رمضان 79؛ احیاء و قدر

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
بسم الله الرحمن الرحیم
رمضان 79؛ احیاء و قدر
کد: 10528
پخش صوت: پخش
دانلود صوت: دانلود
پی‌دی‌اف: دریافت
تاریخ سخنرانی: 1379-09-26
نام دیگر: صلوات، تسلیم نبی بودن است
تاریخ قمری (مناسبت): ایام قدر (19 رمضان)

«أعوذ بالله من الشّیطان اللّعین الرّجیم»

«ألعبد المؤیّد الرّسول المکرّم أبوالقاسم محمّد»

السّلام علیک یا أباعبدالله السّلام علیکم و رحمةالله و برکاته. السّلام علی الحسین و علیّ‌بن‌الحسین و أولاد الحسین و أهل‌بیت الحسین و رحمةالله و برکاته

رفقای‌ عزیز! هر کسی‌که این نوار من را می‌شنود، دلم می‌خواهد توجّه کند، یک حرفی که زده‌می‌شود، این حرف را روی عناد خودشان نیاورند. اگر هر حرفی از هر کس زده‌می‌شود، اگر روی عناد خودش بیاورد، آن صحبت، حرف، کلام، سازندگی ندارد؛ این منحصر به شخص نیست.

از بعد از پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، اگر مردم عناد نداشتند، والله، روزگار ما بهتر بود. عمر و ابابکر عناد داشتند، نرفتند زیر بار پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، واسه خودشان، عرض می‌شود خدمت شما: رفتند دنبال عنادشان. خدا یک محور قرار داده، محور علی (علیه‌السلام) است، محور قرآن است، محور الآن وجود مبارک امام‌‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است، آن‌ها رفتند واسه خودشان یک محور قرار دادند، رفتند زیر بار محورشان.

خیال نکنید شماها حالا یک آمدید همچین نمازی و یک ریشی و یک تشکیلاتی درست کردیم واسه خودمان، این‌ها را والله، اصلاً از ما نمی‌خَرند. آن‌ها چقدر این‌ها این‌جوری بودند، عناد داشتند؛ علی (علیه‌السلام) را توی خانه گذاشتند، رفتند دنبال آن عناد خودشان.

حالا می‌خواهم خدمتتان عرض کنم: هر حرفی که الآن شما به آن برخورد می‌کنید، باید یک‌‌قدری توی این تفکّر کنید، با تفکّر آن حرف را بیاورید روی قرآن، بیاورید روی روایت، بیاورید روی حدیث؛ من به‌قدری تشکّر از بعضی رفقا می‌کنم، یک چیزی را، آیه‌ای را عنوان می‌کنند و دیدند، برخورد دارند، می‌آییم این‌جا، بالأخره با هم یک گفتگویی می‌کنیم؛ یعنی تمرین ولایت یعنی این.

ما باید نظریه‌مان را خودمان نظر داشتیم، این نظر را با قرآن مجید در میان بگذاریم. ببین الآن این حرفی که الآن خطور کرده در قلب شما، در دل شما، باید مطابقِ قرآن مجید باشد. شما ببین من هر حرفی که زدم، وقتی‌که خوب توی مبنایش بروید، با قرآن مطابق است. حالا هم که با قرآن مطابق شد، صحیح است؛ نه این‌که بگوییم صحیح نیست، باز دوباره همان حرف یک مبنایی دارد، باز حرف دوباره مبنا دارد.

چرا مبنا دارد؟ من الآن خدمتتان عرض می‌کنم. بعضی از علماء، بعضی از وعّاظی که به اصطلاح تصفیه هم شدند؛ یعنی عنادی، چیزی ندارند، خیلی درستند؛ امّا یک عنوانی را می‌کنند مِثل این‌که یک سرویس، شما الآن یک سرویس خریدی. این سرویس، سرویس است، خیلی هم قشنگ است! مَثل نمی‌دانم بشقابش یک سرویس بزرگ دارد، کوچک دارد، خودتان بهتر از من بلدید که حالا ما دیگر یک؛ امّا یک چیزش ناقص است، سرویس به آن می‌گویند؛ امّا یک چیزش ناقص است.

من الآن دو مطلب این‌جا عنوان می‌کنم واسه شما: یکی پل صراط است، این آقایان، بیشتر وعّاظ بالخصوص این روزهای ماه مبارک رمضان خیلی عنوان شد که این پل صراط از شمشیر تیزتر است، از مو باریک‌تر! خیلی روی این حساب شده‌‌است؛ آن‌وقت از این ردّ می‌شوند. عزیز‌ من! قربانت بروم، ما باید با مردم یک ‌جوری صحبت کنیم که این‌ها را سرگرم نکنیم، واقعِ مطلب را بگو!

پل صراط که اگر پهن می‌شود، واسه ولایت می‌شود؛ نه واسه همه کس. اصلاً صراط یعنی صراط مستقیم، چرا این‌جوری صحبت نمی‌کنی؟ صراط یعنی صراط مستقیم. توجّه فرمودید؟! این پل صراط که می‌گویند عزیز من! قربانتان بروم، صراط مستقیم است. «إهدنا الصّراط المستقیم»[۱] آن‌جا هم عزیز من! اگر «إهدنا الصّراط المستقیم»[۱] گفتی، «إیّاک نعبد و إیّاک نستعین»[۲]؛ اگر صراط مستقیم گفتی، آن صحیح است، از پل صراط هم ردّ می‌شوی؛ اگرنه آن‌که گفته از شمشیر تیزتر است، از نمی‌دانم مو باریک‌تر است، واسه آن‌هاست که صراط مستقیم ندارند، علی (علیه‌السلام) ندارند. این یک‌.

