روایت: غریبی امام رضا در میان خویشاوندانش

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْقَاسَانِي جَمِيعاً عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ يَحْيَى بْنِ اَلنُّعْمَانِ اَلصَّيْرَفِي قَالَ: سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ جَعْفَرٍ يُحَدِّثُ اَلْحَسَنَ بْنَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ، فَقَالَ: وَاَللهِ لَقَدْ نَصَرَ اَللهَ أَبَااَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ، فَقَالَ لَهُ اَلْحَسَنُ: إِي وَاَللهِ جُعِلْتُ فِدَاكَ، لَقَدْ بَغَى عَلَيْهِ إِخْوَتُهُ، فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ: إِي وَاَلله وَ نَحْنُ عُمُومَتُهُ بَغَيْنَا عَلَيْهِ، فَقَالَ لَهُ اَلْحَسَنُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ كَيْفَ صَنَعْتُمْ؟ فَإِنِّي لَمْ أَحْضُرْكُمْ، قَالَ: قَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ وَ نَحْنُ أَيْضاً مَا كَانَ فِينَا إِمَامٌ قَطُّ حَائِلَ اَللَّوْنِ، فَقَالَ لَهُمُ اَلرِّضَا عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ: هُوَ اِبْنِي، قَالُوا: فَإِنَّ رَسُولَ‌اَلله صَلَّى اَلله عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَدْ قَضَى بِالْقَافَةِ، فَبَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ اَلْقَافَةُ، قَالَ: اِبْعَثُوا أَنْتُمْ إِلَيْهِمْ، فَأَمَّا أَنَا فَلاَ وَ لاَ تُعْلِمُوهُمْ لِمَا دَعَوْتُمُوهُمْ وَ لْتَكُونُوا فِي بُيُوتِكُمْ. فَلَمَّا جَاءُوا أَقْعَدُونَا فِي اَلْبُسْتَانِ وَ اِصْطَفَّ عُمُومَتُهُ وَ إِخْوَتُهُ وَ أَخَوَاتُهُ وَ أَخَذُوا اَلرِّضَا عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ وَ أَلْبَسُوهُ جُبَّةَ صُوفٍ وَ قَلَنْسُوَةً مِنْهَا وَ وَضَعُوا عَلَى عُنُقِهِ مِسْحَاةً وَ قَالُوا لَهُ: اُدْخُلِ اَلْبُسْتَانَ كَأَنَّكَ تَعْمَلُ فِيهِ، ثُمَّ جَاءُوا بِأَبِي‌جَعْفَرٍ عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ، فَقَالُوا: أَلْحِقُوا هَذَا اَلْغُلاَمَ بِأَبِيهِ، فَقَالُوا: لَيْسَ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ وَلَكِنْ هَذَا عَمُّ أَبِيهِ وَ هَذَا عَمُّ أَبِيهِ وَ هَذَا عَمُّهُ وَ هَذِهِ عَمَّتُهُ وَ إِنْ يَكُنْ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ فَهُوَ صَاحِبُ اَلْبُسْتَانِ، فَإِنَّ قَدَمَيْهِ وَ قَدَمَيْهِ وَاحِدَةٌ، فَلَمَّا رَجَعَ أَبُواَلْحَسَنِ عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ قَالُوا: هَذَا أَبُوهُ. قَالَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ: فَقُمْتُ فَمَصَصْتُ رِيقَ أَبِي‌جَعْفَرٍ عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ، ثُمَّ قُلْتُ: أَشْهَدُ أَنَّكَ إِمَامِي عِنْدَ اَلله. فَبَكَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ، ثُمَّ قَالَ: يَا عَمِّ! أَلَمْ تَسْمَعْ أَبِي وَ هُوَ يَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اَلله صَلَّى اَلله عَلَيْهِ وَ آلِهِ: بِأَبِي اِبْنُ خِيَرَةِ اَلْإِمَاءِ، اِبْنُ اَلنُّوبِيَّةِ اَلطَّيِّبَةِ اَلْفَمِ اَلْمُنْتَجَبَةِ اَلرَّحِمِ؟ وَيْلَهُمْ، لَعَنَ اَلله اَلْأُعَيْبِسَ وَ ذُرِّيَّتَهُ صَاحِبَ اَلْفِتْنَةِ؛ وَ يَقْتُلُهُمْ سِنِينَ وَ شُهُوراً وَ أَيَّاماً، يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يَسْقِيهِمْ كَأْساً مُصَبَّرَةً، وَ هُوَ اَلطَّرِيدُ اَلشَّرِيدُ، اَلْمَوْتُورُ بِأَبِيهِ وَ جَدِّهِ، صَاحِبُ اَلْغَيْبَةِ، يُقَالُ مَاتَ أَوْ هَلَكَ، أَيَّ وَادٍ سَلَكَ؟ أَفَيَكُونُ هَذَا يَا عَمِّ إِلاَّ مِنِّي؟ فَقُلْتُ: صَدَقْتَ جُعِلْتُ فِدَاكَ

