منتخب: آقا علیاکبر 2
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
این کامپیوتر، تمام قضایا را ضبط میکند، کامپیوتر دل شما هم باید همینطور باشد، ولایت را ضبط کند و نقش داشتهباشد، عدالت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، فرمایشات رسولالله (صلیاللهعلیهوآله)، قضایای آقا علیاکبر (علیهالسلام)، قضایای آقا ابوالفضل (علیهالسلام) و اسیری حضرتزینب (علیهاالسلام) را ضبط کند، همینطور جنایات عمر و ابابکر، ظلم و جنایت شریحقاضی و کشتن امامحسین (علیهالسلام) را ضبط کند؛ آنوقت اینهمه را که ضبط کرد، شما یکنگاه به آن میکنید و از دشمنان اهلبیت تنفًر دارید، آنوقت میشود تولّی و تبرّی. اگر این نباشد، درست نیست؛ وگرنه حرفزدن است؛ اما اگر باشد، دیگر مِهر عمر و ابابکر در دل شما نیست. [۲]
در راه کربلا در یک جاییکه منزل کردند، آقا امامحسین (علیهالسلام) یک هشدار به کسانیکه دنبالش میآمدند، داد و فرمود: منادی داشت ندا میداد: اینهایی که دارند میروند، رُو به مرگ میروند. یکدفعه آقا علیاکبر (علیهالسلام) با شهامت گفت: پدرجان! مگر ما بر حق نیستیم؟! امام فرمود: چرا عزیز من! گفت: ما از مرگ نمیترسیم. ببین علیاکبر (علیهالسلام) دارد چه میبیند؟ حقّ را میبیند و فدای حقّ میشود. اگر آدم یک پسر داشتهباشد که متدیّن باشد، خیلی او را میخواهد. خدا إنشاءالله بچّههایی که دارید به شما ببخشد، من یک دور تسبیح همیشه صلوات میفرستم و میگویم به سلامتی دوستان امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، بعد میگویم به سلامتی آنها که در رَحِم مادرانشان هستند، تا حتّی آنها را در نظر میآورم. آقا علیاکبر (علیهالسلام)، در ظاهر و باطن خیلی ترقّی کرد؛ چونکه حضرت فرمود: «منطقاً، علماً، خَلقاً و خُلقاً شبیهاً برسولالله»، ایشان را آورد و جفت رسولالله قرار داد.
عزیزان من! شما باید در اختیار امر باشید، نه امر در اختیار شما. خواستنِ بهغیر امر، خواستنِ هوا و هوس است. وقتیکه لشکر امامحسین (علیهالسلام) با لشکر ابنسعد روبرو شدند، بنا شد یکییکی به میدان بیایند، تنبهتن باشد، اوّل کسی را که امامحسین (علیهالسلام) خیلی دوست دارد، آقا علیاکبر (علیهالسلام) است، این علی شفیع محشرش است، میخواهد علی را قربانی کند که شفاعت امّت را بکند. حالا امامحسین (علیهالسلام) گفت: علیجان! بیا برو به میدان! امام اینکار را نکرد که خودش بنشیند، فرزندش بنشیند و مردم را به سمت جنگ سوق بدهد، فوراً آقا علیاکبر (علیهالسلام) آمادگی پیدا کرد؛ اما امامحسین (علیهالسلام) یککاری کرد. وقتی آقا علیاکبر گفت: پدرجان! امرت را اطاعت میکنم؛ مرگ که در نظر من این حرفها را ندارد. امامحسین (علیهالسلام) گفت: حالا که میخواهی به میدان بروی، برو با اهلخیمه خداحافظی کن! وقتی آقا علیاکبر (علیهالسلام) آمد که خداحافظی کند، روایت داریم: مادرش هم بود؛ اما خلاصه، بیشتر به عمّهاش نظر داشت، یکوقت گفت: عمّهجان، زینب! خداحافظ! وقتی آقا علیاکبر (علیهالسلام) اینرا گفت، تمام اهلخیمه دور علی ریختند، همه گریه میکردند؛ آنها میدانند علی که برود برنمیگردد، اما سکینه همیشه شیرینزبانی میکرد، دختر خیلی باهوشی بود. فقط دور علی میگشت، میگفت: خدایا! دعای مرا مستجاب کن! مرا فدای علی کن! شاید آقا علیاکبر (علیهالسلام) میگفت: خواهر! اینقدر مرا خجالت نده؛ اما یکدفعه امامحسین (علیهالسلام) دید لشکر دارد «هل من مبارز» میگوید. فوراً گفت: دست از علی بردارید! علی دارد به سوی خدا میرود، اینها دست برداشتند. آقا علیاکبر (علیهالسلام) به میدان رفت. [۳]
دیگر ببینید
ارجاعات
- ↑ حبلالمتین 81 (دقیقه 52) و تولید حکومت الله، امر است 82 (دقیقه 50)
- ↑ کتاب افشای ولایت
- ↑ شناخت امام 88 و اصولدین و سلامتولایت 78 و تولید حکومت الله، امر است 82 و حبلالمتین 81 و عاشورای 77