دو: خیلی روی صلوات تأکید شده، به طوری تأکید شده‌‌است که اگر شما دوتا یا سه‌تا صلوات بفرستی، عرض می‌شود خدمتتان، بخشیده می‌شوید، نمی‌دانم زهرای‌ عزیز (علیهاالسلام) به تو نظر می‌کند، این‌قدر این یکی از وعّاظ محترم گفت؛ یعنی اگر پنج‌تا، ده‌تا صلوات فرستادی، دیگر اصلاً هیچ گناهی نداری، خدا هم به چیزی می‌شود که صاف تو را ببرد توی بهشت.

این بنده‌های خدا هم همه‌اش صلوات می‌فرستادند، تو هم همین، من هم بشنوم، همه‌اش صلوات می‌فرستم. آیا این‌است؟ من از شما سؤال می‌کنم: این‌ها خود اهل‌تسنّن مخصوص به خود پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) صلوات می‌فرستند، می‌گویند: «صلّ علی النّبیّ»، چرا اهل آتشند؟ به خود پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) صلوات می‌فرستند، چرا اهل آتشند؟ حالا به شما گفتند چه؟ آن‌ها که اهل فنّ هستند، می‌گویند آن‌ها می‌گویند: «صلّ علی النّبیّ»، ما می‌گوییم: «اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد» (صلوات بفرستید.)

این‌ها بیشتر مردم به همین قانع شدند که این صلواتی که می‌فرستید، شما این‌قدر که فرستادی اصلاً خیلی‌ ایشان از ولایت هم بردش بالاتر، خب ببرد، ما قبول داریم، اتّفاقاً داریم، می‌گوید: کسی‌که صلوات بفرستد، بخل کند نفرستد، اهل آتش است! (یک صلوات بفرستید.)

ما داریم در معراج پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، بروید بخوانید! من یکی دو تا بگویم که بدانید. وقتی‌که پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رفت در معراج، ملَکی بود یک‌‌قدری دیر از جلوی پای پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بلند شد، فوراً جبرئیل صیحه‌ای زد، گفتش که بلند شو! این بهترین خلقِ خدا، محمّد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است! ملَک خجل گردید، گفت: یا رسول‌الله! من دو رکعت نماز کردم، چهار هزار سال طول کشیده؛ این مال شما. گفت: من احتیاج ندارم. گفت: مال اُمَّتت. گفت: آن‌ها که بنشینند دور هم، (عرض می‌شود خدمت شما:) یک دانه صلوات برای من بفرستند، از نماز چهار هزار ساله بالاتر است! امّا عزیز من! این چه صلواتی است؟ این چه صلواتی است که این همه ارزش دارد؟

حالا من خدمتتان عرض می‌کنم، ببین می‌گوید: «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبیّ یا أیّها الّذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً»[۳]؛ یعنی اوّل شروع می‌کند، «إنّ الله»؛ آن‌وقت می‌گوید ملائکه‌ها، رجوع به ملائکه‌ها می‌کند، «یصلّون علی النبیّ»؛ یعنی تمام صلوات بر نبیّ بفرستید، صحیح است؟ حالا، ببین وقتی می‌گوید: «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبیّ یا أیّها الّذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً»[۳]؛ آن‌وقت صلوات می‌فرستند، توجّه فرمودید؟ پس اصلِ صلوات، تسلیم است؛ یعنی ما تسلیم نبیّ بشویم. ۱۰

حالا اگر تسلیم نبیّ شدی، نبیّ و خدا و قرآن امرشان، علی (علیه‌السلام) است! امرشان ولایت است! پس صلوات، باید چه کار کنی تو؟ امر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اطاعت کنی! حالا امر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ولایت است. حالا اگر شما تسلیم نبیّ شدی، حالا علی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) امرش است. مگر نبود که یک ‌قدری کندی، کندی نکرد؛ من گفتم: می‌خواست عظمت ولایت را معلوم کند، یک ذرّه سستی شد؛ یا ‌محمّد! هیچ کاری نکردی مگر؛ هیچ کاری نکردی، آن کار است، این امر است، امرت علی (علیه‌السلام) را باید معرّفی کنی! این چه صلواتی است به مردم می‌گویید؟ هی تند تند هم می‌فرستند. بابا! مردم را آگاه کنید! هر چیزی که وابسته به ولایت نباشد، باطل است.

من می‌آیم پایین، چیز کنید! با من انتقاد کنید! من حرفی ندارم، افتخار می‌کنم. یکی از افتخارهای من این‌است که کسی با من انتقاد کند؛ امّا عناد نداشته‌باشد، اگر عناد دارد، پیش عنادت برو! من با عناد مخالفم. باباجان! خیلی والله، قشنگ است این مطلب! تو باید تسلیم نبیّ بشوی. حالا که تسلیم نبیّ شدی، تسلیم علی (علیه‌السلام) بشوی، تسلیم وجود مبارک امام‌‌زمان (عجل‌الله‌فرجه).

حالا وقتی شدی، این به آن قضایا مرتبط می‌شود. حالا وقتی شدی، امر ولیّ را باید اطاعت کنی! حالا به تو می‌گوید غشّ معامله نکن! حالا به تو می‌گوید دروغ نگو! حالا به تو می‌گوید خدعه نکن! حالا به تو می‌گوید مقصدت من باشد! حالا به تو می‌گوید اگر به هر کجا امیدواری داری، امیدت را قطع می‌کنم. حالا همین‌طور امر از امر شروع می‌شود، امر از امر شروع می‌شود، امر خدا از امر شروع می‌شود، امر خدا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است. این صلوات، صلوات است؛ پس من گفتم: سرویس است، من قبول دارم.

ببین من به شما چه عرض کردم، یک دانه صلوات این‌جوری است. اگر ما این‌جور صلوات می‌فرستادیم، چرا می‌گوید آخرالزّمان از هزارتایتان، اگر یکی رستگار شدید که به اصطلاح می‌گوید اگر بهشتی شدید و چیز شدید، می‌گوید که خدا می‌گوید که من، ملائکه‌ها تعجّب می‌کنند، یکی با ایمان از دنیا رفت! اگر تو واقع صلوات این همه ارزش دارد، چرا بی‌ایمان می‌روی؟ پس تو، بی‌ایمانیم ما! ما علی (علیه‌السلام) را باید باباجان! اتّصال کنید به هر چیزی.

خدای تبارک و تعالی امرش ولایت است. والله، امرش نبوّت نیست. نبوّت تبلیغ‌کنِ ولایت است. خودِ پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دارد می‌گوید، خودِ پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دارد تبلیغ می‌کند، تبلیغ علی (علیه‌السلام) می‌کند، خودش ولیّ است، این‌جا توجّه بفرمایید! پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) یک بدنند، دوتا شده‌اند، یک‌ وقت نه که یکی یک حرفی چیزی بزند، این‌ها یک بدنند؛ امّا ایشان امرِ چه دارد؟ نبیّ دارد؛ یعنی امر دارد که علی (علیه‌السلام) را تبلیغ کند؛ پس ببینید مقصد خدا ولایت است.

حالا شما این‌جور صلوات نمی‌فرستید که این‌جوری هستید. خب اگر آن‌جور صلوات بفرستی، چه‌جوری هستی؟ توجّه فرمودید من می‌گویم چه؟ حالا من یک روایت بگذارم روی این حرف که کسی یک‌‌وقت هیجان نکند در قلبش.

ببین آصف، وقتی حضرت سلیمان یک صحبتی شد، گفت آن‌جور آن‌جور، (آن‌ها را نمی‌خواهم حالا بگویم، مقصد را می‌خواهم بگویم.) گفت: چشمت را این‌جوری همچین کردی، من تخت بلقیس را می‌آورم. توجّه فرمودید؟ این با چه قدرتی آورد؟ حالا که آورده، به او می‌گوید: شما با چه قدرتی آوردی؟ می‌گوید: من ذرّاتی از علم کتاب دارم، أنا قرآن النّاطق یعنی ذرّاتی، یک‌‌قدری (حالا علماء توی مجلس تشریف دارند،) یک‌قدری من چیز دارم از علم کتاب. علم کتاب، خدا می‌فرماید که قرآن کتاب آسمانی است، علم قرآن دارم.

علم قرآن؛ آن‌وقت پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: من دو چیز بزرگ می‌گذارم: یکی قرآن است، یکی عترت؛ می‌گوید از این بپرسید؛ یعنی از علی (علیه‌السلام). این از علی (علیه‌السلام) پرسیده‌بود، یک‌‌قدری داد. این‌جوری کرد، تخت بلقیس آورد. حالا این‌ چه می‌شود؟ حالا شما هم در آخرت همین‌جور می‌شوید. شما هم در آخرت همین‌جور می‌شوید. مسافت ندارد که راه، از پل صراط هم همین‌جور ردّ می‌شوید. تصدیق فرمودید که این‌جور می‌شود؟ (یک صلوات بفرستید.) ما راجع به ایمان صحبت کردیم، راجع به آن‌که خدا می‌فرماید که گفتم که خدای تبارک و تعالی می‌فرماید: خدا رحمت کند کسی‌که درست‌کار باشد و کسی‌که درست‌کار باشد، مورد عنایت قرار می‌گیرد. ماها اغلبمان درست‌کار نیستیم. ما اغلبمان به این دعای پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خلاصه شامل حال ما نمی‌شود. (گفتم، دوباره تکرار می‌کنم:) یک لباس‌شویی گرفته، می‌بینی که همه‌جایش آب می‌رود، حالا زنش را می‌خواهد برق بگیرد. چرا؟ ما مشرکیم. آن آدم غشّ معامله می‌کند، آن آدم چه‌کار می‌کند؟ ما یک مسلمان مشرکی هستیم. آن‌ها که خارجی هستند، ببین چه‌جور درست کار می‌کنند! یک اشاره‌ای کردم.

بیایید عزیز‌ من! خداپرست بشوید، بیایید خداپرست بشوید، بیایید ولایت‌پرست بشوید، بیایید امر ولایت را اطاعت کنید! اگر من می‌گویم عبادت، یک‌وقت عبادت والله، بالله، شما را نجات نمی‌دهد؛ امر نجات می‌دهد. توجّه فرمودید؟! امر ما را نجات می‌دهد، بیایید امر را اطاعت کنید! هر کسی‌که الآن دائم امر در روبرویش است، اصلاً امر از روبروی کسی‌ کنار نمی‌رود؛ آن‌وقت آن امر چیست؟ عدالت است.

همین‌جور که آن‌جا امر خدا، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است، این‌جا نسبت به ما، اگر بخواهی به حقیقت برسی، امر، ولایت است. درست شد؟ حالا امر چیست؟ عدالت است. شما ببین هر خیانتی که در هر مملکتی می‌شود، بی‌عدالتی است؛ همین‌جا که می‌شود، بی‌عدالتی است. شما با پسرت عدالت‌فرسا باش! با خانمت عدالت‌فرسا باش! با دخترت عدالت‌فرسا باش! همه‌جا عدالت. اگر عدالت باشد، همه چیز هست، ما رستگار می‌شویم.

خیلی باید مواظب عدالت باشید! هر مملکتی که به‌هم خورد، عدالت چیز می‌کند، اقتصاد مملکت را چه به‌هم می‌زند؟ بی‌عدالتی. آن آقا نمی‌دانم چندین میلیون دارد، این آدم هیچی ندارد. کسی‌که عدالت را مراعات می‌کرد، خودِ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بود. مگر نیامده آن‌جا، آمده عقیل پیشش که دعوتش کرد، به افطاری دعوتش کرده، از کجا تو من را دعوت کردی؟ برادر! من روزی یک سیر کم بچّه‌هایم گذاشتم. فردا که رفت بگیرد، یک سیر کمش گذاشت. گفت: برادر! ما تو را دعوت کردیم، یک‌‌قدری بیت‌المال ما را زیاد کنی. یک آهن آن‌جا داغ کرد، آورد این‌جایش، یک‌دفعه همچین کرد. گفت: باباجان! عزیز‌ من! برادر! این آتشی است در چندین دریای اقیانوس زدند، بعد گذاشتند روی یک کوه، بعد دود آن آتش است! این عدالت است.

این چه عدالتی است ما داریم؟ شما الآن این‌جایید، یک‌‌دفعه می‌بینی الآن همچین می‌کنی مکّه‌ای، این را چه به آن می‌گویند؟ (من فراموش کردم) آخرت مسافت در کار نیست، این‌جا هم مسافت نبود. ببین اگر می‌خواست این آصف برود تخت بلقیس را بیاورد، چقدر می‌کشید؟ هان؟ بله؟ مسافت نیست، در آخرت هم همین‌ است. توجّه فرمودید؟!

مسافت، مسافت نیست؛ یعنی شما هر چه که چیز کنید، ببین عین همین، ببین هان! ببین هان! الآن الآن مشهدی، همچین نکرده مکّه‌ای، مشهدی، درست است؟ این را خدا توی تو گذاشته، این را توی تو گذاشته؛ امّا اجازه به تو نداده با این کار کنی، توی تو هست. آصف، اجازه به او داد، چه کسی اجازه داد؟ ولیّ (علیه‌السلام). توجّه فرمودید؟ ما باید دور محور علی (علیه‌السلام) بگردیم، دور محور وجود امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بگردیم؛ آن‌وقت کارهایت دیگر مسافت ندارد. توجّه فرمودید؟ آن بابا قدر یک شهر خرج کرده، رفته آپولو درست کرده، رفته توی آسمان اوّل. مسافت ندارد برای امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)! مگر می‌شود باور کرد؟ آمده درِ خانه امّ‌السّلمه، روایت داریم: درِ خانه حضرت زهرا (علیهاالسلام) هم آمده، علی (علیه‌السلام) کجاست؟ آسمان. تعجّب کرد. گفت: آن‌جا ملائکه‌ها یک مباحثه‌ای دارند، با هم همین‌جور که ما یک‌وقت صحبت می‌کنیم، آن‌ها هم یک‌قدری خلاصه به‌قول ما چیز کردند تویش، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) رفت آن‌جا، آن مباحثه را گفتند باید علی (علیه‌السلام) بیاید جواب بدهد، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) رفت جواب بدهد که این‌ها با هم چیز کنند، خب کجا؟ مسافت راه ندارد که.

مؤمن این‌جور می‌شود. موقع امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) هم بیاید، این‌جور می‌شود؛ امّا چه کسی؟ آن که امر این‌ها را اطاعت کرده‌است. بابا! امر تو را به‎جایی می‌رساند. امر این‌ها ما را به‌جایی می‌رساند، ما می‌رویم امر خلق را اطاعت می‌کنیم، به خیالمان به‌جایی می‌رسیم. خب حالا یک ماشین هم به تو داد و یک خانه نمی‌دانم چیزی هم به تو داد، خب این طی می‌شود. چه کسی باید به تو بدهد؟ وجود مبارک امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) .

توجّه کنید! قربانتان بروم، آن‌چه که در تمام خلقت است، در مقابل ولایت باید کرنش کند. کسی‌که کرنش نکند، خلاصه کارش صحیح نیست و خلاصه توی مشکل می‌افتد. عمر و ابابکر و آن‌ها کرنش نکردند، چه‌جور شدند؟ هارون کرنش نکرد، چه‌جور شد؟ مأمون کرنش نکرد، چه‌جور شد؟ ابن‌زیاد و ابن‌‌سعد کرنش نکرد، ببین من چقدر واسه شماها می‌آورم. بابا! ما باید در مقابل ولایت تسلیم باشیم، کرنش کنیم‌؛ چیزی نبود که، آن نماز جمعه‌ای که می‌کردند، آن الغوثی که می‌کشیدند، آن عبادتی که می‌کردند، تمام این‌ها را می‌کردند، چرا این‌جوری هستند؟ چرا مورد لعنتند؟ اگر من می‌گویم عبادت به جایی نمی‌رساند، من عبادت بی‌علی (علیه‌السلام) [را] می‌گویم! تمام کارهای تو امضاء می‌خواهد، امضای ولایت. تو همه‌اش می‌دوی دنبال خلق این‌جا را امضاء کند. مثل یک چک بی‌محلّ است این امضاها که خلق به ما می‌دهد. عزیز من! فدایتان بشوم! بیایید یک‌قدری توی این حرف‌ها فکر بکنید!

آن مطلب هم که می‌خواستم بگویم که پول از خدا بخواهید! همچین حرفِ مِثل پیشِ پا افتاده‌است خیلی مبنا دارد، که من بگویم: خدایا! ما تو را بیشتر از پول بخواهیم، این حرف یک‌قدری همچین به‌قول این پروفسورها و دکترها و نمی‌دانم درس‌خوانده‌ها یک‌قدری همچین سبُک است، خیلی سنگین است؛ ما صبح تا اِلی شام با دنیا، با پول روبرو هستیم. خب تو پول از خدا بیشتر بخواه [درخواست کن]، یک صدقه بده! پول از خدا بیشتر بخواه، خمس و سهم امام بده! پول از خدا بیشتر بخواه [درخواست کن]، کار خیر بکن! امّا آن پولی که من می‌گویم بیشتر بخواه، آن پول باید صرف امر بشود.

اگر پول صرف امر شد، خدا هم تو را «امرُالله» می‌کند. اگر تو عزیز‌ من! پولت را خرج آن کردی، خدا را بیشتر خواستی از پول؛ آن‌وقت شما می‌شوی«امرُالله»؛ یعنی این پول را به امر خدا خرج می‌کنی. آیا درست است یا نه؟ تمام بدبختی این خلقت مال این‌است که امر را اطاعت نمی‌کند، تمام خوشبختی این خلقت از برای این‌است که ما امر را اطاعت [کنیم].

چرا می‌گوید امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)؟ واسه تو مشخّص کرده، ولیّ امر؛ یعنی امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه)، صاحب‌الأمر، نمی‌کنیم. من یک‌وقت گفتم: تمام این خلقت امر را اطاعت می‌کنند، فقط بشر! چرا؟ بشر را مخیّر کرد، می‌خواست از این خلقت؛ یعنی از جمادات بالا برود، بیاید مثل خودش بشود. گفت: بیا حرف من را بشنو! من خودم، تو را خودم می‌کنم. مگر نشنیدند؟ مگر علی (علیه‌السلام) خودِ خدا نیست؟ خب حالا چرا ما مشرک شدیم؟ نه! علی (علیه‌السلام) امر خداست، گفتیم امر خدا خودِ خداست.

خب تو هم می‌خواهد همین‌جور بشوی. تو هم امر را اطاعت کن! عزیز من! اصلاً اگر تو امر را اطاعت کنی، دیگر زمینی نیستی، صدها مَلَک، خدا امر می‌کند که تو را همراهی کنند، حافظ تو می‌شود. حافظ چه می‌شود؟ خدا حافظ ولایت است. اگر هست، حافظ ولایت است؛ عزیز من! مگر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، مگر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) یک شب نخوابید جای پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)؟ هر نفَسش افضل عبادت ثقلین است. من داد می‌کشم! والله، بالله، باید تفکّر داشته‌باشیم تا این حرف‌ها را هضم ‌کنیم، ما مثل این‌است که یک چیزی توی گلویمان مانده، هضم نمی‌کنیم، من یک گاهی‌وقت‌ها آب می‌خورم، خب کمتر بخور! این حرف‌ها هضم‌کردن دارد.

دفاع دارد از پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌کند، این‌ها آمدند چه کنند؟ ولایت را، نبوّت را از بین ببرند. اگر آن زمان پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را می‌کشتند، ولایت هم در ظاهر از بین رفته‌بود. چرا؟ هنوز پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را معرّفی نکرده‌بود و حالا هم که می‌گوید یک نفَس امیرالمؤمنین؛ یعنی پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)؛ یعنی امیرالمؤمنین علی «علیه‌السّلام» که جای پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خوابیده، افضل عبادت ثقلین است، دارد دفاع از ولایت می‌کند؛ چون‌که در آن زمان ولایت نبیّ است؛ آن‌وقت در این نبیّ، ولیّ است.

توجّه بفرمایید! آن‌وقت دفاع از چه کسی می‌کند امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)؟ از چه کسی می‌کند؟ از ولایت می‌کند. تو هم عزیز من! ما هم می‌گویم همین کار را بکن! تو هم بیا دست از حرام و حلال و مکروه و چشمت را حفظ کن! پایت را حفظ کن! تمام هیکلت را حفظ کن! تو هم می‌شوی معصوم؛ یعنی نه معصوم بشوی، معصوم از دست تو راضی می‌شود.

وقتی راضی شد، ۳۰ ببینید من چه عرض می‌کنم؟ من در جای دیگر گفتم: خیلی مشکل است کسی ولایت را قبول کند. این ولایت‌ها که اغلبِ ما داریم اسماً داریم، اسماً ما می‌گوییم علی (علیه‌السلام) را دوست داریم. باباجان! تو می‌گویی من پدرم را دوست دارم، (من یک‌قدری جوری بگویم که خودم هم حالی‌ام بشود، مِن بعد این نوار من را آخر غیر شما هم می‌شنوند دیگر، شماها به کمال رسیدید، شما ولایتتان کامل است، شماها خیلی مهندسید، دانشمندید، باسوادید، کسی دیگر هم این نوار من را می‌شنود.) عزیز من! فدایت بشوم، ببین من چه دارم می‌گویم؟

تو هم بیا بشو! مگر خدا، قوم‌وخویشی با کسی دارد؟ مگر خدا مثل ماست که ما یک نمی‌دانم یک تعریفمان را بکنند، یک چیزی به ما بدهند و بیاییم تملّق بگوییم؟! خدا که احتیاج ندارد ‌که. اصلاً ببین خدا (لا إله‌ إلّا ‌الله) خدا خودِ عدالت است. آن خدا که عدالت دارد، تو و او و او ندارد که، پس ناقصی از ماست! آن‌وقت این امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، دوازده‌امام، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) عصمت خدا هستند.

تو اگر گناه نکردی، دروغ نگفتی، خدعه نکردی، چشمت را حفظ کردی، پایت را حفظ کردی، شکمت را حفظ کردی، همه این حدود را حفظ کردی؛ آن‌وقت چه می‌شود؟ آن حفظ را، آن‌وقت راه به تو می‌دهد توی عصمت خودش. ببین چه می‌گویم؟ من را راه نمی‌دهد. وقتی تو این‌جوری شدی؛ یعنی اطاعت کردی. تقریباً ببین من دوباره خدمتتان چه می‌گویم؟ آن‌وقت شما وقتی پاک شدی؛ یعنی جُنُبِ دنیا نباشی، ما اغلبمان جُنُب دنیاییم. چرا امام‌صادق (علیه‌السلام) فرمود که آن ‌که آمد دیدن‌شان، گفت: برو غسلت را بکن! این جُنب است. ما هم بیشترمان جُنب دنیاییم!

تو برو غسلت را بکن! یک دانه غسل بکن! بگو: خدایا! دروغ نمی‌گویم، گناه نمی‌کنم، خدعه نمی‌کنم، بدگمان نیستم، دلم می‌خواهد رفقایم بالا باشند، به دینم قسم، به آیینم قسم، من این‌قدر دعا می‌کنم شما از صد مطابق از من، درجه‌تان بالاتر باشد! یعنی اگر درجه شما بالاتر باشد، من افتخار می‌کنم. من نمی‌خواهم بگویم، من یک صلواتی گفته، حضرت فرمود بگو! می‌گویم، تمام را هدیه می‌کنم.

اگر شما الآن پرونده من را بیاورید ببینید، من آن‌چه که می‌گویم هدیه می‌کنم، اصلاً مِثل یک مُفلس، مُفلس خودم را می‌دانم. خدا این‌جوری می‌خواهد. می‌گویم این مال رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، این مال شهداء، این برای چه کسی است؟ اصلاً هر چه دارم، من الآن به شما هدیه می‌کنم. خب اگر شما این‌جوری شدی، خدا چه با تو می‌کند؟

ما، عزیز من! فدا‌یتان بشوم! ما خودمان را باید هدیه کنیم! به رسول‌الله قسم، رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: ما تو را وقف کردیم! من یک گاهی‌‌وقت‌ها می‌گویم خوب است رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) من را وقف کرده‌‌است! وقف باید استفاده‌مان به هم‌دیگر برسد. نه این‌جا، در آن‌جا هم باید برسد. تو عبادتت و اطاعتت را، تمام این‌ها را باید بگذاری مال خلق. اگر این‌جوری شدی، من در چند وقت پیش از این خواب دیدم که آن‌چه که این بشر احتیاج دارد از زمین می‌ریزد بیرون، یک جایی بود، حفره بود، آن‌چه که بشر احتیاج دارد بیرون می‌ریخت؛ هر چه که احتیاج داری. من یک چیز دستم بود، انگار گفته‌‌بودند که جمع کن! من این‌ها را همچین می‌کردم وِلو [پخش] نشوند. به دینم قسم، اصلاً من ذرّاتی توی فکر نبودم یک ذرّه از این‌ها را بردارم. من را که می‌بینید که، این بساط من است، خودتان ما را می‌شناسید که، خودتان خوب ما را می‌شناسید، ما احتیاج نداریم؟ چرا؟ ۳۵ چرا؟ من حساب می‌کردم به من نگفتند بردار! می‌دانی من می‌گویم چه؟