زكريا بن يحيى گويد: شنيدم على بن جعفر، حسن بن حسين بن على را حديث می‌كرد و می‌گفت: به خدا سوگند كه خدا ابوالحسن الرضا عليه‌السلام را يارى كرد، حسن گفت: آرى به خدا قربانت گردم، همانا برادرانش نسبت به او ستم كردند، على بن جعفر گفت: آرى به خدا ما عموهايش هم به او ستم كرديم، حسن گفت: قربانت گردم، مگر شما چه كرديد؟ زيرا من نزد شما نبودم، گفت: برادرانش و همچنین ما به او گفتيم: هرگز در ميان ما، امامى كه رنگش دگرگون باشد نبوده، حضرت رضا فرمود: او پسر من است، آنها گفتند: همانا رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله به حكم قيافه‌شناس داورى فرموده، بین ما و تو قيافه‌شناس داور باشد، حضرت فرمود: شما دنبال آنها بفرستید، من این کار را نمی‌کنم، و به آنها اطلاع ندهید كه براى چه دعوتشان می‌كنيد و در خانه‌هایتان باشيد. پس هنگامی که آمدند، ما را در باغ نشاندند و عموها و برادران و خواهرانش صف كشيدند و حضرت رضا علیه‌السلام را گرفتند و لباس و کلاهی پشمين به او پوشاندند و بيلى بر دوشش گذاشتند و به او گفتند: وارد باغ شو مثل این‌که در آن کار می‌کنی، سپس امام جواد عليه‌السلام را آوردند و گفتند: اين پسر را به پدرش برسانيد. گفتند: او را در اين‌جا پدرى نيست، ولى اين عموی پدرش است و اين عموى پدرش است و اين عمویش است و اين عمه‌اش است و اگر برای او در اين‌جا پدرى باشد، همين صاحب باغ است كه پاها‌یش با پاهای پسر يكی است و هنگامی که حضرت رضا عليه‌السلام برگشت، گفتند: اين پدرش است. على بن جعفر گفت: پس من برخاستم و دهان امام جواد عليه‌السلام را بوسيدم، سپس گفتم: شهادت می‌دهم كه تو نزد خداوند امام منى.

پس حضرت رضا عليه‌السلام گريه كرد و فرمود: اى عمو! آیا نشنيدى كه پدرم می‌فرمود: رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله فرمود: پدرم فداى پسر بهترين كنيزان، پسر كنيز نوبيه كه دهانی خوشبو و رحمی برگزیده دارد [اشاره به مادر جوادالائمه علیه‌السلام]؟ واى بر آنها، خدا لعنت كند اُعَيبِس [خلیفه بنی‌عباس] و ذریه‌اش را كه صاحب فتنه است و [امام زمان علیه‌السلام] آنها را چند سال و چند ماه و چند روز می‌كشد و آنها را خوار می‌سازد و از جام تلخ و ناگوار به آنها مى‌آشاماند. و اوست رانده شده و جدا افتاده که پدر و جدش کشته شدند اما خونخواهی آنان نشده، اوست صاحب غيبت که [مردم] می‌گویند مُرده يا از بین رفته، به كدام سرزمین رفته؟ اى عمو! آیا چنين شخصى جز از نسل من می‌باشد؟ گفتم: راست گفتى، فدایت شوم.

الکافی، ج۱، ص۳۲۲ و مسائل علی‌بن‌جعفر و مستدرکاتها، ج۱، ص۳۲۱ و بهجةالنظر في إثبات الوصاية و الإمامة للأئمة الاثنی‌عشر علیهم‌السلام، ج۱، ص۱۱۸


[ فهرست آیات و روایات ]

صفحاتی که به این آیه/روایت ارجاع داده‌اند

حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه