ازدواج | |
کد: | 10000 |
---|---|
پیدیاف: | دریافت |
پیدیاف (موبایل): | دریافت |
قبل از ازدواج
1. اغلب که در جوانها بین زن و شوهر اختلاف میافتد، (بدین دلیل است که) اینها خودشان زنشان را انتخاب میکنند. میخواهی زن بگیری، با اجازه پدر و مادرت بگیر. چونکه آنها وارد هستند. اگر زنگرفتن بهغیر امر خدا باشد، جدا میشوید. آن (ازدواج)، فتنه میشود. زن را باید با امر خدا بگیری، بعد با اجازه پدر و مادرت. اگر بیاجازه بگیری، تو زن را خواستی؛ مثل یک خاطرخواهی میشود. خاطرخواهی به امر خدا نیست. میان شما جدایی میافتد و به بدبختی میافتید.
پس جوانانعزیز که میخواهند زن بگیرند، با اجازه پدر و مادرشان بگیرند. اگر روی اجازه پدر و مادر نباشد، روی هوا و هوس میشود. خدا میگوید اگر بهغیر من بخواهی کاری بکنی، از آنجا تو را ور میآورم. پس مشکل بهوجود میآید. در زندگیام چند نفر میخواستند بهمن زن بدهند، زنان خیلی مهم، من گفتم: نه، من باید با اجازه پدر و مادرم زن بگیرم. خاطرخواهیها تمام میشود، چونکه امر خدا نیست.
2. (برای) زنگرفتن باید بروی تحقیق کنی. (زنت را) از خانوادهای بگیری که سابقهاش خوب باشد. حالا (اگر) شجاع نیست، سابقه خوبی داشتهباشد. حضرتعلی (علیهالسلام) که میخواست زن بگیرد حسابهایش را کرد که قضیه کربلا پیشآمد میشود، باید یکی باشد پَپه نباشد (بنابراین رفت و امالبنین را گرفت).
پس ائمهطاهرین یک پیشبینیهایی دارند، روی پیشبینیهایشان کار میکنند. ما هم باید حتیالامکان در زنگرفتن یک پیشبینیهایی داشتهباشیم. مثلاً میگویند بیشتر بچهها به داییشان میروند؛ یعنی کسیکه میخواهد زن بگیرد، باید بداند برادر زنش چطوری است.
3. از خدا بخواهید زنی قسمت شما کند که حواله باشد.
4. من پنج شبجمعه رفتم جمکران، گفتم یا امامزمان! یکزنی بهمن بده دینم را نبرد، الحمدلله، همانطور هست؛ آنقدر سخی است که نگو.
5. اصلاً راجعبه ازدواج استخاره لازم نیست، باید تحقیقات کنید.
6 زنبگیر که انسانسازی کنی، زنی که ولایتپرور باشد.
دوران عقدبستگی
1. شما الان باید در تمام گلولههای خونت فکر کنی، این زن ناموس تو است و در هر ابعادی (باید) او را حفظ کنی.
2. شما (باید) خیال کنی زن (به جز زن شما)، در دنیا نیست، او هم خیال کند مرد (به جز شما)، در دنیا نیست.
3. هر دفعه (خانه زنت) میروی، دست خالی نرو. گل نبر، من با گل زیاد موافق نیستم. آجیل، مغز بادام، پسته،... ببر؛ چون خانوادهاش، همسایه یا رفقایش الان سراغ میگیرند که (داماد) چهچیزی آوردهاست. بشر، وظیفهاش ایناست که اینکار را بکند.
4. همیشه، یک نوید خوب بده، امید بده.
5. زن، محرم است؛ اما محرم راز نیست.
6 زن، زینت است، باید زینتش داد.
7. تاج سر زن، مرد است. اگر اخلاق تو خوب نباشد، زانویش گیر ندارد.
8. آدم «من» نباید داشتهباشد.
9. در عقدبستگی، (آدم نباید) عروسی کند، پدرش در میآید. خیلی مواظب باش. بخواهی اینکار را بکنی، تهمت میخوری. وقتی عروسی کردی (باید) در این فکر باشی که خانه بخری، دامنگیرت میشود. پس تا میتوانید در عقدبستگی عروسی نکنید.
10. هر وقت میخواهی بیرون بروی، بگو: خانم چیزی نمیخواهی برایت بگیرم؟ دلش را خوشکن.
11. من هر وقت بچهام میخواست برود، میگفتم: یک النگو ببر، طلا ببر. آن طلایی که آنجا میبرد، برایش کمکم جمع میشود. آنزن هم عاقل است، یکوقت میخواهند خانه بخرند، چیزی بخرند، هم سرمایهای دارد و هم بهاصطلاح، دلش خوش شدهاست.
12. آدم باید با زنش رفیق باشد. با مادر زنت، رفیق باش؛ مثلاً برای ایام عیدی یک پیراهن برای زنت بخر و یکی هم برای مادر زنت. تا میتوانی با مادر زنت رفیق باش.
13. محبت، با کرامت ایجاد میشود. چرا؟ (چون) تو شخص را میخواهی که یکچیزی میآوری، اگر نخواهی که چیزی نمیآوری.
14. زن و شوهر اگر خوب نباشند و همبستر شوند، بچه، لوث میشود. باید هر دو طرف رضایت کامل داشتهباشند. کار؛ زوری نیست. چونکه خدا میفرماید: «لا اکراه فیالدین»[۱] زن و شوهر هم نباید اکراه داشتهباشند تا بچه شفتهریزیاش خوب باشد.
15. دو جبهه داریم: یکی جبهه جهاد است؛ اما یکوقت خودت توی جبههای. داری کار میکنی، انفاق میکنی، پس من میگویم یکوقت نشود از جبهه خارج بشوی. امامصادق (علیهالسلام) میگوید: شما عضو مائید؛ اگر امر را اطاعت نکنید، جدا میشوید. پس وقتی گناه کردی، از جبهه جدا شدی و در جبهه شیطان رفتی. چونکه شیطان از گناه خیلی خوشش میآید. میفهمد تو داری جهنمی میشوی.
16. روایت داریم مرد، خدای زن است؛ یعنی روزیرسان زن است.
17. خدا میگوید سه چیز به تو دادم، منت سرت گذاشتم: اول، ولایت؛ بعد، خانه خوب؛ بعد، زن خوب.
حالا نتیجهاش ایناست که وقتی داری کار میکنی، اینخانه شما بیت خداست؛ یعنی از زمین مکه کشیده شدهاست. حالا خدا میگوید من بیتم را به تو دادم، حالا که داری کار میکنی، جهادگری. خانمت هم در خانه، مریم است، آنوقت عیسی (آیات) بهوجود میآید؛ اما در صورتیکه اینخانه را بتکده نکنی.
18. آدم، هرکجا هست، اگر میخواهد جهادگر باشد، باید بهفکر زنش باشد. تو باید هر کجا هستی، بهفکر او باشی. امامحسین (علیهالسلام) الان قاسمش کشتهشده، علیاکبرش کشتهشده، حالا ببین چقدر بهفکر ناموس خودش است. حالا با همه این حرفها، تا آخرین نفس دارد دل خانوادهاش را خوش میکند. آخر هم میگوید: «یا شیعیان اباسفیان! دینکم، دینارکم» کجا میروید رو به حرم رسولالله؟ با زانو پا شده، دیگر توان ندارد؛ اما از حرمش دارد دفاع میکند. ما هم باید تا آخر عمرمان از حرممان دفاع کنیم و بهفکر حرممان باشیم.
19. در تمام مدت عمر، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، لباس رزم نپوشیده؛ یعنی نداریم زره پوشیده باشد. فقط یکدفعه راجعبه یک زن، با زره بیرون آمد. لباس رزم پوشید برای اینکه به زن اذیت نشود.