آیا به تو گفته گناه کن! می‌کنی؟ آیا به تو گفته دروغ بگو! می‌کنی؟ آیا به تو گفته تهمت بزن! می‌زنی؟ آیا به تو گفته غشّ کن! می‌کنی؟ آیا به تو گفته بدگمان به مردم باش! هستی؟ چه مسلمانی هستی؟! چه پولی را برمی‌داری می‌روی این‌طرف و آن‌طرف؟! تو باید امر را ببری کربلا، امر را ببری نجف، امر را ببری مکّه، چه امری می‌بری؟ خب دلت هم خوش است، بله! آره! هر کس امام‌حسین (علیه‌السلام) را زیارت کند، هر قدمی که بردارد، آمرزیده‌است. تو بمیری بخور می‌آورد واسه‌ات!

تو باید امر را ببری پیش امام‌‌حسین (علیه‌السلام)، تو امر را باید ببری پیش امام‌‌رضا (علیه‌السلام). امر چه چیزی است؟ خیانت نکرده‌باشی. چه پولی جمع کردی؟ از کجا آوردی؟ پول مال خودت است؟ پول که مال آن‌است، خرج امر بکن! آن‌وقت می‌شوی انسان. چرا من این همه می‌ریخت بیرون، چیز نمی‌کردم؟ چرا؟ والله، اصلاً در تمام کالبدم نبود که یک ذرّه از این بردارم، آن‌چه را که بشر احتیاج داشت، می‌ریخت بیرون. چه‌جور بشویم؟ ما باید احتیاج به خدا، به ولیّ داشته‌باشیم، تمام این امورات تو، خودش درست می‌شود.

توجّه فرمودید؟ قربانتان بروم! فدایتان بشوم! قرضتان ادا می‌شود، خانه‌تان درست می‌شود، ماشینتان درست می‌شود، حیثیّتتان درست می‌شود، کمالتان درست می‌شود، جما‌لتان درست می‌شود، مریضیتان رفعش می‌شود، آن‌چه را که مشکل است، مشکل پیش من و توست می‌آوریم هی رویش فکر می‌کنیم، شب خواب‌مان هم نمی‌برد.

امام مشکل ندارد، خدا مشکل ندارد، خدا مشکل نباید واسه تو بیاورد، این تقصیر خودمان است. توجّه فرمودید؟ این حرف‌ها دلم می‌خواهد یک‌قدری حالا قربانتان بروم، یک‌قدری فکر رویش بکنید! با فکر و اندیشه توجّه کنید! آن‌وقت ببین شما چه می‌شوید؟ چرا دعای ما مستجاب نمی‌شود؟ چرا؟ این‌قدر خدا گفته «اُدعونی [أستجب لکم]»[۴]: بیا این‌جا! هی گفته دعایتان را مستجاب می‌کنم، خب شرط دارد، شروط دارد.

بابا! آقا امام‌رضا (علیه‌السلام) گفت: «لا‌ إله‌ إلّا‌ الله حصنی [فَمَن] دخل حصنی [أمِن مِن عذابی بشرطها و شروطها و] أنا مِن شروطها شروط «لا‌ إله‌ إلّا الله» ما هستیم؛ یعنی شروط «لا إله‌ إلّا الله» امر این‌ها را ما اطاعت کنیم؛ ما حرف‌مان این‌است. ما نیامدیم چیز کنیم شما را تحمیل کنیم که، ما باید امر را اطاعت کنیم.

مگر نگفت «ألیوم أکملت لکم دینکم [و أتممت علیکم] نعمتی»[۵]؟ درست است؟ خودتان بلدید، خیلی قشنگ‌تر از من می‌گویید؛ امّا آیا فهمیدیم می‌گوید چه؟ (شما ببین روی مناسبت می‌گویم، من نمی‌خواهم تکراری بگویم، تکراری روی مناسبت می‌گویم.) این آقای شاه عبدالعظیم حسنی هفت‌پُشتش به امام می‌رسد، امر را اطاعت کرده‌ا‌ست، خودش یک چیز دیگری است. باباجان! می‌گوید: دور چهارچوبش بگرد، ثواب امام‌حسین (علیه‌السلام) را به تو می‌دهد. چرا؟ این امر امام‌حسین (علیه‌السلام) را اطاعت کرده، شده‌ امر.

ما می‌گوییم شما هم بیایید همین کار را بکنید! دور چهارچوب شاه عبدالعظیم بگردی! چرا جای دیگر نیست؟ این موسی مبرقع، پسر بلافصل جوادالائمه (علیهماالسلام)، هیچ چیزی ندارد، ابداً! این [شاه عبدالعظیم] آمد خدمت امام، گفت: آقاجان! می‌خواهم ایمانم را، ولایتم را، عقیده‌ام را بگویم. بگو آقاجان! گفت: من خدا را به یگانگی می‌پرستم؛ یعنی هیچ خدایی ممکن نیست مثل خدا باشد، خیلی خوب! شما هم نماینده آن خدایی، ببین من دارم می‌گویم چه؟ امر آن خدایی، خدا امر کرده من امر شما را اطاعت کنم، اناری از درخت می‌چینم، نصفش بگویی حلال، نصفش حرام؛ حرام را دور می‌اندازم، حلال را می‌گیرم.

(چقدر چون‌وچرا، ما داریم؟!) واجباتم را هم به‌جا می‌آورم، ترک محرّمات. حضرت فرمود: همین است. رفت پی [دنبال] رعیتی‌اش‌! ۴۰ رفت پی عملگی‌اش! کجا داری که حضرت عبدالعظیم، آیة‌الله‌العظمی بوده؟ آیة‌الله امر بوده، امر را اطاعت کرده‌است. حالا ببین چه خبر است؟ ما هم می‌گوییم تو هم بیا همان بشو! ما حرف دیگری نداریم. بیا ببین می‌شوی یا نه؟ خب شاه عبدالعظیم چه کسیِ خدا بوده‌است؟ قوم‌وخویشش بوده‌است؟

خدا «لم یَلِد و لم یولَد»[۶] است دیگر، «و لم یکن له کفواً أحد»[۷] است دیگر، نه زاییده شده، نه زاییده شده از او. چرا این‌جوری هستیم ما؟

پس من حرفم این‌است: عزیزان ‌من! بیایید امر را اطاعت کنید؛ آن‌وقت این امر همین‌جور که دارم به شما دارم می‌گویم مثل جانی که می‌بینی توی بدنت است، امر باید توی نظرت باشد. هر کجا که خدا می‌گوید نه! آن یک قُرق‌گاه است. هر کجا می‌گوید آره! آزادید. چطور می‌گوید اگر به زن مردم نگاه کنی، روز قیامت سیخی توی چشمت می‌کند که سیخ از توی کَلّه‌ات بیرون می‌زند! امّا می‌گوید: خانمت را این‌جوری کن! (بگویم یک چیز خنده‌دار؟) می‌گوید: ماچش هم بکن! امر است، آن امر نیست، نکن! حالا می‌خواهی بکنی، برو بکن!

خلاصه ما چه کنیم؟ پس ما بنا شد قربانتان بروم، (من جای دیگر هم گفتم:) پرچم تفکّر می‌رسید به امر، می‌رسید به امر. امروز من افشا کردم چه کار کنید؟

خدایا! به حقّ امام‌زمان، این چیزها که ما گفتیم، «الحمد لله شکر ربّ‌العالمین» رفقای من إن‌شاءالله هیچ‌وقت مشکل نداشته‌باشند. مشکل و غصّه‌شان این‌باشد که بفهمند کسری ولایت دارند. همه‌اش دعا کنند ولایتشان کامل بشود.

خدایا! به حقّ وجود امام‌زمان قسمت می‌دهم، این حرف‌ها که ما زدیم، این حرف‌ها یک‌‌جوری باشد که تو اثر به آن بدهی، امام‌زمان! تو اثر به آن بده! آقاجان! فدایت بشوم، تو قبول کن!

خدایا! به حقّ امام‌زمان قسمت می‌دهم که عاقبت همه‌تان را خدا به خیر کند. ان‌شاءالله امیدوارم که این حرف‌ها مفید باشد.

خدایا! تو خودت می‌دانی، ما نه مقصدی داریم، نه چیزی می‌خواهیم، نه کاری داریم، خدایا! ما بی‌مقصدیم؛ امّا تو مقصد خودت را که علی (علیه‌السلام) است را به ما بشناسان! که ما دور پرچم مقصد تو برویم.

خدایا! اگر گناهی وارد شده که ما به آن، نباید ما آن‌جا باشیم، آن گناه را بیامرز!

خدایا! فلانی می‌گویند با یکی یک‌قدری [رابطه‌اش] گلیِ، گل‌آلوده است، خدایا! اگر می‌بینی این ولایت گل‌آلوده است، تو ما را اصلاح کن!

خدایا! در پناه امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) راهمان بده.

خدایا! عاقبتمان را به خیر کن!

خدایا! به حقّ وجود امام‌زمان، عیدی به ما بده!

خدایا! عیدی من این‌بود که گفتم که ما، ولایت ما را ازلی کن!

خدایا! ما را در دنیا و آخرت امداد قرار بده!

خدایا! ما از امدادگری مردم که اگر یک ترحّمی با پول تو، با چیز تو، با کرامت تو می‌کنیم، خدایا! عُجب، ما را نگیرد. خدایا! ما وظیفه بدانیم.

خدایا! به حقّ امام‌زمان قسمت می‌دهیم که تتمه عمر ما را هم در راه خودت قرار بده!

خدایا! به ما یقینِ این حرف‌ها را بده!

خدایا! یقینِ ولایت به ما بده! یقین خداشناسی بده!

خدایا! باز هم شوخی می‌کنیم، یک کاری بکن که خلاصه ما تو را بیشتر از پول بخواهیم.

یا علی

ارجاعات

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ (سوره الفاتحة، آیه ۵)
  2. (سوره الفاتحة، آیه ۴)
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ (سوره الأحزاب، آیه ۵۶)
  4. (سوره غافر، آیه 60)
  5. (سوره المائدة، آیه ۳)
  6. (سوره الإخلاص، آیه ۳)
  7. (سوره الإخلاص، آیه ۴)
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه