منتخب: مشهد 86 - شناخت امام

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۲۳:۰۷ توسط Alavi (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - '[[[' به '[[')
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به:ناوبری، جستجو

سخنرانی: مشهد 86 - شناخت امام

... اغلب مردم، شناخت امام را توجه ماورایی ندارند. [برای] شناخت امام باید توجه ماورایی داشته‌باشی. اگر ما توجه ماورایی نداشته‌باشیم، شناخت امام نداریم. حالا توجه ماورایی این‌نیست که تو توی آسمان بروی؛ مثلاً یک توجهی پیدا کنی. این‌که خب، ممکن غیر ممکن‌است. اما اگر شما توجه شناخت امام داشته‌باشی، به ماوراء هم‌دست پیدا می‌کنی. چون [در] ماوراء امام را بهتر می‌شناسند.

... امیرالمؤمنین، علی (علیه‌السلام) می‌گوید: من راه‌های آسمانی را بهتر بلدم. چون‌که نه این‌که امیرالمؤمنین راه‌های زمینی را بلد نباشد، راه‌های زمینی، همچنین خیلی منافع از برای امام ندارد. چرا؟ این زمینی‌ها بودند که با علی (علیه‌السلام) مخالفت کردند، زمینی‌ها بودند که با زهرای‌عزیز جنایت کردند، زمینی‌ها بودند که با امام‌حسین جنایت کردند. اگرنه، امیرالمؤمنین می‌فرماید: دنیا، به منزله استخوان خوک در دهن سگ خوره‌دار است؛ [این‌طور] هست.

... من یک مثال برای رفقای‌عزیز، نور چشم خودم، گیر زانوی من بزنم، شما قبول کنید. می‌گوید: مثلاً یک‌قدری پیغمبر فرمود: هر کسی به‌من [تمام شدن] ماه‌صفر را، بگوید جایزه می‌دهم. ماه که خوب است؛ اما یک‌چیزهایی در آن ماه قرار گرفته، یک‌قدری به ضرر ولایت و اسلام بوده‌است. حالا می‌گوید: این ماه، درست نیست. اگر امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام)، می‌فرماید: دنیا به منزله استخوان خوک در دهن سگ خوره‌دار است، اگر ما توجه نکنیم، [فکر می‌کنیم] پس دنیا لغو است. نه، شما باید توجه کنید! چه شد که دنیا به منزله استخوان خوک شد؟ حسین را کشتند، زهرا را کشتند، این آقا امام‌رضا را کشتند، ضربه به دین زدند. پس دنیا بی‌ارزش شد. تمام ارزش دنیا مال این‌است که مردم، اطاعت ولایت می‌کردند. تمام ارزش دنیا این‌است که حسین ما را شهید نمی‌کردند، زهرای ما را سیلی نمی‌زدند، زهرای ما را اذیت نمی‌کردند.

... این‌که من می‌گویم امام، شناخت امام این‌است. ببین، ببخشید، یک‌وقت ناراحت نشوید، [اگر] شناخت امام این‌است که [صرفاً] زیارت امام بیایی، چرا [می‌گوید:] «خدامها شرار الخلق»؟ چرا؟ این‌که دائم پیش این‌هاست، می‌گوید: شرار مردم است؟ این‌که نیست، این یک جارویی می‌زند، چشمش اینجوری‌است. این‌جا نیست؛ یعنی وصل به امام نیست. شناخت امام، باید وصل به امام باشی، وصل به امام چه‌وقت می‌شویم؟ باید امر امام را اطاعت کنیم. (صلوات)

... شناخت امام [این‌است که]، باید روحت با امام باشد. شناخت امام، باید خواستت با امام باشد. شناخت امام، باید همیشه یک‌جوری باشی که غیر از امام کسی دیگر را نبینی، کسی دیگر را مؤثر ندانی؛ یعنی بدانی مثلاً به این‌جا رسیدی؛ یعنی رسیدی به این‌که امام تو را پذیرفته است. دیگر نخواهی کسی دیگر تو را بپذیرد. قربانتان بروم، توجه می‌کنید؟ اصلاً نخواهی کسی تو را بپذیری.

... حالا پس روی شناخت امام آمدیم. این‌که همیشه پیش امام هست، چرا اینجوری می‌گوید؟ شناخت امام طوری هست که قلب مبارک شما باید به قلب امام وصل باشد؛ یعنی محبت امام، توی خون، جریان پیدا کند. ببین، اویس‌قرن قربانت بروم، چطور است؟ این [خادم] دائم پیش امام است، می‌گوید: «خدامها شرار الخلق» آن‌که نیست. او دائم پیش پیغمبر بوده، عوض جهنم، چرا حبت و طاغوت شده‌است؟ دلش نیست، محبتش نیست، تو باید محبتت با امام‌زمانت باشد. قربانت بروم، فدایت بشوم، حالا هر جور می‌خواهی حرف بزن.

... این‌که من می‌گویم، این‌طرف و آن‌طرف نزنید، دوباره پی چه‌چیزی داری می‌گردی؟ هر کسی یک‌چیزی می‌گوید. عزیز من، قربانت بروم، تو ببین، شاه‌عبدالعظیم حسنی وقتی خدمت امام‌زمانش آمد، گفت: من می‌خواهم اسلام و دینم را بگویم. گفت: بگو. گفت: من واجبات به‌جا می‌آورم. ترک محرمات [می‌کنم] منتظر امر تو هستم. امر کنی سیبی از درخت بچینم، نصفش حلال است، نصفش حرام است، من تو را اطاعت می‌کنم. من تو را واجب‌الاطاعة می‌دانم. خب، گفت و رفت. حالا می‌گوید: زیارتش مطابق امام‌حسین است. خب، تو هم همین هستی؛ اما تو آن بشو. (صلوات)

... تو هم همان هستی. حالا چطور بشود این‌جوری بشویم؟ تو باید با امامت، با محبت امامت، نجوا کنی. اگر با محبت امامت نجوا کردی، تو همان هستی؛ تو شاه‌عبدالعظیم هستی. آن با امری که امامش کرد، این‌را قبول کرد با قبولی آن امامی که به او گفت این درست‌است، نجوا می‌کند. [بعد از آن] رفت کنار. این‌را هم من به شما بگویم، آقای شاه‌عبدالعظیم حسنی، نه مرجع‌تقلید بوده‌است، و نه نمی‌دانم آیت العظمی بوده‌است، این‌ها را این‌ها به تو می‌بندند. تو کجا عظمایی؟ عظمی یعنی یک‌کاری غیر عادی بکند. درود خدا به روح علمایی که می‌خواستند امر را اطاعت کنند. نمی‌خواستند امر خودشان را ابلاغ کنند. این آقای‌خوانساری وقتی‌که روی رساله‌اش نوشتند، آیة العظمی، دادش بلند شد. چرا نوشتی؟ گفت: عظمی، علی است که خورشید را برگردانده‌است. من چه‌کار کردم که این‌جا، عظمی هستم که این‌را به‌من نسبت می‌دهی؟ گفت: آقا، خرجش خیلی هست. گفت: من که مسئول نیستم. برو همه این‌ها را پاک کن. خب، بفرما. ببین، «اللهم انی اسألک الأمن و الایمان بکر و التصدیق بنبیک» را خوانساری داشت. تصدیق کرد که عظمی نیست. قربانت بروم، تو هم همین باش. تصدیق کرد که عظمائیت، منحصر به علی‌بن‌ابی‌طالب است که خورشید را برگرداند. گفت: من چه عظمائیتی دارم؟ من آخر، چه‌کار کردم؟ علی‌بن‌ابی‌طالب عظمی است که جان به آدم داده‌است، خاک آدم را انسان کرده‌است، جان را البته خدا داده‌است.

... کسی‌که در حضور امام است، کسی را دیگر نپذیرد. جلسه، باز حرف دیگری است. متوجه هستید؟ آن‌وقت این دائم، در حضور است؛ یعنی یقین کرده‌است از امام‌زمانش کسی بهتر نیست، یقین کرده از امیرالمؤمنین بهتر نیست، یقین کرده از قرآن بهتر نیست. دیگر کجا تو می‌زنی؟ دیگر کجا را می‌روی می‌خوانی؟

... من یک‌دفعه دیگر هم یک اشاره‌ای کردم، همین‌ساخت که خدا «لم‌یلد و لم‌یولد» هست، نمی‌توانی برای این مشاور درست‌کنی، باید حساب کنی که نمی‌توانی برای علی و اولاد، بچه‌های علی یعنی امام‌حسین و امام‌حسین و حضرت‌رضا مشاور درست‌کنی. اگر درست‌کنی، بت درست کردی. حرف من امروز این‌است. تو اصلاً نمی‌فهمی بت درست کردی، پس نمی‌توانی مشاور درست‌کنی. (صلوات)

... این‌که من در یک‌جای دیگری گفتم که مکان شرط نیست، امروز من می‌خواهم اینجوری حرف بزنم که بفهمیم. توی مکان است؛ [اما] می‌گوید شرار الخلق است، توی آن‌است، می‌گوید: این‌جوری است. توی درس و کتاب است، می‌گوید: این‌جوری است. پس توی درس و کتاب و این‌ها باشی و پیش امام باشی شرط نیست. چه‌چیزی شرط است؟ وصل به امام [بودن شرط است]. شما یقین داشته‌باشی، وصل هستی. شناخت، یقین. چرا امام‌صادق می‌گوید: شما به ما وصل هستید، وصل گناه کنید، جدا می‌شوید؟ پس تو وصل هستی، جدا نشو.

... اگر امام‌زمان یک‌نظر بکند، کار ما درست‌است. کجا به تو نظر می‌کند؟ آن‌موقعی‌که امرش را اطاعت کنی. خود علی، امیرالمؤمنین، خود زهرا، خداپرست هست؛ اما ولایت‌خواه. زهرای‌عزیز، ولایت‌خواه هست. قوم و خویشش را نمی‌بیند، عمویش را هم نمی‌بیند. تو هم باید کسی را نبینی. کسی‌که به اسلام ضربه زده، چرا تعریفش می‌کنی؟ چرا ردش می‌روی؟

... چرا این‌ها اهل‌آتش شدند؟ می‌توانستند از زهرا دفاع کنند، نکردند. مظلوم یک‌وقت، زهراست، یک‌وقت این آقاست. باید دفاع کرد. چرا اهل‌آتش شدند؟ دفاع نکردند. توی یک نواری گفتم، دوباره تکرار می‌کنم، اگر آن چهل‌نفر به حرف زهرای‌عزیز رفته‌بودند، چه‌موقع می‌توانست ابابکر یا عمر حکومت بکند؟ ساقط می‌شد. پس تمام گناهان گردن آن‌هاست که به حرف حضرت‌زهرا نرفتند تا یوم‌القیامة. می‌توانستند بروند، نرفتند، تا یوم‌القیامة [گردنشان هست]. می‌توانستند از امام‌حسین دفاع کنند، نکردند.

... پس تمام این ضربه‌ها که به اسلام، به ولایت زده، خلق زده‌است، حالا من هم دنبالش می‌روم! بابا جان، نرو! تو دیگر چه‌کار داری؟ اصلاً چه‌چیزی می‌خواهی؟ تو که الان خدا را شناختی، ولایت را شناختی، باید با ولایت نجوا کنی. چرا به حرف خلق می‌روی؟ خلق می‌خواهد خودش را به تو برساند، این‌ها می‌خواهند تو را به خدا برسانند.

... من والله، مظلومم. ما که کار به کار کسی نداریم. عزیز من، بیدار شوید، آخرالزمان است. چرا تو نمی‌خواهی با درجه پیغمبر بشوی، می‌خواهی با درجه آن‌ها بشوی؟ امروز دارند مردم شما را به آن‌ها سوق می‌دهند. خوبها، خوبها، عرق‌خورها که نمی‌گویند: بیا ما را قبول‌کن، خوبها می‌گویند. خب، تو دنبالش می‌روی. تو باید عزیز من، جوری باشی که پیغمبر فرمود: هر کسی دینش را حفظ کند، با من در درجه من است. دین، علی است، دین، ولایت است، دین، حسین است. دین، زهراست. آخر، دین پس چیست؟ کجا می‌روی؟

... چقدر به شما گفتم، تماشایی نباشید، تو باید نگاهت به امر باشد، نه نگاهت به خلق باشد؛ [اگر اینچنین باشی] کارت درست‌است. همین یک‌کلام، نگاهت به امر باشد، نگاهت به خلق نباشد.

... یک‌وقت تو رشوه‌خوری یک‌وقت تو رشوه‌خواهی. یک‌وقت رشوه‌خوری، یک‌وقت رشوه‌خواهی. رشوه‌خواه [این‌است که] از آن‌ها که رشوه می‌خوردند، و این‌کارها را می‌کنند، بدت نمی‌آید. این می‌شود: رشوه‌خواه. وای به حالت. چرا آن‌هایی که ماهی‌ها را اینجوری کردند، همه‌شان بوزینه شدند؟ چرا ناقه‌صالح را پی کردند، همه بوزینه شدند؟ امام‌صادق می‌گوید: به این امر راضی بودند. اگر این‌جور که من می‌گویم شدید، دیگر امری نمی‌بینی، اصلاً امری نیست که به‌غیر امر ولایت ببینی. آن‌جوری نشدیم که اینجوری می‌شویم. عزیز من، قربانت بروم، اگر اینجوری شدی، دیگر اصلاً چیزی نیست که ببینی. حرف درست‌است یا نه؟

... قربانتان بروم، فدایتان بشوم. تو اصلاً غنی هستی. از تو غنی‌تر چه‌کسی هست؟ این امام‌زمان را اگر تو واقعاً قبول داشته‌باشی، مافوق تمام خلقت است. تو با یکی که یک‌مقدار درجه‌دار است، توی این‌کارها است، می‌گویی: من با فلانی رفیقم و الان بروم آن‌کار را برایم درست می‌کند. از این‌کارها می‌کنی یا نمی‌کنی؟ می‌کنی یا نمی‌کنی؟ فدایت بشوم، ببین، من چه می‌گویم؟ از امام‌زمان چه‌کسی بهتر کار تو را درست می‌کند؟ اصلاً [به‌واسطه] خواست ولایت، تو به آتش بیمه می‌شوی. اصلاً نمی‌تواند تو را بسوزاند. آتش چیست؟ آتش، به امر تو است.

... به تمام آیات قرآن، من دلم می‌خواهد شما راحت باشید، نه زحمت بکشید. فهمیدی؟ نه این‌طرف، آن‌طرف بزنید، نه این‌طرف، آن‌طرف بروید. می‌خواهم شما را راحت راحت کنم. متوجهی؟ اگر شما در اطاعت امر باشید، راحت راحت هستید. دیگر، نه تو این مجلس را می‌خواهی بروی، نه آن‌جا بروی، نه آن‌جا بریزی، نه آن‌جا بریزی. اصلاً به حضرت‌عباس، این هیکل شما راحت می‌شود. شما اصلاً هیکلتان را هم توی ناراحتی انداختید. حالی‌ات هست چه می‌گویم؟ این‌که حالی‌اش نمی‌شود. تو هیکلت را هم در زحمت انداختی. این‌جا برو، این‌جا بکن، این‌کار را بکن، بکن. بابا، راحت و آسوده، امر را اطاعت‌کن،

... قربانت بروم، ببین، شاه‌عبدالعظیم حسنی چه می‌گوید؟ می‌گوید اناری یا سیبی از درخت بچینم شما بگویی، بخور، می‌خورم، نصفش را دور می‌اندازم، دیگر نمی‌گویم: این‌چطور حلال است. این چرا؟ ما این [کارمان] بد است. چرا داریم. ببین، شاه‌عبدالعظیم می‌گوید: من نمی‌گویم چرا این تیکه‌اش حلال است، این تیکه‌اش حرام است. من می‌گویم دنبال چرایی‌ها نروید. حالا هر کسی می‌خواهد باشد. فهمیدی؟

... ان‌شاءالله امیدوارم که هوا و هوس و تجدد دنیا را خنثی کنید. اگر محبتش را نداشته‌باشید، خنثی است. خدایا، هر محبتی به دل ما به‌غیر تو، به‌غیر امام‌زمان و ائمه هست، بیرون کن، جایگزینش محبت این‌ها را بکن (صلوات)

منبع: مشهد 86 - شناخت امام

تاریخ درج: [ 1399/08/13 ]

یا علی

حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه