منتخب: مناسک حج ابراهیمی 3
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
عزیز من! بعد از این مناسک که انجام دادی، چهکار میکنی؟ باید به سرزمین منا بروی، آنجا خیلی جای حساسی است؛ چونکه حضرت میفرماید: وای به حال آن کسیکه در شبقدر آمرزیده نشود! آدم باید ماهمبارک رمضان آمرزیدهشود، اگر آمرزیده نشد، میگوید باید زیر قبّه امامحسین (علیهالسلام) بروی، اگر آنجا نشد، میگوید به منا بروی؛ چونکه آنجا خیلی از پیغمبرها از دنیا رفتهاند، یک هوایی دارد و یک عظمتی دارد و آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) هم آنجا تشریف دارند؛ آنوقت بهپاس احترام آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) شما تقصیرت رفع میشود؛ یعنی گناه که کردی، آنجا بهواسطه وجود امامزمان (عجلاللهفرجه) محلِّ توبه است. الآن که در مِنا هستی، باید «ربّ إرجعونی أعمل صالحاً» بگویی: مرا برگردان که در ایران بیایم و عمل صالح کنم؛ آنوقت تو را بر میگرداند. وقتی در قیامت میگوید: «ربّ إرجعونی»! خدا میگوید: حرف نزن! بعضیها که «ربّ إرجعونی» میگویند، یکحرف بدتر هم به آنها میزند؛ اما خدا در منا میگوید: من یکدفعه دیگر تو را برگرداندم. عزیزم! این ربّ إرجعونیِ مکّه، لطف خداست. تو را بر میگرداند. برگرد و کار خیر کن! دست یک بیچاره را بگیر! با زن و بچّهات بداخلاقی نکن! عزیز من! خوشاخلاقی و خوشرفتاری کن! تو اصحابیمین هستی.
حالا جمره یعنیچه؟ جمره باید سنگ به وسوسه بزنی؛ یعنی آنجا شیطان حضرتابراهیم را وسوسه میکرده، به او میگفت: این خوابی که تو دیدی، شیطانی است، از این کارت دست بردار! ابراهیم هفتسنگ به او زد. تو هفتسنگ که میزنی، داری به شیطان میزنی. خدا نکند که ما خودمان شیطان باشیم! بدجنسی کنیم، یک زبانهایی داشتهباشیم. آنجا شیطان همینطور وسوسهات میکند که چهچیزی بخری؟ چهچیزی بیاوری؟ چهکار بکنی؟ پس سنگ به شیطان بزن! نه اینکه شیطان به تو سنگ بزند.
عزیز من! ببین حضرتابراهیم خلیلالله چهکار کرده؟ حالا میخواهد بچّهاش را فدا کند، قربانی کند و آن امر را بهجا بیاورد، ببین پسرش چقدر خوب است! میگوید: بابا! درِ چشم مرا ببند که آن جاذبه چشم من، تو را نگیرد که امر را اطاعت نکنی، حالا کارد را به گردنش میزند، نمیبُرد. به زمین میزند، سنگی را میبُرد، کارد به حرف میآید و میگوید: تو میگویی بکن؛ اما خالق میگوید نکن! تو بفهم یک برندگی چاقو هم به امر خداست، برگهای درخت به امر خداست، اینکارها که در دنیا میشود، به امر خداست. حاجی! متوجّه باش که کارد هم حرف میزند، کجا خودت را از دست دادی و اینطرف و آنطرف رفتی؟! ای بیتوجّه! هر چیزی در عالم کلام دارد، ابراهیم خانهخدا را ساخته، اینهمه خدمت کرده، حالا آمده و میخواهد قربانی کند؛ اما کارد نمیبُرد! خدای تبارک و تعالی به ملائکه امر کرد، گوسفندی آورد. آنجا گوسفند خیلی نیست؛ اما این دو سهروزه [در ایّام حّج]، بیابان در بیابان گوسفند میشود. حالا وقتی [جبرئیل] گوسفند را آورد، حضرتابراهیم آنرا کشت؛ اما بعد از آن گفت: خدایا! من گوسفند را به امر تو کُشتم؛ امّا اگر پسرم را میکُشتم، بهتر بود. خدا گفت: ای ابراهیم! قربانی مال حسین (علیهالسلام) است. ببین اینکه گفتم یککاری که پیش میآید، خدا میداند که شما نمیتوانی آنکار را بکنی. حالا این بچّه یعنی اسماعیل پیش هاجر رفت، هاجر دید که زیر گلویش یکذرّه خراشیده شده، اگر بدانی چقدر گریه کرد و گفت: اِی قربان گلویت بروم! خب اگر این بچّه گلویش بریده میشد، از خدا و پیغمبر برمیگشت! پس قربانی مال حسین (علیهالسلام) است، مال زینب (علیهاالسلام) است که حالا در ظاهر اسیر شده؛ اما دهان یزید را سرویس میکند [یعنی نابودش کرد]! ابراهیم! قربانی مال تو نیست که! تو لیاقت نداری! گفت: حسین (علیهالسلام) کیست؟ خدا گفت: این حسین (علیهالسلام) است که در صحرایکربلا کشته میشود، تمام عزیزانش کشته میشوند. همه که کشتهشدند، میگوید: «رِضاً برضائک، تسلیماً بأمرک». تو چه تسلیمیتی داری؟! آنوقت ابراهیم یک لکّهاشک ریخت، خدا گفت: یا ابراهیم! به عزّت و جلال خودم! این لکّهاشکی که ریختی «ذبحالعظیم» شد.
والله! بعضیها باید عقب بیفتند؛ اما جلو افتادند؟! اینها در ماوراء عقب هستند. میگویند: بُز «ذبحالعظیم» است! در روایت میفرماید: قرآن العظیم، عرشالعظیم، خدایعظیم. کجا بُز عظیم است؟! خدا به ابراهیم گفت: به عزّت و جلالم! این لکّهاشکی که ریختی، بهتر از اینبود که بچهات را قربانی میکردی؛ آن لکّهاشکی که ابراهیم ریخت، عظیم است. عزیز من! آنجا توجه کن! ما چه توجهی داریم؟! همانجا ولیّنعمتت، خدا را بشناس! ببین چقدر حسین (علیهالسلام) را دوست دارد! ای حاجیعزیز! وقتی به منا رفتی و قربانی کردی، از آنجا که بالا میآیی، لای این حاجیان نرو! قدری آنطرفتر برو و مصیبت امامحسین (علیهالسلام) را در نظرت بیاور و لکّهاشکی بریز تا قربانیات «ذبحالعظیم» شود. کاش این طرح را متوجّه بودند، حاجیان را جمع میکردند و یک روضهخوانِ با اخلاص یکروضه میخواند و حاجیان گریه میکردند تا ذبحشان «ذبحالعظیم» میشد. حالا که یک همچین وسایلی نیست و چیزهای دیگری است، خودت اینکار را بکن!
عزیز من! چرا آنجا عید میگیرند؟ حالا که تمام کارهایت قبولشده، باید عید بگیری؛ یعنی عید قربان؛ خدا حاجشیخعباس را رحمت کند! درود خدا به روحش! میگفت: یکحاجی، کمتر نتیجهای که حجّ برایش دارد ایناست که خدا تمام گناهانش را بهغیر از «حقالنّاس» میآمرزد؛ انگار از مادر متولد شدهاست. تو باید در مکّه که مُحرم هستی، تا آخر عمرت از مُحرمبودن خارج نشوی، باید همیشه لباس احرام را پوشیدهباشی، مؤمن باید همیشه مُحرم باشد. ما اینجا، گوشه زایشگاه ایزدی آمدیم و حرف میزنیم که شما از آن حاجیان باشی؛ حاجی آخرالزّمان نباشی. حاجی! وقتی از مکّه آمدی، باید دائم با امامزمانت نجوا کنی، با امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) نجوا کنی؛ نه اینکه با غیر علی نجوا کنی. اگر با غیر علی نجوا کنی، مُحرم نیستی. شما باید از مُحرمبودنت لذّت ببری، از منایت لذّت ببری، از قربانیات لذّت ببری، از سنگی که به شیطان زدی لذّت ببری، از تقصیرت لذّت ببری. ما چه میگوییم؟! ایناست که میگوید حاجیان آخرالزّمان کارشان خراب است. عزیزان من! بیاید فکر کنید! [۲]
- ↑ حج ابراهیمی 78 (دقیقه 34 و 40 و 46) و تذکر حج 82 (دقیقه 31)
- ↑ حج ابراهیمی 78 و تذکر حج 82