سخاوت؛ سیره معصومین و نجات بشریت
سخاوت؛ سیره معصومین و نجات بشریت | |
کد: | 10010 |
---|---|
پیدیاف: | دریافت |
پیدیاف: | دریافت |
محتویات
- ۱ پیش مقدمه
- ۲ مقدمه
- ۳ سخاوت؛ سیره معصومین
- ۴ سخاوت؛ امر چهاردهمعصوم
- ۵ سخاوت؛ شرط دوستی با معصومین
- ۶ سخاوت؛ برترین عبادت
- ۷ سخاوت و تصدیق ماورایی
- ۸ سخاوت؛ صفت خدایی
- ۹ سخاوت؛ راه شبیه شدن به خدا
- ۱۰ امضای سخاوت
- ۱۱ مسلمان؛ بیتفاوت نیست
- ۱۲ سخاوت؛ نشانه یقین به خدا
- ۱۳ سخاوت؛ راه داد و ستد با خدا
- ۱۴ سخاوت و واگذاری اختیار
- ۱۵ سخاوت و نزول برکات
- ۱۶ اضداد سخاوت
- ۱۷ حب دنیا و سخاوت
- ۱۸ عبور از محبت دنیا
- ۱۹ مال خوب، مال بد
- ۲۰ ثروت حقیقی
- ۲۱ ولایت، عدالت، سخاوت
- ۲۲ سخاوت؛ گذشتن از آرزوها
- ۲۳ سخاوت؛ امتحان بزرگ
- ۲۴ سخاوت؛ راه رشد
- ۲۵ سخاوت؛ مسیر هدایت
- ۲۶ سخاوت؛ نجاتدهنده بشر
- ۲۷ سخاوت؛ راز شاد زیستن
- ۲۸ سخاوت و قبولی دعا و زیارت
- ۲۹ سخاوت و رحمانیت
- ۳۰ سخاوت و ادای حقّ فقرا
- ۳۱ سخاوت؛ مقدمه فدا شدن
- ۳۲ سخاوت؛ مبنای ساختن جامعه
- ۳۳ ابعاد سخاوت
- ۳۴ سخاوت ماورایی
- ۳۵ سخاوت؛ راه شکر
- ۳۶ حدّ سخاوت
- ۳۷ شجره توحید، شجره سخاوت
- ۳۸ سخاوت و عبادتهای خیالی
- ۳۹ واجبات مال
- ۴۰ سخاوت و نیازمندان واقعی
- ۴۱ تمرین سخاوت
- ۴۲ حدود سخاوت
- ۴۳ روزی و کسب و کار (1)
- ۴۴ روزی و کسب و کار (2)
- ۴۵ روزی و کسب و کار (3)
- ۴۶ کفایت در زندگی
- ۴۷ آیندهنگری
- ۴۸ بیامری در کار و زندگی
- ۴۹ حضور امر در کار و زندگی
- ۵۰ سبوی عشق؛ کوتاه و گویا درباره سخاوت
- ۵۱ ارجاعات
پیش مقدمه
ممکناست این پرسش به ذهن بیاید که وقتی به فرمان خدا تمام این عالم در قبضه قدرت امامزمان است و تمام ذرات عالم، فرمان او را اطاعت میکنند دیگر چه نیازی است که انسانهای ضعیفی چون ما، برای ایشان صدقه بدهیم؟
پاسخ ایناست که اولاً اینکار باعث زیاد شدن یقین خود ما به امامزمان (عجلاللهفرجه) میشود. چون در اینکار هم محبت ایشان هست، هم یاد ایشان، هم ارتباط با ایشان و هم بیعت با ایشان.
دوم اینکه خواست امامزمان (عجلاللهفرجه) ایناست که خیری به بنده مؤمن برسد و ما هم با انجام اینکار به خدا و ماوراء متصل میشویم؛ یعنی ما با اینکار به خواست امامزمان (عجلاللهفرجه) احترام میگذاریم.
سوم اینکه وقتی صدقهای برای سلامتی امامزمان (عجلاللهفرجه) میدهیم، یعنی میخواهیم ایشان باشند و چون اینطور دوست داریم در تمام کارهای ایشان به اندازهای شریک میشویم.
از این گذشته، ما با اینکار به خدا اعلام میکنیم که اگر بدی ما موجب شده که فرج امامزمان (عجلاللهفرجه) به تأخیر بیفتد، تو بر ما منت بگذار و دعای ما را در طلب سلامتی و فرج ایشان استجابت کن و به علت بدیهای ما، در امر فرج بداء حاصل نکن...
مقدمه
هو السخی
خار در دست تو یک گل به نظر میآید | هرکسی مس برود پیش تو زر میآید |
از آنزمان که مس وجود به پایش ریختیم و ساعات عمر به دامانش آویختیم، دیر زمانی میگذرد. «حاجحسین خوشلهجه» این پیر فرزانه، این شورانگیز شیرین گفتار، این خوشلهجه نیکوکردار و این ولایتمدار خویشتندار را کویر قم، نیک میشناسد که طراوت آیه آیه کلامش کویرهای سوخته دل را پر ساخته از خدا، از کلام خدا و از صفات خدا.
سخاوت کلامش از جاری صفات ولایت است که در او میجوشد و بر جانهای تشنه مینشیند. وقتی از سخاوت سخن میگوید انگار از ذره ذره وجودش چشمه چشمه، سخاوت جاری است، چرا که به راستی بر این باور است که سخاوت «آبیاری شجره توحید است»، «رهایی از وابستگیهایی است که روح آدمی را به بند میکشد»، «ذبح آرزوهای دنیایی و ذبح اسماعیل نفس است».
ایشان «سخاوت» را صفات بارز «ولایت» میداند که آشکارا از زلال رزاقیت معبود سرچشمه گرفتهاست و از همین روی، آنرا برترین عبادت مینامد و اثبات یقین ما به وعدههای خداوند میداند و ریشه هدایت را در سخاوت جستجو میکند؛ چه، آنجا که خدای تعالی برای نجوا با رسولاکرم صدقهای تعیین نمود[۱] تا صداقت آنها را بیازماید، دیگر کسی گرد وجود پیامبر نگشت، مگر همان محدود افرادی که به برکت همان سخاوت، بعدها همچون شمع، وجود امیرالمؤمنین، همان صراط مستقیم، علی را در بر گرفتند.
«حاجحسین» آنگاه که از «سخاوت» سخن میگوید، گویا خود تندیسی از این صفت خدایی و تجلی ولایی امیر مؤمنان، علی است، همان خدای نیمهشبهای کوفه تنگ و آدمیان پرنیرنگ، که با دست گشاده بر بالین مستمندان میرفت و مینشست و نان میپخت و جان میسفت.
مجموعه حاضر، حاصل سخنان ساده، بیپیرایه و عمیق ایشان است که در محفلهای گرم و دلنشین خود، طی سالیان طولانی، سخاوتمندانه بیان نموده و امروز به همت تعدادی از شاگردان و یاران نزدیکش به رشته تحریر در آمدهاست.
او که حکایت گشادهدستیهایش، رفتار کریمانه ائمه معصومین را بهخاطر مینشاند هم او که وجود مستمندان را نعمتی میداند که خداوند در مسیر زندگی بشر قرار دادهاست تا با دستگیری، از آنها گامی در راه سعادتمندی و رستگاری خویش بردارد.
هم او که شادیاش را در شادی دیگران دنبال میکند و میگوید: «مؤمن زمانی خوشحال است که چیزی به کسی دادهباشد یا مشکلی از کسی رفع کردهباشد، خندهای بر لبان غمگینی نشانده باشد و...» او که «سخاوت» را در ابعاد گوناگون مادی و معنوی به ظهور میرساند چنانکه میگوید: گاهی به امامزمان میگویم: «آقا جان! من این حرفها را با گریه از تو میگیرم، با خنده به مردم تحویل میدهم، رفقا! این حرفها را قدردانی کنید.»
باشد که این مقال بر لوح دل و جان و ضمیر خوانندگان بنشیند.
راه بسیار است مردم را به سوی حق، ولی راه نزدیکش دل مسکین بهدست آوردن است
والسلام علیکم و رحمةالله
دکتر سید علی عظیمی
سخاوت؛ سیره معصومین
هر کس در زیر این آسمان، مذهبی دارد؛ یعنی راهی را انتخاب کرده، طی میکند. ما میگوییم شیعه هستیم. شیعه پیرو چهاردهمعصوم است و دیگر پیرو هیچکس نیست. ما ادعایمان ایناست که مذهب داریم، مذهبمان هم جعفری است. رئیسمذهب ما چگونه بوده که باید پیروش باشیم؟ ایشان کسی است که شبها به خارج از مدینه میرفت و بالای سر عدهای از فقرا غذا میگذاشت. پرسیدند: آیا اینها از شیعیان و محبان شما هستند؟ حضرت فرمود: اگر چنین بود، ما غذای روزانه خود را هم با آنها شریک میشدیم؛ اینها مستضعف هستند، واقعیت به آنها نرسیدهاست وگرنه با ما عناد ندارند. اگر ما مذهب داریم، باید پیرو رئیس مذهبمان باشیم. رئیس این مذهب کارش ایناست که خودش غذا را بستهبندی میکند و بالای سر کسانی میگذارد که در ظاهر دین هم ندارند. اگر پیرو رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) هستیم، ایشان میفرمایند: من دیشب ناراحت بودم؛ چون درهمی از بیتالمال نزد من بود اما من به کسی برخورد نکردم که به او کمک کنم. اگر پیرو امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستیم، ایشان خانهای کاهگلی بیشتر نداشت، همواره هم بهفکر فقرا بود. یا مگر امامحسن (علیهالسلام) نبود که سالی دو بار همه اموالش را بین فقرا تقسیم میکرد؟ همه چهاردهمعصوم همین گونه بودند. همانها هم به ما میگویند: شما نمیتوانید مثل ما بشوید. ما طوری هستیم که خودمان نمیخوریم و میبخشیم، اما شما، هم خودتان بخورید و هم بهفکر فقرا باشید.
سخاوت؛ امر چهاردهمعصوم
ما باید پی ببریم در این جهان خلقت، آن کاری با ارزشتر است که امامزمان را خوشحالتر کند. اغلب ما در پی کارهایی هستیم که باعث شادی دل خودمان شود، نه امامزمانمان. دلمان میخواهد چند بار به مکه و کربلا برویم و عبادت شخصی کنیم؛ اما در اعماق وجودمان خیلی به دنبال این نیستیم که خوشحالی امامزمان (عجلاللهفرجه) و زهرایعزیز (علیهاالسلام) را به خوشحالی خودمان ترجیح دهیم. مگر خودشان نفرمودهاند که ما «کافر سخی» را از «عابد بخیل» بیشتر میخواهیم؟! پس عبادتهایی هست که اگر سخاوت همراهش نباشد مورد قبول نیست؛ یعنی نه تنها امام را خوشحال نمیکند، که امام ناراحت هم میشود.
شخصی خدمت امامصادق (علیهالسلام) آمد. ایشان فرمودند: فلانی! تو دیروز کاری انجام دادی که دل مرا شاد کردی؛ دل تمام ما چهاردهمعصوم را شاد کردی؛ دل مادرم زهرا (علیهاالسلام) را هم شاد کردی! آنمرد گفت: قربانت شوم! چهکار کردم؟ امام فرمودند: همسایه فقیری داشتی، به او کمک کردی. پس عزیزان! ما باید قبول کنیم که خدا صرفاً عبادت نمیخواهد؛ اطاعت امر را میخواهد. سخاوت، امر خداست.
سخاوت؛ شرط دوستی با معصومین
چطور بفهمیم که دوست واقعی اهلبیت (علیهمالسلام) هستیم؟
دوست واقعی کسی است که از یاد آنها بیرون نمیرود و امرشان را اطاعت میکند. امر مهم اهلبیت هم سخاوت است. چرا سخاوت، امر آنهاست؟ روایت داریم که شخصی از امام جواد (علیهالسلام) پرسید: یابن رسولالله، ارزش زیارت قبر پدر شما چقدر است؟ فرمودند: از هفتاد حج و عمره بالاتر است. بعد عرض کرد: آیا کاری بالاتر از زیارت قبر پدرتان هست؟ فرمودند: بله! برآوردن یک حاجت برادر مؤمن.
پس سخاوت، از زیارت امام هم بالاتر است؛ چون زیارت امام بدون اطاعت امر فایدهای ندارد. خودشان از تکخوری خوششان نمیآید؛ پس دوست دارند شیعیانشان هم شبیه خودشان باشند و صفات آنها را داشتهباشند؛ یعنی در کنار بهره بردن شخصی، در فکر شادکردن دیگران هم باشند.
سخاوت؛ برترین عبادت
پس ما حتی اگر به دنبال عبادت و ثواب هم هستیم، باید بدانیم که هیچ عبادتی به اندازه سخاوت ثواب ندارد؛ چون خود ائمه هیچکاری را به اندازه اینکار اهمیت ندادهاند و تأیید نکردهاند. باید بدانیم که اگر عبادتی کردیم، مثلاً اگر به مکه رفتیم، (با آن همه زحمت و خرج اگر حجمان مقبول هم باشد) ثواب یک حج را میبریم؛ اما اگر مثلاً وعدهای غذا برای عدهای از مؤمنین تهیه کردیم روایت داریم که به ازای هر لقمهای که هر یک از آنها میخورند ثواب یک حج مقبول برایمان نوشته میشود.
از اینجا میشود فهمید که چرا روایت داریم که خواب مؤمن هم عبادت است. چون مؤمنی که در تمام وجودش سخاوت و عطا کردن جاری است وقتیکه استراحت میکند، میخواهد آرامشی پیدا کند تا آن نیت خیرش را در زمان بیداری عملی کند و مدام کار خیر انجام دهد.
بهخاطر نیت سخاوت، خداوند خواب یک مؤمن را هم عبادت مقبول بهحساب میآورد و برایش ثواب مینویسد. پس چه عبادتی بهتر از سخاوت هست؟!
سخاوت و تصدیق ماورایی
با وجود همه روایاتی که از ائمه درباره سخاوت میشنویم، عیب ما ایناست که هنوز به تصدیق ماورایی نرسیدهایم؛ یعنی باور نداریم که این سخن امام راست باشد که برآوردن یک حاجت برادر مؤمن، از حج و حتی زیارت ائمه هم بالاتر است. فکر میکنیم امام تعارف کردهاست. با خود میگوییم: حالا امام برای تشویق ما یکچیزی گفته؛ مگر میشود سخاوت، از حج به آن مشکلی با آن همه اعمال و مناسک، با ارزشتر باشد؟ فکر خودمان را بر آنچه خدا و ائمه گفتهاند ترجیح میدهیم؛ اما نمیدانیم در باطن، سخاوت با ارزشتر است؛ چون مشکلتر است؛ چون بسیاری هستند که به راحتی چندینمیلیون میدهند تا بارها به مکه و کربلا بروند و به خواسته خود برسند؛ اما برایشان دشوار است چند هزار تومان در راه خدا ببخشند. آن زیاد را، راحت انجام میدهند، اما این کم را به سختی؛ چون در آنکار، خوشی و لذت و تماشا و حال و اسم و رسم هست؛ اما در اینکار، هیچ یک از آنها نیست.
مگر آن حاجی نبود که پول حجش را به آنزن بیوه داد و بعد گفته شد مقدر شده تا زمانیکه در این دنیا حج برپاست ملکی هر سال برای او حج بهجا بیاورد؟ پس بدانیم و یقین کنیم که قبولی فقط دست خدا و ولایت است، نه دست خیال ما و خواست ما و دل ما. حالا چرا اینطور است؟ چون ثواب حج و زیارت منحصر است به خودمان؛ اما برآوردن حاجت یک مؤمن چیزی است که تولید و صادرات دارد و بهرهاش به دیگران میرسد.
سخاوت؛ صفت خدایی
خداوند میفرماید: من صفاتی دارم که مخصوص خود من است. این صفات را به کسانی میدهم که سخی باشند. این سخن خدا به این معنی است که من سخاوت را امضا میکنم، سخاوت را قبول میکنم این اعلام «هل من ناصر» خداست که میخواهد مردم را تشویق کند تا مثل خودش بشوند. فرقی نمیکند که سخی، مسلمان باشد یا نباشد. حتی این به میزان دارایی افراد هم نیست. سخاوت آنقدر مهم است که خدا «کافر سخی» را از «عابد بخیل» بیشتر دوست دارد. چرا؟ چون چنین شخصی صفاتالله را داراست. بخشش، جزء صفات خود خداست. پس صفت این آدم کافر از صفت آن عابد به خدا نزدیکتر است؛ یعنی به هدف خدا نزدیکتر است. البته خدا به صفات آن کافر در همین دنیا پاسخ میدهد؛ ولی کارش ارزش اخروی ندارد؛ قبولی آخرتی مخصوص محبان علیبنابیطالب (علیهالسلام) است؛ برای کافر نیست، مگر اینکه سخاوتش باعث شود ایمان بیاورد و با ولایت جان دهد.
شیعه کسی است که وقتی پولی به دستش میرسد، در فکر انفاق آناست، نه انبار کردن آن. این یعنی شیعه واقعی؛ اما شما نگویید که من اینطور نیستم و عبور کنید. شما باید وظیفه خودتان بدانید که هم انبار کنید و هم بهقدری که در وسعتان است در فکر بخشیدن باشید.
سخاوت؛ راه شبیه شدن به خدا
بعضی اوقات به خدا میگویم: خدایا، تو خلق نیستی، اما اگر قرار بود مثل خلق از چیزی لذت ببری، از این لذت میبردی که رزق و روزی مردم را میدهی. کاری کن که ما هم از انفاق به دیگران لذت ببریم؛ در اینصورت است که شبیه خودت شدهایم. تو هم بیشتر از همه، کسی را عزت و احترام میکنی که از بقیه به تو شبیهتر است. خدایا، ما را با صفت سخاوت، شبیه خود بگردان! هم به ما صفت سخاوت بده که لذت ببریم، هم عمل سخاوت را بهدست ما جاری کن.
زمانی در منزل بنایی داشتیم. تا آنجا که میتوانستم به کارگرها رسیدگی میکردم، غذای خوب به آنها میدادم و از آنها پذیرایی میکردم. بنایی که تمام شد یکدفعه دیدم چه نعمتی از دستم رفت. آنوقت تا چند روز به شدت گریه میکردم و ناراحت بودم؛ میگفتم: خدایا، اگر این سعادت را از من گرفتی به نوعی دیگر برایم مهیا کن! اما از آنطرف، شخصی را میشناسم که در چند فرسخی قم بنایی میکرد. وقتی میخواست کارگران را به محل کار ببرد، ابتدا با آنها شرط میکرد که یا خودتان غذا بیاورید یا اگر من بدهم از مزد روزانهتان کم میگذارم. این آقا شاید خیلی هم اهلعبادت ظاهری و زیارت باشد، اما از آنهاست که بیدین از دنیا میرود؛ چون تکخور است. حتی زیارتش را هم برای تماشا، برای رضایت دل خودش میرود، نه برای رضایت خدا و اهلبیت. حتی محبت دنیا در درونش از رحم و عطوفت و انسانیت بالاتر است. مسلمان بیعاطفه نیست. مسلمان واقعی خیلی هم به ثواب اعمال توجه ندارد؛ او خود به خود سخاوت از درونش میجوشد.
امضای سخاوت
آیا میدانید امضای سخاوت شما چهوقت حاصل میشود؟
از روی وظیفه چیزی به کسیدادن، شروع سخاوت است؛ ولی امضای سخی بودن شما وقتی است که از اینکار خود خوشحال بشوی و لذت ببری، نه زمانیکه به دلیل رودربایستی، از روی حکم شرع و یا از روی حساب و کتاب، مالت را دادهای. بخشش باید از روی خواست قلبی باشد. سخاوت باید از درون، و از میل و رغبت ایجاد شدهباشد؛ آنوقت است که از اینکار لذت میبری، یعنی صفتش را داری؛ این میشود امضای سخاوت تو. از خدا بخواهید که اینطور شوید.
مسلمان؛ بیتفاوت نیست
تاکنون در آیه: «انما المؤمنون اخوة»[۲] تفکر کردهاید؟ خدا میفرماید: مؤمنین خصوصیت دو برادر را نسبت بههم دارند. همانطور که دو برادر، خوشیها و مصیبتهایشان یکی است، مؤمن هم نسبت به برادر مؤمنش همینطور است و الا اصلاً مؤمن نیست. به موجب این آیه اگر ما نسبت به مؤمنین بیتفاوت باشیم اصلاً مؤمن نیستیم؛ یعنی از دایره ایمان خارجیم؛ پس اینگونه میشود که سخاوت، شرط دین داشتن است. ما باید نسبت به دوستان حقیقی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) طوری باشیم که در شادیها و غمهایشان شریک باشیم؛ مثلاً اگر شبعید است و شما برای خود و خانوادهات لباس نو میخواهی، برای برادران دینیات هم باید بخواهی. نمیشود که او در فشار باشد و تو بیتفاوت باشی. مسلمان، بیتفاوت نیست.
