما یکی یقین کنید و بدانید که این حرفها، آخر، مال من نیست. توجه کنید خدا چهچیزی [میگوید]. چهکسی مزد ولایت را [میتواند] بدهد؟ خود امیرالمؤمنین هم نمیتواند بدهد، خوب شد؟ خود پیامبر هم نمیتواند بدهد. چهچیزی در این دنیا به تو بدهد؟ یک باغ به تو بدهد؟ سلطنت روی زمین را به تو بدهد؟ فایده ندارد، خود زمینش هم فایده ندارد. خب، مگر سلطنت را به سلیمان نداد؟ سلطنتی که به سلیمان داد، [طوری بود که سلیمان] گفت: خدا، [سلطنتی] بهمن بده که به هیچکس نداده باشی و ندهی. [اختیار] تمام طیور و اینها را داد؛ اما یک قسمتی به او داد. حالا یک وزغ یا بهقول ما بچه رعیتها، یک قورباغه میآید او را خجل میکند. حالا روز عبادت قرار میدهد. ای جن بهمن خبر ندهید، ای طیور بهمن خبر ندهید، ای ملائکه بهمن خبر ندهید، ای انس بهمن خبر ندهید، ای جن بهمن خبر ندهید، امروز میخواهم روز ولایت تشکیل بدهم؛ روز شکرانه. آقا در قصرش است، به عصا تنه دادهاست، دید یک وزغ از پلهها جفت، جفت، میزند. [گفت:] سلیمان چه شدهاست؟ چهخبر است؟ من هر شبانهروز چند هزار ذکر خدا میگویم و شب هم توی دریا میروم؛ یک جاییکه آب و حیوان است، خودم را به مردن میزنم، تا یکنفر مرا بخورد. من طعمه یک حیوان بشوم و او مرا بخورد و سیر شود. سلیمان تمام اینها را بههم زد و بنا کرد زار، زار گریهکردن. چه میگویید که یک سنار بههم میزنید، اینکارها را میکنید.
عزیز من، بیا توحید را باور کن، ولایت را باور کن. حالا خدا به تو چهچیزی بدهد؟ بعضیها تعجب نکنند که من این حرف را میزنم. چهچیزی به تو بدهد؟ خب، به سلیمان چهچیزی دادهاست که یک وزغ او را اینطوری میکند؟ پس مزد ولایت را خود خدا باید در روز قیامت بدهد.
«أین الرجبیون»؛ کجایند کسانیکه با علیبنابیطالب، با امامزمان (صلوات) برخورد نداشتهباشند. والله، تمام گلبولهای خونم میگویند: این امامزمانی که شما میگویید، این علی که شما میگویید، این حسنی که شما میگویید، این زهرا که شما میگویید، توهین به اینها هست. والله، توهین به زهرا و امامزمان است. تو ادیانی هستی، خانم، تو برخورد با زهرا داری. چه چیزت مثل زهرا است؟ چادرت را میگیری؟ رویت را میگیری؟ جورابت هست، خیالت هست؟ تو دائم به طرف آمریکا و انگلستان همچین کردی، یکچیزی مد بیاید، [بگویی شوهرم] برای من بگیرد. این شوهر بیچاره از کجا بیاورد؟ به تو گفتهاست فرمان شوهرت را ببر، تو میگویی فرمان مرا ببر. تو فرمان را زیر پا گذاشتی. فرمان شوهرت، فرمان امامزمان است. اینکار چیست که میکنی؟
دارم میگویم: بچههایی که به فرمان مادرشان بروند و فرمان مادرشان، فرمان شوهرشان نباشند، آن فرمان، فرمان شیطان است. جوانها به شما میگویم، فرمان پدر متدین، فرمان خداست، فرمان رسول خداست؛ توهین به او توهین به خداست. چرا میگوید اگر به یک مؤمن توهین کنی، خانه مرا خراب کردهای؟ جوانها توجه کنید، مادرتان را بخواهید، پدرتان را بخواهید؛ اما مادری که به شما فرمان میدهد، بهغیر از فرمان شوهرش؛ آن فرمان فرمان شیطان است. چرا؟ قول خدا و پیامبر است، میگوید: با این مشورت کن، غیر آن بکن. حالا این شوهر عزیزت آنکار را هم که نمیکند، حالا تو باید محکم بگویی که فرمان مرا ببر؟ حالا رویت را هم میگیری و جلسه امامحسین را هم میگیری؟ اینکار چیست که میکنی؟ این مثل هماناست که به تو میگوید که فرمان خدا و پیامبر را ببر. «إن الله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما»؛ تسلیم پیامبر بشوید. (صلوات) پیامبر هم میگوید: تسلیم علی بشوید، علی هم میگوید: تسلیم چهکسی بشوید؟ تسلیم خدا بشوید. خدا و پیامبر هم میگوید: جوانعزیز، تسلیم پدرت بشو. عزیز من، قربانت بروم، فدایت بشوم، بیا و حرف بشنو. (صلوات) این دیگر آمد و ما هم گفتیم. توجه فرمودید؟
حالا یکچیز دیگری میخواهم به شما بگویم، دلم میخواهد آقایان توجه بفرمایند. یک شخصی بود، یکسال روزه گرفت. روزه گرفت و عبادت کرد و از تمام زندگیاش گذشت و امامزمان، امامزمان، میگفت که آقا جان، اسم اعظم بهمن بده. یکروز حضرت یک مقداری برای آنشخص رقت کرد و گفت: فلانی؛ گفت: بله. گفت: کنار آن پل بایست. روایت داریم که روی آن پل یکنفر میتوانست برود، دو نفر با هم نمیتوانستند بروند. یکنفر بود، بندهخدا یکبار چوب، بار کردهبود، یکقدری از این پل که آمد، یکآدم گردنکلفت و قلدر که سوار اسب بود به این گفت برگرد. گفت: بابا، من یکقدری از راه را رفتم. گفت: به تو میگویم برگرد. او برنگشت و توی گوش آنشخص زد و او را خونمالیاش کرد و این بیچاره برگشت. آقا امامزمان آمد، به اینشخص گفت: چهچیزی دیدی؟ گفت: آقا، یکچیزی دیدم که اگر اسم اعظم بلد بودم، اینطرف را فلان، فلانش میکردم، او را میکشتم. امامزمان خیلی ملایم گفت: این اسم اعظم بلد بود. گفت: این شخصی که خونمالی شد، اسم اعظم بلد بود. انسان باید اسم اعظم را با امر بهجا بیاورد، نه توی خیال خودش. اگر توی خیال خودش بیاورد، قلدری است. توجه میفرمایید؟ حضرت غایب شد.
حالا من میخواهم اینرا به شما بگویم. حالا بیشتر ما توجه نداریم: خدا به شما اسم اعظم دادهاست. چطور اسم اعظم به شما دادهاست؟ تو هر کاری بخواهی میکنی. الان میخواهی یکچیز بسازی، میکنی، یککاری بکنی، میکنی. با چهچیزی میکنی؟ با اسم اعظم. عیسی اسم اعظم بلد بود، گفت: یا علی، مرده را زنده میکرد. داوود میگوید: یا علی، چه میکند؟ آهن به دستش نرم میشود. نه [اینکه فقط] اسم اعظم به تو دادهباشد، به کفار هم دادهاست. چرا؟ اسم اعظم دادهاست؛ [اما] وقتی به تو میگوید عمرت را به چهچیزی طی کردهای، بازخواست اسم اعظم از تو میکند. اسم اعظم به تو دادهاست؛ اما اسم اعظم دو جور است: یک اسم اعظم به تو دادهاست، آنوقت گفتهاست امر مرا اطاعتکن و تو نمیکنی. حالا اگر با این اسم اعظم، مو به مو امر خدا و پیامبر را اطاعت کردی، درستاست. حالا وقتی اطاعت کردی، آنها هم یک اسم اعظم به تو میدهند. آن اعظمی که امامزمان به تو بدهد، طیران داری؛ اما این اسم اعظم که خدا به تو میدهد، از تو بازخواست میکند.
الان اسم اعظم داری، شما از کجای تهران به اینجا آمدی؟ [چون] اسم اعظم داری. از کجا کار میکنی؟ [چون] اسم اعظم داری. یعنیچه؟ آن خارجی هم همینساخت است. حالا شما این اسم اعظم را بردی و کنار گذاشتی. خدا حاجشیخعباس را رحمت کند، یک صلوات به روح ایشان بفرستید، ایشان میفرمود: اسم حسین، اعظم است، اسم امیرالمؤمنین، اسم اعظم است. شما الان اگر این اسم را؛ یعنی امر این اعظم را اطاعت کردی؛ یعنی شما زمانی نشدی، امامزمانی شدی [آنها هم به تو اسم اعظم میدهند که میتوانی طیران کنی].
اغلب ما زمانی هستیم، هر جا زمان بگوید، پشت آن میرویم، هر کجا حرف است، آنجا میرویم. هر چیزی که قال است آنجا میرویم. وقتی «زمانی» شدی، خودت را جدا میکنی. تو الان ادیانی شدی، یک ادیان داری. الان علم فلسفه، ادیان است، علم جغرافیا، ادیان است، علم کلام، ادیان است، آنکه اسمش را نمیتوانم بیاورم، ادیان است. هر کسی یک ادیان درست کردهاست و با ادیانش دارد کار میکند. آن ادیان را دارد و یک نگاهی هم به امامزمان میکند. این توهین به امامزمان است. تو باید امرش را اطاعت کنی. یک برخورد هم با امامزمان دارد، یکروضه هم میخواند، یک جلسهای هم میگیرد. خانم، جلسه میگیرد، آواز هم میخواند، رویش را هم نمیگیرد؛ آنوقت میگوید ما یاور امامزمان هستیم و زهرا هم ما را شفاعت میکند. بخور تا بیاورد! همینکه [بخواهی] بخوری [میبینی] نپخته است، نمیتوانی بخوری. خانم، فهمیدی؟
حالا عزیز من، فدایت بشوم، ببین من چه میگویم. پس خدا اسم اعظم را به تو دادهاست، چرا کفران میکنی؟ این اسم اعظم را به تو دادهاست، روی تو حکم گذاشتهاست: نگاه به زن مردم نکن، [نگاه] به بچه مردم نکن، غش در معامله نکن، خیانت نکن، بدچشمی نکن، معامله ربوی نکن، دروغ نگو، تهمت نزن، اینکارها را به تو گفتهاست که نکن؛ [اما] همه آن کارها را داری میکنی. آره، امامزمان! امامزمان! [هم میگویی و] یک مسجد جمکران هم میروی. خب، برو، چه فایدهای دارد؟
حالا گفتم: آن اسم اعظمی که آنوقت امامزمان به آدم میدهد، دیگر طیران داری؛ مثل اینکه به شیخبهایی دادهاست، طیران دارد. حالا شما خیال نکنید، والله، بهدینم قسم، الان آدم توی مجلس هست، آسمان هم میرود. بهدینم قسم، الان آدم در مجلس هست. یکموقعی من از ذرات صحبت کردم، من بیخود کسی را نمیخواهم. این مرد بزرگوار توی فکر فرو رفتهبود. من گفتم که ذراتی که خلق شدهاست، همهچیز داشتهاست. مثال آنرا به یک فیل و پشه زدم. گفتم: ببین این فیل به این بزرگی، این پشه به این کوچکی دو تا چیز هم از این بالاتر دارد، بال دارد. فیل خرطوم دارد، این روده دارد. هر چیزی دارد، پشه دارد. این دستگاهها را روی پشه گذاشتند، دیدند هر چیزی که فیل دارد، [پشه هم] دارد. گفتم: ذرات ما هم آنموقع کوچک بودهاست؛ اما بزرگ بودهاست. حالا خودت شدی، رشد کردی. ایشان البته خودشان بهمن نگفتند؛ مرد مبرایی هست. برای یکنفر نقل کردهبود، گفتهبود: من آنجا رفتم، من را به آسمان بردند. همینطور این ذرات بهصورت من میخورد (آخر، ذرات خیلی هست، حالا باید بیاید، دنیا که آخر نمیشود) میرفتم و من ذرات را میدیدم. گفت: رفتم و با آنشخص توی آسمان رفتم و خیلی بالا رفتیم. حالا تا کجا رفتهاست. گفت: ما دیدیم اینجا هستیم. من سراغ یکنفر را گرفتم. گفت: بهمن گفت آن نفر، آنجاست. ما تا اینجا میتوانیم برویم، از آنجا جلوتر نمیتوانیم برویم. آدم است که الان اینجا نشستهاست و سیر جهانی دارد؛ یعنی جهان را سیر میکند. چرا سیر جهانی دارد؟ چرا؟ «من» ندارد.
به حضرتعباس تا «من» دارید، علی ندارید. تا «من» دارید، زهرا ندارید. تا «من» دارید، قرآن ندارید. ببینید، چرا من اینطوری تند حرف میزنم؟ خوارجنهروان «من» داشتند، علی نداشتند. عبادت داشتند، عبادت بیعلی، بیوضو هست. حالا چه میگوید؟ میگوید: نه عمرو عاص، نه معاویه، نه علی باشد که ما عبادت کنیم. خاک بر سرت کنند. چه عبادتی؟ عزیز من، سند عبادت باید علی باشد. تو چه عبادتی میکنی؟ بهدرد نمیخورد. سیصد سال عبادت کرد، عبادت مخلصانه؛ حالا شیطان یک امر را اطاعت نکرد، گفت: گمشو. تو چند تا امر را اطاعت نکردی. [آیا] به این عبادتهای پوشالیات مینازی؟ والله، من نماز شب میخوانم، میگویم: خدایا، من چیزی که از تو نمیخواهم، ما را غضب نکن. آخر، اگر من جلوی یک بزرگی دو دفعه، سهدفعه، همچین کنم، میگوید: برو فلانفلانشده، چقدر من اینطرف و آنطرف نگاه میکنم، مرتب، حواسم اینطرف و آنطرف میرود، تو دوباره شب دیگر ما را بیدار میکنی. وقتی من را بیدار میکنی، من خجالتزده هستم و از آن بیتوجهی که دیشب با تو داشتم، حیا میکنم.
چرا با امامزمانتان بیتوجه هستید؟ اغلب ما پیرو زمان هستیم، زمان چهچیزی آورد که نخریدی؟ من در جای دیگر گفتم: آخر، این زمین خانه تو، بیت خداست، چرا آنرا بتکده میکنی؟ خانم، تو اگر در این بیت باشی، (من روی مناسبت میگویم، نمیخواهم تکرار کنم.) تو مریم هستی، عیسی بهوجود میآوری. والله، الان مریم هست، بعضی از زنان آقایان مهندس هستند که مریم هستند و عیسی بهوجود آوردند، من خاک کف پای بچههایشان را میبوسم. حالا هم هست، خیال نکنید که نباشد، توی خود مجلس هست. (صلوات)
پس بنا شد این حرفها تازگی ندارد. خدا به شما اسم اعظم دادهاست؛ اما این اسم اعظم که به تو دادهاست، همهجا میتوانی بروی، همه کار میتوانی [بکنی]، به چه قدرتی [میکنی]؟ تو جسمی، آن قدرتی که داری، اسم اعظم است؛ چرا توجه نداری؟ چرا آن قدرت را صرف صاحب قدرت نمیکنی؟ باید آن قدرت را صرف صاحب قدرت بکنی. چهکسی این قدرت را به تو دادهاست؟ چرا فراموش میکنی؟ چرا بچگیات را فراموش میکنی؟ چهکسی به تو نمو داد؟ چهکسی به تو این قدرت را داد؟ چرا با خدا و امامزمان مخالفت میکنی؟ شما ببین، کسانیکه آمدند این قدرت را صرف صاحب قدرت کردند، به کجا رسیدند؟ سلمان به کجا رسیدهاست؟ «سلمان منّا أهلالبیت»؛ شاهعبدالعظیم حسنی به کجا رسیدهاست؟ میگوید: زیارت او، زیارت امامحسین است. آیا زیارت خلق هم زیارت امامحسین میشود؟ نه والله، [عظمت] زیارت شاهعبدالعظیم، [برای] آن عقیدهای است که به امامهادی داشت، [برای] آن امری که اطاعت میکرد، [برای] آن تواضعی که با امام داشت، [برای ایناست که] امر را اطاعت میکرد. زیارت آن امر است که زیارت امامحسین است، نه زیارت جسم عبدالعظیمحسنی. (هر طور که میخواهد بشود)
گفتم: هیکل تو ارزش ندارد؛ چرا؟ الان من روایتش را میگویم که تند نشود. جوان در این مجلس است، این حرفها را نشنیدند. حالا من به شما میخواهم بگویم که بدانید من، خودم، ارزش ندارم. توجه فرمودید یا نه؟ این کافر، خیلی سر و مر است. پشت تلویزیون یا ویدئو که دیدهاید، خوشگلهایش را دیدید، گندههایش را هم که دیدهاید. آنرا میبینی و آن گندهاش را هم به تو نشان میدهد! همان گنده، پدر تو را درمیآورد. دیدید که؟ چرا نجس است؟ پس هیکل ارزش ندارد. حالا این هیکل گفت: «لا اله الا الله، محمد رسولالله، علیولیالله» [این عقیده] ارزش دارد. پس اگر من میگویم شاهعبدالعظیم حسنی ارزش دارد، درست میگویم. شاهعبدالعظیم حسنی جلد قرآن است، شیعه جلد قرآن است. قرآن هماناست که در دلش هست؛ یعنی یقین ولایت. (صلوات)
تمام ادیان، علم فلسفه، علم کلام، علم روز، علم جغرافیا، شعر و شعرا؛ هر چه هست باید اتصال به ولایت باشد. اگر متصل به ولایت نباشد، جسم است. وقتیکه متصل به ولایت شد، روح میشود. «انا انزلناه فی لیلةالقدر و ما ادراک ما لیلةالقدر، لیلةالقدر خیر من ألف شهر تنزل الملائکة و الروح»؛ همانطور که ملائکه تنزل میکند؛ عبادت تو هم باید پیش امامزمان تنزل پیدا بکند. این درستاست، وگرنه والله درست نیست. باید عبادت تو در مقابل امامزمان تنزل پیدا بکند، در مقابل علیبنابیطالب کرنش کنی. آنها که نکردند به کجا رسیدند؟ مگر خدا عبادت میخواهد؟ بیشتر ما مردم که عبادت میکنیم مشرک هستیم، بیشتر اینمردم، مقدسها، [که] عبادت میکنند، مشرک هستند. چرا؟ چون خیال میکنند خدا هم عبادت میخواهد. خدا عبادت میخواهد، چه کند؟ مگر خدا محتاج است؟ ائمه هم محتاج نیستند. خلق، محتاج است. حرف، اساسی است: در تمام عبادتهایتان باید در مقابل ولایت کرنش کنید. هر چیزی که به ولایت وصل نیست بهدرد نمیخورد.
امشب گفتم: خدایا، یا رسولالله، این چیزهایی که میخواهم، برای رفقایم میخواهم. من اول شما را اینجا آوردم، توی جبهه جنگ، شما را جلو گذاشتم و خودم هم این عقب هستم. اول میگویم اینها. همینساخت که میگویم اول علی، میگویم اول رفقایم. گفتم: یا رسولالله، به ما عیدی بده، همینکه به حضرتابراهیم دادی. ابراهیم گفت: من شیعه بشوم. ما شیعه هستیم؛ اما میخواهیم شیعه تأیید شده بشویم. دلمان میخواهد همه رفقای ما سلاماللهعلیه بشوند (صلوات).
اینکه من پشت نوار گفتم، کس دیگری هم نوار مرا میشنود. اینکه به شما گفتم که شیعه از انبیاء بهغیر از پیامبر آخرالزمان بالاتر است، سندش اینجا هست: اینقدر ابراهیم در مقابل رسولالله در عالم رؤیا گریه کرد تا شیعه شد، حالا سلاماللهعلیه شد. شیعه، سلاماللهعلیه است. من این حرف را میزنم و از کسی هم نشنیدم. «اللهم صل علی محمد و آلمحمد» (صلوات) برای آلمحمد، صدقه حرام است. «اللهم صل علیعلی و آلعلی»؛ شیعهها آلعلی هستند و ایناست که صدقه حرام است. والله، من نه صدقه میخورم، نه رد مظالم، نه سهم امام؛ اگر خوردم، بیدین از دنیا بروم، اصلاً نمیخورم.
حالا رفقایعزیز، اگر میخواهید صدقه بدهید اینرا به شما بگویم. من دیروز به حرم رفتم دیدم همچین تا آن بالا اسکناس ریختهاست. من نمیگویم نکن، من حرف مرحوم آقا سید ابوالحسن را میزنم. ایشان فرمودهبود که تا حتی توی حرم ابوالفضل نریزید. شما نذر حضرتمعصومه، نذر امامحسین بکنید، نذر حضرتعباس بکنید؛ آنوقت آن نذری که کردید به سادات بدهید، به مردم بدهید. نذر عیب ندارد، به سادات هم میتوانید بدهید. آخر، این چهکاری است که میکنید؟ بیشتر ما جاهل به احکام هستیم، نه جاهل به مسأله. ما اصلاً جاهل به احکام هستیم. احکام خدا، امر ولایت است، احکام خدا دستور اینها است. آنها میخواهند ما را به جایی برسانند. عزیزان من، قربانتان بروم، بیایید حرف بشنوید.
خدایا، عاقبت ما را بهخیر کن.
خدایا، ما را با خودت آشنا کن.
خدایا، ما را بیامرز.
یا رسولالله همان چیزی که گفتم: جان فاطمه به ما بده، همان که گفتم ما را شیعه علی کن.