روایت: محبت غلام بنیریاح به امیرالمؤمنین
رِيَاحِ بْنِ أَبِينَصْرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاَللَّهِ عَلَيْهِالسَّلاَمُ يَقُولُ: إِنَّ رَسُولَاَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَ جَالِساً فِي مَلَإٍ مِنْ أَصْحَابِهِ إِذْ قَامَ فَزِعاً فَاسْتَقْبَلَ جِنَازَةً عَلَى أَرْبَعَةِ رِجَالٍ مِنَ اَلْحَبَشِ، فَقَالَ: ضَعُوهُ، ثُمَّ كَشَفَ عَنْ وَجْهِهِ فَقَالَ: أَيُّكُمْ يَعْرِفُ هَذَا؟ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِيطَالِبٍ عَلَيْهِالسَّلاَمُ: أَنَا يَا رَسُولَاَللَّهِ! هَذَا عَبْدُ بَنِيرِيَاحٍ، مَا اِسْتَقْبَلَنِي قَطُّ إِلاَّ قَالَ: أَنَا وَاَللَّهِ أُحِبُّكَ. قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: مَا يُحِبُّكَ إِلاَّ مُؤْمِنٌ وَ مَا يُبْغِضُكَ إِلاَّ كَافِرٌ وَ إِنَّهُ قَدْ شَيَّعَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ قَبِيلٍ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ كُلُّ قَبِيلٍ عَلَى سَبْعِينَ أَلْفَ قَبِيلٍ، ثُمَّ أَطْلَقَهُ مِنْ جَرِيدِهِ وَ غَسَّلَهُ وَ كَفَّنَهُ وَ صَلَّى عَلَيْهِ وَ قَالَ: إِنَّ اَلْمَلاَئِكَةَ تُضَايِقُ بِهِ اَلطَّرِيقَ وَ إِنَّمَا فُعِلَ بِهِ هَذَا لِحُبِّهِ إِيَّاكَ يَا عَلِيُّ.
ریاح ابن ابینصر گفت شنیدم امام صادق علیهالسلام میفرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان جمعی از اصحابش نشسته بود که ناگاه سراسیمه بلند شد و به استقبال جنازهای رفت که از حبشه بود و چهار مرد او را حمل میکردند و فرمود: او را زمین بگذارید. سپس صورتش را باز کرد و فرمود: کدامیک از شما این را میشناسد؟ سپس علیبنابیطالب علیهالسلام فرمود: من ای رسول خدا، این غلام بنیریاح است. با من روبرو نمیشد مگر اینکه میگفت: والله من ترا دوست دارم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: تو را دوست نمیدارد مگر مؤمن و تو را دشمن نمیدارد مگر کافر. همانا هفتاد هزار گروه از ملائکه او را تشییع کردند که هر گروه هفتاد هزار ملائکه بودند. سپس او را از تختهای که بر آن بود درآورد، او را غسل داد و کفن نمود و بر او نماز خواند و فرمود: همانا ملائکه راه را تنگ کردند [ازدحام کردند] و با او اینطور رفتار نشد مگر تنها به خاطر محبّتی که به تو داشت یا علی.
المحاسن برقی، ج۱، ص ۱۵۱-۱۵۰ و بحار الانوار، ج ۳۹، ص ۲۵۴