پس یادمان نرود که خدا چقدر به ما لطف کرده و چه بسیار کسانیکه از ما پایینتر هستند و ما در برابر آنها وظیفه داریم؛ آنوقت دیگر دلت نمیآید که پولت را بیهوده صرف تجملات و تفریحات آنچنانی کنی؛ چون تو نسبت به برادران دینی خود بیتفاوت نیستی. آنوقت تو دیگر با گناه و خرجهای بیهوده، از خدا و اهلبیت جدا نمیشوی. بلکه با بخشش مال خود در شعاع رضایت آنها قرار میگیری و به خدا و اهلبیت متصل میشوی.
یکی از سختترین شبهای زندگی من وقتی بود که به خانه آمدم، همسرم گفت یکی از همسایهها وسیله گرما برای زمستان ندارد، خوابم نبرد، مدام قدم زدم تا صبح شد. همان اول صبح رفتم برای آنها وسیله گرمایی مهیا کردم. مسلمان کسی است که غم برادر مسلمانش را داشتهباشد. ولی ما مدام به دنبال آن هستیم که با مال و داراییمان چشم مردم را بیشتر کور کنیم؛ ما را چه به اتصال به خدا و اهلبیت!!.
سخاوت؛ نشانه یقین به خدا
نکته اینجاست که بسیاری از ما خدا را هم به راستگویی قبول نداریم؛ یعنی مشکل در یقین ماست. مگر خدا نگفته که هر چه در راه من بدهید، من صدها برابر در این دنیا و هزاران برابر در آن دنیا به شما پس میدهم؟ پس به این حرف یقین نداریم و گرنه حتی اگر از جنبه کاسبکارانه هم نگاه کنیم این به نفع ماست. به عقیده من کسیکه مال دنیا را چنگ میزند، کسیکه دائم غصه مال دنیا را میخورد، کسیکه آنقدر دنیاپرست است که هیچوقت مالش را با فقرا تقسیم نمیکند، هرگز اهل یقین نیست. چنین کسی به چه چیزهایی یقین ندارد؟ اول اینکه او به رزاقیت خدا یقین ندارد؛ چرا که خدا در قرآن میفرماید: «والله خیر الرازقین»[۳] دوم اینکه به رحمت و مهر و محبت خدا یقین ندارد؛ چرا که خدا میفرماید: «و هو ارحم الراحمین»[۴]. سوم اینکه به قدرت خدا یقین ندارد و توجه نمیکند خدایی که قبلاً همه این دارایی را به او داده، بعداً هم میتواند بدهد. چهارم اینکه به فهم و حکمت خدا یقین ندارد؛ یعنی نمیداند همینقدر که صلاح تو بوده داده و از تو خواسته که به دیگران هم بدهی. پنجم اینکه به «انما الدنیا فناء والاخرة بقاء» یقین ندارد و فکر میکند در این دنیا جاویدان میماند. اینشخص، خدا را به اندازه یک فرد راستگو هم قبول ندارد؛ همه حرفهای خدا را زمین میگذارد و به دنبال حرص، طمع، خدعه، دروغ و مال حرام میرود. مگر روزیرسان و کفایتکننده ما خدا نیست؟ پس همان کس که این روزی را به تو داده، اگر آنرا در راه او صرف کنی باز هم میتواند به تو ببخشد. نه تنها مطابق همان، بلکه ده برابر و صد برابرش را میدهد. «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها»[۵] هم دارد که بدهد، هم تو را یادش هست، هم کار تو را یادش هست، هم وفای به عهد را خوب میداند، هم میتواند بدهد، هم میدهد. اگر تو پرندهای در جایی داشتهباشی آیا میشود خورد و خوراک و آب و غذای آنرا فراموش کنی؟ آیا خدا از تو هم کمتر است که بخواهد تو را فراموش کند؟
سخاوت؛ راه داد و ستد با خدا
بیاییم این پولی که میخواهیم صرف لهو و لعب، صرف هزینههای بیجا و تجدد و تجملات کنیم، به آن دسته از محبین علیبنابیطالب (علیهالسلام) ببخشیم که خرج خورد و خوراک و نان و آب خود را ندارند. اگر اینکار را بکنیم، در واقع پول خود را به خدا ربا دادهایم! «یمحق الله الربا ویربی الصدقات والله لا یحب کل کفار أثیم»[۶] برای سود آنهم خدا میگوید: صد برابر در این دنیا و هزار برابر در آن دنیا به تو باز میگردانم. «مثل الذین ینفقون أموالهم فی سبیلالله کمثل حبة أنبتت سبع سنابل فی کل سنبلة مائة حبة والله یضاعف لمن یشاء والله واسع علیم»[۷] معامله از این بهتر هم هست؟ شما یکوقت، کاری انجام میدهی، خدا هم ثواب آنکار را به شما میدهد، اما یکوقت خدا به شما «عطا» میدهد، عطای خدا خیلی با ارزش و والاست. حال، چه زمانی خدا به شما عطا میکند؟ وقتیکه شما هم عطا کردهباشی؛ یعنی از آنچیزی که خیلی برایت با ارزش است بگذری. آنوقت شما عطا کردهای، خدا هم به شما عطا میکند. یعنی تو از چیز خیلی مهمی گذشتی، خدا هم پاداش خیلی مهمی به تو میدهد؛ پس بیاییم پولمان را در حساب خدا و امامزمان (عجلاللهفرجه) بگذاریم و اعتقاد داشتهباشیم سودهایی که خدا برای سرمایهمان تضمین کرده حقیقت دارد.
سخاوت و واگذاری اختیار
ما تاکنون راه زندگی را اشتباه رفتهایم که اینقدر بحث سخاوت و عمل به آن برایمان دشوار است؛ چون ما خودمان را تأمینکننده و برآورنده حاجتهای خود میدانیم؛ اما نمیدانیم چقدر عقب هستیم. یک مثال:
انسان از وقتی صاحب فرزند میشود همیشه مواظب اوست؛ لباس به او میپوشاند، غذایش را تأمین میکند، از کثیفیها پاکش میکند، مریضیاش را درمان میکند، از دشمن حفظش میکند و... آیا خدا و امامزمان (عجلاللهفرجه) برای ما، به اندازه والدین برای فرزند نیستند؟ بچه تا وقتی خودش را در اختیار والدین میگذارد مورد توجه آنهاست، اما وقتی بزرگ شد، وقتی اعلام وجود کرد، وقتی گفت من هم کسی هستم، والدین هم او را به خودش واگذار میکنند. حالا ما هم اگر خودمان و امورمان را در اختیار خدا و ائمه (علیهمالسلام) بگذاریم، آنها هم «ولی ما» میشوند. راه ترقی در زندگی را اشتباه رفتهایم. تو بگو من بچهام، صغیرم، یتیمم، نمیفهمم، ببین خدا چطور دستت را میگیرد، چطور در زندگی تأمینت میکند، چطور از در و دیوار برایت میرساند و چطور خیر به دستت جاری میکند.
سخاوت و نزول برکات
همین الان ما توجه نداریم «خرجمان» بیش از «درآمدمان» است. اصلاً میفرماید: شیعیان ما از برکات، خرج میکنند. شاید بپرسید این برکات از کجا میآید. خداوند «ایجاد» میکند، یعنی نظر میکند و برکت میدهد؛ همانطور که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از یک ظرف معمولی غذا، هزار نفر افراد جنگ خندق را غذا داد. مؤمن واقعی هم همینطور است؛ چون به آنها متصل است. اصلاً از مؤمن برکات نازل میشود؛ این یعنی «ارادةالله» شدن. یعنی آنچه را که فرد اراده میکند، انجام میشود. چرا اینگونه است؟ چون اراده مؤمن مدام بر این قرار میگیرد که دیگران استفاده کنند، نه خودش. حال که چنین خط و ارادهای در میان است، خدا هم به آن اراده مؤمن سخی کمک میکند و مدام بهدست او خیر و برکت ایجاد میشود. چون مؤمن واقعی کسی است که همیشه در فکر برآوردن حاجت برادر مؤمن است و لحظهای از این مسأله غفلت ندارد. چنین انسانی رزاق است. رزاق کسی است که رزق از او جاری میشود. آنوقت این صفت او، وی را به صفت ائمه نزدیک میکند؛ چون آنها نیز این گونهاند. اصلاً برای چنین مؤمنی نعمتها در این دنیا مثل نعمتهای بهشتی است. در بهشت، اشخاص تا دست به سمت یک نعمت بهشتی میبرند، فوراً جایش ایجاد میشود؛ چون آن دستها برکات دارد. یک مؤمن، در همین دنیا برایش آن گونه میشود؛ تا از دستش بیرون میرود، دوباره بهدست میآورد؛ برایش ایجاد میشود. این مؤمن شبیه امر خداست. کسیکه «خواستش» انفاق و بخشش است، خدا اینجا را برای او بهشت میکند؛ یعنی از دستش کم نمیشود، برای کارگشایی از کار مردم، مدام در دستش ایجاد میشود.
اضداد سخاوت
با شناخت کامل سخاوت، صفات رذیله و مخالف سخاوت بهتر شناخته میشود. نزول دادن پول و بهره گرفتن، ناشایست است؛ چون برعکس سخاوت است. بهجای اینکه انسان بهخاطر خدا از خودش کم کند و به دیگران اضافه کند، بهخاطر دلش از دیگران کم میکند تا به خودش اضافه شود. او حریص مال دنیاست نه فداکننده مال دنیا در راه خدا. ایناست که خدا از چنین شخصی اینقدر بدش میآید. خدا دوست دارد تو کارگشایی کنی تا برایت کارگشایی کند، نه اینکه خودت قفلی بر زندگی دیگران بزنی. خدا میفرماید: من دو عده را به بهشتم راه نمیدهم: انسان بخیل و انسان حسود. چرا؟ چون اینها نمیخواهند چیزی به کسی برسد و نمیتوانند دارایی و موفقیت کسی را ببینند. ما اگر خودمان هم چیزی نداریم که به کسی بدهیم، نباید نسبت به سخاوت دیگران بخل و حسد داشتهباشیم؛ بر عکس اگر از سخاوت و بخشندگی دیگران خشنود باشیم، پولنداده در سخاوت آنها شریک میشویم. مگر نمیفرماید که به عمل هر کسی راضی باشی با او شریک هستی؟ «من رضا بعمل قوم فهو منهم» پس تا میتوانید خودتان را شریک خیر کنید، هر چند به اندازه خشنودی از کار خیر دیگران باشد.
عالم دارای «نظم» است؛ ما نباید برهمزننده این نظم باشیم و به دنبال حرام بگردیم. اگر ما در اطاعت امر باشیم، رزق و روزیای که خدا برایمان مقدر کرده بدون زحمت اضافی به دستمان میرسد. اما اگر بیهوده خود را به دردسر بیندازیم، فقط عمر خود را تباه کرده و در شناخت ولایت کوتاهی نمودهایم. اگر انسان مال حرام نخورد، دلش رقیق و آماده برای پذیرش حق است؛ اما اگر خود را به حرام بیندازد، تا قتل امام هم پیش میرود. امامحسین (علیهالسلام) روز عاشورا فرمود: «حرف حق در این جماعت اثر نمیکند؛ چون ابنزیاد خزانه معاویه و یزید را باز کرده و شکم آنها را از حرام انباشته است». چنین فردی در غیاب امام، امر امام را ذبح میکند. مال حرام هم فقط به ایننیست که دزدی کنی؛ وقتی خمس مالت را -که سهم امام و سادات است- ندهی و یا اگر میدهی به اهلش ندهی، اینهم نوعی حرامخوری و دزدی است.
میدانیم تأثیر مادر در زندگی بسیار زیاد است، اما تأثیر پدر نیز کمتر از آننیست؛ چون وظیفه دارد مال حلال به خانه بیاورد. چرا این یک زحمت پدر، با آن همه زحمت مادر مطابق است؟ چون پدر اگر مال حرام به خانه ببرد، تمام زحمتهای مادر را نیز به هدر دادهاست! اگر خیرت به کسی نمیرسد، نزول برکات پیشکش تو، کمی مواظب باش فردایقیامت بتوانی جواب اهل و عیال خود را بدهی. باید با آوردن مال حلال به خانه، درخت سخاوت را در دیگران پرورش دهی؛ یعنی این صفت را در فرزندان نیز بهوجود میآوری به همراه تأثیرات فوقالعادهاش. مال حرام ریشه سخاوت را میخشکاند.
انسان زمانی دچار فقر و فلاکت میشود که کفران نعمت کند؛ کفران مال به حرامخوری است، به ندادن واجبات مال است، به ایناست که هفته به هفته و ماه به ماه و سال به سال، حتی یکبار برای رضای خدا دست در جیب نکنیم. پس تا میتوانیم مواظب حرام باشیم و از آنطرف انفاق را هم ترک نکنیم تا شکرانه مال را بهجا آورده باشیم و کفران نکرده باشیم. اگر کسی انفاق داشتهباشد، والله! به فقر دچار نمیشود؛ چون اینکار شکر نعمت است و شکر نعمت، نعمت را افزون میکند. انشاءالله ما نه دچار فقر دنیایی و نه فقر آخرتی بشویم. فقر آخرتی دور بودن از ولایت علیبنابیطالب است.
حب دنیا و سخاوت
اما ریشه همه مشکلات ما از محبت دنیاست. خودشان گفتهاند که «حب الدنیا رأس کل خطیئة». ما تا این «رأس کل خطیئة» را از وجود خود بیرون نکنیم به جایی نمیرسیم. اصل در این خلقت، تولی و تبری است. امامصادق (علیهالسلام) هم میفرماید: «دین، چیزی غیر از حب و بغض نیست» خداوند عالم از ما میخواهد که تولی و تبری در ما درست باشد. تنها چیزی که قبولی و محبت ولایت را کنار میزند محبت دنیاست؛ یعنی ما بهجای آنکه ولایت را از دنیا بیشتر بخواهیم، دنیا را از ولایت بیشتر میخواهیم. خدا هم میخواهد ما با پرداخت خمس و سهم امام، انفاق، صدقه و سخاوت، از این محبت دنیا بیرون بیاییم تا به محبت ولایت برسیم.
اغلب مردم اینزمان، پولپرست شدهاند. کمتر کسی امرپرست است. همه دنبال این هستند که پول بیشتر بهدست بیاورند. محبت درونشان، محبت دنیاست. اما امامزمان (عجلاللهفرجه) فرمودند: «مردم اهلدنیا شدهاند، ولی به آن نمیرسند» و خدا میفرماید: «من متعجبم از بنیآدم که چیزی را که من در این دنیا خلق نکردهام و وجود ندارد طلب میکنند و آن خوشی دنیایی است.»
اما امرپرست، کسی است که فقط امر خدا و اهلبیت را میبیند، اگر هم شغل و درآمدی دارد، از روی امر خداست. هم بهجا کسب میکند، هم بهجا خرج میکند. خدا و رسول و ائمه هم از او راضیاند.
عزیزان! مبادا طوری باشیم که هر روز محبت مال دنیا، بیشتر در وجودمان تزریق شود، که در اینصورت نسبت به حقیقت، کور و کر میشویم؛ مثل یک درخت بیثمر میشویم. بیثمری، «بیسخاوتی» است. تا میتوانیم با پولهایمان خریدار امر خدا و اهلبیت باشیم. خریدار امر، کسی است که سخاوتمند باشد. چنین کسی رفیق و همراه و مشابه خدا و اهل خداست، خدا و اهل خدا هم، مال و زندگی چنین آدمی را پر از برکت و نعمت میکنند.
عبور از محبت دنیا
مگر نمیفرماید: «حب الدنیا رأس کل خطیئه»؟ اگر سخاوتمند باشی، با رفتارت به خدا اعلام میکنی که خدایا، من تلاش میکنم محبت دنیا را در خودم کم کنم تا جایش را محبت تو و دوستان تو بگیرد. خدایا، مرا در این مسیر کمک کن و محبت علی (علیهالسلام)، زهرا (علیهاالسلام) و امامزمان (عجلاللهفرجه) را در من قرار بده» پس عزیزان! بیایید تا میتوانیم از علاقه به مال دنیا بگذریم.
یکروز متوکل، امامهادی (علیهالسلام) را به قصر خود فراخواند و از ایشان خواست شعری برای او بخواند. امامهادی (علیهالسلام) هم شعری خواند که در آن آمدهبود «این آفتاب درخشان یکروز به قصر پادشاهان میتابیده، امروز به قبر آنها میتابد» متوکل با همه خباثتش بسیار گریه کرد.
عزیزان من! ما هم باید به این بیندیشیم که روزی این آفتاب به خانه و مال و اموال ما که اینقدر به آنها علاقه داریم میتابد و روزی هم به قبر ما میتابد. پس قدری فکر کنیم. درصد کمی هم احتمال بدهیم که ما نیز میمیریم. همه داراییمان را فدای زندگی دنیاییمان نکنیم. قدری هوشیار شویم. این دنیا به چهکسی وفا کرده که به ما وفا کند؟ یک قسمتی را هم بگذاریم برای آخرتمان. مردم قدیم در یکخانه کاهگلی، با امامشان بودند، زندگیشان هم خوش و خرم بود. الان ما با اموال فراوان و خانههای آنچنانی چطور میخواهیم با امام خود باشیم و زندگیمان هم خوش باشد؟ ما الان طوری شدهایم که جدایی از امامزمان (عجلاللهفرجه) و زهرایعزیز (علیهاالسلام) برای ما سخت نیست، جدایی از مال دنیا برایمان سخت است.
وقتیکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از ستون حنانه کنارهگیری کرد فریاد آن ستون درآمد و آرام نشد تا وقتیکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) دست روی او گذاشت و وعده همجواری در بهشت را به او داد. آیا ما هم برای جدایی از امامزمانمان ناله و فریادمان در آمدهاست تا امامزمان (عجلاللهفرجه) دستی بر شانه ما بکشد و وعده همجواری در بهشت را به ما بدهد؟ اینرا هم بگویم که «علاقه بهدنیا» با «ثروتمندی» فرق دارد؛ چون ما اگر ثروتمند هم نباشیم، علاقه و محبت به مال دنیا را داریم. خدا هم از ما پول کلان نمیخواهد. از ما میخواهد از آنچه به آن علاقه داریم در راه خدا بگذریم، هر چند در ظاهر زیاد نباشد. چون مهم، گذشتن از این محبت برای رسیدن به آن محبت والاتر است.
پس نتیجه سخن اینکه: ارزش سخاوت به گذشتن از «محبت» به مال دنیاست تا بتوانیم به محبت خدا و چهاردهمعصوم برسیم و هدایت شویم.
مال خوب، مال بد
نگویید که ما نباید از خدا و ائمه مال دنیا را بخواهیم؛ چون مهم، آن مقصدی است که هر کس از مال دنیا دارد. اگر هدف از داشتن مال دنیا، خدمت به زن و فرزند خود و دیگران باشد، این خیلی هم درست و شایسته است. اما اگر هدف از کسب مال دنیا برتری بر دیگران، و به منظور فخرفروشی و تکبر باشد، درست نیست. این صفت از صفات دشمنان دین شماست. مالی که بخواهی از آن برای صراط علی استفاده کنی، دنیا خواستن نیست، علی خواستن است. پس خواست ولایت جلوگیری از کسب مال دنیا نیست. شما با همین مال است که میتوانید از فقرا دستگیری کنید و موجبات رضایت زهرایعزیز و ائمه را فراهم آورید.
خواست ولایت ایناست که همیشه حواسمان باشد که این مال را کس دیگری به ما داده، و او از ما میخواهد در راه خودش خرج کنیم؛ چون مالی که خدا به ما دادهاست امانت پیش ماست، ما هم باید این امانت را مطابق امرشان خرج کنیم. اگر امانت نبود چرا در روز قیامت از ما سوال میکنند «مالت را در چه راهی خرج کردی؟» حواسمان باشد که خدا و ولایت، روزیدهنده ما هستند، همانها هم در این روزی، حقی را برای فقرا قرار دادهاند «وفی أموالهم حق للسائل والمحروم»[۸] دلیلش هم ایناست که میخواهند ما را رستگار کنند. ولایت نیامده که مردم را منزوی کند؛ بلکه هر کسی باید مطابق شأنش در این دنیا زندگی کند. شما باید ماشینی داشتهباشید، خانه خوب داشتهباشید، لباس خوب بپوشید و شأنتان را حفظ کنید؛ اما از طرفی نباید از این شأنیت پا را فراتر بگذارید و در دنیا غرق شوید. خدا میخواهد خوب بهره ببرید، از طرف دیگر هم میخواهد مثل خودش رزاق باشید. بیشتر بخشنده مال باشید تا جمعکننده مال دنیا. کسیکه حریص مال دنیاست، عاقبت با حسرت از این دنیا میرود. عزیزان! مواظب عمرمان باشیم.
ثروت حقیقی
کسب مال، خوب است اما بدانیم ثروتمند، کسی نیست که مال و دارایی داشتهباشد؛ بلکه ثروتمند حقیقی آنکسی است که بتواند بهخاطر «محبت ولایت» از «محبت مال دنیا» بگذرد. کسیکه محبت ولایت را اصل میداند، ثروتی دارد که از تمام خلقت با ارزشتر است. این انسان به جایی میرسد که محبت علی (علیهالسلام) و زهرا (علیهاالسلام) و اولاد آنها را با بهشت و جنات هم عوض نمیکند. اما کسی به چنین توفیقی نایل میشود که در این دنیا دائم در فکر زمین بیشتر، خانه بهتر و دارایی و مکنت بالاتر نباشد. باید بتواند دنیا و دارایی دنیا را در اختیار امر ولایت بگذارد. پس انشاءالله ما آن ثروت حقیقی را داشتهباشیم و بیچاره آخرتی نباشیم.
کسی آمد خدمت امامحسن (علیهالسلام) و عرض کرد: آقا جان! من فقیرم، بیچارهام. امام به او فرمود: تو خیلی هم غنی هستی. عرض کرد: من به نان شبم محتاجم! ایشان فرمود: آیا حاضری ولایت ما را بفروشی؟ عرض کرد: ای پسر رسولالله! اگر دنیا پر از طلا و نقره باشد، دست از ولایت شما برنمیدارم. چنین شخصی فقیر نیست، هر چند در ظاهر تهیدست است؛ او داراییاش به اندازه تمام خلقت است.[۹] چنین آدمی هرچند در دنیا تهیدست باشد، در آخرت ثروتمند است.
سختیهای ما بر دو گونه است: سختی باطنی و سختی ظاهری. سختی ظاهری، در مال و امور دنیایی است که گاهی اوقات به انسان میرسد و گذران است و مهم نیست. اما سختی باطنی که ما باید از آن برحذر باشیم «بیولایتی» است. در آن صورت هر چند ظاهراً در عیش و خوشی هم باشیم، باز در سختی هستیم؛ در سختی دوری از حقیقت. اصلاً هیچ خوشی غیر از ولایت وجود ندارد. خوشی، فقط بودن در یاد و محبت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، حضرتزهرا (علیهاالسلام)، امامحسین (علیهالسلام)، امامزمان (عجلاللهفرجه) و سایر ائمه است و بس. بقیه، هر چه هست، سراب است؛ چون محدود است به لحظههایی کوتاه از زندگی این دنیا. از قبر به آنطرف ما فقط مغبون هستیم.
پس عزیزان! اینقدر حرص مال دنیا را نزنیم. کمی هم بهفکر آخرتمان باشیم. کمی هم دستِدهنده داشتهباشیم. بدانیم این چیزهایی که فکر میکنیم هستیمان است، هستی نیست. مگر چیزی که فانی میشود میتواند هستی آدم باشد؟ هستی آناست که باقی باشد. باقی هم فقط خدا و ولایت است.[۱۰] بدانیم وقتی خدا، محبت و ولایت علی (علیهالسلام) را به ما دادهاست. [۱۱] این کجا و این هستیها و داراییهای حقیر و بیارزش ما کجا؟! وقتی علی (علیهالسلام) را داری دیگر در این فکر نمیروی که کم داری؛ بلکه احساس دارایی میکنی، حاضر میشوی مال و دارییات را در اختیار ولایت بگذاری؛ چون سرمایهای داری که ارزش آن از تمام خلقت بالاتر است.
ولایت، عدالت، سخاوت
اگر ما هستی واقعی را بشناسیم، به راحتی از مال دنیا میگذریم. هستی واقعی، ولایت است. چون ولایت، امر خدا و مقصد خدا از این خلقت است. حال، این ولایت، خودش خواستهای دارد. خواسته ولایت، عدالت است. انسانی که عدالت دارد، قلبش رئوف و بامروت است، دنبال ظلم و فساد نیست، در پی اجرای عدالت است؛ بنابراین برای این اجرای عدالت، سخاوت بر دست و زبان و قدم و نگاه او جاری میشود. انسان ولایتی عادل، مواظب به همهچیز است. هرچیزی را که برای خودش میپسندد، برای دیگران هم میپسندد. هر سختی و ناخوشی که برای خودش نمیپسندد برای دیگران هم نمیپسندد. پس، از شرایط ولایت و عدالت ایناست که انسان، سخاوت داشتهباشد. چون کسی نمیتواند برای خودش خانه خوب، درآمد خوب و رفاه و آسایش خوب بخواهد؛ اما برای برادر مؤمنش نخواهد. انسان ولایتی عادل، خودبین و خودخواه و خودپرست نیست. اگر هم حتی چیزی ندارد که به کسی بدهد، برای آنشخص دعا میکند که خدا برایش برساند. انسان ولایتی عادل، آتشخاموشکن است، نه آتشایجادکن. اگر کسی دیگران را از خودش پایینتر بخواهد، نه تنها عادل نیست، اصلاً انسان هم نیست.
سخاوت؛ گذشتن از آرزوها
چرا انفاق اینهمه ارزش دارد؟ چون انفاق، صدقه و سخاوت، شرط عدالت است، عدالت هم شرط ولایت است، ولایت هم شرط قبولی خداست. ارزش سخاوت ایناست که انسان بهخاطر ولایت، خیالات خود را کنار میزند. هر کس هر مقدار پول که داشتهباشد، به همان میزان، فکر و خیال هم برایش دارد. یعنی پول و مال دنیا چیزی است که انسان را به آمال و آرزوهایش میرساند؛ اصلاً انسان است و آرزوهایش. حال، شخص سخاوتمند همه خیالها و برنامهریزیهایش را کنار میگذارد و آن پول را در راه خدا میدهد. وقتی کسی برای خدا از پول میگذرد یعنی از آمال و آرزوهایش میگذرد. اینهم خیلی مهم و سخت است. مبنای آنهم ایناست که او خواست خدا را بر خواست خود ترجیح میدهد. ایناست که سخاوت اصلاً مقدمه هدایت هم است.
شخصی وصیت کردهبود که بعد از مرگش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) تمام انبار خرمای او را در راه خدا خیر کند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) ضمن انجام این وصیت، خرمایی را که نصفش زدگی داشت برداشت و فرمود: اگر اینشخص این خرمای زده را در زمان حیاتش با دست خود در راه خدا میداد، ارزشمندتر از اینبود که من رسولالله تمام این انبار را برای او در راه خدا خیرات کردم.
چرا اینگونه است؟ چون انسان تا زندهاست هزار جور فکر برای مال و اموالش دارد. حال، ارزش سخاوت در ایناست که او در زمان حیاتش، خواست خدا را بر فکر و خیال و آمال خود ترجیح دهد. آنشخص در زمان حیات، از خیالاتش نگذشته و کار را به بعد از مرگ موکول کردهبود. ایناست که میگوید تا میتوانید در طول زندگیتان سخاوت را فراموش نکنید.
سخاوت؛ امتحان بزرگ
امتحان مهم ما بر سر سخاوت است. بشر زمانی پیش خدا ارزشمند میشود که از امتحانهای مهم، سرافراز بیرون آید؛ آنوقت خدا به او نمره میدهد و او ارزش پیدا میکند. اصلاً اگر از امتحان بیرون نیایی، رشد نمیکنی، بلکه درجا میزنی. الان برای کسانیکه تا حدی متدین شده و ولایت را قبول کردهاند، امتحان بزرگ، گذشتن از پول است. باید در جای خودش مال را از خودت جدا کنی تا به خدا و ولایت وصل بشوی.
مؤمن واقعی، چیزی که برایش ارزش ندارد پول است؛ چون فهمیده که با پول، هم میشود بهشت را خرید، هم جهنم را. او نیز بهشت را انتخاب کردهاست. یعنی رضایت خدا و ائمه و خوشحالکردن آنها را بر رضایت و خوشحالی دنیایی ترجیح دادهاست. امامصادق (علیهالسلام) میفرماید: اینکار شما، ما را خوشحال میکند، مادر ما را هم خوشحال میکند. مگر خوشحالکردن زهرا (علیهاالسلام) شوخی است؟! اصلاً ما باید تا آنجا که میتوانیم با ولایت سنخیت پیدا کنیم تا در جاذبه ولایت قرار بگیریم. ولایت مثل آهنرباست؛ آهن را جذب میکند نه چوب را. آهن جذب آهنربا میشود؛ چون با هم سنخیت دارند. یکی از شروط سنخیت پیدا کردن با ولایت ایناست که آنها سهروز سهروز غذا نمیخورند و سهم خودشان را به دیگران میبخشیدند. «ویطعمون الطعام علی حبه مسکینا ویتیما وأسیرا»[۱۲] به ما هم امر شدهاست لااقل خودمان بخوریم و به دیگران هم بخورانیم؛ انفاق کنیم.
سخاوت؛ راه رشد
چهکسی رشد میکند؟ کسیکه بخواهد راه رشد را طی کند، نه اینکه فقط راه رشد را بشنود. این حرفها را نباید فقط برای یاد گرفتن بخوانیم و بشنویم. باید یاد بگیریم و به کار ببریم. دانستن، رشد نیست، عمل به دانستهها رشد است، اینجاست که کار مشکل میشود. چنین افرادی خیلی نادرند. اما اگر کسی این مشکل را بگذراند، مشکلگشا میشود. کسی رشد میکند و به ولایت میرسد که پایبند نباشد (وابسته نباشد)؛ یعنی پایبندی به پول، مقام، همسر، فرزند، عبادت و اسم و رسم نداشتهباشد. رابطه سخاوت با رشد ایناست که ما با سخاوتمان باید این پایبندیها را قطع کنیم؛ باید راه را باز کنیم که رشدمان بدهند. نشانه رشد، عاقبت به خیری است.
من در هنگام مرگ خیلیها بالای سرشان بودهام. در مورد کسانیکه به راحتی و با یاد و نام امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) جان دادهاند، تحقیق کردم و دیدم که ایشان در طول زندگیشان سخی بودهاند. سخاوتمند، سرانجام با یاد علی (علیهالسلام) و با محبت علی (علیهالسلام) در قلب و ذکر علی (علیهالسلام) بر لب جان میدهد؛ چون سخاوت، صفت خود امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است و در آن لحظه آخر عمر، این صفت علی (علیهالسلام) بر او تجلی مییابد و با ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) جان میدهد.
در قدیم، خوبی مردم به میزان سخاوتشان بود. همان کارگرها، رعیتها، کشاورزها و چوپانها بهقدر خودشان سخی بودند. تکخور خیلیکم بود، اما الان زمانه عوض شده، همه به مال دنیا چنگ میزنند. امروز اگر کسی سخاوتمند باشد، نابغه است! علت اینهم که سخاوت از اغلب مردم گرفتهشده، ایناست که مردم، تجددی شدهاند. تجدد هر روز جلوه تازهای ایجاد میکند و انسان را برای پیروی از خودش حریصتر میکند؛ آنوقت دیگر او بقیه را فراموش میکند و فقط بهفکر برآوردن احتیاجات شخصی خودش است که بهخاطر تجدد، تمامی هم ندارد. حاجشیخعباس تهرانی میفرمود: تجدد، مرضی است که از سرطان هم بدتر است. یعنی انتها ندارد و آنقدر پیش میرود که انسان را نابود میکند. پس تا آنجا که میتوانید تجددی نشوید.
سخاوت؛ مسیر هدایت
داشتن سخاوت، کافر را مسلمان میکند و نداشتن سخاوت، مسلمان را کافر میکند؛ چون مسلمان غیر سخی، محبت دنیا دارد حتی اگر عابد باشد، ولی آن کافر سخی میتواند بهخاطر غیر دنیا از دنیا بگذرد. گفتهاند: «حب الدنیا، راس کل خطیئة». اصلاً هرکسیکه سخاوت دارد با ولایت، ماندنی است[۱۳] و هر کس که ندارد رفتنی است. حال، چرا اینگونه است؟ چون مقصد خدا ایناست که همه مردم هدایت شوند. کسیکه سخاوت ندارد، چون حب دنیا در او از حبّ خدا و ولایت بالاتر است، از هدایت، خیلی دور است. چنین انسانی با خسّت خود، دنیا را بر «امر» ترجیح میدهد و جلوی هدایت یافتن خود را میگیرد؛ اما آن کافر، چون سخی است به مقصد خدا نزدیکتر است. خدایی که کافر را دشمن خود معرفی میکند و قسم میخورد که او را به بهشت راهی نیست، چون خواست او سخاوت است. اگر این خواسته حتی از یک کافر هم صادر شود آنرا در همین دنیا بیپاسخ نمیگذارد.[۱۴] البته پاسخ آخرتی هر کاری، مخصوص شیعیان علیبنابیطالب (علیهالسلام) است.
پس سخاوت، شرط رسیدن به مقصد خدا، یعنی هدایت است. به همین دلیل، سخاوت نشانه و پرچم هدایت است. (چون سخاوت، مسلمان را کافر و کافر را مسلمان میکند) اگر مسلمان باشی اما سخاوت نداشتهباشی، همچون ثعلبه خواهی بود که زکات اموالش را نداد و کارش به جایی رسید که خدا در قرآن کفرش را امضا کرد. حالا شما هم اگر چیزی به دستتان جاری شد، خدا را شکر کنید که شما را در مسیر هدایت قرار دادهاست؛ چرا که میفرماید: من خیر را بهدست متقی جاری میکنم. شکر کنید که قبولتان کرده و سخاوتمندتان نموده است.
سخاوت؛ نجاتدهنده بشر
سخاوت، نجاتدهنده بشر است. چگونه؟ چون هم باعث آمرزش انسان در آخرت است و هم باعث آرامش، خوشی و سربلندی انسان در طول زندگیاش میشود. در یککلام، ما با سخاوتمان دنیا و آخرتمان را میسازیم. کسیکه در این دنیا بهفکر مردم بوده و در حد خودش فقرا را فراموش نمیکرده، خدا هم در آخرت میگوید: این بنده من بهفکر نجات دیگران بوده، چرا من بهفکر نجات او نباشم؟![۱۵] او آتش فقر دیگران را خاموش کرده، چرا من آتش او را خاموش نکنم؟! خدا که از بندهاش کمتر نیست و تمام گناهان را میآمرزد.
اصلاً برای بخشوده شدن گناهان، هیچچیز بهتر از سخاوت نیست. بالاترین توبه، سخاوت است.[۱۶] چون با سخاوتمان باری که بر دوشی مؤمنین هست برمیداریم. خدا هم بار گناهان ما را از دوشمان برمیدارد. مگر خدا از ما چه میخواهد؟ دوست دارد اگر هم اشتباهاتی داریم، لااقل سرکش نباشیم، شرمنده و پشیمان باشیم، و برای این شرمندگی و پشیمانی هم اگر کاری از دستمان بر میآید انجام دهیم؛ چهکاری بهتر از سخاوت؟ وقتی ما میبخشیم، خدا هم ما را میبخشد. تو بخشنده باشی و خدا از تو کمتر باشد و تو را نبخشد؟!
سخاوت؛ راز شاد زیستن
در بعد دنیایی هم سخاوت در طول زندگی باعث آرامش، شادی و باعث حفظ و نجات ماست. سخاوت یعنی اینکه انسان، شادی را در دیگران ایجاد کند. پولدادن به دیگران بخشی از سخاوت است. انسان سخی دائم در فکر «شاد کردن» دل دیگران است. اصلاً شاد بودن و خوشحال زندگی کردن، یک راه بیشتر ندارد، آنهم ایناست که انسان، شادی را در دیگران ایجاد کند. من در تمام عمر سعی کردهام که اینگونه باشم؛ یعنی شاد شدنم را در شاد کردن دیگران دنبال کردهام. مؤمن زمانی خوشحال است که چیزی به کسی دادهباشد، مشکلی را رفع کردهباشد، خنده بر لبان غمگینی نشانده باشد. اصلاً خوشی غیر از این وجود ندارد. هر چه باشد زودگذر است. مثل شراب، مستیاش موقّت است. اما آن مستی دائم را خدا میدهد، خدا هم این مستی و شوق دائمی را به کسانی میدهد که کارشان خوشحالکردن دیگران باشد. پس انسان باید به صادرات خویش دلخوش باشد. مدام ببیند آیا صادرات خیری داشته، یا دلی را شاد کردهاست. در اینصورت خودش هم خوشحال میشود. این خوشحالی هم کار خداست؛ چون وقتی خدا از تو خشنود است چرا تو خشنود نباشی؟ بیشتر ناراحتی ما به این خاطر است که خدا از ما شاد نیست. اما وقتی تو کسی را شاد کردی، خدا را شاد کردهای، خدا هم آن شادی خودش را به تمام وجودت میچشاند. ایناست که مؤمن دست از سخاوت برنمیدارد؛ چون راه شاد زندگی کردن را پیدا کردهاست. این مؤمن کمکم به جایی میرسد که تمام زندگیاش برای مردم برکات است. او دیگر در خوشحالی و رضایت خدا و ائمه غرق است.
سخاوت و قبولی دعا و زیارت
همیشه به نزدیکان میگویم، هر وقت حاجت مهمی دارید، یا برای زیارت به کربلا، مشهد یا جای دیگری میروید، یا مثلاً در شبقدر و ایام خاص میخواهید دعا کنید، راهش ایناست که صدقه خوب و قابل توجهی به مستحق بدهید تا خدا حاجتهایتان را برآورده کند؛ چون ما باید اول به خواست خدا و معصومین عمل کنیم، بعد توقع داشتهباشیم که آنها هم به خواست ما عمل کنند!
به کسیکه میخواست برای بیان حاجتش به زیارت امامرضا برود گفتم: اوّل صدقه حسابی به مستحق بده، بعد برو به امامرضا بگو: آقا جان! من بهخاطر رضایت مادرتزهرا دلیکی را شاد کردم، تو هم جان مادرتزهرا دل مرا شاد کن! اگر دلت را شاد نکرد، هر چه میخواهی بهمن بگو. اگر صلاحت باشد حتماً انجام میدهد.
گاهی ما راه زیارت و عبادت را اشتباه میرویم. یکوقت است که شخص خودش به زیارت میرود، یکوقت هم هست که او را دعوت کردهاند که برود. اشتباه مردم ایناست که در هر حالتی میگویند قسمتمان شدهاست؛ یعنی خودشان به کار خودشان نمره میدهند. اما نمرهدادن خدا و ائمه وقتی است که ما امر آنها را با خودمان به زیارت ببریم. مدام نگوییم ما را طلب کرده، او امر خودش را طلب میکند. امر آنها ایناست که سخی باشیم و به زیارت قبر آنها برویم. آیا یکبار رفتن کافی نیست؟ چرا به مستضعفان که همان یکبار را نمیتوانند بروند کمک نمیکنیم؟! به تمام آیات قرآن قسم! که ضریح و طلا و نقره، کسی را نجات نمیدهد؛ امر ائمه ما را نجات میدهد. بدون امر، کار ما سیاحت است، نه زیارت.
شخصی میگفت: من همیشه زن و فرزندم را به زیارت اهلبیت میبرم که آنها را بیمه کنم. دیدم او امر اهلبیت را فراموش کرده و کارش شده زیارت. به او گفتم مگر حرم آنها اداره بیمه است؟! اگر هم باشد، تو باید اول وجهی را بپردازی تا آنها بیمهات کنند و تو حفظ شوی. اگر میخواهی خودت، زن و فرزند و زندگیات از بلایا حفظ باشد و زندگیتان بدون مشکل باشد، عملی را انجام بده که هم دل اهلبیت را شاد کند و هم تو و خانوادهات را حفظ کند. گفتم: قبل از زیارتبرو صدقه بده که آن صدقه، شرط قبولی زیارت هم هست؛ چون اگر قبولت نکردهبود، توفیق اینکار را به تو نمیداد. پس سخی بودن و صدقهدادن باعث بیمه شدن زندگی انسان هم میشود.