20. تا میتوانی کم حرف بزن. بگذار ایشان حرف بزند؛ چون او تو را عکسبرداری میکند. میخواهد هشتاد سال، نود سال با تو بسازد. در عقدبستگی، زن، عکسبرداری میکند. چرا یکمرتبه میگوید من او را نمیخواهم؟ (چون) تو در حرفهایت یک حرفهایی زدی، او میبیند که لیاقت نداری هشتاد سال با او بسازی؛ پس کم حرف بزن. در برابر زن عقدبسته آدم باید مؤدب باشد (تا عکسش خوب بیفتد)
21. باید با زن مدارا کرد. اگر او حرف بزند، شما باید حرف او را کم و زیاد کنی. باید حواست جمع باشد. شما توصیه نهجالبلاغه به او بکن تا گیر به نهجالبلاغه بدهد. چونکه نهجالبلاغه، فرمایش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. ما باید فرمایش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را اهمیت بدهیم.
22. اینکار اشتباهاست که بگویی زن، من را بخواه. شما باید کاری کنید، او تو را بخواهد. ما نباید به زن تحمیل کنیم و او را اذیت کنیم و بگوییم ما را بخواه. چونکه عدالت، خواستن میآورد. اگر تو با عدالت با زنت رفتار کنی، او تو را میخواهد. تو میخواهی با «من» ات رفتار کنی، مرتب میگویی: «من میگویم اینجور کن، آنجور کن» زن را خسته میکنی، (آنوقت) او تو را نمیخواهد.
23. شما باید بگویی: زن، ما باید خودمان را بسازیم تا اهلبیت ما را قبول کنند. ما باید صادرات شخص را بپذیریم، نه خود شخص را.
24 ما باید حرفهای زن را بشنویم، کسی را ناراحت نکنیم؛ اما در عمل، اگر حرفزن مطابق روایت و حدیث نبود، گوش نکنیم. آنوقت آنزن میفهمد که مطابق روایت و حدیث حرف بزند.
25. بعضیها به این روایت برخوردند که میگوید: هر جوری زن بگوید غیر آن بکن، این اشتباهاست. یکی از مهندسها به این روایت برخورد کردهبود و میگفت که مثلاً زنم میگوید خیار بگیر، من سیب میگیرم! به او گفتم: عزیز من، اینجور درست نیست. الان اگر خانم میگوید سیب بگیر، این زن، سیب احتیاج دارد؛ وقتیکه تو اینکار را بکنی یک حاجت برادرت را، خواهر مؤمنهات را برآوردی، هفتاد حج، هفتاد عمره پایت مینویسند.
اینکه میگوید به حرفزن نرو و غیر آن بکن؛ چون زن زینت است. وقتیکه زینت است، خدا یکجوری او را خلق کردهاست، یکجوری فرق گذاشتهاست. مثلاً میگوید: ارثش اینجوری است، یا شهادتش اینجوری است. تو همه اختیارت را بهدست زنت نده. زن، اینجور که معلوم است؛ (البته نمیخواهم بگویم همه زنها)، اصولاً ناقص است؛ چونکه ببین ارثش چهجوری است یا شهادتش چهجوری است. حالا اگر این زن حرفی غیر روایت و حدیث زد، آدم باید رد کند؛ اما اگر روایت و حدیث بگوید، باید عمل کند. آنرا هم باز یکمرتبه، توی ذوقش نزنی، توی «بهتری» پیادهکن. یواشیواش باید حالیاش کرد. نمیشود بگویی این حرفها برای همه زنهاست. خب، زینب همزن است، مریم همزن است، آسیه همزن است. این عمومیت ندارد. زنی که به امر نباشد، مورد لعنت است؛ مثل عایشه و حفصه. ما باید روی اینها حساب کنیم. یکمرتبه همه زنها را نگویی بد است. پس ما در زندگی باید تفکر داشتهباشیم. اگر تفکر نداشتهباشیم، کارهایمان اشتباهاست و حدیث و روایتها را نمیفهمیم.
ما داریم از قرآنمجید حرف میزنیم و به کسی کار نداریم. حالا خدا فرق گذاشته، تو چرا فرق نمیگذاری؟ تو میخواهی مثل خودت باشد، مثل خودت که نمیشود؛ اما ما احکام داریم. «انالله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلو علیه و سلموا تسلیما»[۲] تسلیم پیامبر باید باشیم. در تمام روی زمین از عایشه بدتر در بین زنها نیست؛ اما از زهرا (علیهاالسلام) هم بهتر نیست؛ اما ببین پیامبر چطور با عایشه حرف میزند.
میگوید: حمیرا، با من حرف بزن، لایش میگیرد. ما باید زن را لا بگیریم. اگر یککاری، چیزی دارد، از او بگذریم. ما باید از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) قبول کنیم. مگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نمیدانست عایشه به جنگ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میآید یا جنازه امامحسن (علیهالسلام) را تیر باران میکند؟! او دارد وظیفه خودش را عمل میکند. تو به کرده او کاری نداشتهباش. تو باید خُلق عظیم داشتهباشی. تا میتوانی با زن خوشرفتاری کن.
26. گنجشک نری به مادهاش گفت: من آنقدر قدرت دارم که میتوانم تخت سلیمان را بههم بزنم. باد، خبر به سلیمان داد. سلیمان گفت: تو چطور میتوانی بههم بزنی؟ گفت: حالا ما یک هارت و پورتی پیش زنمان آمدیم.
آدم باید در مقابل زن پَپَه نباشد؛ اما قدرتش را هم صرف امر بکند. (در جای دیگر، حاجآقا فرمودهاند) در مقابل زن باید قدرت، مدرتی آمد.
27. روایت داریم مغز زن، پشت سرش است و مغز مرد جلویش. یکقدری فرق دارد؛ اما زن، کینه ندارد؛ یعنی الان یکحرفی بزند، آنوقت میآید پشیمان میشود. پس آدم اگر میخواهد زندگیاش شیرین باشد، تا میتواند نباید سر بهسر زن گذارد.
دعاهای شب عروسی
یکی زیر قبه امامحسین (علیهالسلام) یکی هم در منا و یکی هم در شب عروسی دعا، مستجاب است.
این دعاها را از خدا بخواه:
1. از خدا و امامزمان (عجلاللهفرجه) بخواه، ولد صالح به تو بدهد، ولدی که پیرو ائمه (علیهمالسلام) باشد، نه ولدی که از بچههای آخرالزمان باشد. پیرو ولایت و دین باشد.
2 بگو خدایا، مهر مرا در دل زنم بینداز و مهر آنرا در دل من. اختلاف، بین ما نیفتد. ما پیرو امیرالمؤمنین (علیهالسلام) باشیم. زنم هم تا آخر عمرمان پیرو زهرا (علیهاالسلام) باشد.
3 خدایا، مرا تنگدست نکن که دستم پیش خلق دراز باشد. تو را بهحق امامزمان (عجلاللهفرجه) مرا کفایت کن.
4 خدایا، تو را بهحق امامزمان (عجلاللهفرجه) هر محبتی در دل من و زنم هست، بهغیر محبت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بیرون کن؛ جایگزینش، محبت خودت و اهلبیت را قرار بده.
5 خدایا، کسانی را که میخواهند اختلاف بین ما بیندازند از ما دور کن.
6 خدایا، من و زنم را قانع و راضی کن تا اهلدنیا نباشیم.
7 خدایا، در قانع و راضی بودن، تو را بهحق امامزمان (عجلاللهفرجه) ما را کفایت کن.
8 خدایا، تو را بهحق امامزمان (عجلاللهفرجه) القا و افشا بهمن و خانمم بده تا حمایت از ولایت کنیم. من حمایت از ولایت کنم، زنم هم حمایت از زهرا بکند. تا آخر عمرمان از ما گرفته نشود، خودت حفظکن.
