منتخب: حرکت امامرضا از مدینه به طوس
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
منافق در ظاهر، کاری بهنام اسلام و دین میکند، اما مقصد دیگری دارد و میخواهد آنرا عملی کند؛ ایناست که میگویم دنبال خلق و بدعتگذار نروید. هارون، امامموسیکاظم (علیهالسلام) را شهید کرد؛ حالا که پسرش مأمون به خلافت رسید، دید مردم دارند پنهانی به پدرش بد میگویند و او را لعنت میکنند؛ میخواست به ملّت بگوید که من اینکاره نیستم؛ درستاست که پدرم اینکار را کرد، اما من مثل او نیستم؛ برای اینکه مردم او را بخواهند. چهار نفر را دنبال امامرضا (علیهالسلام) فرستاد و به آنها گفت: علیبنموسیالرضا را با احترام بیاورید! شترش هر کجا خواست بایستد و علف بخورد! هر وقت خواست حرکت کند، اجازه دهید! مبادا یک تازیانه به شترش بزنید! شما در اختیار امام باشید، نه او در اختیار شما! احترامی میکند که ظاهرش اسلام و ولایت است، اما در باطن منافق است!
وقتی امامرضا (علیهالسلام) میخواست از مدینه به سمت طوس حرکت کند، اهلبیتش را جمع کرد و به آنها فرمود: برایم گریه کنید! گفتند: آقاجان! گریه که برای مسافر میمنت ندارد! ببین اهلبیتش هم نمیفهمند! ولایت، فهمیدنش خیلی مشکل است! به امام میگویند گریه برای مسافر خوب نیست! امام فرمود: جانِ من! آن برای کسی است که از مسافرت برگردد، من که برنمیگردم! امام میخواست به آنها بگوید که مأمون خُدعه کرده؛ ایناست که میگویم عزیزان من! تسلیم امام باشید، چون و چرا نکنید. الآن امامزمان (عجلاللهفرجه) در ظاهر نیست، اما امرش که هست؛ بیایید امرش را اطاعت کنید! حالا حضرت را شهر به شهر میآوردند، یکروز یا دو روز در شهر قم بودند. امام دستور داد که چاه بزنید، چاه از آنزمان درآمدهاست. خیلی وضع مردم ناجور بود، چالههایی داشتند که آب باران را در آن جمع میکردند و با آن زندگی میکردند. این چالهها آب کثیفی داشت، چون یکسال باید باران بیاید و در آن جمع بشود. در مدرسه رضویه قم چاهی زدند که هنوز هم هست و پُر از آب است. شهر به شهر آمدند، امام را احترام کردند، تا به نیشابور رسیدند. مردم هم خیلی استقبال کردند؛ خانههایشان را مرتب کردند، خدمت امام آمدند و او را دعوت کردند. مأمون از استقبال مردم ترسید؛ کلاً بنیعبّاس از ائمه (علیهالسلام) خیلی میترسیدند، منصور هم کسی را درِ خانه امامصادق (علیهالسلام) گذاشت، که حتی یکنفر هم نرود از امام سؤال کند و امام حرف بزند. امامصادق (علیهالسلام) فرمود: بنیعبّاس بیشتر از بنیامیّه، ما را اذیت کردند؛ چونکه بنیعبّاس، اکثرِ ما را کشتند و منافق بودند.
حالا حضرت فرمود: هر کجا شترم برود؛ چون امام خانه هر کسی برود، بقیه میگویند که چرا خانه ما نیامدی؟! اصلاً یک انفجاری ایجاد میشود. اینجاست که دوباره مردم سقوط کردند. عدهای گفتند: ببین امام هم اختیارش را به شترش دادهاست! این شتر مثل شتر امامسجاد (علیهالسلام) است، مثل ذوالجناح است. وقتی امام سوارش شده، آن انسانیت وجود مبارک امام به این حیوان اثر کردهاست. امامرضا (علیهالسلام) مانند جدّش رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) است که وقتی از مکّه به مدینه هجرت فرمود، هر کسی میگفت به خانه ما بیایید، حضرت به وحی الهی فرمود: هر کجا شترم برود، چون او از طرف خدا مأمور است.
شتر از شهر بیرون رفت، یکخانه کوچکی بود، زنی بود که شوهر نداشت، شتر زانو زد. امام فرمود: یا اُمّاه! اجازه میدهی که ما داخل خانهات شویم؟ گفت: افتخار میکنم. امام میخواهد حُجّتاللّهیاش را معلوم کند. آنزن برایش سیب آورد، حضرت آنرا خورد و هستهاش را در باغچه خانه انداخت، فوراً درختی شد و سیب داد. هر کسی از آن میخورد، فوری شفا میگرفت. برگهایش را به حیوان میدادند، میخورد و خوب میشد. این زن، بچه یتیم داشت، امام میخواست یک بیچارهای را باچاره کند. تو که خانهات مثل کاخ است، خانه تو بیاید چهکار کند؟! تو اینخانه را از کجا ساختی؟! بیشتر این خانهها مجهولالمالک است. فردا که امامزمان (عجلاللهفرجه) میآید، خوبها به او برمیگردند.
حالا ببین امامرضا (علیهالسلام) چهجور امر را اطاعت میکند؟! آن زنی که تمام اهل نیشابور به او توجهی نمیکردند، امام دلش را خوش میکند. کجا شما امر را اطاعت میکنید؟! والله! اگر قوم و خویشی داشتهباشید که از اولیایخدا هم باشد؛ اما به ظاهر مال دنیا نداشتهباشد، به او توجه نمیکنید؛ در عقد دختر و پسرتان دعوتش نمیکنید. همینطور امامرضا (علیهالسلام) دارد به ما میگوید که به هر کسی، امام و خلیفه نگویید. خلیفه خدا کسی است که تمام امکانات عالَم در قبضه قدرتش است، رشد درختان در قبضه قدرتش است، میوهها باید به اجازه او تولید شود، برگ درختان به اجازه او بریزد. درختی که امامرضا (علیهالسلام) آنرا نشاندهاست، شفا میدهد، چون دست حضرت به آن خوردهاست. [۲]