سخاوت و رحمانیت
باعث بیشتر بلاهایی که در زندگی به ما میرسد خودمان هستیم. اما اگر انسان، سخاوت داشتهباشد، خدا جبران همه آن بیامریها را میکند و بلاهایی را که قرار بود بهخاطر آن به انسان برسد از بین میبرد. مگر خودشان نفرمودهاند که صدقه، انسان را از هفتاد بلای حتمی نجات میدهد؟ باطلکننده بیامریها و بلاها، سخاوت است؛ آنهم در حدّ توانمان. خدا بخششهای بزرگ از ما نمیخواهد، میخواهد حتی اگر شده در حدّ زنبور عسل در برابر آتش ابراهیم، کاری بکنیم و بیتفاوت نباشیم؛ بیتفاوتی بد است. بسیاری از مشکلاتی که برای ما پیش میآید بهخاطر ایناست که در خوشیها و نعمتهایمان، از دادن حقّ فقرا غافل میشویم.
تا حالا چندبار پیش آمده که ماشین کسی را دزد برده یا آسیبی به مال کسی خوردهاست، بعد آن فرد نزد من آمده، من هم به او گفتهام برو چیزی نذر کن، گوسفندی بکش، صدقه خوبی بده تا مشکلت رفع شود، او هم آنکار را کرده و مشکلش رفع شدهاست. علت، ایناست که او در حالت عادی این پول را ندادهبود، خدا به اینصورت از او گرفت. اما اگر از اول حق فقرا را میداد اینطور نمیشد.
از همان زمانیکه خدا نعمتی را به انسان میدهد، میگوید: من اینرا به تو دادم، اما حقی هم برای فقرا در این گذاشتم؛ دل تو را شاد کردم، تو هم دل کسی را شاد کن. مثلاً وقتی خداوند به انسان کودکی عطا میکند، اگر او گوسفندی را عقیقه کند و گوشت آنرا به فقرا بدهد، خداوند این کودک را در طول زندگی از بلایا حفظ میکند. ما آن حق را هر طور شده باید بدهیم. زمانی یادم هست که ملخ به مزارع قم هجوم آوردهبود. ملخها همه مزرعهها را نابود کردند، اما یک مزرعه بود که گویا چهار دیواری دور آن کشیدهباشند، ملخها حتی یکدانه از کل آن مزرعه را هم نخوردند. به آن کشاورز گفتند: در اینچه رازی است؟ گفت: من زکات مالم را دادهام، همه حق و حقوقم را پرداختهام، صدقه و انفاق هم داشتهام. حالا خدا چهچیزی از من بگیرد؟! پس اگر بهموقع پرداخت نکنی، بالاخره از تو گرفته میشود، اگر خودت به خوشی ندهی آنرا به مریضی، به سختی، به درماندگی از تو میگیرند. خدا «رحیم» است، اما تو کی رحم کردی که توقع ترحّم داری؟ خدا عادل است؛ حق فقرا را اگر خودت ندهی، از تو میگیرد. پس هر چیز مهم و تازهای که صاحب شُدید، خیرات خوبی هم کنارش داشتهباشید؛ چون خدا در کنار آن، سهمی را برای دیگران گذاشتهاست. ما نباید حق آن افراد را در این نعمت پایمال کنیم. اگر هم ندادی و بعد پیشامد ناگواری رخ داد، باز هم همان خیرات را انجام بده، آنوقت چون حق را به حقدار رساندهای، خدا هم کمکت میکند. اصلاً خدا این سهام را گذاشته تا تو آنرا بدهی و خدا تو و آن نعمت را برایت حفظ کند.
سخاوت و ادای حقّ فقرا
بشر اصولاً فراموشکار است. یادش میرود که قبلاً چه بوده و الان به کجا رسیدهاست. قبلاً چهکسی بوده و چه داشته، و الان چهکسی هست و چه دارد. باید از خدا تشکر کند. تشکر از خدا ایناست که از اینهمه لطف خدا کمی را انفاق کند. آنموقع بنده میشویم. خدا هم برایمان زیادتر میکند.[۱۷] مثلاً خیلیها قبلاً مستاجر بوده و الان خانهدار شدهاند. عزیز من! تو که به لطف خدا دیگر مجبور نیستی، هر ماه اجاره بدهی، خیلی کمترش را صدقه بده. بعضی افراد کوچکترین وسیلهای که برای منزلشان تهیه میکنند، به اندازه بخشی از هزینهای که کردهاند به فقرا هدیه میکنند؛ چون خدا دوست دارد وقتی شما چیزی بهدست میآورید به چند نفر هم از کنار آن خیری برسانی. وقتی صدقه دادی خدا، هم تو و خانوادهات را حفظ میکند و هم آن خانه یا وسیله را برایت مبارک میگرداند؛ چون تو دل دیگران را شاد کردی. اما اگر اینکار را نکنی، در همان خانه و در کنار همان وسیلهها پیشآمدهایی برایت رخ میدهد که دائم با مشکل مواجه میشوی، چون شکرانهاش را بهجا نیاورده بودی که خدا آنرا برایت مبارک گرداند. پس چرا ما توجه نمیکنیم و همهچیز را برای خود میخواهیم؟
این تازه اول کار است. شخصی که سخاوتمند نیست، خدا صفات او را دوست ندارد و کمکم او را از جایگاه و ابهتی که دارد پایین میکشد و ضعیفش میکند. این آدم دیگر نور ولایت و عبادت هم در دلش جلوه نمیکند و سرانجام از یاد خدا، نماز و روزه هم جدایش میکند. امامحسین (علیهالسلام) میفرمایند: کسیکه سخاوت داشتهباشد، آقا گردد و کسیکه بخل ورزد، پست شود.[۱۸]
ممکناست سوال شود که چگونه میشود خیلیها که سخاوت ندارند دارای مال و ثروت زیادی هستند؟ روایت داریم که اینها امانتدار دیگران هستند؛ اما خودشان بهرهای نمیبرند. مثلاً انبارداری که جمع میکند، ولی استفادهاش را دیگران میبرند. اگر هم کسیکه سخی نیست، در ظاهر درآمد زیاد و خانه و ماشین داشتهباشد، باز هم از زندگی لذت نمیبرد، همیشه باقی دارد، همیشه در فکر و خیال است، هیچوقت در عمق وجودش خوشحالی و آسایش و آرامش را احساس نمیکند. ایناست که میگویم چنین شخصی یک انباردار است؛ یعنی برای آسایش خود از آن اموال بهرهای ندارد.
فردی که هم خوب بخورد، هم به دیگران خوب بخوراند متصل به خواست خدا و اهلبیت میشود. آنها هم او را شاد میکنند و به دل او آرامش میبخشند. پس عزیزان! بیاییم شکرانه داشتهباشیم تا حداقل خودمان در رفاه باشیم. اگر کسی دستدهنده داشتهباشد مشکلات دنیا و مصیبتها را به خوبی و خوشی رد میکند، آن چیزهایی که برای همه مشکلساز میشوند اصلاً به او نزدیک هم نمیشوند. چرا؟ چون فردی که مشکلگشاست، خدا برایش مشکلگشایی میکند. اصلاً در یککلام، صدقهدادن به فقرا، رفعکننده همه بیامریها و بلاهاست. انفاقکردن نسبت به دوستانعلی (علیهالسلام) هم ایجادکننده خیرات و خوبیهاست. پس بار دیگران را برداریم تا خدا بارمان را بردارد؛ به دیگران عطا کنیم تا خدا به ما عطا کند.
سخاوت؛ مقدمه فدا شدن
یکیدیگر از مبناهای سخاوت ایناست که سخی بودن، مقدمه فدا شدن است. ما باید پی ببریم که بالاترین سعادت و هدایت برای انسان، وقتی است که بتواند جانش را فدای ولایت کند؛ مثل اصحاب امامحسین (علیهالسلام) که امامزمان (عجلاللهفرجه) به آنها میفرماید: پدر و مادرم به فدای شما. پس معلوم میشود کار، چقدر عظیم است که امامزمان (عجلاللهفرجه) در این حد از آنها تشکر میکند. میخواهد بفرماید: من از اینکه شما هستی خود، یعنی جانتان را فدای ولایت کردید سپاسگزارم. اصل مطلب اینجاست که چطور ممکناست کسی جانش را فدا کند، وقتی نمیتواند ذرهای از مالش را در راه خدا هدیه کند؛ یعنی تا این سخاوت را نداشتهباشی، به آنچه که والاتر از این سخاوت است، یعنی فدا کردن جان، نمیرسی.
در سخاوت اول، خدا ثواب هفتاد حج و عمره را به تو میدهد، اما در سخاوت دوم که جانت را به امامت هدیه میکنی امام، خودش را به تو میدهد. این از تمام خلقت بالاتر است. آنها که از جان خویش میگذرند میگویند: ای امام! ما میخواهیم اصلاً نباشیم تا تو باشی. نیستی خودش را میخواهد برای هستی امامش. اما مگر میشود کسی به اینجا برسد، اما ابتدا از مال و داراییاش نگذشته باشد؟! چون انسان ابتدا مالش را فدا میکند، بعد کمکم حاضر میشود بهخاطر ولایتش از دنیایش بگذرد، بعد به جایی میرسد که جانش را هم برای ولایت فدا میکند. تنها راه فدا شدن برای ولایت، سخاوت است.
سخاوت؛ مبنای ساختن جامعه
سخاوت و انفاق نه تنها باعث نجات شخص؛ بلکه باعث رشد، آسایش و پیشرفت جامعه نیز میشود. همه میگویند برای پیشرفت جامعه باید مدیریت خوب داشتهباشیم. حالا شرایط این مدیریت خوب چیست؟ مهمترین شرطش ایناست که مدیر، عدالت داشتهباشد، رحم داشتهباشد. چون اگر رحم نداشتهباشد، اگر عادل نباشد، فقط بهفکر منافع خود است. اگر هم حرف خوب میزند ریاکاری است؛ او میخواهد به خودش و به جیب خودش خدمت کند. اصلاً سخاوت یعنی رحم. چطور میتوانیم همه جامعه را نجات بدهیم وقتی سختمان است یکنفر را نجات بدهیم؟ چطور میتوانیم به مردم خدمت کنیم وقتی نسبت به اطرافیانمان بیتفاوت هستیم؟ چطور میشود خدمتهای کلان و بزرگ انجام دهیم؛ وقتی از انجام خدمتهای کوچک عاجز هستیم؟! پس راه پرورش رحم و عدالت، داشتن سخاوت است؛ چون کسیکه سخاوت نداشتهباشد، اگر هم دستش به جایی رسید، حرص و طمع و دروغ، او را دربرمیگیرد؛ چون چنین آدمی از ابتدا برایش دشوار بوده که از محبت دنیا بگذرد، حالا کار برایش سختتر هم شده؛ از پول کم نگذشته، حالا چطور از پول زیاد بگذرد؟ پس این آدم برای جامعه مفید که نیست؛ مضر هم هست.
پس سخاوت راه تمرین رحم و عدالت در درون است. کسی هم بهدرد جامعه میخورد که رحیم و عادل باشد؛ یعنی با سخاوت تمرین رحم و عدالت کردهباشد و راست بگوید که میخواهد خدمت کند. اصلاً محال است که تو سخی نباشی و بعد بخواهی به جامعه خدمت کنی. ما باید ابتدا به وسیله سخاوت، رحم و عدالت را در درون خود پرورش بدهیم، خیلی هم ادعای اصلاح کل جامعه را نداشتهباشیم. اگر مرد هستیم خودمان را اصلاح کنیم. بعد اگر کسی سخی شد، به خواست خدا و اهلبیت متصل میشود. چنین شخصی مصداق مؤمنی است که خدا میفرماید: من بهواسطه یک مؤمن، شهری را از بلایا و گرفتاریها حفظ میکنم.[۱۹] میشود مصداق کسیکه خدا دیگران را بهواسطه آنها رزق و روزی میدهد. اصلاً حضور انسان سخی برای جامعه و مردم، لطف است؛ چون خدا رحم را خیلی احترام میکند، پاداش بالایی به آن میدهد. شما اگر سخاوت به دستتان جاری شد بروید خدا را شکر کنید که خدا شما را در شعاع توجه خاص خویش قرار دادهاست؛ یعنی سخاوت شما لطف شما نسبت به دیگران نیست؛ بلکه لطف خداست نسبت به شما و دیگران. کسیکه اینطور به مسأله سخاوت نگاه میکند، نه تنها با سخاوتش به دیگران منّت نمیگذارد، بلکه منّت خدا را هم میپذیرد که سخاوت را بهدست او جاری نموده است.
ابعاد سخاوت
این انسان سخی که خداوند بهواسطه ولایت و صفات او مردم را روزی میدهد و آنها را از بلاها حفظ میکند، سخاوتش ابعاد گستردهای دارد. او دائم بهفکر مردم است، دائم در حال کارگشایی از مشکلات مردم است، دائم از شخصیتش برای راحتی، پیشرفت و کمک به مردم مایه میگذارد. او برای خواب و خوراک و رفاه دیگران، از خواب و خوراک خود میگذرد و تا آنجا که میتواند و از عهدهاش بر میآید به آنها کمک میکند. خلاصه، انسان مؤمن بیشتر از آنکه بهفکر آسایش خود باشد، بهفکر آسایش مردم است؛ چون مؤمن دائم در فکر راضی و خوشحالکردن امامزمان (عجلاللهفرجه) است. او کار مهمتری جز شاد کردن خدا و ائمه برای خودش ندارد.
سخاوت ماورایی
بشر زمانی رشد کرده که از رشد دنیایی و آخرتی دیگران خوشحال شود. شما هم رشدتان وقتی است که از رشد دنیایی و آخرتی دوستانتان خوشحال شوید. بهطور کلی دو نوع سخاوت داریم: سخاوت دنیایی و سخاوت ماورایی.
سخاوت دنیایی به ایناست که حاجات دنیایی و مادی و نیازمندیهای دیگران را برآورده سازیم و بخواهیم آنها راحتی و رفاه داشتهباشند. خوشا به حال کسیکه اینطور باشد.
از این سخاوت بالاتر، سخاوتی است که بشر، هدایت همه خلقت را بخواهد؛ یعنی به جایی میرسد که آسودگی و خوشی ابدی را برای دیگران طلب میکند. حتی بعضیها آنقدر رشد مییابند که میخواهند دیگران از خودشان هم در ولایت بالاتر باشند؛ چون محبوب او ولایت او است، نه خود او. پس میخواهد همه به این محبوب علاقه داشتهباشند و حتی از خود او آن محبوب را بیشتر بخواهند. این فرد مؤمن برای خواستهاش که هدایت مردم است، هر کاری از دستش برآید انجام میدهد؛ با بیان حق، با مایه گذاشتن از شخصیت خودش، با تشویق و انجام کار خیر، حتی با دعا کردن به افراد. این فرد مثل خود ولایت، دائم در حال گفتن «هل من ناصر» است تا دیگران هدایت شوند؛ چون خود ائمه هم در این دنیا همیشه «هل من ناصر» میگفتند تا افراد را به سمت هدایت بکشانند. همین «هل من ناصر» گفتن ولایت، نشانه سخاوت ماورایی ولایت برای خلق است.
سخاوت؛ راه شکر
میگویند اگر کار خیری به دستت جاری شد آنرا فراموش کن. اما واقعیت ایناست که باید کار خودت را فراموش کنی، نه لطف خدا را. سخاوت، لطف خداست. چرا؟ چون خدا میگوید منِ خدا خیر را بهدست انسان متقی جاری میکنم. لطف بودنش هم به ایناست که خدا با اینکار، ما را شبیه خودش میکند.
یا اینکه در جایی میگویند: اگر چیزی به فقیری دادی، دست خودت را ببوس؛ چون پولت را به خدا دادهای، انگار دستت را در دست خدا گذاشتهای. اصلاً خداپرستی وقتی است که هیچکسی را -حتی خودت را- کارهای ندانی و مؤثر نبینی. بعد هم میگوید: شکر نعمت، نعمتت افزون کند. وقتی بهخاطر سخاوتی که بهدست تو جاری شد خدا را شکر کردی، هم نعمتت را زیاد میکند[۱۷]، هم سخاوتت را. مؤمن همیشه شاکر است؛ چون اگر در حال شکر نباشد، در حال کفران است. آنوقت دیگر مؤمن نیست. این شکرگزاری او هم در همهچیز هست، حتی در کار خیرش. مؤمن به این فکر میکند که این مال را چهکسی بهمن داد؟ من چهکاره بودم؟ چهکسی دست مرا گرفت؟ چهکسی بهمن فهم کار خیر داد؟ چهکسی این خیر را بهدست من جاری کرد؟ چهکسی توفیق این شکرگزاری را بهمن داد؟ بعد که در فکر فرو میرود و میبیند که خدا اینهمه به او لطف کرده، اینهمه به او رحم کرده، میگوید: خدا اینهمه بهمن بخشید، بیعاطفه باشم اگر من هم نبخشم!
دیگر اینکه در این دنیا مقصد خدا ایناست که ما ولایتی بشویم. حال، برای آنکه ولایت در ما رشد کند، باید شکرانه ولایتی را که داریم بهجا آوریم و از آن قدردانی کنیم. راه این شکرانه هم اطاعت امر است. وقتی هم که اطاعت کردی، خدا محبت دنیا را از تو میگیرد. وقتی هم که محبت دنیا را از تو گرفت، محبت برآوردن حاجت برادر مؤمن را به تو میدهد. آنوقت تو با برآوردن حاجت برادر مؤمنت، خریدار خواست خدا و چهاردهمعصوم میشوی. آنموقع آنها هم خریدار تو میشوند! پس به سوی شکر ولایت و اطاعت امر، گام بردارید تا خدا محبت برآوردن حاجت برادر مؤمن را به ما بدهد.
حدّ سخاوت
مسألهای که در مورد انفاق و سخاوت مطرح است ایناست که خدا بهقدر وسع و توان هر کس از او توقع دارد. یکی باید زیاد ببخشد، نه کم؛ اما یکی باید کم ببخشد، نه زیاد. چون اصل سخاوت آناست که باید بهخاطر علاقه به خدا و ولایت، از علایق مادی گذشت. پس در مورد انفاق هیچوقت نگوییم «الان وضعمان خوب نیست، نمیتوانیم». حتی اگر کسی وضع مالی بدی هم دارد، نباید نسبت به انفاق بیتفاوت باشد. حتی اگر به مقدار خیلیکم باشد؛ چون خدا از هر کسی توقعی دارد. زنبور عسل بهقدر وسع و توان خود خواست که آتش ابراهیم را خاموش کند، خدا هم به او پاسخ میدهد؛ نمیگوید تو نتوانستی آتش او را خاموش کنی؛ چون اصولاً خاموش کردن آتش، کار خداست نه ما؛ ما وظیفه داریم بهقدر توان خود به خاموش کردن آن آتش کمک کنیم، که فرمود: آتش فقر از آتش جد ما ابراهیم سختتر است؛ چرا که آن آتش بهقدر ساعتی بود، اما آتش فقر برای یک عمر است. زنبور عسل که اینکار را کرد، خدا دلش را مملوّ از عسل کرد و وحی هم به او نازل میشود.[۲۰] امّا تو که در حدّ وسع خود کمک کردی تا آتش فقر برادر مسلمانت خاموش شود، پاسخ خدا ایناست که دلت را مملوّ از محبّت میکند. سخاوت یعنی این! با سخاوت تو، خدا محبوب خودش را، مقصد خودش را به تو میدهد. حالا چرا؟ چون تو محبّت ولایت را بر محبت دنیا ترجیح دادی و از علاقهات گذشتی. خدا هم همین گذشتن از علاقه را میخواهد، نه مال زیاد را. بعد بهخاطر این محبت، امر خدا را اطاعت کردی و امر را بالاتر از خیال و خواسته مادّی خود قرار دادی. حالا خدا هم محبت همان امر را در دلت زیاد میکند. تو بهخاطر خشنودی خدا از علاقهات گذشتی، خدا هم نعمتش را به تو میدهد. نعمت خدا همان ولایت است. مگر نمیفرماید: «و اتممت علیکم نعمتی»[۲۱] این سخاوت و گذشتن از علاقه ارزشش آنقدر زیاد است که هر کس ندارد و دلش میخواهد ببخشد، مثل ایناست که بخشیده است و خدا به حسابش مینویسد. حتی گاهی بهتر از بخششهایی است که با ریا توأم باشد.
شجره توحید، شجره سخاوت
ما همیشه باید در حدّ وسعمان تلاش کنیم که با سخاوتمان شجره توحید ایجاد کنیم، نه شجره خباثت. یکی از عظمتهای سخاوت ایناست که هیچکاری نیست که همچون سخاوت بتوان با آن، شجره توحید ایجاد کرد، جان افراد را پرورش داد، و مثل خود خداوند، روزیرسان شد. آن خلقی را که ضعیف است باید تقویت کنی تا عبادت و اطاعت خدا و ولایت را انجام دهد. کمککردن به این خلق، کمککردن به شجره توحید است، که رشد میکند و لا اله الا الله، محمد رسولالله، علیولیالله میگوید. اصلاً پرورش دادن شجره توحید، یعنی کمککردن به شیعه. همینکه بچه آنشخص یک «یا علی» یا یک «یا زهرا» بگوید برای تو کافی است. یعنی در تمام اعمال خیر آنشخص شریک میشوی. آیا عملی سودمندتر از اینکار وجود دارد؟! اصلاً دستدهنده داشتن و خدمتکردن، رونق دادن به ولایت است؛ ولایت هم خواست خداست. میفرماید: خدمت به مؤمن، همه ما چهاردهمعصوم را خوشحال میکند. کدام عملی است که اینقدر منافع داشتهباشد؟! کدامین زیارت و عبادت و نمازی اینگونه است؟ نه اینکه اینکارها را نباید انجام داد؛ اما باید بدانیم که اینکار افضل از تمامیِ آنهاست، و بعد هم به آن عمل کنی. ما با اعمالی همچون زیارت امام، توحید را «زیارت» میکنیم، اما توحید را «پرورش» نمیدهیم. زمانی ما توحید را پرورش دادهایم که امر توحید را که سخاوت است اطاعت کنیم. اولین بدعتگذارها کسانی بودند که بعد از پیامبر، حق امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را غصب کردند و مردم را گمراه کردند. اینها همه هست، اما از آنطرف خیلی حواستان جمع باشد که مالتان به محبّ بدعتگذارهای دین ندهید. چون تا وقتی میتوانید به یک شجره لا اله الا الله کمک کنید، چرا یک شجره خبیثه را تقویت کنی؟!
میفرماید: اگر بهصورت ظالم نگاه کنی، گناه دارد. حالا ما میخواهیم کار خوب بکنیم، میرویم ظالمپرور میشویم. بعضی کارها نه تنها سخاوت نیست که عین «جنایت» است؛ مثل اینکه با دادن مال خودت ظالمی را بپرورانی یا کسانی را که ظالمپرور هستند رشد دهی. همه کسانیکه برای لشکر عمر سعد حتی یک سوزن را به نخ کردند، در خون حسینبنعلی (علیهالسلام) و اصحابش مسئولند. تو اگر یک شجره خبیثه را پرورش بدهی، مثلاً به یک بدعتگذار کمک کنی، تو «ضدّ خدا و ولایت» را رشد دادهای، و او را بزرگتر و قویتر کردهای؛ این خوب که نیست، خیلی هم بد است. اصلاً دینداری به همیناست که حواست باشد با جان و مال و داراییات مدام حق را رشد دهی و با باطل مخالفت کنی؛ چون چیزی که ما را جهنمی میکند ایناست که به یاری کسانی برویم که در حال ضربه زدن به دین ما هستند. وقتی دشمن علی را تقویت کنی؛ یعنی از پرورش دوستانعلی سر باز زدهای. این گناهش خیلی زیاد است.
اینکه خدا، هم به مؤمن ثروت دهد، هم بهغیر مؤمن، به ما ربطی ندارد. ما وظیفه خودمان را داریم خدا بهغیر مؤمن میدهد تا او اصلاً در آستان خدا سرش را بلند نکند. روزی خوردن او هم از صدقه سری و بهواسطه شیعیان و دوستان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. عزیزان! اهل نجات، کسی است که دائم شجره توحید را رشد دهد و از شجره خبیثه برائت جوید. سعی کنید برای فهم و برای عمل به این حرفها تلاش کنید.
سخاوت و عبادتهای خیالی
ما اکثر اوقات خیال خودمان را از امر بالاتر میدانیم. مثلاً شخصی که چند بار به کربلا رفته، باز هم میخواهد برود. فکر میکند کارش خیلی خوب است. اما فقط میرود. هیچوقت قبولی زیارت با خودش نمیآورد. اگر قبولی میخواهی و راست میگویی، یکبار هم پولت را بده به کسیکه برای یکبار کربلا رفتن بیتاب است؛ اما از عهدهاش بر نمیآید. مگر نشنیدهای که دادن یک جرعه آب به زائر امامحسین (علیهالسلام) ثواب زیارت امامحسین (علیهالسلام) را دارد؟ حالا ببین اگر کسی را روانه کنی که خودش به آنجا برود و زائر امامحسین (علیهالسلام)بشود، چقدر ارزش دارد!
ولی ما کارهایمان عشقی است، نه امری. هر کاری دلمان خواست میکنیم، اسمش را هم میگذاریم «دینداری». اما کاری که از روی خیال باشد از روی شهوت است، شهوت هم ردّ است، اگر چه رفتن به زیارت باشد. چهوقت زیارت با امر میشود؟ وقتیکه دل کسی را شاد کنی. خوشحالی امامحسین (علیهالسلام) مجوّز قبولی زیارت شما است. شما که هنوز به مکه و کربلا نرفتهاید، اگر سخاوت به دستتان جاری شود، بدانید که با سخاوتتان دائما در حال پرورش دوستان خدا و محبّان حسینبنعلی (علیهالسلام) هستید. دائما در حال ثبت مکه و کربلا و عبادتهای مقبول برای خود هستید.
اما در انفاقهایتان ذوقی و احساسی عمل نکنید؛ در حد وظیفه انجام بدهید. روزی هم که چیز قابل توجهی ندارید، همان کم را بدهید تا حداقل بهفکر دیگران باشید و بدانید وظیفهتان چیست. خدا هم میخواهد تا حدّ امکان بهفکر باشید. اصلاً اینکه خداوند میفرماید افراد باید مستطیع بشوند تا به مکه بروند، میخواهد پولدارترها بروند تا در آنجا ادب شوند. آیا رفتیم و ادب شدیم؟ یا لباس احرام را که در آوردیم، دوباره لباس ظلم را پوشیدیم؟ کسیکه به مکه میرود برای آناست که لباس احرام ظاهری را بپوشد و لباس احرام حقیقی را از تن در نیاورد. آیا شد در کنار آن همه سوغاتی، چیزی هم برای شادی دل فقرا تهیه کنیم، و حداقل بهفکر آنها باشی تا از احرام حقیقی بیرون نیایی؟ آیا در مکه قصد کردی که وقتی از حج برگشتی، دل دیگران را شاد کنی؟ آیا از خدا خواستی که نسبت به مردم و فقرا دلت رئوف شود؟ آیا تصمیم گرفتی دل بچه سیّدها را که از اولاد ائمه هستند شاد کنی؟ آیا خواستی که از این به بعد با سخاوتت ائمه و زهرایعزیز (علیهاالسلام) را خوشحال کنی؟ کسیکه کارش زیارت رفتن و عمره بهجا آوردن است، در حالیکه در اطرافش آدمهای محتاج و نیازمند فراوانند، بهدینم قسم! که با همان عبادتیهای افراطی محشور میشود؛ چون عبادتی شده نه اطاعتی؛ دیگر روح عبادت را که اطاعت است نمیبیند. عزیزان! حرف من را بفهمید، من با عمره و کربلا بد نیستم، حرف من ایناست که در واقع، یک مستحب بهجا میآورد و در کنارش چند تا واجب را زیر پا میگذارد! سخاوت آنقدر اهمیت دارد که حضرت میفرماید: اگر شب که میخوابی به این فکر باشی که فردا حاجت برادر مؤمنی را برآورده کنی، تا صبح برایت عبادت نوشته میشود. چون تو در حال احترام امر هستی و این ثوابش از هر چیزی بالاتر است. اما عدهای هستند که به این اندازه همکاری به فقرا ندارند. خیلی راحت برای دل خودشان، پولهای کلان میدهند؛ اما نمیتوانند پول ناچیزی را انفاق بدهند، نمیتوانند دل چهاردهمعصوم و خدا را شاد کنند.
حضرت میفرماید: در آخرالزمان مردم برای سه چیز حج بهجا میآورند: سیاحت، تجارت، شهرت. عزیزان! این فقط مربوط به حج نیست، بیشتر عبادتهای ما همینطور است و مورد قبول نیست. یعنی در این عبادتها رضایت خدا و ائمه وجود ندارد که قبول نمیشود. رضایت آنها چهوقت حاصل میشود؟ وقتیکه تو رضایت مردم را حاصل کنی. دنیا را از خودت جدا کن تا آنها همهچیز را به تو اضافه کنند.
واجبات مال
گرگ اجل یکایک از این گله میبرد | این گله را ببین که چه آسوده میچرد؟ |
ما خیلی آسوده به دنبال خوشی خودمان میرویم. حتی عبادت هم که میکنیم برای خوشی دل خودمان است. امروز کسانی هستند که همه کار میکنند اما بدهیهای واجب خودشان را نمیدهند. توجه کنید! اگر این خمس و سهم امام و زکاتی که بدهکار هستید پرداخت نکنید، «مدیون» فقرا و سیدها هستید. انگار حق آنها را میخورید. اینکار با دزدی از مال مردم فرقی ندارد. کسیکه سهم فقرا را نمیدهد، غسل که میکند باطل است. بنابراین هر جا برود جنب رفتهاست. چنین کسی زیارت نرفتنش بهتر از رفتن است.
اما اصل ایناست که بپذیریم همان کس که این مال را به ما داده، باز هم میدهد. امور این عالم، همه نظم دارد. ما این نظم را بههم میزنیم. خدا مقرر کرده که از خمس اموال مردم، از زکات و فطریههای واجب، فقرا تأمین شوند و فقر از بین برود. اگر همه مردم خمس و زکات میدادند، اگر دریا و جنگل و کوهها را که خدا برای فقرا قرار داده در اختیار آنها میگذاشتند، اگر این غصبکردنها نبود، و خلاصه اگر همه، اطاعت امر میکردند، همه در رفاه بودند. در زمان حکومت امامزمان (عجلاللهفرجه) بهخاطر همیناست که همهجا را خوبی و خیر و برکت و رفاه فرامیگیرد؛ چون همه، امر را اطاعت میکنند.
بنابراین پرداخت اموال واجب را بههیچ بهانهای نمیتوان تعطیل کرد؛ بر گردن ماست و باید بپردازیم. مثلاً وقتی برای آیتالله خوانساری خمس میبردند ایشان میفرمود: اگر الان امامزمان (عجلاللهفرجه) حضور داشتند این مال را به چهکسی میدادند؟ تو هم برو به اینگونه افراد بده. سهم سادات را به سادات فقیر بده و سهم امام را هم به اقوام، همسایه و یا دوستانی بده که فقیر هستند و نمیتوانند کرایه خانه یا جهیزیه دخترشان را آماده کنند و در مخارج زندگیشان ماندهاند.» این مال، امانت خداست؛ ما هم باید امین باشیم و آنرا به صاحبش برسانیم.
در پرداخت خمس و سهم امام این حساب را بکنید که فقرا محتاج این پولند. شما وقتی سهم امام بر گردنت باشد و حتی آنرا حساب هم کرده ولی نپرداخته باشید، اگر با آن پولی که دست شماست مال دیگری بهدست بیاورید، درست نیست؛ چون فقرا در آن شریک بودهاند. بعضیها هم هستند که در ظاهر آنرا حساب میکنند؛ اما با بهانههای مختلف پرداخت آنرا به تأخیر میاندازند. همان ابتدا شیطان را لعنت کنید و خمستان را بدهید. در مقابل خدا احساس زرنگی نکنید.
این پرداخت خمس و سهم امام و انفاقها مثل ایناست که کسی پول زیادی به ما ببخشد، اما بگوید اول فلان مقدارش را به فلان شخص بده و بقیهاش را نگهدار. آیا ما اینکار را نمیکنیم؟ خدای ما اینهمه رزق و روزی را در طول سال به ما میدهد و میگوید بخورید و بیاشامید و بهره ببرید، اما یکبار هم خمس آنرا بدهید. او با اینکار میخواهد تو را با فقرا شریک کند تا به تو عنایت شود و رشد کنی، تا درخت بیبار نباشی، تا صفتهای خودش را در تو پرورش دهد، تا تو را شبیه خودش کند!
ما اگر عقیدهمان اینباشد که خودمان این مال را جمع کردهایم، انفاق آن برایمان سخت است؛ اما اگر بدانیم که خدا به ما داده، راحتتر از آن میگذریم. اصلاً تصوّر کنیم که خدا مبلغی را که پاداش بخشش ماست در دستش نگهداشته و منتظر است ما ببخشیم تا او هم آنرا به ما ببخشد.
آنها که واجبات مالشان را نمیدهند خدا به زمین و زمان امر میکند آن مال را از آنها بگیرند. بالاخره به نوعی همان مال را باید بدهی. حتی میگوید ممکناست کسی را قرار بدهم به زور از تو بگیرد و در راه غیر امر خرج کند. چرا؟ چون کسیکه خمس نمیدهد مال مردمخور است، خدا هم از این صفت بدش میآید. اگر در پرداخت خمس تاخیر کنی، به پایت نوشته میشود؛ البته تأخیر بیعلت را، نه تأخیری که از روی عذر است. اگر موقع حسابسال، چیزی نداری نباید بدهی؛ ولی وقتی پول به دستت آمد، نباید خرج بیهوده بکنی؛ باید بدهیات را پرداخت کنی.
دیگر اینکه همیشه سعی کنیم در کنار خمس و سهم امام و بدهیهای واجب، گاهی انفاق و صدقه هم داشتهباشیم. اجر این بیشتر هم هست؛ چون در بدهیهای واجب، ما در اصل یک امانتدار هستیم؛ آن مال برای خودمان نیست و باید به فقرا و سیّد و غیر سیّد برگردانیم. ولی در انفاق، از دارایی شخصی خودمان میپردازیم؛ پس ارزشش بیشتر است. بنابراین اینکار را همیشه و حتماً انجام دهید، هر چند مقدارش زیاد نباشد.
سخاوت و نیازمندان واقعی
یک مسأله دیگر هم در مورد پرداخت دیون شرعی و صدقات به مستحق وجود دارد که خیلی مهم است. چرا میگوید در صدقات، خمس و سهم امام، فطریه، و کلاً در بخششهای ما، خویشاوندان، دوستان و همسایهها بر بقیه مقدم هستند؟ چون خدا آنها را «سهم» ما قرار دادهاست. هرکسی در این عالم سهمی بر گردنش است. همانطور که به زن و بچه ما کسی غیر از خود ما رسیدگی نمیکند، و از غریبهها کسی توقع ندارد که کار کنند و خرج خانواده ما را بدهند، هیچکس نسبت به اقوام، دوستان و همسایههای ما، از خود ما اولیتر نیست. اگر هرکسی به نزدیکان خودش ببخشد، تمام فقرا نزدیکان داراتر از خودشان دارند؛ پس به همه میرسد و هیچکس بینصیب نمیماند.
در امور دین، هر کاری به ما گفتهاند باید انجام دهیم. الان کسی هست که خانواده برادرش به نان شبشان محتاجند، او هیچکاری نمیکند و میگوید اگر خدا آنها را دوست داشت، به آنها میداد.[۲۲] جواب ایناست: مگر نمیفرماید که دینبر روی دوش سه دسته قرار دارد: عالم ربانی، دارای سخی، فقیر صابر؟ یعنی «فقیر صابر» را سهم «دارای سخی» قرار دادهاست. یعنی همانطور که از او صبر میخواهد، از تو هم سخاوت میخواهد.
خمس و صدقه را باید به مستحق داد. مثلاً گفته شده اگر سیّدی ناودان خانهاش هم از طلا است، باز هم میشود به او سهم سادات داد. اما این برای جایی است که سیّد فقیر وجود ندارد. یعنی خمس و سهم سادات از گردن انسان رفع نمیشود، تا آنجا که اگر هیچ سیّد فقیری نبود تا حدی که فقیرترین آنها ناودان خانهاش از طلا بود، به او پرداخت کن. اما امروز با اینهمه فقیر و مستحق نمیتوانی مالت را به چنین کسی بدهی که یک ناودان طلای دیگر هم درست کند.
این اموال واجب را خدا حق کسانی قرار داده که در عرض سال به سختی تأمین میشوند، نه اینکه به کسانی بدهی که تجملات زندگیشان را بیشتر کنند. این خمس دادن، نه تنها ثواب ندارد، بلکه باعث میشود در تمام گناهان او شریک باشی.
پس در دادن مالتان به شخص نیازمند دقت کنید. بین اقوام، نزدیکان، دوستان و همسایههای خود به دنبال آدم مستحق دیندار که پیرو بدعتگذارها نباشد بگردید. بعضی هستند که کلیهشان را میفروشند تا خرج عروسی دخترشان را بدهند. تجسس نکنید؛ اما حتماً تحقیق بکنید که آنشخص واقعاً فرد مستحقی باشد؛ چون خدا دستور داده که با بخشش شما کسری نیازمندان برطرف شود. باید بررسی کنی تا حق کسی را به دیگری ندهی. مواظب باشید. در اینکار وظیفهتان را انجام دهید اما زیاد تجسّس نکنید؛ چون تجسس از دیدگاه قرآن حرام است.
تمرین سخاوت
انسان باید خودش را به سخاوت عادت دهد. اگر اینکار را نکنید، شاید تا آخر عمر نتوانید شروع کنید. باید رحم و شفقت را در خود پرورش دهید. اینکار را میتوانید به این روش انجام بدهید: صندوق یا جعبهای برای صدقه در منزلتان بگذارید. هر روز مبلغی درون آن بیندازید، بعد هم که مبلغش قابل توجه شد آنرا به مستحق بدهید؛ چون شیطان مدام ما را وسوسه میکند تا اینکار را به تأخیر بیندازیم، با این بهانه که در آینده مبلغ قابل توجهی پرداخت خواهیم کرد. البته بهتر است هم صدقات و انفاقهای یکجایی را داشتهباشیم و هم خیرات تدریجی و یومیه را. مهم ایناست، عادت کنیم از درآمدمان سهمی را هم برای فقرا قرار بدهیم. کسانی هستند که هر ماه بخشی از حقوقشان را به نیازمندان میدهند. چنین افرادی به رضایت خدا و امامزمان و حضرتزهرا خیلی نزدیک هستند.
برای چند چیز، هر روز صدقه بدهید: اول برای سلامتی امامزمان (عجلاللهفرجه) و تعجیل در فرج ایشان، بعد برای سلامتی دوستان حقیقی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در همهجای عالم، بعد هم برای سلامتی خانواده. ثوابش را هم هدیه کنید به محبّین واقعی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و کسانیکه حق بر گردنتان دارند. این هدیه کردن هم نوعی سخاوت است و خدا چند برابرش را به خودتان برمیگرداند.
بخشیدنتان هم به قصد تبرعی و عطا باشد تا شیعیان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نیز بتوانند از آن استفاده کنند؛ چونکه صدقه بر شیعه هم مانند سادات اشکال دارد. در طول ماه، هر روز صدقه بدهید، به ویژه روز اول هر ماه که در روایت است هفتاد برابر اثرش بیشتر است و باعث میشود خداوند در طول ماه، صاحبش را از بلایا حفظ کند.
ممکناست این پرسش به ذهن بیاید که وقتی به فرمان خدا تمام این عالم در قبضهی قدرت امامزمان (عجلاللهفرجه) است و تمام ذرات عالم، فرمان او را اطاعت میکنند دیگر چه نیازی است که انسانهای ضعیفی چون ما، برای ایشان صدقه بدهیم؟
پاسخ ایناست که اولاً اینکار باعث زیاد شدن یقین خود ما به امامزمان میشود. چون در اینکار هم محبت ایشان هست، هم یاد ایشان، هم ارتباط با ایشان و هم بیعت با ایشان.
دوم اینکه خواست امامزمان (عجلاللهفرجه) ایناست که خیری به بنده مؤمن برسد و ما هم با انجام اینکار به خدا و ماوراء متصل میشویم؛ یعنی ما با اینکار به خواست امامزمان (عجلاللهفرجه) احترام میگذاریم.
سوم اینکه وقتی صدقهای برای سلامتی امامزمان (عجلاللهفرجه) میدهیم، یعنی میخواهیم ایشان باشند و چون اینطور دوست داریم در تمام کارهای ایشان به اندازهای شریک میشویم.
از این گذشته، ما با اینکار به خدا اعلام میکنیم که اگر بدی ما موجب شده که فرج امامزمان به تأخیر بیفتد، تو بر ما منت بگذار و دعای ما را در طلب سلامتی و فرج ایشان استجابت کن و به علت بدیهای ما، در امر فرج بداء حاصل نکن.
عزیزان! گاهی اوقات هم به نیّت حفظ ولایتتان صدقهای بدهید و انفاقی داشتهباشید. مگر ما خانه و داراییمان را بیمه نمیکنیم و نگران از دست دادن سرمایه نیستیم؟ مگر خدا سرمایهای بالاتر از ولایت به ما دادهاست؟ چرا بهفکر این سرمایه نیستیم؟ چرا برای از دست دادن این سرمایه احساس نگرانی نداریم؟ مگر نمیگوید: صدقه، انسان را از هفتاد نوع بلا حفظ میکند؟ آیا بلایی بزرگتر از دور شدن از ولایت علیبنابیطالب (علیهالسلام) وجود دارد؟!
حدود سخاوت
در انفاقهایمان باید مواظب یکچیز دیگر هم باشیم. نباید هیچوقت در امور دین احساساتی عمل کنیم؛ یعنی از روی هیجان و ذوقزدگی کاری نکنیم؛ بلکه باید بفهمیم اصلاً انفاق برای کیست و وظیفه ما چیست؟ آنوقت دیگر احساسی نمیشویم، بلکه وظیفهای میشویم. خدا هم همین را میخواهد. اول اینکه خدا از ما نخواسته تمام «هستی» مان را به فقرا ببخشیم[۲۳] بلکه باید اول چرخ زندگی ما به خوبی بچرخد، بعد با اضافه آن از دیگران دستگیری کنیم. تمام هستی خود را دادن، مورد تأیید خدا نیست؛ چون در اینصورت خودت دچار مشکل میشوی و خانوادهات ظرفیت و کشش اینکار را ندارند. علاوه بر این با این کارت بیچارهای به بیچارهها اضافه میکنی. آیا چنین چیزی مورد تأیید خداست؟
دوم اینکه تمام «هستی» کسی را بر عهده خودت نگیر؛ یعنی نگو من بهطور کلی زندگی تو را تأمین میکنم. ما باید سعی کنیم «کسری» زندگی مردم را رفع کنیم، نه اینکه هستی آنها را برعهده بگیریم. چرا؟ چون اینکار باعث بیچارگی خودمان میشود و ممکناست موقعی برسد که نتوانیم اینکار را ادامه دهیم و در آن صورت مسئول هستیم. از طرفی اینکار، نام دلسوزی به خود میگیرد و دلسوزی بدین گونه، مقصّر قلمداد کردن خداوند است؛ یعنی اینکه خدا نمیفهمد و نمیتواند، ولی ما میفهمیم و میتوانیم! دین ابعاد زیادی دارد. خدا انشاءالله فهم دین را به همه ما بدهد.
روزی و کسب و کار (1)
اینکه بسیاری از ما در امر سخاوت مشکل داریم، به این دلیل است که فکرمان در مسأله کسب و کار و شغل و روزی اشتباهاست؛ یعنی ما نه کار را درست فهمیدهایم، نه روزی را. کار، یک سرافرازی است؛ سرافرازی راجعبه ولایت، همچنین سرافرازی راجعبه خلق. سرافرازی نسبت به خلق یعنی اینکه انسان در زندگی و معیشتش محتاج خلق نباشد، و برای دیگران خیر و برکتی هم داشتهباشد.
پس دنبال کارتان باشید. شرایط کسب و کار را هم خوب رعایت کنید، تنبلی نکنید و منتظر امداد غیبی نباشید. هر روز بهموقع بروید و بیایید، خوشاخلاق باشید، با انصاف باشید، حساب و کتابتان خیلی مرتب و دقیق باشد، خیلی از روی حساب قرض بدهید، اگر قرض میدهید مطمئن شوید که میتوانید آنرا پس بگیرید، خیلی هم از روی حساب قرض بگیرید، زمانی قرض بگیرید که مطمئن هستید میتوانید آنرا پس بدهید.
بهطور کلی در زندگی و کسب خود عقل معاش داشتهباشید. حواستان باشد در کاسبی گول مردم یا کاسبهای دیگر را نخورید. خیلیها گرگ هستند؛ هم گرگ مال، هم گرگ دین. روی حساب خرج کنید. روی حساب هزینه کنید. تا میتوانید وام بانکی نگیرید، مگر وقتیکه پای آبروی شما در میان است، وقتی ضرورتی وجود دارد. در آن صورت هم باید طوری باشد که بتوانید آنرا پس بدهید، هر روز هم صدقه بدهید که میفرماید صدقه هفتاد نوع بلا را دفع میکند.
کار و شغل مثال یک چشمه است که خود و دیگران از آن چشمه سیراب میشوید. اگر کم کاری کنید، از تمام کسانیکه از آن چشمه مینوشند کم گذاشتهاید. به همین دلیل است که میفرماید: «الکاسب حبیبالله»؛ کاسبی که رحمتش شامل حال مردم شود، حبیب خداست. از طرفی روایت داریم که بعضی در کاسبی از سگهای یهود نیز بدترند. آنها کسانی هستند که در کاسبیشان مدام با خدا مخالفت میکنند. مدام دنبال این هستند که از مردم جدا کنند و به خودشان اضافه نمایند، کسانیکه هیچ دستدهنده ندارند.
روزی و کسب و کار (2)
اما مهم آناست که انسان کارش را جدّی بگیرد و در آن تنبلی نکند، مثل ناموسش از آن پاسداری کند، ولی از طرفی همه کار و رزق و روزیاش را به خواست و قدرت خدا واگذار کند. در اینصورت روایت داریم که خدا هم میگوید او مثل فرزند من است و من «باید» تأمینش کنم.
همه ما مردم میخواهیم از زحمت خودمان کسب روزی کنیم؛ اما روزی رساندن فقط با خداست. خدا حواله میفرستد، مشتری روانه میکند و به درآمد ما برکت میدهد. ما از همان میزان روزی تعیین شده در پیش خدا -نه بیشتر و نه کمتر- میتوانیم بهرهمند شویم؛ چون روزی انسان کاملاً معلوم است. روزی ما هماناست که مصرف میکنیم. آنچه انبار میکنیم روزی ما نیست، سهم زن و فرزند دیگران است و سرانجام نیز به همان صاحبان اصلیاش میرسد. فقط ما زحمتش را کشیدهایم و آنرا انبار کردهایم. اگر مفهوم این سخن را بفهمیم حرف تمام است: «روزی با دارایی فرق میکند.»
پس ما باید به وظیفه خودمان عمل کنیم، خوب هم عمل کنیم؛ یعنی کارمان را کامل و بیعیب و نقص انجام دهیم. اما روزی را از خدا ببینیم، نه از زحمت خودمان. آنوقت خیلی راحت میتوانیم به آنچه خدا در مورد سخاوت و انفاق از ما خواسته عمل کنیم. شغل ما هر چه که باشد، وظیفه ما خوب کار کردن است، «نتیجه» اش هر چه میخواهد باشد. چون مهم در این عالم، عمل کردن به امر خدا و اهلبیت است.
روزی و کسب و کار (3)
مسأله روزی نکتههای زیادی دارد. یکی از نکاتش ایناست که همانطور که خواست و اراده ما مقدمه هدایت است، همّت ما نیز مقدمه روزی ماست؛ یعنی ممکناست چیزی جزء روزی ما باشد ولی خدا آنرا به همت ما مربوط کردهباشد. حال اگر ما همت نکنیم، آن روزی هم به ما نمیرسد. پس تلاش و همت عامل روزی است اما باز هم حرف هماناست؛ روزی را خدا میدهد، و از آن روزی مقدر، ما نمیتوانیم بیشتر یا کمتر مصرف کنیم.
نکته دیگر ایناست که در روزی رساندن، خدا به گرانی اجناس کاری ندارد. به کسی گفتم نگاه نکن چیزها خیلی گران است، خدا هم خیلی پولدار است! مگر ما با شخص بیپول و ناتوان طرف هستیم؟ به بهلول گفتند نان گران شده، خندهای کرد و گفت «اینکه بهمن مربوط نیست، این به خدا مربوط است که از امروز کارش زیادتر شد؛ چون باید مثلاً بهجای یک درهم، دو درهم بهمن برساند تا من نان بخورم». پس روزی به گرانی ارتباط ندارد. آنچه باید به تو برسد میرسد. من در طول عمرم، هم گوشت یک قرانی خوردهام و هم گوشت چند هزار تومانی. «روزی» هم آننیست که «بهدست میآوری»، آناست که «استفاده میکنی.»
نکته دیگر ایناست که «خدا روزی را به همه میدهد، ولی ما حق نداریم در سخاوتمان همه را شریک کنیم.» تمام کارهای خدا حکمت دارد. ما نباید زیاد چون و چرا کنیم؛ چون سر در نمیآوریم. ما محدودیم و او نامحدود؛ اما خودشان چیزهایی را به ما گفتهاند. مثلاً گفتهاند؛ خدا به بعضیها زیاد میدهد، چون از آنها آنقدر بدش میآید که نمیخواهد احساس کمبود کنند و سرشان را بلند کنند و یک «خدایا» بگویند.[۲۴] به بعضیها هم نمیدهد تا مدام خدا خدا کنند. خدا از دعا و ناله آنها خوشش میآید.[۲۵]
این دنیا محل گذران است، اصل آخرت است. در قیامت آنکس که ظالم است باید بسوزد، اما دیگری از نعمتهای جاودان بهشتی بهرهمند میشود. خدا به ما میگوید کسیکه آب در قلمدان یک ظالم بریزد، در ظلم او شریک است. برای بشر هر نوع ظالمپروری ناصحیح است. ما تا دوستان امیرالمؤمنین هستند نمیتوانیم حق آنها را به دشمنان علی بدهیم.
نکته آخر اینکه گفتهاند چند چیز روزی را زیاد میکند؛ مثل محبت به پدر و مادر، محبت به مؤمن و دادن صدقه. چیزهایی را که گفتهاند، اگر دقتکنیم در همه آنها سخاوت جریان دارد؛ یعنی وقتی با دست و زبان و نگاه و همه اعضا و جوارح و مال و ثروت در راه خوشحالکردن دوستان اهلبیت باشی و نیتت هم کسب لبخند حضرتزهرا باشد، آنوقت خدا روزیات را زیاد میکند؛ چون تو رزّاق شدهای، چون تو بخشنده و کریم شدهای. روزی تو را زیاد نکند روزی چهکسی را زیاد کند؟ اما باز هم بدانید که روزی با دارایی فرق میکند، مؤمن حتی اگر در ظاهر داراییاش زیاد نباشد، روزیاش خیلی زیاد است؛ چون مؤمن در مسیر محمد و آلمحمد است. همانند ایشان کرامت و سخاوت از او جاری است.
کفایت در زندگی
عزیزان! در دعاهایتان از خدا بخواهید که در زندگی شما را «کفایت» کند، نه اینکه مالتان را زیاد کند. نفس دارایی زیاد مهم نیست؛ چون اگر دعایت مستجاب شود، محبت آن مال بیچارهات میکند.
مال مثل مار است، مار ایمان! مگر اینکه آن مال در راه خدا استفاده شود. مال خوب است، به شرط آنکه بتوانی کنترلش کنی، بتوانی از عهدهاش برآیی؛ چونکه مال و دارایی است که یا تو را بهشتی میکند یا به جهنم میفرستد.
پس اگر گرفتاری مالی و دنیایی برایمان پیشآمد، زیاد ناراحتی نکنیم، شاید خدا بخواهد ما را به کمال برساند. اما اینرا هم بدانیم که اگر ما خودمان با اختیار خود پول را به «امر» خرج کنیم (خمس و سهم اماممان را بدهیم، صدقه بدهیم، انفاق داشتهباشیم، درست و بهجا خرج کنیم) آنوقت خدا هم بدون سختی، ما را به کمال میرساند؛ چون در آن صورت خودمان در مسیر کمال هستیم؛ خواب نیستیم، بیداریم. لازم نیست که با بیپولی و سختی دنیایی از خواب بیدارمان کنند!
از اینها گذشته فقر برای عدهای لطف خداست؛ چون اگر فقیر نباشند، طغیانگر میشوند و به لهو و لعب روی میآورند. پس ما باید تسلیم خدا باشیم؛ اگر خواست، ما را ثروتمند کند، و اگر صلاحمان نبود نکند. مهم خواست اوست؛ چون او صلاح ما را میبیند. سلامتی بدن هم همینطور است؛ یعنی نداشتنش نعمت است برای بعضیها. کمی که فکر کنید میبینید تمام سرکشها و ظالمین عالم، هم پولدار بودند، هم سالم!
آیندهنگری
«آیندهنگری» به واقع یعنی اینکه آیندهات را «ببینی»، یعنی مواظب به آینده باشی. آینده، آخرت است. نه اینکه برای دنیایت زیاد اینطرف و آنطرف بزنی. دنیا بد نیست. امام میفرماید: «دنیا و آخرت ما را درستکن». پس تنبلی نکن؛ اما آنقدر هم ندو که گیوهات پاره شود!
من در پنجاهسال کاسبیام در هر حالتی، هر روز ساعت هفت صبح در مغازهام بودم؛ اما هیچوقت مال دنیا را چنگ نزدم، هیچوقت دروغ نگفتم، هیچوقت غش در معامله نکردم، هیچوقت از خلق روزی نخواستم، هیچوقت خدعه نکردم، هیچوقت حرص نزدم، هیچوقت طمع نکردم، هیچوقت در امانت خیانت نکردم؛ چون میدانستم که خدا میگوید: «زمین و زمان را اگر بههم دوزی، بیشتر از این ندهم به تو روزی!»
همیشه حواسم بود که میفرمایند: تو اگر دنبال دنیا ندوی، دنیا خودش به دنبال تو میدود تا بهرهاش را به تو برساند. ما الان آنقدر درگیر شدهایم که فرصت نداریم یک «لا اله الا الله» یا یک «یا علی» بگوییم. حتی خودمان را از آسایش ظاهری هم محروم کردهایم. ما باید بهفکر دینمان هم باشیم؛ چون هر طور که بهسر ببریم، دنیا همیشه برای اهل خودش مشغله درست میکند. پس در کل، امور خود را باید تنظیم کنیم: نه کم، نه زیاد، نه تنبلی، نه زیادهروی.
جنبه دیگر آیندهنگری ایناست که ما در کارمان، تمام سختیها و مشقتها را بهجان بخریم تا به این وسیله، رضایت امام را کسب کنیم، که اصل در خلقت، رضایت امام است.
اصلاً برای مؤمن، جدی بودن در کار خریدن بهشت است؛ چون اگر کار داشتهباشی، خیر تو به زن و فرزند و جامعه میرسد. به همین دلیل بود که پیامبر رویش را از افراد بیکار برمیگرداند؛ چون بیکار خیری ندارد که به کسی برساند. ایناست که میفرماید: خدایا، دنیا و آخرت ما را درستکن. چون آخرت درست، از دنیای درست ایجاد میشود.
هشداری هم برای آنها که «آیندهنگری» را فقط در مال و دارایی میبینند ایناست که وقتی انسان مزه پول را چشید، مزه ولایت در قلبش سقوط میکند، آن گاه میشود همچون ثعلبه که ابتدا یکی از اصحاب مقرّب پیامبر، و در ظاهر بهفکر فقرا بود. روزی به پیامبر گفت: ای کاش من مال بیشتری داشتم و به فقرا رسیدگی میکردم. پیامبر فرمود: در تقدیر تو همینقدر است. اما او خواستار مال بیشتر شد. وقتی به او دادهشد، کمکم کارش به جایی رسید که ضروری دین، یعنی زکات را منکر شد و آیه قرآن کفر او را امضا کرد. پس مال هر چه بیشتر شود، محبت آن در انسان هم بیشتر میشود، مگر اینکه انسان خودش را به سخاوت عادت دادهباشد.
اصلاً در مورد آیندهنگری، چطور میشود که انسان امروزش بهتر از دیروزش باشد؟
بحث، در میزان نماز و روزه و عبادتهای شخصی نیست؛ بحث در برآوردن حاجت برادر مؤمن است که «از هفتاد حج و عمره مقبول، و از زیارت مقبول امام» هم بالاتر است. مگر نمیگویند برآوردن یک حاجت برادر مؤمن، با چندینسال عبادت ما بین رکن و مقام برابر است؟
دیگر ما چه میخواهیم؟ میخواهیم چقدر نماز بخوانیم تا امروزمان بهتر از دیروزمان باشد؟ هر قدر هم عبادت کنیم، هرگز معادل چندینسال عبادت مقبول مابین رکن و مقام نمیشود.
بیامری در کار و زندگی
اکنون ببینید آنها که در زندگی، از طریق دروغ و مکر و حیلههای خود روزی میطلبند چقدر بدبختند؛ چون با اینکار به خدا مشرک میشوند و روزی را از خیال خودشان و از دروغشان طلب میکنند و خود را در ردیف خدا قرار میدهند؛ یعنی خودشان را یک روزیرسان غیر از خدا میدانند، چنین کسی منافق است. ابزار اصلی منافق، دروغ است. روزیدهنده او دروغ اوست نه خدای او. گناهی مثل دروغ نداریم که همه ملائکه، دروغگو را لعنت میکنند.
نکته دیگر اینکه اصلاً مؤمن حقیقی مشغله زیاد برای خود درست نمیکند؛ چون میداند امامزمان (عجلاللهفرجه) «آماده در ظهور» میخواهد. وقتی امامزمان (عجلاللهفرجه) ظهور میکند، مؤمن واقعی پابرهنه به سمت ایشان میدود؛ چون هیچگونه حقالناس و دین و قرضی بر گردنش نیست. یک جان دارد، میدود که آنرا فدای امامش کند؛ ولی ما با اینهمه مشغله، یاور امامزمان شدن از یادمان رفتهاست. کار کردن، وظیفه ماست. یک عمر کاسبی کردم؛ اما هیچوقت مشغله درست نکردم. تا میتوانستم از گرفتاریها فارغ بودم؛ چون روزیرسان خودم را خدا میدانستم، نه خلق. بهخاطر همین خیالم راحت بود.
اما بسیاری هستند که میگویند میخواهیم دیگران را به نان برسانیم. مگر تو خدایی؟! اصلاً کی به خود تو روزی میدهد؟ تو اگر اینقدر شایسته هستی برو بهفکر خودت باش که به گناه، به نزول کردن، به خدعه، به دروغ، به مال مردمخوری نیفتی. البته پس از اینکه اینها را رعایت کردیم، اگر خیرمان به دیگران هم برسد خیلی خوب است. ما میتوانیم کمک کنیم باید هم کمک کنیم، اما کسی را نمیتوانیم به نان برسانیم. نان رساندن و دارا کردن کار خداست. پس بهفکر همدیگر باشیم. روایت داریم که یهود اینهمه استقلال و پیشرفت دنیایی بههم نمیزند مگر با کمککردن به یکدیگر. اما باید بدانیم که صحنهگردان رزق و روزی خود و دیگران، ما نیستیم، خداست.
حضور امر در کار و زندگی
حرف آخر من ایناست که شرط قبولی هر عبادت و عمل خیری و هر انفاق و سخاوتی ولایت است که امامرضا میفرماید: «بشرطها و شروطها و انا من شروطها». ولایت آنقدر عظمت دارد که خداوند میفرماید اگر کسی به اندازه تمامی جن و انس هم عبادت کند، اما علی را به «الیوم اکملت لکم دینکم»[۲۱] قبول نداشتهباشد او را بهرو در آتش جهنم میاندازم. خودمان حرف نمیزنیم، بلکه فرمایش خدا را نقل میکنیم. پس عزیزان! تا میتوانیم در حین کار و زندگیمان بهفکر ولایت هم باشیم. با کار و زندگی از ولایت جدا نشویم این بهفکر بودن، یعنی اینکه کارمان را انجام دهیم، خوب و درست هم انجام دهیم، که این خودش امر است؛ اما در همان لحظه بدانیم که اینکار و زندگی همیشگی نیست، آنچه «ماندگار» است ولایت است. بعد به این فکر کنیم که برای رسیدن و باقیماندن در کنار این «باقی» باید همیشه به یاد آخرت باشیم و قیامت را فراموش نکنیم، و برای اینکه قیامت را فراموش نکنیم باید تا میتوانیم دستدهنده داشتهباشیم، با همه وجود کار خیر کنیم و رضایت ائمه را کسب کنیم، که رضایت ائمه به کسب رضایت شیعیانشان است.
عزیزان! در مسیر انسانیت، خودمان را به این کارهای دنیایی قانع نکنیم. ما که اینهمه کار برای خود تراشیدهایم آیا فرصت میکنیم گاهی یک «یا خدا» یک «یا علی» بگوییم؟ یا بنشینیم و دو کلمه با امامزمانمان صحبت کنیم؟ مگر این خدا نیست که میگوید «والله خیر الرّازقین»[۳]؟ پس چرا اینقدر میدویم که فرصت استراحت و تفکر هم پیدا نمیکنیم؟
فعالیت بکنید، این حرفها توصیه به منزوی شدن نیست؛ چون بیکاری خیلی مذموم است. پیامبر ما که جواب سلام یهودیها را میدهد رویش را از آدم بیکار برمیگرداند. اما بدانیم که کار هم اندازهای دارد. در کارهایمان طوری نباشیم که از آخرتمان و از ولایتمان کم بگذاریم. کار و زندگی را پیش ببریم؛ اما بدانیم که ما باید در زندگی به یاد ائمه باشیم. «یاد»، بالاتر از عبادت و زیارت است. به یاد داشتهباشیم که بالاترین یاد ولایت، اطاعت از امر ولایت است و امر ولایت هم، «سخاوت» است.
سبوی عشق؛ کوتاه و گویا درباره سخاوت
- دست سخاوت، چشمه توحید است.
- دست سخاوت، دست خداست.
- سخاوت مثل چشمهای است که خلق خدا از آن بهره میبرند.
- خداوند، انسان سخی را چشمه فقرا قرار دادهاست.
- سخاوت، لبیک به «هل من ناصر» خداست.
- خدا میخواهد تو را با سخاوت شبیه خودش کند.
- همیشه با داراییتان برای خود هستی بخرید. هستی رضایت زهرایعزیز است که بهشتها از دل آن جلوه میکند. این ملک و داراییهایی که قبل از تو برای کس دیگری بوده، بعد از تو هم به کس دیگری میرسد. با داراییتان باقی را بخرید نه فانی را که فرمودهاند: «انما الدنیا فناء و الآخرة بقاء»
- شیعه سخاوتمند است، سخاوت را عنایت خدا میداند. میداند که خدا این سخاوت را به همه ندادهاست. شیعه بهخاطر عنایاتی که خدا به او کرده، دائم الشکر است.
- علی، گنج بیپایان خداست. شیعه چنین گنجی دارد که اینقدر آسان از مال دنیا میگذرد.
- شیعه دائم در پیروی از چهاردهمعصوم است. او میداند که اگر کاری از سخاوت بهتر بود، ائمه هم همان را انجام میدادند.
- شیعه همیشه به دنبال صفات خدا و ائمه است. خودخواهی و تنهاخوری در ذات شیعه نیست. بهخاطر همین ذات است که شیعه عضو ائمه (علیهمالسلام) میشود.
- عبادت، بیرضایت خلق، عبادت نیست.
- ثروت انسان در قیامت میآید و شهادت میدهد. بترسید از آن روزی که مالتان شهادت بدهد که او من را فقط صرف لهو و لعب و گناه و بیامریهایش کرد.
- دل کسی را خوشکن تا خدا دلت را خوش کند.
- برای کسی ایجاد کن تا خدا برایت ایجاد کند.
- به کسی رحم کن تا خدا به تو رحم کند.
- اشتباه کسی را ببخش تا خدا اشتباهات تو را ببخشد.
- تا بهفکر مردم هستید، تا این دستدهنده را دارید، خدا حفظتان میکند. نگران هیچچیزی نباشید.
- به یکی که پولش را خوردهبودند، گفتم: چهوقت انفاق کردی؟ چهوقت صدقه دادی؟ چهوقت خمس مالت را دادی؟ چهوقت با مال و داراییات دل کسی را شاد کردی؟ گفت: هیچوقت. گفتم: خب، همه اینها رویهم جمع شد، او هم یکباره برد.
- اگر با داراییات دل مردم را سوزاندی، خدا هم به گونهای دلت را میسوزاند.
- تا میتوانید از مال حرام دوری کنید؛ چون مال حرام اثر حرف حق را در شما و خانوادهتان از بین میبرد.
- کافر هم اگر سخی باشد، نجات پیدا میکند؛ یعنی خدا شرایط نجات را برایش مهیا میسازد. اصلاً سخاوت، نجاتدهنده بشر است.
- هر قدمی که به سوی خانه فقیری از دوستان علیبن ابیطالب برمیدارید، یک حج و عمره مقبول برایتان مینویسد. دیگر چه میخواهی؟
- در بخششهایتان به اشخاص، مطمئن شوید آنها مستحق هستند؛ چون در آخرالزمان همه ادعا میکنند فقیرند. همه از خدا ناراضیاند.
- در سخاوت تفحص بکنید، اما تجسس نکنید؛ یعنی ظاهر را ببینید. هم ظاهر مادی را که مستحق باشند، هم ظاهر معنوی را که دشمن علی نباشند. بعد از آن دیگر کار به باطن آنها نداشتهباشید.
- بهترین راه سنخیت پیدا کردن با ائمه چیست؟ سخاوت!
- شاد کردن دل دیگران، بهتر از هزار شب نماز شب خواندن است؛ چون تجلی نماز شب، انفاق است.
- کسیکه بهفکر دیگران باشد، خدا هم بهفکر اوست. اصلاً خدا بهفکر تو بوده که توانستهای بهفکر دیگران باشی.
- مؤمن دائماً در حال احرام است؛ یعنی دائماً لباس ولایت به تن دارد. او میداند که بیولایتی، هر کاری را باطل میکند، حتی انفاق را.
- هر وقت به مؤمنی انفاق میکنیم، در حقیقت به ولایت او انفاق کردهایم. پس انفاق به مؤمن، بیعت با ولایت است.
- مؤمن، نه فقط مالش را که ثواب تمام طاعات و عباداتش را به دیگران انفاق میکند.
- مؤمن کسی است که بعد از مال و دارایی و دنیا، خودش را برای امامزمانش انفاق میکند. امامزمان هم در پاسخ میگوید: پدر و مادرم به فدای این فداکاریات.
- میدانید چرا حضرتزهرا اینقدر از سخاوت خوشش میآید؟ چون سخی شدن، مقدمه فدایی شدن است.
- در جشن و شادیهای ائمه، به فقرا کمک کنید تا دل چهاردهمعصوم شاد شود. بعضیها هستند که در شب نیمه شعبان، خرج زیادی میکنند که ساز و نی بزنند. مگر امامزمان ساز و نی میخواهد؟ امامزمان از تو میخواهد که بهجای پرداختن به زرق و برق دنیا، دل کسی را شاد کنی.
- ثمره ولایت، عدالت است. ثمره عدالت، سخاوت است. بدون سخاوت، نه عدالت داریم، نه ولایت. فقط ادعا میکنیم و حرف میزنیم. بیشترمان هم از این ادعاها مقصد دنیایی داریم.
- صدقه، هم بلای دنیایی را دفع میکند، هم بلای آخرتی را. معدود افرادی که در پایان کار با علی ماندند، کسانی بودند که وقتی قرار شد مسلمانان برای دیدن پیامبر صدقه بدهند، آنها اینکار را کردند؛ چون در دل آنها محبت آخرت از محبت دنیا بیشتر بود. خلاصه آخرت، علی است.
- انسان، با محبتهایش محشور میشود. تصمیم بگیرید که بهخاطر محبت خدا و امامزمان از محبت دنیا بگذرید که بهجای اهلدنیا، با اهل ولایت محشور باشید. ما با آنچیزی هستیم که آنرا میخواهیم. (هر چیز که در جستن آنی، آنی)
- سخاوت، نجاتدهنده همسر و فرزند، دارایی، هستی و مذهب ماست.
- انسان سخی، زندگی و جان مردم را حفظ میکند، خدا هم در حفظ زندگی و جانش برای او جبران میکند، حتی اگر کافر باشد.
- وقتی قرار شد خدا قوم حضرتموسی را عذاب کند، آنها به یکدیگر رحم و شفقت کردند. بعد خدا گفت: ای موسی، حالا که قوم تو بههم رحم کردند، من که خدای آنها هستم به آنها رحم نکنم؟
- اگر در وجود کسی ولایت نباشد، کفران در درون اوست. و هر چه از کفر نشأت بگیرد، ظلم و فساد است؛ حتی اگر انفاق باشد. چون انفاقی که ما را به علی و امامزمان وصل نکند، نبودنش بهتر از بودن آناست.
- اصلاً انفاقی که محبت غیر امر از آن حاصل شود، کار شیطان است.
- انسان بزرگی را بعد از مرگش خواب دیدند که میگفت: تمام اعمال من رد شد، غیر از دادن یک سیب به یک بچه یهودی! دلیلش چیست؟ چون این رحم و عطوفت، محض رضای خدا بود. خدا همچنین رحمی را احترام میکند و پاسخ میدهد.
- روایت داریم که مؤمن، در قیامت شفاعتکننده است؛ اما شما باید ابتدا در اینجا آتش مردم را خاموش کنید تا آنجا خاموشکننده آتش قیامت باشید.
- افراط و تفریط در هر کاری مردود است. در سخاوت، ما نمیتوانیم هستی دیگران را تأمین کنیم. وظیفه ما ایناست که کسری دیگران را رفع کنیم.
- موقع انفاق، باید به شأن افراد توجه کنیم. مثلاً کسیکه قبلاً کارخانهدار بوده و الان ورشکست شده، کمک به او لازمتر است. مقدار بخشش به او هم باید بیشتر باشد.
- کسیکه در فکر برآوردن حاجات برادران مؤمنش باشد، دائم برایش ثواب کار خیر نوشته میشود.
- کسیکه کارش شاد کردن دل دیگران است، خدا نیز دل او را شاد میکند؛ هم در دنیا و هم در آخرت.
- یقین کنید به پولداری خدا. بدانید قبلاً او عطا کرده، بعداً هم او عطا خواهد کرد.
- یقین کنید این پولی که میخواهید بدهید، دوباره به دستتان میآید. مگر چند وقت میخواهیم زنده باشیم؟
- خودمان را عادت دهیم به اینکه زمانی از داشتن مال و دارایی راضی باشیم که بتوانیم با آن دست کسی را بگیریم و دل کسی را خوش کنیم.
- کسیکه سخاوت بهدست او جاری میشود، وکیل خداست.
- در این دنیا، به هر مقدار دارایی که برسیم، باز هم باقی داریم. پس کمی به فقرا هم کمک کنیم.
- اگر به مؤمنی خدمت کنی، همانطور که آن فرد رشد میکند، نتایج خدمت تو هم در وجود او مدام رشد میکند و برای تو درجه و مرتبه میشود. ایناست معنی پرورش دادن شجره توحید.
- امام به مردم (صفوان جمال) که شترهایش را برای سفر حج به هارونالرشید کرایه دادهبود، فرمودند: همینکه تو حاضری اینشخص سالم برگردد و شترهای تو را پس بدهد، با تمام گناهان او شریکی! مواظب باشید فقط شجره طیبه را رونق دهید، نه شجره خبیثه را.
- اگر میخواهی سخاوت به دستت جاری شود، باید انگار کنی که خدا پولی بهدست گرفته و منتظر است به محض انفاق تو به فقرا، او نیز آن پول را به تو بدهد. اصلاً خدا را منتظر پس دادن ببینید.
- یکی از ارزشهای سخاوت به ایناست که سخاوت نشانه یقین شما به خدا و ولایت است.
- نیت اعمال، ابعاد زیادی دارد. حواستان باشد هر کاری میکنید، نیتتان خریدن لبخند زهرا و خوشحالی امامزمان باشد که این از هر چیزی در عالم بالاتر است. هر خیر و برکت و نجاتی که هست در رضایت زهرایعزیز و ائمه از ماست.
- وجود انفاق در پرونده ما بسیار مهم است. همه چهاردهمعصوم و خدا را خوشحال کردهای، اگر یکنفر مسلمان را خوشحال کنی.
- خدا گر میخواست، همه را در رفاه کامل قرار میداد. پس خدا محتاج پول ما نیست. او میخواهد ما از محبت دنیا بگذریم تا ما را به کمال برساند. کمال، محبت و معرفت علیبنابیطالب است.
- در کنار هر جشن و اتفاق مهمی که در زندگیتان واقع میشود، سعی کنید با انفاق و صدقه، دل مؤمنین را شاد کنید. در اینصورت خدا هم آن جشن و اتفاق مهم را برای تو پر از خیر و شادی میکند.
- مال دنیا را مال خودمان ندانیم؛ بلکه امانتی بدانیم از سوی خداوند که باید در راهش خرج شود. اصلاً مالی که قرار باشد از تو حساب و کتاب آنرا بکشند، مال تو نیست، امانت است.
- حتماً هر از گاهی چیزی را برای امواتتان خیرات کنید. اول به نیت سلامتی امامزمان، بعد به نیت بهرهمندی اموات، هم بعد برای خانوادهتان. حتی اگر پولی برای انفاق ندارید، غذایی بهتر از روزهای دیگر برای خانوادهتان تهیه کنید و ثوابش را هدیه کنید.
- مال حلال، خودش راه خود را به سمت خیر پیدا میکند؛ چون مال حلال، امر خداست. امر هم راهش را به سمت امر که کار خیر باشد، پیدا میکند.
- رأس همه خطایا، محبت دنیاست. راه کنار گذاشتن محبت دنیا ایناست که ما باید در زندگی مقصدی داشتهباشیم؛ آنهم خدا و چهاردهمعصوم باشند.
- در دعاهایتان دنیا را بهقدر حاجت و کفایت بخواهید، نه به منظور فخرفروشی و برتری بر دیگران. آبرومندی خوب است؛ اما برتریطلبی بد است.
- خدایا، کاری کن که ما تو را از پول بیشتر بخواهیم. آنوقت پولمان را فدای امر تو میکنیم، نه امر تو را فدای پول.
- تجددطلبی، سخاوت را از شما میگیرد؛ چون آن محبت دنیاست و این محبت امر.
- سخاوت، تمرین میخواهد. از جوانی و از کمپولی، تمرین سخاوت را شروع کنید. ابتدا از پول کم بگذرید تا بعداً بتوانید از پول زیاد هم بگذرید.
- همیشه زمان حسابسال و انفاقهای زیادتان را برای وقتی بگذارید که نیازمندان بیشتر از وقتهای دیگر احتیاج به کمک دارند؛ مثلاً ایام عید، شروع مدارس و ماهمبارک رمضان.
- اگر سخاوت بهدست خودمان جاری نمیشود، دست کم بیایید از سخاوت دیگران خوشحال باشیم تا با آنها شریک بشویم. بعضیها هستند که از اینکار خوششان نمیآید و دیگران را هم از آن منع میکنند. وای به حال منعکنندگان از خواست خدا.
- همانطور که ارزش ولایت انتها ندارد، ارزش سخاوت هم انتها ندارد.
- انشاءالله به جایی برسیم که از صدقهدادن و انفاقکردن لذت ببریم. همین، امضای سخی بودن ماست.
- خیلی نگوییم ندارم! چون خدا دنبال صفات ماست، نه میزان کار ما.
- همیشه دارایی را بخواهید؛ اما در کنارش سخاوت هم بخواهید. اگر انسان فقیر باشد که سخاوتی در کار نیست.
- کسیکه با سخاوت خود، دل مردم را شاد کند، خدا بر خودش واجب کرده که او را به بهشت ببرد، به شرط اینکه به نااهل ندهد.
- کدام انفاق است که خیلی مقبول است؟ انفاقی که ما در ازای آن توقع احترام نداشتهباشیم؛ بدانیم که این پول را در دست خدا گذاشتهایم، نه در دست خلق.
- در گرفتاریهای مردم، دلسوزی نکنید؛ چون فضولی است در کار خدا؛ اما بیتفاوت هم نباشید. دستدهنده داشتهباشید.
- عبادت بدون برآوردن حاجت مؤمن، عبادت شیعه نیست. چون از خودت جدا نمیکنی؛ بلکه مدام میخواهی به خودت اضافه کنی. انفاق را از ما در حد تواناییمان خواستهاند. گاهی انفاقکردن به میزان کم برای بعضیها، سختتر است از انفاقکردن زیاد برای شخص دیگر. پس پیش خدا اجرش هم بیشتر است.
- برای اینکه اتصال قطع نشود، زیاد صدقه بدهید؛ چوت وقتی تو به یاد امر هستی، او هم به یاد توست.
- خدا غیرممکن را ممکن میکند. به چه وسیلهای؟ با سخاوت. دادن حق فقرا باعث عنایت خدا به انسان میشود.
- عزیزان، دستتان را باز کنید، بهفکر دیگران باشید تا خدا نیز بهفکر شما باشد. وقتی خدا به فکرتان بود، هم در دنیا پیشرفت میکنید، هم در ولایت.
- فردا که به خدا میگویی رحم کن، خدا میگوید تو چهوقت به دیگران رحم کردی که از من توقع رحمانیت داری؟
- هر میزان مال و دارایی که داریم، اگر مثل آن فقیری باشیم که گفت اگر دنیا را پر از طلا و نقره هم بکنند، دست از ولایت برنمیدارم؛ آنوقت میزان دارایی ما، مافوق تمام خلقت خواهد بود.
- ما هنوز مَحرم نشدهایم؛ چون یکگوشه نگاهمان به دنیاست. آیا یک سرمایهدار بزرگ، به یک پول خرد توجه میکند؟ ما که مافوق خلقت را در اختیارمان گذاشتهاند نباید اینقدر وابسته به این دنیا باشیم.
- هر وقت میخواهید دعا بکنید، صدقهای هم بدهید؛ حتی اگر کم باشد. (البته اگر میتوانی زیاد بدهی، کمش نگذار) حالا چرا صدقه بدهیم؟ چون وقتی حاجت برادر مؤمنت را برآورده سازی، خدا هم حاجت تو را، اگر صلاح باشد، حتماً برآورده میکند.
- خدا، علی را دوست دارد. علی هم دوستش را دوست دارد. تو هم اگر به دوستعلی کمک کنی، اینها از صدها حج و عمره مقبول بالاتر است.
- اگر فکر میکنی حج رفتن، از انفاق سختتر است، پس چرا میتوانی ده بار به مکه بروی؛ اما نمیتوانی یکبار در راه خدا دست در جیبت کنی؟ حالا کدام سختتر است؟
- خدا با دعوت ما به سخاوت، به ما «هل من ناصر» میگوید. خدا میخواهد سخی باشیم؛ چون خدا هماهنگ میخواهد، ائمه هم هماهنگ میخواهند.
- خدا میفرماید: من خیر را بهدست متقی جاری میکنم. بعد هم میفرماید: من فقط از متقی اعمالش را قبول میکنم.
- مؤمن کسی است که اگر برای اصلاح جامعه کاری از دستش برنمیآید، غصه بخورد و دعا کند.
- چرا کافر سخی از عابد بخیل بهتر است؟ چون اصل انسان، صادرات انسان است. بشر باید خیرش به مردم برسد والا بیخیر است؛ پس خیر هم نمیبیند، حتی اگر عابد باشد.
- عبادت به جز خدمت خلق نیست. اما خلقی که متصل به تجدد، به کفر، به بدعتگذار دین نباشد.
- انفاق، نشانه ایمان به آخرت است. یک مسافرت ابدی پیشروی ماست؛ باید برای آن تدارک ببینیم.
- مال، مثل پیله کرم ابریشم است؛ دائم تو را بیشتر درون دنیا فرو میبرد.
- ما باید پی عافیت باشیم. عافیت یعنی خیر دنیا و آخرت. هم دنیا داشتهباشیم، هم آخرت. دنیا پل آخرت است، مال داشتن هم خیلی خوب است اگر همراه با شرایطش باشد.
- دنیا را باید بخواهی؛ اما محبتش را نداشتهباشی. محبت دنیا، محبت قاتل زهراست. دنیا آنچیزی بود که به خاطرش زهرایعزیز را کشتند. محبت زهرا با محبت دنیا درون یکدل جمع نمیشود. عزیزان، محبت زهرا را انتخاب کنید.
- مکه مقبول، اگر ما خوک و سگ نباشیم [۲۶]، کلاً یک حج است؛ اما در انفاق درست، هر لقمه ثواب، یک حج مقبول را دارد.
- شیعه نجاتدهنده غریق است، نه غرقکننده دیگران. آیا ما شیعه هستیم؟
- پولی که بخواهی از آن برای صراط علی استفاده کنی، پول خواستن نیست، علی خواستن است.
- از خدا بخواهید مالی به شما بدهد که هدایتگر شما باشد، باعث گمراهی شما نشود.
- از خدا بخواهید که برکات به کارتان بدهد تا بتوانید از آن برکات چیزی هم به دیگران برسانید.
- امروز همه بهفکر خودشان هستند؛ شما از آنها نباشید.
- میفرماید: اگر بهخاطر برآوردن حاجت مؤمن از کارت بازماندی، خدا چند برابر میزانی که از کار بازماندهای، به تو برمیگرداند.
- تو با خدا باش، خدا برایت برکات نازل میکند. همیشه گفتهام که من از مال دنیا چیزی ندارم؛ ولی الحمد لله روزیام خیلی زیاد است.
- همه میگویند: هر که از پل بگذرد، خندان بود، من هم میگویم: هر که از پول بگذرد، بعد میتواند از پل بگذرد و خندان شود.
- معصیت اصلی، رحم نداشتن نسبت به خلق خداست.
- آنها که حق علی را گرفتند و زهراکش شدند، نسبت به گمراهی و بدبختی دیگران رحم نداشتند که آنطور حق ولایت را زیر پا گذاشتند.
- بیولایتی از بیرحمی ریشه میگیرد. با سخاوت، رحم را در خود پرورش دهیم تا بیولایت نشویم.
- دائم از خدا بخواهید که خیر را به دستتان جاری کند؛ یعنی هم مال را به شما بدهد، هم بخشش آنرا.
- ما باید کارمان اینباشد که دیگران را خوشحال کنیم؛ به پول باشد یا به هر چیز دیگر. پس اصل سخاوت، دل مؤمنی را شاد کردن است.
- ای دوستعلی، مشکلگشا باشد که علی خود حلال مشکلات است.
- ما در این سخنان به دنبال نجات شما هستیم. نجات هم در دو چیز است: اول ولایت، دوم سخاوت.
- همه تلاش من از این سخنان ایناست که میخواهم شما را با پول به تأیید برسانم.
- قیامت هر کسی مثل یک زمین لم یزرع است؛ خودمان باید آنرا آباد کنیم. برای آبادی زمینت تا حالا چه کردهای؟
- عزیزان، همه پولمان را در صندوق دنیایمان نریزیم؛ کمی هم برای صندوق آخرت بگذاریم. مگر نمیفرمایند: «انما الدنیا فناء و الآخرة بقاء»
- شما هر چیزی که میخرید، باید فقرا را در آن شریک خودتان حساب کنید؛ آنوقت نه اینکه تو اهلبهشت باشی، بهشت اهل توست.
- فقط کسیکه الان بذل مال کند، میتواند بعداً برای امامزمان بذل جان کند.
- انسان برای سلامتی عزیزترین کسانش، صدقه میدهد. آیا تا به حال پیش آمده که برای سالم ماندن ولایتتان از شر فتنههای آخرالزمان صدقه بدهید؟
- ما اصلاً حساب و کتابهای خدایی را فراموش کردهایم. یکوقت میبینی صبح تا شب میدوی، آخرش هم در زندگی باقی میآوری. یکوقت هم هست که خیلی ساده و معمولی کارت را انجام میدهی؛ اما همیشه جیبت پر از پول است.
- کسیکه انفاق داشتهباشد، والله به فقر مبتلا نمیشود؛ چون کسیکه انفاق دارد، شکر مالش را بهجا میآورد. شکر نعمت هم نعمتت افزون کند؛ اما کسیکه انفاق ندارد، کفران نعمت میکند؛ کفر نعمت هم از کفت بیرون کند.
- کسیکه احساس کمبود در دنیایش دارد، خدا را به «والله خیر الرازقین» قبول نکردهاست. یقین کردن به «خیر الرازقین» بودن خداست که انسان را غنی میکند، نه پول.
- یک باربر به اندازه خاصی میتواند باری را حمل کند؛ تو هم به اندازهای جمعکن که بتوانی با خودت ببری! برای چهکسی جمع میکنی؟ چرا بهفکر آینده واقعی خودت نیستی؟
- یکی از معانی اینکه میفرماید: «هر روزی که در آن گناه نکنید، عید است»، ایناست که هر روزی که در آن انفاق داشتهباشید و دل کسی را خوش کنید، خدا گناهانتان را میآمرزد و آنروز را مثل عید برایتان خوش و خرم میکند.
- در مکه به خدا گفتم: خدایا، تو شاهدی که من از اول میهمان دوست بودم، خدایا، تو هم مرا به عنوان میهمانت بپذیر. در خودت بنگر ببین تو اگر مکه بروی، میتوانی این حرف را به خدا بزنی؟
- شکر نعمت ایننیست که بعد از خوردن غذاهای خوب بگوییم خدایا شکرت، بلکه ایناست که دست توی جیبمان بکنیم و دلیکی را شاد کنیم.
- آن جشنی میمنت دارد که در کنارش بیچارهای را شاد کنی؛ یعنی دلی را خوش کنی تا خدا دلت را خوش کند. دل خوشکردن خدا هم همان میمنت و مبارکی برای شماست.
- ارزش بشر به حمایت کردن از خواست خدا؛ یعنی ولایت است. حمایت کردن از ولایت هم به این معنی است که ما خواست ولایت را بهجا بیاوریم.
- خواست ولایت بعد از قبولی خود ولایت، عمل به صفات ولایت است. اولین صفت ولایت، سخاوت است.
- پول، وسیلهای است که ما را به آمال و آرزوهایمان میرساند. حال گذشتن از پول در واقع به معنی گذشتن از آمال و آرزوها در راه خداست. ایناست که سخاوت اینقدر ارزش دارد.
- اگر پولدارترین مردم هم باشی، وقتی بمیری، بدون اجازه ورثه یک ظرف آب از اموال خودت نمیتوانند روی جنازه خودت بریزند. پس تا زندهای، قدر فرصتها را بدان.
- در انفاق، زیادهروی نکنید. نگویید خدا میرساند، وقتی خدا رساند، بده.
- صدقه حتی جلوی بلاهای آسمانی را میگیرد. صدقه را جزء واجبات حتمی خودتان قرار بدهید.
- امامحسن عسگری، در سامرا، که سنینشین است، انفاق نمیکرد؛ وقتی میخواست گوسفندی بکشد، یا خیراتی داشتهباشد، آنرا به شیعیان میداد که بروند در بلاد شیعه اینکار را بکنند. چون تا وقتی دوستان خدا و ائمه حضور دارند، نمیتوان حق آنها را به دشمنان خدا و ائمه بخشید.
- همهچیز را لطف و عنایت خدا ببینید؛ حتی سخاوت را؛ آنوقت شکر نعمت، نعمتت افزون کند.
- کسیکه سخاوت ندارد، نزد خدا هیچ ارزشی ندارد؛ چون انسان بدون سخاوت، درختی بیثمر است.
- همه ائمه، فقیرپرور بودند؛ ولی اغلب ما داراپرور هستیم. بیایید کمی هم مثل ائمه باشیم.
- در قرض دادن چند ثواب است؛ دادن پول و خوشحالکردن آنکس که قرض میگیرد، پس دادن پول و خوشحالکردن مالک آن. عزیزان، در قرض گرفتن و قرض دادن تا میتوانید تأمل کنید و عجله نکنید؛ ولی در پس دادن آن تأخیر نیندازید.
- اگر نخواهی حرام بخوری، والله، خدا حلال را برایت میرساند.
- اگر شخصی پول زیادی را به این شرط به شما بدهد که یک پنجم آنرا به کسی بدهی، آیا آنرا نمیگیری؟ مثال خمس و زکات هم همینطور است.
- خدا به شما اجازه میدهد که در عرض سال بخوری و بیاشامی؛ اما میگوید یکبار هم خمس آنرا بده؛ چون میخواهد حرص را در تو کم کند و با گذشتن از مال به تو عنایت کند. میخواهد اینگونه ما را میان خوبها بیاورد.
- انفاقی که از مال مردم صورت گرفتهباشد باطل است؛ مثل چکی است که مبلغ آن نوشته شده؛ اما امضاء ندارد. امضاء وقتی است که تو از روی امر، پولت را پیدا کنی، بعد هم با محبت امر، در راه امر خرجش کنی.
- درست شدن کار و روزی را از امامرضا بخواهید؛ چون ایشان رزاق رزق است.
- همیشه ابتدا چیزی به کسی بده و بعد دعا کن؛ یعنی دلی را شاد کن، تا دلت را شاد کنند.
- از ائمه خود مال را نخواهید، کفایت شدن را بخواهید. اگر کفایتتان کردند، دیگر هیچ مشکلی ندارید.
- مشکل ما ایناست که خدا و اهلبیت را وارد زندگیمان نمیکنیم؛ در حالیکه عامل اصلی در همه امور، آنها هستند. تمام دنیا در اختیار آنهاست.
- در سخاوتمان ما باید حق را رشد دهیم تا حق هم به ما پاداش دهد؛ والا رشد دادن باطل نه تنها پاداش ندارد که عقاب هم دارد.
- گاهی اوقات، فقر نعمت خداست. بعضی از ما تا ذرهای باد به پوستمان میافتد، به گناه میافتیم و خدا را فراموش کرده؛ آنگاه سقوط میکنیم.
- گاهی بیعرضهها از زرنگها جلوترند. اینها که برای مسائل مالی به زندان افتادهاند، زرنگهای روزگار بودهاند.
- رزق کسی را قطع نکن تا خدا رزقت را قطع نکند. به رزق کسی رونق بده تا خدا به رزقت رونق بدهد.
- شما چه غصه بخورید، چه نخورید، امور دنیا خود به خود انجام میشود. شما فقط صدقهای بدهید و دعایی بکنید. غصه هیچچیز را هم نخورید. خانه و کار و زندگی و ماشین، همه درست میشوند، تو برو خودت را درستکن.
- انسان سخی باید از خدا قدردانی کند که محبت امر را در دلش بیشتر از محبت پول قرار دادهاست.
- انفاقتان به نسبت سود کارتان باشد. وقتی کار میکنید، انگار کنید که فقرا هم در سود شما سهامی دارند، بعد دیگر در سهام فقرا تأخیر نیندازید.
- راه انداختن کار مردم، خیلی درستاست؛ اما مواظب باش خودت فلج نشوی. همه کارهای ما باید از روی امر باشد.
- ما باید تکلیف خدا را معلوم کنیم که بداند از کجا به ما روزی بدهد! کار، تکلیف خدا را معلوم کردن است.
- سختیهای دنیا برای مؤمن مثل سختی روزه است؛ نخوردن سخت است؛ ولی وقتی رضای خدا به میان میآید، همان کار سخت، آسان میشود، لذتبخش هم میشود.
- در زمانهای قبل، شرط گرفتن پروانه کسب برای کاسبهای بازار، خواندن مکاسب و احکام کسب بود؛ اما حالا آنچه از کاسبیها بیرون رفته، حکم خدا و پیغمبر است.
- عزیزان، هوای فتنههای آخرالزمان را داشتهباشید.
- تو خدای غنی عادل قادر رحیم را در مال و دارایی خودت شریک کن، آنوقت مگر میشود در این شراکت سودی نباشد؟
- ببینید خداوند چگونه روزی همه حیوانات را میدهد. حالا آیا ما انسانیم؟ از راه حرام اگر به دنبال روزی ندوی، روزی به دنبال تو میدود.
- باید بروی کار کنی. تمام این عالم نظم دارد. خدا روزی را با اسباب میدهد؛ اما بدان از آن میزان روزی که برایت حواله شده، نه بیشتر مصرف میکنی، نه کمتر.
- بین سه چیز باید فرق بگذاریم: یکی «درآمد» که کسب ظاهری ماست و با «روزی واقعی» ما که مصرف میکنیم فرق دارد. یکی «روزی» که کسب واقعی ماست و خدا همان را از اول برای ما مقدر کردهبود. یکی هم «کار» است که وظیفه است. باید خوب، کامل، بینقص و قوی انجامش بدهیم. باید آنرا امر بدانیم؛ اما از آن طلب روزی نداشتهباشیم.
- خدا برای کِرم، وسط سنگ روزی قرار دادهاست؛ آیا برای ما ایجاد نمیکند؟ صبر کنیم؛ اینقدر نسبت به مال دنیا حرص نداشتهباشیم.
- خوردن مال مردم، خوردن امر خداست؛ ندیدن خداست؛ چون خدا میخواهد تو مثل خودش دستدهنده داشتهباشی؛ اما تو برعکس، دست بگیر پیدا کردهای.
- ما نمیتوانیم کسی را ثروتمند کنیم. باید بدانیم که اگر خدا میخواست به او ثروت میداد. ما فقط باید وظیفه خود را انجام دهیم تا شبیه ائمه شویم. وظیفه ما سخاوت در حدی است که از ما خواستهاند.
- بعضیها میخواهند مردم را به نان برسانند؛ اما خودشان انفاق و حسابسال ندارند. ادعای خدایی میکنند؛ اما خبر ندارند که خودشان را به آتش رساندهاند.
- این بد است که تو مالت را به محب بدعتگذار بدهی، به محب دشمن علی بدهی. اما اینهم بد است که پلو را به پلوخورها بدهی تا برایت بهبه و چهچه کنند. اینگونه انفاق عین شرک است؛ یعنی خدا بهجای پاداش، نشان شرک هم به تو میزند. مالت را به کسانی انفاقکن که خورد و خوراکشان را هم به سختی تهیه میکنند.
- گاهی کسی، پولنداده به بهشت میرود، گاهی پول داده، به جهنم میرود. اولی در مورد کسی است که اگر داشت، حتماً میداد، دومی پولی است که استفادهاش به دشمن دین برسد.
- همانطور که خانواده شما سهام شما هستند، اقوام و نزدیکان و دوستان شما هم سهام شما هستند؛ یعنی اول باید فقر را در آن برطرف کنید، بعد به کمک دیگران بشتابید.
- شرط قبولی عبادت، اطاعت است. شرط قبول اطاعت، سخاوت است. شرط قبولی سخاوت، ولایت است؛ چون ولایت، مقصد خدا و امر خداست.
- انسانی که سخاوت دارد، والله رستگار میشود؛ چون آدم سخی مردم را در دنیا رستگار میکند، خدا هم پاسخ به او میدهد و در دنیا و آخرت رستگارش میکند.
- بعد از هشتاد سال زندگی میگویم: هیچکاری در این دنیا بالاتر از انفاق نیست. همانگونه که امامصادق به آنمرد میگوید: دل همه ما را خوش کردی، دل مادرم زهرا را هم خوش کردی، اسم مادرش را میآورد، از بسکه اینکار عظمت دارد، از بسکه اینکار شایسته است.
- جدا کردن از مال خود را، ذخیره جاویدانی بهحساب بیاورید. اصلاً سخاوت یعنی سرمایهگذاری ابدی.
- همه چیزهایی که پیش خدا ذخیره میکنید به یک نور و قالب مثالی تبدیل میشود که باقی میماند. تا میتوانید برای آینده خودتان ذخیره کنید.
- سخاوت ثمره انسان است، بیسخاوتی، بیثمری است.
- ایمان مثل ساختمانی است که شیطان دائماً تلاش میکند از بالای دیوار به درون آن نفوذ کند. بهدینم قسم، سخاوت، حصار دیوار ایمان است. هیچچیز مثل سخاوت نمیتواند جلوی نفوذ شیطان را بگیرد.
- مؤمن در این دنیا شفاعتکننده بوده که در آخرت هم اجازه شفاعت کردن دارد؛ چون او تلاش میکرده که با سخاوتش آتش فقر و گرفتاری مردم را خاموش کند. خدا به او میگوید: ای بنده من، در این دنیا هم مردم را از آتش نجات بده.
- شیعه علی کسی است که صفاتعلی را داشتهباشد. صفاتعلی، رحم و مروت و عدالت و سخاوت است. ما کداممان شیعه هستیم؟
- خود خدا هم اگر قرار باشد از چیزی لذت ببرد، از دو چیز خیلی لذت میبرند: یکی گذشت کردن است، یکی هم رزق و روزی دادن است.
- هر کس که سخاوت دارد، با ولایت ماندنی است و هر کس که ندارد رفتنی است.
- ما با انفاقکردن، هم دل ائمه و حضرتزهرا را شاد میکنیم، هم مورد دعای خیر امامزمان و مؤمن واقعی قرار میگیریم. از این بهتر چه میخواهی؟
- سخاوت آنقدر مهم است که خدا میگوید: سامری را نکش؛ چون سخی بوده. او بهجان مردم رونق میداده، خدا هم در جان دادنش برایش جبران میکند. هر چند که بدعتگذار و ظالم بالاترین عذابهای قیامتی را هم داشتهباشند؛ اما اگر سخی باشند، خدا یکجایی برایشان جبران میکند.
- صفت سخاوت محال است که در نزد خدا بیپاسخ بماند. هر چقدر که سخی هستید، سخیتر شوید.
- سخاوتی که بخواهی با آن به محبوبیت و قدرت دنیایی برسی، بخشندگی نیست، خودخواهی است.
- گاهی به امامزمان میگویم: آقا جان، من این حرفها را با گریه از تو میگیرم، با خنده تحویل مردم میدهم. رفقا، این حرفها را قدردانی کنید.
- تا به حال در زندگی چقدر حرف خوب شنیدهایم؟ به چه مقدار از آنها عمل کردهایم؟ هر قدر در مورد سخاوت، حرفهای خوب شنیدیم، تصمیم بگیریم از این به بعد در حد توانمان به آنها عمل کنیم.
ارجاعات
- ↑ سوره مجادله آیه 6
- ↑ (سوره الحجرات، آیه 10)
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ (سوره الجمعة، آیه 11)
- ↑ (سوره یوسف، آیه 64)
- ↑ (سوره الأنعام، آیه 60)
- ↑ (سوره البقرة، آیه 276)
- ↑ (سوره البقرة، آیه 261)
- ↑ (سوره الذاریات، آیه 19)
- ↑ امامصادق: لولا الحجة لساخت الارض باهلها
- ↑ کل من علیها فان ویبقی وجه ربک ذو الجلال والإکرام (الرحمن/26، 27) کل شیء هالک إلا وجهه (القصص/88) دعای ندبه: این وجهالله الذی یتوجه الاولیاء
- ↑ وأتممت علیکم نعمتی (المائدة/3)
- ↑ (سوره الانسان، آیه 8)
- ↑ ما عندکم ینفد وما عند الله باق (النحل، 96)
- ↑ إنی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر أو أنثی (آل عمران، 195)
- ↑ ارحم، ترحم
- ↑ خذ من اموالهم صدقة تطهرهم وتزکیهم بها وصل علیهم ان صلاتک سکن لهم والله سمیع علیم (103) الم یعلموا انالله هو یقبل التوبة عن عباده ویاخذ الصدقات وان الله هو التواب الرحیم (توبه، 103 و 104)
- ↑ ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ لئن شکرتم لازیدنکم ولئن کفرتم ان عذابی لشدید (ابراهیم، 7)
- ↑ بحارالانوار، جلد 78 ص121
- ↑ اشاره به روایتی از امامرضا که قبل از تشریففرمایی حضرتمعصومه به قم به زکریا بنآدم میفرمایند: در قم بمان تا بهواسطه حضور تو اهل قم از بلایا حفظ شوند.
- ↑ واوحی ربک الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا ومن الشجر ومما یعرشون (68) ثم کلی من کل الثمرات فاسلکی سبل ربک ذللا یخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فیه شفاء للناس ان فی ذلک لایة لقوم یتفکرون (نحل، 68 و 69)
- ↑ ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ (سوره المائدة، آیه 3)
- ↑ واذا قیل لهم انفقوا مما رزقکم الله قال الذین کفروا للذین امنوا انطعم من لو یشاء الله اطعمه ان انتم الا فی ضلال مبین (یس، 47)
- ↑ ولا تجعل یدک مغلولة الی عنقک ولا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا (29) ان ربک یبسط الرزق لمن یشاء ویقدر انه کان بعباده خبیرا بصیرا (اسرا، 29 و 30)
- ↑ ولا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما ولهم عذاب مهین (آل عمران، 178)
- ↑ فاخذناهم بالباساء والضراء لعلهم یتضرعون (انعام، 42)
- ↑ اشاره به روایت حضرتسجاد (علیهالسلام) و آن اعرابی که گفت: «ما اکثر الحجیج» و حضرت فرمود: بگو: «ما اکثر الضجیج» و دو انگشت مبارک را باز کرد و اعرابی از میان آن دید حاجیان تمام خوک و سگ هستند و فقط امامسجّاد و غلام آن حضرت و شتر ایشان حاجیاند.