حضرتزهرا تا آخر عمرش حمایت از ولایت کرد، ما هم جانمان را باید فدای ولایت کنیم، نه لهو و لعب و فسادهای دنیا. اگر ما اینجوری باشیم، امامزمان (عجلاللهفرجه) میگوید پدر و مادرم به قربانتان. مگر شهدای کربلا بهغیر اینکار چه کردند؟ آنوقت امامزمان (عجلاللهفرجه) میگوید پدر و مادرم به قربانتان. خدایا، ما هم از آنها باشیم.
9. الان اگر امامزمان (عجلاللهفرجه) نیست، امرش که هست. خدایا ما حمایت از امر امامزمان (عجلاللهفرجه) کنیم، نه امر خلق که جدایی نیفتد بین ما و امامزمان (عجلاللهفرجه)
10. خدایا، ما را تهیدست نکن، مال دنیا بده؛ اما محبتش را نده که آنرا در راه تو و ولایت خرج کنیم.
11. خدایا، دختر حاتمطایی دعا کرد برای پیامبر، گفت: یا محمد، خدا کار بهجا به دستت ایجاد کند. خدایا، ما از آنها باشیم که کار بهجا در دستمان ایجاد بشود، نه کارهای هوا و هوسی.
12. خدایا، ارتباط ما را با امامزمان (عجلاللهفرجه) قطع نکن. چونکه امامصادق (علیهالسلام) فرمود: شما عضو مایید. اگر گناه کنید، جدا میشوید. خدایا، بهحق امامصادق (علیهالسلام) ما عضو امامزمان (عجلاللهفرجه) باشیم. خانمم هم تا آخر عمرمان عضو زهرا (علیهاالسلام) باشد.
13. خدایا، تو را بهحق امامزمان، من و خانمم را عاقوالدین نمیران. چونکه اگر آدم عاقوالدین بمیرد، خدا میگوید: هر کاری میخواهی بکن؛ تو را میسوزانم. اول پدر و مادر ما علی (علیهالسلام) و زهراست، و بعد پدر و مادر ظاهری. خدایا، محبت آنها و پدر و مادرمان را در دل ما بینداز تا عاق پدر و مادر نشویم.
14 خدا در قرآن میگوید: «و بالوالدین احساناً»[۳] خدایا، ما تهیدست نباشیم که دستمان پیش پدر و مادرمان دراز باشد؛ میخواهیم به پدر و مادرمان احسان کنیم. احسان به پدر و مادر ایناست که دل آنها را خوش کنیم.
بعد از عروسی
1. (در قضیه رفتن به خانه پدر و مادر) یکطوری بروید که همیشه بروید. آنوقت مادرت بهفکر تو است. یکطوری قرار بگذارید که هر دفعه بروید (برنامهریزی شده و منظم بروید) مادرت را منتظر نگذار. مثلاً، وقتیکه شما هر بار روزهای دوشنبه بروید، مادر به انتظار روز دوشنبه است؛ اما اگر یکبار یک شنبه بروید و یکبار دوشنبه، انتظار مادر هیجانی میشود و اینکار درست نیست. هر روز هم نروید. یکنفر بود هر روز خدمت پیامبر میآمد، پیامبر فرمود: هر روز نیا، محبتمان نسبت به همدیگر کم میشود.
2. حرف پدر و مادرت را به زنت نگو، زن زینت است؛ میخواهد همیشه به او احترام بگذاری. به زن بگو: به پدر و مادرمان نگاه نکن، به خدا نگاه کن. بگو: تو محض رضای خدا به آنها احترام بگذار. چونکه پدر و مادر پیر شدهاند و ضعیف هستند، خانم! شما الان قوی هستی، یک روزی هم شما پیر میشوی. اگر خدمت به پدر و مادر بکنی، بچهات هم خدمت به شما میکند؛ زیرا خدا همیشه پاسخ میدهد.
3. اگر میگوید یکچیزی بخر، حرفش را بشنوید، خیلی خوب است. (همان چیزی که گفتهاست بخر؛ نه چیز دیگر را) و الا عقدهای میشود.
4. نباید با زن تند حرف بزنید، نگویید شما نمیفهمی، او با شما عقدهای میشود.
5. (اگر به شما چیزی گفت بخر و نخریدی) بگو: وای، یادم رفت! وای، میخرم! وای...، زن را بگردان. فوری نگو، نه.
6. احتیاج زن را باید برآورده کرد. از زن باید اطاعت شهوتی کرد، نه اطاعت امری. ما باید امر خدا را اطاعت کنیم. آدم باید همهچیز را مراعات کند. مقدس نشوید، متدین شوید.
7. روایت داریم زنی نزد خلیفه آمد و به عمر گفت: من میخواهم از شوهرم جدا شوم؛ شوهرم ناشزه است. عمر گفت: نه؛ حق نداری. به او حد میزنم. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گفت: این زن، منظورش ایناست که این مرد، پیش او نمیرود، اگر یکماه پیش او نرود، حق دارد که جدا شود. تا این اندازه اینکار ادامه دارد.
8. یک گنجشک نر خدمت حضرت سلیمان آمد و گفت: زنم راهم نمیدهد. حضرت سلیمان، ماده را صدا کرد و گفت چه شدهاست؟ ماده گفت: این، بهغیر من با (گنجشک) دیگری دوستی کردهاست، من هم راهش نمیدهم. (خلاصه) زن را باید در امور شهوتی راضی کرد.
9. هفتگی باید یک پولی به زن بدهید، او میخواهد یکچیزی بخرد، شما نمیدانید چیست. من خودم هفتگی دههزار تومان به زنم میدهم.
10. زنِ آدم را نباید جوانها بشناسند. آدم وقتی بیرون میرود، شناسایی میشود؛ یعنی زمان، بد است. میگوید: ناموست را مثل روباه به دندان بگیر. آدم باید خیلی مواظب باشد که زنش را نشناسند. بچه را در فضای خانه، فضای حیاط و فضای اتاق بغل بگیرید. بغل گرفتن بچه جایز است؛ اما شناسایی زن جایز نیست.
11. هر وقت میخواهد بیرون برود، بگویید: با مادرت برو یا من برایت میخرم؛ یا با هم بروید بخرید. زن را عقدهای نکنید؛ چونکه پیامبر هم اینکار را کرد. با خدیجه در کوچه ایستادهبود. (برای اینکه به او تهمت نزنند) گفت: این خدیجه است که من با او میروم.
12. زن را لوس نکنید؛ اما به او کمک هم بکنید. اگر حال او خوب نبود، بلند شوید و کمکش کنید. اگر حال داشتهباشد، لوسگری است. از ائمه سفارششده است که به زنهایتان کمک کنید. اصلاً زندگی مشترک است؛ مثلاً الان مهمان دارید. آدم بلند میشود و کمک میکند، چه عیبی دارد؟ مثلاً من اگر مهمانی داشتم، برای شب تعطیل میگذاشتم که خودم (وقت داشتهباشم) کمکش بکنم.
13. باید با زن بسازید. «من» را کنار بگذارید. همیشه توقع عزت از زن نداشتهباشید. یکوقت زن خسته است، یکحرفی به شما میزند. شما عقده زن را به دل نگیرید، زن کارهایش ریشهدار نیست. شما خودتان را پیش او نگذارید، شما راه خودتان را بروید.
14. با پدر زن و مادر زنتان خوب باشید. مگر ارث پدرتان را میخواهید که اینقدر توقع دارید؟ زن، به شما دادهاند، جهاز هم به شما دادهاند، شما چهچیزی به آنها دادهاید که اینقدر توقع دارید؟ یک مهریه است که آنهم، آیا بدهید! آیا ندهید! بازی در نیاورید. آنوقت شما اینکار را بکنید، بیعدالت شدید، باید عدالت داشتهباشید.
15. خدا، وقتی به آدم غضب کرد، زنش را از او جدا کرد. چرا؟ (چون) اینجا به حرف زنش گوش کرد. شیطان طرف آدم رفت؛ ولی نتوانست او را گول بزند. به طرف زن او رفت؛ چون زن او باعث ترکاولی شد. به زنش علاقه داشت، به حرف زنش گوش کرد، به امر خدا گوش نکرد، آنوقت خدا سیصد سال او را جدا کرد. پس ما باید به حرفزن گوش کنیم؛ اما زن امر خدا را بگوید، وگرنه مانند آدم میشویم. حالا دوباره که ترکاولی قبول شد بلند شد و طرف زنش رفت. پس ما باید زنمان را بخواهیم.
16. زن را باید ضبط کرد. نمیشود یکماه، دو ماه با او قهر کرد.
17. آدم نباید یککاری بکند که زنش با غصه (عقده) بخوابد. اگر با عقده بخوابد، شیطان آنزن را رهبری میکند و فاجعه بهوجود میآید. پس نگذارید زنتان با عقده بخوابد.
18. قدر زنتان را بدانید. اصلاً شما مگر ارث پدرتان را از پدر زنتان میخواهید؟ بابا، شکر خدا را بکنید. یکوقت میبینید نعمت از دستتان گرفته میشود، هر چقدر هم که به سرتان بزنید فایده ندارد. این خانم بلند میشود روزتان را اصلاح میکند.
19. بشر، یک ذوقی میخواهد، اگر ذوق نداشتهباشد، بدنش فرسوده میشود. هشتساعت کار، هشتساعت عبادت، هشتساعت استراحت.
20. دیدم زنم سیرابها را داخل دیس ریختهاست، یکدفعه دیس از دستش لیز خورد و شکست، سیرابها هم روی زمین ریخت. گفتم: بنا بودهاست که پای من بشکند، دیس شکستهاست. دیدم دیس شکستهاست، سیرابها هم روی زمین ریختهاست، خودمان هم بسوزیم، مگر من خر هستم؟
21. زنداری با پدر و مادر داری در یکخانه درست نیست.
22. شوهر خواستن زن؛ یعنی عاطفه زن.
23. خانم میگوید: ویدئو بخر؛ اگر بخرید، شما او را پرستیدهاید. اصلاً دین، ملاحظه ندارد؛ قرآن، ملاحظه ندارد؛ اسلام، ملاحظه ندارد. اگر ملاحظه کردید، آنرا خفیف کردید؛ اما مرد میخواهد اینطوری شود. اگر امر زنتان را به امر خدا ترجیح دادید، پس زنتان امرالله است، نه خدا. حالا با او هم بسازید. بگویید: خانم این مطابق شأن ما نیست، درست نیست. همان هم یکطوری با او رفتار کنید که عقدهای نشود. شخصی نزد من آمد. گفت: زنم میگوید تلویزیون بخر، چهکار کنم؟ گفتم به او بگو بد است، گفت: قانع نمیشود. گفتم: دویستهزار تومان به او بده، بگو میخواهی طلا بخر، میخواهی تلویزیون بگیر. او هم رفت طلا خرید. چونکه اگر شما بخری تا زمانیکه او گناه میکند، گردن شما است؛ اما اگر او بخرد، گردن شما نیست. پس تا میتوانید نگذارید عقده تولید بشود. رفع عقده کنید تا زندگیتان شیرین شود.
24. پیامبر میفرماید: هر کس حاضر بشود که زنش را نامحرم ببیند دیوث است. تف به شما دیوث که میگذاری خانمت ناجور بیرون برود. هر کس حاضر بشود که به زنش نگاه بشود، دیوث است. من میگویم که بیایید دیوث نشویم؛ من رفیق دیوث نمیخواهم، خودتان را هم لوس نکنید.
25. باید از خانمهایتان تشکر بکنید، شما را از مجلس ولایت باز نمیدارند. زن، زینت است. حالا این زینت اینقدر خوب است که به شما اجازه داده که به مجلس ولایت بیایید. دلیل تشکر ایناست که: زن، علاقه دارد با شوهرش بشیند و حرف بزند؛ اما یکساعت، دو ساعت شما از او جدا میشوید، حاضر میشود بروید حرف ولایت را گوش کنید و قبول کنید. پس این زن در ثوابی که شما میبرید شریک است، چونکه به این امر راضی است. پیامبر فرمود: هر کسی به عمل قومی راضی بشود، جزء آن قوم است.
26. خانمها، خدا شما را با ولایت محشور کند.
27. شما باید مراعات خانمهایتان را بکنید. آنموقعیکه «من» نداشتهباشید (مراعات خانمهایتان را میکنید).
28. همچنین جلوی خانمتان، خداپرست و ولایتپرست نشوید. خانم را آماده به ولایتش بکنید، آماده به توحیدش بکنید. بگویید: خانم! اینطوری بهتر است.
29. مرد باید شجاع باشد. مرد غرغرو بهدرد نمیخورد، چقدر در برابر زنهایتان غر میزنید. مرد باید مردانگی داشتهباشد. او محتاج تو است، نه تو محتاج او.
30. در موقع زناشویی، اگر بسمالله نگویید؛ تخم نابسمالله کاشتید.
31. کسیکه زنش را بخواهد، باید محض خدا بخواهد. اگر محض شهوت بخواهد، آننیست که شارب او عرق کند، جهادگر باشد. نباید محض شهوت بخواهید که هر روز او را عروسک بکنید؛ باید محض خدا بخواهید، باید محض نعمت بخواهید. خدا نعمت به شما حواله کردهاست. 32. آدمی که زن دارد، هفتاد مرتبه ثوابش بیشتر است؛ چون زنداری صدمه دارد، دل آدم را خون میکند. ببینید امامحسین تا نفس آخر حواسش به خیمههایش هست. شما تا آخرین نفس از ناموستان دفاع کنید. زنتان را ناموستان بدانید.
33. کاکلبازیها چیست که بعضیها در میآورند؟ یک زن میگیرند، آنقدر توقع دارند که نگو.
34. وعده و وعید دادن به زن عیبی ندارد.
35. باید از زن صرفنظر کنی، راه خودتان را بروید.
36. من با تندی زن مخالف هستم. زن اگر کج بشود، نمیشود راستش کرد. چونکه پیامبر فرمودند: زن مثل ترک کج میماند، اگر سر به سرش بگذارید، میشکند.
37. زن را انسان بدانید، با زنهایتان بداخلاقی نکنید.
38. من چیز خوبی برای زن و بچهام میگرفتم. همهچیز هم میگرفتم؛ اما بهطور اسراف اینکار را نمیکردم. من در زندگیام چیزی نبودهاست که مصرف نشود. تا ببینم دارد خراب میشود بیرون میفرستم. مؤمن همیشه باید در خط امر باشد، نه در خط اسراف.
39. هر طوری است باید به یاد پدر و مادرتان باشید؛ حالا یا از طریق مالی، اگر هم ندارید از طریق حمد و قل هو الله.
40. زنتان را (هر سال) جایی ببرید، مسافرت ببرید، همانجا که دارید طبیعت را میبینید، بگویید اینها را چهکسی درست کردهاست؟ چهکسی اینها را بهوجود آوردهاست؟ نگاهکردن بهغیر از محبت است.
41. امیدوارم یک زندگی شیرینی با خانمهایتان بکنید.
42. بیعقل، برو خانمت را قِل و قول کن. بیعقل، دلش را خوشکن.
43. شما باید زنتان را بخواهید، بوسش کنید، از نفس شما خوشش میآید؛ اما باید وقتی ندای امامزمان (عجلاللهفرجه) آمد، دنبال او بگردید.
44. شما اگر «من» نداشتهباشید، از حرف خانمتان به شما بَر نمیخورد، به «من» شما بر میخورد. فهمیدید؟ اما اگر غیر شرعی حرف زد، جلوی او بایستید. رفقایعزیز! «خود» نباشید؛ ما حمایت از «من» مان میکنیم.
45. زن را آنقدر بخواهید که مال حرام برایش نبرید، فردایقیامت میآید یقه شما را میگیرد. چرخ فلک دارد روی نظم میچرخد.
46. شوهر، مثل مسافر است، اینجا [خانه] میآید و میرود.
47. زن، فقط اخلاق خوش میخواهد.
48. سر بهسر زن گذاشتن از بیعقلی خود مرد است. شما توقع دارید او مثل شما باشد، از بیعقلیتان است. خدا او را ناقص خلق کردهاست، شما میخواهید مثل شما باشد؟
49. خیلی مواظب مال حرام باشید. داخل خانوادههایتان نیاورید. این بچهها که پررو شدند؛ یکی برای تلویزیون است، یکی هم بهخاطر مال حرام.
50. زنی که با آدم سازگاری کند، مانند حضرتزهراست. من پنج هفته به جمکران رفتم و از امامزمان (عجلاللهفرجه) خواستم یک زن خوب بهمن بدهد.
51. زن، ریحانه است باید با او سازگاری کرد. زن کینه درونی ندارد. یکموقع میبینید یکچیزی میگوید، بعد پشیمان میشود، تا میتوانید با زنهایتان سازگاری کنید. چرا؟ این معاذ که پیامبر او را دفن کردند و هفتاد هزار ملک برای تشییع جنازه او آمدند، چنان قبر او را فشار داد که دنده چپ و راستش یکی شد! اگر اخلاقتان در خانواده بد باشد، مانند او هستید. تا میتوانید خوشاخلاقی کنید. آنقدر توقع سلام نداشتهباشید، یکدفعه هم شما سلام کنید، مگر چطور میشود؟ نه درجه ثواب برای سلامکننده است.
52. زن، نمیکشد، یواشیواش باید جلو رفت. پیامبر اول گفت: «قولوا لا اله الا الله»؛ بعد کمکم گفت: نماز و روزه و...
53. تا میتوانید با غریبه رفت و آمد نکنید. قوم و خویش هر چه بد باشد، خیال ناموسی ندارد.
54. شما الان در خانهتان حاکم هستید، من مخالف این هستم که هر چه در خانه است به بچه کوچکتان میگویید، باید عدالت را در خانه مراعات کنید.
55. من درآمد نداشتم دو تا نان بخرم، بشکن میزدم. رقاصی هم میکردم که اصلاً متوجه نشود. زن ریحانه است؛ وقتی غصه میخورد عقدهای میشود، مریض میشود؛ اما من خودم توان داشتم، میگفتم صلاح خداست؛ اما زن که توان نداشت. آدم هر چه که به زن میگوید یک وعده و وعیدی میدهد، نه اینکه بگوید من ندارم، ایشان در زندگی سست میشود.
56. یک محبت داریم، یک وظیفه. وظیفهتان ایناست که خانمهایتان را بخواهید؛ اما محبت او را از محبت خدا و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بالاتر ندانید، در ظل آنها خانم را بخواهید.
57. در همه کوفه یک زن بود که مرد بود و او طوعه بود.
58. اینکه میفرماید: نیش زن شیرین است؛ یعنی صبر کنید. حرفی که زد از کوره در نروید، صبر کنید. شیرین میشود، باید تحمل کنید. اگر جواب بدهید، تلخ میشود.
59 زن، یک چشمش خنده است، و دیگری گریه؛ یکحرفی میزند و بعد پشیمان میشود.
60 زن، امر خودش شر است؛ اگر امر خدا را بگوید خیر است و شما باید به آن عمل کنید.
61. روایت داریم زن، زینت دنیا است.
62. جوانها اگر زن دارید؛ خانه رفیقهایتان نبرید، فقط خانه فامیل ببرید. فامیل تا ممکناست خیانت نمیکند. یکوقت رفیق، رفیق خودتان است؛ اما اگر خانه غیر ببرید با زنتان رفیق میشوند.
من از زن خیلی ملاحظه میکنم؛ چون حیا یک پردهای است، اگر یکدفعه نگاه کنید، آن پرده دریده میشود، من مواظب هستم آن پرده دریده نشود. سرتاسر مکه اگر من به کسی نگاه کردم به دین یهودی بمیرم؛ در صورتیکه زنان زیبایی دارد که یکی از آنها در دنیا نابغه است. پس اگر یکبار نگاه کنید آن پرده، یواشیواش پاره میشود.
63. اگر صادرات تو عدالت شد؛ با خانمت خوشرفتار هستی، با اسلام هم خوشرفتار هستی.
64. اگر اتفاقی افتاد، زنجان بروید، خانهتان بروید، الان ایران آبستن است. اگر میروید جایی احکام یاد بگیرید، بروید؛ والّا اگر نمیروید احکام یاد بگیرید تا میتوانید در کنار زنتان باشید؛ چونکه او به شما احتیاج دارد.
65 خدا زن را طوری خلق کردهاست که از مرد اطاعت بکند.
66. (در قضیه مریضی زن حاجآقا): من هر چه دارم از خدمتی است که به زنم کردم؛ چونکه مریض بود با او ساختم، فکرم پی هوا و هوس نبود که بروم زن دیگری بگیرم. آنجا که دیگر شهوت نیست، فقط خداست. بین همه حرفها یکوقت شهوت هم وارد میشود؛ اما زن آدم که مریض شد، افتاد، چه شهوتی دارد؟ پس همه اینها محض خدا میشود؛ چونکه محض خدا شد، خدا آنوقت صفاتالله به شما میدهد.
در بین این حرفها، یک خانمی در دکان ما آمد؛ گفت: من سه تا تخت میخواهم. از ما خرید، خانهشان هم باجک بود، یکقدری پولش ماند و گفت: شما به خانه من بیا. من هم پول به شما میدهم و هم تخت را برایم جابهجا کنید. من تا به خانه او رفتم، پول به باربر داد، باربر رفت و در را بست و پشت در را انداخت. بهمن گفت: فلانی! گفتم: بله، گفت: پدر من فلانی هست و پیش حاجشیخعباس بودهاست. من شما را خیلی دوست داشتم، نیامدید با من ازدواج کنید. رئیس فلانجا یا معاون فلانجا با من ازدواج کرد و الان مدتی است که فوت کردهاست. خلاصه؛ من یک بچه دارم، ششماهش است. من دلم میخواهد سایه شما بالای سر من باشد. رفت و خودش را خیلی زیبا درست کرد. گفت یکنگاه بهمن بکنید. یکنگاه به او کردم؛ میگفتم: زهرا جان، مرا نجات بده. حتی گفت: چیزی هم ندارید یکچیزی به شما میدهم، مهریه من بکنید. گفتم: خانم! حاجشیخعباس تهرانی گفته که من اعجاز دارم؟ گفت: بله، گفتم: حاجشیخعباس گفته که من دعایم مستجاب میشود؟ گفت: بله، خوب اقرار از او گرفتم. گفتم: خانمجان! من لیاقت شما را ندارم. درستاست که شما شنیدی زن من مریض است؛ اما شما حرام میشوید. من یک نجار هستم، شما حرام میشوید. شما در را باز کنید تا من بروم؛ من دعا میکنم یک همسر خوب نصیب شما شود. خلاصه در را باز کرد و رفتیم. من هم یکشب، دو شب بلند شدم و گفتم خدایا، من به این خانم قول دادم، یک همسر خوب برایش جور کن. یکوقت دیدم بعد از یکهفته یک خانمی آمد داخل مغازهام؛ گفت: فلانی، ممنون ممنون ممنون، و رفت.
آدم تا زنش مریض میشود، یکطوری میشود. نباید بهفکر شهوت باشد و خانم را رها کند. والله، خیر نمیبیند.
67. ما از خودمان حرف نمیزنیم. ما همیشه دنبال این هستیم که ببینیم خدا، پیامبر و ائمه چه گفتند تا بیاییم به شما بگوییم. من هیچ حرفی از خودم نمیزنم. خدا به پیامبر گفت: اگر از خودت حرف بزنی، رگ دلت را قطع میکنم. ما چهکارهایم که حرف از خودمان بزنیم؛ اما من همه حرفها را از ماوراء جمع میکنم و به شما میزنم. شما قدردانی کنید. شما دنبال کارتان رفتهاید، او دنبال کارش رفتهاست، خیلی دنبال این حرفها نیستیم؛ اما خدا میداند، به حضرتعباس، به پدر حضرتعباس قسم، شب و روز من دارم فکر میکنم، حرفهای خدا و پیامبر و ائمه را جمعآوری کنم و در اختیار شما قرار دهم، شما باید قدردانی کنید. نه از من، از حرفها قدردانی کنید.
68 حاجشیخعبدالکریم حائری با یکنفر دیگر همدرس بود، تا حتی او درسش از حاجشیخ بالاتر بود. حاجشیخ وقتی مرجع شد، به او گفت: چطور شد که شما مرجع شدید و من اینطوری ماندم؟ مرحوم حاجشیخ گفتهبود که یوم من اینبود که «من زن گرفتم و خیلی سالم و خوب بود، وقتی نجف رفتیم، آنجا ایشان بیمار شد و بیماریاش طولانی شد. من آنقدر که درس میرفتم باید از درس میآمدم و این زن را تر و خشک میکردم؛ تا حتی مثلا دستشویی هم نمیتوانست برود. آنوقت زنم بهمن گفت: حاجشیخ! من از تو خجالت میکشم، مرا ببر خانه پدرم بگذار، بهدرد تو نمیخورم. من گفتم: زن! شما خوب بودی، خانه من آمدی اینطور شدی. (خلاصه) من تا توان داشتم او را تر و خشک میکردم. خدا هم خوشش آمد، این ریاست را بهمن داد». میدانی چرا؟ اینکه میگویم هر کسی یک یومی دارد (یوم حاجشیخ اینبود.)
آخر آدم باید با زن با وجدان باشد، آن وجدان را خدا پاداش میدهد؛ تا حتی اگر آدم خدمت به یک حیوان بکند. آقا امامحسین (علیهالسلام) آمدند که رد بشوند، دیوارهای مدینه کوتاه است، دیدند یک غلامی یک سگ جلویش است و دارد نان میخورد. یک لقمه جلوی سگ میاندازد و یک لقمه هم خودش میخورد. آقا امامحسین (علیهالسلام) گفتند: غلام! خب، یک لقمه میبایست به سگ بدهی. غلام گفت: آقا من دیدم گرسنه هستم، این حیوان هم گرسنه است. ما دادیم، با هم خوردیم. آقا امامحسین (علیهالسلام) میدانستند؛ اما سؤال کردند؛ شما غلام چهکسی هستی؟ گفت: من غلام فلانی هستم. امامحسین (علیهالسلام) در خانه ارباب او رفتند و گفتند: این غلامت را میفروشی؛ گفت: پسر پیامبر به شما میبخشم. گفتند: خب، باغت را بهمن بفروش. گفت: باغم را هم به شما میبخشم. امامحسین (علیهالسلام) آن باغ و آزادی را به غلام دادند. من در اینجا شوخی کردم و گفتم: امامحسین (علیهالسلام) مگر سگپرست است؟! امرپرست است، رحمپرست است، دیدند دارد رحم میکند به او دادند؛ پس ما باید مواظب باشیم، رحم کنیم. حالا انسان که هیچ، ولو به یک حیوان.
بچهداری
1. خدا فرموده است که اول باید اسم خوب روی بچهتان بگذارید، اسم بد نگذارید. حسین بگذارید، علی بگذارید، از اینطور چیزها بگذارید.
2. یکی اینکه بچه باید اصولدین و اذان و اقامه را بلد باشد. من میگفتم: اگر اذان و اقامه را یاد بگیری مثلاً فلان قدر پول به شما میدهم. بچه را باید به سوی توحید تشویق کرد.
3. بچهتان را باید بشناسید. خیلی نباید پول رایگان در اختیارش بگذارید. من از نظر پول، کم آنها نمیگذاشتم، یکچیز نویی برایشان میخریدم که اگر دست یکی دیدند، دلشان نخواهد.
4. روایت است که در آخرالزمان مثل روباه بچههایتان را به دندان بگیرید. بچه در کوچکی خطری است، باید هوایش را داشتهباشید. شما یا در فکر کربلا هستید یا در فکر عمره؛ هوای بچهتان را داشتهباشید تا باقی نیاورید.
عبادتی میشوید، باید اطاعتی بشوید. اگر مواظب بچهتان باشید، یک کسی را هدایت کردید، عالمی را هدایت کردید؛ اما شما همیشه یا در فکر کربلا هستید یا مشهد یا اینطرف و آنطرف. یکی از رفقا بچهاش یک مبلغ زیادی باقی آوردهبود؛ به او گفتم: چرا هوای او را نداشتی؟ بچه شما به تکلیف رسیده؛ اما به بلوغ نرسیدهاست؛ اما شاید شما خودت به بلوغ رسیده باشی؛ پس هوای او را داشتهباش تا به بلوغ برسد.
بچه گول میخورد، رفقایش او را گول میزنند. شما باید هم مواظب بچهتان باشید هم مواظب رفقای بچهتان. یکوقت میبینید رفقایش بچه شما را بردند، یا تریاکیاش کردند یا هروینیاش یا حرفهای دیگر؛ شما تقصیر دارید. شما در کربلا هستید، در خانهخدا هستید به عنوان اینکه عبادت کنید؛ اما معلوم نیست بچهتان را در بغل چهکسی رها کردهاید! چرا توجه ندارید؟! پیامبر فرمود: در آخرالزمان مثل روباه بچهتان به دندانتان باشد؛ یعنی هوای بچهتان را داشتهباشید تا اینکه به بلوغ برسد.
5. آنقدر هوای بچهتان را باید داشتهباشید تا یقین کنید که عاقل است. یکوقت میبینید بچه بیست سالش است؛ اما عاقل نیست.
6 بچهها فرق میکنند. بعضی بچهها خودجوش هستند، بعضیها را باید به آنها یکچیزی بگویید تا انجام دهند.
7. باید مواظب بچه باشید تا رفیقباز نشود. بچه اگر رفیقباز شد، دیگر بهدرد نمیخورد؛ چون محبت آن رفیق در دلش جا میگیرد. (یار بد بر جان و بر ایمان زند). رفیقباز، معنیاش ایناست که خودش را میبازد.
خدا رفیقتان را معلوم کردهاست. چیزی نیست که خدا معلوم نکند. خدا میگوید: شما یکرفیق بگیرید که همیشه مرا یاد شما میاندازد؛ من یک قصر به شما میدهم که خلق اولین و آخرین را بتوانید در آن جای دهید. پسر عزیز! یکرفیق انتخاب کن که همیشه تو را به یاد خدا بیندازد تا خدا آن قصر را به شما بدهد، نه رفیقی که همهاش هوا و هوس باشد.
8. شما باید مواظب بچه باشید تا هدایت شود. بچه تا چند سال که صورتش مو در نیاورده خطری است.
9. یکوقت خودتان تقصیر دارید که بچه به شما برمیگردد. کم او نگذارید. یکوقت شما تقصیرکار هستید، شما باید از روی عدالت برخورد کنید.
10. بچه وقتیکه زن گرفت نباید توقعات قبلی را از او داشتهباشید؛ چون بچه، همزن گرفتهاست و هم شوهر رفتهاست. من اگر بچهام پیشم میآمد با اینکه بچهام جانم است، نور چشمم است؛ میگفتم: بابا! بلند شو برو پیش زنت. او را هدایت میکردم تا آنجا برود. پدر! شما باید از روی عدالت برخورد کنید، نه اینکه همیشه بخواهید امر خودتان را به بچهتان تحمیل کنید. من شبها روضه میرفتم، بچهام مرا با موتور به آن مجلس میبرد. شبی دهتومان به ایشان میدادم. من میدیدم او الان اختیار دارد و نباید به او تحمیل کنم مرا به روضه ببرد. روضه ایناست که ما احکام دین را یاد بگیریم و به آن عمل کنیم، نه اینکه روضه برویم. روضه ایناست که ما باید روزنه بهقرآن و ولایت و توحید پیدا کنیم؛ و الا در مجلس میروید.
11. من اصلاً از نظر پولی برای بچهام کم نمیگذاشتم؛ اما یکوقت میبینید اگر زیاد بدهید رد بچه مردم میرود. شما باید بچهتان را بشناسید، ببینید چطوری است. به بچه باید پول داد؛ اما باید هوایش را هم داشت.
12. حاجشیخعباس تهرانی میگفت: در هفته بچههایتان را دورتان جمع کنید و با آنها حرف بزنید، بگویید: بابا! رفیق اینطور است و.... (در مورد مسائل مختلف با آنها حرف بزنید) ایشان میگفت: حسین! پند غریبه روی بچهام بهتر اثر میگذارد تا پند من! شما بچههای مرا نصیحت کن. ایشان میفرمود: حرف، خیلی اثر دارد. آنموقعیکه بچههایت را دور خودت نشاندی، بچههایت از کارهایشان فارغ هستند و گوش به حرفهایت میدهند. بچههایت فرصت دارند، پس شما باید فرصت را غنیمت بدانی و با بچههایت حرف بزنی.
13. یک رهایی مالی داریم، یک رهایی نافرمانی داریم، یک رهایی دین داریم. اینکه خدا در قرآن به حضرتنوح گفته «إنَّه لَیْسَ مِنْ أهْلِک»[۴] این رهایی دین است. تا میتوانید دست از بچههایتان برندارید. بچهها را به ولایت تشویق کنید؛ چونکه اصل، ولایت است.
14. یکوقت خداوند تا چندینوقت کاری که دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دادهبود، دست حضرتعیسی داد. عیسی دید یکی زنا میکند؛ گفت، خدایا اینرا بکش؛ دوباره دید فلانی فلان کار را میکند. گفت: خدایا، اینرا هم بکش. خدا بار دوم گفت: جلویش را بگیرید. من با اینها کار دارم.
تا یکی علناً روزه نخوردهاست، نباید به او حرف بزنید، مثلاً یکوقت میبینید پسرتان یککاری کردهاست، نباید به روی او بیاورید، باید یک مصداق دیگری برای او بیاورید. بدی بچه را ببینید؛ ولی افشا نکنید. مثال بیاورید تا او بفهمد و الا رویش به شما باز میشود. اینکار که تمام عالم را ببیند، مختص به چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) است، مثلاً شما اگر تمام مطالعاتتان را روی زندگی ائمه (علیهمالسلام) بگذارید، میبینید که اینها یک نفرین نکردهاند. همهاش گفتهاند: «هل من ناصر». خود آقا امامحسین (علیهالسلام) هم در صحرایکربلا نفرین نکرد. همهاش گفت «هل من ناصر» پس اینکه همه عالم را ببیند، منحصر به چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) است، مابقی خلق هستند؛ تا حتی به پیامبران باید خبر برسد. فقط کسیکه در پیامبران خلق نیست، پیامبر آخرالزمان (صلیاللهعلیهوآله) است؛ چونکه او ولی است.
15. شما حق ندارید یک لباس زننده برای بچهتان بگیرید. یک لباس معمولی برایش بگیرید تا اینکه بچه عاقل شود. وقتی بچه عاقل شد، تشخیص خوبی و بدی را میدهد.
16. کار امر است، نه اینکه سخت است. باید جوانها امر را اطاعت کنند. بیکاری، خیلی بد است. آنچه که فساد است، روی بیکاری است. در آخرالزمان باید مواظب بچه باشید، روی دندانتان باشد؛ و الا بچهتان خیانتکار میشود.
17. در هدایت بچهتان از خدا کمک بخواهید. شما برای بچه، کمک هدایت هستید؛ اما خدا باید او را هدایت کند؛ چونکه خداوند میفرماید: اگر بخواهی هدایت بشوی؛ تو را هدایت میکنم.
18. هیچوقت بچه را نزنید. کتک برای خر است. بچه را بترسانید. مرد باید ابهتی داشتهباشد که بچه از او بترسد.
19. من به بچههایم نمیگویم حتماً اینکار را بکنید. میگویم شاید یکوقت امر شود یا حکم شود یا یکوقت قلدری شود. میگویم: اینکار اگر انجام دهید، بهتر است. روی «بهتری» پیاده میکنم.
20. بچه را نباید عقدهای کنید، حتی زنتان را هم عقدهای نکنید. کاری کنید که خودتان مسئول آنکار خلاف نباشید. حالا بچه میخواهد تلویزیون نگاه بکند، بکند؛ اما یکقدریکه عاقل شد، عیبهای آنرا برایش بگویید. من نگفتم شما بهخاطر تلویزیون، زندگی زن و شوهریتان، یا پدر و پسریتان را بههم بزنید. شما الان زنتان آمده و گفته که من تلویزیون میخواهم، من میگویم شما پول تلویزیون را به او بدهید، بگویید: «خانم، میخواهی طلا بخر، میخواهی تلویزیون بخر؛ من رضایت ندارم.»
شما از این طریق، مسئولیت اینکار را از گردنتان رفع کردید. بچه تا یکقدریکه بزرگ نشده، نباید سر به سرش بگذارید. بچه را نباید عقدهای کنید؛ اما اگر تلویزیون دارید به گونهای رفتار کنید که یعنی من متنفرم؛ یعنی بچه بفهمد که پدرش خوشش نمیآید. اینطوری یواشیواش به بچه هشدار داده میشود. نباید با غضب به بچه بگویید تو نمیفهمی که او هم به روی شما برگردد. بچه میگوید: شاید من بفهمم، شما نمیفهمید. باید با «من» تان با بچه رفتار نکنید، با «امر» با بچه رفتار کنید. به زن و بچهتان سخت نگیرید، خدا میگوید: اگر بخواهید هدایت بشوید، هدایتتان میکنم. ما «من» مان را نباید پیاده کنیم، «امر» را باید پیاده کنیم؛ اما باید برای او دعا کنیم. پس اگر کسی کار بدی میکند، نباید او را ملامت کنیم. باید از خدا و ائمه (علیهمالسلام) بخواهیم به او بفهماند که کارش بد است؛ چونکه اگر او را ملامت کنید و به او بگویید، همانموقع که دارید به او میگویید آن آدم خیال میکند که خودتان از او بهتر هستید و این پسندیده نیست.
21. یکچیزهایی است که در کتابها نوشته شده و ما نمیخواهیم همه آنها را رد کنیم؛ اما یک حرفهایی است که باید القاء و افشاء، آنرا امضاء کند. خدا میفرماید: آدم ابوالبشر خلیفه است. میگوید: من میخواهم خلیفه خلق کنم. یا در جای دیگر میفرماید: من روحم را در او دمیدم؛ اما من (اگر میگویم من برای ایناست که تا نگویم من؛ حرف ثابت نمیشود اما، «من» نیستم) نظرم ایناست که خلق اشتباه میکند؛ یعنی بهغیر چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) مابقی اشتباه میکنند. خدا در قضیه آدم ابوالبشر همان اول کار میخواست به همه خلقت بگوید که خلق اشتباهکار است تا حتی اگر نبی باشد، بهغیر پیامبر آخرالزمان (صلیاللهعلیهوآله)، چونکه او ولی است و ولی اشتباه نمیکند. به آدم نگفت از آن درخت نخور؛ که اگر گفتهبود کار آدم گناه میشد؛ اما چونکه عصمت دارد، گناه نمیکند. به آدم گفت: اگر نزدیک شجره نشوی، بهتر است. گول خورد و نزدیک شجره رفت. حالا که گول خورد، نزدیک شجره رفت. اینکار؛ خودش یک تولیدی دارد. اگر شما این حرف را نفهمید، میگویید فلانی کافر است؛ اما من هیچ چیزیام نمیشود، من حرفم را میزنم؛ چونکه هر کاری یک تولیدی دارد.
روایت میگوید: عرقخور هفت پشتش نانجیب میشود، چون عرق خوردهاست؛ آدم که عرق نخورد، خلاف کرد. حالا که خلاف کرد به این قابیل اثر کرد. حالا شما میگویید چرا به هابیل اثر نکرد؟ شاید هابیل بهغیر قابیل بود و گفتهبود: خدایا، مرا نگهدار؛ ما چه میدانیم؟ شاید خدا او را نگهداشتهاست. شاید قابیل این حرف را نگفته باشد.
22. هر چیزی در این عالم یک نقشی دارد و نقشش میماند. خدا رحمت کند حاجشیخعباس تهرانی را؛ میگفت: هر چیزی در این عالم نقش دارد. مثلاً: نگاه، نقش دارد، تفکر، نقش دارد. شما حالا میفهمید که میگویند اگر به آب حرف خوب بزنید، به خودش نقش میگیرد. حالا هر چیزی در این عالم نقش دارد. حالا حضرتموسی این چوبها را ابلق کرد و گوسفندان به این چوبهای ابلق نگاه کردند و با آن نقش زاییدند و همه بچههایشان ابلق شدند. حالا من میگویم خدا که میگوید به فلانجا نگاه نکنید، میفهمد که شما نقش بر میدارید. اگر بهقرآن نگاه کنید، نقش قرآن بر میدارید، به خانهخدا نگاه کنید، نقش خانهخدا بر میدارید، بهصورت عالم ربانی نگاه کنید، نقش بر میدارید و.... خدا میخواهد شما نقش خوب بردارید. به این علت است که من میگویم تماشایی نباشید. چونکه تمام این خلقت تنظیم است. حالا میگویید چطور محمد بن ابوبکر که از ابوبکر است؛ خوب شد؟ او بهخاطر ایناست که از مادرش بود. مادر در نقش برداشتن خیلی مهم است. شیر مادر، مهم است. مادر شیر را با «بسمالله»، «الحمدلله» باید بدهد، جنب نباشد. آنوقت بچه با این شیری که اینگونه داده میشود پرورش میشود و آنوقت این بچه ولایی میشود.
اینهمه که مادر، مادر میکنند، به این خاطر است که مادر، این بچه را پرورش میدهد. چرا به شما میگوید: شما جهادگر هستید و خانمتان هم مریم است و بچهتان عیسی است. برای ایناست که مریم، عیسی درست میکند، هند جگرخوار یزید درست میکند.
مادرها خیلی باید مواظب باشند. مادرها اگر یک بچهای را پرورش دینی بدهند انگار یک عالمی را پرورش دادهاند.
23 این بچه الان در اختیار شما است، شعور عقلی ندارد، شعور هیکلی و جسمی دارد. چرا میگوید مال حرام به او ندهید؟ اینکار جسمی است.
بعضیها بچههایشان را میآورند و میگویند اذان و اقامه در گوشش بگویید، میگویم شما قبول دارید که اذان در گوشش میماند؟ میگوید: آری. میگویم: ساز هم در گوشش میماند. پس مواظب باشید که اگر این میماند، آنهم میماند. مجلسی پسر (نویسنده بحارالانوار) از مجلسی پدر بالاتر شد. از پدرش سوال کردند چطور شد که پسرتان از شما بالاتر شد؟ گفت: چونکه پدر من نسبتاً عوام بود؛ اما من بچهام را از کودکی در اتاقی که درس میگفتم میآوردم. درس را به کودکی حفظ کرد، وقتیکه به کودکی حفظ کرد وقتی من هم به او درس گفتم از من بالاتر شد. کودکی بالاتر از ایناست که من درس بگویم.
حاجشیخعباس تهرانی میگفت: بچه در کودکی جن و ملک را میبیند. روح بچه مثل آینه، پاک است. خداوند روح را که نجس خلق نمیکند، پاک است. بچه یهودی هم مثل بچه ما پاک است؛ اما اگر وقتی بزرگ شد، پدرش را قبول کرد نجس میشود و اگر قبول نکرد پاک است؛ پس خداوند نجس خلق نمیکند.
24. خداوند همه را سعید خلق میکند. اگر شقی خلق کند، محاکمه ندارد. آنوقت انسان میتواند بگوید تو مرا اینگونه خلق کردی. پس ما باید یکقدری فکر کنیم که خداوند چرا محاکمه میکند؟ ما باید از این حرفهای کتابی بالاتر برویم تا بفهمیم معنای السعید، سعیدٌ فی بطن امه و الشقی، شقیٌ فی بطن اُمه یعنیچه؟
اینکه شقی میشود خودش شقی میشود. چرا که مال حرام میخورد و بچه را در شکم مادر شقی بار میآورد. وگرنه خداوند فرق نمیگذارد. اگر کسی را شقی خلق کند، حق محاکمه ندارد.
یک سید رضی داریم و یک سید مرتضی. سید مرتضی بزرگتر از سید رضی بود. شیخمفید روزی در خواب دید حضرت فاطمهزهرا (علیهاالسلام) دست حسن و حسین را گرفتهاند و به شیخ فرمودند: به فرزندانم درس بدهید. شیخ در فکر فرو رفت، آیا من کسی شدهام؟! فردا دید زنی دست دو بچه سید را گرفته و به او میگوید یا شیخ! بچههایم را درس بدهید. دور و بریهای شیخمفید به آنزن گفتند: آقا، درس فقه و اصول میگوید، بهدرد بچههای شما نمیخورد. شیخ گفت: ساکت! و به آن دو درس گفت. روزی بچهها به شیخ گفتند: آقا ما یک شانه داریم، آیا میتوانیم به ریش همدیگر بزنیم؟ شیخ گفت: مکروه است؛ اما اگر ندارید اشکالی ندارد. شیخ قسم میخورد من از آن روزی که به آنها درس دادم به روی این دو بچه نگاه نکردم.
سید مرتضی قدری بزرگ شد و امامجماعت شد و آمد به مادرش گفت: این رضی نمیآید پشتسر من نماز بخواند و مردم میگویند لابد تو عادل نیستی که او نمیآید پشتسر تو نماز بخواند. مادر گفت: رضی! اگر نروی من شیرم را برایت حرام میکنم. رضی آمد؛ ولی نصفه کاره نماز را رها کرد و رفت. سید مرتضی گفت: مادر! آمد ولی بدتر شد. نماز را نصفه کاره رها کرد و رفت. مادر گفت رضی چرا شکستی؟ گفت: مادر! دیدم که داداش در خون دارد میغلتد. آیا جایز است پشتسر کسیکه در خون میغلتد نماز بخوانم؟ برادر، صورت او را بوسید و گفت: یکنفر مسئله غسلِ استحاضه را از من پرسیده بود و من در نماز به دنبال جواب او بودم. مادر به سید مرتضی گفت: پس معلوم میشود تو هنوز به جایی نرسیدی با اینکه من بیوضو به شما شیر ندادهام. شما باید از این بهتر میشدید. (پس معلوم میشود کار چقدر سخت است)
25. ما یکروایتی داریم چند جا دعا مستجاب است: یکی زیر قبه امامحسین (علیهالسلام)، یکی در عرفات، یکی هم شبقدر، یکی هم شب عروسی (زمان بچهدار شدن) آن شب باید وضو بگیرید و کناری بروید و از خدا بخواهید گناهانتان را بیامرزد و رزق حلال خورده باشید. کینه برادر مؤمنتان را از دلتان بیرون کنید، حرف و حدیثهای مردم را از دلتان بیرون کنید. بهطور خلاصه خودتان را آماده کنید و با بسمالله شروع کنید و از خدا بخواهید که یک طفل خوب و سالم به شما بدهد.