روایت: محبّ اهل‌بیت شلاق نمی‌خورد، چه رسد به شیعه واقعی و امام معصوم

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو

قَالَ أَبُويَعْقُوبَ يُوسُفُ بْنُ زِيَادٍ وَ عَلِيُّ بْنُ سَيَّارٍ: حَضَرْنَا لَيْلَةً عَلَى غُرْفَةِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ وَ قَدْ كَانَ مَلِكُ اَلزَّمَانِ لَهُ مُعَظِّماً وَ حَاشِيَتُهُ لَهُ مُبَجِّلِينَ، إِذْ مَرَّ عَلَيْنَا وَالِي البَلَدِ وَالِي الجِسْرِينِ وَ مَعَهُ رَجُلٌ مَكْتُوفٌ وَ الحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ علیه‌السلام مُشْرِفٌ مِنْ رَوْزَنَتِهِ، فَلَمَّا رَآهُ اَلْوَالِي تَرَجَّلَ عَنْ دَابَّتِهِ إِجْلاَلاً لَهُ، فَقَالَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ: عُدْ إِلَى مَوْضِعِكَ، فَعَادَ وَ هُوَ مُعَظِّمٌ لَهُ وَ قَالَ: يَا ابنَ رَسُولِ اَلله! أَخَذْتُ هَذَا فِي هَذِهِ اَللَّيْلَةِ عَلَى بَابِ حَانُوتِ صَيْرَفِيٍّ، فَاتَّهَمْتُهُ بِأَنَّهُ يُرِيدُ نَقْبَهُ وَ السَّرِقَةَ مِنْهُ، فَقَبَضْتُ عَلَيْهِ، فَلَمَّا هَمَمْتُ أَنْ أَضْرِبَهُ خَمْسَمِائَةِ سَوْطٍ ... فَقَالَ لِي: اِتَّقِ اَلله وَ لاَ تَتَعَرَّضْ لِسَخَطِ اَلله، فَإِنِّي مِنْ شِيعَةِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ شِيعَةِ هَذَا اَلْإِمَامِ أَبِي‌ اَلْقَائِمِ بِأَمْرِ اَلله عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ، فَكَفَفْتُ عَنْهُ وَ قُلْتُ: أَنَا مَارٌّ بِكَ عَلَيْهِ، فَإِنْ عَرَفَكَ بِالتَّشَيُّعِ أَطْلَقْتُ عَنْكَ وَ إِلاَّ قَطَعْتُ يَدَكَ وَ رِجْلَكَ بَعْدَ أَنْ أَجْلِدَكَ أَلْفَ سَوْطٍ، وَ قَدْ جِئْتُكَ بِهِ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَلله! فَهَلْ هُوَ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ كَمَا اِدَّعَى؟ فَقَالَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ: مَعَاذَ اَلله! مَا هَذَا مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ وَ إِنَّمَا اِبْتَلاَهُ اَلله فِي يَدِكَ لاِعْتِقَادِهِ فِي نَفْسِهِ أَنَّهُ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ، فَقَالَ اَلْوَالِي: كَفَيْتَنِي مَئُونَتَهُ، اَلْآنَ أَضْرِبُهُ خَمْسَمِائَةٍ لاَ حَرَجَ عَلَيَّ فِيهَا. فَلَمَّا نَحَّاهُ بَعِيداً فَقَالَ: اِبْطَحُوهُ، فَبَطَحُوهُ وَ أَقَامَ عَلَيْهِ جَلاَّدَيْنِ وَاحِداً عَنْ يَمِينِهِ وَ آخَرَ عَنْ شِمَالِهِ، فَقَالَ: أَوْجِعَاهُ، فَأَهْوَيَا إِلَيْهِ بِعِصِيِّهِمَا لاَ يُصِيبَانِ اِسْتَهُ شَيْئاً، إِنَّمَا يُصِيبَانِ اَلْأَرْضَ، فَضَجِرَ مِنْ ذَلِكَ، فَقَالَ: وَيْلَكُمْ! تَضْرِبُونَ اَلْأَرْضَ؟ اِضْرِبُوا اِسْتَهُ، فَذَهَبُوا يَضْرِبُونَ اِسْتَهُ، فَعَدَلَتْ أَيْدِيهِمَا فَجَعَلاَ يَضْرِبُ بَعْضُهُمَا بَعْضاً وَ يَصِيحُ وَ يَتَأَوَّهُ، فَقَالَ لَهُمَا: وَيْحَكُمَا، أَ مَجَانِينُ أَنْتُمَا يَضْرِبُ بَعْضُكُمَا بَعْضاً؟ اِضْرِبَا اَلرَّجُلَ، فَقَالاَ: مَا نَضْرِبُ إِلاَّ اَلرَّجُلَ وَ مَا نَقْصِدُ سِوَاهُ، وَلَكِنْ يَعْدِلُ أَيْدِينَا حَتَّى يَضْرِبَ بَعْضُنَا بَعْضاً، فَقَالَ: يَا فُلاَنُ وَ يَا فُلاَنُ! حَتَّى دَعَا أَرْبَعَةً وَ صَارُوا مَعَ اَلْأَوَّلَيْنِ سِتَّةً وَ قَالَ: أَحِيطُوا بِهِ، فَأَحَاطُوا بِهِ فَكَانَ يَعْدِلُ بِأَيْدِيهِمْ وَ يَرْفَعُ عِصِيَّهُمْ إِلَى فَوْقُ فَكَانَتْ لاَ تَقَعُ إِلاَّ بِالْوَالِي، فَسَقَطَ عَنْ دَابَّتِهِ وَ قَالَ: قَتَلْتُمُونِي قَتَلَكُمُ اَلله! مَا هَذَا؟ فَقَالُوا: مَا ضَرَبْنَا إِلاَّ إِيَّاهُ، ثُمَّ قَالَ لِغَيْرِهِمْ: تَعَالَوْا فَاضْرِبُوا هَذَا، فَجَاءُوا فَضَرَبُوهُ بَعْدُ، فَقَالَ: وَيْلَكُمْ! إِيَّايَ تَضْرِبُونَ؟ قَالُوا: لاَ وَالله، مَا نَضْرِبُ إِلاَّ اَلرَّجُلَ. قَالَ اَلْوَالِي: فَمِنْ أَيْنَ لِي هَذِهِ اَلشَّجَّاتُ بِرَأْسِي وَ وَجْهِي وَ بَدَنِي إِنْ لَمْ تَكُونُوا تَضْرِبُونِي؟ فَقَالُوا: شَلَّتْ أَيْمَانُنَا إِنْ كُنَّا قَدْ قَصَدْنَاكَ بِضَرْبٍ. قَالَ اَلرَّجُلُ: يَا عَبْدَالله! يَعْنِي اَلْوَالِيَ، أَ مَا تَعْتَبِرُ بِهَذِهِ اَلْأَلْطَافِ اَلَّتِي بِهَا يُصْرَفُ عَنِّي هَذَا اَلضَّرْبُ؟ وَيْلَكَ! رُدَّنِي إِلَى اَلْإِمَامِ وَ اِمْتَثِلْ فِيَّ أَمْرَهُ، قَالَ: فَرَدَّهُ الوَالِي بَعْدُ إِلَى بَيْنِ يَدَيِ الحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ وَ قَالَ: يَا ابنَ رَسُولِ اَلله! عَجِبْنَا لِهَذَا، أَنْكَرْتَ أَنْ يَكُونَ مِنْ شِيعَتِكُمْ وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ مِنْ شِيعَتِكُمْ فَهُوَ مِنْ شِيعَةِ إِبْلِيسَ وَ هُوَ فِي اَلنَّارِ وَ قَدْ رَأَيْتُ لَهُ مِنَ اَلْمُعْجِزَاتِ مَا لاَ يَكُونُ إِلاَّ لِلْأَنْبِيَاءِ، فَقَالَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ: قُلْ أَوْ لِلْأَوْصِيَاءِ، فَقَالَ: أَوْ لِلْأَوْصِيَاءِ، فَقَالَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ لِلْوَالِي: يَا عَبْدَاَلله! إِنَّهُ كَذَبَ فِي دَعْوَاهُ أَنَّهُ مِنْ شِيعَتِنَا كَذْبَةً لَوْ عَرَفَهَا ثُمَّ تَعَمَّدَهَا لاَبْتُلِيَ بِجَمِيعِ عَذَابِكَ وَ لَبَقِيَ فِي المُطْبِقِ ثَلاَثِينَ سَنَةً،وَلَكِنَّ اَلله رَحِمَهُ لِإِطْلاَقِ كَلِمَةٍ عَلَى مَا عَنَى لاَ عَلَى تَعَمُّدِ كَذِبٍ وَ أَنْتَ يَا عَبْدَاَلله! اِعْلَمْ أَنَّ اَلله عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ خَلَّصَهُ بِأَنَّهُ مِنْ مُوَالِينَا وَ مُحِبِّينَا وَ لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا ...

ابویعقوب یوسف بن زیاد و علی بن سیار گویند: شبی در خدمت امام عسکری علیه‌السلام در بالاخانه منزل ایشان بودیم. حاکم آن زمان امام را تعظیم می‌کرد و اطرافیان او نیز ایشان را گرامی می‌داشتند. ناگهان والی شهر از آنجا گذشت و مردی دست بسته همراه او بود و امام از روزنه خانه بر او مُشرف بود. والی همین‌که حضرت را دید برای بزرگداشت ایشان از مرکب پیاده شد. امام فرمود: به جای خود برگرد، و او در حالی که تعظیم می‌کرد به جایش برگشت و گفت: ای فرزند رسول خدا! این شخص را امشب بر در دکان صرافی گرفتم و متهم نمودم که می‌خواهد راهی به دکان باز کند و از آن سرقت نماید. پس او را دستگیر کردم، همین که خواستم او را پانصد تازیانه بزنم ... او به من گفت: از خدا بترس و باعث خشم خدا نشو، به راستی که من از شیعیان امیرالمؤمنين و شیعه این امام، پدر قائم به امر خدا هستم. پس من از او دست برداشتم و گفتم: تو را نزد ایشان می‌برم، اگر تو را شیعه تشخیص داد رهایت می‌کنم، و اگرنه بعد از آنکه هزار تازیانه به تو زدم، دست و پایت را قطع خواهم کرد. پس او را نزد شما آوردم، آیا او همان‌طور که ادعا کرده از شیعیان علی علیه‌السلام است؟ امام فرمود: پناه بر خدا، این شخص از شیعیان علی علیه‌السلام نیست و به درستی که خدا او را در دست تو گرفتار کرده به خاطر این‌که پیش خودش گمان می‌کند از شیعیان علی علیه‌السلام است. حاکم گفت: بارش را از دوشم برداشتی، الآن پانصد ضربه به او می‌زنم و حرجی در این باره بر من نیست. پس چون او را دور کرد، گفت بخوابانیدش، پس او را خواباندند. دو جلاد را بر او گماشت، یکی در طرف راست و دیگری در طرف چپ و به آنها گفت: او را بزنید و به درد آورید. این دو نفر چوبهای خود را به طرف او فرود آوردند، اما چیزی به پشت او نمی‌زدند و زمین را می‌زدند. ناراحت شد و گفت: وای بر شما! زمین را می‌زنید؟ به پشت این شخص بزنید. رفتند تا به پشت او بزنند که دستهایشان خطا رفت و به یکدیگر زدند و فریاد و ناله‌شان بلند شد. حاکم به آنها گفت: وای بر شما! آیا دیوانه شده‌اید که یکدیگر را می‌زنید؟ این مرد را بزنید. گفتند: جز این مرد را نمی‌زنیم و غیر او را قصد نمی‌کنیم، اما دستهای ما منحرف می‌شود تا این‌که به یکدیگر می‌زنیم. پس حاکم گفت: فلانی، فلانی، تا چهار نفر را صدا زد که با قبلی‌ها شش نفر شدند و گفت: او را احاطه کنید. دور او را گرفتند، اما دستهایشان منحرف می‌شد، چوبهایشان را بالا می‌بردند و جز بر حاکم فرود نمی‌آوردند. حاکم از مرکبش افتاد و فریاد کرد: مرا کشتید، خدا شما را بکشد، این چه کاری است؟ گفتند: ما غیر او را نمی‌زنیم. حاکم به غیر آنها گفت: بیایید این شخص را بزنید. پس آمدند و حاکم را زدند. گفت: وای بر شما! فقط مرا می‌زنید؟ گفتند: نه به خدا سوگند، جز این مرد را نمی‌زنیم. حاکم گفت: اگر مرا نمی‌زنید پس از کجا این جراحتها بر سر و رو و بدن من پیدا شد؟ گفتند: دستهای ما بریده باد اگر قصد زدن تو را کرده باشیم. آن مرد به والی گفت: ای بنده خدا! آیا عبرت نمی‌گیری از این الطافی که به واسطه آنها این ضربات از من برطرف می‌گردد؟ وای بر تو! مرا نزد امام برگردان و امرش را در مورد من اطاعت کن. پس حاکم او را نزد امام حسن عسکری علیه‌السلام برگرداند و گفت: ای فرزند رسول خدا! این عجیب است. انکار کردید که او از شیعیان شما باشد و هر که شیعه شما نباشد ، شیعه ابلیس است و جایگاهش در آتش است، اما من معجزاتی درباره او مشاهده کردم که مخصوص انبیاء است. امام علیه‌السلام فرمود: بگو یا مخصوص اوصیاء. حاکم هم گفت: یا اوصیاء. سپس حضرت به حاکم فرمود: ای بنده خدا! این شخص در ادعایش که از شیعیان ما است دروغ گفته است، دروغی که اگر می‌فهمید و از روی عمد آن را می‌گفت به تمام عذابهایت مبتلا می‌شد و در زندان زیرزمینی سی سال باقی می‌ماند، ولی خداوند به او رحم کرد، زیرا کلمه [شیعه] را بر آنچه قصد کرده اطلاق نموده است و از روی عمد دروغ نگفته، و تو ای بنده خدا! بدان که خداوند عزوجل او را نجات داده است، زیرا از دوستان و محبان ماست، گرچه از شیعیان ما نیست ...

التفسير المنسوب إلى الإمام العسکري عليه‌السلام، ج۱، ص۳۱۶ و البرهان في تفسير القرآن، ج۴، ص۶۰۶ و مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، ج۷، ص۵۸۹ و بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمةالأطهار علیهم‌السلام، ج۶۵، ص۱۶۰

[ فهرست آیات و روایات ]

صفحاتی که به این آیه/روایت ارجاع داده‌اند

حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه